گزارشگر: فتاح غلامي
موضوع مهدويت هميشه مورد توجه جامعه اسلامي بوده است. اين موضوع را ميتوان هم در شيعه و هم در اهل سنت يافت. از اين رو اعتقاد به ظهور شخصيتي مصلح در آخر الزمان و نجات نوع بشر از انواع و اقسام مصايب و مشکلات و تنگناها، تقريبا به صورت عقيده مشترکي در آمده است. کمتر فرقهاي در جامعه مسلمين است که به اين اصل اعتقادي نداشته باشد؛ البته ممکن است در تعيين مصاديق بين گروههاي مذهبي اختلاف نظرهايي باشد اما در اصل قضيه توافق وجود دارد.
ميان شيعيان، بيش از ديگر گروههاي اسلامي اين مساله مورد اهتمام ويژه است و در ميان آنها، بخصوص شيعيان اثني عشري معتقدند دوازدهمين نفر از سلاله خاندان ائمه اطهار که نام و نشان او در برخي احاديث نبوي نيز آمده، طي شرايطي خاص ظهور خواهد کرد و جهان در پي چنين تحولي پر از عدل و داد ميشود. با اين حال، کم نبودند کساني که در طول تاريخ با استفاده از همين اصل و با استناد به برخي نشانهها، علم مهدويت برافراشتند و از هر شيوهاي بهره گرفتند تا حقانيت خود را به مردم ثابت کنند.
به طور معمول، در برخي شرايط اجتماعي، فرهنگي و سياسي موقعيت مناسبي براي برخي افراد حاصل ميشود تا براي پيشبرد اهداف خاص خود از موضوع مهدويت بهره برداري کنند و با طرح اين ادعا، مردم بيچاره و مصيبت ديده را که به دنبال مفري براي رهايي از شرايط هستند، به سوي خود جلب کنند و مدتي چند از اين راه بر رونق بازارشان بيفزايند. انسان مدعي، درک روشني از شرايط پيراموني خود دارد و براي تاثير گذاري هر چه بيشتر، ممکن است لباسهاي مختلفي به تن کند و ادبياتي متفاوت براي برقراري ارتباط با مخاطب خود برگزيند. به همين علت است که مدعيان بخصوص خبر دهندگان ارتباط با امام زمان، چهرههاي رنگارنگي دارند و در قالب روشنفکر، صوفي، کاسب، روحاني... چهره مينمايند.
کاظميني بروجردي از جمله اين افراد است که در لباس روحاني بهاشاعه افکار خود پرداخت و در هيات واعظي دلسوز و خداشناس، گروهي را دور خود جمع و مدتي چند آنها را با گفتههاي خود سرگرم کرد.
از 1358 چند سالي را در مسجد همت آباد واقع در ميدان منيريه امام جماعت بود و از همان ابتداي فعاليتش، دروسي را با عنوان ظهور، براي برخي مستمعان تشکيل داد و در ضمن درس دادن به برخي روايات غير معتبر درباره چگونگي ظهور حضرت ولي عصر(عليه السلام) استناد کرد و با توجه به نو و تازه بودن روايات و ارائه تفسيري شبه عرفاني، شنوندگاني براي سخنانش پيدا شد و اين آغازي براي ادامه و گسترش ادعاهاي کاظميني بروجردي مبني بر ارتباط با امام زمان بود.
از ديگر اموري که باعث شد تصويري از سيد حسين به عنوان روحاني متفاوت در ذهن مردم ايجاد شود، ظاهر شدن او با هياتي جديد در برخي مراسم مذهبي بود، از جمله اين که هنگام برگزاري نماز عيد فطر با شمشير و کفن به ميان جمع ميآمد و بدين وسيله سعي داشت توجه نمازگزاران را به خود جلب کند.
اين گونه اقدامات براي کاظميني بروجردي تبعات قضايي در پي داشت و سال 74 دادسراي ويژه روحانيت با اخذ تعهد او را از ادامه امامت جماعت منع کرد؛ اما اين هشدارها نتوانست سيد حسين جوياي نام را از ادامه فعاليتهاي خود باز دارد. به همين علت از سال 1378 در مسجد نور ميدان خراسان، نائب امام جماعت شد. تا پيش از اين، پدرش در اين مسجد امام جماعت بود و البته ميان اهالي محل نيز اعتباري داشت و برخي نمازگزاران نيز در مورد محمد علي کاظميني، گمانهايي مبني بر ارتباط با امام زمان داشتند و خود اين مساله به سيد حسين جسارت بيشتري داد تا عقايد و افکارش را با اطمينان خاطر بيشتري براي اهالي محل عنوان کند.
وي قرآن درماني را به شکلي سيار اداره ميکرد و بعضي از افراد را که عمدتا خانم بودند به صورت رايگان به خدمت گرفت تا براي او بازاريابي کنند.
درکنار اين اقدامات، از فعاليتهاي فرهنگي هم غافل نبود و سعي ميکرد به مناسبتي در موضوعات مختلف مقالهاي بنويسد و در نظر مردم، خود را به عنوان فردي صاحب نظر جلوه دهد.
ادامه اين روند باعث شد دادسراي ويژه او را احضار کند و دوباره از او تعهد بگيرد، اما اين اقدامات نيز مانع فعاليتهاي او نشد.
سال 81 پدر کاظميني بروجردي فوت کرد. سيد حسين، جنازه وي را بر خلاف احکام شرع و قانون، در ساعات اوليه صبح به دور از چشم مردم در شبستان مسجد دفن و قبر پدر را به مکاني مقدس و زيارتگاه تبديل کرد و بدين ترتيب روند جديدي براي فعاليتها و اهداف خلاف خود به راهانداخت.
وي به طور مکرر پدر خود را مرجع مظلوم و مقتول اعلام کرد و به او لقب نفسي زکيه داد و به مريدان خود اين گونه القا کرد که قبر سيد محمد علي کاظميني بروجردي از علائم ظهور است؛ بنابراين هواداران او با توجه به اين که نويد نزديک ظهور داده شده است، بايد به کنار قبر او بروند و قرآن بخوانند. البته بعدها پس از دستگيري، وي به عمل غيرقانوني و غيرشرعي خود در خصوص دفن پدرش در مسجد نور اعتراف کرد و با توجه به خلاف وصيت بودن اين موضوع، کتبا خواستار انتقال قبر به جاي ديگر شد.
کاظميني بروجردي گرچه از امامت جماعت مسجد مذکور توسط دادسراي ويژه روحانيت منع شده بود، ولي با راهاندازي شبکهاي از مريدان به کار خود ادامه داد و حتي پا را فراتر گذاشت و به مردمي که به او مراجعه ميکردند و پرسشهاي شرعي خود را از او ميپرسيدند، با نظر خودش پاسخ ميداد وزير اطلاعيهها مهر ميزد.
از ديگر اقدامات او، اخلال در کار مسجد، نماز جماعت و ديگر مراسم بود. پسري از اين که با دستور مقامات قضايي، قبر پدر کاظميني تخريب و خود او از ادامه امامت جماعت بازداشته شد، به مريدان خود گفت امامت در اين مسجد حق وي بوده و امام جماعات فعلي، غاصبانه اقامه نماز جماعت ميکند.
استفاده از القاب و عنوانها براي فريب مردم بخصوص متدينان از ديگر شگردهاي او است. القايي نظير مجيب الدعوه که از اسامي خاص خداوند تبارک و تعالي بوده، کهف المنتظرين، آيت الله، مرجع تقليد، عارف بالله و... که بصورت فراوان در اعلاميههاي او ديده ميشد. او علي رغم کم توفيقي در دروس حوزوي، در جمع هواداران، خود را از زمره مراجع تقليد معرفي ميکرد و مدعي بود که به دليل کثرت رسالههاي عمليه چاپ شده از سوي مراجع تقليد، او از چاپ رساله خودداري ميکند.
او گرچه هيچ نسبتي با مرحوم آيت الله العظمي بروجردي نداشت، اما سعي ميکرد از اين تشابه اسمي نهايت استفاده را ببرد.
نکته ديگري که مورد سوء استفاده وي قرار گرفت، سيادت او بود. کاظميني بارها از اين که نسبت بيست و هفتمش به امام زين العابدين ميرسد، بهره تبليغاتي برد.
همان روز، حدود 70 نفر از مريدان وي به مناسبت ولادت ابوالفضل (عليه السلام) مقابل منزل او تجمع و با او ملاقات کردند. در 85/6/15 افرادي ناشناس اقدام به توزيع تراکت تبليغاتي کاظميني در بين سرنشينان خودروهاي عبوري و پارک شده در والي ميدان خراسان کردند.
در 85/6/17 سرنشينان يک دستگاه خودروي پرايد، اعلاميههاي کاظميني را ميان اهالي افسريه توزيع کردند و از مردم خواستند روز نيمه شعبان در منزل او حضور يابند.
در 85/6/18 سيد حسين شبنامهاي منتشر کرد و در آن خود را پيشواي مستقل مذهبي ايران ناميد و به ارکان نظام حمله کرد.
کاظميني بروجردي همچنين با ارسال نامههاي متعدد به مجامع بين المللي خارج از کشور همانند اتحاديه اروپايي، خاوير سولانا، پاپ بنديکت شانزدهم و سازمان حقوق بشر اقدام به جوسازي بر ضد نظام کرد.
وي در نامهاي که در 85/6/28 به پاپ نوشت، با طرح ادعاهاي کذب، آورده است: «پيشواي مذهبي مستقل هستم. سالهاست که مورد انواع فشارها و آزارهاي مختلف قرار گرفته ام. ماهها مورد شکنجه قرار گرفته ام. اينک قضاوت را به وجدانهاي بيدار ميسپارم که چگونه ميتوان دست روي دست گذاشته و حراج ديانت و معنويت را ملاحظه کند. استمداد من و بسياري از ملت ايران که خواهان پيروي از دين منهاي سياست هستند، بي جواب مانده. اين جانب صاحب بزرگ ترين جمعيت مستقل مذهبي ايران هستم که مغضوب حکومت هستم. گناه من آن است که نميخواهم دين را با سياست درهم بياميزم.»
در نهايت حکم دستگيري کاظميني توسط دادسراي ويژه روحانيت صادر و براي بازداشت او در 85/7/9 اقدام شد، اما وي ضمن عدم تمکين، اقدام به فراخواني مريدان و جوسازي عليه نظام و مسوولان و اخلال در نظم و امنيت عمومي کرد و حتي خيابان نزديک منزلش را مسدود و براي حاضران سخنراني تحريک آميز کرد.
با چنين القائاتي، هواداران وي براي دفاع از او تهييج شدند و در نيمه شب 85/7/12 تا وقت سحر در حالي که اسلحه سرد به دست داشتند، در محل سکونت او رفت و آمد ميکردند. اين تجمع، بدون مزاحمت نبوده و طرفداران بروجردي چند مامور بسيجي را مورد ضرب و شتم قرار دادند و به يک روحاني توهين کردند و به يک ماشين نيروي انتظامي نيز آسيب رساندند.
تجمع هواداران و مريدان در مقابل منزل کاظميني واقع در خيابان اوستا در روزهاي 13 و 85/7/14 به اوج خود رسيد و از اين پس اين تجمع بيش از پيش مورد توجه ضد انقلاب قرار گرفت.
در نهايت مقدمات دستگيري او در 85/8/15 فراهم شد و عدهاي از ماموران لباس شخصي ناجا در ساعات اوليه بامداد براي اجراي حکم به در منزل او مراجعه کردند، اما کاظميني سرسختي نشان داد و با فراخوان هوادارانش قصد خود را براي مقابله علني کرد. در اين فراخوان 500 نفر از مريدانش در محل حاضر شدند و به عقب اين نيروهاي ناجا اقدام کردند و حتي چند نفر را نيز به گروگان گرفتند. طرفداران يا به چاقو، چماق، قمه، مواد آتش زا، اسيد و... مجهز بودند و ضمن سردادن شعارهايي بر ضد نظام با اقدامات خرابکارانه از جمله سنگ پراني، آتش زدن يک و موتورسيکلتهاي مردم رهگذر، دست کم 4 دستگاه موتورسيکلت را به آتش کشيدند و خيابان و کوچههاي اطراف را مسدود کردند.
اين افراد اعم از زن و مرد با پوشاندن صورتهاي خود در چند مرحله، تعدادي از عابران و افرادي را که در محل حضور داشتند، گروگان گرفتند و به داخل منزل کاظميني بردند و در يک مورد، يکي از گروگانها را با چاقو تهديد به قتل کردند و با ريختن بنزين روي وي، قصد آتش زدن او را داشتند که با وساطت نيروي انتظامي فرد گروگان آزاد شد.
در ادامه، هواداران با استفاده از بنزين موتورسيکلت اقدام به تهيه و ساخت کوکتل مولوتوف کرده، پس از آتش زدن، آن را به سوي ماموران پرتاب کردند.
از همان ساعات اوليه بامداد برخي نيروهاي حزب الهي بدون هماهنگي در محل حاضر شدند و مقابل هواداران کاظميني صف آرايي کردند و تا پايان درگيري و دستگيري در صحنه حضور داشتند.
با گسترده شدن دامنه اقدامات خرابکاري و آشوب طرفداران و اتخاذ تصميم شوراي تامين، بر تعداد عوامل نيروي انتظامي افزوده شد و متعاقب آن در ساعت 4 بامداد با حمله يگان ويژه ناجا ضمن پاکسازي کوچههاي اطراف خانه کاظميني، 403 نفر از هواداران دستگير و به داخل اتوبوسهاي حاضر در صحنه منتقل شدند. ماموران در اين اقدام، موفق به دستگيري کاظميني بروجردي شدند.
در بازرسيهاي اوليه و تفتيش منزل وي، 2 قبضه سلاح ژ-3 و تعداد زيادي قمه به دست آمد. 178 نفر از متهمان دستگير شده زن و 225 نفر مرد بودند.
پس از دستگيري کاظميني توسط دادگاه ويژه روحانيت تلاش گستردهاي از سوي برخي رسانههاي خارجي براي راهانداختن موج تبليغي منفي عليه جمهوري اسلامي به راه افتاد و برخي هواداران کاظميني نيز با بهره گيري از فضاي مجازي سعي کردند اين گونه القا کنند که وي در زندان زير شديدترين شکنجهها قرار داد، اما بعدها با انتشار برخي اعترافات او که بيانگر چهره واقعي کاظميني بروجردي بود، بسياري از اقدامات بي اثر ماند.
در فيلمهاي ويدئويي که خود از خود تهيه کرده بيشتر ادعيه را هم از لحاظ لفظي و هم از لحاظ معنوي غلط ميخواند. از جمله پيش از شروع نماز به خداوند خطاب ميکند: «يا من لايغير ذنبه الاهو» يعني اي کسي که گناهش بخشيده نميشود الا او؛ که اين جمله اگر با آگاهي بود شرک محسوب ميشد.
کاظميني در جلسات محاکمه انگيزه خود را قدرت طلبي و سوء استفاده از سادگي مردم ميداند و تاکيد ميکند: وقتي مردم جاهلي به من سواري ميدهند چرا سوار نشوم؟
وي در آخرين جلسه دادگاه، خود را فريب خورده ضد انقلاب خارجي دانست و تاکيد کرد نوري زاده بارها با وي تماس گرفته و وي را تشويق به استقامت کرده و گفته: «اگر مدت کمي مقاومت کني، ناتو به ايران حمله ميکند و کار آنها تمام ميشود و تو ميشوي رهبري ديني.» حتي خانمي از راديو سوئد زنگ زد و ضمن تبريک به کاظميني به خاطر مقاومتش مدعي شد که هيچ روحاني معروفيتي بهاندازه او روي کره زمين ندارد.
وي در بخشي از اعترافات خود تاکيد کرد:
روي چيزهاي الکي و غير مهم مانور ميدادم. تقويم چاپ ميکردم و عکس مرقد حضرت امام کاظم را ميگذاشتم کنار مقبره پدر و پدربزرگم و پدرش که در بروجرد مدفون هستند. به عنوان کاظميني بروجردي ميخواستم يک جوري تبليغ کنم، بعد آنها را برسانم به اجدادم يا مثلا فرزند 27 امام سجاد «ع» بودنم را توي تيراژ وسيع با عکسهاي خودم چاپ کردم. بعد گفتم ببرند توي دهاتها و شهرستانها، طوري شده بود که وقتي ميگفتند فلاني اينجا برنامه دارد، جمعيت فوج فوج ميآمد. ميگفتم پول رفت و آمدها و اتوبوس را از محل صدقات جمع آوري کنيد و اگر هم کم ميآمد، خودم ميدادم و همه اينها از روي هواي نفس بود. دوست داشتم جمعيت جلسه من اينقدر زياد شود که بين ميدان انقلاب و آزادي مردم جمع شوند و برنامه اجرا کنم. اگر شما جلوگيري نميکرديد، در جلسه بعديام که 13 رجب بود، اين اتفاق ميافتاد. يعني جوري ميشد که استاديومها جا نداشت. تزم اين بود. الان که نگاه ميکنم ميبينم لذت ميبردم. من در اعترافاتم گفتم وقتي در آخرين منبر در استاديوم شهيد کشوري رفتم روي سن و نشستم، آن ته سالن را که ديدم سياهي ميزد، سرم گيج رفت. آن غرور نفساني مرا گرفت. گفتم خب الحمدلله آدم شديم. اين مملکت کسي با دست خالي بدون روزنامه بتواند اين جمعيت را جمع كنه.
وي در پاسخ به اين سوال که به فرض جمعيت جمع شوند. شما که معلومات کافي نداشتيد گفت:
خب من که بحث علمي نميکردم. اين اسلام سنتي را اين آخريها در آوردم. نميگفتم ميخواهم اسلام شناسي بگويم، نيم ساعت دعا و توسل ميخواندم. دعا را دکلمه وار ميخواندم. قسمتي از زبور، خودم هم شعر ميسرودم، صوت خوبي هم داشتم و در آهنگهاي مختلف ميخواندم. خلاصه يک کاري ميکردم که بيشتر لاتها و بدحجابها جذب ميشدند. به خاطر چي؟ به خاطر اين که به اينها ميگفتم بيايند حاجت بگيرند. کمتر، هياتيها و مسجديها ميآمدند. از بس با روان شناسي روي مخشان کار ميکردم ميخکوب ميشدند. بلد بودم مخ بتکانم و به قول امروزيها تريد کنم. به طوري که افراد انتظار نداشتند من، استاد دانشگاه يا ... باشم. انتظار يک دعاخوان پيشرفته را داشته باشند، يک دعا نويس مثلا کشوري يا يک چيز گسترده تر..
وي در پايان با ابراز ندامت مجدد ابراز کرد: کار تخصصي که در حد من نبود نميبايست ميکردم. حالت جنون پيدا کرده بودم. الان فکر ميکنم که از نظر ايمان، علم و عقل از هر سه تهي هستم. من حتي روخواني قرآن و مفاتيح الجنان را خوب بلد نيستم. از اشتباهات خودم از پروردگار طلب عفو ميکنم، اشتباه مقاومت در برابر جلب، اشتباه و نادرستي نامه به سران خارجي، مصاحبه با رسانههاي خارجي، به زشتي کشاندن صدها نفر و خانواده ام را قبول دارم و توبه ميکنم و از حضرت صاحب الامر و رهبر نظام مقدس اسلامي استدعاي بخشش و اغماض براي خودم و خانواده ام و اين گرفتاران و بندگان ضعيف النفس که در برابر القائات نفساني ناتوانيم، را دارم و اين که بشري جايزالخطا هستم، مستدعي گذشت و عطوفتم.
منبع مقاله:
جمعي از نويسندگان؛(1388)، کژراهه (گزارشهايي از فرقههاي نوپديد و عرفانهاي دروغين)، تهران: موسسه جام جم، چاپ اول.
ميان شيعيان، بيش از ديگر گروههاي اسلامي اين مساله مورد اهتمام ويژه است و در ميان آنها، بخصوص شيعيان اثني عشري معتقدند دوازدهمين نفر از سلاله خاندان ائمه اطهار که نام و نشان او در برخي احاديث نبوي نيز آمده، طي شرايطي خاص ظهور خواهد کرد و جهان در پي چنين تحولي پر از عدل و داد ميشود. با اين حال، کم نبودند کساني که در طول تاريخ با استفاده از همين اصل و با استناد به برخي نشانهها، علم مهدويت برافراشتند و از هر شيوهاي بهره گرفتند تا حقانيت خود را به مردم ثابت کنند.
به طور معمول، در برخي شرايط اجتماعي، فرهنگي و سياسي موقعيت مناسبي براي برخي افراد حاصل ميشود تا براي پيشبرد اهداف خاص خود از موضوع مهدويت بهره برداري کنند و با طرح اين ادعا، مردم بيچاره و مصيبت ديده را که به دنبال مفري براي رهايي از شرايط هستند، به سوي خود جلب کنند و مدتي چند از اين راه بر رونق بازارشان بيفزايند. انسان مدعي، درک روشني از شرايط پيراموني خود دارد و براي تاثير گذاري هر چه بيشتر، ممکن است لباسهاي مختلفي به تن کند و ادبياتي متفاوت براي برقراري ارتباط با مخاطب خود برگزيند. به همين علت است که مدعيان بخصوص خبر دهندگان ارتباط با امام زمان، چهرههاي رنگارنگي دارند و در قالب روشنفکر، صوفي، کاسب، روحاني... چهره مينمايند.
کاظميني بروجردي از جمله اين افراد است که در لباس روحاني بهاشاعه افکار خود پرداخت و در هيات واعظي دلسوز و خداشناس، گروهي را دور خود جمع و مدتي چند آنها را با گفتههاي خود سرگرم کرد.
پيشينه
سيد حسين کاظميني بروجردي، فرزند سيد محمدعلي در سال 1337 در بروجرد متولد شد. در سال 50 پس از اتمام دوره متوسطه تحصيلات جديد، وارد حوزههاي علميه بروجرد، تهران و قم شد و محضر درس استاداني را تجربه کرد، اما به خاطر اين که مباحثهاي نداشت و جديتي در درس خواندن از خود نشان نداد، طلبه موفقي نشد. با اين حال در اوايل طلبگي ملبس به لباس روحانيت شد.از 1358 چند سالي را در مسجد همت آباد واقع در ميدان منيريه امام جماعت بود و از همان ابتداي فعاليتش، دروسي را با عنوان ظهور، براي برخي مستمعان تشکيل داد و در ضمن درس دادن به برخي روايات غير معتبر درباره چگونگي ظهور حضرت ولي عصر(عليه السلام) استناد کرد و با توجه به نو و تازه بودن روايات و ارائه تفسيري شبه عرفاني، شنوندگاني براي سخنانش پيدا شد و اين آغازي براي ادامه و گسترش ادعاهاي کاظميني بروجردي مبني بر ارتباط با امام زمان بود.
از ديگر اموري که باعث شد تصويري از سيد حسين به عنوان روحاني متفاوت در ذهن مردم ايجاد شود، ظاهر شدن او با هياتي جديد در برخي مراسم مذهبي بود، از جمله اين که هنگام برگزاري نماز عيد فطر با شمشير و کفن به ميان جمع ميآمد و بدين وسيله سعي داشت توجه نمازگزاران را به خود جلب کند.
اين گونه اقدامات براي کاظميني بروجردي تبعات قضايي در پي داشت و سال 74 دادسراي ويژه روحانيت با اخذ تعهد او را از ادامه امامت جماعت منع کرد؛ اما اين هشدارها نتوانست سيد حسين جوياي نام را از ادامه فعاليتهاي خود باز دارد. به همين علت از سال 1378 در مسجد نور ميدان خراسان، نائب امام جماعت شد. تا پيش از اين، پدرش در اين مسجد امام جماعت بود و البته ميان اهالي محل نيز اعتباري داشت و برخي نمازگزاران نيز در مورد محمد علي کاظميني، گمانهايي مبني بر ارتباط با امام زمان داشتند و خود اين مساله به سيد حسين جسارت بيشتري داد تا عقايد و افکارش را با اطمينان خاطر بيشتري براي اهالي محل عنوان کند.
گسترش فعاليت
او در دور جديدي از فعاليتهاي خود، اين بار قرآن را بهانهاي براي باوراندن مدعياتش قرار داد و در دفتر کارش مينشست و آياتي از کلام الله مجيد را با گلاب زعفران مينوشت و به مراجعان ميداد تا مشکلاتشان برطرف شود؛ مثلا براي شغل نانوايي، آيه «ن و القلم و ما يسطرون»، براي چشم پزشکي آيه «عينا يشرب بها عبادالله»، براي دندان درد آيه «السن بالسن»، براي گوش درد آيه «الاذان بالاذن»، براي افراد چاه کن آيه «وشققنا الارض شقا» را مينوشت و براي گرفتن درجات افتاده نظاميان، قبولي در مصاحبه گزينش و براي اصلاح فرزنداني که بد رفتارها و... نيز ذکرهايي ارائه ميکرد.وي قرآن درماني را به شکلي سيار اداره ميکرد و بعضي از افراد را که عمدتا خانم بودند به صورت رايگان به خدمت گرفت تا براي او بازاريابي کنند.
درکنار اين اقدامات، از فعاليتهاي فرهنگي هم غافل نبود و سعي ميکرد به مناسبتي در موضوعات مختلف مقالهاي بنويسد و در نظر مردم، خود را به عنوان فردي صاحب نظر جلوه دهد.
ادامه اين روند باعث شد دادسراي ويژه او را احضار کند و دوباره از او تعهد بگيرد، اما اين اقدامات نيز مانع فعاليتهاي او نشد.
سال 81 پدر کاظميني بروجردي فوت کرد. سيد حسين، جنازه وي را بر خلاف احکام شرع و قانون، در ساعات اوليه صبح به دور از چشم مردم در شبستان مسجد دفن و قبر پدر را به مکاني مقدس و زيارتگاه تبديل کرد و بدين ترتيب روند جديدي براي فعاليتها و اهداف خلاف خود به راهانداخت.
وي به طور مکرر پدر خود را مرجع مظلوم و مقتول اعلام کرد و به او لقب نفسي زکيه داد و به مريدان خود اين گونه القا کرد که قبر سيد محمد علي کاظميني بروجردي از علائم ظهور است؛ بنابراين هواداران او با توجه به اين که نويد نزديک ظهور داده شده است، بايد به کنار قبر او بروند و قرآن بخوانند. البته بعدها پس از دستگيري، وي به عمل غيرقانوني و غيرشرعي خود در خصوص دفن پدرش در مسجد نور اعتراف کرد و با توجه به خلاف وصيت بودن اين موضوع، کتبا خواستار انتقال قبر به جاي ديگر شد.
کاظميني بروجردي گرچه از امامت جماعت مسجد مذکور توسط دادسراي ويژه روحانيت منع شده بود، ولي با راهاندازي شبکهاي از مريدان به کار خود ادامه داد و حتي پا را فراتر گذاشت و به مردمي که به او مراجعه ميکردند و پرسشهاي شرعي خود را از او ميپرسيدند، با نظر خودش پاسخ ميداد وزير اطلاعيهها مهر ميزد.
از ديگر اقدامات او، اخلال در کار مسجد، نماز جماعت و ديگر مراسم بود. پسري از اين که با دستور مقامات قضايي، قبر پدر کاظميني تخريب و خود او از ادامه امامت جماعت بازداشته شد، به مريدان خود گفت امامت در اين مسجد حق وي بوده و امام جماعات فعلي، غاصبانه اقامه نماز جماعت ميکند.
استفاده از القاب و عنوانها براي فريب مردم بخصوص متدينان از ديگر شگردهاي او است. القايي نظير مجيب الدعوه که از اسامي خاص خداوند تبارک و تعالي بوده، کهف المنتظرين، آيت الله، مرجع تقليد، عارف بالله و... که بصورت فراوان در اعلاميههاي او ديده ميشد. او علي رغم کم توفيقي در دروس حوزوي، در جمع هواداران، خود را از زمره مراجع تقليد معرفي ميکرد و مدعي بود که به دليل کثرت رسالههاي عمليه چاپ شده از سوي مراجع تقليد، او از چاپ رساله خودداري ميکند.
او گرچه هيچ نسبتي با مرحوم آيت الله العظمي بروجردي نداشت، اما سعي ميکرد از اين تشابه اسمي نهايت استفاده را ببرد.
نکته ديگري که مورد سوء استفاده وي قرار گرفت، سيادت او بود. کاظميني بارها از اين که نسبت بيست و هفتمش به امام زين العابدين ميرسد، بهره تبليغاتي برد.
برخورد قضايي
در نهايت با چند نوبت برخورد دادسراي ويژه روحانيت با وي و سپردن تعهد مبني بر تعطيل کردن فعاليتهاي خلاف شرع و با توجه به اصرار وي بر انجام اين گونه اقدامات، از جانب دادسراي ويژه روحانيت از 85/5/8 به صورت مستقيم و غير مستقيم به او هشدار داده شد، اما وي به جاي متنبه شدن، به هواداران خود اعلام کرد که حکم قتل من از سوي برخي مسوولان صادره شده و کساني که به من هشدار ميدهند، آمادگي خود را براي حمله به من و هوادارانم اعلام کردند و من از اين پس وضوي خون ميگيرم و شما هم برويد با خانوادههاي خود وداع کنيد و آماده شهادت باشيد.همان روز، حدود 70 نفر از مريدان وي به مناسبت ولادت ابوالفضل (عليه السلام) مقابل منزل او تجمع و با او ملاقات کردند. در 85/6/15 افرادي ناشناس اقدام به توزيع تراکت تبليغاتي کاظميني در بين سرنشينان خودروهاي عبوري و پارک شده در والي ميدان خراسان کردند.
در 85/6/17 سرنشينان يک دستگاه خودروي پرايد، اعلاميههاي کاظميني را ميان اهالي افسريه توزيع کردند و از مردم خواستند روز نيمه شعبان در منزل او حضور يابند.
در 85/6/18 سيد حسين شبنامهاي منتشر کرد و در آن خود را پيشواي مستقل مذهبي ايران ناميد و به ارکان نظام حمله کرد.
کاظميني بروجردي همچنين با ارسال نامههاي متعدد به مجامع بين المللي خارج از کشور همانند اتحاديه اروپايي، خاوير سولانا، پاپ بنديکت شانزدهم و سازمان حقوق بشر اقدام به جوسازي بر ضد نظام کرد.
وي در نامهاي که در 85/6/28 به پاپ نوشت، با طرح ادعاهاي کذب، آورده است: «پيشواي مذهبي مستقل هستم. سالهاست که مورد انواع فشارها و آزارهاي مختلف قرار گرفته ام. ماهها مورد شکنجه قرار گرفته ام. اينک قضاوت را به وجدانهاي بيدار ميسپارم که چگونه ميتوان دست روي دست گذاشته و حراج ديانت و معنويت را ملاحظه کند. استمداد من و بسياري از ملت ايران که خواهان پيروي از دين منهاي سياست هستند، بي جواب مانده. اين جانب صاحب بزرگ ترين جمعيت مستقل مذهبي ايران هستم که مغضوب حکومت هستم. گناه من آن است که نميخواهم دين را با سياست درهم بياميزم.»
در نهايت حکم دستگيري کاظميني توسط دادسراي ويژه روحانيت صادر و براي بازداشت او در 85/7/9 اقدام شد، اما وي ضمن عدم تمکين، اقدام به فراخواني مريدان و جوسازي عليه نظام و مسوولان و اخلال در نظم و امنيت عمومي کرد و حتي خيابان نزديک منزلش را مسدود و براي حاضران سخنراني تحريک آميز کرد.
با چنين القائاتي، هواداران وي براي دفاع از او تهييج شدند و در نيمه شب 85/7/12 تا وقت سحر در حالي که اسلحه سرد به دست داشتند، در محل سکونت او رفت و آمد ميکردند. اين تجمع، بدون مزاحمت نبوده و طرفداران بروجردي چند مامور بسيجي را مورد ضرب و شتم قرار دادند و به يک روحاني توهين کردند و به يک ماشين نيروي انتظامي نيز آسيب رساندند.
تجمع هواداران و مريدان در مقابل منزل کاظميني واقع در خيابان اوستا در روزهاي 13 و 85/7/14 به اوج خود رسيد و از اين پس اين تجمع بيش از پيش مورد توجه ضد انقلاب قرار گرفت.
ارتباط با خارجي
پيوند کاظميني بروجردي با عوامل رسانهاي خارج از کشور توسط شخصي به نام حسن مرسي برقرار شد. وي که از لندن به ايران آمده بود ادعا ميکرد به دنبال عارف کامل است. پس از ملاقاتش با سيد حسين، خود را شيفته و مجذوب او نشان داد و از وي خواست در انگلستان اقامت کند. پس از شکل گيري تجمعات، حسن مرسي عنوان کرد که ميتواند زمينه معرفي کاظميني بروجردي را به دنيا فراهم کند. او بود که کاظميني را به نوري زاده معرفي کرد. نوري زاده ضد انقلاب طي تماسهايي که با سيد حسين داشت از وي خواست بيش از مواضع مذهبي بر جنبههاي سياسي تکيه کند تا شوراي امنيت به نفع او وارد عمل شود و عفو بين الملل نيز عليه ايران بيانيه صادر کند.در نهايت مقدمات دستگيري او در 85/8/15 فراهم شد و عدهاي از ماموران لباس شخصي ناجا در ساعات اوليه بامداد براي اجراي حکم به در منزل او مراجعه کردند، اما کاظميني سرسختي نشان داد و با فراخوان هوادارانش قصد خود را براي مقابله علني کرد. در اين فراخوان 500 نفر از مريدانش در محل حاضر شدند و به عقب اين نيروهاي ناجا اقدام کردند و حتي چند نفر را نيز به گروگان گرفتند. طرفداران يا به چاقو، چماق، قمه، مواد آتش زا، اسيد و... مجهز بودند و ضمن سردادن شعارهايي بر ضد نظام با اقدامات خرابکارانه از جمله سنگ پراني، آتش زدن يک و موتورسيکلتهاي مردم رهگذر، دست کم 4 دستگاه موتورسيکلت را به آتش کشيدند و خيابان و کوچههاي اطراف را مسدود کردند.
اين افراد اعم از زن و مرد با پوشاندن صورتهاي خود در چند مرحله، تعدادي از عابران و افرادي را که در محل حضور داشتند، گروگان گرفتند و به داخل منزل کاظميني بردند و در يک مورد، يکي از گروگانها را با چاقو تهديد به قتل کردند و با ريختن بنزين روي وي، قصد آتش زدن او را داشتند که با وساطت نيروي انتظامي فرد گروگان آزاد شد.
در ادامه، هواداران با استفاده از بنزين موتورسيکلت اقدام به تهيه و ساخت کوکتل مولوتوف کرده، پس از آتش زدن، آن را به سوي ماموران پرتاب کردند.
از همان ساعات اوليه بامداد برخي نيروهاي حزب الهي بدون هماهنگي در محل حاضر شدند و مقابل هواداران کاظميني صف آرايي کردند و تا پايان درگيري و دستگيري در صحنه حضور داشتند.
با گسترده شدن دامنه اقدامات خرابکاري و آشوب طرفداران و اتخاذ تصميم شوراي تامين، بر تعداد عوامل نيروي انتظامي افزوده شد و متعاقب آن در ساعت 4 بامداد با حمله يگان ويژه ناجا ضمن پاکسازي کوچههاي اطراف خانه کاظميني، 403 نفر از هواداران دستگير و به داخل اتوبوسهاي حاضر در صحنه منتقل شدند. ماموران در اين اقدام، موفق به دستگيري کاظميني بروجردي شدند.
در بازرسيهاي اوليه و تفتيش منزل وي، 2 قبضه سلاح ژ-3 و تعداد زيادي قمه به دست آمد. 178 نفر از متهمان دستگير شده زن و 225 نفر مرد بودند.
پس از دستگيري کاظميني توسط دادگاه ويژه روحانيت تلاش گستردهاي از سوي برخي رسانههاي خارجي براي راهانداختن موج تبليغي منفي عليه جمهوري اسلامي به راه افتاد و برخي هواداران کاظميني نيز با بهره گيري از فضاي مجازي سعي کردند اين گونه القا کنند که وي در زندان زير شديدترين شکنجهها قرار داد، اما بعدها با انتشار برخي اعترافات او که بيانگر چهره واقعي کاظميني بروجردي بود، بسياري از اقدامات بي اثر ماند.
اعترافات کاظميني
فيلمها و اعترافات منتشر شده درباره او حقايق بسياري را درخصوص کاظميني بروجردي و سطح دانش و آگاهي او از دروس حوزوي و ادعاهاي عجيب و غريبش آشکار کرد.در فيلمهاي ويدئويي که خود از خود تهيه کرده بيشتر ادعيه را هم از لحاظ لفظي و هم از لحاظ معنوي غلط ميخواند. از جمله پيش از شروع نماز به خداوند خطاب ميکند: «يا من لايغير ذنبه الاهو» يعني اي کسي که گناهش بخشيده نميشود الا او؛ که اين جمله اگر با آگاهي بود شرک محسوب ميشد.
کاظميني در جلسات محاکمه انگيزه خود را قدرت طلبي و سوء استفاده از سادگي مردم ميداند و تاکيد ميکند: وقتي مردم جاهلي به من سواري ميدهند چرا سوار نشوم؟
وي در آخرين جلسه دادگاه، خود را فريب خورده ضد انقلاب خارجي دانست و تاکيد کرد نوري زاده بارها با وي تماس گرفته و وي را تشويق به استقامت کرده و گفته: «اگر مدت کمي مقاومت کني، ناتو به ايران حمله ميکند و کار آنها تمام ميشود و تو ميشوي رهبري ديني.» حتي خانمي از راديو سوئد زنگ زد و ضمن تبريک به کاظميني به خاطر مقاومتش مدعي شد که هيچ روحاني معروفيتي بهاندازه او روي کره زمين ندارد.
وي در بخشي از اعترافات خود تاکيد کرد:
روي چيزهاي الکي و غير مهم مانور ميدادم. تقويم چاپ ميکردم و عکس مرقد حضرت امام کاظم را ميگذاشتم کنار مقبره پدر و پدربزرگم و پدرش که در بروجرد مدفون هستند. به عنوان کاظميني بروجردي ميخواستم يک جوري تبليغ کنم، بعد آنها را برسانم به اجدادم يا مثلا فرزند 27 امام سجاد «ع» بودنم را توي تيراژ وسيع با عکسهاي خودم چاپ کردم. بعد گفتم ببرند توي دهاتها و شهرستانها، طوري شده بود که وقتي ميگفتند فلاني اينجا برنامه دارد، جمعيت فوج فوج ميآمد. ميگفتم پول رفت و آمدها و اتوبوس را از محل صدقات جمع آوري کنيد و اگر هم کم ميآمد، خودم ميدادم و همه اينها از روي هواي نفس بود. دوست داشتم جمعيت جلسه من اينقدر زياد شود که بين ميدان انقلاب و آزادي مردم جمع شوند و برنامه اجرا کنم. اگر شما جلوگيري نميکرديد، در جلسه بعديام که 13 رجب بود، اين اتفاق ميافتاد. يعني جوري ميشد که استاديومها جا نداشت. تزم اين بود. الان که نگاه ميکنم ميبينم لذت ميبردم. من در اعترافاتم گفتم وقتي در آخرين منبر در استاديوم شهيد کشوري رفتم روي سن و نشستم، آن ته سالن را که ديدم سياهي ميزد، سرم گيج رفت. آن غرور نفساني مرا گرفت. گفتم خب الحمدلله آدم شديم. اين مملکت کسي با دست خالي بدون روزنامه بتواند اين جمعيت را جمع كنه.
وي در پاسخ به اين سوال که به فرض جمعيت جمع شوند. شما که معلومات کافي نداشتيد گفت:
خب من که بحث علمي نميکردم. اين اسلام سنتي را اين آخريها در آوردم. نميگفتم ميخواهم اسلام شناسي بگويم، نيم ساعت دعا و توسل ميخواندم. دعا را دکلمه وار ميخواندم. قسمتي از زبور، خودم هم شعر ميسرودم، صوت خوبي هم داشتم و در آهنگهاي مختلف ميخواندم. خلاصه يک کاري ميکردم که بيشتر لاتها و بدحجابها جذب ميشدند. به خاطر چي؟ به خاطر اين که به اينها ميگفتم بيايند حاجت بگيرند. کمتر، هياتيها و مسجديها ميآمدند. از بس با روان شناسي روي مخشان کار ميکردم ميخکوب ميشدند. بلد بودم مخ بتکانم و به قول امروزيها تريد کنم. به طوري که افراد انتظار نداشتند من، استاد دانشگاه يا ... باشم. انتظار يک دعاخوان پيشرفته را داشته باشند، يک دعا نويس مثلا کشوري يا يک چيز گسترده تر..
وي در پايان با ابراز ندامت مجدد ابراز کرد: کار تخصصي که در حد من نبود نميبايست ميکردم. حالت جنون پيدا کرده بودم. الان فکر ميکنم که از نظر ايمان، علم و عقل از هر سه تهي هستم. من حتي روخواني قرآن و مفاتيح الجنان را خوب بلد نيستم. از اشتباهات خودم از پروردگار طلب عفو ميکنم، اشتباه مقاومت در برابر جلب، اشتباه و نادرستي نامه به سران خارجي، مصاحبه با رسانههاي خارجي، به زشتي کشاندن صدها نفر و خانواده ام را قبول دارم و توبه ميکنم و از حضرت صاحب الامر و رهبر نظام مقدس اسلامي استدعاي بخشش و اغماض براي خودم و خانواده ام و اين گرفتاران و بندگان ضعيف النفس که در برابر القائات نفساني ناتوانيم، را دارم و اين که بشري جايزالخطا هستم، مستدعي گذشت و عطوفتم.
منبع مقاله:
جمعي از نويسندگان؛(1388)، کژراهه (گزارشهايي از فرقههاي نوپديد و عرفانهاي دروغين)، تهران: موسسه جام جم، چاپ اول.