فدراسیون روسیه
تاریخ و جغرافیای روسیه
مسیحیان روسیه در رتبه ی اول جمعیت، مسلمانان تاتار در رتبه دوم و یهودیان با جمعیتی حدود دو میلیون نفر، در مرتبه سوم قرار دارند.
تاریخ روسیه در کنار جغرافیای آن، قابل توجه است. در 241 / 862 یک دولت روسی تشکیل شد که در 615 / 1236 توسط مغول ها برافتاد. در 859 / 1480 «ایوان سوم» ملقب به «ایوان بزرگ» بخش وسیعی از روسیه را از سلطه ی مغول ها خارج و جانشین او «ایوان مخوف» آن را تثبیت کرد. در 996 / 1617 میشل رومانوف بر سر کار آمد. او و جانشینش به توسعه ی ارضی و نوسازی توأم با خشونت در روسیه دست زدند که حاصل آن نارضایتی فزاینده ی مردم بود. سرانجام نیکلای دوم ( آخرین تزار روسیه) در 1284 / 1905 در برابر فشار جنبش انقلابی به ایجاد مجلس مشورتی دوما (3) پرداخت. اما جنبش انقلابی به این مرحله بسنده نکرد و گسترش آن در 1296 / 1917 به انقلاب کمونیستی منجر شد. (4)
کمونیست ها در 1301 / 1922 اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را تأسیس کردند که شامل روسیه، اوکراین و جمهوری های قفقاز بود، ولی بعدها جمهوری های دیگر نیز به آن پیوستند. تلاش برای گسترش انقلاب کمونیستی در شرق، توسعه ی اقتصادی، جنگ سرد با غرب و مسابقه ی تسلیحاتی با آمریکا از اهم فعالیت های نظام جدید در روسیه بود. اما با این حال، مشکلات سیاسی و اقتصادی روسیه، روز به روز افزایش یافت. گورباچوف کوشید این مشکلات را با طرح اصلاحات سیاسی و اقتصادی خود که شامل گلاسنوست (5) (فضای باز سیاسی) و پرسترویکا (6) (بازسازی اقتصادی) بود، بهبود بخشد؛ اما توفیقی نیافت و با کناره گیری او از قدرت، اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی از هم پاشید و جمهوری های پانزده گانه ای پدید آمدند که تلاش برای حل و فصل مسایل مشترک آن ها، جامعه کشورهای مستقل مشترک المنافع را به وجود آورد. (7)
روسیه پس از فروپاشی شوروی، با ناآرامی های سیاسی و نابسامانی های اقتصادی مواجه بود. در این دوره، درخواست جمهوری های پانزده گانه برای باز گرداندن نیروهای روسی از خاک خود، نحوه ی کنترل و یا انتقال سلاح های هسته ای، اختلافات ارضی و دخالت نظامی در چچن، از مهم ترین مسائل اختلاف برانگیز بین فدراسیون روسیه و جمهوری های پانزده گانه بود. به علاوه، افزایش دیون خارجی و ناتوانی در باز پرداخت آن ها، اهتمام به خصوصی سازی و کاهش هزینه های دولتی، اختلافات دائمی بین رییس جمهور و مجلس، تلاش برای افزایش تولیدات صنعتی، تورم، کاهش ارزش پول ملی، برنامه ریزی برای ذخایر دولت، تشویق و جذب سرمایه گذاری خارجی، مقابله با روند روبه رشد جنایت و فساد، حرکت به سوی بازار آزاد و تثبیت یک نظام دموکراتیک، از مسایل مهم دولت روسیه در این دوره بوده است.
با این که 2/76 درصد خاک، 50 درصد جمعیت، 90 درصد نفت، 80 درصد گاز طبیعی و 70 درصد منابع طلای شوروی سابق به روسیه رسیده و نیز، اختیارات وسیعی که بر پایه قانون اساسی جدید به رییس جمهوری داده شده است، اوضاع سیاسی و اقتصادی آن کشور چندان بهبود نیافته و وابستگی پنجاه درصدی درآمد ارزی کشور به نفت، حاصل این وضع آشفته است.
مشکلات روسیه
پس از فروپاشی شوروی، کمبود امکانات و کاغذ برای تولید نشریات و کتب، تشدید اختلافات مذهبی و دینی، فرار مغزها، کاهش دانشجویان، پایین آمدن کیفیت آموزش و... به رکود فعالیت های فرهنگی دامن زد. البته در این دوره، لغو سانسور در مطبوعات، بازگشت مخالفان به کشور، انتشار کتاب های ممنوعه، فعالیت احزاب و گروه های سیاسی، فضای مناسبی را برای انعکاس واقعیت ها و گسترش تلاش های فرهنگی به وجود آورد، و در این راستا، فعالیت های مذهبی و دینی با ساختن کلیساها و مساجد توسعه یافت، و روند جدایی دین از سیاست، (8) علی رغم آن که در قانون اساسی روسیه به رسمیت شناخته شده، کاهش یافت، زیرا گرایش به مذهب تشدید شده است. مسلمانان سنی، شیعی و اسماعیلی نیز در این دوره امکان فعالیت پیدا کردند و سیاست های ضد اسلامی دولت روسیه، چون حمایت از صرب ها و سرکوب چچنی ها به افزایش وحدت سیاسی مسلمانان و تحرک فرهنگی و دینی آنان مدد رسانید.
کشاورزی اشتراکی و اقتصاد دولتی، دو ویژگی بارز اقتصادی شوروی سابق بود که عدم پاسخ گویی به نیازهای اساسی مردم و کاهش قدرت خرید آنان را در پی داشت. البته اقتصاد شوروی در اجرای پروژه های عظیم اقتصادی، موفق، ولی در دست یابی به تکنولوژی پیشرفته و قابل رقابت با فناوری مدرن غرب، عاجز بود. هم چنین، در زمینه صنایع دفاعی و بخش های مرتبط به آن، به پیشرفت های قابل توجهی دست یافت. اما در مجموع، افزایش قیمت ها، انباشت بدهی های خارجی، کسری بودجه دولت، فساد در دستگاه دولتی، کاهش تولیدات داخلی، بهره برداری اسراف آمیز از مواد خام، فقدان انگیزه ی تولید، جدایی از بازار روبه گسترش جهانی و انحصار تجارت خارجی توسط دولت، به بروز علایم بحران اقتصادی در اوایل دهه 1360 / 1980 در شوروی سابق منجر گردید.
پرسترویکای گورباچف نه تنها موفق به کنترل بحران اقتصادی نشد، بلکه به تشدید آن انجامید. بعد از او، اصلاحات بازاری (9) با شدت بیشتری از سوی یلتسین در روسیه به مرحله ی اجرا درآمد، ولی به سرعت ناکارآیی اصلاحات اقتصادی جدید نیز آشکار شد و حتی تغییر نخست وزیران هم به بهبود اوضاع نینجامید. میزان بدهی این کشور در 1374/ 1995 به رقم 106 میلیارد دلار رسید و با وجود کمک وعده داده شده غرب، سطح زندگی پایین آمد و تولیدات داخلی کاهش یافت، و روسیه همانند گذشته، با تورم، کسری بودجه، بیکاری، فساد و رشوه خواری روبه رو شد.
در شوروی، هیچ تفکیک قوایی وجود نداشت و کلیه نهادها زیر چتر حزب کمونیست قرار داشتند. (10) از این رو، طبیعی به نظر می رسید که براساس قانون اساسی 1297 / 1918 قدرت دولت یا در واقع حزب، نامحدود باشد. این ایده در قانون اساسی 1303 / 1924 با ایجاد تمرکز گرایی افراطی نهادهای دولتی و حزبی تقویت گردید، و در قانون اساسی 1315 / 1936 شورای عالی در رأس هرم سیاسی قرار گرفت. در اصلاحیه قانون اساسی در 1356 / 1977 نیز، نظریه بی نیازی به دولت (11) کنار گذاشته شد، و در اصلاح مجدد آن در 1367 / 1988 راه برای انتصاب یک رییس اجرایی قوی و نیرومند، جدای از سازمان حزب هموار شد.
گورباچوف، تلاش کرد تا حزب کمونیست را در پرتو انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی، از بحران مشروعیت نجات دهد، اعتلای پست ریاست جمهوری از سوی گورباچف، گامی مهم در جهت انتخاب عالی ترین مقام اجرایی کشور از طریق آرای مردم ( و نه آرای حزب) بود.
در نظام سیاسی جدید، به رییس جمهور در شرایط عادی اختیار انحلال مجلس داده شده و فرامین او لازم الاجر است و در صورت خیانت و عدم کارآیی او با رأی دو سوم نمایندگان دو مجلس دوما و مجلس علیا یا شورای فدراسیون، برکنار می شود. عزل و نصب قضات داده قانون اساسی و دادگاه عالی فدراسیون روسیه، دادستان کل و قضات دادگاه های فدرال از جمله اختیارات رییس جمهور است؛ ولی دو مجلس یاد شده، به نیابت و وکالت از سوی رییس جمهور، بخشی از عزل و نصب ها را انجام می دهند.
در شوروی سابق، حزب کمونیست تنها حزب کشور بود که هسته ی اصلی نظام سیاسی را تشکیل می داد و بر کلیه فعالیت های اجتماعی و سیاسی مردم سیطره داشت. در 1369 / 1990 این حزب، موقعیت انحصاری و اعتبار سیاسی خود را از دست داد و حزب کمونیست فدراسیون روسیه جای آن را گرفت. این حزب جدید، ایده ی خشونت و انقلاب برای نیل به سوسیالیسم (12) را کنار گذاشت و به تمایلات ناسیونالیستی گرایش پیدا کرد. البته همه کمونیست ها، عضو حزب کمونیست فدراسیون روسیه نیستند، بلکه گروه های کمونیستی کندرو و میانه رو (مانند سوسیال دموکرات ها) (13) و تندرو ( مانند سیوسیالیست های انقلابی) را نیز تشکیل داده اند که اولی به نظام سرمایه داری و دومی به ایده های انقلاب کمونیستی اعتقاد راسخ دارند. با این حال، حزب کمونیست روسیه به عنوان قدرتمندترین حزب سیاسی کشور باقی مانده است.
روسیه پس از فروپاشی شوروی سابق، افزون بر مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مذکور، از جنبه ی نظامی نیز با مشکلاتی مواجه شد.
نظامیان روسی ابتدا به پیروی از مسؤولان سیاسی کشورشان، حضور آمریکا و دیگر قدرت های غربی در شرق آسیا را موجب برقراری ثبات و امنیت قلمداد کردند، اما پس از مدتی، تهدیدات احتمالی از سوی آمریکا، غرب و چین را مورد توجه قرار داده و به ضرورت تقویت و بازسازی ارتش توجه نمودند. این در حالی بود که با انحلال شوروی، مشکلات و دشواری های نظامی، روندی روبه رشد داشت مثلا، اهمیت، ارزش و جایگاه اجتماعی نیروهای نظامی کاهش یافت. فساد در بین رهبران بلند پایه نظامی، به اعتبار نظامیان لطمه وارد کرد، هزینه های نظامی به نفع بازسازی اقتصادی کم شد، امکانات نظامی شوروی سابق، بین جمهوری ها پراکنده و توزیع گردید، بخش هایی از «کا. گ. ب» منحل شد و بخش های مربوط به نیروهای مسلح، به طور فعال باقی ماند، تلاش برای دگرگون سازی ساختار وزارت دفاع، هماهنگی در ارتش را دچار خدشه کرد و مشکل مسکن نظامیان بازگشته از اروپای شرقی حل نشده باقی ماند.
پس از فروپاشی شوروی سابق، ارتش فدراسیون روسیه برای برقراری نظم در جمهوری ها و نیز سرکوب استقلال طلبان چچن وارد عمل شد. دخالت ارتش در بحران چچن، بر نقش نیروهای مسلح در امور سیاسی افزود. بودجه نظامی طی سال های اخیر، همواره افزایش یافته و هم اکنون ارتش روسیه 1240000 نیرو در اختیار دارد که به وسیله یک نیروی ذخیره 20 میلیونی و 583000 نیروی شبه نظامی فعال، پشتیبانی می شود. به علاوه 149 هزار نفر در نیروهای استراتژیک هسته ای در سه بخش دریایی، هوایی و زمینی سازماندهی شده اند. نیروهای نظامی این کشور در ارمنستان، گرجستان، مولداوی و تاجیکستان حضور مستمر دارند، و نیز بخشی از نیروهای سازمان ملل متحد در آنگولا، بوسنی، کرواسی، خاورمیانه، صحرای غربی و... را تشکیل می دهند.
سیاست خارجی روسیه
تاکنون بخش کوچکی از مصوبات جامعه کشورهای مستقل مشترک المنافع به دلایلی چون برداشت متفاوت اعضا از اهداف و آینده ی این اتحادیه، به اجرا درآمده است. هم چنین، روند روبه رشد نفوذ روسیه در همسایگان، درگیری نظامی و یا جنگ داخلی در ارمنستان، آذربایجان، گرجستان، و نیز، بحران چچن، حمایت روسیه از اقلیت روس ساکن در جمهوری ها، به ویژه در مولداوی و... روند هم گرایی را کند کرده است. هم گرایی اندک و ناچیزی که صورت گرفته است، بیشتر در بعد اقتصادی و کمتر در ابعاد سیاسی و نظامی است. البته بر سر راه هم گرایی بیشتر اقتصادی، موانع جدی وجود دارد که افزایش بدهی های جمهوری ها به روسیه، عدم هماهنگی اعضا در اجرای اصلاحات اقتصادی و تضاد منافع مالی و تجاری اعضا از آن جمله است. به نظر می رسد هم گرایی سیاسی و نظامی در این اتحادیه به علت بیم اعضا از احیای مجدد سلطه روسیه، روند کندی را طی می کند.
در دوره ی حاکمیت کمونیسم، تضاد عمیقی بین شوروی سابق و غرب وجود داشت، ولی گورباچف، دشمنی با غرب را کنار گذاشت و در صدد جلب کمک و پشتیبانی آن برآمد که راه به جایی نبرد. یلتسین هم بر این عقیده بود که روسیه دشمن ندارد، بلکه روسیه بخشی از غرب و اساسا اروپایی است. حاصل این بینش، توسعه ی روابط همه جانبه با آمریکا و اروپا و دنباله روی از سیاست های غرب بود که مصداق بارز آن در همراهی روسیه با غرب در تحریم و تهاجم بر عراق بود. (14) روسیه به موازات توسعه ی روابط با غرب، همکاری با اسرائیل را نیز گسترش داد، در حالی که قبل از آن، روسیه حامی اصل اعراب به شمار می رفت. اما از سال 1375 / 1996 تمایلات غرب گرایانه در سیاست خارجی روسیه رنگ باخت و این کشور مجددا درصدد ایفای نقش یک قدرت بزرگ و برابر با آمریکا برآمد.
به دنبال چرخش سیاست خارجی از غرب گرایی به ملی گرایی، روابط روسیه با کشورهای آسیایی و آفریقایی بهبود یافت. در این راستا، روس ها همکاری با چینی ها را به عنوان یک همکار استراتژیک توسعه دادند و روابط با متحد استراتژیک قبلی خود، یعنی هند را نیز احیا کردند. هم چنین درصدد حل اختلافات خود با ژاپن به ویژه بر سر جزایر کوریل برآمدند و همکاری تسلیحاتی خود با کره جنوبی را افزایش دادند. سیاست جدید روسیه که بیشتر در زمینه های نظامی، امنیتی و تسلیحاتی بود، نگرانی آمریکا و اروپا را از قدرت گرفتن مجدد روسیه برانگیخت و به روند اختلاف نظرهای متقابل دامن زد. به علاوه، گسترش حوزه امنیتی روسیه به جمهوری های شوروی سابق، همکاری فنی، اقتصادی و نظامی با ایران، حمایت از صرب های بوسنی، اعمال سیاست سرکوب در چچن، مخالفت با توسعه ی ناتو به سوی شرق، به شکاف و چالش میان دو طرف افزوده است.
روابط ایران با روسیه
روس ها هر چند پشتیبانی خود از رژیم ایران را تا پیروزی انقلاب نیز ادامه دادند، اما همواره نگران توسعه ی روابط ایران با آمریکا بودند که این نگرانی با اشغال سفارت آمریکا توسط نیروهای انقلاب پایان پذیرفت. در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، شوروی به تجهیز نیروهای متجاوز عراق دست زد و هم زمان تلاش کرد، روابط خود با تهران را نیز حفظ کند. روس ها، هم مثل آمریکایی ها، حاضر به پیروزی ایران در جنگ نبودند، سیاستی که در دوره ی گورباچف نمایان تر شد و به ابزاری برای فشار به ایران به منظور پذیرش قطعنامه 598 تبدیل گردید.
پس از تجزیه شوروی، گرایشات غرب گرایانه فدراسیون روسیه مانع از توسعه روابط آن کشور با ایران شد. اما از 1374 / 1995 به علت بی اعتمادی روسیه نسبت به آمریکا و نیز به دلیل تلاش روسیه برای ارایه ی یک سیاست مستقل، همکاری های روسیه و ایران، به ویژه در زمینه های هسته ای و نظامی روبه گسترش نهاد و این امر، روسیه را واداشت که در مقابل فشارهای آمریکا برای لغو همکاری های هسته ای دو کشور، مقاومت ورزد. البته شکاف روز افزون روسیه و ایران با آمریکا، و سیاست های مشترکی چون مخالفت با حضور بیگانگان در دریای خزر و ضرورت غیر نظامی کردن آن، به تحکیم روابط دو کشور کمک کرده است، ولی باید توجه داشت که هر چند روابط ایران و روسیه در سال های اخیر روبه افزایش بوده، اما این توسعه ی روابط از جانب روسیه، گاه برای کسب امتیاز از آمریکا صورت نگرفته است.
پي نوشت :
1. در تهیه مطالب این بحث از کتاب «فدراسیون روسیه» اثر الهه کولایی استفاده شده است.
2. «... واحدهای عضو در حکومت فدرال، حق حاکمیت خود را در امور داخلی حفظ کرده و اموری از قبیل روابط خارجی، ضرب سکه، اعلان جنگ و صلح را به حکومت فدرال واگذار می کنند». ر.ک: فرهنگ علوم سیاسی، علی آقا بخشی، ص 122.
3. "Duma" واژه روسی به معنی مجلس یا انجمن قانون گذار و شورای اداری است. ر.ک: فرهنگ علوم سیاسی، علی آقا بخشی، ص 102.
4. همان، ص 13-19.
5. Glasnost.
6. Perestroika.
7. فدراسیون روسیه، الهه کولائی، ص 19-27.
8. جدایی سیاست از دین، جدانگاری دین و دولت، ترجمه لغت secularism است.
9. مراد از اصلاحات بازاری، حرکت به سوی اقتصاد آزاد است، اقتصادی که در آن، جریانات و عملیات اقتصادی عمده و اساسی توسط بخش خصوصی، فارغ از کنترل مستقیم و فعالیت دولت صورت می گیرد. ر.ک: فرهنگ علوم سیاسی، علی آقابخشی، ص 130.
10. دیکتاتوری پرولتاریا (Dictatorship of proletariat) «قدرت دولتی طبقه ی کارگر است که در پی نابودی نظام سرمایه داری برقرار می شود و هدف آن، به وجود آوردن سوسیالیسم، حذف تقسیم جامعه به طبقات، تبدیل تمام اعضای جامعه به زحمتکش و از میان برداشتن پایه های هرگونه استثمار انسان توسط انسان است». ر.ک: فرهنگ علوم سیاسی، علی آقابخشی، ص 91.
11. «کمونیسم عبارت است از نظام اجتماعی – اقتصادی بدون طبقات، با مالکیت واحد همگانی مردم بر وسایل تولید، برابری کامل اجتماعی همه ی اعضای جامعه و نظامی بدون دولت است». ولی نظام سیاسی بدون دولت هم در کمونیسم، طی سال ها و دهه های اخیر رنگ باخته است. ر. ک: فرهنگ علوم سیاسی، علی آقابخشی، ص 59.
12. سوسیالیسم (socialism) نظریه و سیاستی که هدف آن، مالکیت یا نظارت جامعه بر وسایل تولید ( مثل زمین، سرمایه و اموال مهم) و اداره آن ها به نفع عموم است. ر. ک: فرهنگ علوم سیاسی، علی آقا بخشی، ص 315.
13. سوسیال دموکرات یا دموکراسی (دمکراسی) به آن بخش از نهضت کارگری و سوسیالیستی اطلاق می شود که ساختار دموکراتیک دولت را می پذیرد و خواهان دگرگونی های اجتماعی از طریق اصلاحات است، ر. ک: فرهنگ علوم سیاسی، علی آقابخشی، ص 314.
14. باید توجه داشت که عراق از متحدان سنتی شوروی بود.
15. مراد، قرارداد 1300 / 1921 است.
16. نفت شمال، منازعه ای برای کسب امتیاز نفت مناطق خارج از قرارداد دارسی بود که شامل پنج استان شمالی کشور (آذربیجان، خراسان، گیلان، مازندران و سمنان) می شد.
/س