نظام‏های ایدئولوژیک (قسمت دوم)

در این مرحله از بحث، تاثیرگذاری کلان ایدئولوژی را در چند محور مورد بحث قرار می‏دهیم . این محورها، شامل تمام حوزه‏های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می‏شود و هر یک از آنها به عنوان متغیرهای عامی است که معیار و ملاک ارزیابی تاثیر ایدئولوژی در آن حوزه‏ها تلقی می‏شود . با تحقق کارکردهای کلی و کلان ایدئولوژی، ایدئولوژی به عنوان یک نظام و دستگاه فکری و عقیدتی، توانایی ایجاد هماهنگی میان جریان عمل و منطق عمل خود را به
يکشنبه، 10 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظام‏های ایدئولوژیک (قسمت دوم)
نظام‏های ایدئولوژیک (قسمت دوم)
نظام‏های ایدئولوژیک (قسمت دوم)

نويسنده:محمدرضا خاکی قراملکی



در این مرحله از بحث، تاثیرگذاری کلان ایدئولوژی را در چند محور مورد بحث قرار می‏دهیم . این محورها، شامل تمام حوزه‏های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می‏شود و هر یک از آنها به عنوان متغیرهای عامی است که معیار و ملاک ارزیابی تاثیر ایدئولوژی در آن حوزه‏ها تلقی می‏شود .
با تحقق کارکردهای کلی و کلان ایدئولوژی، ایدئولوژی به عنوان یک نظام و دستگاه فکری و عقیدتی، توانایی ایجاد هماهنگی میان جریان عمل و منطق عمل خود را به نمایش می‏گذارد .

1 . وحدت‏گرایی و انسجام

یکی از کارآمدترین کارویژه‏ها و خصلت‏های ایدئولوژی‏ها، ایجاد انسجام و وحدت در درون و بیرون نظام‏های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی می‏باشد . در همه نظام‏ها و حکومت‏ها با حاکمیت‏یک نوع ایدئولوژی واحد، رفتارها و کنش‏های جامعه و افراد جامعه، یکدست و یکپارچه می‏شود . لذا هر یک از نظام‏ها و سیستم‏ها، ساختار درونی خود را بر اساس آن وفق می‏دهند و تمامی اصول کلانی که از سوی نظام‏ها و سیستم‏های خود عرضه می‏شود، از نظام ایدئولوژیکی کلان تبعیت می‏کند . به همین لحاظ با تحقق عملی و عینی هر یک از آن اصول کلان در هر یک از حوزه‏ها، افراد جامعه و خود جامعه و کنش‏ها و رفتارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را با منطق نظام ایدئولوژیکی کلان، منطبق می‏کنند .
برای واقف شدن به نقش و کارکرد ایدئولوژی در ایجاد وحدت و انسجام، با نگاهی ابتدائی به ماهیت نظام‏های اجتماعی، می‏توان شاهد بود که جوامع و اجتماع‏های بشری، در ذات خود دارای تکثر و تشتت و اختلاف هستند . برای کاهش این اختلافات و ایجاد یکپارچگی در افراد جامعه، ایدئولوژی بهترین مددکاری است که کارشناسان سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برای این امر به کار می‏گیرند . در این زمینه شهید مطهری با تبیینی که درباره ضرورت و فلسفه نیازمندی به ایدئولوژی ارائه می‏کند، ایدئولوژی را معطوف به حوزه فعالیت‏های تدبیری انسان که نیازمند طرح و نقشه و برنامه می‏باشد، می‏داند . وی نیازمندی انسان را به ایدئولوژی به عنوان یک تئوری کلی و طرح جامع و منسجم تلقی می‏کند که خطوط اصلی و متدها و باید و نبایدها مشخصی را از بدو پیدایش انسان و زندگی جمعی، فرا روی انسان ترسیم می‏کند . زندگی فرد و جمعی هماره با خود یک سری اختلافات و نزاع‏ها و درگیری‏هایی را به همراه آورده است . از این روی خاستگاه اولیه در ضرورت تمسک به ایدئولوژی، ظهور و پدید آمدن اختلافات و کشمکش‏های محلی و قومی و منطقه‏ای بوده است . در این راستا است که کارکرد ایدئولوژی در ایجاد همبستگی و وحدت، تجلی می‏کند .
ایشان می‏نویسد:
انسان از بدو پیدایش، لااقل از دوره‏ای که رشد و توسعه زندگی اجتماعی منجر به یک سلسله اختلافات شده، نیازمند به ایدئولوژی - و به اصطلاح قرآن، شریعت - بوده است . هر چه زمان گذشته و انسان رشد کرده و تکامل یافته است، این نیاز شدیدتر شده است ... آنچه بشر امروز - و به طریق اولی بشر فردا - را وحدت و جهت می‏بخشد، آرمان مشترک می‏دهد و ملاک خیر و شر و باید و نباید برایش می‏گردد ، یک فلسفه زندگی انتخابی آگاهانه آرمان‏خیز مجهز به منطق، به عبارت دیگر، یک ایدئولوژی جامع و کامل است .
بشر امروز بیشتر از بشر دیروز نیازمند به چنین فلسفه زندگی [است] ; فلسفه‏ای که قادر باشد به او دلبستگی به حقایقی ماورای فرد و منافع خود بدهد . امروز دیگر جای تردید نیست که مکتب و ایدئولوژی از ضروریات حیات اجتماعی است .
با توجه به اینکه در نظام‏های غربی با افول دین و مذهب از جایگاه رفیع خود، قدرت دین و نهادهای دینی در ایجاد وحدت و یکپارچگی و مشروعیت‏بخشی، کاهش و نقصان یافته و در مواردی می‏توان گفت رو به زوال نهاده است، تئوری‏ها و نظریه‏های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی به عنوان ایدئولوژی‏های کلان، بر مسند دین تکیه زده، ایجاد وحدت و انسجام را با آخرین دستاوردهای تکنولوژیکی در پیش گرفته‏اند .
«الوین کولدنر» در همین‏باره با اشاره به کنارگیری دین در قرن 18 و 19 و تبدیل آن به شی‏ء موزه‏ای، به ظهور و پدید آمدن بحران عقیدتی در میان جوانان اروپایی می‏پردازد، و نیز به احساس نیاز و ضرورت به یک نظام عقیدتی در نسل جدید اروپایی که در بحران بسر می‏برند، اشاره می‏کند و ایدئولوژی را نظام عقیدتی عصر جدید تلقی می‏کند . وی می‏نویسد:
«نتیجه حاصله از این کناره‏گیری، شدیدترین بحران عقیدتی در میان جوانان بود و [اکنون] نیاز به اعتقادات جدید مثبت احساس می‏گردید ... .»
«در عین حال این نسل جدید، تحت تاثیر نهادهای تعلیم و تربیتی قرار داشت که برای توسعه علم، اهمیت زیادی قائل بودند ... این افراد در جستجوی نظامی از عقاید بودند که به عصر حاضر، حالتی دراماتیک و جالب‏تر و معانی عمیق و برتری دهد که در مقایسه با هیجانات و انسجام گروی دوره‏های پیشین، این عصر نیز بی‏اهمیت جلوه نکرده و بتواند درامی برای خود بسازد; به طور خلاصه آنچه ضروری بود، ایدئولوژی بود ... .»
برخلاف جامعه‏های غربی، در جوامع دینی علی‏الخصوص جامعه اسلامی با وجود ایدئولوژی کلان، تمام حوزه‏های حیات بشری رنگ دینی گرفته و اعتبار و مشروعیت‏خود را در نسبت‏با دین می‏گیرند .
از این روی، رفتارها، کنش‏های افراد جامعه دیندار، در تمام بخش‏ها، از ملاک‏ها و معیارهای دینی که در شکل ایدئولوژی و به عنوان منطق رفتارها و کنش‏های انسان دینی عرضه شده، تبعیت می‏کند .
حال با توجه به بیان فوق، می‏توان به کارکرد وحدت‏آفرینی ایدئولوژی در هر یک از حوزه‏ها پرداخت:

1 - 1 . وحدت سیاسی

رهبران جامعه برای رسیدن به اهداف و مقاصد حکومتی خود، لزوما باید توده‏ها را نسبت‏به سیاست‏ها و تصمیم‏گیری‏ها و تصمیم‏سازی‏های خود راضی نگه دارند . مقبولیت‏حاکمان و رهبران سیاسی از رهگذر تصمیم‏گیری صحیح و منطبق با ایدئولوژی حاصل می‏شود . از این جهت‏حاکمان جامعه با تمسک و دستاویز قرار دادن ایدئولوژی می‏خواهند عملکردها و دستاوردهای سیاسی و ضعف‏ها و رفتارهای خود را با استناد به آن ایدئولوژی لذا این رهگذر می‏توانند موضع‏گیری و صف‏آرایی و واکنش‏های سیاسی جامعه را شکل دهند . این انسجام و وحدت‏آفرینی به این معنا نیست که القائات حاکمان صحیح است; بلکه حاکمان، علی‏الخصوص در نظام کمونیستی سابق و نظام سرمایه‏داری فعلی، با وجهه ایدئولوژیک بخشیدن به تصمیم‏گیری‏ها و تصمیم‏سازی‏های خود، در توده‏ها اقناع و تبکیت ایجاد می‏کنند .
«ولنگانگ لئونارد» یکی از مجرب‏ترین و برجسته‏ترین کارشناسان مسائل کمونیستی است که در آلمان فدرال، ریاست پژوهشکده‏ای را که به مسائل کمونیستی و سوسیالیستی می‏پردازد، بر عهده دارد . وی در پاسخ به این پرسش که دلیل اهمیت و نقش ایدئولوژی به عنوان «دکترین‏» دولتی شوروی سابق چیست، می‏گوید:
به سه دلیل: نخست اینکه ایدئولوژی‏باران کردن مردم از دیدگاه رژیم و رهبری کاملا بیهوده نیست . برخی جنبه‏های ایدئولوژی، بیش از همه پیوند زدن آن با ناسیونالیسم، بر بخش بزرگی از مردم تاثیر دارد .
دوم اینکه ایدئولوژی به عنوان آیین و قالب فکری بر اعضای حزب به‏ویژه کارکردها تاثیر می‏گذارد . آنان وقتی از مقوله‏های الزام‏آور و ایدئولوژیکی مدد می‏گیرند که خودشان بعضا بدان شک می‏کنند ... .
سوم اینکه عامل ایدئولوژیک نیز در تدوین و تعیین سیاست‏شوروی (سابق) نقش بازی می‏کند .
در بسیاری از نظام‏های سیاسی غربی، ایدئولوژی‏ها، در بستر تکثرها و نزاع‏های سیاسی شکل گرفته، تا فصل الخطابی برای رفع نزاع‏ها و تکثرها گردد . در واقع یکی از کارکردهای بسیار نافذ ایدئولوژی، که در این حوزه خودنمایی می‏کند، وحدت و انسجامی است که در سایه عرضه یک نظام فکری و عقیدتی معطوف به عمل سیاسی حاصل می‏شود، که این نیز موضع‏گیری‏ها و واکنش‏های احزاب و افراد را هماهنگ و منسجم می‏کند . گفتنی است که بعضی از نظریه‏پردازان سیاسی غرب با پیروی از مشرب کثرت‏گرایی سیاسی، بر این باور بودند که می‏توان وحدت و وفاق سیاسی ایجاد کرد . از این رو محور اصلی و اساسی این وحدت را، جوهره بنیادین نظم لیبرال دموکراتیک تلقی می‏کردند . بنابراین طرفداران کثرت‏گرایی در حوزه سیاست، به ضدیت و مخالفت‏با مبتنی کردن قواعد و ضوابط رفتار و فعالیت‏سیاسی بر اساس ایدئولوژی که اصول و ارزش‏های کلان را در حوزه سیاسی ترسیم می‏کند، پرداختند:
گرایش عمده در نظریه سیاسی کنونی، روی هم رفته در جهت واپس زدن فلسفه‏ها یا ایدئولوژی‏های خوش بینانه‏تر دو قرن اخیر بوده است ... . شاید بشود گفت ماحصل همه این استدلالات همین است که روش‏های ایدئولوژیک، برای قاعده سازی از رهیافت‏ها و اهداف سیاسی در خلال قرن جاری عملا رو به زوال گذاشته است .
اما علی رغم ادعای تئوری‏پردازان سیاسی نظام لیبرالیسم در نفی سیاست ایدئولوژیک و تاکید بر یک جامعه کثرت‏گرای لیبرال، نظم حاکم و وفاق حاکم بر آن می‏تواند، ناشی از وجود یک وفاق و انسجام ایدئولوژیک باشد .
«دال‏» در کتاب خود تحت عنوان دیباچه‏ای بر نظریه و دموکراسی، به این نکته اشاره می‏کند که جریان تطبیق و تطابق خواست‏های متعارض بر یکدیگر، مستلزم یا متضمن توافق کلی بر سر ارزش‏ها و اصولی است که معارضات و برخوردهای سیاسی را به قیودی مقید می‏سازد و خواست‏هایی را که ممکن است اقلیت‏هایی در پی آن باشند ، محدود می‏کند; محدوده‏ای که در آن می‏توان به راه حل‏های قابل قبول رسید .
- از این روی نبود یا کاهش برخوردها و معارضه‏های سیاسی در یک نظام کثرت‏گرا، حاکی از وفاق ایدئولوژیک گسترده و نیرومند است; و لو چنین وفاق و انسجامی بر سر اصول و ارزش‏های کلی به صراحت و آشکارا بیان نشده باشد . به همین خاطر «آنتی آربلاستر» ، با این تلقی که خود لیبرالیسم به مثابه یک ایدئولوژی است می‏نویسد:
«به رغم برداشت‏خود لیبرال‏ها، ضرورتی ندارد که ایدئولوژی در این مفهوم به صورت یک باور سیاسی صریح و آگاهانه یا یک برنامه جامع سیاسی درآید . در واقع یکی از خصوصیات عمومی مفروضات ایدئولوژیکی، نهانی و نهفته بودن آنها است که گاهی فقط در پرتو کاوش‏های تاریخی می‏توان آنها آن را آشکار ساخت‏» .
ناگفته نماند که تکثر و نزاع‏های سیاسی، با رخت‏بربستن سنت‏های دینی رخ داده است; زیرا قدرت سنت دینی در رفع این ستیزه‏ها در نظام‏های ما قبل مدرن، بسیار کارآمد بود و می‏توانست در تحت‏یک مجموعه دینی ایدئولوژیک، با اقناع و رضایتی که در توده‏ها ایجاد می‏کرد، به نزاع‏ها خاتمه دهد .
ایدئولوژی‏گرایی و به عبارتی بهتر، انفجار ایدئولوژیکی از قرن هیجدهم به این سو، که در سطح وسیعی سراسر جوامع مدرن را فرا گرفت، می‏تواند معیاری برای سنجش میزان عرضه و تقاضای ایدئولوژی در آن جوامع باشد و همچنین می‏تواند معیاری برای بیان و قضاوت و رابطه آن با کارکرد ایدئولوژی‏ها در عرصه سیاست تلقی گردد .
«ژان بشلر» تحلیلی از میزان نیاز و منحنی تقاضای ایدئولوژی ارائه می‏کند، و آن را تابع سه متغیر یا عامل کلی می‏داند وی بر این باور است که در نظام‏هایی که از اجماع و اتفاق‏نظر بهره‏مندند، اصل ایدئولوژی موضوعیت ندارد . با این بیان در نظام‏های سنتی و دینی، ایدئولوژی ضرورتا هیچ نوع کارکرد و نقشی را ایفاء نخواهد کرد . در مقابل هر چه وحدت نظر جامعه کمتر باشد، ایدئولوژی در این مقطع برای ایجاد وحدت و انسجام پدیدار گشته و به کار گرفته می‏شود . به اعتقاد «ژان بشلر» دو متغیر کلی در تقاضای ایدئولوژی مدخلیت دارد: شدت و عمق نزاع‏های سیاسی و وسعت‏ستیزه‏های سیاسی . در این دو مرحله نیازمندی به ایدئولوژی برای کارکردهای معین بیشتر مورد توجه واقع می‏شود .
به گفته بشلر بر اساس این سه متغیر کلی (1 . وحدت نظر; 2 . عمق نزاع‏ها; 3 . وسعت) ، تعارض‏ها و کشمکش‏های سیاسی، سه گونه نظام سیاسی متمایز را به‏وجود می‏آورند: الف . نظام‏های سیاسی سنتی; ب . نظام‏های کثرت‏گرا; ج . نظام سیاسی توتالیتر. از بین سه نظام سیاسی، در جامعه کثرت‏گرا، وحدت نظر زایل می‏شود . لذا بستری برای نقش‏آفرینی و کارآمدی به‏وجود می‏آرود . خود وی می‏نویسد:
بنابراین مشخصه جامعه مدرن (این واژه هموزن نظام کثرت‏گراست) این است که در آن اتفاق نظر کم است . ستیزه‏ها دارای وسعت زیاد و شدت کم هستند . این خصایص که در هر جامعه‏ای نسبت آن تغییر می‏کند، باعث افزایش نیاز جامعه به ایدئولوژی می‏شود و گاهی این نیاز شدید می‏شود . هر طرح فکری برای آنکه به صورت عمل مشخص سیاسی درآید، به ایدئولوژی در تمام ابعاد آن نیاز دارد ... . که ایدئولوژی نقش راهنما را به عهده می‏گیرد و همین باعث رشد آن در جوامع کثرت‏گر می‏شود . به همین جهت‏باید عصر کنونی را عصر ایدئولوژیکی نامید .
«بشلر» آشکارا منشا تعارض‏ها و کشمکش‏های سیاسی را، افول نظام‏های سنتی می‏داند .
در جامعه کثرت‏گرا حجم ستیزه‏ها روبه افزایش دارد; زیرا با سست‏شدن سنت‏ها پایه‏های نظام اجتماعی هم سست می‏شود .
در هر صورت از رهگذر همین اختلافات و تعارضات است که ایدئولوژی، نقش خود را در وحدت و یکپارچگی توده‏ها بازی می‏کند . در نتیجه با وحدت سیاسی آحاد مردم در یک صف‏آرایی منسجم تجلی می‏یابد و رهبران و حاکمان سیاسی قدرت بسیج توده‏ها را برای ایفای نقش و وظیفه خود، دارا می‏گردند .
گفتنی است که سخن بشلر، نسبت‏به منشا ایدئولوژی تمام نیست; زیرا در نظام‏های سنتی، وحدت نظر و اتفاق آراء گزاف نیست . در واقع در نظام‏های سنتی، علی الخصوص نظام‏های سنتی مبتنی بر دین وحیانی که دارای یک نظام همگن هستند، نزاع و خصومت‏های سیاسی به کمترین میزان می‏رسد و این ناشی از حاکمیت‏یک ایدئولوژی دینی می‏باشد . لذا اگر کثرت‏گرایی و نزاع‏های سیاسی، بستر زایش ایدئولوژی بشری در غرب است، وحدت در جوامع سنتی نیز در سایه یک ایده‏کراسی می‏باشد .
وحدت و اتفاق نظر حاکم بر جوامع دینی، به ویژه جامعه اسلامی به منشا ایدئولوژیکی آن و به ظرفیت‏بالای ایدئولوژیک آن برمی‏گردد و ایدئولوژی اسلامی با تاکید بر اتحاد و اتفاق در تحت لوای امت اسلامی، از پراکندگی و تفرق جامعه اسلامی نهی می‏کند . دین اسلام با تاکید بر وحدت و انسجام گروه‏ها و فرقه‏ها، همه آنها را در مجموعه و حزب واحدی به نام «حزب‏الله‏» می‏گنجاند و آنها را به همبستگی و همگرائی سوق می‏دهد .
«مؤمن به دین، پس از دریافت‏یک جهان‏بینی صحیح و کامل که منتهی به اتخاذ و انتخاب دین خدا، یعنی ایدئولوژی آسمانی می‏شود، مؤظف به انجام عمل است ... . ابتدا اساسی‏ترین عمل را که در عین حال ضروری‏ترین و فوری‏ترین آنهاست در پیش بگیرد; یعنی تحصیل جماعت و تشکیل یک جامعه آرمانی و حزبی که در قرآن به «اعتصام‏» تعبیر شده است: واعتصموا بحبل الله جمیعا ولاتفرقوا ... .»
«یک ایدئولوژی پا گرفته، چیزی جز یک «حزب‏» نیست و میوه ایدئولوژی اسلامی، جز «حزب‏الله‏» نیست . «حزب‏الله‏» نام گروهی است که بر اساس این ایدئولوژی اسلامی، همبستگی شدیدی میان افراد آن (مؤمنین) با خدا و رسول برقرار شده باشد ... .»
در همین راستا می‏توان نقش محوری رهبری ایدئولوژیکی را در ایجاد همبستگی وحدت یادآور شد که در اسلام از آن به امامت تعبیر می‏شود .
نقش ایدئولوژی در همبستگی دولت و مردم که در اندیشه اسلامی به همبستگی تفکیک‏ناپذیر امام و امت تعبیر شده (و نیز) نقش ایدئولوژی در اقتدار سیاسی حکومت که در اسلام، اساس مرکزیت و قطبیت امام استوار می‏باشد ... . [تردیدناپذیر است] امامت همچون هسته مرکزی و نگهدارنده، نظم دهنده، کنترل کننده گردش چرخ‏های جامعه و بازدارنده از حرکت‏های انحرافی (می) باشد ... امام تمرکز تشکیلات امت و مرکز کلیه نیروهای بالنده و استعدادهای قابل شکوفاست . رهبری وی به گونه مکتبی و بر اساس پایبندی به اصول غیرقابل تخطی و مطابق با معیارهای تقوا و فضیلت و علم و روش‏های منطق و انسانی است .
ایدئولوژی اسلامی با عرضه یک نظام فکری و عقیدتی منسجم، جریان عمل و عرصه عینیت را مدیریت می‏کند . لذا تعدد و کثرت نظرات و آراء در جامعه دینی می‏تواند بر مبنای وحدت دینی و با بازگشت‏به ایدئولوژی دینی حاکم قابل توجیه و رفع باشد . در غیر این صورت، تعدد و کثرت یک جامعه به آنارشیسم سیاسی منجر می‏گردد .
حاصل اینکه، وحدت و انسجام سیاسی در همه جوامع بدون بازگشت‏به یک نظام ایدئولوژیکی، امکان‏پذیر نیست; هر چند وحدت حاصله از نظام‏های ایدئولوژیک غرب در دراز مدت ثبات ندارد، بلکه نزاع‏ها و خصومت‏ها همچنان ادامه خواهد داشت . انسجام و یکپارچگی در نظام ایدئولوژیک غرب به شکل یک وحدت تاکتیکی است که ریشه در بنیان‏های فکری آن سامان دارد .

1 - 2 . وحدت اجتماعی

ایدئولوژی‏ها، در ابعاد اجتماعی به پیوندهای اجتماعی انسجام و استحکام می‏بخشند .
برای ایفای مسئولیت‏های اجتماعی و متعهد شدن نسبت‏به حقوق اجتماعی و وظایف و تکالیف آن، التزام به یک ایدئولوژی به عنوان منطق رفتارهای جمعی و اجتماعی، ضرورت پیدا می‏کند . لذا نظام فکری و عقیدتی حاکم بر جریان عمل، همچون ملاطی است که قدرت ایجاد پیوند و وحدت بین توده‏ها دارا می‏باشد; چنان‏که «آلتوسر» ایدئولوژی را ویژگی ثابت جامعه تلقی کرده، آن را یک عامل پیوند دهنده اجتماعی تلقی می‏کند . در نگاه آلتوسر، ایدئولوژی چهارچوب اساسی کنش‏های جمعی و اجتماعی است که روابط اجتماعی و مناسبات اجتماعی را شکلی خاص می‏بخشد . به این ترتیب ایدئولوژی‏ها جامعه را به هم پیوند می‏زند . ایدئولوژی در این صورت‏بندی، چهارچوب اساسی و حدود هر عملی است که ما انجام می‏دهیم تا زندگی اجتماعی را ممکن سازد .
«گرامشی‏» نیز با تفکیک میان ایدئولوژی‏های سازمند و ایدئولوژی‏های که جنبه تصادفی دارند و غیرسازمند هستند، ایدئولوژی‏های سازمند را دارای این ویژگی می‏داند:
توده‏های بشر را سامان می‏دهند و زمینه‏ای را ایجاد می‏کنند تا انسان‏ها بتوانند زندگی کنند، از موقعیت‏خویش آگاه شوند، پیکار نمایند و نظایر آن .
اساسا نیازمندی به یک ایدئولوژی در فعالیت‏های اجتماعی و جمعی، یک ضرورت فطری بشر می‏باشد . لذا منحصر در مکان و زمان و محیط زندگی خاصی نیست . در حقیقت ریشه اصلی ایدئولوژی در سرشت‏بشر نهفته است .
سید قطب در همین زمینه با تصریح به اینکه انسان بر حسب فطرت، در عالم هستی نیاز به نظام فکری خاصی دارد که موقعیت و مکان و نحوه استقرار وی را در این جهان معین کند، به رابطه میان ایدئولوژی و نظام اجتماعی که رابطه‏ای محکم و استوار است، می‏پردازد و بر این باور است که اساس نظام اجتماعی بر ایدئولوژی استوار است . وی می‏نویسد:
میان ایدئولوژی و نظام اجتماعی، طبیعتا «رابطه‏» یی محکم و ناگسستنی وجود دارد که به شرایط زندگی محیطی او مربوط نیست; بلکه نظام اجتماعی زاییده طرز فکر جامعه است و فرع بر جهان‏بینی آن . هر نظامی که بر اساس یک ایدئولوژی پایه‏گذاری نشود، نظامی ساختگی و ناپایدار است; و اگر چندی بپاید سرانجام برای انسان بدبختی به بار خواهد آورد و میان آن با فطرت انسانی قطعا تصادفی روی خواهد داد .
همچنان‏که بشر به یک نظام اجتماعی نیازمند است، به یک طرز فکر و عقیده و «ایدئولوژی‏» ثابتی نیز کمال احتیاج را دارد .
ایدئولوژی‏ها، برای ایفای نقش وحدت در بین افراد یک جامعه، ساختارها و نهادهای اجتماعی که خود ایدئولوژیک هستند، به کار می‏گیرند . در همین زمینه «نورمن فرکلاف‏» در بحث «زبان و ایدئولوژی‏» با تاکید بر اینکه زبان آغشته به بار ایدئولوژیک است، منطوی بودن ایدئولوژی در ساختار گفتمان‏های زبانی را مورد توجه قرار می‏دهد، و بر این باور است که این گفتمان ایدئولوژیکی می‏تواند موازنه نیروهای اجتماعی را تغییر دهد . به همین خاطر وی زبان را به عنوان یک نهاد اجتماعی که دارای کارآمدی خاص می‏باشد، تلقی می‏کند .
از این رو ایدئولوژی هم در ساختاری نهفته است که حاصل رخدادهای گذشته و شرایط وقوع رخدادهای جاری است و هم درهم رخدادها نهفته است; چرا که رخدادها، ساختارهای متناسب با خود را باز تولید می‏کنند و آن را تغییر می‏دهند .
در مطالعات زبان و ایدئولوژی، بایستی به تغییر در عمل و ساختارهای گفتمانی تکیه شود که خود به عنوان جنبه‏ای از تغییر در موازنه نیروهای اجتماعی تلقی می‏شود .
در یک نظام اساسا برای تسهیل فرایند اجتماعی شدن توده‏های جامعه، می‏بایست ایدئولوژی را به نظام و سازمان اجتماعی تزریق کرد . با تزریق آن ما می‏توانیم شاهد باشیم که فعالیت اجتماعی تابع هنجارهای آشکار ایدئولوژیک می‏گردد . از این روی، برای اجتماعی کردن مداوم جامعه، ایدئولوژی با بهره‏مندی از مکانیسم‏های ویژه‏ای همچون نظام آموزشی و ابزارها و رسانه‏های ارتباط جمعی که به گفته «آلتوسر» دستگاه‏های ایدئولوژیک می‏باشد، بر پیکره اجتماعی نفوذ می‏کند تا بتواند فرایند اجتماعی شدن جامعه را آسان و ممکن سازد . چنان‏که: «بنا به گفته ولکایز (1975) هنگامی که یک رژیم جدید با ارزش‏های ایدئولوژیک متفاوتی به قدرت می‏رسد، می‏کوشد نه تنها نسل جدید را اجتماعی کند، بلکه نسل قدیم را نیز باز اجتماعی کند و ارزش‏هایش را از ایدئولوژی قدیم به ایدئولوژی جدید تغییر دهد . اما علاوه بر آن رژیم می‏کوشد کنترل ایدئولوژیک خود را به وسیله یک فرایند اجتماعی کردن و به ویژه در محل کار و رسانه‏ها تقویت کند . در چنین شرایطی تمام فعالیت‏های جامعه، اصولا به میزان قابل توجهی تابع ارزیابی ایدئولوژیک قرار می‏گیرند و بنابراین انتظار می‏رود که رفتار واقعا یا ظاهرا با هنجارهای آشکار ایدئولوژیک همنوا باشد» .
چنانکه گفته شد، رسانه‏های ارتباط جمعی به عنوان ابزارها و دستگاه‏های ایدئولوژیکی، همانند کانونی هستند که حامل پیام‏ها و ارزش‏هایی ایدئولوژیکی‏اند و توانایی ایجاد نظم و حفظ نظام موجود یا بر هم زدن نظام موجود را دارند . از همین رواست که «مک کویل‏» نقش رسانه‏های جمعی غرب را، در راستای منافع و حفظ جامعه سرمایه‏داری ارزیابی می‏کند و نقش ایدئولوژیک رسانه‏ها را به صورت کلی این گونه برآورد می‏کند:
رسانه‏ها براساس ایدئولوژی خود، متعهدند که به عنوان حامل پیام‏هایی عمل کنند که می‏توانند انگیزه‏ای برای دگرگونی، حتی از نوع کاملا بنیادی باشند . آنها احتمالا فعالیت، هیجان و نگرانی زیادی را برمی‏انگیزند که نظم موجود را در محدوده نظام‏های که تا اندازه‏ای ظرفیت تولید دگرگونی دارند، آشفته می‏سازد .
ایدئولوژی‏های اجتماعی، توده‏ها را در حول محور معین، منسجم و یکپارچه نگه می‏دارند . از این جهت، در بعضی جوامع، ایدئولوژی منجر به گرایش‏های ملی‏گرایی و وطن دوستی می‏گردد . این گرایش ناسیونالیستی به عنوان یک ایدئولوژی، وحدت جامعه را در مفهوم و عنوان ملیت‏بازتاب می‏دهد . در رابطه با ناسیونالیست‏به عنوانی یک ایدئولوژی و در رابطه با کارکرد آن، «بشلر» معتقد است:
«مفهوم ناسیونالیستی قدرت دارای ظرافت‏بیشتری است . قدرت باید در این مکتب از یک سو وحدت درونی جامعه و نیرومندی آن را تضمین کند و از سوی دیگر در رابطه با خارج، خصلت تهاجمی و یا تدافعی بدان دهد ... .»
«ناسیونالیسم، بدون شک نوعی ایدئولوژی است که اسطوره را راحت‏تر از همه در خود جذب می‏کند و تاریخی اسطوره‏ای به وجود می‏آورد ... . ناسیونالیسم، آداب و رسوم ملی را که بهترین نوع آداب و رسوم به حساب می‏آیند، ترویج و تحسین می‏کند; زیرا وحدت جامعه بر اساس دنباله‏روی مردم از آداب و رسوم جامعه بنیان گرفت است‏» .
ایدئولوژی از آنجا می‏تواند منافع و غایت و مقاصد افراد و گروه‏های جامعه را نیز تامین کند، به میزانی که بتواند منافع و مقاصد ارزشی و دنیوی را برآورده کند، می‏تواند به وحدت گروه‏ها و طبقات جامعه منتهی گردد . گروه‏های اجتماعی و طبقات اجتماعی نیز بر اساس منافع و اعتقادات ایدئولوژیک مشترک شکل می‏گیرند . لذا سازمندهی و کنش‏های گروه‏های اجتماعی بر این مبنا قابل فهم و درک است .
اعتقادات ایدئولوژیک نه تنها به حفظ مناسبات اجتماعی یاری می‏رساند بلکه منافع گروهی را نیز پیش می‏برد ... . اعتقادات ایدئولوژیک در این‏گونه جوامع به حفظ نظم مستقر و موجود، یاری می‏دهند و کمتر متزلزل‏کننده و مخربند» .
تاثیرگذاری ایدئولوژی بر وحدت اجتماعی، ناشی از تاکید اساسی آن بر ارزش‏ها و نظام ارزشی یک جامعه و حکومت می‏باشد; هر چند نظام ارزشی جوامع بر اساس نوع ایدئولوژی آنها متفاوت باشد . لذا توانایی انسجام‏گرایی منوط به میزان ارزش‏های مقبول آن جامعه می‏باشد . در این رابطه «تالکوت پارسونز» استاد جامعه‏شناسی دانشگاه هاروارد ایالات متحده آمریکا (1930) با توجه به نگاه سیستمی که نسبت‏به جامعه دارد عوامل همگرایی و همبستگی و نیز استمرار نظام اجتماعی را عبارت می‏داند از: 1 . ارزش‏ها; 2 . هنجارها; 3 . نهادها; 4 . نقش‏ها . ارزش‏ها و هنجارها نیز به عنوان دو عامل همبستگی، به وساطت ایدئولوژی احتیاج دارند . بدین‏رو:
«ارزش‏ها غایات زندگی را تعیین و کنش‏های افراد را به سوی آن هدایت می‏کنند . کارویژه نظام ارزشی هر جامعه‏ای، ایجاد مبانی همبستگی اجتماعی است . نظام ارزشی، عنصر اخلاقی و فرهنگ نظام اجتماعی به شمار می‏رود و به عنوان زیربنای اجتماعی تلقی می‏شود . هنجارها در سایه ارزش‏ها پدید می‏آیند و عمل می‏کنند و قواعد و روش‏های عمل اجتماعی را به‏دست می‏دهند ... . ایدئولوژی و قانون اساسی، کارویژه نخست (حفظ انسجام و همبستگی اجتماعی) را اجرا می‏کند» . در همین راستا «گی روشه‏» نیز در بیان خصوصیات و کارویژه ایدئولوژیک، یکی از ویژگی‏ها و کارکردهای ایدئولوژی را در عرصه اجتماعی به وجود آوردن نوعی پدیده، جمعی به نام «ما» می‏داند .
بنابراین ایدئولوژی به وجود آورنده پدیده جمعی خاصی به نام «ما» است . به این ترتیب که ایدئولوژی مردم را به گردهمایی در یک مجمع می‏خواند ... . در اینجا «ما» می‏تواند یک طبقه اجتماعی، یک حزب سیاسی، یک ملت، و یا یک نهضت اجتماعی ... باشد .
به همین جهت، ایدئولوژی می‏تواند هم عامل دگرگونی اجتماعی گردد و هم عامل ثبات و حفظ اجتماعی باشد . م‏به بیان دیگر ایدئولوژی با کارکرد وحدت و انسجام‏آفرینی، هم عامل تحول و دگرگونی یک نظام محسوب می‏شود و هم عالم حفظ و ثبات و یکپارچگی یک نظام می‏گردد .
گی روشه می‏نویسد:
ایدئولوژی، افراد را به پیوستن به «ما» می‏خواند . منافع جمعی را طلب می‏کند، و کنش جمعی واحدی را پیشنهاد می‏کند ... . به هر صورت چه ایدئولوژی مربوط به گروه‏های خاص باشد و چه مربوط به جوامع کلی، هدف آن همیشه یکسان است: جمع شدن و پیوند یافتن افراد در سیستمی از ایده‏های پیشنهاد شده و به‏وجود آوردن هم آوازی و یگانگی در بین کسانی که دارای منافع و روحیه یکسانند . در این معنا، ایدئولوژی بیشتر عکس‏العمل‏ها و گرایش‏هایی از نوع اجتماعی ایجاد می‏کند، تا جامعه‏ای .
با توجه به کارکردهایی که ایدئولوژی در حوزه اجتماعی دارا است، می‏توان به این نکته اذعان کرد که مفهوم ایدئولوژی بیشتر از هر چیز یک مفهوم جامعه‏شناختی است; هر چند به لحاظ کاربرد ایدئولوژی بیشتر در حوزه سیاست مطرح شده تا در حوزه جامعه; یعنی به لحاظ خاستگاه می‏توان گفت ایدئولوژی قبل از هر چیز در نظریه‏ها و مکتب‏های جامعه شناختی ارائه شده از سوی نخبگان جامعه‏شناسی، قابل فهم و درک است . لذا کارکردهای آن در این عرصه بیش از سایر عرصه‏ها جلوه‏گر است . این مطلب در نظام‏های ایدئولوژیکی غربی بسیار محسوس‏تر است; زیرا با خلا دین و نظام‏های سنتی در این نظام‏ها، تفکرات جامعه‏شناختی برای تبیین، تحلیل و توجیه افکار عمومی و روانکاوی توده‏ها، به منظور ایجاد مکانیسمی برای کنترل افکار و هدایت اندیشه‏ها و افکار عمومی به کار گرفته شد و نیز برای بسترسازی افکار و اندیشه‏های عمومی با شرایط و فضای دگرگون شده و ایجاد هماهنگی با روند رو به رشد علوم و فناوری‏های جدید، مکتب‏های جامعه‏شناسی، به عنوان ایدئولوژی‏هایی که با تحلیل‏ها و کندو کاو اجتماع، قوانین کلی و اصول کلی حاکم بر روند جامعه و اجتماع را استنباط می‏کنند، پدید آوردند، و آن را در راستای کنترل و جلوگیری از طغیان و جنبش‏های اجتماعی به کار می‏گرفتند . همچنین برای حفظ و استمرار نظام سلطه و هژمونی خود، آن را به کار می‏گرفته‏اند . با توجه به آنچه گفته شد با قاطعیت می‏توان گفت که مکتب‏های جامعه‏شناسی در غرب، ایدئولوژی‏های حافظ وحدت و انسجام درونی و برونی توده‏ها در راستای حفظ و برقراری نظام سرمایه داری و نظام کمونیستی می‏باشند .
البته کاربرد نظریه‏های جامعه‏شناسی به عنوان ایدئولوژی‏های اجتماعی که در جامعه سرمایه‏داری غرب، بیش از هر جامعه ای دیگر در راستای حفظ و تحکیم آن به کار گرفته می‏شود، قابل ملاحظه و توجه است . در این رابطه انتقاد بعضی از جامعه‏شناسان، نسبت‏به جامعه‏شناسی کثرت‏گرایی غرب، می‏تواند مطالب فوق را مدلل و مبین کند . سخن و تحلیل یکی از منتقدان جامعه‏شناسی غرب، در خور توجه است که می‏گوید: «لازم به یادآوری است که بسیاری از جامعه‏شناسان غربی، من‏جمله جامعه‏شناسان آمریکا، به سیاست‏هایی که جنبه لیبرال‏تر داشته باشد، گرایش دارند . پاره‏ای از آنها صمیمانه در جهت صلح جهانی و بهبود شرایط زندگی و کار، تلاش می‏کنند، ولی به رغم تمایلات ذهنی خود، تحقیقاتی انجام می‏دهند که در نهایت‏به سود بورژوازی انحصاری است . هدف آن تحقیقات «تعمیر، تقویت و تحکیم نظام سرمایه‏داری است ... . اغلب جامعه‏شناسان غرب .. خود را دانشمندانی آکادمیک تصور می‏کنند که به سود علوم خالص که کوچک‏ترین ارتباطی با سیاست ندارد، به تحقیقات نظری و تجربی مشغولند; اما تحقیقات علمی این کسان ... . خواه به وجود این رابطه بین تحقیقات خود و سیاست معتقد باشند و خواه نباشند، سرانجام در خدمت منافع گروه‏های حاکم بر جوامع سرمایه‏داری قرار می‏گیرد» .
«رالوین گولدنر» تصریح می‏کند: «جامعه‏شناسی و نظریه‏های اجتماعی، ایدئولوژی فرهنگ سودانگاری است که در نظام سرمایه‏داری به عرصه ظهور رسیده است .» به اعتقاد و باور وی، جامعه‏شناسی به عنوان ایدئولوژی بر مسند دین و متافیزیک تکیه زد .
افراد و اشخاصی همچون «اگوست کنت‏» جامعه‏شناس فرانسوی، جامعه‏شناسی پوزیتویستی را دین بشریت‏خواندند; زیرا با تضعیف تصویر سنتی نظم اجتماعی، ارزش‏ها، هویت‏های اجتماعی نیز به دنبال آن، رو به نقصان و افول گذاشت . در این مقطع موج کوشش‏ها و تلاش‏های نو برای یافتن طرح جدید و مدل جدید، برای جایگزینی نظم پیشین رشد کرد و نظرات و دیدگاه‏های مختلفی ارائه شده; اما آنکه بیش از هر کس دیگری نقش ایفاء کرد و اندیشه نو را بنیان نهاد، «اگوست کنت‏» است که با گرایش پوزیتویستی در حوزه جامعه‏شناسی، دین بشریت را با آیین و معانی و تعلیمات خاص خود تاسیس کرد . به اعتقاد و باور وی، ایدئولوگ‏های چنین دینی را دانشمندان، تکنولوژیست‏ها و صاحبان صنایع جدید تشکیل می‏دهند .
جامعه‏شناسی پوزیتویستی در فرانسه، نمایشگر پیدایش ساختی از گرایش‏های جمعی است که در آن نیاز به طرح اجتماعی جدید، مورد تاکید است; زیرا اعتقاد به اصول اخلاق سنتی از میان رفته بود; در مقابل بر منزلت علم افزوده شده بود . پوزیتویسم، پاسخی بود به عدم اطمینان اخلاقی و فرسودگی ارزش‏های دوره بازسازی هدف فرار از بن بستی بود که در این دوره اشراف و طبقه متوسط ایجاد کرده بودند .
در مقابل برخورد دو گرایش راستگر با یکدیگر، پوزیتویسم بر واکنش غیردینی نسبت‏به جهان تاکید می‏کرد و ضمنا کسب دانش اجتماعی را ارزشمند می‏دانست و مایل بود اجتباب از ارزش‏های دینی و اخلاقی را یک هنجار جهانی بسازد; آنگاه از این روش غیراخلاقی، برای طرح‏ریزی جدید جهان استفاده کند، و این طرح جدید، قانون اخلاقی نوینی گردد .
از یک نقطه‏نظر، پوزیتویسم در صدد یافتن علوم اجتماعی عملی و مفید و غیراخلاقی بود که وسیله‏ای برای ساختن طرح اجتماعی باشد .
با توجه به شکل‏گیری رویکردهای پوزیتویستی در این حوزه که همواره بر نقش علوم جدید و جایگاه ویژه آن تاکید داشتند، «الوین گولدنر» ، وظایف جامعه‏شناسی در عصر جدید را ایجاد نظم و نظام در اجتماع برای تکامل بخشیدن به روند رو به توسعه صنعتی و اتمام پروژه مدرنیته ارزیابی می‏کند . برای ایفای این ماموریت تاریخی، جامعه‏شناسی به عنوان ایدئولوژی جانشین، مشغول طراحی و ارائه مدل و الگوی رفتارها و عملکردها و هنجارهای اجتماعی است تا در آن هیچ گونه جنبش و ایدئولوژی استقلال‏طلبانه رشد نکند و پروژه ناتمام مدرنیته در فضای آرام به ثمر نشیند .
«الوین گولدنر» در این زمینه می‏نویسد:
از جمله وظایف جامعه‏شناسی در دنیای مدرن، تنها مطالعه آن نیست; بلکه ایجاد نظم و ترتیب در آن و ارائه تصویری از آن است; یعنی تصویر مفهوم معینی از پدیدهای اجتماعی و مشخص کردن طرحی که رابطه آنها را با یکدیگر نشان دهد . بیشتر فعالیت آنها شامل فرمول‏سازی، استنتاج و ارائه تعداد منظمی از مفاهیم می‏گردد و لزوما بررسی قوانین و یا قضیه‏های قابل اثبات را از نظر تجربی در مورد رابطه پدیده‏ها با یکدیگر در بر نمی‏گیرد . به طور خلاصه بسیاری از کتاب‏های جامعه‏شناسی از کتاب‏های مقدماتی گرفته تا آثار پارسنز، همگی به جای اینکه جهان اجتماعی را مورد مطالعه قرار دهند، مشغول طراحی این جهان می‏باشند .

3 - 1 . وحدت اقتصادی

یکی از کارکردهای ایدئولوژی در عرصه اقتصاد، شکل بخشیدن به یک سیستم هماهنگ اقتصادی است . با حاکمیت تفکر و ایدئولوژی خاص، نظام اقتصادی جامعه همراه با وحدت و انسجام ساختار درونی آن شکل می‏گیرد . از این رهگذر، می‏تواند ابزارها و متد لازم را برای نظم و نظام بخشیدن به روند رشد یک نظام اقتصادی به کار گیرد و راهبردهای کلان اقتصادی را فرا روی جامعه ترسیم کند . در نهایت نیز پاسخ گوی مطالبات و نیازها و دغدغه‏های عدالت‏طلبانه توده‏ها و مردم گردد . لذا ایدئولوژی علاوه بر اینکه وحدت درونی و برونی یک سیستم اقتصادی را ممکن می‏سازد، می‏تواند به عنوان ملاک و منطق داوری و ارزیابی یک نظام اقتصادی نیز به کار گرفته شود .
چنان ایدئولوژی، همچنین می‏تواند نوع مطالبات و انتظارات خاص اقتصادی توده‏ها را نیز در حوزه حیات اقتصادی شکل دهد . مثلا در نظام سرمایه‏داری، ایدئولوژی حاکم بر آن، اقتضا می‏کند که تمام نهادهای اقتصادی و ساختارهای آن و نوع عملکرد آنها، بر محور غایات سودانگاری فردگرایانه صورت بگیرد . سودانگاری اصالت فردی نیز، ساختار و نهادهای اقتصادی متناسب خود را سامان می‏بخشد و از این رهگذر رفتارها و کنش‏های اقتصادی را نیز منسجم و نظامند می‏کند . در واقع سودانگاری به عنوان اصل و اساس بنیادی یک نظام اقتصادی، هنجارهای مربوط به حوزه خود را قاعده‏مند می‏کند . لذا رفتارهای اقتصادی جامعه را در مسیر «فایده باوری‏» نظام و سامان می‏دهد . «هابرماس‏» در بحث‏بحران‏های مشروعیت‏سرمایه‏داری مدرن، «فایده‏باوری‏» را به عنوان یک نظام اخلاقی هنجارهای عمومی را روا می‏دارد . که این هنجارها، نیز چشم اندازه‏های عمل را ضیق و محدود می‏کنند . با این حال هنجارها، در صورت انطباق با اصول کلان حاکم، می‏توانند منافع فردی و خصوصی را در زندگی قاعده‏مند کرده، مورد تعقیب قرار دهند . وی می‏نویسد:
«فایده‏باوری کلی‏گرا، نمایشگر نظام اخلاقی است که بر طبق همان ملاک‏های حقوق طبیعی، این قلمرو را قاعده‏مند می‏کند . بنابر عقایده فایده باورانه کلی‏گرایانه هر عمل راهبردی که لذت یا سود فرد را بیشتر کند، مجاز است، ولی عمل مزبور باید چنان باشد که با شانس دیگران برای بیشینه کردن سود یا لذت خود، منافات نداشته باشد . »
منبع:www.hawzah.net




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما