در سوگ عمار

عمار ياسر يكي از سران و اعضاء مركزي سازمان شرطة الخميس بود، او از ياران مخصوص پيامبر (صلي اللّه عليه و آله) و علي (ع) بود و هرگز در كورانهاي عصر پيامبر (صلي اللّه عليه و آله) و بعد از آن ، نلغزيد و به سوي چپ و راست نرفت و چون كوهي استوار در خط پيامبر (صلي اللّه عليه و آله) و علي (ع) ماند. پيامبر (صلي اللّه عليه و آله) درباره عمار فرمود: ايمان سراپاي عمار را فرا گرفته ، و با گوشت بدنش آميخته شده است . و روزي به او فرمود: ستقتلك الفئة الباغية و آخر زادك
پنجشنبه، 31 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در سوگ عمار
در سوگ عمار
در سوگ عمار

نويسنده: محمد محمدي اشتهاردي

عمار ياسر يكي از سران و اعضاء مركزي سازمان شرطة الخميس بود، او از ياران مخصوص پيامبر (صلي اللّه عليه و آله) و علي (ع) بود و هرگز در كورانهاي عصر پيامبر (صلي اللّه عليه و آله) و بعد از آن ، نلغزيد و به سوي چپ و راست نرفت و چون كوهي استوار در خط پيامبر (صلي اللّه عليه و آله) و علي (ع) ماند. پيامبر (صلي اللّه عليه و آله) درباره عمار فرمود: ايمان سراپاي عمار را فرا گرفته ، و با گوشت بدنش آميخته شده است . و روزي به او فرمود: ستقتلك الفئة الباغية و آخر زادك ضياح من لبن : پس ‍ از چند سالي گروه متجاوز (سپاه معاويه) ترا مي كشند و آخرين غذاي تو در دنيا، شير مخلوط به آب است . عمار ياسر در زمان خلافت علي (ص) از سرداران سپاه آن حضرت در جنگ جمل و صفين بود، در جنگ صفين 94 سال داشت ، با اين سن و سال چون قهرمان جوان با دشمن مي جنگيد. حبه عرني گويد: عمار در همان روز شهادتش (چند لحظه قبل از شهادت) به جمعي از ياران گفت : آخرين روزي دنيوي مرا بدهيد، مقدار شير مخلوط به آب برايش آوردند، از آن نوشيد و سپس گفت : امروز با دوستانم محمد (صلي اللّه عليه و آله) و حزبش ، ملاقات خواهم كرد واللّه لوضربونا حتي بلغونا سعفات هجر لعلمت اننا علي الحق : سوگند به خدا اگر دشمنان ما را آنچنان ضربه بزنند كه همچون شاخه هاي خشك نخل خرماي سرزمين هجر بريده بريده شويم ، - در عين حال - يقين دارم كه ما بر حق هستيم . اين مرد بزرگ در يكي از روزهاي جنگ به ميدان شتافت و با دشمن جنگيد، سرانجام بر اثر ضربه نيزه يكي از دشمنان از پشت اسب به زمين افتاد و به شهادت رسيد. شب فرا رسيد، علي (ص) در كنار كشته ها مي گشت ، چشمش به پيكر به خون طپيده عمار افتاد، منقلب شد و قطرات اشك از ديدگانش جاري گشت ، در كنار پيكرش نشست ، سر عمار را به بالين گرفت و با قلبي آكنده از اندوه و چشمي پر از اشك ، اين اشعار را در سوك عمار خواند:
ايا موت كم هذا التفرق عنوة
فلست تبقيلي خليل خليل
الا ايها الموت الذي لست تاركي
ارحني فقد افنيت كل خليل
اراك بصيرا بالذين احبهم
كانك تمضي نحوهم بدليل
يعني : اي مرگ ، چه بسيار موجب جدائي اجباري مي شوي ، چراكه براي من هيچ دوستي ، باقي نگذاشتي ، الا اي مرگ كه قطعاً سراغ من نيز مي آئي ، مرا راحت كن كه همه دوستانم را از دستم گرفتي ، تو را نسبت به اين دوستانم تيزبين مي بينم ، كه گوئي چراغ بدست ، دنبال آنها مي گردي . و به روايتي فرمود: كسي كه خبر شهادت عمار را بشنود و متأ ثر نگردد، بهره اي از اسلام ندارد. به اين ترتيب مي بينيم : حضرت علي (ص) نسبت به دوستان مخلص و با وفايش اظهار محبت ميكرد و صميمانه به آنها درود مي فرستاد، اميد آنكه ما نيز از اين موهبت محروم نشويم.
منبع: داستان دوستان




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.