دعا سلاح قدرتمندی برای موفقیت است
نويسنده:نورمن وينسنت پيل
مترجم:اسماعيل حسيني
مترجم:اسماعيل حسيني
مثبت انديشي-قسمت چهارم
قدرت دعا را امتحان کنيد
در يک دفتر کاربرفراز خيابان هاي شهر دو مرد مشغول گفت و گوي جدي بودند.يکي از آن دو،در کار و زندگي خصوصي اش دچار بحران شده بود و در اتاق بالا و پايين مي رفت.بعد با نااميدي نشست و سرش را در دست گرفت.وجودش پراز يأس بود.به سراغ مرد ديگر آمده بود تا از راهنمايي هايش استفاده کند چون همه او را مرد بسيار فهميده اي مي دانستند.آنها تمام جنبه هاي مسئله را بررسي کردند اما ظاهراً به راه حلي نمي توانستند برسند.درنتيجه نااميدي آن مرد پريشان بيشترشد.آهي کشيد و گفت:«فکر مي کنم هيچ قدرتي روي کره ي زمين نمي تواند مرا نجات بدهد.»
مرد ديگر فکري کرد و گفت:«من به اين مسئله اين طورنگاه نمي کنم.اشتباه مي کني که مي گويي هيچ قدرتي نيست که تو را نجات بدهد.من شخصاً معتقدم که هرمسئله اي راه حلي دارد.قدرتي هست که مي تواند کمکت کند.»بعد با صداي آهسته پرسيد:«چرا از قدرت دعا استفاده نمي کني؟»
آن مرد نااميد که حيرت کرده بود گفت:«البته من به دعا اعتقاد دارم ولي شايد بلد نيستم چطوردعا کنم.تو درباره ي دعا مثل يک راه حل عملي صحبت مي کني که مي تواند يک مشکل کاري را برطرف کند.هيچ وقت اين طور درباره ي دعا فکر نکرده بودم.اما دوست دارم دعا را امتحان کنم البته اگر راهش را به من نشان بدهي.»
او ازروش هاي عملي دعا استفاده کرد و به موقع خودبه پاسخش رسيد.اوضاع به نحو رضايت بخشي عوض شد.منظورم اين نيست که ديگر مشکلي نداشت.در واقع دوران بسيار سختي را پشت سرگذاشت اما عاقبت مشکلش را حل کرد.حالا چنان به قدرت دعا اعتقاد پيدا کرده که مي گويد:«اگر دعا بکنيم هرمشکلي را مي توان حل کرد و خوب هم حل کرد.»
کساني که درعلم پزشکي مهارت دارند اغلب دردرمان بيماران از دعا استفاده مي کنند.ناتواني ،فشارعصبي،و مشکلاتي ازاين نوع ممکن است در اثرعدم هماهنگي دروني به وجود بيايند.جالب توجه است که بدانيم چگونه دعا عملکرد هماهنگ روح وجسم را دوباره برقرار مي کند.يکي از دوستانم که فيزيوتراپيست است هنگام ماساژ دادن يک بيمارعصبي به او گفت:«همين طور که دارم به جسمت آرامش مي دهم،خداوند ازطريق انگشتان من بر روح تو تأثير مي گذارد.همين طور که روي جسمت کار مي کنم ازتو مي خواهم که دعا کني خداوند درونت را آرام کند.»اين حرف براي بيمار تازگي داشت اما برحسب اتفاق درحالت پذيرنده اي قرارداشت و سعي کرد افکار آرامش بخشي را از ذهن بگذراند.ازتأثير آرامش بخش اين افکار شگفت زده شد.
جک اسميت گرداننده ي يک باشگاه بدن سازي است که افراد سرشناسي مشتري دائمي آن هستند.او به خاصيت درماني دعا اعتقاد دارد و آن را به کار مي برد.او زماني بوکسورحرفه اي بود و بعد راننده ي کاميون شد،بعد از آن راننده ي تاکسي شد و عاقبت باشگاه بدن سازي خود را راه انداخت.او مي گويد وقتي مشتري هاي دائمي اش را براي سستي عضلات معاينه مي کند،آنها را نيز از لحاظ ضعف روحي هم معاينه مي کند زيرا اعتقاد دارد:«شما نمي توانيد جسم فرد را سالم کنيد مگراينکه اول روحش را سالم کرده باشيد.»
روزي والترهيستون،هنرپيشه ي معروف ،درکنارميزجک اسميت نشسته بود.متوجه ي تابلوي بزرگي روي ديوار شد که با مداد اين حروف را روي آن نوشته بودند:د.م.ق.آ.ب.آ.ن.م.با تعجب پرسيد:«معناي اين حروف چيست؟»
اسميت خنديد و گفت:«آنها مخفف اين کلمات هستند:دعاهاي مؤثر قدرت هايي را آزاد مي کنند که به وسيله ي آنها نتايج مثبت به دست مي آيد.»
دهان هيستون از تعجب بازماند.او گفت:«راستش اصلاً انتظارنداشتم در باشگاه بدن سازي چنين چيزهايي بشنوم.»
اسميت گفت:«من ازروش هايي مثل اين استفاده مي کنم تا کنجکاوي مردم تحريک شود.از من مي پرسند اين حروف چه معنايي دارند.اين سؤال به من فرصت مي دهد به آنها بگويم که اعتقاد دارم دعاهاي مؤثرهميشه نتيجه مي دهند.»
جک اسميت که به مردم کمک مي کند تا آنها تناسب اندام داشته باشند اعتقاد دارد که دعا،اگربيش از ورزش،حمام سونا و ماساژ اهميت دارد.دعا جزئي از فرايند آزاد سازي قدرت است.
امروزه مردم بيشتر ازگذشته دعا مي کنند زيرا فهميده اند که نقش مؤثري در کارايي آنها دارد.دعا به انسان کمک مي کند از نيروهايش بهره برداري کند و از توانش به گونه اي استفاده کند که به شکل ديگري ممکن نيست.
روان شناس معروفي مي گويد:«دعا قوي ترين نيرويي است که در دسترس فرد قراردارد تا با آن مشکلات شخصي اش را حل کند.قدرت دعا مرا شگفت زده مي کند.»
قدرت دعا جلوه اي ازانرژي است.درست همان طور هم که روش هاي علمي براي آزاد کردن انرژي اتمي وجود دارد،همين طورروش هاي علمي براي آزاد شدن انرژي معنوي از طريق ساخت و کار دعا وجود دارد.مثال هاي هيجان انگيزي از قدرت نيرو بخش دعا ذکر شده اند.
ظاهراً حتي قدرت دعا مي تواند با برطرف يا محدود کردن ضعف و بيماري فرايند پيرشدن را تعديل کند.دليلي ندارد که به خاطرافزايش سال هاي عمر انرژي اوليه يا نيروي حيات خود را از دست بدهيد،يا ضعيف و بي حوصله بشويد.دليلي ندارد که بگذاريد روحتان خسته و کسل شود.دعا مي تواند هر شب روح شما را تازه کند و شما را هر روز صبح با انرژي تازه از خواب بيدار کند.اگر بگذاريد دعا به ضميرناخودآگاهتان نفوذ کند مي توانيد راه حل مشکلاتتان را دريافت کنيد.ضميرناخودآگاه جايگاه نيروهايي است که درست يا اشتباه بودن اقدامات شما را تعيين مي کنند.دعا از اين قدرت برخوردار است که کاري کند تا واکنش هاي منطقي و درست ازخودتان نشان بدهيد.دعايي که در اعماق ضميرناخودآگاه شما نفوذ کرده باشد مي تواند شما را ازنو بسازد.قدرت شما را آزاد مي کند و موجب راحت جريان يافتن آن مي شود.
اگرهنوزاين قدرت را تجربه نکرده ايد،شايد لازم باشد که روش هاي جديد دعا کردن را ياد بگيريد.خوب است که دعا کردن را ازنقطه نظرکارايي آن مورد مطالعه قرار دهيد.معمولاً بر جنبه ي مذهبي دعا تأکيد مي کنند اگرچه اختلافي ميان اين دو مفهوم وجود ندارد.استفاده ي علمي از روش هاي معنوي،روش هاي کليشه اي را کنار مي زند.اگرچه به شيوه ي خاصي دعا مي کرده ايد حتي اگرفوايدي هم داشته،که حتماً داشته است،شايد بتوانيد با تغييردادن الگو و به کارگيري فرمول هاي تازه نتايج بهتري به دست آوريد.براي رسيدن به نتايج عالي تر،شناخت تازه اي از دعا پيدا کنيد و از مهارت هاي جديد استفاده نماييد.
بسيار مهم است که تشخيص بدهيد هنگام دعا با عظيم ترين نيروي جهان سر و کارداريد.امروزه ديگر از چراغ نفتي قديمي براي روشنايي استفاده نمي کنيد.مي خواهيد از جديدترين وسايل روشنايي استفاده کنيد.مردان و زناني که داراي نبوغ معنوي هستند دائماً روش هاي جديد معنوي را کشف مي کنند.عاقلانه است که قدرت دعا را مطابق با روش هايي که ثابت شده مؤثر و درست هستند به کاربگيريم.اگراين گفته به نظرشما عجيب و تاحدي علمي است بايد توجه داشته باشيد که رمزدعا دراين است که شيوه اي را پيدا کنيم که دريچه ي ذهن ما را به بهترين شکل به روي خداوند بازکند.هرروشي که باعث شود قدرت خداوند در درون ذهن شما جريان پيدا کند قابل استفاده است.
مثالي ازکاربرد علمي دعا را در ماجراي دو کارخانه دار معروف مي بينيم.اين دو کارخانه دار در مورد يک مسئله فني و شغلي با هم گفت و گو مي کردند.ممکن است فکر کنيد اين دو نفر بايد از لحاظ فني آن مسئله را مورد بررسي قرار مي دادند.آنها هم همين کار را کردند و بيشتر از آن،دعا هم کردند.اما به نتيجه مطلوب نرسيدند.بنابراين يک واعظ مذهبي را که دوست قديمي يکي از آن دو بود دعوت کردند؛زيرا به قول آنها فرمول دعااين است:«...هرجا دو يا سه نفر به نام من دور هم جمع شوند،من آنجا در ميان آنها هستم.»آنها به فرمول ديگري هم اشاره کردند،فرمولي که مي گويد:«اگر دو نفرازشما روي زمين درمورد چيزي که ازخدا مي خواهيد يک دل باشيد،خداوند آن را به شما خواهد داد.»
از آنجا که آن دو کارخانه دار آموزش علمي ديده بودند و کارشان هم با علم مربوط مي شد،معتقد بودند که دربرخورد با دعا به عنوان يک پديده بايد به دقت فرمول هايي را دنبال کنند.روش مناسب در به کار گرفتن يک علم استفاده از فرمول هاي پذيرفته شده اي است که درکتاب درسي آن علم آورده شده است.آنها استدلال کردند که اگر کتاب مقدس تصريح کرده است که دو يا سه نفر بايد دور هم جمع شوند شايد دليل اينکه دعايشان اجابت نشده اين است که آنها به نفرسومي نياز داشته اند.
بنابراين آن سه مرد دعا کردند و براي اينکه از بروزخطاي احتمالي درجريان دعا جلوگيري کنند دستورالعمل هاي ديگري را هم در مورد آن مسئله به کار بردند.يکي از آن دستورالعمل ها در اين جمله بيان شده است:«چون ايمان داريد،ازنعمت هاي خدا برخوردار خواهيد شد.»«اگر ايمان داشته باشيد،هرچه دردعا بخواهيد خدا به شما خواهد داد.»
بعد ازچندين جلسه ي کامل دعا هرسه نفرتأييد کردند که به دعايشان پاسخ داده شده است.نتيجه ي کارکاملاً رضايت بخش بود.نتايج بعدي حاکي از آن بود که آنها واقعاً ازراهنمايي الهي برخوردار شده بودند.
اين مردها آنقدردانشمندان بزرگي هستند که به دنبال يافتن توضيح دقيق نحوه ي کاراين قوانين معنوي نباشد،درست همان طورکه در مورد قوانين طبيعت کندوکاو نمي کنند،اما با اين واقعيت قانع هستند که وقتي روش هاي مناسب به کار گرفته شوند اين قوانين نتيجه مي دهند.
آنها گفتند:«اگرچه نمي توانيم آن را توضيح بدهيم اما واقعيت اين است که آن مشکل ما را گيج کرده بود و ما دعا کرديم.آن روش مؤثر از آب درآمد و نتيجه ي بسيار خوبي گرفتيم.»آنها اضافه کردند که به نظرآنها ايمان و هماهنگي عوامل مهمي درشيوه ي دعا کردن هستند.
چندين سال قبل مردي کسب و کارکوچکي به راه انداخت.همان طور که خودش مي گويد اولين مؤسسه او فقط يک پستوي کوچک بود.او فقط يک کارمند داشت.چند سال بعد آنها به اتاق بزرگ تري نقل مکان کردند و بعد از آن فضاي بزرگ تري دراختيار گرفتند.تلاش آنها بسيارموفقيت آميز بود.
روش تجارت اين مرد همان طور که خودش آن را توصيف مي کند عبارت بود از پر کردن يک سوراخ کوچک درديوار با دعا و افکار خوش بينانه.او اظهار کرد که کار سخت،مثبت انديشي ،معامله ي عادلانه،رفتار درست با مردم و دعاي مناسب هميشه نتيجه بخش هستند.اين مرد که ذهني خلاق و منحصر به فرد داشت فرمول ساده اي براي حل کردن مشکلاتش وغلبه بر دشواري ها از طريق قدرت دعا پيدا کرده بود.اوگفت اين فرمول کمي عجيب است اما من آن را تجربه کرده ام و مي دانم که نتيجه مي دهد.آن را به بسياري از افراد پيشنهاد کرده ام وآنها هم به نتايج ارزشمندي رسيده اند.آن را به شما نيز توصيه مي کنم.
فرمول من اين است:1-دعا کنيد2-تصويرسازي کنيد3-واقعيت ببخشيد.
منظور دوست من ازدعا کردن روش دعاي خلاق و روزانه بود.وقتي مشکلي پيش مي آمد او دردعايش بسيار ساده و صريح با خداوند درباره ي آن صحبت مي کرد.به علاوه او با خداوند مانند موجودي دور از دسترس و مبهم صحبت نمي کرد بلکه تصور مي کرد که خدواند در دفترش،در خانه اش،درخيابان ،درترک موتور سيکلتش،هميشه مثل يک شريک ومثل يک دوست صميمي نزديک اوست.اين دستوررا که مي گويد پيوسته دعا کنيد جدي گرفته بود اين جمله را اين طورتفسير مي کرد که بايد با آنها مواجه مي شد و درمورد آنها تصميم گيري مي کرد.حضورخداوند عاقبت بر ذهن خود آگاهش مسلط شد و پس ازآن افکار ناخودآگاهش را تحت تأثير قرار داد.اوزندگي روزانه اش را با دعا توأم کرده بود.همين طور که راه مي رفت يا رانندگي مي کرديا کارهاي ديگر روزمره را انجام مي داد دعا مي کرد.زندگي روزانه اش را از دعا پرکرده بود؛به عبارت ديگر با دعازندگي مي کرد .معمولاً براي دعا کردن در پيشگاه خداوند زانو نمي زد بلکه با خداوند مانند يک دوست نزديک حرف مي زد مثلاًمي گفت:«خدايا با اين مشکل چکار کنم؟»يا«خدايا فکر تازه اي درذهن من بيانداز.»او ذهنش و فعاليت هايش را با دعا توأم کرده بود.
نکته ي دوم دردعاي خلاق او تصويرسازي است.عامل اساسي درعلم فيزيک نيروست.عامل اساسي در علم روان شناسي آرزويي است که موفق خواهد شد.کساني که تصورمي کنند موفق مي شود احتمالاًموفق خواهد شد.کساني که تصورمي کنند شکست مي خورند احتمالاًشکست خواهند خورد.وقتي شکست يا پيروزي را درذهن خود تصوير مي کنيد اين تصاويرذهني به احتمال زياد واقعيت پيدا خواهند کرد.
براي اينکه مطمئن شويد چيز با ارزشي براي شما اتفاق خواهد افتاد اول براي آن دعا کنيد وآن را مطابق با اراده ي خداوند آزمايش نماييد،بعد تصويري از اتفاق افتادن آن را درذهنتان نقش کنيد.آن را درضميرخودآگاهتان نگهداري کنيد.دائماً اين تصوير را به اراده ي خداوند واگذارکنيد يعني کار را به دست خدا بسپاريد و راهنمايي هاي اورا دنبال کنيد.سخت کارکنيد وهوشيارباشيد .بدين ترتيب نقش خود را دررسيدن به موفقيت در آن زمينه ايفا مي کنيد.واقعيت پيدا کردن آن تصوير را درذهنتان تمرين کنيد.اين کارراانجام دهيد،آنگاه شما درمورد آن دعا کرده و درذهنتان تصويرکرده ايد اگرقابل تحقق باشد واقعيت پيدا مي کند؛البته بايد قدرت خداوند را براي تحقق يافتن آن به ياري بطلبيد وعلاوه برآن براي تحقق پيداکردن آن با تمام وجود تلاش کنيد.
خود من هم اين روش سه مرحله اي دعا کردن به کار برده ام وآن را بسيار قدرتمند يافته ام.آن را به افراد ديگر پيشنهاد کرده ام و آنها هم گفته اند که اين روش قدرت خلاقه اي را در زندگي شان آزاد کرده است.
براي مثال خانمي متوجه شد که شوهرش ازاو دور مي شود .درابتدا،ازدواج آنها موفق بود وزندگي خوبي داشتند اما کم کم اين خانم به اموراجتماعي مشغول شد وشوهرش هم درکارش غرق شد وقبل از اينکه متوجه شوند ،دوستي نزديک وقديمي شان ازدست رفته بود.يک روز اين خانم متوجه شد که شوهرش به زن ديگري علاقه مند شده است .ازشدت عصبانيت ديوانه شد وحالت عصبي پيدا کرد.با عالمي مشورت کرد،او هم با درايت بسيار موضوع صحبت را به خود آن خانم برگرداند.آن خانم اقرار کرد که درچند سال اخير در کارخانه بي دقت بوده و خودخواه شده،زبان گزنده اي پيداکرده و بسيار نق مي زده است.
بعد ازآن اعتراف کرد که هرگز خودش را هم سنگ شوهرش نمي دانسته است.درمقايسه با او خودش را خيلي کمترمي دانسته و احساس مي کرده که از لحاظ اجتماعي و فکري نمي تواند با او برابري کند.
بنابراين شيوه ي برخوردي ستيزه جويانه درپيش گرفته که مشخصه ي آن بهانه گيري وعيب جويي بوده است.
عالم متوجه شد که آن زن بيش ازآنچه نشان مي داد استعداد وتوانايي دارد. پيشنهاد کرد درذهن ،خودش را به شکل زني توانا وجذاب تصويرکند.به شوخي گفت که خداوند «سالن زيبايي دارد»وتوکل برخدا مي تواند صورت فرد رازيبا کند و رفتارش را دلربا وآرام سازد.به او ياد داد چطور دعا کند و چطور از لحاظ معنوي تصويرسازي کند.همچنين به او نصيحت کرد که در ذهنش تصويري اززنده شدن دوباره ي دوستي و سازگاري قديم و خوبي هاي شوهرش را جاي دهد.به اوگفت که به اين تصويرايمان داشته باشد وبه آن وفاداربماند.به اين ترتيب او را براي کسب جالب ترين پيروزي در زندگي خصوصي اش آماده کرد.
در همين هنگام شوهر اين خانم به او اطلاع داد که مي خواهد او را طلاق بدهد.اما او آنقدر برخودش تسلط پيدا کرده بود که بتواند اين درخواست را با آرامش بشنود.به سادگي جواب داد که شوهرش بخواهد او هم مايل به جدايي است.اما پيشنهاد کرد حالا که جدايي آنها قطعي است اين تصميم را به مدت نود روزبه تعويق بياندازند.با آرامش گفت:«اگر درپايان نود روز احساس کردي هنوز مايل به طلاق هستي من هم به تو کمک خوهم کرد که اين کار را انجام بدهيم.»شوهرش نگاه ناباوارانه اي به او انداخت زيرا انتظار داشت همسرش از شدت عصبانيت منفجرشود وگريه وزاري راه بياندازد.
شوهرهرشب ازخانه بيرون مي رفت و زن هرشب درخانه مي نشست واو را درعالم خيال مي ديد که روي صندلي قديمي اش نشسته است.او روي آن صندلي ننشسته بود اما زن در ذهنش تصويري از او را آنجا نقش کرده بود که مثل روزگار گذشته داشت راحت و آسوده روزنامه اش را مي خواند.مجسم مي کرد که شوهرش دراطرف خانه پرسه مي زند و مثل روزهاي گذشته وسايل خانه را تعميرمي کند يا رنگ مي زند.
حتي او را مجسم مي کرد که در شستن ظرف ها مثل روزهاي اول ازداوج به او کمک مي کند.تصورمي کرد که مثل قديم باهم گلف بازي مي کنند وبه پياده روي مي روند.
اين تصويررا با ايمان درذهنش حفظ کرد تا اينکه يک شب ديد که شوهرش واقعاًروي آن صندلي قديمي نشسته است .يک بارديگر به او نگاه کرد تا مطمئن شود چيزي که مي بيند واقعيت دارد وحاصل تصوير سازي نيست .اما شايد تصويرسازي هم يک جورواقعيت باشد چون به هرحال خود آن مرد آنجا نشسته بود.گاهي ازخانه بيرون مي رفت ولي شب هاي بيشترو بيشتري روي صندلي اش مي نشست.بعد مثل روزهاي گذشته خبرهاي روزنامه را براي او مي خواند.عاقبت در بعد ازظهر يک روزشنبه ي آفتابي پرسيد:«با بازي گلف چطوري؟»
روزها به خوبي وخوشي مي گذشتند تا اينکه زن متوجه شد نودمين روز فرا رسيده است.عصرروز آخر به آرامي گفت:«بيل امروز،روز نودم است.»
بيل که گيج شده بود پرسيد:«منظورت چيه؟روزنودم يعني چه؟»
-عجب يادت نيست ؟قرارگذاشتيم که نود روز صبرکنيم تا قضيه ي طلاق روشن بشود.خُب حالا آن روز رسيده است.
بيل يک لحظه به او نگاه کرد بعد پشت روزنامه اش پنهان شد همين طورکه آن را ورق مي زد گفت:«بچه نشو.من که بدون تو نمي توانم سرکنم.از کجا فکر کردي مي خواهم ازتو جدا بشوم؟»
بدين ترتيب ثابت شد که آن فرمول مؤثراست آن زن دعا کرد،تصوير سازي کرد وبه نتيجه اي که مي خواست رسيد.او با قدرت دعا مشکل خودش و شوهرش راحل کرد.
افراد بسياري را مي شناسم که اين روش را با موفقيت نه فقط در مسائل خصوصي بلکه درمشکلات شغلي نيزبه کار برده اند.هنگامي که اين روش با صداقت وهوشمندي به کارگرفته شود نتايج به دست آمده به قدري عالي هستند که بايد اين روش را روش دعاي فوق العاده مؤثربدانيم .کساني که اين روش را جدي مي گيرند و عملاًاز آن استفاده مي کنند به نتايج حيرت انگيزي مي رسند.
درضيافت يک مجمع صنعتي سر ميزريئس مجمع درکنارمردي نشسته بودم که اگرچه کمي خشن به نظر مي آمد ولي خيلي دوست داشتني بود .درحين شام چند کلمه ي مذهبي چاشني صحبتش کرد اما لحن صحبتش به طورکلي مذهبي نبود بعد از شليک خنده ي حاضران از من عذر مي خواست ولي به او گفتم که چنين کلمه هايي را قبلاً هم شنيده ام.
به من گفت که هنگام کودکي در مراسم مذهبي شرکت مي کرده اما به تدريج ازمذهب دورشده است او همان داستان قديمي را براي من تعريف کرد که در تمام زندگي ام آن را شنيده ام وهنوز هم افراد بسياري آن را همچون داستان کاملاًتازه اي برايم تعريف مي کنند.داستان آنها ازاين قرار است:«وقتي بچه بودم پدرم مرا مجبور مي کرد به کلاس تعليمات ديني بروم ومطالب مذهبي را به زور درذهن من مي کرد .بنابراين وقتي از خانه دورشدم ديگر نمي توانستم مطالب مذهبي را تحمل کنم واز آن زمان تاکنون به مراسم مذهبي نرفته ام.»
در اين لحظه مرد ديگري به طرف ميزما آمد و با اشتياق زياد به من گفت چيز شگفت انگيزي براي او اتفاق افتاده است.گفت از اينکه کارهايش خوب پيش نمي رفته مدتي افسرده شده بوده است.بعد تصميم مي گيرد که يکي دو هفته به مسافرت برود و يکي از کتاب هاي مرا به اسم"راهنمايي براي زندگي توأم با اعتماد به نفس"با خودش ببرد و بخواند.در اين کتاب روش هاي رسيدن به ايمان شرح داده شده اند.گفت که با خواندن آن براي اولين باربه احساس رضايت خاطر و آرامش دست پيدا کرده و تشويق شده که توانايي هايش را کشف کند.او داشت باور مي کرد که پاسخش مشکلش روآوردن به مذهب است.
گفت:«به اين ترتيب بود که شروع کردم به استفاده ازاصول معنوي که در کتاب شما ارائه شده اند.باورکردم که با کمک خداوند هدف هايي که مي خواستم به آنها برسم قابل دسترسي هستند.احساسي به من مي گفت که همه چيز درست مي شود و از آن زمان به بعد ديگر از هيچ چيزنگران نمي شوم.مطمئن بودم که کارها درست مي شود، درنتيجه بهتر مي خوابيدم و کم کم حالم بهترشد.مثل اين بود که داروي تقويتي خورده باشم.ادراک جديدي که پيدا کردم و استفاده از آن روش هاي معنوي نقطه ي عطفي درزندگي من شد.»
وقتي ازما جدا شد، مردي که درکنار دستم نشسته بود و به دقت به ماجراي او گوش داده بود گفت:«هيچ وقت چنين چيزي نشنيده بودم.آن آقا درباره ي مذهب مثل روشي عملي و شادي بخش صحبت مي کرد.هيچ وقت کسي درباره ي مذهب اين طوربا من صحبت نکرده بود.انگار از نظر او مذهب مثل يک علم است،علمي که مي شود از آن استفاده کرد تا سلامتي و وضعيت شغلي بهتري داشته باشيم.واقعاً هيچ وقت اين طوري به مذهب نگاه نکرده بودم.»
بعد اضافه کرد:«ولي مي داني چه چيز اين مرد خيلي روي من تأثير گذاشت؟حالت نگاهش!»
جالب بود که وقتي اين جمله را ادا مي کرد دقيقاً همان حالت درنگاه خود او هم ديده مي شد.براي اولين بار در زندگي اش فکر مي کرد که ايمان مذهبي موضوعي منحصر به افراد قشري و کوته فکرنيست بلکه روندي علمي براي زندگي موفق است،زيرا مستقيماً نتيجه ي قدرت دعا در زندگي افراد را مي ديد.
من شخصاً اعتقاد دارم که دعا انتقال يک احساس عاطفي ازيک فرد به فرد ديگر و به خداوند است.تمام دنيا درحرکت است،مولکول هاي يک ميز حرکت دارند،هوا پراز نوسان است،واکنش ميان انسان ها نيزحرکت دارد.وقتي شما براي يک فرد دعا مي کنيد نيرويي را که در دنياي معنوي وجود دارد به کار مي گيريد.در جريان دعا حسي از عشق،مددکاري،حمايت و درکي دلسوزانه و نيرومند را ازخودتان به فرد ديگرانتقال مي دهيد.درطي اين روند امواجي را در جهان به کار مي اندازيد که خداوند ازطريق آنها به هدف هاي خوبي که برايشان دعا مي کنيد واقعيت مي بخشد.اين اصل را آزمايش کنيد و نتايج شگفت انگيزش را به چشم خود ببينيد.
براي مثال من عادت دارم همين طورکه ازکنار افراد مي گذرم برايشان دعا مي کنم.به ياد مي آورم که يک بار با قطار از ويرجينياي غربي عبور مي کردم که فکر عجيبي به سرم زد.مردي را ديدم که درايستگاه قطار ايستاده بود و بعد قطار حرکت کرد و او از نظرم دور شد.به ذهنم رسيد که او را براي اولين بار وآخرين بار مي ديدم.زندگي او و من براي زماني کمتر ازيک ثانيه به آرامي به هم برخورد پيدا کرد.او به راه خودش رفت و من هم راه خودم را در پيش گرفتم.از خودم پرسيدم سرانجام زندگي اش چه خواهد شد.
بعد براي او دعا کردم.دعا کردم که زندگي اش سرشارازنعمت خدا باشد.بعد همين طور که قطارحرکت مي کرد براي کسان ديگري که مي ديدم دعا کردم.براي مردي که درمزرعه شخم مي زد دعا کردم و ازخدا خواستم که ياري اش کند و محصول خوبي به او بدهد.مادري را ديدم که داشت رخت پهن مي کرد و ازآن همه لباس هايي که شسته بود فهميدم که بايد خانواده ي پر جمعيتي داشته باشد.حالت چهره اش و آن طورکه لباس هاي بچه هايش را با مهرباني روي بند رخت مي انداخت به من مي گفت که او زن خوشبختي است.برايش دعا کردم.دعا کردم که زندگي سعادتمندانه اي داشته باشد،شوهرش هميشه با او صادق باشد و او هم نسبت به شوهرش صداقت داشته باشد.دعا کردم که آنها خانواده ي خداشناسي بشوند و بچه هايشان جوان هايي قوي و شرافتمندي از آب دربيايند.
دريک ايستگاه مردي را ديدم که به ديواري تکيه داده بود و چُرت مي زد.برايش دعا کردم که با آرامش ازخواب بيدار شود.
بعد درايستگاهي توقف کرديم و بچه ي دوست داشتني کوچولويي را آنجا ديدم،يک پاچه ي شلوارش از پاچه ي ديگربلندتر بود،دکمه هاي يقه ي پيراهنش باز بود،پليوري که به تن داشت برايش زيادي بزرگ بود،موهاي
آشفته اي داشت و صورتش کثيف بود.به شدت مشغول مکيدن يک آب نبات چوبي بود.برايش دعا کردم و وقتي قطار راه افتاد به من نگاه کرد و لبخند بسيارزيبايي زد.فهميدم که دعايم کارگرشده.برايش دست تکان دادم و او هم براي من دست تکان داد.به احتمال قوي ديگرهرگز او را نمي ديدم اما زندگي هاي ما با هم تماس پيدا کرده بودند.تا آن موقع هوا ابري بود ولي ناگهان خورشيد از پشت ابرها پيدا شد فکرمي کنم نوري در دل آن پسرک درخشيد زيرا همان نور درچهره اش هم نمايان بود.مي دانم که درآن لحظه دلم شاد شد.از اين موضوع مطمئن هستم چون قدرت خداوند درحرکتي دايره وار در درونم جريان پيدا کرده بود و از من به آن پسرک و از آن پسرک به خداوند مي رسيد و همه ي ما شيفته ي قدرت دعا شده بوديم.
يکي از مهمترين کارکردهاي دعا تحريک ايده هاي خلاق است.درون ذهن ما تمام منابع لازم براي زندگي موفق وجود دارد.ايده هايي درضميرخودآگاه ما وجود دارند که اگرآزاد شوند و ميدان پيدا کنند و درست پياده شوند مي توانند اجراي موفق هرپروژه يا کاري را به دنبال داشته باشند.خداوند در درون ذهن و شخصيت ما تمام نيروها و توانايي هاي بالقوه را قرارداده است که براي زندگي مثبت به آنها نيازداريم.وظيفه ي ماست که از اين نيروها بهره برداري کنيم و آنها را توسعه دهيم.
براي مثال،مردي از آشنايان من درشرکتي کار مي کند و چهارمديراجرايي زيردست او کارمي کنند.اين افراد درفواصل زماني منظم يک جلسه ايده يابي برپا مي کنند.هدف ازاين جلسات اين است که تمام ايده هاي خلاقي را که در ذهن آن چهارنفرپنهان شده است بيرون بکشند.
براي اين جلسه از اتاقي استفاده مي کنند که در آن از تلفن،زنگ و ساير لوازم معمول اداري خبري نيست.پنجره ي دو جداره ي اتاق کاملاً در برابر صدا آکوستيک شده،به طوري که تا حد زيادي از ورود سروصداي خيابان جلوگيري مي کند.
قبل از شروع جلسه اين گروه چهارده نفره ده دقيقه درسکوت دعا و مراقبه مي کنند.تصورمي کنند که خداوند دارد ذهن شان را به کار مي اندازد.هر يک از آنها به طريق خودش درسکوت دعا مي کند،و باوردارد که خداوند ايده هاي مناسبي را که براي کارش مورد نيازهستند از ذهنش آزاد مي کند.
پس از اين دوره ي سکوت تمام آنها شروع به حرف زدن مي کنند و ايده هايي را که از ذهنشان بيرون آمده است بيرون مي ريزند بعد آن ايده ها را روي کارت هايي يادداشت مي کنند و روي ميزمي اندازند.هيچ کس اجازه ندارد در اين لحظه ي حساس از ايده اي انتقاد کند چون بحث کردن برسرايده ها ممکن است جريان فکرخلاق را متوقف سازد.آن کارت ها جمع آوري مي شوند و تک تک آنها در جلسه ي بعدي مورد ارزيابي قرار مي گيرند اما اين جلسه فقط به يافتن ايده هايي که با قدرت دعا تحريک شده اند اختصاص دارد.
وقتي اين کارشروع شد درصد بالايي از ايده هاي پيشنهاد شده ارزش خاصي نداشتند اما همين طورکه اين جلسه ادامه پيدا کرد درصد ايده هاي خوب افزايش يافت.حالا بسياري ازبهترين پيشنهاداتي که ارزش عملي شان با گذشت زمان ثابت شده است در همين جلسه هاي ايده يابي شکل گرفته اند.
يکي ازمديران اجرايي اين شرکت گفت:«ما به ايده هايي دست پيدا کرديم که نه فقط ارزش خود را در طرازمالي شرکت نشان مي دهند بلکه به ما احساس اعتماد به نفس تازه اي داده اند .به علاوه احساس عميق دوستي در ميان چهارنفر به وجود آمده و درميان افراد سازمان نيزگسترش پيدا کرده است.»
آن تاجرقديمي که مي گويد مذهب موضوعي نظري است و جايي در تجارت ندارد کجاست تا اين جلسات راببيند؟امروز هرمديرموفق و توانايي آخرين و بهترين روش هاي توليد،توزيع،ومديريت را به کارمي گيرد.وبسياري از مديران دارند به اين نتيجه مي رسند که يکي از کارآمدترين روش ها استفاده از قدرت دعاست.
همه جاافراد با هوش مي فهمند که با به کارگيري قدرت دعا احساس بهتري دارند ،بهترکار مي کنند،بهتر مي خوابند وانسان هاي بهتري هستند.
دوستم گراوز پترسون که سردبير مجله ي معروفي است که توان قابل ملاحظه اي دارد.او مي گويد که انرژي اش حداقل تا حدي ازروش هاي دعاي او ناشي مي شود.براي مثال او دوست دارد هنگام دعا کردن به خواب برود چون اعتقاد دارد در آن هنگام ضميرناخودآگاهش آسوده تر از مواقع ديگراست.در ضمير ناخودآگاه است که زندگي ما تا حد زيادي شکل مي گيرد.اگردعايي را وارد ضميرناخودآگاه کنيد در لحظه اي که بيشترين آرامش را داريد آن دعا تأثير زيادي خواهد داشت.آقاي پترسون پيش خود خنديد و گفت:«زماني از اينکه هنگام دعا کردن خوابم مي برد نگران مي شدم اما حالا در واقع سعي مي کنم که اين اتفاق بيفتد.»
من در مورد بسياري از روش هاي منحصر به فرد دعا اطلاع دارم.يکي از مؤثرترين آنها روشي است که فرانک لوباخ آن را در کتاب عالي اش با عنوان «دعا،بزرگ ترين قدرت دنيا»معرفي مي کند.به نظرم اين کتاب يکي از عملي ترين کتاب هايي است که در زمينه ي دعا نوشته شده است زيرا به شرح روش هاي تازه اي ازدعا کردن مي پردازد که واقعاً مؤثرهستند.دکتر لوباخ معتقد است که نيروي واقعي در اثر دعا به وجود مي آيد.يکي از روش هاي او اين است که درخيابان راه مي رود و به طرف مردم دعا مي فرستد.او اين نوع دعا کردن را دعاي برقي مي نامد.کساني را که از کنارش عبور مي کنند زيررگباردعا مي گيرد و به سمت آنها افکاري سرشار از حسن نيت و عشق مي فرستد .مي گويد کساني که در خيابان از کنار او مي گذرند وقتي به سمتشان دعا پرتاب مي کند اغلب برمي گردند و به او نگاه مي کنند و لبخند مي زنند.آنها جاري شدن قدرتي مانند انرژي الکتريکي را احساس مي کنند.
او در اتوبوس به طرف همسفرانش دعا مي فرستد.يک بار پشت سرمردي نشسته بود که خيلي گرفته به نظر مي آمد .وقتي سوار اتوبوس شد ديد که آن مرد اخم کرده است.به طرف او دعاهايي فرستاد که حاکي از حسن نيت و ايمان بودند.تصورمي کرد که دعاهايش آن مرد را احاطه کرده و به ذهنش وارد مي شوند.ناگهان آن مرد آرام آرام به پشت گردنش ضربه زد .و وقتي از اتوبوس پياده مي شد اخم از صورتش رفته بود و به جايش لبخند نشسته بود .دکترلوباخ معتقد است که اغلب توانسته فضاي کلي اتوبوس يا ماشيني را که پر ازمسافر بوده با به جريان انداختن عشق و دعا کاملاً عوض کند.
در واگن قطارمرد نيمه مستي را ديدم که رفتاري کاملاً بي ادبانه داشت؛با لحن کاملاً عامرانه اي حرف مي زد و به طورکلي رفتار زشتي انجام مي داد.با اينکه ازمن فاصله داشت احساس کردم تمام کساني که در آن واگن بودند از او بدشان مي آيد تصميم گرفتم روش لوباخ را درمورد او به کار ببرم.بنابراين براي او دعا کردم در همان حال مجسم مي کردم که رفتاربهتري از خودش نشان مي دهد و افکارسرشار از حسن نيت به طرفش فرستادم بلافاصله و ظاهراً بدون هيچ دليلي آن مرد به طرفم برگشت ولبخند معصومانه اي زد وبه من سلام داد.رفتارش عوض شد و آرام گرفت .کاملاًمطمئن هستم که دعاهايم به او رسيده و اثرکرده بود.
عادت من اين است که قبل از سخنراني براي حاضران در جلسه دعا مي کنم و عشق وحسن نيتم را به طرفشان مي فرستم .گاهي در ميان حاضران يک يا دو نفر را انتخاب مي کنم که افسرده به نظر مي رسند يا حتي نسبت به من حالت خصمانه اي دارند و بعد دعاهايم را مشخصاً به طرف آنها مي فرستم.به تازگي درضيافت شام سالانه ي اتاق بازرگاني دريکي از شهرهاي جنوب غربي کشور سخنراني مي کردم.درميان جمعيت متوجه مردي شدم که به من اخم کرده بود.کاملاً امکان داشت که به حالت چهره اش ربطي به من نداشته باشداما به هرحال حالت دوستانه اي نداشت.قبل از شروع سخنراني برايش دعا کردم وحسن نيتم را به طرفش فرستادم.درحين سخنراني همچنان به اين کار ادامه دادم.
در پايان جلسه وقتي داشتم با کساني که دراطرافم بودند دست مي دادم ناگهان کسي دستم را خيلي محکم فشارداد.متوجه شدم همان مردي است درآغاز سخنراني اخم کرده بود.داشت به من لبخند مي زد.گفت :«راستش را بگويم و قتي به اين جلسه آمدم از شما خوشم نيامد.ازکشيش ها خوشم نمي آيد و دليلي نمي ديدم که شما در ضيافت شام اتاق بازرگاني ما سخنراني کنيد.اميدوار بودم که سخنراني تان خراب شود .اما همين طورکه شما حرف مي زديد انگارچيزي در من اثرکرد ،احساس کردم که آدم تازه اي شده ام.آرامش عجيبي پيدا کرده بودم و حالا از شما خوشم مي آيد!»
اين سخنراني من نبود که چنين اثري روي اوگذاشته بود.تأثير قدرت دعا بود هر يک از ما درذهنش حدود دو بيليون باطري کوچک دارد.ذهن انسان مي تواند با فکرو دعا ازخودش انرژي ساطع کند.قدرت مغناطيسي بدن انسان مورد آزمايش قرارگرفته است.ما هزاران فرستنده ي کوچک داريم که وقتي اين فرستنده ها با دعا تنظيم شوند قدرت عظيمي مي تواند در درون يک نفرجريان پيدا کند و به افراد ديگرمنتقل شود.با دعا مي توانيم به ديگران نيرو بدهيم.دعا مانند يک ايستگاه گيرنده و فرستنده عمل مي کند.
مردي بود که به الکل اعتياد داشت و من درزمينه ي ترک اعتياد به او کمک مي کردم .شش ماه بود که لب به الکل نزده و به قول الکلي هاي بي نام خشک بود.او به يک سفرکاري رفته بود و يک بعد ازظهرسه شنبه درحدود ساعت چهاراحساس عجيبي به من گفت که او به درد سرافتاده است .اين مرد تمام فکر من را به خودش مشغول کرده بود.احساس کردم چيزي مرا به طرف او مي کشد.بنابراين تمام کارهايم را کنارگذاشتم و برايش دعا کردم.حدوداً نيم ساعت دعا کردم.بعد نگراني ام برطرف شد و دست از دعا کردن کشيدم.
چند روز بعد به من تلفن کرد و گفت:«تمام هفته را در بوستون بودم.مي خواهم بداني که هنوزخشک هستم ولي اول هفته خيلي به من سخت گذشت.»
پرسيدم:«راجع به روز سه شنبه ساعت چهارحرف مي زني؟»
با تعجب جواب داد:«خداي من،بله،تو از کجا فهميدي؟کي به تو خبر داد؟»
جواب دادم:«کسي به من خبرنداده،يعني هيچ آدمي به من خبرنداده.»
احساسي را که در مورد او روز سه شنبه ساعت چهار داشتم برايش توضيح دادم و گفتم حدود نيم ساعت براي او دعا کرده بودم.
بهت زده شد و گفت:«من درهتل بودم و درجلو بار زنوانم سست شد.با خودم خيلي جنگيدم بعد به فکر توافتادم چون درست همان وقت به کمک نياز داشتم و شروع به دعا کردم.»
آن دعاها که از او شروع شده بود به من رسيد و من هم براي او دعا کردم.هر دوي ما در دعا به هم پيوستيم و حلقه را کامل کرديم و به خداوند رسيديم.دعاي آن مرد مستجاب شد و قدرت پيدا کرد تا در برابر آن بحران مقابله کند.مي دانيد او چکار کرد؟او به داروخانه رفت و يک جعبه آب نبات خريد و همه ي آنها را خورد.آنها را پشت سرهم خورد.با اين کار بروسوسه اش غلبه کرد.خودش مي گويد با کمک دعا و آب نبات خودم را نجات دادم.
زن جواني که تازه ازدواج کرده بود اقرار کرد که دلش پر از احساس نفرت،حسادت،و کينه نسبت به همسايگان و دوستان است.همچنين بسيار نگران به نظرمي رسيد .هميشه نگران فرزندانش بود از اين مي ترسيد که مريض بشود،حادثه اي برايشان پيش بيايد يا درامتحاناتشان قبول نشوند.زندگي اوبا ترکيب رقت انگيزي از نارضايتي،ترس،نفرت،و ناراحتي بود.از او پرسيدم آيا هرگزدعا کرده است.جواب داد:«فقط وقتي با چيزي روبه رو مي شوم که نمي توانم از عهده ي آن برآيم.ولي بايد اعتراف کنم اصلاً با دعا آشنا نيستم به همين خاطر زياد دعا نمي کنم.»
به او پيشنهاد کردم که دعاي واقعي مي تواند زندگي اش را عوض کند و به او آموزش دادم چه طوربه جاي افکارنفرت انگيز افکار محبت آميز به سمت ديگران بفرستد و به جاي ترس به اعتماد به نفس فکرکند.پيشنهاد کردم هر روز ساعتي که بچه ها ازمدرسه به خانه برمي گردند برايشان دعا کند و در دعاهايش از خدا بخواهد آنها را حفظ کند.او که دراول به تأثير دعا شک داشت به يکي از پرشورترين طرفداران استفاده کنندگان دعا تبديل شد.با اشتياق تمام کتاب ها و جزوه ها را مي خواند تمام روش هاي مؤثراستفاده از قدرت دعا را به کار مي گيرد.همان طور که نامه ي زيرنشان مي دهد دعا زندگي او را عوض کرده است:
«احساس مي کنم هم خودم و هم شوهرم درچند هفته ي گذشته خيلي پيشرفت کرده ايم.بزرگ ترين پيشرفت من به آن شبي برمي گردد که گفتيد «هرروز خوب است به شرطي که دعا کني.»ازآن وقت شروع کردم به عملي کردن اين ايده که به خودم تلقين کنم هرروز از لحظه اي که از خواب بيدار مي شوم روز خوبي است وبه جرأت مي توانم بگويم از آن وقت تا حالا هيچ روز بد يا ناراحت کننده اي نداشته ام.نکته ي شگفت انگيز اين است که روزهاي من واقعاً نسبت به گذشته راحت تر و بي دردسرتر نبوده اند اما ديگر نمي توانند مرا نگران کنند.هرشب با فهرست کردن تمام چيزهايي که به خاطرشان سپاسگزارخدا هستم دعايم را شروع مي کنم.چيزهاي کوچکي که درطول روز برايم اتفاق مي افتند و روزم را شادتر مي کنند.مي دانم که اين عادت باعث شده ذهن من چيزهاي خوب را انتخاب کند وچيزهاي ناخوشايند را فراموش کند.اين حقيقت که از شش هفته قبل تا امروز حتي يک روز بد نداشته ام و اجازه نداده ام کسي مرا افسرده و ناراحت کند واقعاً برايم شگفت انگيز است.»
او با به کارگيري قدرت دعا،نيرويي باورنکردني را کشف کرد.شما هم مي توانيد همين کار را بکنيد .ده قانون زير به شما کمک مي کند که حداکثر نتيجه را ازدعا کردن بگيريد:
1-هرروز چند دقيقه از وقت تان را کنار بگذاريد .سکوت کنيد.فقط سعي کنيد به خداوند فکرکنيد .اين کار باعث مي شود ذهنتان از لحاظ معنوي آماده شود.
2-بعد با صداي بلند دعا کنيد و از کلمات ساده و معمولي استفاده نماييد .هر چيزي به ذهنتان مي رسد به خدا بگوييد .فکر نکنيد بايد از عبارات مقدس و کليشه اي استفاده کنيد .به زبان خودتان با خدا حرف بزنيد.مطمئن باشيد زبان شما را مي فهمد.
3-همان طور که به انجام کارهاي روزانه مشغول هستيد دعا کنيد.مثلاً در اتوبوس يا مترو يا پشت ميز کارتان نشسته ايد ،چند دقيقه چشمتان را ببنديد تا چند دقيقه از دنيا فارغ شويد و برحضورخداوند تمرکز کنيد.هرچه هر روز اين کاررا بيشترانجام دهيد خدا را به خودتان نزديک تر احساس خواهيد کرد.
4-دردعا هميشه چيزي از خدا نخواهيد درعوض نعمت هاي خدا را ياد کرده و بيشتر وقت دعا را صرف سپاسگزاري از خداوند کنيد.
5-باورداشته باشيد که دعاهاي خالصانه به کساني که دوستشان داريد مي رسند و آنها را از محبت و حمايت خداوند برخوردار مي کنند.
6-هرگزدردعا افکار منفي به ذهن تان راه ندهيد.تنها افکار مثبت هستند که نتيجه مي دهند.
7-هميشه دردعا بگوييد که آماده ي پذيرفتن اراده ي خداوند هستيد.آنچه دوست داريد ازخدا بخواهيد اما آماده باشيد که هرچه را خداوند به شما مي دهد بپذيريد.شايد از چيزي که خودتان مي خواهيد خيلي بهترباشد.
8-اين نگرش را در خودتان تقويت کنيد که کارها را به دست خدا بسپاريد .از خدا بخواهيد به شما قدرت بدهد تا کارهايتان را به بهترين شکل انجام دهيد و براي نتيجه ي کار به خدا توکل کنيد.
9-براي کساني که از آنها خوشتان نمي آيد يا به شما بدي کرده اند دعا کنيد.کينه بزرگ ترين مانع قدرت معنوي است.
10-فهرستي از کساني که مي خواهيد برايشان دعا کنيد تهيه نماييد.هرچه بيشتر براي ديگران به خصوص کساني که با شما پيوند نزديک ندارند دعا کنيد.دعايتان بيشتراستجابت مي شود.
منبع:کتاب مثبت انديشي
/خ
قدرت دعا را امتحان کنيد
در يک دفتر کاربرفراز خيابان هاي شهر دو مرد مشغول گفت و گوي جدي بودند.يکي از آن دو،در کار و زندگي خصوصي اش دچار بحران شده بود و در اتاق بالا و پايين مي رفت.بعد با نااميدي نشست و سرش را در دست گرفت.وجودش پراز يأس بود.به سراغ مرد ديگر آمده بود تا از راهنمايي هايش استفاده کند چون همه او را مرد بسيار فهميده اي مي دانستند.آنها تمام جنبه هاي مسئله را بررسي کردند اما ظاهراً به راه حلي نمي توانستند برسند.درنتيجه نااميدي آن مرد پريشان بيشترشد.آهي کشيد و گفت:«فکر مي کنم هيچ قدرتي روي کره ي زمين نمي تواند مرا نجات بدهد.»
مرد ديگر فکري کرد و گفت:«من به اين مسئله اين طورنگاه نمي کنم.اشتباه مي کني که مي گويي هيچ قدرتي نيست که تو را نجات بدهد.من شخصاً معتقدم که هرمسئله اي راه حلي دارد.قدرتي هست که مي تواند کمکت کند.»بعد با صداي آهسته پرسيد:«چرا از قدرت دعا استفاده نمي کني؟»
آن مرد نااميد که حيرت کرده بود گفت:«البته من به دعا اعتقاد دارم ولي شايد بلد نيستم چطوردعا کنم.تو درباره ي دعا مثل يک راه حل عملي صحبت مي کني که مي تواند يک مشکل کاري را برطرف کند.هيچ وقت اين طور درباره ي دعا فکر نکرده بودم.اما دوست دارم دعا را امتحان کنم البته اگر راهش را به من نشان بدهي.»
او ازروش هاي عملي دعا استفاده کرد و به موقع خودبه پاسخش رسيد.اوضاع به نحو رضايت بخشي عوض شد.منظورم اين نيست که ديگر مشکلي نداشت.در واقع دوران بسيار سختي را پشت سرگذاشت اما عاقبت مشکلش را حل کرد.حالا چنان به قدرت دعا اعتقاد پيدا کرده که مي گويد:«اگر دعا بکنيم هرمشکلي را مي توان حل کرد و خوب هم حل کرد.»
کساني که درعلم پزشکي مهارت دارند اغلب دردرمان بيماران از دعا استفاده مي کنند.ناتواني ،فشارعصبي،و مشکلاتي ازاين نوع ممکن است در اثرعدم هماهنگي دروني به وجود بيايند.جالب توجه است که بدانيم چگونه دعا عملکرد هماهنگ روح وجسم را دوباره برقرار مي کند.يکي از دوستانم که فيزيوتراپيست است هنگام ماساژ دادن يک بيمارعصبي به او گفت:«همين طور که دارم به جسمت آرامش مي دهم،خداوند ازطريق انگشتان من بر روح تو تأثير مي گذارد.همين طور که روي جسمت کار مي کنم ازتو مي خواهم که دعا کني خداوند درونت را آرام کند.»اين حرف براي بيمار تازگي داشت اما برحسب اتفاق درحالت پذيرنده اي قرارداشت و سعي کرد افکار آرامش بخشي را از ذهن بگذراند.ازتأثير آرامش بخش اين افکار شگفت زده شد.
جک اسميت گرداننده ي يک باشگاه بدن سازي است که افراد سرشناسي مشتري دائمي آن هستند.او به خاصيت درماني دعا اعتقاد دارد و آن را به کار مي برد.او زماني بوکسورحرفه اي بود و بعد راننده ي کاميون شد،بعد از آن راننده ي تاکسي شد و عاقبت باشگاه بدن سازي خود را راه انداخت.او مي گويد وقتي مشتري هاي دائمي اش را براي سستي عضلات معاينه مي کند،آنها را نيز از لحاظ ضعف روحي هم معاينه مي کند زيرا اعتقاد دارد:«شما نمي توانيد جسم فرد را سالم کنيد مگراينکه اول روحش را سالم کرده باشيد.»
روزي والترهيستون،هنرپيشه ي معروف ،درکنارميزجک اسميت نشسته بود.متوجه ي تابلوي بزرگي روي ديوار شد که با مداد اين حروف را روي آن نوشته بودند:د.م.ق.آ.ب.آ.ن.م.با تعجب پرسيد:«معناي اين حروف چيست؟»
اسميت خنديد و گفت:«آنها مخفف اين کلمات هستند:دعاهاي مؤثر قدرت هايي را آزاد مي کنند که به وسيله ي آنها نتايج مثبت به دست مي آيد.»
دهان هيستون از تعجب بازماند.او گفت:«راستش اصلاً انتظارنداشتم در باشگاه بدن سازي چنين چيزهايي بشنوم.»
اسميت گفت:«من ازروش هايي مثل اين استفاده مي کنم تا کنجکاوي مردم تحريک شود.از من مي پرسند اين حروف چه معنايي دارند.اين سؤال به من فرصت مي دهد به آنها بگويم که اعتقاد دارم دعاهاي مؤثرهميشه نتيجه مي دهند.»
جک اسميت که به مردم کمک مي کند تا آنها تناسب اندام داشته باشند اعتقاد دارد که دعا،اگربيش از ورزش،حمام سونا و ماساژ اهميت دارد.دعا جزئي از فرايند آزاد سازي قدرت است.
امروزه مردم بيشتر ازگذشته دعا مي کنند زيرا فهميده اند که نقش مؤثري در کارايي آنها دارد.دعا به انسان کمک مي کند از نيروهايش بهره برداري کند و از توانش به گونه اي استفاده کند که به شکل ديگري ممکن نيست.
روان شناس معروفي مي گويد:«دعا قوي ترين نيرويي است که در دسترس فرد قراردارد تا با آن مشکلات شخصي اش را حل کند.قدرت دعا مرا شگفت زده مي کند.»
قدرت دعا جلوه اي ازانرژي است.درست همان طور هم که روش هاي علمي براي آزاد کردن انرژي اتمي وجود دارد،همين طورروش هاي علمي براي آزاد شدن انرژي معنوي از طريق ساخت و کار دعا وجود دارد.مثال هاي هيجان انگيزي از قدرت نيرو بخش دعا ذکر شده اند.
ظاهراً حتي قدرت دعا مي تواند با برطرف يا محدود کردن ضعف و بيماري فرايند پيرشدن را تعديل کند.دليلي ندارد که به خاطرافزايش سال هاي عمر انرژي اوليه يا نيروي حيات خود را از دست بدهيد،يا ضعيف و بي حوصله بشويد.دليلي ندارد که بگذاريد روحتان خسته و کسل شود.دعا مي تواند هر شب روح شما را تازه کند و شما را هر روز صبح با انرژي تازه از خواب بيدار کند.اگر بگذاريد دعا به ضميرناخودآگاهتان نفوذ کند مي توانيد راه حل مشکلاتتان را دريافت کنيد.ضميرناخودآگاه جايگاه نيروهايي است که درست يا اشتباه بودن اقدامات شما را تعيين مي کنند.دعا از اين قدرت برخوردار است که کاري کند تا واکنش هاي منطقي و درست ازخودتان نشان بدهيد.دعايي که در اعماق ضميرناخودآگاه شما نفوذ کرده باشد مي تواند شما را ازنو بسازد.قدرت شما را آزاد مي کند و موجب راحت جريان يافتن آن مي شود.
اگرهنوزاين قدرت را تجربه نکرده ايد،شايد لازم باشد که روش هاي جديد دعا کردن را ياد بگيريد.خوب است که دعا کردن را ازنقطه نظرکارايي آن مورد مطالعه قرار دهيد.معمولاً بر جنبه ي مذهبي دعا تأکيد مي کنند اگرچه اختلافي ميان اين دو مفهوم وجود ندارد.استفاده ي علمي از روش هاي معنوي،روش هاي کليشه اي را کنار مي زند.اگرچه به شيوه ي خاصي دعا مي کرده ايد حتي اگرفوايدي هم داشته،که حتماً داشته است،شايد بتوانيد با تغييردادن الگو و به کارگيري فرمول هاي تازه نتايج بهتري به دست آوريد.براي رسيدن به نتايج عالي تر،شناخت تازه اي از دعا پيدا کنيد و از مهارت هاي جديد استفاده نماييد.
بسيار مهم است که تشخيص بدهيد هنگام دعا با عظيم ترين نيروي جهان سر و کارداريد.امروزه ديگر از چراغ نفتي قديمي براي روشنايي استفاده نمي کنيد.مي خواهيد از جديدترين وسايل روشنايي استفاده کنيد.مردان و زناني که داراي نبوغ معنوي هستند دائماً روش هاي جديد معنوي را کشف مي کنند.عاقلانه است که قدرت دعا را مطابق با روش هايي که ثابت شده مؤثر و درست هستند به کاربگيريم.اگراين گفته به نظرشما عجيب و تاحدي علمي است بايد توجه داشته باشيد که رمزدعا دراين است که شيوه اي را پيدا کنيم که دريچه ي ذهن ما را به بهترين شکل به روي خداوند بازکند.هرروشي که باعث شود قدرت خداوند در درون ذهن شما جريان پيدا کند قابل استفاده است.
مثالي ازکاربرد علمي دعا را در ماجراي دو کارخانه دار معروف مي بينيم.اين دو کارخانه دار در مورد يک مسئله فني و شغلي با هم گفت و گو مي کردند.ممکن است فکر کنيد اين دو نفر بايد از لحاظ فني آن مسئله را مورد بررسي قرار مي دادند.آنها هم همين کار را کردند و بيشتر از آن،دعا هم کردند.اما به نتيجه مطلوب نرسيدند.بنابراين يک واعظ مذهبي را که دوست قديمي يکي از آن دو بود دعوت کردند؛زيرا به قول آنها فرمول دعااين است:«...هرجا دو يا سه نفر به نام من دور هم جمع شوند،من آنجا در ميان آنها هستم.»آنها به فرمول ديگري هم اشاره کردند،فرمولي که مي گويد:«اگر دو نفرازشما روي زمين درمورد چيزي که ازخدا مي خواهيد يک دل باشيد،خداوند آن را به شما خواهد داد.»
از آنجا که آن دو کارخانه دار آموزش علمي ديده بودند و کارشان هم با علم مربوط مي شد،معتقد بودند که دربرخورد با دعا به عنوان يک پديده بايد به دقت فرمول هايي را دنبال کنند.روش مناسب در به کار گرفتن يک علم استفاده از فرمول هاي پذيرفته شده اي است که درکتاب درسي آن علم آورده شده است.آنها استدلال کردند که اگر کتاب مقدس تصريح کرده است که دو يا سه نفر بايد دور هم جمع شوند شايد دليل اينکه دعايشان اجابت نشده اين است که آنها به نفرسومي نياز داشته اند.
بنابراين آن سه مرد دعا کردند و براي اينکه از بروزخطاي احتمالي درجريان دعا جلوگيري کنند دستورالعمل هاي ديگري را هم در مورد آن مسئله به کار بردند.يکي از آن دستورالعمل ها در اين جمله بيان شده است:«چون ايمان داريد،ازنعمت هاي خدا برخوردار خواهيد شد.»«اگر ايمان داشته باشيد،هرچه دردعا بخواهيد خدا به شما خواهد داد.»
بعد ازچندين جلسه ي کامل دعا هرسه نفرتأييد کردند که به دعايشان پاسخ داده شده است.نتيجه ي کارکاملاً رضايت بخش بود.نتايج بعدي حاکي از آن بود که آنها واقعاً ازراهنمايي الهي برخوردار شده بودند.
اين مردها آنقدردانشمندان بزرگي هستند که به دنبال يافتن توضيح دقيق نحوه ي کاراين قوانين معنوي نباشد،درست همان طورکه در مورد قوانين طبيعت کندوکاو نمي کنند،اما با اين واقعيت قانع هستند که وقتي روش هاي مناسب به کار گرفته شوند اين قوانين نتيجه مي دهند.
آنها گفتند:«اگرچه نمي توانيم آن را توضيح بدهيم اما واقعيت اين است که آن مشکل ما را گيج کرده بود و ما دعا کرديم.آن روش مؤثر از آب درآمد و نتيجه ي بسيار خوبي گرفتيم.»آنها اضافه کردند که به نظرآنها ايمان و هماهنگي عوامل مهمي درشيوه ي دعا کردن هستند.
چندين سال قبل مردي کسب و کارکوچکي به راه انداخت.همان طور که خودش مي گويد اولين مؤسسه او فقط يک پستوي کوچک بود.او فقط يک کارمند داشت.چند سال بعد آنها به اتاق بزرگ تري نقل مکان کردند و بعد از آن فضاي بزرگ تري دراختيار گرفتند.تلاش آنها بسيارموفقيت آميز بود.
روش تجارت اين مرد همان طور که خودش آن را توصيف مي کند عبارت بود از پر کردن يک سوراخ کوچک درديوار با دعا و افکار خوش بينانه.او اظهار کرد که کار سخت،مثبت انديشي ،معامله ي عادلانه،رفتار درست با مردم و دعاي مناسب هميشه نتيجه بخش هستند.اين مرد که ذهني خلاق و منحصر به فرد داشت فرمول ساده اي براي حل کردن مشکلاتش وغلبه بر دشواري ها از طريق قدرت دعا پيدا کرده بود.اوگفت اين فرمول کمي عجيب است اما من آن را تجربه کرده ام و مي دانم که نتيجه مي دهد.آن را به بسياري از افراد پيشنهاد کرده ام وآنها هم به نتايج ارزشمندي رسيده اند.آن را به شما نيز توصيه مي کنم.
فرمول من اين است:1-دعا کنيد2-تصويرسازي کنيد3-واقعيت ببخشيد.
منظور دوست من ازدعا کردن روش دعاي خلاق و روزانه بود.وقتي مشکلي پيش مي آمد او دردعايش بسيار ساده و صريح با خداوند درباره ي آن صحبت مي کرد.به علاوه او با خداوند مانند موجودي دور از دسترس و مبهم صحبت نمي کرد بلکه تصور مي کرد که خدواند در دفترش،در خانه اش،درخيابان ،درترک موتور سيکلتش،هميشه مثل يک شريک ومثل يک دوست صميمي نزديک اوست.اين دستوررا که مي گويد پيوسته دعا کنيد جدي گرفته بود اين جمله را اين طورتفسير مي کرد که بايد با آنها مواجه مي شد و درمورد آنها تصميم گيري مي کرد.حضورخداوند عاقبت بر ذهن خود آگاهش مسلط شد و پس ازآن افکار ناخودآگاهش را تحت تأثير قرار داد.اوزندگي روزانه اش را با دعا توأم کرده بود.همين طور که راه مي رفت يا رانندگي مي کرديا کارهاي ديگر روزمره را انجام مي داد دعا مي کرد.زندگي روزانه اش را از دعا پرکرده بود؛به عبارت ديگر با دعازندگي مي کرد .معمولاً براي دعا کردن در پيشگاه خداوند زانو نمي زد بلکه با خداوند مانند يک دوست نزديک حرف مي زد مثلاًمي گفت:«خدايا با اين مشکل چکار کنم؟»يا«خدايا فکر تازه اي درذهن من بيانداز.»او ذهنش و فعاليت هايش را با دعا توأم کرده بود.
نکته ي دوم دردعاي خلاق او تصويرسازي است.عامل اساسي درعلم فيزيک نيروست.عامل اساسي در علم روان شناسي آرزويي است که موفق خواهد شد.کساني که تصورمي کنند موفق مي شود احتمالاًموفق خواهد شد.کساني که تصورمي کنند شکست مي خورند احتمالاًشکست خواهند خورد.وقتي شکست يا پيروزي را درذهن خود تصوير مي کنيد اين تصاويرذهني به احتمال زياد واقعيت پيدا خواهند کرد.
براي اينکه مطمئن شويد چيز با ارزشي براي شما اتفاق خواهد افتاد اول براي آن دعا کنيد وآن را مطابق با اراده ي خداوند آزمايش نماييد،بعد تصويري از اتفاق افتادن آن را درذهنتان نقش کنيد.آن را درضميرخودآگاهتان نگهداري کنيد.دائماً اين تصوير را به اراده ي خداوند واگذارکنيد يعني کار را به دست خدا بسپاريد و راهنمايي هاي اورا دنبال کنيد.سخت کارکنيد وهوشيارباشيد .بدين ترتيب نقش خود را دررسيدن به موفقيت در آن زمينه ايفا مي کنيد.واقعيت پيدا کردن آن تصوير را درذهنتان تمرين کنيد.اين کارراانجام دهيد،آنگاه شما درمورد آن دعا کرده و درذهنتان تصويرکرده ايد اگرقابل تحقق باشد واقعيت پيدا مي کند؛البته بايد قدرت خداوند را براي تحقق يافتن آن به ياري بطلبيد وعلاوه برآن براي تحقق پيداکردن آن با تمام وجود تلاش کنيد.
خود من هم اين روش سه مرحله اي دعا کردن به کار برده ام وآن را بسيار قدرتمند يافته ام.آن را به افراد ديگر پيشنهاد کرده ام و آنها هم گفته اند که اين روش قدرت خلاقه اي را در زندگي شان آزاد کرده است.
براي مثال خانمي متوجه شد که شوهرش ازاو دور مي شود .درابتدا،ازدواج آنها موفق بود وزندگي خوبي داشتند اما کم کم اين خانم به اموراجتماعي مشغول شد وشوهرش هم درکارش غرق شد وقبل از اينکه متوجه شوند ،دوستي نزديک وقديمي شان ازدست رفته بود.يک روز اين خانم متوجه شد که شوهرش به زن ديگري علاقه مند شده است .ازشدت عصبانيت ديوانه شد وحالت عصبي پيدا کرد.با عالمي مشورت کرد،او هم با درايت بسيار موضوع صحبت را به خود آن خانم برگرداند.آن خانم اقرار کرد که درچند سال اخير در کارخانه بي دقت بوده و خودخواه شده،زبان گزنده اي پيداکرده و بسيار نق مي زده است.
بعد ازآن اعتراف کرد که هرگز خودش را هم سنگ شوهرش نمي دانسته است.درمقايسه با او خودش را خيلي کمترمي دانسته و احساس مي کرده که از لحاظ اجتماعي و فکري نمي تواند با او برابري کند.
بنابراين شيوه ي برخوردي ستيزه جويانه درپيش گرفته که مشخصه ي آن بهانه گيري وعيب جويي بوده است.
عالم متوجه شد که آن زن بيش ازآنچه نشان مي داد استعداد وتوانايي دارد. پيشنهاد کرد درذهن ،خودش را به شکل زني توانا وجذاب تصويرکند.به شوخي گفت که خداوند «سالن زيبايي دارد»وتوکل برخدا مي تواند صورت فرد رازيبا کند و رفتارش را دلربا وآرام سازد.به او ياد داد چطور دعا کند و چطور از لحاظ معنوي تصويرسازي کند.همچنين به او نصيحت کرد که در ذهنش تصويري اززنده شدن دوباره ي دوستي و سازگاري قديم و خوبي هاي شوهرش را جاي دهد.به اوگفت که به اين تصويرايمان داشته باشد وبه آن وفاداربماند.به اين ترتيب او را براي کسب جالب ترين پيروزي در زندگي خصوصي اش آماده کرد.
در همين هنگام شوهر اين خانم به او اطلاع داد که مي خواهد او را طلاق بدهد.اما او آنقدر برخودش تسلط پيدا کرده بود که بتواند اين درخواست را با آرامش بشنود.به سادگي جواب داد که شوهرش بخواهد او هم مايل به جدايي است.اما پيشنهاد کرد حالا که جدايي آنها قطعي است اين تصميم را به مدت نود روزبه تعويق بياندازند.با آرامش گفت:«اگر درپايان نود روز احساس کردي هنوز مايل به طلاق هستي من هم به تو کمک خوهم کرد که اين کار را انجام بدهيم.»شوهرش نگاه ناباوارانه اي به او انداخت زيرا انتظار داشت همسرش از شدت عصبانيت منفجرشود وگريه وزاري راه بياندازد.
شوهرهرشب ازخانه بيرون مي رفت و زن هرشب درخانه مي نشست واو را درعالم خيال مي ديد که روي صندلي قديمي اش نشسته است.او روي آن صندلي ننشسته بود اما زن در ذهنش تصويري از او را آنجا نقش کرده بود که مثل روزگار گذشته داشت راحت و آسوده روزنامه اش را مي خواند.مجسم مي کرد که شوهرش دراطرف خانه پرسه مي زند و مثل روزهاي گذشته وسايل خانه را تعميرمي کند يا رنگ مي زند.
حتي او را مجسم مي کرد که در شستن ظرف ها مثل روزهاي اول ازداوج به او کمک مي کند.تصورمي کرد که مثل قديم باهم گلف بازي مي کنند وبه پياده روي مي روند.
اين تصويررا با ايمان درذهنش حفظ کرد تا اينکه يک شب ديد که شوهرش واقعاًروي آن صندلي قديمي نشسته است .يک بارديگر به او نگاه کرد تا مطمئن شود چيزي که مي بيند واقعيت دارد وحاصل تصوير سازي نيست .اما شايد تصويرسازي هم يک جورواقعيت باشد چون به هرحال خود آن مرد آنجا نشسته بود.گاهي ازخانه بيرون مي رفت ولي شب هاي بيشترو بيشتري روي صندلي اش مي نشست.بعد مثل روزهاي گذشته خبرهاي روزنامه را براي او مي خواند.عاقبت در بعد ازظهر يک روزشنبه ي آفتابي پرسيد:«با بازي گلف چطوري؟»
روزها به خوبي وخوشي مي گذشتند تا اينکه زن متوجه شد نودمين روز فرا رسيده است.عصرروز آخر به آرامي گفت:«بيل امروز،روز نودم است.»
بيل که گيج شده بود پرسيد:«منظورت چيه؟روزنودم يعني چه؟»
-عجب يادت نيست ؟قرارگذاشتيم که نود روز صبرکنيم تا قضيه ي طلاق روشن بشود.خُب حالا آن روز رسيده است.
بيل يک لحظه به او نگاه کرد بعد پشت روزنامه اش پنهان شد همين طورکه آن را ورق مي زد گفت:«بچه نشو.من که بدون تو نمي توانم سرکنم.از کجا فکر کردي مي خواهم ازتو جدا بشوم؟»
بدين ترتيب ثابت شد که آن فرمول مؤثراست آن زن دعا کرد،تصوير سازي کرد وبه نتيجه اي که مي خواست رسيد.او با قدرت دعا مشکل خودش و شوهرش راحل کرد.
افراد بسياري را مي شناسم که اين روش را با موفقيت نه فقط در مسائل خصوصي بلکه درمشکلات شغلي نيزبه کار برده اند.هنگامي که اين روش با صداقت وهوشمندي به کارگرفته شود نتايج به دست آمده به قدري عالي هستند که بايد اين روش را روش دعاي فوق العاده مؤثربدانيم .کساني که اين روش را جدي مي گيرند و عملاًاز آن استفاده مي کنند به نتايج حيرت انگيزي مي رسند.
درضيافت يک مجمع صنعتي سر ميزريئس مجمع درکنارمردي نشسته بودم که اگرچه کمي خشن به نظر مي آمد ولي خيلي دوست داشتني بود .درحين شام چند کلمه ي مذهبي چاشني صحبتش کرد اما لحن صحبتش به طورکلي مذهبي نبود بعد از شليک خنده ي حاضران از من عذر مي خواست ولي به او گفتم که چنين کلمه هايي را قبلاً هم شنيده ام.
به من گفت که هنگام کودکي در مراسم مذهبي شرکت مي کرده اما به تدريج ازمذهب دورشده است او همان داستان قديمي را براي من تعريف کرد که در تمام زندگي ام آن را شنيده ام وهنوز هم افراد بسياري آن را همچون داستان کاملاًتازه اي برايم تعريف مي کنند.داستان آنها ازاين قرار است:«وقتي بچه بودم پدرم مرا مجبور مي کرد به کلاس تعليمات ديني بروم ومطالب مذهبي را به زور درذهن من مي کرد .بنابراين وقتي از خانه دورشدم ديگر نمي توانستم مطالب مذهبي را تحمل کنم واز آن زمان تاکنون به مراسم مذهبي نرفته ام.»
در اين لحظه مرد ديگري به طرف ميزما آمد و با اشتياق زياد به من گفت چيز شگفت انگيزي براي او اتفاق افتاده است.گفت از اينکه کارهايش خوب پيش نمي رفته مدتي افسرده شده بوده است.بعد تصميم مي گيرد که يکي دو هفته به مسافرت برود و يکي از کتاب هاي مرا به اسم"راهنمايي براي زندگي توأم با اعتماد به نفس"با خودش ببرد و بخواند.در اين کتاب روش هاي رسيدن به ايمان شرح داده شده اند.گفت که با خواندن آن براي اولين باربه احساس رضايت خاطر و آرامش دست پيدا کرده و تشويق شده که توانايي هايش را کشف کند.او داشت باور مي کرد که پاسخش مشکلش روآوردن به مذهب است.
گفت:«به اين ترتيب بود که شروع کردم به استفاده ازاصول معنوي که در کتاب شما ارائه شده اند.باورکردم که با کمک خداوند هدف هايي که مي خواستم به آنها برسم قابل دسترسي هستند.احساسي به من مي گفت که همه چيز درست مي شود و از آن زمان به بعد ديگر از هيچ چيزنگران نمي شوم.مطمئن بودم که کارها درست مي شود، درنتيجه بهتر مي خوابيدم و کم کم حالم بهترشد.مثل اين بود که داروي تقويتي خورده باشم.ادراک جديدي که پيدا کردم و استفاده از آن روش هاي معنوي نقطه ي عطفي درزندگي من شد.»
وقتي ازما جدا شد، مردي که درکنار دستم نشسته بود و به دقت به ماجراي او گوش داده بود گفت:«هيچ وقت چنين چيزي نشنيده بودم.آن آقا درباره ي مذهب مثل روشي عملي و شادي بخش صحبت مي کرد.هيچ وقت کسي درباره ي مذهب اين طوربا من صحبت نکرده بود.انگار از نظر او مذهب مثل يک علم است،علمي که مي شود از آن استفاده کرد تا سلامتي و وضعيت شغلي بهتري داشته باشيم.واقعاً هيچ وقت اين طوري به مذهب نگاه نکرده بودم.»
بعد اضافه کرد:«ولي مي داني چه چيز اين مرد خيلي روي من تأثير گذاشت؟حالت نگاهش!»
جالب بود که وقتي اين جمله را ادا مي کرد دقيقاً همان حالت درنگاه خود او هم ديده مي شد.براي اولين بار در زندگي اش فکر مي کرد که ايمان مذهبي موضوعي منحصر به افراد قشري و کوته فکرنيست بلکه روندي علمي براي زندگي موفق است،زيرا مستقيماً نتيجه ي قدرت دعا در زندگي افراد را مي ديد.
من شخصاً اعتقاد دارم که دعا انتقال يک احساس عاطفي ازيک فرد به فرد ديگر و به خداوند است.تمام دنيا درحرکت است،مولکول هاي يک ميز حرکت دارند،هوا پراز نوسان است،واکنش ميان انسان ها نيزحرکت دارد.وقتي شما براي يک فرد دعا مي کنيد نيرويي را که در دنياي معنوي وجود دارد به کار مي گيريد.در جريان دعا حسي از عشق،مددکاري،حمايت و درکي دلسوزانه و نيرومند را ازخودتان به فرد ديگرانتقال مي دهيد.درطي اين روند امواجي را در جهان به کار مي اندازيد که خداوند ازطريق آنها به هدف هاي خوبي که برايشان دعا مي کنيد واقعيت مي بخشد.اين اصل را آزمايش کنيد و نتايج شگفت انگيزش را به چشم خود ببينيد.
براي مثال من عادت دارم همين طورکه ازکنار افراد مي گذرم برايشان دعا مي کنم.به ياد مي آورم که يک بار با قطار از ويرجينياي غربي عبور مي کردم که فکر عجيبي به سرم زد.مردي را ديدم که درايستگاه قطار ايستاده بود و بعد قطار حرکت کرد و او از نظرم دور شد.به ذهنم رسيد که او را براي اولين بار وآخرين بار مي ديدم.زندگي او و من براي زماني کمتر ازيک ثانيه به آرامي به هم برخورد پيدا کرد.او به راه خودش رفت و من هم راه خودم را در پيش گرفتم.از خودم پرسيدم سرانجام زندگي اش چه خواهد شد.
بعد براي او دعا کردم.دعا کردم که زندگي اش سرشارازنعمت خدا باشد.بعد همين طور که قطارحرکت مي کرد براي کسان ديگري که مي ديدم دعا کردم.براي مردي که درمزرعه شخم مي زد دعا کردم و ازخدا خواستم که ياري اش کند و محصول خوبي به او بدهد.مادري را ديدم که داشت رخت پهن مي کرد و ازآن همه لباس هايي که شسته بود فهميدم که بايد خانواده ي پر جمعيتي داشته باشد.حالت چهره اش و آن طورکه لباس هاي بچه هايش را با مهرباني روي بند رخت مي انداخت به من مي گفت که او زن خوشبختي است.برايش دعا کردم.دعا کردم که زندگي سعادتمندانه اي داشته باشد،شوهرش هميشه با او صادق باشد و او هم نسبت به شوهرش صداقت داشته باشد.دعا کردم که آنها خانواده ي خداشناسي بشوند و بچه هايشان جوان هايي قوي و شرافتمندي از آب دربيايند.
دريک ايستگاه مردي را ديدم که به ديواري تکيه داده بود و چُرت مي زد.برايش دعا کردم که با آرامش ازخواب بيدار شود.
بعد درايستگاهي توقف کرديم و بچه ي دوست داشتني کوچولويي را آنجا ديدم،يک پاچه ي شلوارش از پاچه ي ديگربلندتر بود،دکمه هاي يقه ي پيراهنش باز بود،پليوري که به تن داشت برايش زيادي بزرگ بود،موهاي
آشفته اي داشت و صورتش کثيف بود.به شدت مشغول مکيدن يک آب نبات چوبي بود.برايش دعا کردم و وقتي قطار راه افتاد به من نگاه کرد و لبخند بسيارزيبايي زد.فهميدم که دعايم کارگرشده.برايش دست تکان دادم و او هم براي من دست تکان داد.به احتمال قوي ديگرهرگز او را نمي ديدم اما زندگي هاي ما با هم تماس پيدا کرده بودند.تا آن موقع هوا ابري بود ولي ناگهان خورشيد از پشت ابرها پيدا شد فکرمي کنم نوري در دل آن پسرک درخشيد زيرا همان نور درچهره اش هم نمايان بود.مي دانم که درآن لحظه دلم شاد شد.از اين موضوع مطمئن هستم چون قدرت خداوند درحرکتي دايره وار در درونم جريان پيدا کرده بود و از من به آن پسرک و از آن پسرک به خداوند مي رسيد و همه ي ما شيفته ي قدرت دعا شده بوديم.
يکي از مهمترين کارکردهاي دعا تحريک ايده هاي خلاق است.درون ذهن ما تمام منابع لازم براي زندگي موفق وجود دارد.ايده هايي درضميرخودآگاه ما وجود دارند که اگرآزاد شوند و ميدان پيدا کنند و درست پياده شوند مي توانند اجراي موفق هرپروژه يا کاري را به دنبال داشته باشند.خداوند در درون ذهن و شخصيت ما تمام نيروها و توانايي هاي بالقوه را قرارداده است که براي زندگي مثبت به آنها نيازداريم.وظيفه ي ماست که از اين نيروها بهره برداري کنيم و آنها را توسعه دهيم.
براي مثال،مردي از آشنايان من درشرکتي کار مي کند و چهارمديراجرايي زيردست او کارمي کنند.اين افراد درفواصل زماني منظم يک جلسه ايده يابي برپا مي کنند.هدف ازاين جلسات اين است که تمام ايده هاي خلاقي را که در ذهن آن چهارنفرپنهان شده است بيرون بکشند.
براي اين جلسه از اتاقي استفاده مي کنند که در آن از تلفن،زنگ و ساير لوازم معمول اداري خبري نيست.پنجره ي دو جداره ي اتاق کاملاً در برابر صدا آکوستيک شده،به طوري که تا حد زيادي از ورود سروصداي خيابان جلوگيري مي کند.
قبل از شروع جلسه اين گروه چهارده نفره ده دقيقه درسکوت دعا و مراقبه مي کنند.تصورمي کنند که خداوند دارد ذهن شان را به کار مي اندازد.هر يک از آنها به طريق خودش درسکوت دعا مي کند،و باوردارد که خداوند ايده هاي مناسبي را که براي کارش مورد نيازهستند از ذهنش آزاد مي کند.
پس از اين دوره ي سکوت تمام آنها شروع به حرف زدن مي کنند و ايده هايي را که از ذهنشان بيرون آمده است بيرون مي ريزند بعد آن ايده ها را روي کارت هايي يادداشت مي کنند و روي ميزمي اندازند.هيچ کس اجازه ندارد در اين لحظه ي حساس از ايده اي انتقاد کند چون بحث کردن برسرايده ها ممکن است جريان فکرخلاق را متوقف سازد.آن کارت ها جمع آوري مي شوند و تک تک آنها در جلسه ي بعدي مورد ارزيابي قرار مي گيرند اما اين جلسه فقط به يافتن ايده هايي که با قدرت دعا تحريک شده اند اختصاص دارد.
وقتي اين کارشروع شد درصد بالايي از ايده هاي پيشنهاد شده ارزش خاصي نداشتند اما همين طورکه اين جلسه ادامه پيدا کرد درصد ايده هاي خوب افزايش يافت.حالا بسياري ازبهترين پيشنهاداتي که ارزش عملي شان با گذشت زمان ثابت شده است در همين جلسه هاي ايده يابي شکل گرفته اند.
يکي ازمديران اجرايي اين شرکت گفت:«ما به ايده هايي دست پيدا کرديم که نه فقط ارزش خود را در طرازمالي شرکت نشان مي دهند بلکه به ما احساس اعتماد به نفس تازه اي داده اند .به علاوه احساس عميق دوستي در ميان چهارنفر به وجود آمده و درميان افراد سازمان نيزگسترش پيدا کرده است.»
آن تاجرقديمي که مي گويد مذهب موضوعي نظري است و جايي در تجارت ندارد کجاست تا اين جلسات راببيند؟امروز هرمديرموفق و توانايي آخرين و بهترين روش هاي توليد،توزيع،ومديريت را به کارمي گيرد.وبسياري از مديران دارند به اين نتيجه مي رسند که يکي از کارآمدترين روش ها استفاده از قدرت دعاست.
همه جاافراد با هوش مي فهمند که با به کارگيري قدرت دعا احساس بهتري دارند ،بهترکار مي کنند،بهتر مي خوابند وانسان هاي بهتري هستند.
دوستم گراوز پترسون که سردبير مجله ي معروفي است که توان قابل ملاحظه اي دارد.او مي گويد که انرژي اش حداقل تا حدي ازروش هاي دعاي او ناشي مي شود.براي مثال او دوست دارد هنگام دعا کردن به خواب برود چون اعتقاد دارد در آن هنگام ضميرناخودآگاهش آسوده تر از مواقع ديگراست.در ضمير ناخودآگاه است که زندگي ما تا حد زيادي شکل مي گيرد.اگردعايي را وارد ضميرناخودآگاه کنيد در لحظه اي که بيشترين آرامش را داريد آن دعا تأثير زيادي خواهد داشت.آقاي پترسون پيش خود خنديد و گفت:«زماني از اينکه هنگام دعا کردن خوابم مي برد نگران مي شدم اما حالا در واقع سعي مي کنم که اين اتفاق بيفتد.»
من در مورد بسياري از روش هاي منحصر به فرد دعا اطلاع دارم.يکي از مؤثرترين آنها روشي است که فرانک لوباخ آن را در کتاب عالي اش با عنوان «دعا،بزرگ ترين قدرت دنيا»معرفي مي کند.به نظرم اين کتاب يکي از عملي ترين کتاب هايي است که در زمينه ي دعا نوشته شده است زيرا به شرح روش هاي تازه اي ازدعا کردن مي پردازد که واقعاً مؤثرهستند.دکتر لوباخ معتقد است که نيروي واقعي در اثر دعا به وجود مي آيد.يکي از روش هاي او اين است که درخيابان راه مي رود و به طرف مردم دعا مي فرستد.او اين نوع دعا کردن را دعاي برقي مي نامد.کساني را که از کنارش عبور مي کنند زيررگباردعا مي گيرد و به سمت آنها افکاري سرشار از حسن نيت و عشق مي فرستد .مي گويد کساني که در خيابان از کنار او مي گذرند وقتي به سمتشان دعا پرتاب مي کند اغلب برمي گردند و به او نگاه مي کنند و لبخند مي زنند.آنها جاري شدن قدرتي مانند انرژي الکتريکي را احساس مي کنند.
او در اتوبوس به طرف همسفرانش دعا مي فرستد.يک بار پشت سرمردي نشسته بود که خيلي گرفته به نظر مي آمد .وقتي سوار اتوبوس شد ديد که آن مرد اخم کرده است.به طرف او دعاهايي فرستاد که حاکي از حسن نيت و ايمان بودند.تصورمي کرد که دعاهايش آن مرد را احاطه کرده و به ذهنش وارد مي شوند.ناگهان آن مرد آرام آرام به پشت گردنش ضربه زد .و وقتي از اتوبوس پياده مي شد اخم از صورتش رفته بود و به جايش لبخند نشسته بود .دکترلوباخ معتقد است که اغلب توانسته فضاي کلي اتوبوس يا ماشيني را که پر ازمسافر بوده با به جريان انداختن عشق و دعا کاملاً عوض کند.
در واگن قطارمرد نيمه مستي را ديدم که رفتاري کاملاً بي ادبانه داشت؛با لحن کاملاً عامرانه اي حرف مي زد و به طورکلي رفتار زشتي انجام مي داد.با اينکه ازمن فاصله داشت احساس کردم تمام کساني که در آن واگن بودند از او بدشان مي آيد تصميم گرفتم روش لوباخ را درمورد او به کار ببرم.بنابراين براي او دعا کردم در همان حال مجسم مي کردم که رفتاربهتري از خودش نشان مي دهد و افکارسرشار از حسن نيت به طرفش فرستادم بلافاصله و ظاهراً بدون هيچ دليلي آن مرد به طرفم برگشت ولبخند معصومانه اي زد وبه من سلام داد.رفتارش عوض شد و آرام گرفت .کاملاًمطمئن هستم که دعاهايم به او رسيده و اثرکرده بود.
عادت من اين است که قبل از سخنراني براي حاضران در جلسه دعا مي کنم و عشق وحسن نيتم را به طرفشان مي فرستم .گاهي در ميان حاضران يک يا دو نفر را انتخاب مي کنم که افسرده به نظر مي رسند يا حتي نسبت به من حالت خصمانه اي دارند و بعد دعاهايم را مشخصاً به طرف آنها مي فرستم.به تازگي درضيافت شام سالانه ي اتاق بازرگاني دريکي از شهرهاي جنوب غربي کشور سخنراني مي کردم.درميان جمعيت متوجه مردي شدم که به من اخم کرده بود.کاملاً امکان داشت که به حالت چهره اش ربطي به من نداشته باشداما به هرحال حالت دوستانه اي نداشت.قبل از شروع سخنراني برايش دعا کردم وحسن نيتم را به طرفش فرستادم.درحين سخنراني همچنان به اين کار ادامه دادم.
در پايان جلسه وقتي داشتم با کساني که دراطرافم بودند دست مي دادم ناگهان کسي دستم را خيلي محکم فشارداد.متوجه شدم همان مردي است درآغاز سخنراني اخم کرده بود.داشت به من لبخند مي زد.گفت :«راستش را بگويم و قتي به اين جلسه آمدم از شما خوشم نيامد.ازکشيش ها خوشم نمي آيد و دليلي نمي ديدم که شما در ضيافت شام اتاق بازرگاني ما سخنراني کنيد.اميدوار بودم که سخنراني تان خراب شود .اما همين طورکه شما حرف مي زديد انگارچيزي در من اثرکرد ،احساس کردم که آدم تازه اي شده ام.آرامش عجيبي پيدا کرده بودم و حالا از شما خوشم مي آيد!»
اين سخنراني من نبود که چنين اثري روي اوگذاشته بود.تأثير قدرت دعا بود هر يک از ما درذهنش حدود دو بيليون باطري کوچک دارد.ذهن انسان مي تواند با فکرو دعا ازخودش انرژي ساطع کند.قدرت مغناطيسي بدن انسان مورد آزمايش قرارگرفته است.ما هزاران فرستنده ي کوچک داريم که وقتي اين فرستنده ها با دعا تنظيم شوند قدرت عظيمي مي تواند در درون يک نفرجريان پيدا کند و به افراد ديگرمنتقل شود.با دعا مي توانيم به ديگران نيرو بدهيم.دعا مانند يک ايستگاه گيرنده و فرستنده عمل مي کند.
مردي بود که به الکل اعتياد داشت و من درزمينه ي ترک اعتياد به او کمک مي کردم .شش ماه بود که لب به الکل نزده و به قول الکلي هاي بي نام خشک بود.او به يک سفرکاري رفته بود و يک بعد ازظهرسه شنبه درحدود ساعت چهاراحساس عجيبي به من گفت که او به درد سرافتاده است .اين مرد تمام فکر من را به خودش مشغول کرده بود.احساس کردم چيزي مرا به طرف او مي کشد.بنابراين تمام کارهايم را کنارگذاشتم و برايش دعا کردم.حدوداً نيم ساعت دعا کردم.بعد نگراني ام برطرف شد و دست از دعا کردن کشيدم.
چند روز بعد به من تلفن کرد و گفت:«تمام هفته را در بوستون بودم.مي خواهم بداني که هنوزخشک هستم ولي اول هفته خيلي به من سخت گذشت.»
پرسيدم:«راجع به روز سه شنبه ساعت چهارحرف مي زني؟»
با تعجب جواب داد:«خداي من،بله،تو از کجا فهميدي؟کي به تو خبر داد؟»
جواب دادم:«کسي به من خبرنداده،يعني هيچ آدمي به من خبرنداده.»
احساسي را که در مورد او روز سه شنبه ساعت چهار داشتم برايش توضيح دادم و گفتم حدود نيم ساعت براي او دعا کرده بودم.
بهت زده شد و گفت:«من درهتل بودم و درجلو بار زنوانم سست شد.با خودم خيلي جنگيدم بعد به فکر توافتادم چون درست همان وقت به کمک نياز داشتم و شروع به دعا کردم.»
آن دعاها که از او شروع شده بود به من رسيد و من هم براي او دعا کردم.هر دوي ما در دعا به هم پيوستيم و حلقه را کامل کرديم و به خداوند رسيديم.دعاي آن مرد مستجاب شد و قدرت پيدا کرد تا در برابر آن بحران مقابله کند.مي دانيد او چکار کرد؟او به داروخانه رفت و يک جعبه آب نبات خريد و همه ي آنها را خورد.آنها را پشت سرهم خورد.با اين کار بروسوسه اش غلبه کرد.خودش مي گويد با کمک دعا و آب نبات خودم را نجات دادم.
زن جواني که تازه ازدواج کرده بود اقرار کرد که دلش پر از احساس نفرت،حسادت،و کينه نسبت به همسايگان و دوستان است.همچنين بسيار نگران به نظرمي رسيد .هميشه نگران فرزندانش بود از اين مي ترسيد که مريض بشود،حادثه اي برايشان پيش بيايد يا درامتحاناتشان قبول نشوند.زندگي اوبا ترکيب رقت انگيزي از نارضايتي،ترس،نفرت،و ناراحتي بود.از او پرسيدم آيا هرگزدعا کرده است.جواب داد:«فقط وقتي با چيزي روبه رو مي شوم که نمي توانم از عهده ي آن برآيم.ولي بايد اعتراف کنم اصلاً با دعا آشنا نيستم به همين خاطر زياد دعا نمي کنم.»
به او پيشنهاد کردم که دعاي واقعي مي تواند زندگي اش را عوض کند و به او آموزش دادم چه طوربه جاي افکارنفرت انگيز افکار محبت آميز به سمت ديگران بفرستد و به جاي ترس به اعتماد به نفس فکرکند.پيشنهاد کردم هر روز ساعتي که بچه ها ازمدرسه به خانه برمي گردند برايشان دعا کند و در دعاهايش از خدا بخواهد آنها را حفظ کند.او که دراول به تأثير دعا شک داشت به يکي از پرشورترين طرفداران استفاده کنندگان دعا تبديل شد.با اشتياق تمام کتاب ها و جزوه ها را مي خواند تمام روش هاي مؤثراستفاده از قدرت دعا را به کار مي گيرد.همان طور که نامه ي زيرنشان مي دهد دعا زندگي او را عوض کرده است:
«احساس مي کنم هم خودم و هم شوهرم درچند هفته ي گذشته خيلي پيشرفت کرده ايم.بزرگ ترين پيشرفت من به آن شبي برمي گردد که گفتيد «هرروز خوب است به شرطي که دعا کني.»ازآن وقت شروع کردم به عملي کردن اين ايده که به خودم تلقين کنم هرروز از لحظه اي که از خواب بيدار مي شوم روز خوبي است وبه جرأت مي توانم بگويم از آن وقت تا حالا هيچ روز بد يا ناراحت کننده اي نداشته ام.نکته ي شگفت انگيز اين است که روزهاي من واقعاً نسبت به گذشته راحت تر و بي دردسرتر نبوده اند اما ديگر نمي توانند مرا نگران کنند.هرشب با فهرست کردن تمام چيزهايي که به خاطرشان سپاسگزارخدا هستم دعايم را شروع مي کنم.چيزهاي کوچکي که درطول روز برايم اتفاق مي افتند و روزم را شادتر مي کنند.مي دانم که اين عادت باعث شده ذهن من چيزهاي خوب را انتخاب کند وچيزهاي ناخوشايند را فراموش کند.اين حقيقت که از شش هفته قبل تا امروز حتي يک روز بد نداشته ام و اجازه نداده ام کسي مرا افسرده و ناراحت کند واقعاً برايم شگفت انگيز است.»
او با به کارگيري قدرت دعا،نيرويي باورنکردني را کشف کرد.شما هم مي توانيد همين کار را بکنيد .ده قانون زير به شما کمک مي کند که حداکثر نتيجه را ازدعا کردن بگيريد:
1-هرروز چند دقيقه از وقت تان را کنار بگذاريد .سکوت کنيد.فقط سعي کنيد به خداوند فکرکنيد .اين کار باعث مي شود ذهنتان از لحاظ معنوي آماده شود.
2-بعد با صداي بلند دعا کنيد و از کلمات ساده و معمولي استفاده نماييد .هر چيزي به ذهنتان مي رسد به خدا بگوييد .فکر نکنيد بايد از عبارات مقدس و کليشه اي استفاده کنيد .به زبان خودتان با خدا حرف بزنيد.مطمئن باشيد زبان شما را مي فهمد.
3-همان طور که به انجام کارهاي روزانه مشغول هستيد دعا کنيد.مثلاً در اتوبوس يا مترو يا پشت ميز کارتان نشسته ايد ،چند دقيقه چشمتان را ببنديد تا چند دقيقه از دنيا فارغ شويد و برحضورخداوند تمرکز کنيد.هرچه هر روز اين کاررا بيشترانجام دهيد خدا را به خودتان نزديک تر احساس خواهيد کرد.
4-دردعا هميشه چيزي از خدا نخواهيد درعوض نعمت هاي خدا را ياد کرده و بيشتر وقت دعا را صرف سپاسگزاري از خداوند کنيد.
5-باورداشته باشيد که دعاهاي خالصانه به کساني که دوستشان داريد مي رسند و آنها را از محبت و حمايت خداوند برخوردار مي کنند.
6-هرگزدردعا افکار منفي به ذهن تان راه ندهيد.تنها افکار مثبت هستند که نتيجه مي دهند.
7-هميشه دردعا بگوييد که آماده ي پذيرفتن اراده ي خداوند هستيد.آنچه دوست داريد ازخدا بخواهيد اما آماده باشيد که هرچه را خداوند به شما مي دهد بپذيريد.شايد از چيزي که خودتان مي خواهيد خيلي بهترباشد.
8-اين نگرش را در خودتان تقويت کنيد که کارها را به دست خدا بسپاريد .از خدا بخواهيد به شما قدرت بدهد تا کارهايتان را به بهترين شکل انجام دهيد و براي نتيجه ي کار به خدا توکل کنيد.
9-براي کساني که از آنها خوشتان نمي آيد يا به شما بدي کرده اند دعا کنيد.کينه بزرگ ترين مانع قدرت معنوي است.
10-فهرستي از کساني که مي خواهيد برايشان دعا کنيد تهيه نماييد.هرچه بيشتر براي ديگران به خصوص کساني که با شما پيوند نزديک ندارند دعا کنيد.دعايتان بيشتراستجابت مي شود.
منبع:کتاب مثبت انديشي
/خ