پایانی بر یك پایان
توهم، تفاخر و مطلقانگاری، عارضههای ذهنی خطرناكی هستند كه ممكن است فرد، گروه یا جامعهای را در كام نابخردی و نیستی فرو برند.علاوهبراین، با اندكی تامل در سیره و سرنوشت احزاب و گروههای تندرو ونیز باتعمق در رفتارهای غیرمنطقی و مخاصمهجویانه آنها، میتوان دریافت كه رویآوردن به وابستگی سیاسی به بیگانگان و درپیشگرفتن رفتارهای شبه نظامی همواره سرانجام تلخی را برای این گروهها رقم زده است.در تاریخ انقلاب اسلامی نیز شاهد گروههای سیاسی ناهمخوان با حركت مردم و انقلاب هستیم. برخی از این گروهها بهقدری زاویه اختلافشان با مبانی انقلاب زیاد بود كه از همان ابتدای راه باكناره گیری از حركت عمومی جامعه، حتی در مقابل مردم قرار گرفتند. یكی از این گروهها سازمان مجاهدین خلق بود كه از سوی مردم به منافقین شهرت یافت. همگی با نام و اقدامات خیانتبار این گروه آشنا هستند اما شاید از تاریخچه دقیق شكلگیری و موضعگیریهای آنان در جنگ تحمیلی بهطوركامل اطلاعی نداشته باشند.نوشتارحاضر اهتمامی در این خصوص است.
در تمامی ادوار تاریخ، همواره وجود اوضاع ناآرام داخلی در یك كشور، قدرتهای خارجی را برای مداخله در اوضاع و یا سرنوشت آن، وسوسه كردهاست. همچنین پس از وقوع انقلاب در یك كشور، گروههای انقلابی ضعیف یا گروههایی كه به ائتلاف با گروه انقلابی حاكم و سهیمشدن در قدرت سیاسی موفق نشدهاند، به موضعگیری در برابر گروه حاكم میپردازند و دراینراستا، برای تقویت شانس موفقیت خود، میكوشند حمایت كشورهای خارجی را جلب كنند.ازسویدیگر، وجود اختلافات داخلی و گروههای برانداز در یك كشور، برای كشورهای دیگری كه نیات توسعهطلبانه دارند، همواره به منزله محركی برای آغاز جنگ بهشمارمیآید.در منازعه میان دو حكومت، گروههای مخالف در هر یك از دو كشور، از سوی طرف مقابل مورد استفاده قرار میگیرند.در چنین حالتی، گروههای مزبور سرنوشت خود را با استراتژی كشور مهاجم گره میزنند و تمام امكانات محلی و قدرت خود را در راستای تحقق هدف مشترك به كار میگیرند.
طی جنگ ایران و عراق نیز، چنین فرآیندی وجود داشت.رژیم عراق با حمایت از گروههای مخالف نظام انقلابی ایران، همچون جبهه خلق عرب (در اوایل جنگ)و سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین)و حزب دموكرات كردستان و حزب كومله، در صدد بهرهبرداری از این گروهها علیه جمهوری اسلامی برآمد.دراینمیان، همكاری گروه منافقین با رژیم عراق از برجستگی خاصی برخوردار است، كه در مقاله حاضر به بررسی آن میپردازیم.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین خلق ایران ــ كه پس از انقلاب به سازمان منافقین شهرت یافت ــ یكی از كانونهای مبارزه علیه رژیم پهلوی بود.این سازمان، با ساختار تشكیلاتی منظم، برخورداری از امكانات گسترده در راستای مبارزه مسلحانه و نیز با تظاهر به گرایشهای اسلامی، توانسته بود افراد زیادی را بهسوی خود جذب كند؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قدرتطلبی رهبران و گرایشهای غیردینی این گروه آشكارتر شد. با جبههگیری نیروهای انقلابی در برابر گروه مذكور، این سازمان بهتدریج درصدد براندازی نظام اسلامی ایران برآمد و در ایجاد آشفتگیهای پس از انقلاب اسلامی، نقش محوری ایفا كرد. این سازمان با بهراهانداختن موج ترور، كه با تهاجم رژیم بعث عراق به كشورمان توام بود، خیانتی را مرتكب گردید كه بهآسانی از حافظه ملت ایران محو نخواهد شد.[1]
در این مقاله، سعی میشود فعالیتها و اقدامات سازمان منافقین طی جنگ ایران و عراق، بررسی و نقش این سازمان در روند تحولات جنگ ارزیابی شود. دراینراستا، نخست، در بحث جداگانهای فعالیتهای این سازمان از زمان شكلگیری تا آغاز جنگ تشریح خواهد شد و در مباحث بعد، مواضع و عملكرد آن از آغاز تا پایان جنگ تحمیلی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
مواضع و عملكرد سازمان منافقین از آغاز شكلگیری تا آغاز جنگ تحمیلی
در شهریورماه۱۳۴۴، سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) از سوی محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان تاسیس شد.[3] این سه تن، از اعضای سابق نهضتآزادی ایران و از فارغالتحصیلان دانشگاه تهران بودند. آنها در دوره سربازی به مطالعه و بررسی درباره ایجاد یك سازمان مخفی برای عملیات مسلحانه پرداختند و پس از پایان این دوره، به برگزاری جلسات منظم برای بحث درباره استراتژی و برنامههای سازمان همت گماشتند.[4]سازمان، با توجه به پیروزیهای انقلابیون ماركسیست در چین و كوبا، به مطالعه آثار رهبران انقلابی ــ مائو، چهگوارا و رژیس دبری و... ــ پرداخت. هرچند این سازمان، بهلحاظ تئوریك ایدئولوژی اسلام را راهنمای عمل خود قرار داده بود، اما مطالعه برخی از متون ماركسیستی برای استفاده از تجارب علمی و اجتماعی بر ایدئولوژی آن تاثیر گذاشت. حسین روحانی و تراب حقشناس (دو تن از فعالان سازمان) درباره ایدئولوژی حزب میگویند: «منظور اصلی ما تركیب ارزشهای والای مذهب اسلام با اندیشه علمی ماركسیسم است. ما معتقدیم كه اسلام راستین با تئوریهای تحول اجتماعی، جبر تاریخ و نبرد طبقاتی سازگاری دارد.»[5]
درواقع، آنان اسلام را از دیدگاه ماركسیسم تجزیه و تحلیل میكردند. برهمیناساس، امامخمینی(ره) در همان سالهای مبارزه، از تایید سازمان خودداری كردند و به روایت حجتالاسلام سیدمحمود دعایی، امام پس از گفتوگو با حسین روحانی (نماینده سازمان) و مطالعه كتاب «راه انبیاء راه بشر» فرمودند: «اینها ضمن این كتاب میخواهند بگویند كه معادی وجود ندارد و معاد سیر تكاملی همین جهان است و این چیزی است خلاف معتقدات اصولی اسلام.»[6]با آغاز سال۱۳۴۷، اعضای سازمان برای تدارك عملیات مسلحانه آماده شدند. آنها به این نتیجه رسیدهبودند كه نبرد مسلحانه در شهرها، در مقایسه با روستاها، مناسبتر است. اعضای گروه، در خانهای تیمی زندگی میكردند و از سوی برخی بازاریان تغذیه مالی میشدند.[7]همچنین، عدهای از آنها برای فراگیری فنون نظامی به كشورهای عربی رفتند و با سازمان آزادیبخش فلسطین ارتباط برقرار كردند.[8]
درحالیكه سازمان برای آغاز عملیات مسلحانه در انتظار بازگشت اكثریت نیروهای اعزامی به پایگاههای فلسطینیان بود، واقعه سیاهكل در بهمنماه سال۱۳۴۹ از سوی چریكهای فدایی خلق رخ داد. این مساله باعث شد مجاهدین خلق (منافقین) در راهاندازی عملیات نظامی تعجیل كنند. بهنظر میرسد سازمان مجاهدین خلق بهعنوان یك گروه نظامی كه میكوشید اسلام را با نظرات ماركسیستی سازگار كند، از اینكه در عرصه عمل، از یك گروه نظامی ماركسیست عقب بماند، احساس حقارت میكرد. نخستین عملیات نظامی سازمان برای تابستان سال۱۳۵۰، یعنی زمان برگزاری مراسم جشنهای دوهزاروپانصدساله شاهنشاهی، پیشبینی شد. طبق برنامه، مقرر گردید با انفجار سیستم اصلی برق سراسری، در كشور اختلال ایجاد شود.[9] پیش از هرگونه اقدامی، سیوپنج نفر از رهبران و اعضای سازمان با خیانت شاهمراد دلفانی (نفوذی ساواك) در شهریورماه سال۱۳۵۰ دستگیر و زندانی شدند.[10] یازدهتن از دستگیرشدگان از اعضای كادر مركزی بودند.
هرچند در این میان برادران رضایی (احمد و رضا)، تراب حقشناس و حسین روحانی از خطر جستند، ولی در عملیاتهای بعدی رژیم پهلوی، تعداد بیشتری از اعضاء گرفتار شدند. محاكمه اعضای سازمان، در شهریورماه سال۱۳۵۰ برگزار شد و احكام صادره نشاندهنده برخورد قاطع رژیم با این حركت بود، بهطوریكه دوازده نفر به اعدام، شانزده نفر به حبس ابد، یازده نفر به زندانهای ده تا پانزدهسال و بیستوپنج نفر به زندانهای یك تا دهساله محكوم شدند.[11] از میان محكومان به اعدام، دو تن به نامهای بهمن بازرگانی و مسعود رجوی از مرگ رهایی یافتند. هرچند درباره نجات رجوی گفتهشد كه براثر مساعی برادرش كاظم رجوی، عدهای از حقوقدانان و استادان دانشگاه ژنو در نامهای به شاه خواستار عفو وی شدند، اما حقیقت ماجرا از این قرار بود كه ارتشبد نعمتالله نصیری، (رئیس ساواك) در نامهای به ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح، رجوی را از عوامل سازمان متبوع خود معرفی كرد و خواستار تجدیدنظر در حكم صادره برای وی شد.[12] بدینترتیب، مسعود رجوی گرچه بهعنوان عامل ساواك از اعدام رهایی یافت، اما به اتهام مبارزه علیه رژیم همچنان در زندان باقی ماند تا سالها بعد در مقابل انقلاب اسلامی مردم ایران به ایفای نقش بپردازد.
سازمان در فاصله زمانی سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۴، به عملیاتهای مختلفی دست زد كه نبرد خیابانی، بمبگذاری در اماكن مهم دولتی، ترور شخصیتهای نظامی و... را شامل میشد. درحالیكه سازمان علیرغم دریافت ضربات پیدرپی از ناحیه حكومت پهلوی به لحاظ برخورداری از حمایت برخی گروههای اجتماعی همچنان به حیات خود ادامه میداد، از درون ضربه مرگآوری بر پیكره سازمان وارد آمد. جریان از این قرار بود كه در مهرماه سال۱۳۵۴ گروهی از اعضاء سازمان، طی بیانیهای، ماركسیسم را تنها فلسفه واقعی انقلابی دانستند. آنان در این بیانیه از ناامیدی خود در تركیب ماركسیسم و اسلام سخن گفتند و اعلام كردند: «اینك، دریافتیم كه چنین پنداری ناممكن است.» بهاعتقاد آنان، ماركسیسم تنها «راه درست و واقعی برای رهاساختن طبقه كارگر زیر سلطه است.»[13] این تغییر موضع، شكاف عمیقی را میان نیروهای سازمان ایجاد كرد. درحالیكه اعضای وفادار به ایدئولوژی اسلامی، طرفداران ماركسیسم را فرصتطلب و اپورتونیست میدانستند، مسعود رجوی فرصتطلبانه برای حفظ جایگاهش خود را از این درگیریها دور نگاهداشت، درحالیكه وی و طرفدارانش در ضدیت با گروههای مذهبی و نزدیكی با ایدئولوژی ماركسیسم چیزی از انشعابیون ماركسیست كم نداشتند و برخوردهای درون زندان با نیروهای مذهبی نیز درواقع بیشتر از ناحیه او و طرفدارانش صورت میگرفت.[14] بدینترتیب، سازمانی كه برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی تاسیس شده بود، در گرداب انحراف افتاد و جز چند عملیات مسلحانه، نتوانست اقدام مهم دیگری را علیه رژیم انجام دهد، بهطوریكه حتی از حركتهای تودهای سالهای۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ نیز عقب ماند. آنها در روزهای پایانی عمر رژیم، با حمله به اسلحهخانهها و پادگانها توانستند مقدار درخورتوجهی سلاح بهدست آورند و سپس از این اسلحهها برای رویارویی با انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن بهره گرفتند.
مواضع و عملكرد سازمان منافقین پس از پیروزی انقلاب اسلامی
عملكرد سازمان در طول جنگ تحمیلی سازمان منافقین مخالفت با نظام جمهوری اسلامی را بدانجا رسانیده بود كه پیش از آغاز جنگ تحمیلی، رژیم بعثی عراق از تحلیلها، مواضع و نشریات این سازمان بهرهبرداری میكرد؛ تاآنجاكه موجب شد سازمان براساس تاكتیكشان در دوره مزبور، در مقابل این بهرهبرداری عراق واكنش نشان دهند. سخنگوی سازمان منافقین در آن دوره به عراق چنین هشدار میدهد: «مجاهدین را سبب ترفندها و معاملهگریهای سیاسی خود قرار ندهد»، چراكه به قول سازمان، آنان قبلا رژیم عراق را آزموده بودند: «وقتی [عراقیها] با شاه... به توافق رسیدند، انقلابیون و ترقیخواهان ایرانی را از عراق اخراج كردند و رادیویشان نیز یكباره چنان موضعی را اتخاذ كرد كه گویی در ایران هیچ خبری نیست.»[19]
سازمان پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، موضع فریبكارانهای را اتخاذ كرد؛ بدینترتیبكه در اعلامیههای آغازین خود، ضمن محكومكردن تجاوز عراق، حضور نیروهای خود را در جبههها به تجویز مقامات كشور منوط دانست.[20] بااینهمه، هفت روز پس از این اعلامیه، در اطلاعیه دیگری، از حضور نیروهای خود در جبهههای جنگ خبر داد.[21] كمتر از یك ماه از آغاز جنگ نگذشته بود كه دادستان انقلاب اسلامی آبادان چهلویك نفر از اعضای مجاهدین را به اتهام جاسوسی بازداشت كرد. سازمان در اطلاعیه خود در تاریخ بیستوهفتم آبانماه سال۱۳۵۹، این اقدام را ادامه فشارهای وارده بر این تشكیلات دانست و اعلام كرد: «دادستانی انقلاب آبادان طی حكمی، در مورد خروج گروههای سیاسی از جمله مجاهدین خلق از این كار، بیستوچهار ساعت مهلت دادهاست.
تاآنجاكه به مجاهدین خلق مربوط است، درواقع، این حكم آخرین حلقه از سلسله فشارهای مستمری است كه از اولین روزهای آغاز نبرد مقاومت در مقابل عراق بر نیروهای ما كه در سنگرهای مقدم نبرد در كنار مردم بودهاند، وارد میشود.»[22] آنان در حالی مدعی حضور در جبههها بودند كه اساسا در تحلیلهایشان این جنگ را جنگی ارتجاعی و ناعادلانه میدانستند. از نظر آنها، انگیزه ایران از این جنگ، صدور انقلاب و انگیزه عراق قطبشدن در منطقه و ادعاهای مرزی بود. رهبران منافقین میگفتند: «چون مسائل داخلی ایران بیشتر است، اگر جنگ درازمدت شود، باعث سقوط رژیم ایران خواهد شد ولی عراق علیرغم داشتن یكسری مسائل داخلی، چون قدرت سازماندهی دارد، قادر است كه مسائلش را حل نماید.»[23] آنان پس از شكست در انتخابات مجلس شورای اسلامی، به بنیصدر ــ كه طرفدارانش سرنوشتی همچون منافقین یافته بودند ــ نزدیك شدند و با فریبكاری خود را آماده حضور در جبههها معرفی كردند و اجازه حضور یا عدم حضور را در صلاحیت بنیصدر (فرمانده كل قوا) دانستند، نه دادستانی انقلاب آبادان.[24] سلسله حوادث داخلی كه به غائله چهاردهم اسفندماه سال۱۳۵۹ منجر شد، چهره واقعی این سازمان را آشكار كرد.در این روز، طی سخنرانی بنیصدر به مناسبت گرامیداشت درگذشت دكتر محمد مصدق در دانشگاه تهران، منافقین به همراه دیگر طرفداران رئیسجمهور، هواداران حزب جمهوری اسلامی حاضر در مراسم را مورد ضرب و شتم قراردادند. پس از این واقعه ــ كه آن را اجرای قانون عدالت از سوی مردم ستمدیده میدانستند ــ آنان جمهوری اسلامی را به خشونتهای تروریستی و تحمیل جنگ فراگیر داخلی تهدید كردند.[25] دوازده روز بعد از واقعه چهاردهم اسفند، مسعود رجوی در پیام زودهنگام نوروزی خود، رهبر انقلاب را به آغاز جنگ تحمیلی متهم كرد: «در سالی كه گذشت، ندانمكاریهای مفرط سیاسی، بیكفایتی در برخورد با مسائل بینالمللی، دخالت در امور دیگران به بهانه صدور مكانیكی انقلاب (كه گویی انقلاب هم یك كالا است)، مضافابرهمه، شقهسازیهای نفاقافكنانه در صفوف خلق، كار را به آنجا رساند تا حكام مستبد عراق به فكر ارضای هوسهای جاهطلبانه خود در خاك میهن ما بیفتند.»[26] در این پیام، رهبر سازمان نشان داد كه ادعاهای پیشینشان مبنی بر شركت در جنگ، دروغ بوده است؛ زیرا آنان در این پیام، ایران را آغازكننده جنگ معرفی كردند. موضعگیریهای بعدی منافقین، عمق رویارویی آنان با جمهوری اسلامی و حتی مقدسات و چارچوبهای ملی را نشان داد.
پس از جریان چهاردهم اسفند، امامخمینی(ره) در تاریخ بیستوششم اسفند هیاتی را مامور رسیدگی به اختلافات رئیسجمهور، دولت و مجلس كرد، اما بنیصدر و مؤتلفینش ــ از جمله گروهك مجاهدین خلق ــ درصدد بودند همچون چهاردهم اسفند غائله دیگری ایجاد كنند. تصویب قانون قصاص بهانهای شد تا جبهه ملی، هواداران خود را برای راهپیمایی اعتراضآمیز فراخواند و گروههای مخالف دیگر و از جمله منافقین، آن را فرصت مهمی دانستند. در مقابل این فراخوانی، رهبر كبیر انقلاب، طی پیامی در تاریخ بیستوپنجم خردادماه سال۱۳۶۰، اعلام كرد: «واجب است مردم به بیرون بیایند و نگذارند كه ضداسلام راهپیمایی نمایند.» بدینترتیب، روز بیستوپنجم خرداد به رفراندومی مردمی تبدیل شد كه سران سازمان منافقین همواره برگزاری آن را خواستار میشدند، اما اینك نتیجه این رفراندوم مردمی مورد رضایت آنان نبود؛ زیرا، این رفراندوم بر ادامه جمهوری اسلامی و قانوناساسی آن صحه میگذاشت.[27] از این زمان به بعد بود كه سازمان از سیام خردادماه سال۱۳۶۰، وارد فاز عملیات مسلحانه علیه جمهوریاسلامی شد.
نظریهپردازان سازمان بر این عقیده بودند كه پایان فاز عملیات مسلحانه به پیروزی آنان خواهد انجامید: «ما مجاهدین خلق با درك واقعبینانه از رژیم و آشتیناپذیری و متعارضشدن تضاد با رژیم ضدخلق، پس از سیام خردادماه، قاطعانه استراتژی مبارزه مسلحانه و در مرحله اول این استراتژی، ضربه یا ضربات تعیینكننده و فاز یكتهاجمی (تهاجم به هر قسمت) و تشكیل آلترناتیو را در دستور كار خود قرار دادیم.»[28] سازمان درحالی به عملیات مسلحانه روی آورد كه روسای آن میدانستند در این مرحله، تنها میتوانند به انجام ترورهای كور دست بزنند و هیچگاه به موفقیت خود بدون پشتوانه خارجی اطمینان نداشتند. بنیصدر پیش از فرار، بهخیالآنكه منافقین نیروی درخورتوجهی را در اختیار دارند، از آنان خواست تا «همه را بسیج كرده و با رادیوی موج اف.ام پیامهای خود را به مردم برسانند.»[xxix] این تصمیم درواقع، از بیعمقی نفوذ مخالفان در جامعه حكایت داشت. بدینترتیب، بنیصدر مجبور شد راه باطلی را كه با گروهك منافقین آغاز كرده بود، با اقامت در خاك بیگانه ادامه دهد.
از تشكیل شورای ملی مقاومت تا مزدوری عراق
بهمرور، برای همگان ثابت شد كه این حلقه مفقوده در كجا پنهان است.آن حلقه مفقوده، نه در میان نیروهای سازمان و نه در میان نیروهای متحد آن، كه در رژیم بعثی عراق بود و رجوی قصد داشت سازمان خود را به این رژیم پیوند دهد. رهبر سازمان منافقین، از همان نخستین سال سكونت در فرانسه، كوشید از طریق پیامها و مصاحبههایش به دولتمردان عراق بفهماند كه او بهعنوان یك نیروی اپوزیسیون میتواند با زیادهخواهیهای عراق همراهی كند، بهطوریكه وی در مصاحبهای در آذرماه سال۱۳۶۰ با مجله الوطن العربی، میگوید: «مشكل شطالعرب ظاهر قضیه است. مشكل اصلی، تهدیدهای [امام]خمینی برای صدور انقلاب به خارج است كه باعث بروز جنگ شدهاست. به نظر ما، شطالعرب متعلق به عراق است.»[
34]مساله مطرحكردن صدور انقلاب به منزله دلیل اصلی جنگ، اتهامی بود كه سازمان در تحلیلهای سری خود در همان نخستین ماههای جنگ مطرح میكرد، اما نكته مهم در این مصاحبه، آن است كه رجوی حتی از تمامیت ارضی ایران چشم میپوشد و بهطورشگفتانگیزی، اروندرود را با نام شطالعرب متعلق به عراق میداند. او كه امیدوار بود با حمایت بیگانگان از رهبریاش، در جنگ داخلی پیروز شود، در مصاحبهای با مجله ساوت انگلستان، با معرفی خود بهعنوان رهبر نیروی آلترناتیو جمهوریاسلامی، میگوید: «ما برای استقرار صلح بر مبنای عدم مداخله در عراق آمادهایم.»[35]
رجوی افزون بر ارسال پیامهای محبتآمیز برای رژیم بعثی عراق، كوشید متحدان خود را آماده پذیرش ارتباط و همكاری با عراق كند. منافقین در قالب بحثهای جداگانه، این مساله را در برخی جلسات شورا مطرح میكردند و میزان موافقت و مخالفت اعضای شورا را میسنجیدند، اما تا زمان مقرر، اجازه ندادند تمامی گروههای عضو شورا از ارتباط با عراق آگاه شوند. پس از زمینهسازیهای لازم، مسعود رجوی و طارق عزیز در پاریس با یكدیگر ملاقات كردند.[36] بدینترتیب، سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی، كه همه مراحل اعم از تحریم انتخابات، مخالفت قانونی، ایجاد تشنج، ضربوشتم مخالفان و نهایتا عملیات مسلحانه و ترورهای كور را آزموده بود، برای دستیابی به قدرت به آخرین مرحله، یعنی مزدوری بیگانگان وارد شد؛ مرحلهای كه برگشتناپذیرترین راه در پیشگاه خلقی بود كه آنان داعیه نمایندگیشان را داشتند.
طی ملاقات مزبور، طارق عزیز ابراز كرد:«امیدوارم در آینده نزدیك، دوست عزیزم مسعود رجوی را در پست ریاستجمهوری یا نخستوزیری ایران ملاقات كنم.»[37] اعلام این نكته بسیار آگاهانه و دیپلماتیك انجام گرفته بود. طارق عزیز درست زمانیكه بنیصدر خود را رئیسجمهور منتخب مردم میدانست و بهعنوان رئیسجمهور در اتاق نزدیك اتاق مذاكره نشسته بود، این حرف را میزد. معنی چنین سخنانی، این بود كه دولت عراق رجوی را منهای بنیصدر نیز قبول دارد و این سنگ بنای دیپلماسی جدیدی بود كه از این طریق، در شورا گذاشته شد.[38]
دراعلامیه مشترك طارق عزیز و مسعود رجوی آمده بود: «[طارق] عزیز تمایل صمیمانه عراق را به امضای قرارداد صلح با درنظرگرفتن تمامیت ارضی دو كشور، احترام به آزادی عقیده ملتهای ایران و عراق و عدم مداخله به امور داخلی یكدیگر را به مسعود رجوی ابراز كردهاست.»[xl] رجوی با این ملاقات، خود را تنها آلترناتیو جمهوریاسلامی تصور كرد و ازاینزمانبهبعد، شخصا مسئولیت برقراری صلح را بر عهده گرفت. وی كه ادعا میكرد ملت ایران پس از شنیدن خبر ملاقات وی با طارق عزیز، فریاد خوشحالی سردادهاند، در فراخوانهایش كوشید از طریق اقداماتی، همچون اعتصاب كارگران صنعت نفت و كاركنان رادیو و تلویزیون، جمهوری اسلامی را به سازش با عراق مجبور كند.[39]
پس از ملاقات وی و طارق عزیز، عراق به عمدهترین مركز فعالیت سازمان منافقین تبدیل شد. مسئولان سازمان از همكاری با حكومت عراق، اهداف زیر را دنبال میكردند: نخستاینكه از نظر جغرافیایی، عراق با مرزهای زمینی طولانی كه با ایران داشت، بهترین و آسانترین مسیر برای نفوذ گروههای عضو سازمان به داخل ایران بود. دومآنكه، سازمان با بهرهگیری از كمكهای مالی و تسلیحاتی سخاوتمندانه دولت عراق میتوانست توان مبارزاتی خود را در برابر نظام اسلامی ایران به میزان درخورتوجهی افزایش دهد. ازسویدیگر، دولت عراق علاقمند بود با جلب حمایت این سازمان، از شبكه فعالان و حامیان این سازمان در داخل ایران برای اجرای عملیاتهای خرابكارانه، انجام ترور شخصیتها، كسب اطلاعات و اخبار از اوضاع نظامی و اقتصادی كشور و تضعیف اراده مردم برای مشاركت در جهبههای جنگ، بهرهبرداری كند. بهدنبال این سیاست، پایگاههای منافقین ــ كه تعداد آنها را هفده پایگاه برشمردهاند ــ در داخل خاك عراق و در نزدیكی مناطق مرزی این كشور با ایران تاسیس شد. اصلیترین پایگاه آنها، به نام اشرف، در صدكیلومتری شمال غربی بغداد واقع شدهبود.[40] بدینترتیب، با حمایت مالی و نظامی رژیم عراق، واحدهای نظامی سازمان بهسرعت سازماندهی و تجهیز شدند. براساس برآوردهای انجامشده، سازمان تعداد پانزده تا بیستهزار نیرو را در قالب ارتش بهاصطلاح آزادیبخش ملی، سازماندهی كرد.[41] این سازمان همچنین از نظر تسلیحات مكانیزه نیز توانست امكانات درخورتوجهی را جمعآوری كند، اما باوجود این امكانات، غیر از مرحله پایانی جنگ، موفق نشد عملیات نظامی مستقلی را علیه نیروهای ایرانی انجام دهد. در اوایل سال۱۳۶۷، نیروهای سازمان با پشتیبانی ارتش عراق عملیاتی را با نام آفتاب در منطقه شوش انجام دادند كه پس از تحمل تلفات فراوان، مجبور به عقبنشینی شدند.[42]
عمده فعالیت این سازمان در خلال جنگ هشتساله را میتوان اعزام گروههایی برای انجام عملیاتهای ترور و خرابكاری، بهویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی در داخل ایران، جاسوسی از تحركات نظامی ایران، انجام تبلیغات مسموم از طریق رادیوی اختصاصی این گروه در عراق و نیز شایعهسازی برای تحتالشعاع قراردادن حمایتهای مردمی از جبههها دانست. نیروهای وابسته به سازمان منافقین، حضور گستردهای در كنار نیروهای عراقی داشتند و شنود مكالمات بیسیمی و تلفنی نیروهای ایرانی بیشتر از سوی نیروهای این سازمان صورت میگرفت.[43] همچنین، آنها بهعنوان نیروی وابسته به ارتش عراق، در سركوب قیامهای مردمی این كشور نیز نقش مستقیمی را عهدهدار بودند، بهطوریكه در سركوب شورش كردهای شمال و شیعیان جنوب عراق سهم عمدهای را ایفا كردند و دراینراستا، جنایتهای بیشماری را مرتكب شدند.[44] آنها با اطلاعات باارزشی كه از تحركات نیروهای ایران و مختصات دقیق پایگاههای نظامی و مراكز صنعتی در اختیار ارتش عراق قرار دادند، توانستند كمكهای زیادی به آن رژیم در راستای دستیابی به اهداف نظامیاش بكنند.
عملیات مرصاد تا پایان جنگ، همكاری تنگاتنگ سازمان با عراق در همه ابعاد روندی صعودی داشت. با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران، ادعای صلحطلبی عراق در عرصه جهانی زیر سوال رفت و چشمانداز نامعلومی بر روابط دو كشور و مشخصا سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حاكم شد.[45] برخلاف دوره جنگ، روند امور برای این گروه ناامیدكننده و حضور آن در عراق، برای رژیم بعث دردسرآفرین بهنظر میرسید؛ بنابراین، سازمان به خیال یكسرهكردن كار جمهوری اسلامی، به فكر عملیات نظامی گسترده افتاد تا برای آخرینبار بخت خود را بیازماید. عراق نیز كه از موفقیتهای بهدستآمده بهشدت مغرور شدهبود و پایان جنگ را نزدیك میدید، درصدد برآمد عقبماندگیهای خود را در طول جنگ جبران كند و با اشغال مجدد ارضی ایران و بهاسارتگرفتن پارهای نیروها در این حمله، بتواند در پای میز مذاكرات از موضع قدرت صحبت كند. ازاینرو، هنگامیكه حملات ارتش عراق از سوی سازمان ملل و دولتها محكوم شد و داعیه صلحطلبی این كشور زیر سوال رفت،[46] آنان بهعنوان آخرین برگ برنده رژیم به كار گرفته شدند. هرچند سازمان كاملا تحت سلطه و نفوذ عراق قرار داشت، اما فعالیت نظامیاش علیه ایران بهعنوان یك حركت داخلی قابل توجیه بود. نكته دیگر اینكه، یك ماه پیش از این حمله، ارتش عراق منطقه مهران را كه به تصرف خود درآورده بود، به نیروهای مزبور سپرد.[47] ازسویدیگر، مسئولان سازمان منافقین با آغاز مذاكرات صلح، درواقع به ایستگاه آخر رسیده بودند و دیگر نمیتوانستند با طرح شعار صلحطلبی، خود را در افكار عمومی جهانیان بهعنوان تنها طرف برقراركننده صلح در مقابل عراق مطرح كنند. البته، وجود چنین وضعیتی، پس از استقرار نیروهای سازمان در خاك عراق، قابل پیشبینی بود و درواقع آنها سالها پیش از این، انتحار سیاسی كرده بودند و در این زمان درحقیقت بهصورت یك نیروی نظامی مزدور ــ همچون فالانژهای لبنان ــ فعالیت میكردند.
در سوم مردادماه سال۱۳۶۷، همزمان با آغاز حمله نیروهای عراقی از منطقه جنوب ایران، نیروهای سازمان نیز حملات خود را علیه ایران از سمت غرب آغاز كردند.[48] آنان قصد داشتند براساس یك برنامه زمانبندیشده سیوسهساعته، با بهرهگیری از بیستوپنج تیپ ــ كه مجموعا چهار تا پنجهزار نفر را دربرمیگرفتند ــ در پنج مرحله، از شهرهای سرپلذهاب، اسلامآباد، همدان و قزوین عبور كنند و خود را به تهران برسانند.[49] سخنگوی آنان، اهداف سازمان را از این عملیات چنین اعلام كرد: «استراتژی مجاهدین واردآوردن هرچهبیشتر تلفات به نیروهای ایران و بازكردن راه برای یك انقلاب عمومی ضد [امام]خمینی است.»[50] همزمان در یكی از رسانههای غربی نیز استراتژی منافقین، ایجاد منطقه آزادشده اعلام شد تا پس از پایان جنگ، با استقرار در آن منطقه، منافع حكومت ایران را تهدید كنند.[51]
رهبر سازمان كه هنوز نمیخواست باوركند دیگر بهعنوان طرف مذاكره صلح مطرح نیست، مذاكرات صلح از سوی ایران را مصنوعی و بهانهای برای اتلاف وقت اعلام كرد. او، معتقد بود: «نباید اجازه داد رژیم ایران فرصت دیگری برای دفعالوقت بیابد و از امضای قرارداد صلح طفره رود.» براساس تحلیلهای سازمان، جمهوری اسلامی در پی صدور انقلاب بود و تنها در صورتی از این اقدام و داعیه دست برمیداشت كه به مرز فروپاشی برسد و اینگونه تحلیل میكردند كه اینك به دلیل مجبورشدن نظام اسلامی به پذیرش صلح، این مساله امكانپذیر شده است. ازهمینرو، نیروهای سازمان از نقاط مختلف دنیا برای اعزام به ایران در عراق گرد هم آمدند و همزمان به تشكیلات درون زندانهای ایران اطلاع داده شد بهزودی جمهوری اسلامی فروخواهد پاشید؛ بنابراین توصیه گردید همه نیروها برای پیوستن به سازمان و ایجاد شورش در داخل زندانها آماده باشند.[52] عملیات فروغ جاویدان، با بیستوپنج تیپ آغاز شد. هدایت عملیات مزبور را به تناسب اهمیت ماموریت، شخص مسعود رجوی از طریق فرماندهان محورها در قالب یك یا دو تیپ برعهده گرفته بود. فرماندهان و حوزه عملیات آنها بدینقرار بود: ۱ــ مهدی براتی، فرمانده محور اول و مسئول تسخیر اسلامآباد غرب ۲ــ ابراهیم ذاكری، فرمانده محور دوم و مسئول تسخیر كرمانشاه ۳ــ محمود مهدوی فرمانده محور سوم و مسئول تسخیر همدان ۴ــ مهدی افتخاری، فرمانده محور چهارم و مسئول تسخیر قزوین ۵ــ محمد عطایی با معاونت مهدی ابریشمچی، فرمانده محور پنجم و مسئول تسخیر تهران[53]
دولت عراق نیز در این عملیات با ادواتی از قبیل صدوبیست دستگاه تانك، چهارصد دستگاه نفربر، نود قبضه خمپاره چهارصدمیلیمتری، هزار قبضه تیربار كلاشینكف، سی قبضه توپ ۱۰۶ میلیمتری و هزار دستگاه كامیون و خودرو آنان را یاری میكرد.[54] همزمان با پیشروی نیروهای منافقین در عمق خاك ایران، برای جلوگیری از عملیات هوایی هواپیماها و بالگردهای جمهوری اسلامی، هواپیماهای عراقی پایگاههای شكاری نوژه همدان، وحدتی دزفول و همچنین پادگان تیپ ۲ سقز و پایگاه هوانیروز كرمانشاه را بمباران كردند.[55] یك روز بعد از حمله، یعنی در چهارم مردادماه، نیروهای سازمان با حمایت آتش توپخانه عراق به شهرهای سرپلذهاب، كرند و اسلامآباد غرب وارد شدند.[56] شاید در آن روز، تمام نیروهای سازمان به این یقین رسیده بودند كه بهزودی به تهران وارد خواهند شد، اما رویای آنان همچون رویای صدام در سال۱۳۵۹ تعبیر نشد و دو روز پس از آن، عملیات نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحت عنوان عملیات مرصاد ــ با رمز یاعلی ــ در منطقه غرب آغاز شد. در این عملیات، سه گردان از تیپ نبیاكرم، تیپ مسلم و یك گردان از ایلام حضور داشتند. طی درگیری سختی كه در منطقه چهارزبر اتفاق افتاد، بسیاری از نیروهای منافقین به هلاكت رسیدند، تمام تجهیزاتشان منهدم گردید و با بستهشدن سهراه اسلامآباد ــ ملاوی، راه عقبنشینی نیروهای منافقین بسته شد.[57] بدینترتیب، در روز هفتم مردادماه دیگر اثری از نیروهای ضدانقلاب در منطقه باقی نماند. طی عملیات مرصاد، هزاروششصد تا دوهزار تن از منافقین به هلاكت رسیده و در حدود هزار نفر از آنان زخمی شدند.[58] بدینترتیب، آخرین اقدام رژیم بعثی عراق نیز موثر واقع نشد و صدام بیآنكه بتواند حتی یك منطقه كوچك از خاك ایران را در چنگ نیروهای وابسته قرار دهد تا از آن طریق بتواند ایران را تحت فشار گذارد، مجبور شد در پانزدهم خردادماه، آتشبس را بپذیرد. عملیات مرصاد پایانی بر یك پایان بود؛ چراكه سازمان سالها پیش از این، دفتر خود را بسته بود و اگر رژیم عراق در این سالها به آنها اجازه داد تا در پایگاههای خود در داخل خاك عراق باقی بمانند، درواقع میخواست از تجربه نگرش رژیم صهیونیستی اسرائیل به فالانژهای لبنان بهره بگیرد: داشتن نیرویی مزدور در خدمت بیگانه.
نتیجه
البته، یادآوری این نكته نیز لازم است كه وجود شخصی مانند مسعود رجوی با داشتن سابقه همكاری با ساواك در راس چنین سازمانی، نمیتواند سرنوشتی بهتر را برای آن رقم بزند.
درواقع، عملیات مرصاد شلیك نهایی به سازمان بود؛ چراكه آنان پس از افتادن به دامان عراق، از دید مردم ایران به یك طرف جنگی تبدیل شدند. امروز، سازمان، به بیمار محتضری شباهت دارد كه سرنوشتش به سرنوشت بیمار دیگری كه اكنون مرگ او حتمی شده است، پیوند خوردهاست، چنانكه این روزها با اندك طرفدارانش در جستجوی آن است كه در خاك عراق صرفا به جایی برای استقرار دست یابد.
پی نوشتها:
1-سعید برزین، زندگینامه سیاسی بازرگان، تهران، نشر مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۴، ص۱۳۱
2-غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیستوپنجساله ایران، ج۱، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۳، ص۳۹۷
3ــ همان، ص۳۹۸
4-همان، ص۳۹۹
5-رسول جعفریان، جریانها و جنبشهای مذهبی ــ سیاسی ایران در سالهای ۱۳۲۰ ــ ۱۳۵۷، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۱، صص۳۸۶ــ۳۸۵
6ــ رسول جعفریان، همان، ص۳۷۶
7ــ جان دی استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه: منوچهر شجاعی، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۸، ص۳۵۱
8ــ غلامرضا نجاتی، همان، ص۴۰۰
9ــ جان دی استمپل، همان، ص۱۹۸
10ــ غلامرضا نجاتی، همان، ص۴۰۲
11ــ همان، ص۴۰۶
12ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی؛ كد ۱۲۱۴۷، ص ۱ و كد ۱۵۴۳۶، ص۳۰
13ــ غلامرضا نجاتی، همان، ص۴۱۸
14ــ حمید شوكت، نگاهی از درون به جنبش چپ ایران، گفتوگو با مهدی خانباباتهرانی، پاریس، بینا، بیتا، ص۴۳۰
15ــ جان دی استمپل، همان، ص۲۲۴
16ــ حمید شوكت، همان، ص۴۳۱
17ــ همان، ص۴۳۲
18ــ همان، ص۴۳۳
19ــ منافقین و جنگ تحمیلی، تهران، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ۱۳۶۷، ص۱۶
20ــ همان، ص۱۸
21ــ همان، ص۱۹
22ــ همان، صص۳۲ــ۳۱
23ــ «منافقین و جنگ تحمیلی»، نشریه پیام انقلاب، سال چهارم، شماره ۸۵، ۷ خرداد ۱۳۶۲، صص۲۲ــ
24ــ همان، ص۲۱
25ــ همان، ص۲۳
26ــ اداره تحقیقات و بررسیهای سیاسی وزارت ارشاد، جنگ تحمیلی در تحلیل گروهكها، تهران، انتشارات وزارت ارشاد، ۱۳۶۴، ص۲۷
27ــ همان، ص۲۸
28ــ همان، ص۳۱ــ۳۰
29ــ حمید شوكت، همان، ص۵۰۱
30ــ همان، ص۵۲۵
31ــ همان، ص۵۲۸
31ــ اداره تحقیقات و بررسیهای سیاسی وزارت ارشاد، همان، ص۳۱
32ــ همان، ص۳۴
33ــ منافقین و جنگ تحمیلی، همان، ص۲۷
34ــ «منافقین و جنگ تحمیلی»، نشریه پیام انقلاب، سال چهارم، شماره ۸۹، مرداد ۱۳۶۲، ص۲۶
35ــ اداره تحقیقات و بررسیهای سیاسی وزارت ارشاد، همان، ص۶۰
36ــ حمید شوكت، همان، ص۳۵
37ــ منافقین و جنگ تحمیلی، همان، ص۲۸
38ــ همان، ص۲۹
39ــ حمید شوكت، همان، ص۴۹
40ــ همان، ص۵۲
41ــ جمال حسینی، «حملات تهران علیه مخالفان در عراق»، ماهنامه نگاه، سال اول، شماره ۳، خرداد ۱۳۷۹، ص۱۸
42ــ اداره تحقیقات و بررسیهای سیاسی وزارت ارشاد، همان، ص۶۵
43ــ نشریه انجمنهای دانشجویان مسلمان خارج از كشور، شماره ۱۳۲، ۱۹ فروردین ۱۳۶۷، ص۶
44ــ جمال حسینی، همان، ص۱۹
45ــ همان، ص۲۰
46ــ منافقین و جنگ تحمیلی، همان. ص۴۳
47ــ اسماعیل منصوری لاریجانی، تاریخ دفاع مقدس، تهران، انتشارات اسلیمی، ۱۳۸۰، ص۲۳۷
48ــ علیرضا برزگر، روزشمار جنگ تحمیلی عراق با جمهوری اسلامی ایران، تهران، سروش، ۱۳۷۹، ص۱۴۵[l]ــ محمد درودیان، آغاز تا پایان، تهران، مركز مطالعات و تحقیقات جنگ، ۱۳۷۶، ص۲۱۰
49ــ محمد درودیان، پایان جنگ، تهران، مركز مطالعات و تحقیقات جنگ، ۱۳۷۹، ص۱۸۶
50ــ همان، ص۲۱۱
51ــ روزنامه رسالت، ۴/۵/۱۳۶۷
52ــ اداره كل مطبوعات و رسانههای خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بررسی مطبوعات جهان، نشریه ۱۳۳۸، ۲۶/۵/۱۳۶۷، ص۵۲
53ــ محمد درودیان، پایان جنگ، همان، ص۱۸۹
54ــ همان، ص۱۹۲
55ــ همان، ص۱۹۴
56ــ همان، ص۲۱۲
57ــ همان، ص۱۹۹
58ــ علیرضا برزگر، همان، ص۲۲۵
59ــ حمید شوكت، همان، ص۶۳۰
/خ