فرهنگ کوکاکولايي يا فرهنگ اسلامي ؟
اشاره :
مفهوم جهاني سازي
با اين وصف کوشش هايي براي ارائه تعاريفي از جهاني شدن، هر چند ناقص ، مبهم و مشکوک صورت گرفته است . از جمله : جهاني شدن، پديده اي چند بعدي است، و از اين رو ،اقتصاد ، سياست ، فرهنگ و... را در بر مي گيرد و با تحقق آن، مرزهاي ملي از بين رفته و يا کم رنگ مي شود . کشورها نقش گذشته خود را از دست مي دهند و به جاي قوانين داخلي،قوانين بين المللي در کشورها حاکم مي شود . (2)
فرايند جهاني شدن را معمولا در چهار حوزه فني ، افتصادي ، سياسي و فرهنگي مطالعه مي کنند ؛ در حوزه فني و تکنولوژيک از وقوع انقلاب صنعتي سوم سخن مي رود . انقلاب صنعتي اول در قرن هجدهم ميلادي تحولي در تکنولوژي توليد بود . انقلاب صنعتي دوم در نيمه دوم قرن نوزدهم رخ داد و تحولي در تکنولوژي توزيع و ارتباط ايجاد کرد . انقلاب صنعتي سوم در پايان قرن بيستم تحولي اساسي در حوزه ارتباط ، مصرف و اطلاعات به همراه آورده است . در حوزه اقتصاد به تبع تحولات فني مذکور ، تغيرات بي سابقه اي رخ داده است؛ در جهاني شدن اقتصاد، کنترل دولت ملي بر اقتصاد ملي به نحو فزاينده اي از دست مي رود و عناصر اصلي سياست هاي اقتصادي و مالي ملي، جهاني مي شوند . از لحاظ سياسي با ظهور و گسترش اختيارات نهاد هاي سياسي جهاني چون بانک جهاني، تحولات چشمگيري در حوزه محدود شدن قدرت و حاکميت دولت هاي ملي رخ مي نمايد . به طور کلي در فرايند جهاني شدن، ويژگي هاي اصلي دولت ملي همانند اهميت و نقش مرزها در معرض زوال قرار مي گيرد . در سطح فرهنگ بايد از ظهور جامعه مدني جهاني سخن گفت . جنبش هاي فرهنگي و اجتماعي بين المللي جزئي از اين جامعه هستند و به مسايل و موضوعاتي چون رعايت حقوق بشر و آزادي هاي مدني از جانب دولت هاي ملي نظر دارند که از حدود توانايي و ديد دولت هاي ملي بسي فراتر مي روند. (3)
تاريخچه جهاني سازي
برخي اصطلاح دهکده جهاني را سر آغازي بر شکل گيري اصطلاح جهاني شدن مي دانند .
بر خلاف تازگي اصطلاح جهاني شدن ، ميل به آن ، چه در تئوري ، چه در عمل ، سابقه اي به قدمت حيات بشر دارد . گرايش به جهاني شدن ، نخست در اديان الهي بروز کرد به گونه اي که اديان بزرگ الهي ، چون يهوديت ، مسيحيت و اسلام انديشه ي جهاني سازي داشته اند و اينک نيز هر يک از آنها در صددند امتي يگانه و حکومتي جهاني پديد آورند . البته در اين راه جهاني سازي اسلامي ، برترين و کامل ترين شکل جهاني سازي ديني را مطرح کرده است . مخاطبان در جهاني سازي اسلامي ، نه عرب ، نه عجم ، نه مکي ، نه مدني و نه حتي مسلمانان يلکه تمام مردم اند . در کنار اديان الهي ، تمدن ها ، کشورها و انسان هايي نيز بوده اند که بر اساس انديشه هاي جاه طلبانه ، سودجويانه و توسعه خواهانه، ميل به جهان گرايي داشته اند و حتي کوشيده اند به آن، در قالب جهان گشايي جامه عمل بپوشانند. بابليان ، ايرانيان ، روميان و ... از همين تمدن ها ، کشور ها و آدم ها بودند که در پي نيل به حکومت به جهان و واداشتن همگان به پيروي از ارزش هاي خود تلاش مي کردند . (5 )
مباني فکري و فلسفي « جهاني سازي غربي »
سکولاريسم: ( Secularism)
در سکولاريسم سخن از آن است که حکومت خدا جاي خود را به حکومت مردم مي دهد ، رشد علوم تجربي به نفي لزوم تدبير و حاکميت خدا مي انجامد ، قلمرو دين به رابطه بين انسان با خدا يا به امري خصوصي محدود مي شود ، تمام شئون زندگي انساني و اجتماعي تنها به روش علمي و آزمون تجربي قابل تجزيه ، تحليل يا درک است ، تجدد گرايي در ستيز با همه آنچه که بوي سنت دارد ، ميسر است و در يک کلام ، سکولاريسم معتقد به حذف دين و بي نيازي آدمي از وحي و شريعت است . به اين سان نگرش سکولاريستي به حذف نقش دين در تمامي حوزه هاي اجتماعي و نه تنها سياست مي انديشد . (6)
به علت اين که اومانيسم و ليبراليسم ، دو شاخه اصلي سکولاريسم است ، به اختصار به اين دو نيز مي پردازيم :
الف : اومانيسم (Humunism)
نتيجه اين که بي همتايي انسان ( انسان معيار حق يگانه حقيقت هستي و خالق تمام ارزش ها ) ، عقل گرايي ، تجربه باوري ، هسته ي مرکزي و کانون اصلي اومانيسم راتشکيل مي دهد.
(8 )
ب- ليبراليسم (Liberalism)
تبيين نسبت ميان غرب و جهاني شدن
اول - شکل گيري ارزش هاي جديد غرب :
دوم - نهادينه سازي عقلانيت ابزاري در غرب :
امروزه براي بسياري از کشورهاي توسعه نيافته جهان ، نيل به توسعه ي غرب ، به يک آرمان تبديل شده است. جوامعي که خواهان الگو برداري از الگوي توسعه غرب اند ، ناچارند به ويژگي تمدن غرب که منطق شکل دهنده آن سرمايه داري يا عقلانيت اقتصادي است ، تن دهند .
سوم - تقويت و تحکيم ارزش هاي غرب :
چهارم - پايان تاريخ و آخرين انسان :
« دموکراسي ليبرال ، شکل نهايي حکومت بشري است و براي ارزيابي پديده هاي پيراموني فقط بايد بر اساس ارزش هاي دموکراسي ليبرال قضاوت کرد. »
نظريه ي پايان تاريخ ، يعني به کار گيري همه حيطه هاي حيات اجتماعي براي تحول جهان . در اين نظريه ، دعوا بر سر اين نيست که کالاها و ارزش هاي غربي بهتر است يا نه ؟ بلکه فوکوياما در پي آن است که چگونه مي توان نهادها و ارزش هاي غربي را به گونه مطلوب به جهان غير غرب تعميم داد و تثبيت کرد . پس نظريه فوکوياما ، نظريه مشروعيت بخشي به الگوها ، انديشه ها و ساختارهاي غربي در سراسر جهان است . بر پايه اين نظريه ، توليد کالاي مطلوب ، تنها از ارزش ها و نهادهاي غربي ساخته است .(14)
نظريه ي پايان تاريخ ، تبيين کننده ي پيروزي جهاني طرز تفکر غربي است . اين پيروزي با توجه به پيروي بيشتر کشورها ي جهان از سرمايه داري به عنوان تنها راه توسعه ي اقتصادي و مردم سالاري ثبات سياسي پايدار ، قطعي به نظر مي رسد . به هر روي نمي توان ناديده گرفت که اين فرهنگ غربي است که ارزش هاي حاکم بر کشورهاي ديگر را شکل ، جهت و عينيت مي بخشد . اين ارزش ها ، به ابزار تصوير گري جهان در ميان توده ها و نخبه هاي جهان سوم تبديل شده و در اين بين ، تنها کشورهاي اندکي در جهان ، چون ايران با پشتوانه اي پربار از انديشه ي اسلامي، در مقابل انديشه هاي سلطه گرايانه غرب ايستاده است .
جهاني شدن از منظر متفکرين
ارتباط بين جهاني شدن و غرب را مي توان از سخنان متفکران غربي درباره جهاني شدن دريافت .
« مارکس »و « دورکيم » که نيز به نوعي به جهاني شدن توجه داشته اند ، خاستگاه آن را به غرب و به تکامل تمدن آن نسبت داده اند. به آن گونه که اولي ، وحدت کارگران و ابزار توليد در سطح جهان سرمايه داري را مبناي رهايي مي دانست و دومي ، انسان صنعتي را زيرپايه وحدت جهاني مي ديد .
« گيدنز » هم از چهره هاي برجسته در زمينه ي جهاني شدن است . او جهاني شدن را نظام جهان گير کشوري مي نامد که بعد سياسي و اقتصادي آن به ترتيب بر نظام جهاني و سرمايه داري غرب استوار است .
رابرتسون به عنوان يکي از متفکرين مطرح در موضوع جهاني شدن ، روند تحول و تکامل جهاني شدن را در شش مرحله توصيف مي کند که همگي ريشه در حيات اجتماعي غرب دارد .
مرحله اول:( دوره جنيني ): اين مرحله در اروپا اتفاق افتاد . آغاز آن، نيمه دوم قرن پانزدهم و پايانش اوايل قرن هجدهم است .
مرحله دوم :( دوره آغاز ): اين مرحله همانند مرحله اول در اروپا روي داد و تا دهه هفتاد قرن هجده ادامه يافت.
مرحله سوم ( دوره خيزش ): در اين مرحله که همزمان با وقوع انقلاب هاي پي در پي صنعتي همراه بود در کنار توسعه ي چشمگير جامعه ملي در عرصه هاي داخلي و خارجي ، مفهوم جهاني شدن وارد ادبيات سياسي شد .
مرحله چهارم ( دوره تعارض ) : مرحله چهارم تا 1965 يعني تا اوج جنگ سرد بين دو بلوک شرق و غرب به طول انجاميد .
مرحله پنجم ( آغاز پديده جهاني شدن ) : اين مرحله از دهه 1990 شروع شد .
مرحله ششم ( جهاني شدن ) : اين مرحله نيز به دو مرحله کوچک تر تقسيم مي شود : الف . از ابتداي دهه 1990 تا ورود به دروازه هزاره سوم ؛ ب . از حوادث غير قابل پيش بيني 2001 آمريکا ( عمليات تروريستي 11 سپتامبر ) تا کنون. (16)
جهاني سازي فرهنگي ؛آمريکايي يا اسلامي !
حاصل اين که جهاني سازي ريشه در غرب دارد و در غرب متولد شده و بارور گرديده است . اصول و مباني فکري و فلسفي آن دقيقا همان لصول و مباني غرب است . پر واضح است که در رأس اين پروژه جهاني سازي ، آمريکا قرار دارد . ابر قدرتي که در صف پيشتازان امر جهاني سازي حرکت مي کند، اما تا به امروز موفق نبوده است و به عقيده نگارنده هيچ گاه موفق نخواهد شد ؛ اگر اين نظربه درست باشد، اين سؤال پيش مي آيد : حال که آمريکا يا مسيحيت دولتي قادر به رهبري عادلانه ي جهان نيست، پس چه مکتب يا سازمان يا نيرويي از اين توانايي برخوردار است ؟!
پاسخ اين سؤال در يک کلمه، و آن هم اسلام است . اما آيا جهاني سازي اسلام بر اساس تعاليم ديني قابل اثبات است ؟! اين جهاني سازي بر چه اصولي استوار است ؟ ويژگي ها و ابزارهاي آن کدام است ؟! در پاسخ به سؤالات مذکور بايد گفت که اسلام جهاني تولد يافت ، مسلمانان براي جهاني کردن اسلام ، بسيار کوشيدند . شيعيان هم دل به حکومت جهاني حجت بن الحسن (عج) سپرده اند . آيات قرآن و روايات اسلامي نيز، فرايند جهاني شدن اسلام را مورد تأييد و تأکيد قرار داده است .
مباني فکري جهان شمولي اسلام
مدلولات چند قرن اخير بر اين اصل تکيه کرده که « صلح » و « دموکراسي » در سطح ملي و بين المللي با توسعه ي اقتصادي» ، با «اتحاد يه ها» و« بازار هاي آزاد» سرمايه داري به وجود مي آيد و فقط ارزش هاي سکولاريسم نجات دهنده ي بشريت است . تجربيات جنگ هاي جهاني اول و دوم جنگ سرد ، فروپاشي شوروي ، اختلافات سياسي و فرهنگي در اتحاديه ي اروپا و جنگ هاي منطقه اي از کره و ويتنام گرفته تا جنگ خليج فارس و حمله ي اخير به عراق اين نظريه را بيش از هر موقع بي اعتبار کرده است .
قرن ها وقتي که اجتماعات ، ملل و تمدن ها از طايفه گرايي ، قوم گرايي ، ملي گرايي و منطقه گرايي صحبت مي کردند ؛ اسلام تنها مکتبي بود که از جهان شمولي و از جهان سازي و جهاني شدن ( اسلام ) سخن به ميان آورد. جهان شمولي اسلامي از دو جهت بي نظير است : نخست اين که جهان شمولي اسلامي از جنبه نظري ، مکتبي و تئوريک زاييده ي يک جهان بيني دقيق و منظم و جامع الهي هست که عدالت بر آن حکم فرما است. ديگر آن که اسلام تنها مکتبي است که به اين ديدگاه جهان شمولي در تاريخ جنبه ي علمي داد . ظهور و گسترش اسلام در تاريخ بشريت تأثير فوق العاده اي در جهاني شدن فرهنگ و اقتصاد و علوم و دانش داشت .
روابط تجاري و اقتصادي و مالي بين المللي در سطح محدود بين الملل از زمان تاريخ باستان و در قرون وسطي وجود داشته است ، ولي اولين سيستم جهاني اقتصادي و بازرگاني و مالي در تاريخ، توسط مسلمانان و در حدود قرون دوازدهم و سيزدهم ميلادي صورت گرفت . جاده ابريشم که از چين تا کرانه هاي مديترانه ادامه پيدا کرد، در حقيقت يک نماد ملموس از اين سيستم اقتصادي جهاني بود. سيصد سال بعد در قرن شانزدهم بود که براي اولين بار سيستم کاپيتاليسم و سرمايه داري به عنوان يک نظام جهاني جايگزين سيستم اسلامي گرديد.
مباني فکري و فلسفي تمدن و فرهنگ اسلامي ، ره آورد وحي الهي ، بعثت انبيا و امامت اولياست که عقل و فطرت اصيل انساني بر آن مهر تأييد مي زند . اين مباني ارکان تمدن اسلامي در چهار قرن گذشته را ساخته و تداوم آن ، نويد دهنده جهاني شدن تمدن اسلامي است .
پي نوشت :
1- زهرا پيشگاهي فرد ، نگرش ژئوپولتيکي بر پديده جهاني شدن ، تئوري نظام هاي فضا - منطقه اي ( تهران : دوره عالي جنگ سپاه ، 1380 ) ، ص22- 15.
2- همان .
3- کيت نش ، جامعه شناسي سياسي معاصر جهاني شدن ، سياست ، قدرت ، ترجمه محمد تقي دل فروز ، با مقدمه دکتر حسين بشيريه ( تهران : انتشارات کوير 1380 ) ص 10-13.
4- مالکوم واترز ، جهاني شدن ، ترجمه اسماعيل مرداني ( تهران : سازمان مديريت صنعتي 1379 ) ص 10 .
5- محسن عبد الحميد ، جهاني شدن از منظر اسلامي ، ترجمه شاکر لوئي ، پگاه حوزه شماره 34 ( 15 دي 1380 ) ص 9 .
6- عبد الکريم سروش « مبنا و معناي سکولاريسم » مجله کيان ، شماره 26 ، ص 8 .
7-اندروهي وود ، درآمدي بر ايدئولوژي هاي سياسي ، ترجمه محمد رفيعي مهر آبادي ( تهران : دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1379 ) ص 16-68 .
8- همان.
9- اندرو وينسنت، ايدئلوژي هاي سياسي مدرن، ترجمه مرتضي ثاقب فر،( تهران : ققنوس، 1387 )، ص 41 - 60 .
10- حسين دهشيار ، « جهاني شدن : تکامل فرايند برن بري ارزش هاي نهادهاي غربي »، مجله اطلاعات سياسي - اقتصادي ، شماره 158-157 ( مهر و آبان 1379 )، صص 84-94 .
11- همان.
12- همان.
13 - همان.
14 - همان .
15 - گفت و گو با آلن تورن ، روزنامه ايران ( 8 ارديبهشت 1381) ص 6 .
16 - براي مطالعه بيشتر ر.ک: کيومرث يزدان پناه، « جهاني شدن ، عوامل و پيامدها »، روزنامه همشهري ( 7 ارديبهشت 1381 ) ص 10 .
/س