چگونه از قدرت برتر کمک بگيريم

بعد از بازي گلف چهار مرد در اتاق رختکن يک باشگاه نشسته بودند.صحبت آنها از امتيازات بازي گلف به بحث از مشکلات و مسائل شخصي کشيده شد.به خصوص يکي از آنها خيلي نااميد بود.دوستانش که متوجه ناراحتي او شده بودند اين بازي را ترتيب داده بودند تا ذهنش را از موقعيت دشواري که در آن گرفتار بود،منحرف کنند.اميدوار بودند که گذراندن چند ساعت در زمين گلف ذهنش را کمي آسوده کند.
سه‌شنبه، 12 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چگونه از قدرت برتر کمک بگيريم
چگونه از قدرت برتر کمک بگيريم
چگونه از قدرت برتر کمک بگيريم

نويسنده:نورمن وينسنت پيل
مترجم:اسماعيل حسيني


مثبت انديشي-قسمت هفدهم
بعد از بازي گلف چهار مرد در اتاق رختکن يک باشگاه نشسته بودند.صحبت آنها از امتيازات بازي گلف به بحث از مشکلات و مسائل شخصي کشيده شد.به خصوص يکي از آنها خيلي نااميد بود.دوستانش که متوجه ناراحتي او شده بودند اين بازي را ترتيب داده بودند تا ذهنش را از موقعيت دشواري که در آن گرفتار بود،منحرف کنند.اميدوار بودند که گذراندن چند ساعت در زمين گلف ذهنش را کمي آسوده کند.
حالا،همين طور که دور هم نشسته بودند توصيه هاي مختلفي به او مي کردند.عاقبت يکي از آنها از جايش بلند شد تا از باشگاه بيرون برود.او با مشکلات آن مرد به خوبي آشنا بود چون خودش با مشکلات زيادي دست و پنجه نرم مي کرد اما براي آنها پاسخي اساسي پيدا کرده بود.چند لحظه با ترديد ايستاد و بعد دستش را روي شانه ي دوستش گذاشت و گفت:«جرج،اميدوارم فکر نکني دارم برايت موعظه مي کنم.چون اصلاً موعظه نمي کنم ولي دوست دارم به تو پيشنهادي بکنم.مي خواهم شيوه اي که به وسيله ي آن مشکلاتم را حل مي کنم به تو بگويم.اگر از آن استفاده کني حتماً اثرمي کند.پيشنهاد من اين است:«چرا از قدرت برتر کمک نمي گيري؟»
بعد با محبت به شانه ي دوستش زد و از آن گروه جدا شد.ديگران نشستند و به حلاجي کردن پيشنهاد او پرداختند.عاقبت فرد نااميد در آن جمع آهسته گفت:«مي فهمم چه مي گويد.و مي دانم قدرت برتر کجاست.کاش مي دانستم چطور بايد از آن کمک بگيرم.به اين کمک خيلي احتياج دارم.»
البته به وقت خود فهميد که چطور از آن قدرت برتر کمک بگيرد و آن وقت بود که همه چيز براي او عوض شد.حالا او مرد سالم و شادي است.
پيشنهادي که در باشگاه گلف ارائه شد واقعاً عاقلانه است.امروزه افراد بسيار زيادي ناراحت و افسرده هستند و به جايي نمي رسند و نمي توانند شرايطشان را تغيير دهند.دليلي ندارد که چنين وضعي داشته باشند.واقعاً دليلي ندارد.رمزکار کمک گرفتن از آن قدرت برتر است.اما چگونه؟
اجازه بدهيد يکي از تجربيات شخصيم را با شما درميان بگذارم وقتي خيلي جوان بودم مسئوليت اداره ي يک کليساي بزرگ در منطقه اي دانشگاهي برعهده ي من گذاشته شد.بسياري از اعضاي کليسا علاوه براينکه استاد دانشگاه بودند از افراد بانفوذ شهر نيزبه حساب مي آمدند.مي خواستم جواب اعتماد کساني که چنين موقعيت برجسته اي را برايم فراهم کرده بودند بدهم و به همين خاطر خيلي سخت کار مي کردم.درنتيجه به خودم زياد فشار مي آوردم.همه بايد سخت کار کنند اما تلاش بيش از حد يا فشار آوردن به خود تا جايي که ديگر نتوانيد کارتان را خوب انجام بدهيد امتيازي محسوب نمي شود.اين کار به نوعي شبيه به ضربه زدن به توپ گلف است.اگر سعي کنيد توپ را محکم بزنيد ضربه ي بدي خواهيد زد.اين موضوع در مورد شغل شما هم صدق مي کند.من خسته و عصبي شده بودم و احساس ناتواني مي کردم.
يک روز تصميم گرفتم به يکي از اساتيد که دوست خوب من بود يعني مرحوم هيو تيلرو سري بزنم.او معلم خارق العاده اي بود و همچنين ماهيگير و شکارچي بي نظيري هم به حساب مي آمد.او بيشتر اهل معاشرت با مردها بود و دوست داشت بيشتروقتش را در فضاي باز بگذراند.مي دانستم که اگر او را در دانشگاه پيدا نکنم حتماً برروي رودخانه مشغول ماهيگيري است.حدسم کاملاً درست بود با شنيدن صداي من به ساحل آمد و گفت:«ماهي ها دارند به قلاب دندان مي زنند،بجنب.»سوار قايقش شدم و مدتي ماهي گرفتيم.
با لحني که نشان مي داد از موضوع خبر دارد پرسيد:«پسرم مشکل چيست؟»به او گفتم که چقدر زياد کار و تلاش مي کنم و همين مسئله از لحاظ عصبي مرا از پا درآورده است.گفتم:«احساس ناتواني و ناراحتي مي کنم.»خنديد و گفت:«شايد داري بيش ازحد تلاش مي کني.»
وقتي قايق به ساحل رسيد،گفت:«با من به خانه بيا وقتي با هم به کلبه ي چوبيش رفتيم به من دستور داد:«روي آن کاناپه دراز بکش مي خواهم چيزي برايت بخوانم.تا وقتي من آن قسمت را پيدا مي کنم چشمانت را ببند و استراحت کن.»
مطابق دستور او عمل کردم.با خودم مي گفتم احتمالاً مي خواهد مطلبي فلسفي يا شايد مطلب سرگرم کننده اي برايم بخواند.اما برخلاف تصورم گفت:«پيدايش کردم وقتي آن را برايت مي خوانم به آن گوش بده و بگذار اين کلمات در ذهنت فرو بروند:<آيا تا به حال ندانسته يا نشنيده اي که خداوند،خالق تمام دنيا،هرگز درمانده و خسته نمي شود و هيچ کس نمي تواند به عمق افکار او پي ببرد؟او به ضعيفان قدرت مي بخشد و به خستگان نيرو عطا مي کند.حتي جوان ها هم درمانده و خسته مي شوند و دلاوران از پا در مي آيند.اما کساني که فرمانبرخداوندهستند نيروي تازه مي يابند و مانند عقاب اوج مي گيرند؛مي دوند و خسته نمي شوند،راه مي روند و ناتوان نمي گردند.>»
«با تمام وجود به انجام کارهايت بپرداز.البته بايد کارهايت را انجام بدهي.اما بايد آنها را راحت و بدون فشار آوردن به خودت انجام بدهي.مثل يک توپ زن بيسبال در يک مسابقه ي بزرگ ملي باش.او راحت به توپ ضربه مي زند و سعي نمي کند توپ را از زمين بازي بيرون بفرستد.او فقط حداکثرتلاشش را مي کند و به موفقيت خودش ايمان دارد چون مي داند انرژي ذخيره شده ي زيادي دارد.»بعد آن جمله را دوباره تکرار کرد:«آنهايي که به خداوند خدمت مي کنند نيروي تازه اي خواهند يافت.»
اين ماجرا مربوط به سال ها پيش است اما درسي را که از آن ياد گرفتم فراموش نخواهم کرد.او به من آموخت چگونه از نيروي برتر کمک بگيرم و باور کنيد که توصيه اش کارساز بود.من همچنان به توصيه ي او عمل مي کنم و در طي بيست سال گذشته حتي يک بار هم نشده که اين پيشنهاد مؤثر نبوده باشد.زندگي ام سرشاراز فعاليت است اما به کار بستن آن فرمول قدرت و نيروي مورد نياز را در اختيارم مي گذارد.
روش دوم کمک گرفتن از قدرت برتر اين است که ياد بگيريم نسبت به هر مشکل نگرشي مثبت و خوش بينانه داشته باشيم چون دقيقاً متناسب با ايماني که درخود ايجاد مي کنيم قدرت لازم براي برخورد با موقعيت هاي مختلف را به دست مي آوريم.«چون ايمان داريد،از نعمت هاي خدا برخوردار خواهيد شد.»
قدرت برتر وجود دارد و اين قدرت مي تواند انجام هرکاري را براي شما ممکن سازد.از آن کمک بگيريد و از ياري عظيم آن برخوردار شويد.وقتي مي توانيد از اين قدرت برتر کمک بگيريد چرا بايد شکست را بپذيريد؟مشکلتان را بيان کنيد و از خداوند چاره ي آن را بخواهيد.مطمئن باشيد که جواب مي گيريد.باور کنيد با ياري خداوند قدرت لازم براي غلبه برمشکلات را به دست مي آوريد.
روزي زن و شوهري به اسم هلن و هوراس به سراغ من آمدند.آنها واقعاً مشکل داشتند.اين آقا قبلاً سردبير مجله بود در محافل هنري چهره ي شناخته شده اي به حساب مي آمد.همه او را به خاطر صميمت و مهرباني اش دوست داشتند.همسرش هم مثل خود او از احترام زيادي برخوردار بود اما متأسفانه ناخوش شده بود.به همين خاطر به حومه ي شهر پناه برده بودند و نسبتاً در انزوا زندگي مي کردند.
اين مرد به من گفت که تا به حال دو حمله ي قلبي را پشت سرگذاشته که يکي از آنها واقعاً شديد بوده است.وضع سلامتي همسرش هم مرتباً رو به وخامت مي رفت و او شديداًٌ نگران اين موضوع بود.سؤالي که از من پرسيد اين بود:«آيا مي توانم قدرتي به دست آورم که به ما کمک کند از لحاظ جسمي بهتر شويم و به ما اميد و شهامت و نيرو بدهد؟»آن طور که او موقعيتشان را شرح مي داد زندگيشان پرازنااميدي و شکست بود.
صادقانه بگويم احساس مي کردم که او فرهيخته تر از آن است که به خودش اجازه دهد ايمان ساده اي که براي به دست آوردن توان از دست رفته اش ضروري است در دلش به وجود آيد.به او گفتم ترديد دارم که ازظرفيت به کار بردن آن ايمان ساده برخوردار باشد،همان ايماني که منابع قدرت را مي گشايد.
اما او به من اطمينان داد که در اين کار جدي است و به هرتوصيه اي عمل مي کند.صداقتش را ديدم و به ماهيت واقعي روحش پي بردم و از آن زمان تاکنون به او علاقمند شده ام.نسخه ي ساده اي به او دادم.او بايد کتاب مقدس و دعا هاي مذهبي را مي خواند تا ذهنش از آنها اشباع شود.طبق معمول به او توصيه کردم جملاتي را که مي خواند به ذهن بسپارد.در وهله ي اول او را تشويق کردم زندگيش را به دست خداوند بسپارد.در عين حال باور داشته باشد که خداوند وجود او و همسرش را سرشار از قدرت مي کند و علاوه براين هر دوي آنها بايد ايمان راسخ پيدا مي کردند که خداوند حتي در کوچکترين امور زندگي آنها را هدايت مي کند.
همچنين بايد ايمان پيدا مي کردند که با همکاري کردن با پزشکشان که اتفاقاً او را مي شناختم و تحسينش مي کردم لطف شفابخش مسيح شامل حالشان مي شود.به آنها توصيه کردم که تصور کنند نيروي شفابخش مسيح در درون آنها به کار افتاده است.
به ندرت کساني را ديده ام که مانند اين زن وشوهر ايمان خالص داشته باشند و کاملاً به خدا توکل کنند.آنها به کتاب مقدس علاقمند شدند و اغلب به من تلفن مي زدند و درباره ي جملات شگفت انگيزي که درآن پيدا کرده بودند صحبت مي کردند.نيروي خلاقي در درون اين زن و شوهر به کار افتاده بود.
بهار سال بعد هلن گفت:«تا به حال بهاري به اين شگفت انگيزي نديده ام.امسال گل ها زيباتر هستند.آيا به شکل هاي جالبي که ابرها در آسمان درست مي کنند و رنگ هاي ملايم آسمان درهنگام طلوع و غروب خورشيد توجه کرده ايد؟امسال برگ ها سبزترهستند و پرنده ها جوري آواز مي خوانند که آدم سرمست مي شود.وقتي با من صحبت مي کرد نور وجدآوري درچشمانش ديده مي شد و فهميدم که از لحاظ روحي دوباره متولد شده است.ازنظر جسمي هم بهتر شده بود و تا حد زيادي نيروي گذشته اش را به دست آورده بود.قدرت خلاقه اش دوباره به جريان افتاده بود و زندگي برايش معناي تازه اي پيدا کرده بود.
و اما هوراس،ديگر بيماري قلبي نداشت،و قدرت ذهني،روحي و جسمي اش نشانگر سرزندگي او بود.آنها به محله ي جديدي نقل مکان کردند و به مرکز زندگي اجتماعي آن بدل شدند.هرجا مي رفتند با نيروي دلگرم کننده ي عجيبي که داشتند بر زندگي مردم اثر مي گذاشتند.
آنها چه رازي را کشف کرده بودند؟رازي در کار نبود،فقط ازآن نيروي برتر کمک گرفته بودند.
اين نيروي برتريکي از حيرت انگيزترين واقعيات زندگي انسان است.هرچندبارکه اين پديده را مشاهده کنم باز هم از ابهت قدرت خداوند دچارحيرت مي شوم.وقتي تغييرات کامل،اساسي و مسلمي را که در زندگي افراد به وجود مي آورد مي بينم چاره اي جزحيرت ندارم.صحبت کردن از اين قدرت برتر چنان مرا آکنده از شور و شوق مي کند که مايل نيستم اين کتاب را به آخر برسانم.مي توانم داستان پشت داستان و ماجرا پشت ماجرا از کساني تعريف کنم که به اين قدرت چنگ زده و تولدي تازه يافته اند.
اين قدرت همواره در دسترس شماست.اگر پذيراي آن باشيد مانند موج پرقدرتي به درون شما سرازير مي شود.براي تمام افراد در هرشرايطي که باشند قابل دسترسي است.اين جريان چنان قدرت عظيمي دارد که درهجوم سيل آسايش هرچيزي را که در مقابلش قراربگيرد به جلو مي راند.ترس،نفرت،بيماري،و ضعف را چنان بيرون مي راند که گويي هرگز در وجود شما نبوده اند.زندگي شما را با سلامتي،شادي و خوبي تازه مي کند.
چراشما ازاين قدرت برترکمک نمي گيريد ؟
منبع:کتاب مثبت انديشي




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.