فرهنگ کوکاکولايي يا فرهنگ اسلامي ؟

جهاني شدن نه تنها يه شاخصه عصر ما تبديل شده، بلکه به نظر مي رسد که در سرنوشت ما نيز نقش تعيين کننده دارد . بي ترديد پيشرفت تکنولوژي و ظهور تجارت پيشرفته، پيوند ميان جوامع مختلف جهاني را افزايش داده و امکان...
يکشنبه، 3 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرهنگ کوکاکولايي يا فرهنگ اسلامي ؟
فرهنگ کوکاکولايي يا فرهنگ اسلامي ؟
فرهنگ کوکاکولايي يا فرهنگ اسلامي ؟

نويسنده:علي مهتابي

اشاره :

جهاني شدن نه تنها يه شاخصه عصر ما تبديل شده، بلکه به نظر مي رسد که در سرنوشت ما نيز نقش تعيين کننده دارد . بي ترديد پيشرفت تکنولوژي و ظهور تجارت پيشرفته، پيوند ميان جوامع مختلف جهاني را افزايش داده و امکان انتقال سريع مردم و اطلاعات را فراهم آورده است . اين مقوله در زمان ما مفهوم خاصي پيدا کرده که تا خاستگاه آن و ماهيت نظام هاي فکري و فلسفي و اجتماعي و اقتصادي حاکم بر مدعيان آن شناخته نشود، نمي توان درمورد آن موضوع درستي اتخاذ نمود و چنين شناختي مستلزم آن است که اولا با مفهوم و واژه اين پديده و همين طور با غرب و نظام هاي حاکم بر آن به خصوص نظام سرمايه داري به خوبي آشنا شويم و چنين شناختي ميسر نمي شود مگر آن که نظام هاي فکري و فلسفي خاصي که زمينه ساز مقوله جهاني شدن هستند را مورد مطالعه قرار دهيم .

مفهوم جهاني سازي

علي رغم متداول بودن اصطلاح جهاني شدن يا جهاني سازي، هنوز تعريف جامعي از آن ارائه نشده است؛ چرا که اولا به طور دقيق زوايا و ابعاد جهاني شدن حتي براي آناني که در فرايند جهاني شدن قرار دارند، ملموس و روشن نيست، ثانيا اصطلاح جهاني شدن مفهوم جديدي است و عمري کمتر از دو دهه دارد؛ بنابراين، هنوز تحقق نيافته و همچنان دستخوش تحول است .(1)
با اين وصف کوشش هايي براي ارائه تعاريفي از جهاني شدن، هر چند ناقص ، مبهم و مشکوک صورت گرفته است . از جمله : جهاني شدن، پديده اي چند بعدي است، و از اين رو ،اقتصاد ، سياست ، فرهنگ و... را در بر مي گيرد و با تحقق آن، مرزهاي ملي از بين رفته و يا کم رنگ مي شود . کشورها نقش گذشته خود را از دست مي دهند و به جاي قوانين داخلي،قوانين بين المللي در کشورها حاکم مي شود . (2)
فرايند جهاني شدن را معمولا در چهار حوزه فني ، افتصادي ، سياسي و فرهنگي مطالعه مي کنند ؛ در حوزه فني و تکنولوژيک از وقوع انقلاب صنعتي سوم سخن مي رود . انقلاب صنعتي اول در قرن هجدهم ميلادي تحولي در تکنولوژي توليد بود . انقلاب صنعتي دوم در نيمه دوم قرن نوزدهم رخ داد و تحولي در تکنولوژي توزيع و ارتباط ايجاد کرد . انقلاب صنعتي سوم در پايان قرن بيستم تحولي اساسي در حوزه ارتباط ، مصرف و اطلاعات به همراه آورده است . در حوزه اقتصاد به تبع تحولات فني مذکور ، تغيرات بي سابقه اي رخ داده است؛ در جهاني شدن اقتصاد، کنترل دولت ملي بر اقتصاد ملي به نحو فزاينده اي از دست مي رود و عناصر اصلي سياست هاي اقتصادي و مالي ملي، جهاني مي شوند . از لحاظ سياسي با ظهور و گسترش اختيارات نهاد هاي سياسي جهاني چون بانک جهاني، تحولات چشمگيري در حوزه محدود شدن قدرت و حاکميت دولت هاي ملي رخ مي نمايد . به طور کلي در فرايند جهاني شدن، ويژگي هاي اصلي دولت ملي همانند اهميت و نقش مرزها در معرض زوال قرار مي گيرد . در سطح فرهنگ بايد از ظهور جامعه مدني جهاني سخن گفت . جنبش هاي فرهنگي و اجتماعي بين المللي جزئي از اين جامعه هستند و به مسايل و موضوعاتي چون رعايت حقوق بشر و آزادي هاي مدني از جانب دولت هاي ملي نظر دارند که از حدود توانايي و ديد دولت هاي ملي بسي فراتر مي روند. (3)

تاريخچه جهاني سازي

زمان چنداني از کاربرد واژه جهاني شدن نمي گذرد ؛ قدمت اين واژه به سال هاي آخر دهه 50 و سال هاي اوليه دهه ي 60 ميلادي مي رسد . در 1338 ش (1959 م ) مجله آکونوميست از کلمه سهميه جهاني (globalized queta) استفاده کرد . در 1344 ش (1965 م ) « مارشال مک لوهان » نام دهکده جهاني را بر کتاب « جنگ و صلح در دهکده ي جهاني » خود گذارد .(4)
برخي اصطلاح دهکده جهاني را سر آغازي بر شکل گيري اصطلاح جهاني شدن مي دانند .
بر خلاف تازگي اصطلاح جهاني شدن ، ميل به آن ، چه در تئوري ، چه در عمل ، سابقه اي به قدمت حيات بشر دارد . گرايش به جهاني شدن ، نخست در اديان الهي بروز کرد به گونه اي که اديان بزرگ الهي ، چون يهوديت ، مسيحيت و اسلام انديشه ي جهاني سازي داشته اند و اينک نيز هر يک از آنها در صددند امتي يگانه و حکومتي جهاني پديد آورند . البته در اين راه جهاني سازي اسلامي ، برترين و کامل ترين شکل جهاني سازي ديني را مطرح کرده است . مخاطبان در جهاني سازي اسلامي ، نه عرب ، نه عجم ، نه مکي ، نه مدني و نه حتي مسلمانان يلکه تمام مردم اند . در کنار اديان الهي ، تمدن ها ، کشورها و انسان هايي نيز بوده اند که بر اساس انديشه هاي جاه طلبانه ، سودجويانه و توسعه خواهانه، ميل به جهان گرايي داشته اند و حتي کوشيده اند به آن، در قالب جهان گشايي جامه عمل بپوشانند. بابليان ، ايرانيان ، روميان و ... از همين تمدن ها ، کشور ها و آدم ها بودند که در پي نيل به حکومت به جهان و واداشتن همگان به پيروي از ارزش هاي خود تلاش مي کردند . (5 )

مباني فکري و فلسفي « جهاني سازي غربي »

مبناي اصلي جهاني سازي غربي ، سکولاريسم است که بدون درک آن ، فهم جهاني سازي مشکل و شايد غير ممکن باشد. از اين رو ، بخش هايي از اين مباني را مرور مي کنيم .

سکولاريسم: ( Secularism)

واژه سکولاريسم که از کلمه ي يوناني secularis و seculu مشتق شده است ، امروزه به معناي دنيا ، گيتي و اصطلاحا به مفهوم دنيا زدگي ، دنيوي گرايي ، لاديني ، دين گريزي و عرفي گرايي است . به بيان ديگر سکولاريسم گرايشي است که به طرف داري و ترويج حذف يا بي اعتنايي و به حاشيه راندن نقش مرجعيت دين در حيات سياسي ، اجتماعي ، فرهنگي و... انسان مي انجامد .
در سکولاريسم سخن از آن است که حکومت خدا جاي خود را به حکومت مردم مي دهد ، رشد علوم تجربي به نفي لزوم تدبير و حاکميت خدا مي انجامد ، قلمرو دين به رابطه بين انسان با خدا يا به امري خصوصي محدود مي شود ، تمام شئون زندگي انساني و اجتماعي تنها به روش علمي و آزمون تجربي قابل تجزيه ، تحليل يا درک است ، تجدد گرايي در ستيز با همه آنچه که بوي سنت دارد ، ميسر است و در يک کلام ، سکولاريسم معتقد به حذف دين و بي نيازي آدمي از وحي و شريعت است . به اين سان نگرش سکولاريستي به حذف نقش دين در تمامي حوزه هاي اجتماعي و نه تنها سياست مي انديشد . (6)
به علت اين که اومانيسم و ليبراليسم ، دو شاخه اصلي سکولاريسم است ، به اختصار به اين دو نيز مي پردازيم :

الف : اومانيسم (Humunism)

در زيان فارسي ، اومانيسم يعني : انسان گرايي ، انسان مداري ، مکتب اصالت فرد ، انسان دوستي و به تعبير کامل تر انسان پرستي . بر اين اساس اومانيسم نگرش فلسفي ويژه اي است که انسان را محور توجه قرار داده و اصالت را تنها به رشد و شکوفايي انسان سپرده است . بنابراين مي توان ، اومانيسم را يک شيوه فکري به شمار آورد که انسان را بر هر چيزمقدم مي شمارد. گرچه اين نگرش ، کم و بيش از بدو تاريخ بشر وجود داشته است، ولي در دروه يرنسانس و به ويژه ي پس از آن ، تأثير عميق و پر نفوذي در نظريه هاي فلسفي ، ديني ، اخلاقي ، ... و نيز در ديدگاه سياسي ، فرهنگي و اقتصادي مغرب زمين بر جاي گذاشت. (7 )
نتيجه اين که بي همتايي انسان ( انسان معيار حق يگانه حقيقت هستي و خالق تمام ارزش ها ) ، عقل گرايي ، تجربه باوري ، هسته ي مرکزي و کانون اصلي اومانيسم راتشکيل مي دهد.
(8 )

ب- ليبراليسم (Liberalism)

واژگان ليبراليسم و ليبرال به ترتيب به معناي آزادي خواهي و آزادي خواه است . البته ليبراليسم معناي وسيع تري دارد و آن، افزايش آسايش فردي در جامعه تا حد مقدور را نيز در بر مي گيرد . در واقع ليبراليسم شامل همه ي روش ها ، نگرش ها ، سياست ها و ايدئولوژي هايي است که هدف عمده آن ها ، فراهم آوردن آزادي بيشتر براي انسان است . از اين رو، ليبراليسم با هر آنچه به محدوديت آزادي منتهي شود، دشمني مي ورزد. به همين جهت ،ليبراليسم در آغاز، شورشي بود در مقابل به اصطلاح استبداد کليسايي ! و سپس کوششي براي محدود کردن دولت ها به وسيله قانون. (9)

تبيين نسبت ميان غرب و جهاني شدن

جهاني شدن، برآيند تحولات چند سده گذشته در مغرب زمين است که به چهار بستر تاريخي تقسيم مي شود :

اول - شکل گيري ارزش هاي جديد غرب :

از رنسانس و اصطلاح مذهبي که قرون 14 تا 17 ميلادي را در نور ديد ، به دوره شکل گيري ارزش هاي جديدتمدن غرب ياد مي شود . رنسانس با به رسميت شناختن فعاليت هاي فکري غير ديني و اصلاح مذهبي با قرائت دنيايي از دين ، نظام اجتماعي غرب را در حوزه هاي محوري اقتصاد، سياست و فرهنگ نظم بخشيد و به تدريج و در يک بستر تاريخي چند صد ساله ، جامعه اي جديد را در غرب پديد آورد که هنجار ها ، نهاد ها و ارزش هاي تازه در درون خود داشت .(10) دگرگوني درارزش هاي غرب، زماني به يک واقعيت گريز ناپذير تبديل شد که موجب گسترش حوزه ي نفوذ غرب به شرق و آغاز گر عصر استعمار کهن گرديد . بدين گونه ، آنان کوشيدند تأمين نيازهاي متنوع ناشي از تحول در محيط ارزشي زندگي اجتماعي را نه تنها در غرب ، بلکه در سراسر دنيا جستجو نمايند .(11)

دوم - نهادينه سازي عقلانيت ابزاري در غرب :

در دوران پس از رنسانس و اصلاح ديني، دوره کاپيتاليسم ( سرمايه داري غربي ) انقلاب صنعتي رخ مي نمايد که بر عقلانيت به شکل غربي آن استوار است. عقلانيت غربي ، متأثر از نظريه تسليم محض در برابر دنيا است و تنها عقلانيت توانا که با معيار هاي به ظاهر علمي ، به جدا سازي ارزش ها و واقعيت ها بپردازد اين عقلانيت، خصلتي سرمايه داري دارد و در دست يابي به توسعه سرمايه داري ، عملکرد مفيد ، کارآيي مؤثر ، محاسبه پذيري و آينده نگري مبتني بر عقل بدون وحي را توصيه مي کند . تمدن غرب نيز، بر اين خصايص تکيه و تأکيد دارد .(12)
امروزه براي بسياري از کشورهاي توسعه نيافته جهان ، نيل به توسعه ي غرب ، به يک آرمان تبديل شده است. جوامعي که خواهان الگو برداري از الگوي توسعه غرب اند ، ناچارند به ويژگي تمدن غرب که منطق شکل دهنده آن سرمايه داري يا عقلانيت اقتصادي است ، تن دهند .

سوم - تقويت و تحکيم ارزش هاي غرب :

حرکت از جامعه صنعتي به جامعه فرا صنعتي ، جهش نهايي در فرآيند جهاني شدن است . جامعه فراصنعتي ، دوران حاکميت مطلق فن آوري و دانش و سلطه فن سالاري است . سلطه مطلق دانش در اين مقطع ، نشان از پيروزي قطعي و نهايي سرمايه داري دارد که آن نيز ، بازتاب حاکميت بلامنازع تفکر علمي و عقلاني بدون رنگ و بوي الهي است . در جامعه ي فرا صنعتي ، برعکس دوران هاي قبل، فرض چنين است که قدرت سياسي داراي طبيعتي منع کننده نباشد ، بلکه انسان ها بيشتر به صورت داوطلبانه و بدون حاکميت زور، نظم و مقررات حاکم بر جامعه را مي پذيرند . به ديگر سخن انسان ها بدون آن که نهادي آن ها را ملزم سازد، خود به اين نتيجه مي رسند که اين فعاليت عقلاني است و بايد انجام گيرد . در حقيقت ، مردم به خاطر منفعت و لذت شخصي و فارغ از ترس دولت به اين نظم تن مي دهند . پذيرش نظم حاکم و اجراي رفتار و کردار مناسب با آن ، بر مبناي خود آگاهي متأثر از عصر ارتباطات صورت مي گيرد . (13)

چهارم - پايان تاريخ و آخرين انسان :

«فرانسيس فوکويا ما » به سال 1992 در اثر معروف پايان تاريخ و آخرين انسان مي گويد :
« دموکراسي ليبرال ، شکل نهايي حکومت بشري است و براي ارزيابي پديده هاي پيراموني فقط بايد بر اساس ارزش هاي دموکراسي ليبرال قضاوت کرد. »
نظريه ي پايان تاريخ ، يعني به کار گيري همه حيطه هاي حيات اجتماعي براي تحول جهان . در اين نظريه ، دعوا بر سر اين نيست که کالاها و ارزش هاي غربي بهتر است يا نه ؟ بلکه فوکوياما در پي آن است که چگونه مي توان نهادها و ارزش هاي غربي را به گونه مطلوب به جهان غير غرب تعميم داد و تثبيت کرد . پس نظريه فوکوياما ، نظريه مشروعيت بخشي به الگوها ، انديشه ها و ساختارهاي غربي در سراسر جهان است . بر پايه اين نظريه ، توليد کالاي مطلوب ، تنها از ارزش ها و نهادهاي غربي ساخته است .(14)
نظريه ي پايان تاريخ ، تبيين کننده ي پيروزي جهاني طرز تفکر غربي است . اين پيروزي با توجه به پيروي بيشتر کشورها ي جهان از سرمايه داري به عنوان تنها راه توسعه ي اقتصادي و مردم سالاري ثبات سياسي پايدار ، قطعي به نظر مي رسد . به هر روي نمي توان ناديده گرفت که اين فرهنگ غربي است که ارزش هاي حاکم بر کشورهاي ديگر را شکل ، جهت و عينيت مي بخشد . اين ارزش ها ، به ابزار تصوير گري جهان در ميان توده ها و نخبه هاي جهان سوم تبديل شده و در اين بين ، تنها کشورهاي اندکي در جهان ، چون ايران با پشتوانه اي پربار از انديشه ي اسلامي، در مقابل انديشه هاي سلطه گرايانه غرب ايستاده است .

جهاني شدن از منظر متفکرين

«آلن تورن » - جامعه شناس و متفکر فرانسوي - بر نسبت بين غرب و آمريکا با جهاني شدن تأکيد دارد . به اعتقاد وي کساني که در پي جهاني کردن مناسبات اجتماعي هستند ، خطر چنداني ندارند ، آن چه بسيار خطرناک است، نوع تفکر سلطه جويانه اي است که بوش و افراد هوادار وي درباره جهاني شدن دارند. (15)
ارتباط بين جهاني شدن و غرب را مي توان از سخنان متفکران غربي درباره جهاني شدن دريافت .
« مارکس »و « دورکيم » که نيز به نوعي به جهاني شدن توجه داشته اند ، خاستگاه آن را به غرب و به تکامل تمدن آن نسبت داده اند. به آن گونه که اولي ، وحدت کارگران و ابزار توليد در سطح جهان سرمايه داري را مبناي رهايي مي دانست و دومي ، انسان صنعتي را زيرپايه وحدت جهاني مي ديد .
« گيدنز » هم از چهره هاي برجسته در زمينه ي جهاني شدن است . او جهاني شدن را نظام جهان گير کشوري مي نامد که بعد سياسي و اقتصادي آن به ترتيب بر نظام جهاني و سرمايه داري غرب استوار است .
رابرتسون به عنوان يکي از متفکرين مطرح در موضوع جهاني شدن ، روند تحول و تکامل جهاني شدن را در شش مرحله توصيف مي کند که همگي ريشه در حيات اجتماعي غرب دارد .
مرحله اول:( دوره جنيني ): اين مرحله در اروپا اتفاق افتاد . آغاز آن، نيمه دوم قرن پانزدهم و پايانش اوايل قرن هجدهم است .
مرحله دوم :( دوره آغاز ): اين مرحله همانند مرحله اول در اروپا روي داد و تا دهه هفتاد قرن هجده ادامه يافت.
مرحله سوم ( دوره خيزش ): در اين مرحله که همزمان با وقوع انقلاب هاي پي در پي صنعتي همراه بود در کنار توسعه ي چشمگير جامعه ملي در عرصه هاي داخلي و خارجي ، مفهوم جهاني شدن وارد ادبيات سياسي شد .
مرحله چهارم ( دوره تعارض ) : مرحله چهارم تا 1965 يعني تا اوج جنگ سرد بين دو بلوک شرق و غرب به طول انجاميد .
مرحله پنجم ( آغاز پديده جهاني شدن ) : اين مرحله از دهه 1990 شروع شد .
مرحله ششم ( جهاني شدن ) : اين مرحله نيز به دو مرحله کوچک تر تقسيم مي شود : الف . از ابتداي دهه 1990 تا ورود به دروازه هزاره سوم ؛ ب . از حوادث غير قابل پيش بيني 2001 آمريکا ( عمليات تروريستي 11 سپتامبر ) تا کنون. (16)

جهاني سازي فرهنگي ؛آمريکايي يا اسلامي !

فرهنگ جهاني شدن را مي توان فرهنگ پسامدرن ناميد که دربردارنده غربي شدن يا همان استيلاي کوکاکولاي آمريکايي است . اين فرهنگ رسانه اي و مصرفي غرب ، مبتني بر کالايي شدن است که در آن مصرف ، روش اصلي اظهار وجود است . صدور چنين فرهنگي به بقيه ي جهان از طريق گسترش ارتباطات جمعي ، يک فرهنگ جهاني پسامدرن به شمار مي رود .
حاصل اين که جهاني سازي ريشه در غرب دارد و در غرب متولد شده و بارور گرديده است . اصول و مباني فکري و فلسفي آن دقيقا همان لصول و مباني غرب است . پر واضح است که در رأس اين پروژه جهاني سازي ، آمريکا قرار دارد . ابر قدرتي که در صف پيشتازان امر جهاني سازي حرکت مي کند، اما تا به امروز موفق نبوده است و به عقيده نگارنده هيچ گاه موفق نخواهد شد ؛ اگر اين نظربه درست باشد، اين سؤال پيش مي آيد : حال که آمريکا يا مسيحيت دولتي قادر به رهبري عادلانه ي جهان نيست، پس چه مکتب يا سازمان يا نيرويي از اين توانايي برخوردار است ؟!
پاسخ اين سؤال در يک کلمه، و آن هم اسلام است . اما آيا جهاني سازي اسلام بر اساس تعاليم ديني قابل اثبات است ؟! اين جهاني سازي بر چه اصولي استوار است ؟ ويژگي ها و ابزارهاي آن کدام است ؟! در پاسخ به سؤالات مذکور بايد گفت که اسلام جهاني تولد يافت ، مسلمانان براي جهاني کردن اسلام ، بسيار کوشيدند . شيعيان هم دل به حکومت جهاني حجت بن الحسن (عج) سپرده اند . آيات قرآن و روايات اسلامي نيز، فرايند جهاني شدن اسلام را مورد تأييد و تأکيد قرار داده است .

مباني فکري جهان شمولي اسلام

بحران امروز جهان و در حقيقت بحران امروزي در غرب اين است که جهان شمولي مورد حمايت غرب مي خواهد ارزش ها و اخلاق خود را بر جوامع اسلامي و ديگران تحميل کند . علاوه بر اين، چنين جهان شمولي پايه هاي مادي ، اقتصادي و تکنولوژيک داشته و فاقد يک تئوري و نظريه پردازي سياسي و اجتماعي است و همان طور که تجربيات و آمار چند دهه ي اخير نشان مي دهد ، اين گونه جهاني سازي و جهاني شدن از بالا به پايين تحميل شده است .
مدلولات چند قرن اخير بر اين اصل تکيه کرده که « صلح » و « دموکراسي » در سطح ملي و بين المللي با توسعه ي اقتصادي» ، با «اتحاد يه ها» و« بازار هاي آزاد» سرمايه داري به وجود مي آيد و فقط ارزش هاي سکولاريسم نجات دهنده ي بشريت است . تجربيات جنگ هاي جهاني اول و دوم جنگ سرد ، فروپاشي شوروي ، اختلافات سياسي و فرهنگي در اتحاديه ي اروپا و جنگ هاي منطقه اي از کره و ويتنام گرفته تا جنگ خليج فارس و حمله ي اخير به عراق اين نظريه را بيش از هر موقع بي اعتبار کرده است .
قرن ها وقتي که اجتماعات ، ملل و تمدن ها از طايفه گرايي ، قوم گرايي ، ملي گرايي و منطقه گرايي صحبت مي کردند ؛ اسلام تنها مکتبي بود که از جهان شمولي و از جهان سازي و جهاني شدن ( اسلام ) سخن به ميان آورد. جهان شمولي اسلامي از دو جهت بي نظير است : نخست اين که جهان شمولي اسلامي از جنبه نظري ، مکتبي و تئوريک زاييده ي يک جهان بيني دقيق و منظم و جامع الهي هست که عدالت بر آن حکم فرما است. ديگر آن که اسلام تنها مکتبي است که به اين ديدگاه جهان شمولي در تاريخ جنبه ي علمي داد . ظهور و گسترش اسلام در تاريخ بشريت تأثير فوق العاده اي در جهاني شدن فرهنگ و اقتصاد و علوم و دانش داشت .
روابط تجاري و اقتصادي و مالي بين المللي در سطح محدود بين الملل از زمان تاريخ باستان و در قرون وسطي وجود داشته است ، ولي اولين سيستم جهاني اقتصادي و بازرگاني و مالي در تاريخ، توسط مسلمانان و در حدود قرون دوازدهم و سيزدهم ميلادي صورت گرفت . جاده ابريشم که از چين تا کرانه هاي مديترانه ادامه پيدا کرد، در حقيقت يک نماد ملموس از اين سيستم اقتصادي جهاني بود. سيصد سال بعد در قرن شانزدهم بود که براي اولين بار سيستم کاپيتاليسم و سرمايه داري به عنوان يک نظام جهاني جايگزين سيستم اسلامي گرديد.
مباني فکري و فلسفي تمدن و فرهنگ اسلامي ، ره آورد وحي الهي ، بعثت انبيا و امامت اولياست که عقل و فطرت اصيل انساني بر آن مهر تأييد مي زند . اين مباني ارکان تمدن اسلامي در چهار قرن گذشته را ساخته و تداوم آن ، نويد دهنده جهاني شدن تمدن اسلامي است .

پي نوشت :

1- زهرا پيشگاهي فرد ، نگرش ژئوپولتيکي بر پديده جهاني شدن ، تئوري نظام هاي فضا - منطقه اي ( تهران : دوره عالي جنگ سپاه ، 1380 ) ، ص22- 15.
2- همان .
3- کيت نش ، جامعه شناسي سياسي معاصر جهاني شدن ، سياست ، قدرت ، ترجمه محمد تقي دل فروز ، با مقدمه دکتر حسين بشيريه ( تهران : انتشارات کوير 1380 ) ص 10-13.
4- مالکوم واترز ، جهاني شدن ، ترجمه اسماعيل مرداني ( تهران : سازمان مديريت صنعتي 1379 ) ص 10 .
5- محسن عبد الحميد ، جهاني شدن از منظر اسلامي ، ترجمه شاکر لوئي ، پگاه حوزه شماره 34 ( 15 دي 1380 ) ص 9 .
6- عبد الکريم سروش « مبنا و معناي سکولاريسم » مجله کيان ، شماره 26 ، ص 8 .
7-اندروهي وود ، درآمدي بر ايدئولوژي هاي سياسي ، ترجمه محمد رفيعي مهر آبادي ( تهران : دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1379 ) ص 16-68 .
8- همان.
9- اندرو وينسنت، ايدئلوژي هاي سياسي مدرن، ترجمه مرتضي ثاقب فر،( تهران : ققنوس، 1387 )، ص 41 - 60 .
10- حسين دهشيار ، « جهاني شدن : تکامل فرايند برن بري ارزش هاي نهادهاي غربي »، مجله اطلاعات سياسي - اقتصادي ، شماره 158-157 ( مهر و آبان 1379 )، صص 84-94 .
11- همان.
12- همان.
13 - همان.
14 - همان .
15 - گفت و گو با آلن تورن ، روزنامه ايران ( 8 ارديبهشت 1381) ص 6 .
16 - براي مطالعه بيشتر ر.ک: کيومرث يزدان پناه، « جهاني شدن ، عوامل و پيامدها »، روزنامه همشهري ( 7 ارديبهشت 1381 ) ص 10 .

منبع:برگرفته از ماهنامه ي پويا شماره ي (5)




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط