پديدآمدن مدعيان مهدويت و طعنه به اصل مهدويت
دکتر عبدالجبار شراره مي گويد: «به حدّي عقيده ي مهدويت در جامعه ي اسلامي رسوخ کرده که حتي برخي افراد از اين عقيده ي مسلم سوء استفاده نموده و ادعاي مهدويت کرده اند، ولي خوشبختانه با گذشت زماني نه چندان دور، باطلشان آشکار شده و سريع مفتضح شده اند. دکتر احمد امين در کتاب «المهديه في الاسلام» درصدد برآمده که اين مسأله را از عوامل و اسباب طعن بر عقيده ي مهدويت و اصالت آن به حساب آورد، ولي صحيح، عکس آن است؛ زيرا ادعاي مهدويت و اصالت آن به حساب آورد، ولي صحيح، عکس آن است؛ زيرا ادعاي مهدويت از افراد در طول تاريخ، دليل بر حقانيت اصل اين عقيده و رسوخ آن در ميان جامعه است. اگر چنانچه اين نظريه صحيح باشد که ادعاي دروغين سبب بطلان يک حقيقت است، بايد نبوت انبيا را نيز انکار کنيم؛ زيرا در طول تاريخ انبيا افرادي پيدا شدند که دروغين ادعاي نبوت کردند».(1)
مرحوم شهيد مطهري مي گويد: ؟«اولين باري که مي بينيم اثر اعتقاد مهدويت در تاريخ اسلام ظهور مي کند، در جريان انتقام مختار از قتله ي امام حسين عليه السلام است. جاي ترديد نيست که مختار مرد بسيار سياستمداري بوده و روشش هم بيش از آنکه روش يک مرد ديني باشد روش يک مرد سياسي بوده است، البته نمي خواهيم بگوييم مختار آدم بدي بوده يا آدم خوبي بوده است، کار به آن جهت نداريم. مختار مي دانست ولو اين که موضوع انتقام گرفتن از قتله ي سيدالشهداء است و اين زمينه، زمينه ي بسيار عالي است، اما مردم تحت رهبري او حاضر به اين کار نيستند. مسأله ي مهدي موعود را که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله خبر داده مطرح کرد به نام محمد بن حنفيه بن اميرالمؤمنين و برادر سيدالشهداء، چون اسمش محمد بود، زيرا در روايات نبوي آمده است: «اسمه اسمي» نام او نام من است. گفت: ايها الناس! من نايب از مهدي زمانم، آن مهدي اي که پيغمبر خبر داده است. مختار مدتي به نام نيابت از مهدي زمان، بازي سياسي خودش را انجام داد. حال آيا محمد بن حنفيه واقعاً خودش هم قبول مي کرد که من مهدي موعود هستم؟ بعضي مي گويند: قبول مي کرد براي اين که بتوانند انتقام را بکشند. ولي اين البته ثابت نيست. در اين که مختار محمد بن حنفيه را به عنوان مهدي موعود معرفي مي کرد شکي نيست، و بعدها از همين جا مذهب «کيسانيّه» پديد آمد. محمد بن حنفيه هم که مرد گفتند: مهدي موعود که نمي ميرد مگر اين که زمين را پر از عدل و داد کند، پس محمد بن حنفيه نمرده است، در کوه رضوي غايب شده است.
ابوالفرج اصفهاني مي گويد: وقتي خبر شهادت زيد بن علي بن الحسين به زهري رسيد گفت: «چرا اين قدر اين اهل بيت عليهم السلام عجله مي کنند؟! روزي خواهد رسيد که مهدي از آن ها ظهور کند.»
طرفداران محمد بن عبدالله محض معروف به «نفس زکيه» به جهت قيام بر ضدّ حکومت اموي، حضرت صادق عليه السلام را در جلسه اي دعوت کردند و به ايشان گفتند: ما مي خواهيم قيام کنيم شما هم که سيدّ حسينيين هستيد، بيعت کنيد. امام فرمود: «هدف شما از اين کار چيست؟ اگر محمد مي خواهد به عنوان امر به معروف و نهي از منکر قيام کند، من با او همفکري مي کنم و تأييدش مي نمايم، ولي اگر مي خواهد به اين عنوان که او مهدي اين امت است قيام کند، اشتباه مي کند، مهدي اين امت او نيست، کسي ديگر است، و من هرگز تأييد نمي کنم.»
شايد تا حدودي مطلب براي خود محمد بن عبدالله محض هم اشتباه شده بود؛ زيرا هم اسم پيامبر بود، يک خالي هم در شانه اش بود. مردم مي گفتند: نکند اين خال هم علامت اين باشد که او مهدي امت است. بسياري از کساني که با وي بيعت کردند، به عنوان مهدي امت بيعت کردند، معلوم مي شود که مسأله ي مهدي امت آنقدر در ميان مسلمين قطعي بوده است که هر کس که قيام مي کرد و اندکي صالح بود. افرادي مي گفتند: اين همان مهدي اي است که پيغمبر گفته است، اگر پيغمبر نمي گفت اين طور نمي شد.
حتي ما مي بينيم که يکي از خلفاي عباسي اسمش مهدي است، پسر منصور، سومين خليفه ي عباسي... مورخين و از جمله «دارمستر» نوشته اند که منصور مخصوصاً اسم پسرش را «مهدي» گذاشت براي اين که مي خواست استفاده ي سياسي کند، بلکه بتواند يک عده را فريب بدهد، بگويد آن مهدي اي که شما به انتظار او هستيد پسر من است، و لهذا «مقاتل الطالبيين» و ديگران نوشته اند که گاهي با خصيصين خود که روبرو مي شد به دروغ بودن اين مطلب اعتراف مي کرد... .
جريان هاي ديگري در تاريخ اسلام مي بينيم؛ از جمله يکي از فقهاي مدينه به نام «محمد بن عجلان» با محمد بن عبدالله محض بيعت کرد... .
منصور بعد از رسيدن به خلافت اين مرد فقيه را خواست و بعد از آن که ثابت شد که او بيعت کرده است، دستور داد دست او را ببرند. فقهاي مدينه جمع شدند و شفاعت کردند و به منصور گفتند: او تقصير ندارد، او مردي است فقيه و عالم به روايات، گمان کرده که محمد بن عبدالله محض مهدي امت است، و لذا با او بيعت کرده، و گرنه با تو قصد دشمني نداشته است.
اين است که مي بينيم در تاريخ اسلام موضوع مهدي موعود از مسائل بسيار مسلم و قطعي است.
حضرت صادق عليه السلام پسري داشت به نام اسماعيل که «اسماعيليه» منتسب به او هستند. اسماعيل در زمان حيات حضرت از دنيا رفت. حضرت اصحابشان را صدا زدند، کفن را باز کردند، صورت اسماعيل را نشان دادند و فرمودند: اين اسماعيل پسر من است، فردا ادعا نکنيد که او مهدي امت است و غايب شد. اين ها همه نشان مي دهد که زمينه ي مهدي امت در ميان مسلمين به قدري قطعي بوده است که جاي شک و ترديد نيست.»(2)
1- محمد بن حنفيه که مختار در حق او ادعاي مهدويت نمود.(3)
و لذا فرقه ي کيسانيه که در قرن اول و دوم مي زيستند مدعي مهدويت محمد بن حنفيه بودند.
2- موسي بن طلحه: ابن سعد مي گويد: مردم در شأن او ادعاي مهدويت شده اند.(4)
3- ابوهاشم فرزند محمد بن حنفيه: نوبختي مي گويد: گروهي معتقد شدند که او قائم مهدي امت است.(5)
4- عمر بن عبدالعزيز: ابن کثير به سند خود از وهب من منبه نقل مي کند که مي گفت: اگر در اين امت مهدي عليه السلام باشد به طور حتم عمر بن عبدالعزيز است.
5- عبدالله بن معاويه بن عبدالله بن جعفر: ابن حزم مي گويد: بعد از هلاکت عبدالله بن معاويه حزبيه دو فرقه شدند: گروهي معتقد بودند که او زنده است و در کوه هاي اصفهان به سر مي برد و نمي ميرد تا اين که متولي امور مردم شود و زمين را پر از عدل و داد گرداند و او مهدي منتظر است...»(6)
6-اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام: که گروهي از مردم مرگ او را انکار کرده و قايل به مهدويت او شدند، آنها معتقدند که او نمي ميرد تا اين که حاکم بر تمام روي زمين شود... (7)
7- محمد بن عبدالله بن حسن: که در سال صد هجري ادعاي مهدويت نمود، بزرگان خطّ اعتزال عمرو بن عبيد، واصل به عطاء حفص بن سالم، و ديگران مردم را به بيعت با او دعوت مي نمودند...(8)
8- ابوالفرج اصفهاني مي نويسد: «کسي شک نداشت که او مهدي است، و حتي گروهي از بني هاشم نيز با او بيعت کردند...»(9)
مهدي عباسي: منصور عباسي لقب فرزندش را مهدي گذاشت تا مردم را از اين طريق اغفال کرده و به اعتقاد مهدويت با او بيعت کنند...(10)
/س
مرحوم شهيد مطهري مي گويد: ؟«اولين باري که مي بينيم اثر اعتقاد مهدويت در تاريخ اسلام ظهور مي کند، در جريان انتقام مختار از قتله ي امام حسين عليه السلام است. جاي ترديد نيست که مختار مرد بسيار سياستمداري بوده و روشش هم بيش از آنکه روش يک مرد ديني باشد روش يک مرد سياسي بوده است، البته نمي خواهيم بگوييم مختار آدم بدي بوده يا آدم خوبي بوده است، کار به آن جهت نداريم. مختار مي دانست ولو اين که موضوع انتقام گرفتن از قتله ي سيدالشهداء است و اين زمينه، زمينه ي بسيار عالي است، اما مردم تحت رهبري او حاضر به اين کار نيستند. مسأله ي مهدي موعود را که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله خبر داده مطرح کرد به نام محمد بن حنفيه بن اميرالمؤمنين و برادر سيدالشهداء، چون اسمش محمد بود، زيرا در روايات نبوي آمده است: «اسمه اسمي» نام او نام من است. گفت: ايها الناس! من نايب از مهدي زمانم، آن مهدي اي که پيغمبر خبر داده است. مختار مدتي به نام نيابت از مهدي زمان، بازي سياسي خودش را انجام داد. حال آيا محمد بن حنفيه واقعاً خودش هم قبول مي کرد که من مهدي موعود هستم؟ بعضي مي گويند: قبول مي کرد براي اين که بتوانند انتقام را بکشند. ولي اين البته ثابت نيست. در اين که مختار محمد بن حنفيه را به عنوان مهدي موعود معرفي مي کرد شکي نيست، و بعدها از همين جا مذهب «کيسانيّه» پديد آمد. محمد بن حنفيه هم که مرد گفتند: مهدي موعود که نمي ميرد مگر اين که زمين را پر از عدل و داد کند، پس محمد بن حنفيه نمرده است، در کوه رضوي غايب شده است.
ابوالفرج اصفهاني مي گويد: وقتي خبر شهادت زيد بن علي بن الحسين به زهري رسيد گفت: «چرا اين قدر اين اهل بيت عليهم السلام عجله مي کنند؟! روزي خواهد رسيد که مهدي از آن ها ظهور کند.»
طرفداران محمد بن عبدالله محض معروف به «نفس زکيه» به جهت قيام بر ضدّ حکومت اموي، حضرت صادق عليه السلام را در جلسه اي دعوت کردند و به ايشان گفتند: ما مي خواهيم قيام کنيم شما هم که سيدّ حسينيين هستيد، بيعت کنيد. امام فرمود: «هدف شما از اين کار چيست؟ اگر محمد مي خواهد به عنوان امر به معروف و نهي از منکر قيام کند، من با او همفکري مي کنم و تأييدش مي نمايم، ولي اگر مي خواهد به اين عنوان که او مهدي اين امت است قيام کند، اشتباه مي کند، مهدي اين امت او نيست، کسي ديگر است، و من هرگز تأييد نمي کنم.»
شايد تا حدودي مطلب براي خود محمد بن عبدالله محض هم اشتباه شده بود؛ زيرا هم اسم پيامبر بود، يک خالي هم در شانه اش بود. مردم مي گفتند: نکند اين خال هم علامت اين باشد که او مهدي امت است. بسياري از کساني که با وي بيعت کردند، به عنوان مهدي امت بيعت کردند، معلوم مي شود که مسأله ي مهدي امت آنقدر در ميان مسلمين قطعي بوده است که هر کس که قيام مي کرد و اندکي صالح بود. افرادي مي گفتند: اين همان مهدي اي است که پيغمبر گفته است، اگر پيغمبر نمي گفت اين طور نمي شد.
حتي ما مي بينيم که يکي از خلفاي عباسي اسمش مهدي است، پسر منصور، سومين خليفه ي عباسي... مورخين و از جمله «دارمستر» نوشته اند که منصور مخصوصاً اسم پسرش را «مهدي» گذاشت براي اين که مي خواست استفاده ي سياسي کند، بلکه بتواند يک عده را فريب بدهد، بگويد آن مهدي اي که شما به انتظار او هستيد پسر من است، و لهذا «مقاتل الطالبيين» و ديگران نوشته اند که گاهي با خصيصين خود که روبرو مي شد به دروغ بودن اين مطلب اعتراف مي کرد... .
جريان هاي ديگري در تاريخ اسلام مي بينيم؛ از جمله يکي از فقهاي مدينه به نام «محمد بن عجلان» با محمد بن عبدالله محض بيعت کرد... .
منصور بعد از رسيدن به خلافت اين مرد فقيه را خواست و بعد از آن که ثابت شد که او بيعت کرده است، دستور داد دست او را ببرند. فقهاي مدينه جمع شدند و شفاعت کردند و به منصور گفتند: او تقصير ندارد، او مردي است فقيه و عالم به روايات، گمان کرده که محمد بن عبدالله محض مهدي امت است، و لذا با او بيعت کرده، و گرنه با تو قصد دشمني نداشته است.
اين است که مي بينيم در تاريخ اسلام موضوع مهدي موعود از مسائل بسيار مسلم و قطعي است.
حضرت صادق عليه السلام پسري داشت به نام اسماعيل که «اسماعيليه» منتسب به او هستند. اسماعيل در زمان حيات حضرت از دنيا رفت. حضرت اصحابشان را صدا زدند، کفن را باز کردند، صورت اسماعيل را نشان دادند و فرمودند: اين اسماعيل پسر من است، فردا ادعا نکنيد که او مهدي امت است و غايب شد. اين ها همه نشان مي دهد که زمينه ي مهدي امت در ميان مسلمين به قدري قطعي بوده است که جاي شک و ترديد نيست.»(2)
نموهه اي از مدعيان
1- محمد بن حنفيه که مختار در حق او ادعاي مهدويت نمود.(3)
و لذا فرقه ي کيسانيه که در قرن اول و دوم مي زيستند مدعي مهدويت محمد بن حنفيه بودند.
2- موسي بن طلحه: ابن سعد مي گويد: مردم در شأن او ادعاي مهدويت شده اند.(4)
3- ابوهاشم فرزند محمد بن حنفيه: نوبختي مي گويد: گروهي معتقد شدند که او قائم مهدي امت است.(5)
4- عمر بن عبدالعزيز: ابن کثير به سند خود از وهب من منبه نقل مي کند که مي گفت: اگر در اين امت مهدي عليه السلام باشد به طور حتم عمر بن عبدالعزيز است.
5- عبدالله بن معاويه بن عبدالله بن جعفر: ابن حزم مي گويد: بعد از هلاکت عبدالله بن معاويه حزبيه دو فرقه شدند: گروهي معتقد بودند که او زنده است و در کوه هاي اصفهان به سر مي برد و نمي ميرد تا اين که متولي امور مردم شود و زمين را پر از عدل و داد گرداند و او مهدي منتظر است...»(6)
6-اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام: که گروهي از مردم مرگ او را انکار کرده و قايل به مهدويت او شدند، آنها معتقدند که او نمي ميرد تا اين که حاکم بر تمام روي زمين شود... (7)
7- محمد بن عبدالله بن حسن: که در سال صد هجري ادعاي مهدويت نمود، بزرگان خطّ اعتزال عمرو بن عبيد، واصل به عطاء حفص بن سالم، و ديگران مردم را به بيعت با او دعوت مي نمودند...(8)
8- ابوالفرج اصفهاني مي نويسد: «کسي شک نداشت که او مهدي است، و حتي گروهي از بني هاشم نيز با او بيعت کردند...»(9)
مهدي عباسي: منصور عباسي لقب فرزندش را مهدي گذاشت تا مردم را از اين طريق اغفال کرده و به اعتقاد مهدويت با او بيعت کنند...(10)
پي نوشت :
1-بحث حول المهدي عليه السلام، ص15-16.
2- مجموعه آثار.
3- وفيات الاعيان، ج4، ص172.
4- طبقات ابن سعد، ج5، ص162.
منبع: سلسله مباحث مهدويت، دفاع از مهدويت، علي اصغر رضواني
5- فرق الشيعة، ص31.
6- الفصل، ج4، ص36.
7- فرق الشيعه، ص67، الفصل، ج4، ص36.
8- کافي، ج5، ص23، ح1.
9- مقاتل الطالبين، ص158.
10- مقاتل الطالبيين، ص162.
/س