مكه از ديدگاه جهانگردان اروپايي(2)
بيت الله الحرام
از نوشته هاي بورخارت برمي آيد كه محيط خارجي مسجدالحرام را 7 مناره زينت مي بخشيده است كه با فواصل غير متساوي قرار داشته اند. اين مناره ها با نام هاي مناره باب العمره، مناره باب السلام، مناره باب علي، مناره باب الوداع، مناره مدرسه قائدبك، مناره باب الزياده، مناره مدرسة السلطان سليمان بوده اند.
بنا به گفته بورخارت برجسته ترين مسؤولين حرم عبارت بوده اند از «نايب الحرم» يا «حارس الحرم» كه همواره كليد كعبه نزد او بوده است، همچنين اموالي كه مردمان نيكوكار براي كمك به مسجدالحرام مي داده اند نزد او نگاه داشته مي شده است، و وي آنها را با مشورت قاضي مصرف مي كرده است. افزون بر اين، تعميرات حرم به دستور و نظارت او انجام مي گرفته است. مجموع اموالي كه با نظارت قاضي خرج مي شده، 300 كيسه پول بوده است.
پس از منصب نايب الحرم، مهمترين منصب از آنِ «آغا الخصيان» است كه به آن «آغاة الطواشين» هم گفته مي شود. بورخارت مي گويد اين بردگان اخته شده (= خصي) وظايف پليس و شرطه ها را در داخل حرم انجام مي دهند، همچنين شستشو و جاروب روزانه حرم به عهده آنان است. و تعداد آنان بالغ بر 40 نفر مي باشد كه معمولاً واليان و امرا اين افراد را به عنوان هديه به حرم تقديم مي كنند، همچنانكه محمد علي پاشا 10 نفر از اينان را به حرم هديه نمود. آن گونه كه از گفته هاي بورخارت برمي آيد شخصي كه عهده دار منصب «آغا الطواشين» بوده از شخصيت هاي مهم مكه شمرده مي شده، بگونه اي كه اجازه هم نشيني با شريف مكه و پاشا و حاكم را داشته است. اين غلامان اخته شده پول هاي فراواني را از راه تبرع و عايدات مسجدالحرام ـ علاوه بر پول هايي كه از استانبول براي آنها مي آمده ـ به دست مي آورده اند. و بيشتر اين غلامان از بندگان سياه و برخي از آنها از هند بوده اند.
ديگر بقاع مقدسه مكه
نخستين جايگاه مقدسي كه بورخارت به توصيف آن پرداخته، همانا «مولد النبي (صلّي الله عليه و آله و سلّم) » است; يعني جايگاهي كه پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آن بدنيا آمده است. او مي گويد كارگراني را ديده است كه مشغول بازسازي و ترميم ساختمان آن بوده و خود حفره اي را در ميانه ساختمان ديده كه كارگران بدو گفته اند اين جايگاهي است كه هنگامي كه مادر پيامبر در آنجا نشسته بود، درد زايمان بر او عارض شد. و مشهور آن است كهتمامي زمين اين جايگاه، خانه عبدالله بن عبدالمطلب، پدر پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بوده است. او آنگاه به توصيف زادگاه حضرت فاطمه زهرا ـ عليهاالسلام ـ پرداخته و مي گويد: زادگاه، در خانه اي زيبا، كه از سنگ ساخته شده و از آنِ حضرت خديجه ـ سلام الله عليها ـ بوده، قرار دارد و اين خانه در كوچه اي به نام «زقاق الحجر» قرار دارد كه به وسيله چند پله مي توان وارد آن شد; زيرا خانه در گودي قرار گرفته است. در داخل خانه دو جايگاه مشخص وجود دارد كه نخستين آن زادگاه حضرت فاطمه (عليها السّلام) مي باشد و ديگري جايگاهي است كه آن حضرت بر روي آن مي نشسته و به آسياب كردن گندم مي پرداخته است. بورخارت ادامه مي دهد: در بخشي از خانه، اطاق كوچكي قرار دارد و هنگامي كه پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آنجا نشسته بود، جبرئيل بر او نازل شد و وحي خداوند را به او ابلاغ نمود. از اين رو به «قبة الوحي» شهرت يافته است.
سپس بورخارت به توصيف زادگاه حضرت امام علي (عليه السّلام) كه در كوچه اي به نام «شعب علي» قرار دارد، مي پردازد و مي گويد اين زادگاه عبارت از مسجد كوچكي است كه در شبستان آن حفره اي قرار دارد كه زادگاه آن حضرت بوده است. بورخارت سپس به زادگاه ابوبكر اشاره دارد و مي گويد: امروزه زادگاه او داخل مسجدي است در مقابل سنگي كه همواره هنگام عبور پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بدو سلام مي كرده. ولي در اين مسجد جايگاه معيني به عنوان زادگاه نمي باشد و حياط مسجد به وسيله يك قطعه فرش ايراني پوشيده شده است.
بورخارت مي گويد:
تمامي اين بقاع و زادگاه ها پس از طرد وهابيان از مكه بازسازي شده است، بجز زادگاه پيامبر كه او شاهد ترميم و بازسازي آن بوده، و توليت اين زادگاه به دست برخي از خانواده هاي علويان مكه است. اما زادگاه حضرت ابوطالب را بورخارت خراب شده يافته و احتمال بازسازي آن را نمي دهد. علاوه بر اين، بورخارت مي گويد: وهابيان قبه اي كه بر روي آرامگاه حضرت خديجه ـ س ـ بوده را نيز منهدم كرده و هنوز ساختمان آن را تجديد نكرده اند، گو اين كه گروه زيادي از حجاج و ديگر مردمان همه روزه، بويژه در روزهاي جمعه، به زيارت آن مي رفته اند. آرامگاه حضرت خديجه در گورستان «المُعلي» قرار گرفته و اطراف آن را ديوار مربعي احاطه كرده است، و تنها قطعه سنگي كه بر روي آن به خط كوفي آية الكرسي نوشته شده جلب توجه مي كند. و در فاصله نه چندان دوري، آرامگاه حضرت آمنه مادر پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) قرار دارد وبر روي آن قطعه سنگي است كه برخي آيات قرآن به خط كوفي كهن روي آن حك شده است. نكته جالب توجه در اين قبرستان اين است كه در انتهاي سنگ قبرِ هر يك از مردگان گلي از گل هاي صبر كاشته شده است تا نشاني از صبر مردگان از هنگام مرگ تا روز قيامت باشد.
بورخارت به تعدادي ديگر از اماكن مقدسه در بيرون شهر مكه اشاره مي كند. او نخست به توصيف كوه ابوقبيس پرداخته و مي گويد اين كوه بلندترين كوه در حومه مكه است و بر مشرق مكه مسلّط است. در اين كوه دو قلّه وجود دارد كه معمولاً حجاج به ديدار و زيارت آنها مي روند. نام يكي از آنها «مكان الحجر» است و ديگري كه در فاصله كمي و به وسيله راهرو باريكي مي توان به آن رسيد به نام «مكان شق القمر» است; مكاني كه در آن، معجزه شق القمر به دعا و خواسته پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رخ داد. ليكن بورخارت معتقد است كه اين معجزه از واقعيت و حقيقت به دور است و مي گويد غالباً اين گونه معجزات و داستان ها را مكّيان ساخته اند تا بدين وسيله از حجاج پول بيشتري بدست آورند!
بورخارت مي گويد: جايگاه شق القمر امروزه توسط مكّيان براي رؤيت هلال مورد استفاده قرار مي گيرد. او سپس به توصيف «جبل النور»، كه در شمال مكه قرار دارد، مي پردازد و مي گويد رفتن بر فراز آن 3 ربع ساعت زمان مي برد و در بالاي كوه، قبه كوچكي قرار داشته است كه وهابيان آن را منهدم نموده اند و در ميان آن شكافي قرار دارد كه مشهور است پيامبر هنگامي كه از سوي كافران قريش مورد آزار قرار گرفت بدانجا پناه آورد، و برخي از پيروان شكاك او شهرت دادند كه خداوند از حمايت پيامبر خود دست برداشته است! در اين هنگام پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به مناجات با پروردگار پرداخت و از او ياري طلبيد و اينجا بود كه جبرئيل آيات: «ألم نشرح لك صدرك ...» را بر او نازل كرد. در فاصله كمي از اين محل، «غار حراء» قرار دارد كه در آن تعدادي از سوره هاي قرآن نازل شده است. پس از اين، بورخارت به «جبل الثور» كه در فاصله يكساعت و نيمي مكه قرار دارد اشاره مي كند و مي گويد اين كوه در سمت چپ جاده اي واقع شده كه به دهكده «الحسينيه» مي رود، كوه ثور كوه بلندي است و بر بلنداي آن حفره اي است كه پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بهمراه ابوبكر، پس از هجرت از مكه، از بيم قريشيان بدان پناه بردند.
كعبه
بورخارت مي گويد او نتوانسته بيش از 5 دقيقه در داخل كعبه تاب بياورد; زيرا گرماي شديد آنجا طاقت فرسا بوده و كمترين تأخير باعث غش كردن او مي شده است ولي برغم اين گرما ـ بورخارت مي گويد ـ شريف مكه بر درِ كعبه نشسته ودر حالي كه كليدهاي نقره اي كعبه را در دست دارد، از مردمي كه از كعبه بيرون مي آيند، پس از بوسيدن كليدها مطالبه پول مي كند! و مردم علاوه بر اين، پولي نيز به طواشي كه در نزديكي شريف نشسته است مي دهند. درب هاي كعبه در اين سه نوبت از صبح تا ساعت يازده باز مي ماند، و آنگاه براي بار دوّم براي زنان باز مي شود. و پس از زيارت درون كعبه حجاج به زيارت و طواف كعبه از بيرون مي پردازند.
بورخارت پس از آن كه به توصيف وضعيت داخل كعبه و ديوارها و پوشش هاي آن كه تقريباً مشابه با توصيف ديگران است، مي پردازد و مي گويد: رفتن به درون كعبه و زيارت آن هيچ الزام و وجوب شرعي نداشته و بسياري از حجاج در حالي مكه را ترك مي كنند كه پاي به درون كعبه نگذاشته اند. بورخارت دوبار توانسته است به درون كعبه داخل شود; يكي در روز 15 ذي قعده و ديگري در روز 10 محرم الحرام، و در دوّمين بار او شاهد بود كه پرده هاي جديدي كه محمد علي پاشا آنها را از قاهره فرستاده به ديوارهاي درون كعبه آويزان كرده اند و مي گويد پرده ها از پارچه هاي گرانقيمتي بودند و بافت آنها ظريف تر از بافت پرده سياهي است كه بيرون كعبه را مي پوشاند. اما پرده قديمي كه 20 سال از عمر آن مي گذشت را پس از قطعه قطعه كردن به حجاج متمكّن، به قيمت دو قطعه چند سانتيمتري به يك ريال فروختند. و در برابر دروازه باب السلام انباري است كه در آن قطعه هايي از پرده درون و بيرون كعبه فروخته مي شود، و در همين انبار عكس هايي از مكه و مدينه كه بر روي پارچه و يا قطعات چوب نقش بسته شده است فروخته مي شود، و بورخارت از اين فروشگاه يك قطعه عكس و چند بطري آب زمزم خريداري كرده است.
نگاهي به تحليل بورخارت از ساكنين مكه
او مي گويد آنچه درباره شهروندان كنوني مكه مي توان گفت آن است كه همگي بيگانگان و غريباني هستند كه به مكه هجرت كرده و در آن سكونت گزيده اند، اما قبائل گوناگون قريش كه پيشتر در آن بوده اند، امروزه به علت هجرت و از هم پاشيدگي شان، ديگر اثري از آنان در مكه نمي توان يافت، ليكن در حومه مكه و شهرك هاي اطراف آن مي توان برخي از ساكنين اصلي و بويژه قبائل بدوي آن را يافت و آن گونه كه بورخارت مي گويد، در شهر مكه تنها سه خانواده قريشي وجود داشته كه بزرگ يكي از اين خانواده ها منصب «نائب الحرم» راعهده دار بوده است، اما بيشتر مردمان ساكن در مكه از اهالي يمن و حضرموت بوده و پس از اينها گروه هايي از مردمان هند، مصر، سوريه، مغرب و ترك ها بوده اند. افزون بر اينها تعدادي خانوار تبار ايراني و تاتاري و بخاري و كردي و افغاني و از ديگر كشورهاي اسلامي داشته اند نيز زندگي مي كرده اند. ليكن قديميترين نژاد مكي، كه تا اين زمان در مكه ساكن هستند، خانواده شرفا مي باشند. اين خانواده اصيل كه از دو تيره حسني و حُسيني تشكيل يافته اند، نسب آنان به حضرت علي بن ابي طالب (عليه السّلام) مي رسد.
بورخارت در بخشي از سفرنامه خود به توصيف چهره و شكل و شمايل شرفا در حجاز و بيرون آن پرداخته و مي گويد بيشتر چهره هاي آنان دلنشين و تا حدودي به اعراب بدوي شباهت دارد، بويژه از جهت شكل چشم، بيني و گونه. درباره پوشش و لباس اهالي مكه نيز به تفصيل سخن رانده، مي گويد: بيشتر خانواده هاي متوسط و متمكّن مكّي داراي غلامند و آنگاه متعرض «حكم برده در اسلام» شده و معتقد است علت اساسي براي عدم الغاي بردگي از سوي پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن است كه آن حضرت تجارت برده را در جزيرة العرب بگونه اي مستحكم و پابرجا يافت كه تلاشي براي لغو آن ننمود و از اين رو اين تجارت روز به روز گسترده تر شده و سرتاسر شمال آفريقا را ـ با تمام وحشي گري ها و قساوت هاي خود ـ فرا گرفت.1
بورخارت سپس به وضعيت كنيزان حبشي و چگونگي ازدواج با آنان پرداخته، مي گويد: از برخي از آرايشگران و طبيبان شنيده است كه پديده سقط جنين در مكه فراوان است و مردم براي اين كار از داروي «تخم بلسم» ياري مي جويند.
وي آنگاه به وضعيت اقتصادي مردم مكه پرداخته و به شرح مقدار پولي كه حجاج همه ساله در مكه خرج مي كنند اشاره مي كند و از عوارض پولداري، كه يكي از آنها شيوع شرابخواري است، سخن مي راند و مي گويد قداست اين شهر مقدس و احكام شريعت مستحكم اسلام هيچكدام نتوانسته اند مانعي در برابر شرابخواري و ديگر هرزگي هاي مكّيان گردند. و مي گويد همواره ناوگان و كشتي هاي هندي (و به تعبير صحيح تر انگليسي) مقدار زيادي شراب را در بشكه هاي بزرگ به مكه حمل كرده، و اين مايع مسكر را مكّيان پس از مخلوط كردن با شكر و عصاره دارچين كه به نام «ماء الدارجيني» شهرت دارد مي نوشند و عادت شرابخواري را مي توان در ميان شرفاي مكه و جدّه و بازرگانان متموّل و ديگر مردمان (حتي محترم) يافت. اينان شرابخواري خود را اين گونه توجيه مي كنند كه اين مشروب، خمر يا براندي نمي باشد. و اين در حالي است كه ديگر مردمان تهي دست، كه قدرت خريد اين گونه شراب گرانقيمت را ندارند، به نوشيدن نوعي شراب كه از تخمير مويز در طائف ساخته مي شود مي پردازند، اما مردمان فقير تنها شراب بوزه را مي نوشند. بورخارت مي گويد مدتي كه در طائف بوده، مشاهده كرده كه يكي از تركانِ همراه محمد علي پاشا خديو مصر، شراب براندي را از راه تقطير انگور تهيه كرده و هر بطري آن را بطور علني به قيمت 40 قرش مي فروخته است.
از ديگر دست و دلبازي هاي مكّيان كه بورخارت به آن اشاره دارد، همانا خريد كنيزكان حبشي به منظور استمتاع و هوسراني و پرداخت پول مي باشد.
بورخارت مي گويد در شهري مثل مكه فروش مشروبات الكلي علني بوده و حتي در نزديكي مسجدالحرام بفروش مي رسد. علاوه بر اين كشيدن حشيش و قماربازي از ويژگي هاي تمامي قهوه خانه هاي شهرهاي عربي است، و اين رواج برغم منعي است كه قرآن كريم از آلودگي به انواع قمار نموده است. ليكن بورخارت برغم اشاره به اين صفات ناپسند، به صفات پسنديده مردمان مكّه مثل سخاوت و كرم و مهمان نوازي و كمك به غريبان و دوري از دزدي و كلاهبرداري اشاره مي كند. اما در مورد فعاليت هاي علمي و آموزشي، بورخارت مي گويد: در شهري كه مردمان و ساكنين آن همواره به فكر درآمد و سود يا بهشت مي باشند نمي توان انتظار رشد و شكوفايي علمي را داشت، و از اين رو مكه را از جنبه علمي و حتي علوم ديني نمي توان در رديف ديگر شهرهاي اسلامي قرار داد، او روايتي از فاسي مورخ مي آورد كه مي گويد: در عصرش، در شهر مكه 11 مدرسه و تعدادي رباط و جز اينها بوده است كه در آنها تدريس برقرار بوده، ليكن بورخارت مي گويد او حتي يكي از اين مدارس را نديده است و از وجود آنها خبري نيست! و كتابخانه اي كه متعلق به حرم باشد نيز وجود ندارد. اما درباره زبان گفتاري اهل مكه بورخارت مي گويد برغم اين كه آموزشگاهي وجود ندارد ليكن زبان اهل مكه از لحاظ لفظ و تركيب سالمترين زبان عربي است كه در دنيا بدان سخن مي گويند و بيشتر به زبان عربي كهن، كه كتاب ها بدان تدوين يافته است، شباهت دارد و از هر گونه كژي و تحريف بدور است واز اين جهت معتقد است كه در زبان عربي آثارانحطاط وافول نمي باشد.
بورخارت حتي موسيقي را نيز فراموش نكرده است. مي گويد مكه از اين جهت به پاي ديگر كشورهاي عربي بويژه مصر و سوريه ـ نمي رسد، و آلات موسيقي موجود در مكه را تنها منحصر به ربابه وناي و طنبور مي داند و اضافه مي كند: شريف مكه داراي گروهي نوازنده است كه روزانه دوبار بر دروازه كاخ او به نوازندگي مي پردازند، همچنين از مجالس عروسي ياد مي كند كه در آنها خوانندگان حرفه اي با صداي نازك و زيباي خود به خوانندگي و رقص مي پردازند، و از اهالي مكه شنيده است كه پيش از سلطه وهابيان بر مكه، شب ها از هر كويي صداي موسيقي بلند بوده است. در پايان بورخارت به اين نكته اشاره دارد كه هرگز تأثير معنوي اذان گلدسته هاي مكه به پاي اذان گلدسته هاي مصر و شام در شب نمي رسد.
حكومت مكه و شرفا
بورخارت پيرو اين وضعيت مي گويد داشتن سلطه و حاكميت بر حجاز همواره از مسائل اختلاف برانگيز و رقابت ميان خلفاي بغداد و سلاطين مصر و امامان يمن بوده; زيرا بدست آوردن حاكميت بر بلاد مقدسه ـ ولو تشريفاتي و اسمي داراي آن شرافت و حيثيت است كه برغم هزينه ها و مخارج سنگين آن، ارزش آن را دارد. و بالاترين امتيازي كه حكومت بر حجاز مي توانست به كسي موهبت كند، همانا حق پرده آويزي بر كعبه و خواندن نام در نماز جمعه مسجدالحرام مي باشد. و نفوذ مصر بر مكه در آغاز قرن پانزدهم ميلادي و پس از استيلاي سلطان سليم اول بر مصر به سلاطين آل عثمان منتقل گرديد. بورخارت بخشي از سفرنامه خود را به سيره شرفاي مكه و كارهاي آنان اختصاص مي دهد، و بويژه از شريف سرور و شريف غالب ياد مي كند و آنگاه به توصيف لباس و تشريفات و آيين نماز خواندن اين دو مي پردازد و سپس وضعيت شريف مكه را در هنگام استيلاي وهابيان تشريح مي كند و مي گويد وهابيان شريف را وادار كردند كه هنگام نماز با پاي پياده به سوي مسجدالحرام روانه گردد; زيرا معتقد بودند كه تشريفات و جلال و شكوه موكب آنان، متناسب با قداست مكه و مسجدالحرام و افرادي كه به سوي آن مي روند نمي باشد. ليكن در دوران عظمت و اقتدار شريف غالب، او تمام پاشاهايي را كه به همراه قافله حج، وارد مكه مي شدند به خضوع و كوچكي در برابر خودش واداشته و برتري مقام خود را به آنها يادآوري مي كرد، و خود شريف اين گفتار را در سرتاسرحجاز شايع نموده بود كه او بالاترين رتبه در دربار باب عالي را داراست و حتي خود سلطان در استانبول به احترام وي از جاي برمي خاست.
به گفته وي، شرفاي مكه از روزهاي پيشين، فرزندان خود را براي تربيت و پرورش، به قبائل بدوي ساكن در بيابان هاي بيرون مكه مي سپرده اند، بدين گونه كه بچه را از روز هشتم تولد تا ده سالگي در بيابان نگه مي داشتند تا قدرت جسمي او رشد كرده و بتواند با مهارت اسب سواري نمايد، و در اين مدّت هرگز ـ بجز يكبار آنهم در 6 ماهگي والدينش او را نمي بينند. و تقريباً تمامي شرفاي مكه ـ اعم از فقير و ثروتمند ـ طفوليت خود را در صحرا و در ميان قبائل بدوي گذرانده اند، و رسم شريفان حاكم در مكه اين بود كه فرزندان خود را براي نشو و نما، نزد قبيله عدوان كه به شجاعت و سخاوت شهرت داشتند مي فرستادند، ( و از سران اين قبيله مي توان از عثمان المضايفي ياد كرد كه از وهابيان سرسخت بوده و امير سعود از وي براي سلطه يافتن بر حجاز ياري جُست) اما ديگر خانواده هاي شريف مكه فرزندان خود را به خيمه گاه هاي قبائل هذيل و ثقيف و بني سعد و حرب و جز اينها مي فرستادند. بورخارت مي گويد فرزندان شرفا كه در ميان قبائل عرب بدوي نشو و نما مي كردند نه تنها از آنان قدرت بدني و شجاعت مي گرفتند، بلكه نشاط و آزادي در فكر و انديشه و سخاوت و مهمان نوازي و ايمان به عقيده حق و جز اينها مي آموختند. ليكن بورخارت مي گويد مردمان مكه در صحت انتساب شرفا تشكيك مي كنند و بخش عظيمي از مردم مكه معتقدند كه شرفاي مكه و بويژه خانواده شريف حاكم مكه، كه از نسل زيد هستند، از زيديان يمن مي باشند كه مركز آنها در كوهستان صعده مي باشد، ليكن شريفان مكه اين شايعه را تكذيب نموده و خود را مكي و پيرو مذهب اكثريت مردم مكه; شافعي مي دانند، ولي شرفاي ساكن در بيرون مكه، اين شايعه را انكار نمي كنند. بورخارت معتقد است كه زيدي ها گروه هاي متعدّدي هستند، و مذهب زيدي هاي مكه و يمن مذهبي است كه مؤسس آن الامام الهادي الي الحق يحيي بن الحسين است كه نياي او حضرت امام حسن مجتبي (عليه السّلام) مي باشد. وي در سال 245 هـ . در منطقه الرص از نواحي قصيم بدنيا آمد و در سال 280 هـ . براي نخستين بار در منطقه صعده يمن، عقيده خود را علني نمود، و پس از جنگي با عباسيان بر صنعاء مستولي گرديد، ليكن بعدها از اين شهر رانده شد و پس از جنگ و گريزي با قرامطه در سال 298 هـ . مسموم و در صعده درگذشت. ولي برخي ديگر نسب زيديان را به زيد بن علي بن زين العابدين مي رسانند، كه در سال 121 هـ . در كوفه به دستور هشام بن عبدالملك اموي كشته شد.
بورخارت در بخشي ديگر از سفرنامه اش به توصيف قاضي مكه كه معمولاً از سوي امپراتوران عثماني معين مي شدند، مي پردازد و مي گويد غرض از اين تعيين اين بوده است كه شرفا نتوانند نظرات مستبدانه خود را بر زندگي اجتماعي ومسائل قضايي مردم تحميل كنند، ولي اعتراف مي كند كه قاضي عملاً در اختيار حاكم است; زيرا دربار خلافت، دست حكّام را براي هر گونه كاري بشرط فرستادن منظم ماليات و خراج به باب عالي بازگذاشته است، از اين رو هيچ فردي قادر به احقاق حق خود در محاكم نمي باشد، مگر آن كه حكومت از او پشتيباني نمايد و يا رشوه بپردازد و لذا حكم قاضي نيز همواره تابع شخصي است كه بيشتر بپردازد. درآمد شريف غالباً از راه ماليات گمرك جده است كه بيشتر اين درآمد ميان او و پاشاي تركي تقسيم مي شد، ولي پيش از استيلاي محمد علي پاشا بر حجاز شريفان مكه تمامي درآمد را به خود اختصاص داده و از پرداخت حق پاشا امتناع مي ورزيدند، و اين وضعيت برقرار بود تا آن كه اين خديوي، سلطه خود را بر حجاز مستحكم نمود و تمامي ماليات را از آنِ خود كرد. و گفته مي شود شريف غالب در دوران عظمت و قدرت خود، داراي 8 كشتي بزرگ بود كه ميان جده و بنادر يمن و مصر به تجارت قهوه مي پرداختند، و هنگامي كه با كسادي بازار قهوه روبرو مي شد تجار و بازرگانان جده را به خريد قهوه اش به قيمت بازار وادار مي كرد. علاوه بر اين، دو كشتي از ناوگانش ساليانه يك سفر به كرانه هاي جزائر هند شرقي مي پرداختند و مال التجاره اي كه از آنجا آورده مي شد غالباً به حجاج و يا به زور به بازرگانان جدّه فروخته مي شد. علاوه بر اين درآمدها، شريف مكه درآمدهاي ديگري از راه برقراري ماليات بر مواد غذايي و حيوانات به دست مي آورد، با توجه به اين ماليات ها بود كه در دوران شريف غالب، عايدات ساليانه او بالغ بر 350 هزار پوند انگليسي مي گرديد. حــج
در جلد دوّم از سفرنامه بورخارت، توصيف مفصلي درباره حج و مناسك آن آمده است، بورخارت در آغاز سخنش به اين موضوع اشاره دارد كه حماس و اشتياق مسلمانان در اين سال ها به انجام واجبات ديني كم شده، بويژه اين عدم اشتياق درباره حج مشهود است; زيرا هزينه سنگين سفر حج، عامل مهمي در بازداري مسلمانان از تحمل سختي هاي اين سفر است، و از اين رو بسياري از افراد مستطيع با پرداخت پول، از سوي، نايبي به حج مي فرستند ولي گروهي ديگر در انجام حج يا سستي نموده و يا به انجام آن توجهي ندارند.
بورخارت مي گويد: گروهي از حجاج پيش از سه يا چهار ماه از وقت حج به مكه رسيده اند، و اين گروه بدين وسيله توانسته اند ماه رمضان را در اين شهر مقدس به عبادت مشغول باشند و از اين راه اجر و ثواب فراواني را بدست آورده اند. بورخارت سپس به توصيف كاروان هاي حجاج، كه از سرزمين هاي اسلامي بويژه مصر و سوريه ـ به مكه مي آيند، پرداخته و مي گويد: از ديرباز و از هنگامي كه خلفا از بغداد به همراه كاروان حجاج به مكه مي آمده اند، همواره كاروان سوري از با عظمت ترين كاروان ها بوده است. كاروان حج شام معمولاً از استانبول حركت مي كند و در مسير خود به سوي دمشق حجاج شهرهاي آناضول و سوريه را جمع نموده، و آنگاه وارد دمشق مي شود و چندين هفته را در آنجا به استراحت مي پردازد. در طول مسير كاروان، از استانبول تا دمشق همه گونه وسايل ايمني و سلامتي كاروان به اجرا گذاشته مي شود، و گروهي از سربازان به دستور حاكمان شهرها اين كاروان عظيم را از شهري به شهر ديگر همراهي مي كنند، و در ايستگاه ها و خان هاي ميان راه، حجاج با حوض ها و بركه هاي پر از آب روبرو مي گردند. اين حوض ها معمولاًً از سوي پادشاهان گذشته به منظور رفاه حجاج ساخته شده است. كاروان در هر شهري با شادي وهلهله مردم روبرو مي گرديد. هر كاروان تعداد زيادي چارپا، بويژه شتر به همراه خود داشت.
بورخارت مي گويد: در سال 1814 ميلادي تعداد حجاج كاروان شامي بالغ بر 5000 نفر بوده است، ليكن تعداد شتران همين كاروان 15000 رأس بوده است. بورخارت به نقل از مورخي به نام «فاسي» روايت مي كند كه در سال 631 هـ . مادر المستعصم بالله ـ آخرين خليفه عباسي به سفر حج رفت. و كاروان همراه او داراي يكصد و بيست هزار شتر بوده است. همچنين در سال 97 هـ . هنگامي كه سليمان بن عبدالملك ـ خليفه اموي به حج رفت 900 شتر را براي نقل و انتقال وسايل شخصي خود به استخدام درآورد. همچنين فاسي روايت كرده است كه خليفه عباسي المهدي، در سال 160 هـ . به سفر حج رفت و مجموع هزينه سفر او بالغ بر سي ميليون درهم گرديد. همچنين در سال 719 هـ . كه ابوالمعالي الملك الناصر (پادشاه مصر) به سفر حج رفت، پانصد شتر براي او تنها خوراك و شيريني حمل مي كردند، و علاوه بر اين 280 شتر ديگر ميوه هايي نظير انار، بادام، مي بردند، و آشپزخانه او براي تهيه خوراك پادشاه يك هزار بوقلمون و سه هزار مرغ حمل مي كرد.
بورخارت مي گويد: از ويژگي هاي كاروان شامي، نظم و انضباط آن بود و همواره پاشاي شام و يا نايب او كه از ميان افسران انتخاب مي شدند رياست اين كاروان را به عهده داشته و فرمان حركت و توقف را با تيري كه از اسلحه خود رها مي كرد اعلام مي نمود. در پيشاپيش كاروان گروهي از سربازان سواره در حركت بودند، همچنين براي محافظت از عقب ماندگان و عقبه كاروان، گروهي ديگر از سربازان سواره، در آخر كاروان قرار داشتند. در كاروان گروه هاي مختلف كه از شهرهاي گوناگون به كاروان پيوسته اند، دسته جمعي به حركت خود ادامه مي دهند و معمولاًً حجاج با يكي از حمله دارها قراردادي بسته و او آمادگي چهارپايان را در طول سفر به عهده مي گيرد، از اين رو هر 20 يا 30 نفر از حجاج را به همراه حمله دار خود كه به تهيه چادر و خدمتكار و ديگر نيازمندي ها مي پردازد مي توان ديد. اين حمله داران خستگي سفر حجاج را به دوش مي كشند، بويژه آن كه تهيه غذا و خوراك و قهوه و آب و ديگر احتياجات حجاج را به عهده دارند. و مقدار اجرتي كه حمله دار از هر يك از حجاج در سال 1814 هـ . در مسير دمشق ـ مدينه مي گرفته است 150 ريال بوده، و اجرت مسيرمدينه ـ مكه 50 ريال بوده است. در شب ها نور مشعل ها كاروان را روشن مي كرده است. و معمولاً راه روي روزانه كاروان از ساعت 3 بعد از ظهر تا يك يا دو ساعت پس از طلوع آفتاب از روز بعد بوده است، ليكن بدوياني كه مأمور حمل مواد غذايي و ذخيره بوده اند در شب ها و پيش تر از قافله حركت مي كردند. و در ايستگاه هاي ميان راه كه كاروان به آب گيري مي پرداخت حوض هاي بزرگ آب جهت سيراب نمودن شتران ساخته شده بود، و اين ايستگاه ها كه معمولاً در پادگان هاي بزرگ قرار داشت همواره و در طول سال سربازاني به پاسداري مشغول بوده اند، و در اين قلاع همواره شيوخ بدوي عشاير به دريافت اُجرت حق حراست كاروان نايل مي گرديدند و هر يك از اين ايستگاه ها با فاصله اي در حدود 12 ساعت از ايستگاه بعدي قرار داشته است.
اما كاروان حجاج مصريان نيز به همان نظم و ترتيب كاروان شامي بود، ليكن معمولاً تعداد حجاج كاروان مصريان كمتر از قافله شامي بود; زيرا تنها كاروان حامل حجاج مصر و گروهي از سربازان همراه بوده است، ليكن راهي را كه قافله مصري طي مي كرد از سختي و مشقت بسياري برخوردار بود و چون از ساحل درياي سرخ مي گذشت و مجبور بود از ميان ديرهاي قبائل عربي عبور نمايد كه به شقاوت و دزدي شهره بودند و غالباً با نيروي اسلحه به كاروان ها حمله مي كردند. و در سال 1814 هـ . كاروان مصر فقط شامل همراهان محمل و گروهي از سربازان و كارمندان دولتي بودند; زيرا تمام حجاج مصر راه سويس را ترجيح داده بودند. و در سال 1816 هـ . همراه كاروان گروهي از اعيان و ثروتمندان بودند و يكي از اين حجاج اثاثيه و جامه دان هاي خود را بر يكصد و ده شتر بار نموده بود و چادر و خيمه گاه او نيز بالغ بر 8 عدد بود، و لابد هزينه مسافرت او متجاوز از ده هزار دينار بوده است. علاوه بر اينها، 500 خانواده كشاورز از مصر سفلي نيز بودند كه اينان هرگز به سختي هاي راه در بيابان و دريا اعتنايي نداشته و آنها را تحمّل مي كردند. و از عجايب آن كه بورخارت مي گويد به همراه اين كاروان گروهي از زنان فاحشه و رقاصه را ديده است كه چادرها و سراپرده آنان از زيباترين و گرانبهاترين چادرهاي اين قافله بوده است.
بورخارت درباره كاروان حج ايرانيان مي گويد كه در گذشته همواره اين كاروان از بغداد حركت كرده و از راه نجد خود را به مكه مي رساند، ليكن با استيلاي وهابيان و ممانعت از كاروان شامي، كاروان حج ايرانيان نيز متوقف شد، و تا سال 1814 هـ . كه امير عبدالله بن سعود قرارداد صلح با طوسون پاشا بن محمد علي منعقد نمود، گروه اندكي از ايرانيان توانستند از بغداد خود را از راه شام به مكه برسانند. بورخارت مي گويد: البته هميشه به ايرانيان اجازه سفر به مكه داده نمي شده است، و پس از آن كه در سال 1634 هـ . حرم تجديد بنا گرديد پادشاه عثماني سلطان مراد چهارم امري صادر كرد كه به موجب آن سفر هر ايراني از شيعيان علي (عليه السّلام) به مكه و يا وارد شدن به مسجدالحرام را منع مي كرد، و اين ممنوعيت تا چندين سال ادامه داشت، ليكن اموالي كه ايرانيان پرداختند بزودي منع آنان را لغو و راه مكه و عرفات را بروي آنان باز نمود.
اما قافله مغرب تا سال هاي متمادي متوقف بود و مغربيان همواره بدون نظم و ترتيب به حج مي آمدند، و رسم بر اين بود كه همواره اميرالحاج مغربيان يكي از نزديكان پادشاه مراكش باشد. اين كاروان به كندي از مغرب به سوي تونس و سپس طرابلس حركت مي كرد و در راه خود حجاج اين مناطق را جمع آوري مي نمود، آنگاه كاروان از ساحل دريا به راه خود تا درنه ادامه مي داد و از آن پس، از كنار ساحل مصر و از اسكندريه به قاهره مي رسيد. به همراه اين كاروان، گروه اندكي از سربازان حركت مي كردند; زيرا حجاج مغرب معمولاً به همراه خود اسلحه مناسبي حمل مي كردند. بورخارت در اين كاروان گروهي از عرب هاي درّاع، را كه در جنوب شرق كوهستان هاي اطلس زندگي مي كنند ديده است، كه يكي از همين اعراب از بدويان قبيله شلوح بوده است كه در فاصله 20 روز از شهر تمبكتو مسكن دارند. همچنين بورخارت با اين كاروان گروهي از مردمان را ديده است كه از اهالي جزيره جربا بوده و معتقد است از شيعيان علي (عليه السّلام) مي باشند.
به گفته بورخارت، گروهي از اين حجاج معمولاً در قاهره اقامت مي گزيدند و همواره اقامتگاه آنان در كوچه اي است به نام تيلون (Teyloun) و معتقد است كه تعداد حاجيان مغرب در آن سال ها بالغ بر دو هزار نفر بوده است. درباره كاروان اهالي يمن بورخارت مي گويد بيشتر دو كاروان از راه زمين به مكه مي آمده است، يكي از اين دو كاروان; كاروان الكبسي نام داشته است كه از صعده حركت كرده و با طي كوهستان ها خود را از راه طائف به مكه مي رسانده است. اما كاروان دوّم عبارت بود از مجموعه اي از حجاج يمن و گروهي از ايراني ها و هندي ها كه خود را به بندرهاي يمن رسانده بودند، اين كاروان در سال 1803 هـ . متوقف شد، گو اين كه يكي از ثروتمندترين كاروان ها بشمار مي رفت و همواره مال التجاره فراواني به همراه داشت و معمولاً امامان يمن هدايت و اميرالحاجي آن را به عهده مي گرفتند وطبق معمول از اعتبار و شأن والايي در مكه برخوردار بودند و در محله هاي خاصي در مكه سكني مي گزيدند، و پيشتر حوض آب سنگي بزرگ به آنان تعلق داشت. به نوشته بورخارت در اواخر حكومت مماليك; هنگامي كه اينان بر مصر عليا حكومت مي راندند و محمد علي پاشا فقط حكومت مصر سفلي را در اختيار داشت بسياري از تركان در دسته ها و گروه ها از راه مصر به مكه مي آمدند، و بسيار رخ مي داد كه مماليك به اين حجاج ترك تجاوز كرده و به آنها ظلم روا مي داشتند، و از وقايعي كه نقل مي شود قضيه مرد ظالم يوناني است به نام حسن بك اليهودي كه گفته مي شود از اصل يهودي بوده است. اين شخص در خدمت مماليك بود و همواره افتخار مي كرد كه 500 نفر از حجاج را تا كنون كشته است، و اين مظالم و جنايت مماليك بود كه بهانه اي به دست محمد علي پاشا داد تا آنان را در جريان واقعه قلعه قاهره، قتل عام نمايد.
بورخارت درباره ديگر حجاج مي گويد: همگي از راه دريا و يمن و يا جزيره هاي هند شرقي به مكه مي آيند. اين حجاج را معمولاً مسلمانان هند و كشمير و كجران تشكيل مي دهند، علاوه بر اينها ايرانيان از راه خليج و ديگر عرب ها از راه بصره و مسقط و عمان و حضرموت مي آيند، اما مسلمانان كشورهاي شرق آفريقا كه به آنها «سواحليون» گفته مي شود از سواحل مليندا و مومباسا مي آيند، و اما مسلمانان حبشه و كشورهاي مجاور آن كه به «بلاد العبيد» مشهور است از همين راه به مكه مي رسند.
بورخارت مي گويد: آمدن حجاج از سرتاسر سرزمين هاي اسلامي، از تمبكتو تا سمرقند و از سرزمين كرج تا بورني، جدّه را به شهري ايده آل براي يك اروپايي علاقمند به اطلاعات و اخبار كشورهاي گوناگون، درمي آورد. و براي يك چنين اروپايي، به سهولت و سادگي و از راه كمك به يك حاجي فقير و نيازمند و يا پرداختن پول اندكي براي خريد خوراك مي تواند گروهي از حجاج را به سوي خود جذب نموده و از اين راه اطلاعات فراواني از كشورها و سرزمين هاي اسلامي گوناگون در آسيا و آفريقا به دست آورد.
در بخشي از همين فصل سفرنامه به مراسم ورود كاروان مصريان و شاميان اشاره شده كه هنگام ورود كاروان مصريان، محمد علي پاشا در طائف اقامت داشت و خود را براي حمله به وهابيان آماده مي كرد، ليكن براي بازديد نيروي نظامي كه به همراه كاروان رسيده بود، آمد و از مشاهده آنان شادمان شد و اميدواري به پيروزي و غلبه بر وهابيان اميد بيشتري يافت. محمد علي پاشا خود را در پارچه زيباي احرام كه از شال كشمير بافته شده پيچيده بود، و يكي از افسران او چتري را بر بالاي سرش گرفته تا تابش آفتاب به او آسيبي نرساند.
بورخارت به تفصيل درباره مناسك حج و خصوصيات آن سخن مي راند. وي تعداد حاجياني را كه در سال 1814 ميلادي در عرفات بوده اند 70 هزار نفر تخمين زده است، و طول چادرهاي آنان را 3 تا 4 مايل و عرض آن را حدود 2 ميل آورده. آنگاه مي گويد: در جهان هيچ نقطه اي به اين كوچكي كه مردمي در آن اجتماع نموده اند و با اين تعداد فراوان از زبان ها و لهجه ها سخن مي گويند، وجود ندارد و مي گويد با بررسي او حجاج با 40 زبان گوناگون با يكديگر سخن مي گفته اند، ولي بي ترديد زبان هاي ديگري بوده است كه او از آن آگاهي نيافته است. بورخارت درباره محمل مصري مي گويد: بنا به روايت مقريزي، نخستين كسي كه محملي را براي كعبه فرستاد سلطان الظاهر بيپرس بندقداري (سلطان مصر) بود كه در سال 670 هـ . اقدام به اين كار نمود و پس از او سلاطين و پادشاهان مسلمان همه ساله كاروان هايي حامل محمل به مكه ارسال مي داشتند، و با تفاخر به اين كار، آن را دليل زنده اي بر اطاعت آنان از اسلام و خدمت به مسلمانان مي پنداشتند. نخستين محمل در سال 980 هـ . از يمن به مكه رسيد و در سال 1049 هـ . المؤيد بالله زيدي امام و پادشاه يمن شخصاً به همراه محمل به عرفات آمد، علاوه بر اين كاروان هايي كه از بغداد و دمشق و قاهره به مكه مي آمدند هر كدام حامل محمل خاصي بودند، و در سال 730 هـ . محملي از بغداد كه سوار بر نيل بود به عرفات رسيد.
بورخارت در پايان سفرنامه اش به اين نكته اشاره دارد كه برخي از حجاج علاقمند به دريافت لقب «خادم المسجد» هستند كه مي توانند با پرداخت 30 ريال برگه اي دريافت دارند كه به خادمي آنان اشاره دارد و قاضي و شريف مكه آن را تأييد و امضا نموده اند. اين امتياز را نه تنها مسلمانان بلكه گاهي اوقات برخي مسيحيان نيز به دست مي آورند، مثلاً مسيحيان مجموعه جزائر يونان علاقه فراواني به تحصيل چنين برگه اي هستند، زيرا هنگامي كه به دست دزدان دريايي مغربي به اسارت درمي آيند، حتي با شقاوت ترين آنان به اين برگه احترام گذاشته و دارنده آن را رها مي سازند.
بورخارت در دست ناخداي يك كشتي يوناني چنين برگه اي ديده است كه آن را در مقابل پرداخت 200 ريال به دست آورده است. از اين رو او اين ناخدا را ديده است كه كشتي خود را كه بخشي از ناوگان دريايي محمد علي پاشا بود با اطمينان كامل و بدون دغدغه دزدان دريايي مغربي به سوي كشور خود مي راند; زيرا با داشتن چنين برگه اي آسوده خاطر بود.
بورخارت مي گويد: پيشتر، لقب «خادم المسجد» از ارزش و اعتبار والايي برخوردار بود، ليكن در اين سال ها از اهميت و ارزش پيشين آن كاسته شده است.
پی نوشت:
1 ـ و آنگونه كه به نظر مي رسد بورخارت آگاهي چنداني از تلاش اسلام و مسلمانان براي از ميان برداشتن و كم كردن بردگي و بهبود وضعيت بردگان بگونه اي كه زندگاني آن را به انسانيت نزديك نمايد ندارد، و در حقيقت مقايسه ميان وضعيت بردگان در اروپا كه به فجيعترين شكل با آنان در انگلستان و فرانسه تا چند قرن اخير رفتار مي شده و رفتار مسلمانان با آنان و قوانين و احكامي كه اسلام براي خوش رفتاري و آزاد نمودن بردگان و اعتراف شرعيت بخشيدن به ازدواج بردگان و پذيرفتن نسل آنان و ديگر احكامي كه در مجموع تلاشي براي آزادي آن بوده است نمايانگر برتري تعاليم اسلام در اين زمينه است.
/خ