آيروني Irony

به معني عام، صناعتي است که نويسنده يا شاعر به واسطه آن، معنايي مغاير با بيان ظاهري در نظر دارد. اين کلمه در ادبيات غرب مأخوذ از نام شخصيتي قراردادي به اسم آيرون است. در ادبيات فارسي اين صناعت را
يکشنبه، 12 شهريور 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
آيروني Irony
 آيروني Irony

نويسنده: سيما داد

 


به معني عام، صناعتي است که نويسنده يا شاعر به واسطه آن، معنايي مغاير با بيان ظاهري در نظر دارد. اين کلمه در ادبيات غرب مأخوذ از نام شخصيتي قراردادي به اسم آيرون است. در ادبيات فارسي اين صناعت را گاه به طنز و گاه به استهزاء و طعنه تعبير کرده‌اند. اما با وجود شباهت‌هاي بسيار، آيروني جامع تر از طنز و استهزاء است و با وجود آنکه به صور گوناگون در شعرها و نوشته‌هاي آميخته به طنز به کار رفته است، تا به حال معادل مناسبي برايش نيافته‌اند. با توجه به گستره‌ي معنائي irony در مباحث ادبي غرب، شايد بهترين معادلي که بتوان در زبان فارسي براي آن پيشنهاد کرد اصطلاح «نعل وارونه» باشد که دکتر سيروس شميسا در کتاب کليات سبک شناسي به کار برده است. گفتني است که برخي اقسام آيروني با تَهَکُمَ و ذمّ شبيه به مدح و طعنه برابر است.
آيروني در اصطلاح ادبيات به لحاظ گستردگي معنا، چون منشوري چندوجهي است که امکان دارد هر کس به تناسب برداشت خود، آن را از يک يا دو جنبه تعريف کند. به اين دليل ارائه تعريفي جامع و کامل براي آن مستلزم شناخت اقسام آيروني است.
به لحاظ زبانشناسي و سبک شناسي مي‌توان گفت جوهر بعضي انواع آيروني، به ويژه نوع کلامي و نمايشي آن را ناآگاهي و بي اطلاعي گيرنده پيام (مخاطب) از شرايط محيطي و از فحواي پيام فراهم مي‌آورد. براي مثال در اين لطيفه: «خلباني براي منهدم کردن برج ايفل با کايت به آن کوبيد. تلفات حادثه يک نفر بود.» اگر شنونده کايت را نشناسد طنز نهفته در اين لطيفه را درنمي يابد. همچنين چنانچه به آدم کُندذهني بگويند «نابغه» تنها در صورتي که آن شخص براي شنونده شناخته شده باشد، نيت طعنه آميز عبارت مفهوم است. در آيروني نمايشي نيز همين امر صدق مي‌کند. براي مثال وقتي اوديپ به دنبال باعث و باني نفرين به شهر بلازده ثِب است، تأثير آيرونيک موضوع ناشي از آن مي‌شود که تماشاگران از ماجراي زندگي اوديپ و بازي سرنوشت با او بيش از وي آگاهي دارند. در صورتي که اين آگاهي وجود نداشت، آيروني نمايشي نيز پديد نمي‌آمد.

- آيروني بلاغي (rhetorical irony):

در اين قسم آيروني نظر و لحن نويسنده يا گوينده دقيقاً عکس آن چيزي است که بر زبان مي‌آورد. براي مثال در اين مورد مي‌توان از رساله اخلاق الاشراف عبيد زاکاني نام برد که نويسنده با لحني به ظاهر جدي امر به منکر و نهي از معروف مي‌کند و کاملاً واضح است که آنچه مي‌گويد خِلاف رأي و نظر حقيقي اوست. در ادبيات انگليسي، رساله «يک پيشنهاد سنگين و رنگين» نوشته جاناثان سويفت نمونه برجسته‌اي در اين زمينه به حساب مي‌آيد. در اين مقاله، پيشنهاد دهنده که مددکاري به اصطلاح روشنفکر است، براي آنکه ايرلند به کشوري ثروتمند بدل شود بي آنکه اين امر منافاتي با منافع انگلستان داشته باشد، پيشنهاد به ظاهر معقولانه‌اي مطرح مي‌کند. او پيشنهاد مي‌کند کودکان بي سرپرست و فقير را براي استفاده از گوشت آنها در معرض فروش بگذارند. اين کار بنا به استدلال پيشنهاد کننده چندين فايده دارد از جمله آنکه از تعداد بچه‌هاي گدا مي‌کاهد، ديگر اينکه مادران بي پول که با تعداد بيشتر بچه، گرفتار فقر و تنگدستي بيشتر مي‌شوند به اين وسيله مي‌توانند هم امرار معاش کنند و هم تا زماني که اطفال در اختيار آنان است از حمايت مالي دولت برخوردار شوند و ... و ... و ... اما آنچه مسلم است نويسنده بدين وسيله مي‌خواهد عقيده‌اي کاملاً مغاير با نظر حقيقي خويش را ابراز دارد.

- آيروني تقدير (cosmic irony):

در اين قسم، مبناي آيروني بر آن است که تقدير با دخالت و تحميل اراده‌ي خود بر نقشه‌ها و تصميمات انسان، جريان هستي را در جهتي که خارج از تصور است، قرار مي‌دهد. در اين زمينه نمونه‌هاي متعددي مي‌توان در ميان قصص فارسي ذکر کرد. مولوي در مثنوي قصه‌اي شرح مي‌دهد به اين مضمون: شخصي هراسان به نزد سليمان پيامبر مي‌رود. سليمان علت سراسيمگي او را مي‌پرسد. شخص در پاسخ مي‌گويد که عزرائيل را ديده و از طرز نگاه او بسيار ترسيده است. اکنون از سليمان مي‌خواهد تا او را با قدرت خويش به هندوستان فرستد بلکه از جانب عزرائيل مصون بماند. سليمان چنين مي‌کند. روز بعد وقتي عزرائيل به نزد سليمان مي‌رود پيامبر از او علت چنان نگاه و برخوردي را جويا مي‌شود. عزرائيل در پاسخ چنين مي‌گويد:

گفتش‌اي شاه جهان بي زوال *** فهم کژ کرد و نمود او را خيال
که مرا فرمود حق کامروز‌هان *** جان او را تو بهندستان ستان
ديدمش اينجا و بس حيران شدم *** در تفکر رفته سرگردان شدم

در ادبيات غرب، نمايشنامه اديب نيز در اين مورد نمونه بسيار درخشاني به شمار مي‌آيد.
توماس‌هاردي در رمان تِس اهلِ دوربِرويل (1891) (Tess of the D’Urberville) سرگذشت قهرمان داستان را که زني رنج کشيده و بي گناه است با استفاده از آيروني تقدير ترسيم مي‌کند به اين معني که او بي آنکه خود بخواهد، عفت خود را از دست مي‌دهد، بعد سعادت آينده اش را که مي‌رفت تا در ازدواج با مرد دلخواهش رقم بخورد به دليل اين ضعف حيثيتي از دست مي‌دهد و در نهايت براي رسيدن به يک خوشبختي زودگذر و وصلِ محبوب دست به قتل مردي مي‌زند که مسبب اصلي بدبختي‌هايش بوده است و در نتيجه‌ي اين عمل به دار آويخته مي‌شود. توماس‌هاردي رمان را با اين جمله به پايان مي‌برد: «سرانجام او که اشيل آن را ارباب ناميرندگان (The President of Immortats) مي‌ناميد، بازي اش را با تِس به پايان رسانيد».

- آيروني رمانتيک (romantic irony):

اين اصطلاح را نويسندگان آلماني در قرن هجدهم و نوزدهم باب کردند و تا کنون تعابير متفاوتي از آن شده است. اما عموماً بدان معني است که نويسنده توهمي را که در خواننده نسبت به غير شخصي بودن اثر خويش ايجاد کرده است، با دخالت مستقيم در آن، از بين ببرد. به تعبير ديگر شاعر يا نويسنده در ضمن نوشتن اثري جدّي، هر از چندگاهي با دخالتهاي مستقيم خود و با لحني شوخي آميز، به خواننده تفهيم مي‌کند که حوادث و مسائل پيش کشيده شده چندان هم جدي نيست. در اين موارد براي مثال مي‌توان از منظومه‌ي دون ژوان/ لُرد بايرُن نام برد که شاعر در آن مکرراً با لحني شوخي آميز رشته‌ي کلام را بدست مي‌گيرد و حال و هواي جدّي اثر را بر هم مي‌زند. راوي تام جونز/ هنري فيلدينگ نيز با اينگونه دخالتها، نمونه کاربرد آيروني رُمانتيک مي‌باشد.
مفهوم آيروني رمانتيک مديون راوي خودآگاه تريستام شندي (Tristram Shandy) (1756-67) اثر لارنس استرن مي‌باشد.

- آيروني ساختاري يا وضعي (structural irony situation;):

جوهر اين قسم آيروني در ساختار داستان يا نمايشنامه نهفته است. در آيروني ساختاري نويسنده به جاي استفاده گاه به گاه از آيروني کلامي، يک مؤلفه‌ي ساختاري را در اثر مي‌گنجاند که در جهت دوپهلوئي معني و ارزش گذاري در سراسر اثر جريان مي‌يابد.
يکي از شگردهاي معمول و رايج در اين نوع آيروني، خلق قهرمان ساده لوح (naïve hero) است. چنين شخصيتي مي‌تواند راوي قصه باشد. سادگي و بي خبري او باعث مي‌شود که وي بر کلمات يا با تعبيرهائي پافشاري کند که خواننده مطلع بايد آنها را تغيير دهد يا حتي برعکس نمايد. تفاوت آيروني ساختاري با آيروني کلامي در آن است که در آيروني کلامي هم گوينده و هم شنونده/ خواننده از قصدِ آيرونيک گوينده آگاهي دارند. اما آيروني ساختاري بر قصد آيرونيک نويسنده که خواننده از آن خبر دارد اما گوينده از آن بي خبر است، مبتني مي‌باشد.
نمونه‌ي خوب سخنگوي ساده لوح را مي‌توان در مقاله‌ي طنزآميز «يک پيشنهاد سنگين و رنگين» (1729) (A Modest Proposal) اثر جاناثان سويفت، طنزنويس قرن هجدهم يافت.
ديگر تفاوت بين آيروني کلامي و آيروني ساختاري آن است که در نوع اخير، آيروني به جاي کلام، در ساختمان داستان يا نمايشنامه قرار دارد. بهترين نمونه کاربرد آيروني ساختاري اديپ شهريار اثر سوفوکل وجود دارد. در اين نمايشنامه، قهرمان تراژدي براي فرار از سرنوشتي که پيشگويان معبد برايش پيش بيني کرده‌اند، اقدام به کارهائي مي‌کند (مثل فرار به سرزمين ديگر، کشتن شاه سرزمين واقعي خود که در واقع پدر اوست، و ازدواج با ملکه که در واقع مادر خويش است) که او را در نهايت در مسير همان سرنوشتي قرار مي‌دهد که از آن گريخته است. هر کار اديپ، او را بيش از پيش به سرنوشت تلخ و وحشتناکش نزديک مي‌کند اما او تا آخرين لحظه حقيقت را درنمي يابد. اين قسم آيروني بدان مي‌ماند که شخصي بر بدبياري ديگري بخندد و نداند که عنقريب او هم دچار همان بدبياري مي‌شود. به آن آيروني تراژيک و آيروني نمايشي نيز گفته‌اند.
مؤلفه‌ي ديگر آيروني ساختاري خلق راوي جايزالخطا يا خطاپذير است. اين راوي که خود يکي از شخصيت‌هاي قصه است در عين حال که ساده لوح و کم خردي نيست برداشت‌ها و استنباط‌هاي نادرستي از مسائل و شخصيت‌هاي پيرامونش دارد و خواننده بايد بداند که اين استنباط‌ها مغاير با نظريات و علائق واقعي نويسنده است.
عنصر ساختاري سوم در آيروني ساختاري، وضعيت داستان است.

- آيروني سقراطي Socratic irony:

در اين قسم آيروني، شخص دانائي خود را به جهالت مي‌زند و در باب موضوعي که مخاطب او ادعا دارد، آنقدر سؤال مي‌کند تا مخاطب را گرفتار ترديد کند و به طور طبيعي به او بفهماند که آن موضوع را واقعاً نمي‌دانسته است. اين اصطلاح اصلاً از روش مباحثات سقراط اقتباس شده است.
به طور کلي در همه اقسام آيروني، وجه اشتراک اساسي همان پوشيده سخن گفتن، تناقض و پنهان کاري است.

- آيروني کلامي يا طعنه (verbal irony):

اين قسم آيروني براساس مغايرت و مخالفت بين آنچه بر زبان جاري مي‌شود با منظور حقيقي گوينده استوار است. درک اين مغايرت و جنبه‌ي آيرونيک سخن بستگي به وضعيت کلي‌اي دارد که سخن آيرونيک در آن رخ مي‌دهد. براي نمونه در سطور زير از شعر «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد» / فروغ فرخزاد:

چه مهربان بودي‌اي يار،‌اي يگانه ترين يار *** چه مهربان بودي وقتي دروغ مي‌گفتي
چه مهربان بودي وقتي پلک‌هاي آينه را مي‌بستي *** و چلچراغها را از ساقه‌هاي سيمي مي‌پيچيدي
و در سياهي ظالم مرا به سوي چراگاه عشق مي‌بردي...

شاعر با ايجاد ساختار موازي بين عبارتهاي «وقتي دروغ مي‌گفتي» / «وقتي پلک‌هاي آينه را مي‌بستي» / «و چلچراغها را از ساقه‌هاي سيمي مي‌پيچيدي» / «و در سياهي ظالم مرا به سوي چراگاه عشق مي‌بردي». بواسطه‌ي زنجيره «چه مهربان بودي»، اين پيام را القاء مي‌کند که اين يگانه ترين يار مهربان است از سنخ خاصي است مخالف با انتظار ما. تعارض ميان «مهربان بودي» و ويژگي‌هاي بعدي به خلق تأثير آيرونيک و طعنه آميز در اين شعر منجر مي‌شود.
طعنه يا آيروني کلامي هميشه ساختار قابل تشخيصي ندارد و گاه پيچيده تر از تضاد آشکار بين معني با سخن است. نمونه چنين حالتي جمله‌ي آغازين در رمان غرور و تعصب (Pride & Prejudice) اثر جين آستين مي‌باشد:
«اين حقيقتي مورد وثوق همه جهانيان است که مرد عَذَب با مال و منالِ زياد، بايد در طلب يک همسر باشد». جنبه‌ي آيرونيک آن تا حدي مربوط به شناخت خواننده از وضعيت اجتماعي انگلستان در اوايل قرن نوزدهم و موقعيت زنان در آن شرايط مي‌شود: در چنان شرايطي در واقع زنان به دليل اتکاي اقتصادي نيازمند شوهر بودند.
از آنجا که ويژگي مشترک بين آيروني (به معني عام) و کنايه در پوشيده گوئي است به اقتضاي متن مي‌توان آيروني و کنايه را مترادف گرفت. با اين حال بايد توجه داشت که آيروني خاصيت خود را از لحن سخن مي‌گيرد حال آنکه کنائي بودن سخن ناشي از عاملي درون متني است. براي نمونه جمله‌ي آغاز رُمان غرور و تعصب از آن جهت که رابطه منطقي بين احتياج مرد مجرد ثروتمند به داشتن همسر با شرايط خانواده بِنِت که داراي پنج دختر دم بخت هستند کنايه است. اما به دليل لحن تحکمانه آن که از تأکيد بر کلمه‌ي «بايد» در اين جمله نشأت مي‌گيرد نوعي نعل وارونه زدن است زيرا اين «بايد» طنزي بر نسخه پيچيدن براي رفتارهاي اجتماعي است و در عين حال نيتي مثل «ضرورتاً اينطور هم نيست» را منتقل مي‌کند. در چنين مواردي، ترفند به کار گرفته شده متفاوت از کنايه است. هنگامي که آيروني کلامي براي مقاصد استهزايي و هجوآميز (هجو) به کار رود تقريباً با تَهَکُم و با استعاره‌ي ناساز برابر است. اين قسم گفتار طعنه آميز و تهکّمي در ادبيات کلاسيک (کلاسيسيسم) و معاصر فارسي، به ويژه در هجويه‌ها و آثار طنزآلود فراوان يافت مي‌شود. براي نمونه عبيد مي‌گويد:
«شخصي مولانا عضّدالدين را گفت: اهل خانه من ناديده به دعاي تو مشغولند. گفت ناديده چرا، شايد ديده باشند؟!»
(شبد)
همچنين حافظ گفته است:

کرده ام توبه بدست صنم باده فروش *** که دگر مي‌نخورم بي رخ بزم آرائي

توبه کردن به دست «صنم باده فروش» و مِي نخوردن «بي رخ بزم آرائي» از خاصيّت آيروني کلامي برخوردار است.

آيروني نمايشي (dramatic irony):

وضعيتي در نمايشنامه يا داستان که به سبب فاصله بين آگاهي تماشاگران / خوانندگان نسبت به موضوعي در آن اثر و غفلت و نااگاهي شخصيت مبتلا به آن موضوع ايجاد مي‌شود. در نتيجه‌ي چنين وضعيتي، شخصيت مزبور به دليل ناآگاهي سخناني مي‌گويد و کارهائي مي‌کند که تماشاگر/ خواننده از نامربوط بودن آنها با وضعيت واقعي آگاه است. يکي از اقسام اين نوع آيروني، آيروني تراژيک (tragic irony) مي‌باشد و بهترين نمونه آن را مي‌توان در نمايشنامه اوديپ / سوفوکل يافت.

منبع مقاله :
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط