زندگی نامه ی آيت الله العظمي سيد حسين بروجردي رحمت الله علیه(2)
علاوه بر گفتار دانشمند گرانمايه حضرت شيخ علي اكبر نهاوندي كردار آن مرجع وارسته به ويژه در سالهاي زندگيِ قم دليل روشني بر معنويت و همراهي پيوستة تأييدات الهي با فقيه فروتن بروجردي است. كرداري كه شاگردانش از آن پرده برداشتند و براي هميشه در سينة تاريخ به يادگار نهادند:
1. همسر يكي از دانشجويان باردار بود. هنگام زايمان او را نزد پزشكي به نام اسماعيل موسوي برد. پس از زايمان، پزشك به پدر نوزاد گفت: اين پسرت را من نجات دادم، اگر من نبودم ميمرد، دوست دارم نامش را اسماعيل بگذاري.
دانشجوي جوان نيز نام كودك را اسماعيل نهاد ولي دريغ كه نوزاد از نخستين روز تولد در بيماري و درد فرو رفت. تلاشهاي شبانه روزي پدر و مادر و مراجعه به پزشكان گوناگون سودمند واقع نشد و كودك ميان دنيا و برزخ سرگردان ماند. دانشجو، كه دستش از همه جا كوتاه مينمود، نزد استاد وارستة حوزه حضرت آية الله العظمي بروجردي سفرة دل گشاد و گفت: آقا، خداوند نوزادي به من داده كه از نخستين روز تولد تا كنون پيوسته بيمار است، نميدانم چه كنم:
استاد مهربان فرمود: نامش را عوض كنيد خوب ميشود.
دانشجو، كه هرگز داستان سفارش پزشك و نامگذاري نوزاد را براي استاد نگفته بود، شگفت زده به خانه رفت، نام كودك را «امير» نهاد و او براي هميشه از بيماري و رنج رهايي بخشيد.[1]
2. دانشجويي ديگر داستان دلدادگياش به استاد را چنين باز گفته است:
وقتي تازه به قم آمده بودم، آقا برايم شهريه فرستاد. من نپذيرفتم و گفتم: زميني در شمال دارم كه درآمدش مرا كافي است.
پس از چندي خشك سالي شمال را در بر گرفت. من براي گذران زندگي به قرض روي آوردم. چون ميزان بدهيها زياد شد، ناگزير فرشهاي خانه را جمع كردم و يكي از بازاريان را به خانه بردم تا آن را بخرد. مرد بازاري بهايي اندك براي فرش بر زبان آورده، بهايي كه براي پرداخت بدهيهايم كافي نبود. بازاري ديگري را به خانه بردم، اما او بهايي كمتر از اولي پيشنهاد كرد.
من سرگردان و مردد بودم كه ناگهان صداي در مرا به خود آورد، شتابان سمت در دويدم؛ حاج احمد، خادم استاد، پشت در بود. او پاكتي به من سپرد و گفت: اين را آقا براي شما فرستاده.
به پاكت نگريستم، اثري از پول در آن نبود. چون گشودم چكي در آن يافتم. چكي كه مبلغ آن درست به اندازة بدهيام بود. شگفتي وجودم را فراگرفت زيرا جز من و خداوند هيچ كس از ميزان كامل بدهيام خبر نداشت.[2]
مرجع پاكدلان با روشن بيني خاص خويش آستين همت بالا زد و در كنار تدريس روزانه به اصلاحات اساسي دست يازيد.
سامان دادن به وضعيت درسي حوزه،
رسيدگي به مسايل مالي دانش پژوهان،
برقرار ساختن ارتباط با دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه و محافل رسمي برادران اهل سنت براي ايجاد وحدت ميان گروههاي مسلمان،[3] گسيل كردن نمايندگاني به اروپا و امريكا[4] براي شناساندن اسلام واقعي به مردم آن مناطق بخشي از اقدامات آن آفتاب فروزان به شمار ميرود.
ناگفته پيداست كه فقيه فرزانهاي چون وي هرگز نميتوانست در برابر رويدادهاي داخلي بيتفاوت باشد. او چنان ميانديشيد كه «اگر مردم عالم شوند و دين هم بطور صحيح و معقول به آنها تعليم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدين»[5] پس در كنار رسيدگي به وضع دانشجويان علوم ديني و حوزهها دبستانها و دبيرستانهاي دولتي را نيز كمكهاي نقدي خويش بهرهمند ساخت و در رونق آنها كوشيد.[6]
او پيوسته مراقب بود تا بيگناهي به زندان اتهام نيفتد و مؤمني ناخواسته در دام اهريمنان جاي نگيرد. بنابراين چون از مسألة متهم شدن يك مسلمان بيگناه به قتل فردي بهايي آگاه شد در نگراني فرو رفت.
چند بهايي يكي از همكيشان خود را كشته، با نيرنگ جوانان مؤمن را به قانون سپردند. يكي از اين جوانان به اعدام محكوم شد و حكم بايد در روز نيمة شعبان به اجرا در ميآمد. اين خبر مرجع پارساي قم را در نگراني فرو برد. بيدرنگ نامههايي خطاب به شاه، نخست وزير و آية الله بهبهاني نوشته، به تهران گسيل داشت، سپس به هر كه سودمند ميدانست تلفن زده، قضيه را دنبال كرد تا سرانجام نيمه شب خبر لغو حكم اعدام را به وي رساندند. با شنيدن اين خبر اشك از ديدگانش روان شد و پروردگار را بسيار سپاس گفت. در اين لحظه يكي از نزديكان به اتاقش آمد و پرسيد: شما هنوز بيداريد؟
مرجع بزرگ شيعه پاسخ داد: خيلي مهم بود ولي به خير گذشت. هر وقت فكر ميكردم خون مسلمان بيگناهي ريخته ميشود، همة بدنم ميلرزيد و متحير ميماندم كه فرداي قيامت جواب خداوند عالم را چه بگويم.[7]
آن چه گذشت در كنار خدمات رفاهي فقيه بروجردي به مسلمانان سراسر جهان، كه تأسيس بيش از هزار مسجد، مدرسه، بيمارستان، كتابخانه، گرمابه و دبستان در ايران، عراق، لبنان، آفريقا و اروپا[8]، نمونة كوچكي از آن شمرده ميشود، مرجع شيعيان را از محدودة مرزهاي كشور فراتر برد و به شخصيتي جهاني تبديل كرد. شخصيتي كه شاعران و نويسندگان اهل سنت در شعرها و مقالههاي خويش وي را ميستودند[9] و شاهان شيعه و سنّي برايش هديه فرستادند. براي مثال زمان ملك سعود، پادشاه حجاز، يك چمدان بزرگ حاوي پانزده نسخه قرآن كريم، قطعاتي از پردة خانة خدا و چيزهاي گرانبهاي ديگر نزد آن دانشمند وارسته گسيل داشت.
سرور فقيهان شيعه تنها قرآنها و پردة كعبه را پذيرفت و باقي را همراه نامهاي به ملك سعود بازگرداند و گفت چون هديه نميپذيرم. اين را نيز نميتوانم قبول كنم ولي ناگزير قرآن و پردة كعبه را ميپذيرم و باقي را به رسم هديه به شما باز ميگردانم تا هنگام دعا به يادم باشيد.[10]
ذكر نام بخشي از آثار علمي آن دانشور وارسته ميتواند نشانة تلاش فراوان وي در اين باره باشد:
1. تجريد اسانيد الكافي
2. تجريد اسانيد التهذيب
3. اسانيد كتاب من لا يحضره الفقيه
4. اسانيد رجال كشي
5. اسانيد استبصار
6. اسانيد كتاب خصال شيخ صدوق
7. اسانيد كتاب امالي
8. اسانيد كتاب علل الشرايع شيخ صدوق
9. تجريد فهرست شيخ طوسي
10. تجريد رجال نجاشي
11. حاشيه بر كفاية الاصول
12. حاشيه بر نهايه شيخ طوسي
13. حاشيه بر عروة الوثقي
14. حواشي و مستدركات فهرست شيخ منتجب الدين رازي
15. حواشي كتاب مبسوط
16. رسالهاي درباره سند صحيفه سجاديه
17. اصلاح و مستدرك رجال طوسي
18. بيوت الشيعه
19. جامع احاديث الشيعه.
آن بزرگوار از سالهاي زندگي در بروجرد همواره در انديشة نگارش مجموعهاي بود كه فقيهان را در استنباط احكام ياري دهد و آنها را از مراجعه به كتابهاي روايي متعدد بينياز سازد. چون به قم گام نهاد. و شاگردان خبره تربيت كرد اين انديشه را با آنها در ميان گذاشت و به ياري گروهي از آنان در مدت هشت سال اثر بيست جلدي «جامع احاديث الشيعه» را آمادة چاپ ساخت.[11]
فقيه يگانة جهان اسلام در كنار تلاشهاي علمي و اجتماعي فراوان به پاسداري از ميراث دانشوران پيشين نيز ارج مينهاد در فرصتهاي گوناگون آثار علمي مخطوط و كمياب را به چاپ ميرساند. كتابخانههاي كوچك و بزرگ بنياد مينهاد و آثار دانشمندان را از اين راه در اختيار جويندگان دانش ميگذاشت. كتابخانه بزرگ آن فقيه نستوه در كنار مسجد اعظم قم نشانة توجه مرجع شيعه به اين امر خدا پسندانه است.
گاهي از پذيرش او خودداري ميكرد و ميفرمود: حتماً ميخواهد همان طور كه چند تا عكس با زنش در اين مسافرت گرفته است بيايد با من هم عكس بگيرد.
و زماني به شديدترين وجه ممكن در برابر نقشههاي او ميايستاد. براي مثال وقتي شاه مسأله تغيير خط ايران از فارسي به لاتين را مطرح كرد و در اين راه تبليغات فراوان انجام داد، مرجع دلاور شيعه چون سدي آهنين در برابر دربار ايستاد و گفت: ... من تا زندهام اجازه نميدهم اين كار را عملي كنند به هر جا كه ميخواهد منتهي شود.[13]
منابع موجود نشان ميدهد كه آن پير فرزانه در كنار كمك به انقلابيون مؤمن سياستي بسيار دقيق داشت. او چنان ميانديشيد كه مردم براي تحمل دشواريها آمادگي ندارند و اگر با فشار نيروهاي دولتي روبرو شوند مرجعيت را تنها مينهند. بنابراين زمان را براي رويارويي مستقيم با دربار مناسب نميديد. از سوي ديگر رها كردن شاه و راندنِ كامل وي را موجب فرو غلتيدن فزونتر او در دامان بيگانگان ميدانست پس گاه با وي مدارا ميكرد تا آن جوان مغرور جاي پاي خود را سست نبيند و براي حفظ خويش به بيگانگان پناه نبرد.[14]
يكي از حاضران گفت: آقا، شما ديگر چرا؟ بحمدالله اين همه آثار نيك از خود بر جاي نهادهايد شاگردان پرهيزگار تربيت كردهايد، كتابهاي پرارزش به رشتة نگارش كشيدهايد. مسجدها و كتابخانهها ساختهايد. ما بايد چنين سخني بر زبان برانيم.
فقيه پارساي شيعه فرمود: خَلِّصِ العَمَل فَانَّ الناقِدَ بصيرّ بصيرّ. (بايد كردارت را خالصانه براي خدا انجام دهي زيرا او به همه چيز بيناست و از انگيزههاي بشر آگاه است).
اين سخن حاضران را بسيار تحت تأثير قرار داد.[15]
چند روز پس از اين گفتگو پيكر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سيزدهم شوال 1380 هـ.ق برابر با دهم فروردين 1340 هـ.ش، براي هميشه چشم از جهان فرو بست و در مسجد اعظم قم، كه خود بنياد نهاده بود، به خاك سپرده شد.[16]
/خ
1. همسر يكي از دانشجويان باردار بود. هنگام زايمان او را نزد پزشكي به نام اسماعيل موسوي برد. پس از زايمان، پزشك به پدر نوزاد گفت: اين پسرت را من نجات دادم، اگر من نبودم ميمرد، دوست دارم نامش را اسماعيل بگذاري.
دانشجوي جوان نيز نام كودك را اسماعيل نهاد ولي دريغ كه نوزاد از نخستين روز تولد در بيماري و درد فرو رفت. تلاشهاي شبانه روزي پدر و مادر و مراجعه به پزشكان گوناگون سودمند واقع نشد و كودك ميان دنيا و برزخ سرگردان ماند. دانشجو، كه دستش از همه جا كوتاه مينمود، نزد استاد وارستة حوزه حضرت آية الله العظمي بروجردي سفرة دل گشاد و گفت: آقا، خداوند نوزادي به من داده كه از نخستين روز تولد تا كنون پيوسته بيمار است، نميدانم چه كنم:
استاد مهربان فرمود: نامش را عوض كنيد خوب ميشود.
دانشجو، كه هرگز داستان سفارش پزشك و نامگذاري نوزاد را براي استاد نگفته بود، شگفت زده به خانه رفت، نام كودك را «امير» نهاد و او براي هميشه از بيماري و رنج رهايي بخشيد.[1]
2. دانشجويي ديگر داستان دلدادگياش به استاد را چنين باز گفته است:
وقتي تازه به قم آمده بودم، آقا برايم شهريه فرستاد. من نپذيرفتم و گفتم: زميني در شمال دارم كه درآمدش مرا كافي است.
پس از چندي خشك سالي شمال را در بر گرفت. من براي گذران زندگي به قرض روي آوردم. چون ميزان بدهيها زياد شد، ناگزير فرشهاي خانه را جمع كردم و يكي از بازاريان را به خانه بردم تا آن را بخرد. مرد بازاري بهايي اندك براي فرش بر زبان آورده، بهايي كه براي پرداخت بدهيهايم كافي نبود. بازاري ديگري را به خانه بردم، اما او بهايي كمتر از اولي پيشنهاد كرد.
من سرگردان و مردد بودم كه ناگهان صداي در مرا به خود آورد، شتابان سمت در دويدم؛ حاج احمد، خادم استاد، پشت در بود. او پاكتي به من سپرد و گفت: اين را آقا براي شما فرستاده.
به پاكت نگريستم، اثري از پول در آن نبود. چون گشودم چكي در آن يافتم. چكي كه مبلغ آن درست به اندازة بدهيام بود. شگفتي وجودم را فراگرفت زيرا جز من و خداوند هيچ كس از ميزان كامل بدهيام خبر نداشت.[2]
سالهاي درخشان
مرجع پاكدلان با روشن بيني خاص خويش آستين همت بالا زد و در كنار تدريس روزانه به اصلاحات اساسي دست يازيد.
سامان دادن به وضعيت درسي حوزه،
رسيدگي به مسايل مالي دانش پژوهان،
برقرار ساختن ارتباط با دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه و محافل رسمي برادران اهل سنت براي ايجاد وحدت ميان گروههاي مسلمان،[3] گسيل كردن نمايندگاني به اروپا و امريكا[4] براي شناساندن اسلام واقعي به مردم آن مناطق بخشي از اقدامات آن آفتاب فروزان به شمار ميرود.
ناگفته پيداست كه فقيه فرزانهاي چون وي هرگز نميتوانست در برابر رويدادهاي داخلي بيتفاوت باشد. او چنان ميانديشيد كه «اگر مردم عالم شوند و دين هم بطور صحيح و معقول به آنها تعليم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدين»[5] پس در كنار رسيدگي به وضع دانشجويان علوم ديني و حوزهها دبستانها و دبيرستانهاي دولتي را نيز كمكهاي نقدي خويش بهرهمند ساخت و در رونق آنها كوشيد.[6]
او پيوسته مراقب بود تا بيگناهي به زندان اتهام نيفتد و مؤمني ناخواسته در دام اهريمنان جاي نگيرد. بنابراين چون از مسألة متهم شدن يك مسلمان بيگناه به قتل فردي بهايي آگاه شد در نگراني فرو رفت.
چند بهايي يكي از همكيشان خود را كشته، با نيرنگ جوانان مؤمن را به قانون سپردند. يكي از اين جوانان به اعدام محكوم شد و حكم بايد در روز نيمة شعبان به اجرا در ميآمد. اين خبر مرجع پارساي قم را در نگراني فرو برد. بيدرنگ نامههايي خطاب به شاه، نخست وزير و آية الله بهبهاني نوشته، به تهران گسيل داشت، سپس به هر كه سودمند ميدانست تلفن زده، قضيه را دنبال كرد تا سرانجام نيمه شب خبر لغو حكم اعدام را به وي رساندند. با شنيدن اين خبر اشك از ديدگانش روان شد و پروردگار را بسيار سپاس گفت. در اين لحظه يكي از نزديكان به اتاقش آمد و پرسيد: شما هنوز بيداريد؟
مرجع بزرگ شيعه پاسخ داد: خيلي مهم بود ولي به خير گذشت. هر وقت فكر ميكردم خون مسلمان بيگناهي ريخته ميشود، همة بدنم ميلرزيد و متحير ميماندم كه فرداي قيامت جواب خداوند عالم را چه بگويم.[7]
آن چه گذشت در كنار خدمات رفاهي فقيه بروجردي به مسلمانان سراسر جهان، كه تأسيس بيش از هزار مسجد، مدرسه، بيمارستان، كتابخانه، گرمابه و دبستان در ايران، عراق، لبنان، آفريقا و اروپا[8]، نمونة كوچكي از آن شمرده ميشود، مرجع شيعيان را از محدودة مرزهاي كشور فراتر برد و به شخصيتي جهاني تبديل كرد. شخصيتي كه شاعران و نويسندگان اهل سنت در شعرها و مقالههاي خويش وي را ميستودند[9] و شاهان شيعه و سنّي برايش هديه فرستادند. براي مثال زمان ملك سعود، پادشاه حجاز، يك چمدان بزرگ حاوي پانزده نسخه قرآن كريم، قطعاتي از پردة خانة خدا و چيزهاي گرانبهاي ديگر نزد آن دانشمند وارسته گسيل داشت.
سرور فقيهان شيعه تنها قرآنها و پردة كعبه را پذيرفت و باقي را همراه نامهاي به ملك سعود بازگرداند و گفت چون هديه نميپذيرم. اين را نيز نميتوانم قبول كنم ولي ناگزير قرآن و پردة كعبه را ميپذيرم و باقي را به رسم هديه به شما باز ميگردانم تا هنگام دعا به يادم باشيد.[10]
ميرات ماندگار
ذكر نام بخشي از آثار علمي آن دانشور وارسته ميتواند نشانة تلاش فراوان وي در اين باره باشد:
1. تجريد اسانيد الكافي
2. تجريد اسانيد التهذيب
3. اسانيد كتاب من لا يحضره الفقيه
4. اسانيد رجال كشي
5. اسانيد استبصار
6. اسانيد كتاب خصال شيخ صدوق
7. اسانيد كتاب امالي
8. اسانيد كتاب علل الشرايع شيخ صدوق
9. تجريد فهرست شيخ طوسي
10. تجريد رجال نجاشي
11. حاشيه بر كفاية الاصول
12. حاشيه بر نهايه شيخ طوسي
13. حاشيه بر عروة الوثقي
14. حواشي و مستدركات فهرست شيخ منتجب الدين رازي
15. حواشي كتاب مبسوط
16. رسالهاي درباره سند صحيفه سجاديه
17. اصلاح و مستدرك رجال طوسي
18. بيوت الشيعه
19. جامع احاديث الشيعه.
آن بزرگوار از سالهاي زندگي در بروجرد همواره در انديشة نگارش مجموعهاي بود كه فقيهان را در استنباط احكام ياري دهد و آنها را از مراجعه به كتابهاي روايي متعدد بينياز سازد. چون به قم گام نهاد. و شاگردان خبره تربيت كرد اين انديشه را با آنها در ميان گذاشت و به ياري گروهي از آنان در مدت هشت سال اثر بيست جلدي «جامع احاديث الشيعه» را آمادة چاپ ساخت.[11]
فقيه يگانة جهان اسلام در كنار تلاشهاي علمي و اجتماعي فراوان به پاسداري از ميراث دانشوران پيشين نيز ارج مينهاد در فرصتهاي گوناگون آثار علمي مخطوط و كمياب را به چاپ ميرساند. كتابخانههاي كوچك و بزرگ بنياد مينهاد و آثار دانشمندان را از اين راه در اختيار جويندگان دانش ميگذاشت. كتابخانه بزرگ آن فقيه نستوه در كنار مسجد اعظم قم نشانة توجه مرجع شيعه به اين امر خدا پسندانه است.
دربار و مرجعيت -
گاهي از پذيرش او خودداري ميكرد و ميفرمود: حتماً ميخواهد همان طور كه چند تا عكس با زنش در اين مسافرت گرفته است بيايد با من هم عكس بگيرد.
و زماني به شديدترين وجه ممكن در برابر نقشههاي او ميايستاد. براي مثال وقتي شاه مسأله تغيير خط ايران از فارسي به لاتين را مطرح كرد و در اين راه تبليغات فراوان انجام داد، مرجع دلاور شيعه چون سدي آهنين در برابر دربار ايستاد و گفت: ... من تا زندهام اجازه نميدهم اين كار را عملي كنند به هر جا كه ميخواهد منتهي شود.[13]
منابع موجود نشان ميدهد كه آن پير فرزانه در كنار كمك به انقلابيون مؤمن سياستي بسيار دقيق داشت. او چنان ميانديشيد كه مردم براي تحمل دشواريها آمادگي ندارند و اگر با فشار نيروهاي دولتي روبرو شوند مرجعيت را تنها مينهند. بنابراين زمان را براي رويارويي مستقيم با دربار مناسب نميديد. از سوي ديگر رها كردن شاه و راندنِ كامل وي را موجب فرو غلتيدن فزونتر او در دامان بيگانگان ميدانست پس گاه با وي مدارا ميكرد تا آن جوان مغرور جاي پاي خود را سست نبيند و براي حفظ خويش به بيگانگان پناه نبرد.[14]
وفات -
يكي از حاضران گفت: آقا، شما ديگر چرا؟ بحمدالله اين همه آثار نيك از خود بر جاي نهادهايد شاگردان پرهيزگار تربيت كردهايد، كتابهاي پرارزش به رشتة نگارش كشيدهايد. مسجدها و كتابخانهها ساختهايد. ما بايد چنين سخني بر زبان برانيم.
فقيه پارساي شيعه فرمود: خَلِّصِ العَمَل فَانَّ الناقِدَ بصيرّ بصيرّ. (بايد كردارت را خالصانه براي خدا انجام دهي زيرا او به همه چيز بيناست و از انگيزههاي بشر آگاه است).
اين سخن حاضران را بسيار تحت تأثير قرار داد.[15]
چند روز پس از اين گفتگو پيكر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سيزدهم شوال 1380 هـ.ق برابر با دهم فروردين 1340 هـ.ش، براي هميشه چشم از جهان فرو بست و در مسجد اعظم قم، كه خود بنياد نهاده بود، به خاك سپرده شد.[16]
پي نوشت ها:
[1] . خاطره از استاد معظم حضرت آية الله حرم پناهي دام ظله.
[2] . همان.
[3] . زندگينامة آية الله بروجردي، ص 170ـ171.
[4] . خاطرات زندگاني آية الله بروجردي، ص 89 و 126.
[5] . مجله نور علم، شماره 12، آبان 1364، ص 97.
[6] . همان.
[7] . خاطرات زندگاني آية الله بروجردي، ص 85ـ81.
[8] . زندگي نامه آية الله بروجردي، ص 139.
[9] . همان كتاب، ص 172ـ173.
[10] . همان، ص 113ـ114.
[11] . مجله نور علم، شماره دوازده، آبا 1364، ص 87ـ89.
[12] . زندگينامه آية الله بروجردي، ص 97.
[13] . مجله حوزه، سال هشتم، ش 1 و 2، ص 115 و 116.
[14] . مجله حوزه، سال هشتم، ش 1 و 2، ص 115 و 154 و 52 و 280.
[15] . مجله نور علم، ص 98ـ99.
[16] . همان.
/خ