در لغت به معني مثال آوردن، تشبيه کردن، مانند کردن، صورت چيزي را مصور کردن، داستان يا حديثي را به عنوان امثال بيان کردن، داستان آوردن است و در اصطلاح آن است که عبارت را در نظم و نثر به جملهاي که مَثَل يا شبه مَثَل و دربرگيرندهي مطلبي حکيمانه است بيارايند. اين صنعت باعث آرايش و تقويت و قدرت بخشيدن به سخن ميشود.
من اگر نيکم وگر بد تو برو خود را باش *** هر کسي آن درود عاقبت کار که کِشت
حافظ
تمثيل از جانب بلاغيون همواره مورد تفسير قرار گرفته است و بحث در اين باره باز هم ادامه دارد. بحث دربارهي علايق تمثيل عموماً بر محور پاسخ به دو سؤال جريان دارد:
آيا تمثيل در قلمرو استعاره جاي دارد يا از جمله تشبيه است؟
دستهاي از بلاغيون قديم، آن را نوعي استعاره گفتهاند. اما عدهاي ديگر بر آن عقيدهاند که تمثيل از جمله تشبيهات است چون اولاً از حيث لفظ مترادفند (زمخشري و ابن اثير) و ثانياً تشبيه عام تر از تمثيل است يعني هر تمثيلي تشبيه است، اما هر تشبيهي تمثيل نيست. (عبدالقاهر جرجاني)
جمع بندي نظريات مختلف را در باب تشبيه بودن تمثيل ميتوان در تعريف انوارالربيع پيدا کرد با اين مضمون که «و آن تشبيه حالي است به حالي از رهگذر کنايه بدين گونه که خواسته باشي به معنائي اشارت کني و الفاظي به کاربري که بر معناي ديگر دلالت ميکند.» اين نظريه امروزه بيش از نظريهاي ديگر مورد قبول يافته است.
دکتر محمدرضا شفيعي کدکني شاعر و منتقد معاصر عقيده دارد که در شعر شعراي قرن دهم به بعد، بويژه شعر شعراي سبک هندي (سبک)، دو مصراع يک بيت و گاه يک بيت با بيت بعد، مانند دوطرف يک معادله عمل ميکنند به طوري که مصراع اول از حيث معني با مصراع دوم برابر است، مثلاً در اين بيت:
روشن دلان خوش آمد شاهان نگفتهاند *** آيينه عيب پوش سکندر نميشود
مصراع دوم از حيث معني و پيام ادامه مصراع اول نيست بلکه دقيقاً با آن برابر است. وي اين شگرد را اسلوب معادله مينامد.
(صور خيال در شعر فارسي)
اين برابري در روايات تمثيلي به شکل برقراري رابطه معنوي و مساوي ميان حکايت ظاهري و اوليه با معني پنهاني و ثانوي تجلي ميکند. از اينرو، تمثيل در حوزه ادبيات داستاني که ضمناً حوزهي رشد و گسترش آن محسوب ميشود، حکايتي را گويند که تمامي عوامل و اعمال داستاني و گاه محيط ظاهري در آن تنها به مفهوم خودشان حاضر نيستند، بلکه براي بيان نظم ثانوي و همبستهاي ميان اشياء، مفاهيم و حوادث حضور دارند. به تعريف ديگر، در حکايت تمثيلي، اشياء و موجودات معادل مفاهيمي هستند که خارج از حوزهي آن روايت قرار دارند. به اين خاطر در روايات تمثيلي، اشخاص اغلب چهرههاي آدم گونه و تشخيص يافتهاي از معاني انتزاعي هستند.
تمثيل بارزترين خصيصهي سبک هندي است و خاقاني را به دليل استفاده مکرر از تمثيل بنيانگذار سبک هندي دانستهاند (مرحوم دشتي)
براي نمونه:
چرا چو لاله نشکفته سرفکنده نهاي *** که آسمان ز سرافکندگيت پا برجا
ز خشکسال حوادث اميد امن مدار *** که در تموز ندارد، دليل برف، هوا.
خاقاني همچنين تمثيلهاي دوبيتي و چند بيتي فراواني دارد.
بسياري از قالبهاي ادبي را از آن جهت که بيانگر چنين شرايطي هستند، ميتوان تمثيل شمرد مثل حکاياتي که افسانهي تمثيلي نام دارند. گاه اين افسانههاي تمثيلي با اندک تغيير به تمثيل بَدَل ميشوند، براي مثال در يک افسانه عربي آمده است: روزي قورباغهاي در ساحل رود نيل به عقربي برخورد. هر دو قصد عبور از رودخانه را داشتند. قورباغه پيشنهاد کرد عقرب را بر پشت خود سوار کرده به آن سو ببرد به شرط آنکه عقرب او را نيش نزند. عقرب هم از قورباغه قول گرفت که او را غرق نکند. پس از رد و بدل کردن اين قول و قرار، حرکت کردند و به آن سو رفتند. در آنجا عقرب هنگام پائين آمدن از پشت قورباغه نيش مهلکي به او وارد کرد. قورباغه همانطور که جان ميکند از عقرب پرسيد «چرا اين کار را کردي؟»
و عقرب در پاسخ گفت «چرا؟!، مگر نه اينکه ما هر دو عَرَبيم.»
حال چنانچه در اين افسانهي تمثيلي، به قورباغه نامي ساختگي مثلاً «آقاي خوش قلب» بدهيم، عقرب را «خائن» بناميم، و رودخانه را به دنيا تغيير دهيم، و به جاي جمله مگر ما هر دو عرب نيستيم» گفته شود «مگر ما هر دو آدميزاد نيستيم؟»، اين افسانه تمثيلي به يک روايت تمثيلي (تمثيل) تبديل ميشود.
در ادبيات فارسي نمونههاي درخشان کاربُرد تمثيل را ميتوان در حکايات کليله و دمنه و منطق الطير شيخ عطار نيشابوري جستجو کرد.
در ادبيات انگليسي، نمايشنامهي مردم متعلق به قرون وسطي، و سفر زائر اثر جان بنيان نمونههاي تمثيلي هستند. در ادبيات غرب، نوعي از تمثيل را Parable يا مثل گويي و مثل گذراندن نامند و آن روايت کوتاهي است که شباهتهاي ضمني و دقيق و جزء به جزء با اجزاي عقيده يا آموزهاي خاص را دارد. يعني همين که روايت را ميخوانيم خود به خود متوجه يک اصل يا عقيده اخلاقي ميشويم.
Why do the Graces now desecrt the musc?
They hate bright ribbons tying wooden shoos.
(Walter Savage Landor)
ترجمه:
چرا بزرگان اينک رب النوع را ترک ميکنند؟
آنان از روبانِ روشن بر پاهاي چوبي نفرت دارند.
در قرآن مجيد و آثار صوفيان (مثلاً در مثنوي) نمونههاي اين گونه تمثيلها که به آن تشبيه تمثيلي هم ميگويند فراوان يافت ميشود. مثال از قرآن مجيد: خداوند ميفرمايد:
مَثَل کساني که تورات را در دست دارند اما آن را نميفهمند مَثَل خري است که بر آن کتاب بار کرده باشند. (سوره جمعه 62، آيهي 6) نمونه از مرزبان نامه و کليله و دمنه:
«هر که از دنيا به کفاف قانع نباشد و در طلب فضول ايستد، چون مگس است که به مرغزارهاي خوشِ پر رياحين و درختان سبز پرشکوفه راضي نگردد و بر آبي نشيند که از گوش پيل مست دَوَد تا به يک حرکتِ گوشِ پيل کشته شود، و هر که نصيحت و خدمت کسي را کند که قدر آن نداند، چنان است که بر اوميد رَبع در شورستان تخم پراکند و با مرده مشاورت پيوندد و درگوش کر مادرزاد غم و شادي گويد و بر روي آب روان معمّا نويسد و بر صورتِ گرمابه به هوس تناسل عشق بازد».
اين قسم تمثيل اگر بيتي باشد که به صورت مَثَل درآيد همان صنعت ارسال المثل است:
دانه دانه به هم شود بسيار *** خوشه خوشه است غلّه در انبار
مسيح (عليه السلام) در تعليمات خود از نوع مذکور استفاده ميکرد، مثل حکايت سامري نيک و پسر نمک نشناس يا حکايت درخت انجير در تقرير «صبر خداوند هم حدي دارد»:
«... حاشا بلکه شما را ميگويم که اگر توبه نکنيد همگي شما هلاک خواهيد شد پس اين مثل را آورد که شخصي درختي در تاکستان خود غرس نمود و چون آمد تا ميوه از آن بجويد چيزي نيافت پس به باغبان گفت اينک سه سال است ميآيم که از اين درخت انجير ميوه بطلبم و نمييابم، آن را ببُر، چرا [که] زمين را نيز باطل سازد در جواب وي گفتاي آقا امسال هم به آن مهلت ده تا گردش را کنده، کود بريزم پس اگر ثمر آوَرَد، و الاّ بعد از آن، آن را ببُر».
(صفحات 252-250 الف الف)
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.