دستورالعمل غلبه برناتواني
نويسنده:نورمن وينسنت پيل
مترجم:اسماعيل حسيني
مترجم:اسماعيل حسيني
مثبت انديشي-قسمت دوازدهم
مي گويند روزي خانمي به داروخانه رفت و خواست يک شيشه داروي روان تني بخرد.
البته چنين دارويي در هيچ داروخانه اي پيدا نمي شود چون از آن قرص و شربت تهيه نمي کنند.اما به هرحال اين دارو وجود دارد و بسياري از ما به آن نياز داريم .اين نسخه اي است که با دعا،ايمان و تفکر پوياي معنوي مي توان آن را تهيه کرد.
محاسبه کرده اند که امروزه از پنجاه تا هفتادو پنج درصد مردم به دليل تأثير حالت هاي نامناسب ذهني برساختار عاطفي و جسمي شان بيمارهستند.بنابراين دراختيارداشتن چنين دارويي بسيار اهميت دارد.درحال حاضر بسياري از افرادي که خودشان را پايين تر از حد متعارف سلامتي مي يابند متوجه مي شوند فرمولي براي سلامتي وجود دارد که علاوه بر مراقبت هاي پزشکي مي تواند براي آنها بسيار ارزشمند باشد.
ماجراي مديرفروش شرکتي که رئيسش او را به کلينيک ما فرستاد شيوه اي را نشان مي دهد که طي آن معالجات روحاني و عاطفي مي تواند نيروي از دست رفته را به انسان بازگرداند.اين مديرکه قبلاً مردي فعال و بسيارکارآمد بود،دچار ضعف در توانايي شغلي اش و انرژي شده بود.او مهارت خلاقه اش را هم از دست داده بود.پيش از اين ايده هايي که در زمينه ي فروش داشت بي نظير و برجسته بودند به زودي همکارانش متوجه شدند که توانايي او به شدت افت کرده است.او را وادار کردند به يک پزشک مراجعه کند.شرکت او را براي استراحت به آتلانتيک سيتي وپس ازآن به فلوريدا فرستاد تا شايد به وضعيت اول بازگردد.اما هيچ يک از اين تعطيلات نتيجه ي مثبتي درپي نداشت.
پزشک او که از کلينيک مذهبي رواني ما خبرنداشت به رئيس شرکت توصيه کرد که آن مديرفروش را براي مصاحبه به کلينيک ما بفرستد.رئيس شرکت از او خواست که به ما مراجعه کند؛او هم اين کار را کرد،اما مشخص بود که از آمدن اصلاًراضي نيست.»
به اوگفتم:«من اگرجاي شما بودم تعجب نمي کردم چون گاهي اوقات مشکل ما به حوزه اي مربوط مي شود که دعا و شيوه ي درمان کتاب مقدس مي تواند مؤثرباشد.»
اما او عصباني ترشد و قصد همکاري نداشت تا اينکه عاقبت مجبورشدم به او بگويم:«مي خواهم بي پرده بگويم که بهتراست با ما همکاري کنيد و گرنه شما را ازشرکت اخراج مي کنند.»
به تندي پرسيد:«چه کسي به شما اين طورگفته؟»
جواب دادم:«رئيس شما.درواقع او مي گويد اگرما نتوانيم مشکل شما را حل کنيم،هرچند برايش مايه ي تأسف است،ولي مجبور مي شود عذرشما را بخواهد.»
گمان کنم هرگزچنان حالتي از تعجب را در چهره ي کسي نديده ايد.زيرلب پرسيد:«فکر مي کنيد بايد چه کار کنم؟»
جواب دادم:«اغلب افراد وقتي ذهنشان از ترس ،نگراني، فشارعصبي،کينه،احساس گناه يا ترکيبي از تمام آنها انباشته شده باشد درموقعيتي که شما هستيد قرارمي گيرند.وقتي اين موانع عاطفي تا حد معيني روي هم انباشته مي شوند،فرد ديگرنمي تواند آنها را تحمل کند و توانش تحليل مي رود.منابع عادي قدرت عاطفي،روحي و ذهني او مسدود مي شود.بنابراين تفکر او هم به خاطر ترس احساس گناه و کينه متوقف مي شود.نمي دانم شما چه مشکلي داريد ولي پيشنهاد مي کنم مرا دوست دلسوز خودتان بدانيد:کسي که کاملاً مي توانيد به او اعتماد کنيد و اسرارتان را به او بگوييد.»تأکيد کردم که اهميت دارد او هيچ چيز را از من پنهان نکند و ذهنش را از هرگونه احساس ترس،کينه يا گناه خالي کند.گفتم:«به شما اطمينان مي دهم که مصاحبه ي ما کاملاً محرمانه باقي خواهد ماند تنها چيزي که شرکت شما مي خواهد اين است که شما با همان کارآيي سابق به سرکار برگرديد.»
به تدريج مشکل او مشخص شد.او مرتکب چندين گناه شده بود و به همين خاطرخودش را درکلاف و سردرگمي از دروغ گرفتار کرده بود مي ترسيد که رازش برملاشود.ذهنش را پليدي فرا گرفته بود و به همين خاطر دچار پريشاني شده بود.
به سختي مي شد او را وادار به حرف زدن کرد زيرا او اصولاً انسان متشخصي بود و شرم و حياي زيادي داشت به او گفتم که دليل ساکت ماندنش را مي دانم اما به هرحال بايد کارمان را انجام مي داديم و براي اين منظور ذهنش را کاملاًخالي مي کرد.
هرگز واکنش او را بعد ازتمام شدن کارمان ،فراموش نمي کنم.درحالي که ايستاده بود بدنش را کش آورد.روي انگشتان پا ايستاد ،انگشتان دستش را به طرف سقف اتاق دراز کرد و بعد نفس عميقي کشيد و گفت:«خداي من حالم خوب است.»اين آشکارترين نمايش رهايي و آسودگي بود.بعد به او پيشنهاد کردم که دعا کند و از خدا بخواهد او را ببخشد و وجودش را ازآرامش و پاکي سرشار کند.
باترديد پرسيد:«آيا منظور شما اين است که با صداي بلند دعا کنم؟درتمام عمرم چنين کاري نکرده ام.»
گفتم:«بله اين تمرين خوبي است به تو قدرت مي دهد.»
دعاي ساده اي کرد.تا آنجايي که يادم مي آيد چنين چيزي گفت:«خداي عزيز،من مرد ناپاکي بوده ام و از خطاهايي که مرتکب شده ام پشيمانم.تمام گناهانم را براي دوستي که اينجا دارم تعريف کرده ام حالا از تو مي خواهم مرا ببخشي و به من آرامش بدهي همچنين ازتو مي خواهم مرا قوي کني تا ديگر هرگز چنين کارهايي را تکرار نکنم.به من کمک کن تا دوباره پاک شوم و بهتر،خيلي بهترازقبل باشم.»
همان روز به سرکارش برگشت.چيزي به او نگفتند،نيازي به اين کار نبود چون به زودي به حالت گذشته برگشت و امروز يکي از بهترين مديران فروش در شهرخودش است.
مدتي بعد رئيسش را ديدم.او به من گفت:«نمي دانم با بيل چه کار کردي ولي الان او يک گلوله ي آتش شده است.»
جواب دادم:«من کاري نکردم.کارخدا بود.»
او گفت:«بله،مي فهمم به هرحال او دوباره همان بيل قديمي خودمان شد.»وقتي قدرت اين مرد رو به کاهش مي گذاشت،از يک فرمول سلامتي استفاده مي کرد که دوباره او را به حالت کارايي طبيعي اش باز مي گرداند.او از يک داروي روان تني استفاده مي کرد که حالت ناسالم روحي و ذهني اش را برطرف مي کرد.
دکتر فرانکلين ايبا از دانشگاه پزشکي کلارادو اعتقاد دارد که يک سوم از تمام بيماري ها که ابتدا ماهيتي کاملاً جسمي دارند،يک سوم ترکيبي از بيماري هاي جسمي و روحي هستند و يک سوم مشخصاً روحي هستند.
دکتر فلاندرزدانبار،نويسنده ي کتاب ذهن و جسم مي گويد:«مسئله اين نيست که آيا بيماري جسمي يا روحي است بلکه مسئله اين است که چه مقدارازهر کدام در اين بيماري نقش دارند.»
هر انسان متفکري که تا به حال اين موضوع را درنظر گرفته است متوجه مي شود که پزشکان درست مي گويند که کينه،نفرت،دلخوري،حسادت،بدخواهي و انتقام جويي شيوه هاي انديشه اي هستند که موجب بيماري مي شوند.حتماً وقتي عصباني شده ايد احساس مي کنيد که ته دلتان خالي مي شود و دل پيچه مي گيريد واکنش هاي شيميايي در بدن با فوران هاي عاطفي آغاز مي شود و به احساس بيماري منجرمي گردد.اگر اين فوران عاطفي به شدت ادامه پيداکند يا فرد طي مدت زمان طولاني عصباني باشد وضعيت عمومي بدن رو به تحليل مي رود.
وقتي داشتم با پزشکي درباره ي بيماري حرف مي زديم که هر دو مي شناختيمش به من گفت که او از <کينه درد>مرده است.آن پزشک واقعاً فکر مي کرد که مريضش دراثر ابتلا به نفرت درازمدت مرده است.برايم توضيح داد:«چنان به بدنش آسيب رسانده بود که مقاومت آن پايين آمد به طوري که وقتي بيماري به او حمله کرد از قدرت لازم براي غلبه برآن برخوردار نبود.او خودش را از نظرجسمي به خاطر بدخواهي اش ضعيف کرده بود.»
دکتر چارلز ماينرکوپر،پزشک اهل سانفرانسيسکو در مقاله اي با عنوان "توصيه ي صميمانه درباره ي عارضه قلبي"مي گويد:«شما بايد واکنش هاي عاطفي تان را کنترل کنيد.وقتي به شما مي گويم ديده ام فشارخون يک بيمار تقريباً شصت درجه دراثرعصبانيت بالا رفته،مي توانيد بفهميد که اين واکنش ها چه فشاري به قلب وارد مي آورند.»او مي نويسد کسي که زود از کوره درمي رود احتمالاً کس ديگري را براي اشتباهاتش مقصرمي داند،درحالي که عاقلانه تر آن است که به خاطر چيزي که انجام شده و ديگر قابل چاره نيست آنقدرخودمان را ناراحت نکنيم.او مي گويد که جراح بزرگ اسکاتلندي دکتر هانترخودش دچارعارضه ي قلبي بود و به خوبي از تأثيرهيجان شديد برروي قلب خبرداشت.در واقع مرگ او نتيجه يک حمله ي قلبي بود که به خاطرعصبانيت شديد اتفاق افتاد .
دکتر کوپر نتيجه گيري مي کند:«هروقت يک مشکل کاري شما را ناراحت يا عصباني مي کند سعي کنيد بدنتان را شل کنيد.اين کار ناآرامي درون شما را برطرف مي کند.قلب شما مي خواهد که دائماً درسينه ي انساني آرام و شاد خانه داشته باشد،کسي که با هوشمندي فعاليت هاي جسمي،ذهني و عاطفي اش را کنترل مي کند.»
بنابراين اگرکمترازحد متعارف شاد و سرحال هستيد به شما پيشنهاد مي کنم به دقت به تحليل شخصيتتان بپردازيد.صادقانه ازخودتان بپرسيد آيا دردلتان کينه و دشمني را جا داده ايد و درصورتي که پاسخ اين سؤال مثبت است آنها را دور بريزيد.آنها به کسي که چنين احساسي نسبت به او داريد صدمه نمي زنند بلکه هرروز و هرشب باعث مي شوند که خودخوري کنيد.بيماري هاي عاطفي شما را منزوي مي کنند،انرژي شما را تحليل مي برند،کارايي شما را پايين مي آورند و سلامتي شما را به خطر مي اندازند.
بنابراين امروزه ازتأثير فکر بروضعيت جسمي اطلاع داريم.مي دانيم که انسان مي تواند دراثر کينه ورزي خودش را بيمار کند.مي دانيم گناه مي تواند باعث بروزعلايم فيزيولوژيک شود.همچنين درنتيجه ي ترس و نگراني،فرد ممکن است علائم جسمي مشخصي از خودش نشان بدهد.مي دانيم وقتي طرز فکر فرد عوض مي شود،شفا پيدا مي کند.
اخيراً پزشکي که درتشخيص بيماري ها مهارت دارد به من گفت يک بار زن جواني را در بيمارستان پذيرش کرده بودند که صدودو درجه تب داشت.به ورم مفاصل دچارشده بود و مفصل هايش به شدت ورم کرده بود.
به منظور بررسي کامل وضعيت بيمار،دکتر به جز داروي مسکن براي آرام کردن درد هيچ داروي ديگري به او نداد.بعد ازدو روز آن زن جوان از دکتر پرسيد:«تا چند وقت در اين وضع مي ماند و تا کي بايد در بيمارستان باشد؟»پزشک جواب داد:«به گمانم بايد به شما بگويم که احتمالاً تا شش ماه ديگر در بيمارستان خواهيد ماند.»
او پرسيد:«منظورتان اين است که تا شش ماه ديگر نمي توانم ازدواج کنم؟»
دکتر گفت :«متأسفم اما زودتر از اين نمي توانم شما را مرحض کنم.»
اين گفت و گو هنگام عصراتفاق افتاد.صبح روز بعد درجه حرارت بيمار به ميزان عادي برگشته بود و درمفاصل او اثري از ورم ديده نمي شد.پزشک که نمي توانست دليل اين تغيير را پيدا کند چند روز ديگر او را تحت نظر قرار داد و بعد از آن به خانه فرستاد.
يک ماه بعد آن زن جوان دوباره با همان علائم قبلي به بيمارستان برگشت:تبش صدودو درجه بود ومفاصلش ورم داشت.وقتي دکتراز او سؤال کرد معلوم شد که پدرش اصرار دارد او با مردي ازدواج کند که در روابط تجاري مي تواند به نفع او باشد.آن دختر پدرش را دوست داشت ومي خواست مطابق ميل او عمل کند اما نمي خواست با مردي ازدواج کند که او را دوست ندارد،بنابراين ضمير ناخودآگاهش به کمک او آمده و ورم مفاصل و تب را به او داد.
دکتر براي پدربيمار توضيح داد که اگر دخترش را به زور وادار به ازدواج کند ممکن است دخترش عليل بشود.وقتي پدرش به او گفت مجبور به آن ازدواج نيست بيماري اش به سرعت و براي هميشه بهبود يافت.
فکر نکنيد که اگربه ورم مفاصل دچارهستيد با فرد مناسب ازدواج نکرده ايد!اين ماجرا فقط تأثير شديد ناراحتي فکري در وضعيت جسمي را نشان مي دهد.
روانپزشکي اين جمله ي بسيارجالب را بيان کرده است که کودکان خردسال مي توانند از کساني که در اطرافشان هستند ترس و نفرت بگيرند!خيلي سريع تر از آنکه ممکن است سرخک يا سايربيماري هاي واگيردار را بگيرند.ويروس ترس ممکن است عميقاً درضمير ناخودآگاهشان خانه کند و درآنجا تا آخرعمر باقي بماند.آن روانپزشک اضافه مي کند:«اما نوزادان همچنين مي توانند عشق و خوبي ايمان را هم از اطرافيانشان بگيرند و درنتيجه در دوران کودکي و بزرگسالي عادي و سالمي داشته باشند.»
در مجله ي بانوان قسمت هايي از سخنراني دکتر ادوارد وايس درکالج پزشکان آمريکايي نقل شده است.در آن سخنراني دکتروايس چنين گفته است!کساني که به درد مزمن عضلات و مفاصل دچارهستند ممکن است در واقع از احساس ناراحتي و دلخوري نسبت به کسي که به آنها نزديک است رنج ببرند.او اضافه مي کند که معمولاً چنين افرادي از اينکه دچار کينه ي مزمن هستند خبر ندارد.
نويسنده ي مقاله ادامه مي دهد:«به منظور برطرف کردن هرگونه سوءتفاهم لازم است تأکيد کنم که احساسات و عواطف درست به اندازه ي ميکروب ها واقعي هستند.درد و رنج حاصل از بيماري هايي که در اصل به خاطر احساسات به وجود آمده اند درست به اندازه ي بيماري هايي که دراثر باکتري به وجود مي آيند حقيقت دارند.درهيچ موردي از اين بيماري ها نمي توان بيمار را مقصردانست که آگاهانه باعث بروز اين بيماري شده است.اين افراد به تمام بيماري هاي روحي مبتلا نيستند بلکه از آشفتگي احساساتشان رنج مي برند و اين امراغلب به يک مشکل زناشويي يا رابطه ي والدين با فرزند مربوط مي شود.»
در همين مقاله داستان خانمي نقل شده که به پزشک جراح مراجعه کرده بود.اين خانم از وجود لکه هايي روي دستش شکايت داشت.پزشک اين لکه ها را اگزما تشخيص داد.پزشک آن خانم را تشويق کرد تا درباره ي خودش صحبت کند.مشخص شد که او انسان بسيارخشک و سخت گيري است.لب هايش نازک و انعطاف ناپذير بودند.علاوه برآن لکه ها،به ورم مفاصل هم دچار بود.پزشک او را نزد روانپزشکي فرستاد.روانپزشک فوراً تشخيص داد موقعيت ناراحت کننده اي درزندگي او وجود دارد که به شکل حساسيت پوستي بروز پيدا کرده است.
روانپزشک عاقبت اين موضوع را بي پرده با او درميان گذاشت.از او پرسيد:«چرا اوقاتت تلخ است؟از چيزي دلخور هستي؟»
«او ازجايش بلند شد و قرص و محکم از مطب بيرون رفت.فهميدم که به هدف زده ام.چند روز بعد به خاطر شدت پيدا کردن اگزما دوباره به مطب برگشت اين بار آماده بود که بگذارد به او کمک کنم حتي اگراين کار به معني آن بود که نفرتش را کنار بگذارد.»
«معلوم شد که موضوع به يک دعواي خانوادگي بر سرارث و ميراث مربوط مي شود.آن خانم فکر مي کرد که برادر کوچک ترش سرش کلاه گذاشته است.وقتي کينه و خصومتش را کنار گذاشت خوب شد و وقتي موضوع را با برادرش حل وفصل کرد حساسيت پوستي اش کاملاً برطرف شد.»
دکتر ال.جي سال ازدانشکده پزشکي دانشگاه پنسيلوانيا به بررسي رابطه ي مشکلات عاطفي و سرماخوردگي پرداخته و در اين مورد تحقيق کاملي انجام داده است.
«ناراحتي هاي عاطفي برگردش خون در ديواره ي بيني،گلو ترشحات غدد اثر مي گذارند.اين عوامل باعث مي شود که غشاء مخاطي بيشترنسبت به حمله ي ويروس سرماخوردگي يا عفونت هاي ميکروبي آسيب پذيرگردد.»
دکتر ادموند پي فاولر ازدانشکده پزشکان و جراحان دانشگاه کلمبيا اظهار مي کند:«سرماخوردگي هايي هستند که در زمان امتحانات ميان دانشجويان پزشکي شايع مي شوند و سرماخوردگي هايي هستند که قبل يا بعد ازمسافرت به وجود مي آيند.خانم هاي خانه داري که بايد ازخانواده بزرگي مراقبت کنند دچار سرماخوردگي مي شوند.اغلب ديده مي شود وقتي مادرزن کسي مي آيد که مدتي با آنها زندگي کند آن فرد دچار سرماخوردگي مي شود و با رفتن مادرزن سرماخوردگي هم برطرف مي شود.(دکتر فاولر درمورد تأثيري که عروس يا داماد ممکن است برروي مادر زن يا مادر شوهر داشته باشند چيزي نمي گويد.شايد آنها هم سرما بخورند.)
يکي از پرونده هايي که دکتر فاولرگزارش کرده مربوط به دختر فروشنده ي بيست و پنج ساله اي است.وقتي اين دختر به مطب مراجعه کرد بيني اش گرفته بود،ديواره ي آن قرمز و پرخون شده بود و سردرد و تب خفيفي داشت.اين علائم حدود دو هفته ادامه پيدا کردند.با سؤالاتي که دکتر از او پرسيد معلوم شد که اين علائم چند ساعت پس از اينکه دعواي سختي با نامزدش کرده بود شروع شده بودند.
درماني که درمطب صورت گرفت باعث برطرف شدن سرماخوردگي شد اما آن خانم جوان چند هفته بعد با همان علائم دوباره به مطب مراجعه کرد.اين بار مشکل او بعد ازدعوا کردن با قصاب شروع شده بود.دوباره درمان،سرماخوردگي را برطرف کرد؛اما آن دختر مرتب سرما مي خورد و هربار منشاء سرماخوردگي او به عصبانيت مي رسيد.عاقبت دکتر فاولر توانست آن دختررا متقاعد کند که اخلاق تند او منشاء سرماخوردگي مزمن است.وقتي ياد گرفت که زندگي آرام تري داشته باشد عطسه و سرماخوردگي اش هم برطرف شد.
با اين وجود مردم هنوز فکرمي کنند که وقتي کتب مقدس مي گويد نفرت نورزيد يا عصباني نشويد دارد آنها را از لحاظ نظري نصيحت مي کند .کتاب مقدس نظري نيست.بزرگ ترين کتاب خرد است.سرشار از نصايح عملي براي زندگي و سلامتي است.پزشکان امروز به ما مي گويند خشم،کينه و احساس گناه باعث بيماري مي شوند.اين موضوع بار ديگر ثابت مي کند که درست ترين کتاب دنيا درزمينه ي سلامت فردي همان کتاب مقدس است.کتابي که بسياري آن را فراموش کرده اند يا اينکه فکر مي کنند فقط يک کتاب مذهبي است و هيچ فايده ي عملي ندارد.تعجبي ندارد که اين کتاب بيشتر ازهر کتاب ديگري خوانده مي شود.دليل آن است که نه تنها دراين کتاب ريشه ي مشکلاتمان را پيدا مي کنيم بلکه نحوه ي برطرف کردن آنها را نيز مي يابيم.
دکتر فاولرتوجه ما را به سرماخوردگي هاي عاطفي جلب مي کند.بچه هايي که احساس ناامني مي کنند به اين نوع از سرماخوردگي دچارمي شوند او گزارش مي دهد که موارد بسياري از سرماخوردگي هاي مزمن در بچه هايي ديده مي شود که به خانواده هاي از هم پاشيده تعلق دارند.يک بچه بزرگ تر اغلب وقتي نوزادي درخانواده متولد مي شود دچار ناراحتي تنفسي مي گردد چون احساس مي کند کسي به او اعتنايي ندارد و به نوزاد حسادت مي کند.يک پسر نه ساله پدري بي نهايت مستبد و مادري آسان گيرداشت تضاد ميان سخت گيري يکي از والدين و ملايمت ديگري موجب آشفتگي آن بچه شده بود.او به خصوص از اين وحشت داشت که پدرش او را تنبيه کند.اين پسرسال ها از سرفه ي مداوم و سرماخوردگي رنج مي برد.اما وقتي از والدينش دوربود و با بچه هاي مدرسه به اردو مي رفت سرماخوردگي اش هم برطرف مي شد.
از آنجا که ناراحتي،عصبانيت،نفرت و کينه چنين تأثيرمنفي و شديدي بر سلامتي و بروز بيماري ها دارند خوب است که پادزهر آنها را بشناسيم.به صراحت بايد گفت که با پرکردن ذهن ازحسن نيت و بخشايش،ايمان،عشق و آرامش مي توان اثرآنها را خنثي کرد.چگونه مي توان ذهن را اينگونه پر کرد؟براي شما چند پيشنهاد عملي دارم:بسياري ازافراد آنها را با موفقيت براي خنثي کردن احساس خشم به کاربرده اند.کاربرد مداوم اين پيشنهادات مي تواند باعث ايجاد احساس سلامتي شود:
1-به ياد داشته باشيد که عصبانيت يک احساس است و يک احساس هميشه گرم يا حتي داغ است.بنابراين بايد گرماي آن را کاهش داد و سرد کرد.چطورمي توان آن را سرد کرد؟وقتي کسي عصباني مي شود،انگشتانش را مشت مي کند،صدايش گوشخراش مي شود،عضلات او سفت مي شود و بدنش خشک وسفت مي شود.(چنين فردي از لحاظ رواني آماده ي جنگيدن است)اين اثر از دوران غارنشيني در دستگاه عصبي ما باقي مانده است.بنابراين بايد به طور حساب شده گرماي اين احساس را با خونسردي خنثي کنيد.به طور دانسته و ارادي ازمشت کردن انگشتانتان خودداري کنيد.عمداً صدايتان را تا حد يک نجوا پايين بياوريد.به ياد داشته باشيد که وقتي کسي نجوا مي کند به سختي مي توان با او دعوا کرد.در يک مبل يا صندلي راحتي فرو برويد حتي در صورت امکان دراز بکشيد.وقتي کسي دراز کشيده به سختي مي تواند عصباني بشود.
2-با صداي بلند به خودتان بگوييد:«احمق نباش.با اين کار به هيچ جا نمي رسي پس بهتراست ازآن صرف نظر کني.»در آن لحظه ممکن است کمي سخت باشد اما به هر حال سعي کنيد تصويري از پيامبررا درذهنتان مجسم کنيد و سعي کنيد او را مثل خودتان در حالت عصبانيت تصور کنيد.نمي توانيد چنين کاري بکنيد اما تلاش براي انجام اين کار احساس عصبانيت شما را برطرف مي کند.
3-يکي ازبهترين روش ها براي سرد کردن آتش خشم را خانم گريس آيسلر پيشنهاد کرده است.او قبلاً ازروش معمولي شمردن از يک تا ده استفاده مي کرد اما برحسب اتفاق متوجه شد که دعا به درگاه خداوند مؤثرتر است:در هنگام عصبانيت دعا را کنيد تا خشم شما برطرف شود.
4-خشم کلمه ي سنگيني است که فشار انباشته شده از ناراحتي هاي جزئي تر را بيان مي کند.اين ناراحتي ها که هريک به خودي خود بسيار ناچيز است است با انباشته شدن روي هم قدرت پيدا کرده اند.آنها عاقبت به شکل فوران خشم منفجرمي شوند و ما را از خودمان شرمنده مي کنند.بنابراين فهرستي از تمام چيزهايي که باعث ناراحتي شما مي شود تهيه کنيد.اهميتي ندارد که مواردي که فهرست مي کنيد احمقانه و بي ربط به نظر برسد،فقط آنها را فهرست کنيد.هدف از اين کاراين است که جويبارهاي کوچکي را که به رودخانه ي عظيم خشم مي ريزند خشک کنيد.
5-براي هرناراحتي دعا کنيد.هر بار بر يکي از آنها غلبه کنيد .به جاي اينکه بخواهيد تمام خشمتان را نابود کنيد که همان طورکه گفتيم نيروي مستحکمي است با هردعا ناراحتي اي را که آتش خشم شما را شعله ور مي کند از ذهنتان بيرون کنيد.به اين ترتيب قدرت خشمتان را آنقدر کم مي کنيد که مي توانيد بر آن غلبه پيدا کنيد.
6-خودتان را تربيت کنيد.هربارکه موج خشم را احساس مي کنيد بگوييد:«آيا اين عصبانيت واقعاً ارزش صدمه اي را که از لحاظ عاطفي به من مي زند دارد؟پيش ديگران احمق جلوه مي کنم و دوستانم را از دست مي دهم.»براي اينکه بتوانيد از تأثير کامل اين روش استفاده کنيد هرروز چندين مرتبه به خودتان بگوييد:«هيچ چيز ارزش آن را ندارد که به خاطرش عصباني بشوم.»همچنين با صداي بلند بگوييد:«عاقلانه نيست که هزار دلاراحساس را خرج يک ناراحتي پنج سنتي بکنم.»
7-وقتي موقعيتي به وجود مي آيد که باعث جريحه دار شدن احساسات شما مي شود فوراً آن را برطرف کنيد.هرگز يک ثانيه هم بيشتر از آنچه که لازم است به آن فکرنکنيد.در مورد آن کاري کنيد.اجازه ندهيد دلخور بشويد يا براي خودتان دلسوزي کنيد.با افکار کينه جويانه اين طرف و آن طرف نرويد.لحظه اي که احساساتتان جريحه دار مي شود درست همان کاري را بکنيد که وقتي انگشتتان مجروح مي شود مي کنيد.بلافاصله دنبال درمان باشيد.اگر اين کار را نکنيد کنترل اوضاع از دست شما خارج مي شود.پس بلافاصله با برزبان آوردن دعايي از عشق وبخشايش مقداري داروي معنوي برروي آن جراحت بگذاريد.
8-ذهنتان را از گله و شکايت خالي کنيد.به عبارت ديگر دريچه ي ذهنتان را بگشاييد و بگذاريد گله و شکايت از آن خارج شود.به نزد کسي که اعتماد داريد برويد و آنها را خالي کنيد تا اينکه کوچک ترين اثري از آن در وجودتان باقي نماند.بعد آن را فراموش کنيد.
9-به سادگي براي کسي که احساسات شما را جريحه دار کرده،دعا کنيد.اين کار را آنقدر ادامه دهيد تا احساس کنيد که بدخواهي و کينه از دل شما خارج شده است.گاهي ممکن است مجبورباشيد مدت ها دعا کنيد تا به اين نتيجه برسيد.کسي که اين روش را به کار برده بود به من گفت که حساب دفعاتي را که بايد دعا کند تا کينه و دلخوري از وجودش خارج شود و آرامش پيدا کند نگه مي دارد.او دقيقاً بايد شصت و چهار مرتبه دعا کند.با اين کار کينه را از دلش خارج مي کند.ضمانت مي دهم که اين روش در مورد شما هم مؤثر باشد.
10-اين دعاي کوتاه را برزبان بياوريد:«اي کاش خداوند قلبم را پر مي کرد.اي کاش محبت خداوند براي...روحم را درخودش غرق مي کرد.»اين دعا را برزبان بياوريد و بخواهيد که اجابت شود.آسوده خواهيد شد.
11-عاقبت بايد بدانيد که اين ميل شديد بدوي،وحشي و کنترل نشده را که در وجود شما شعله مي کشد تنها درصورتي مي توانيد رام کنيد که بگذاريد خداوند بر آن مسلط شود.بنابراين اين درس را کامل کنيد و به خدا بگوييد:«همين طور که تو مي تواني اخلاق کسي را عوض کني از تو مي خواهم که اعصاب مرا هم عوض کني.همين طور که به من قدرت مي دهي بر گناهان جسمم غلبه کنم از تو مي خواهم به من قدرت بدهي تا برگناهان خلق و خويم هم غلبه کنم.خشم مرا مهارکن.مانند روحم،دستگاه عصبي ام را نيز شامل آرامش شفابخشت بنما.»اگر از عصبانيت به ستوه آمده ايد،دعاي بالا را روزي سه بارتکرار کنيد.خوب است آن را روي کارتي چاپ کنيد و آن کارت را روي ميز کارتان،بالاي ظرفشويي آشپزخانه يا درون کيف پولتان بگذاريد.
منبع:کتاب مثبت انديشي
/خ
مي گويند روزي خانمي به داروخانه رفت و خواست يک شيشه داروي روان تني بخرد.
البته چنين دارويي در هيچ داروخانه اي پيدا نمي شود چون از آن قرص و شربت تهيه نمي کنند.اما به هرحال اين دارو وجود دارد و بسياري از ما به آن نياز داريم .اين نسخه اي است که با دعا،ايمان و تفکر پوياي معنوي مي توان آن را تهيه کرد.
محاسبه کرده اند که امروزه از پنجاه تا هفتادو پنج درصد مردم به دليل تأثير حالت هاي نامناسب ذهني برساختار عاطفي و جسمي شان بيمارهستند.بنابراين دراختيارداشتن چنين دارويي بسيار اهميت دارد.درحال حاضر بسياري از افرادي که خودشان را پايين تر از حد متعارف سلامتي مي يابند متوجه مي شوند فرمولي براي سلامتي وجود دارد که علاوه بر مراقبت هاي پزشکي مي تواند براي آنها بسيار ارزشمند باشد.
ماجراي مديرفروش شرکتي که رئيسش او را به کلينيک ما فرستاد شيوه اي را نشان مي دهد که طي آن معالجات روحاني و عاطفي مي تواند نيروي از دست رفته را به انسان بازگرداند.اين مديرکه قبلاً مردي فعال و بسيارکارآمد بود،دچار ضعف در توانايي شغلي اش و انرژي شده بود.او مهارت خلاقه اش را هم از دست داده بود.پيش از اين ايده هايي که در زمينه ي فروش داشت بي نظير و برجسته بودند به زودي همکارانش متوجه شدند که توانايي او به شدت افت کرده است.او را وادار کردند به يک پزشک مراجعه کند.شرکت او را براي استراحت به آتلانتيک سيتي وپس ازآن به فلوريدا فرستاد تا شايد به وضعيت اول بازگردد.اما هيچ يک از اين تعطيلات نتيجه ي مثبتي درپي نداشت.
پزشک او که از کلينيک مذهبي رواني ما خبرنداشت به رئيس شرکت توصيه کرد که آن مديرفروش را براي مصاحبه به کلينيک ما بفرستد.رئيس شرکت از او خواست که به ما مراجعه کند؛او هم اين کار را کرد،اما مشخص بود که از آمدن اصلاًراضي نيست.»
به اوگفتم:«من اگرجاي شما بودم تعجب نمي کردم چون گاهي اوقات مشکل ما به حوزه اي مربوط مي شود که دعا و شيوه ي درمان کتاب مقدس مي تواند مؤثرباشد.»
اما او عصباني ترشد و قصد همکاري نداشت تا اينکه عاقبت مجبورشدم به او بگويم:«مي خواهم بي پرده بگويم که بهتراست با ما همکاري کنيد و گرنه شما را ازشرکت اخراج مي کنند.»
به تندي پرسيد:«چه کسي به شما اين طورگفته؟»
جواب دادم:«رئيس شما.درواقع او مي گويد اگرما نتوانيم مشکل شما را حل کنيم،هرچند برايش مايه ي تأسف است،ولي مجبور مي شود عذرشما را بخواهد.»
گمان کنم هرگزچنان حالتي از تعجب را در چهره ي کسي نديده ايد.زيرلب پرسيد:«فکر مي کنيد بايد چه کار کنم؟»
جواب دادم:«اغلب افراد وقتي ذهنشان از ترس ،نگراني، فشارعصبي،کينه،احساس گناه يا ترکيبي از تمام آنها انباشته شده باشد درموقعيتي که شما هستيد قرارمي گيرند.وقتي اين موانع عاطفي تا حد معيني روي هم انباشته مي شوند،فرد ديگرنمي تواند آنها را تحمل کند و توانش تحليل مي رود.منابع عادي قدرت عاطفي،روحي و ذهني او مسدود مي شود.بنابراين تفکر او هم به خاطر ترس احساس گناه و کينه متوقف مي شود.نمي دانم شما چه مشکلي داريد ولي پيشنهاد مي کنم مرا دوست دلسوز خودتان بدانيد:کسي که کاملاً مي توانيد به او اعتماد کنيد و اسرارتان را به او بگوييد.»تأکيد کردم که اهميت دارد او هيچ چيز را از من پنهان نکند و ذهنش را از هرگونه احساس ترس،کينه يا گناه خالي کند.گفتم:«به شما اطمينان مي دهم که مصاحبه ي ما کاملاً محرمانه باقي خواهد ماند تنها چيزي که شرکت شما مي خواهد اين است که شما با همان کارآيي سابق به سرکار برگرديد.»
به تدريج مشکل او مشخص شد.او مرتکب چندين گناه شده بود و به همين خاطرخودش را درکلاف و سردرگمي از دروغ گرفتار کرده بود مي ترسيد که رازش برملاشود.ذهنش را پليدي فرا گرفته بود و به همين خاطر دچار پريشاني شده بود.
به سختي مي شد او را وادار به حرف زدن کرد زيرا او اصولاً انسان متشخصي بود و شرم و حياي زيادي داشت به او گفتم که دليل ساکت ماندنش را مي دانم اما به هرحال بايد کارمان را انجام مي داديم و براي اين منظور ذهنش را کاملاًخالي مي کرد.
هرگز واکنش او را بعد ازتمام شدن کارمان ،فراموش نمي کنم.درحالي که ايستاده بود بدنش را کش آورد.روي انگشتان پا ايستاد ،انگشتان دستش را به طرف سقف اتاق دراز کرد و بعد نفس عميقي کشيد و گفت:«خداي من حالم خوب است.»اين آشکارترين نمايش رهايي و آسودگي بود.بعد به او پيشنهاد کردم که دعا کند و از خدا بخواهد او را ببخشد و وجودش را ازآرامش و پاکي سرشار کند.
باترديد پرسيد:«آيا منظور شما اين است که با صداي بلند دعا کنم؟درتمام عمرم چنين کاري نکرده ام.»
گفتم:«بله اين تمرين خوبي است به تو قدرت مي دهد.»
دعاي ساده اي کرد.تا آنجايي که يادم مي آيد چنين چيزي گفت:«خداي عزيز،من مرد ناپاکي بوده ام و از خطاهايي که مرتکب شده ام پشيمانم.تمام گناهانم را براي دوستي که اينجا دارم تعريف کرده ام حالا از تو مي خواهم مرا ببخشي و به من آرامش بدهي همچنين ازتو مي خواهم مرا قوي کني تا ديگر هرگز چنين کارهايي را تکرار نکنم.به من کمک کن تا دوباره پاک شوم و بهتر،خيلي بهترازقبل باشم.»
همان روز به سرکارش برگشت.چيزي به او نگفتند،نيازي به اين کار نبود چون به زودي به حالت گذشته برگشت و امروز يکي از بهترين مديران فروش در شهرخودش است.
مدتي بعد رئيسش را ديدم.او به من گفت:«نمي دانم با بيل چه کار کردي ولي الان او يک گلوله ي آتش شده است.»
جواب دادم:«من کاري نکردم.کارخدا بود.»
او گفت:«بله،مي فهمم به هرحال او دوباره همان بيل قديمي خودمان شد.»وقتي قدرت اين مرد رو به کاهش مي گذاشت،از يک فرمول سلامتي استفاده مي کرد که دوباره او را به حالت کارايي طبيعي اش باز مي گرداند.او از يک داروي روان تني استفاده مي کرد که حالت ناسالم روحي و ذهني اش را برطرف مي کرد.
دکتر فرانکلين ايبا از دانشگاه پزشکي کلارادو اعتقاد دارد که يک سوم از تمام بيماري ها که ابتدا ماهيتي کاملاً جسمي دارند،يک سوم ترکيبي از بيماري هاي جسمي و روحي هستند و يک سوم مشخصاً روحي هستند.
دکتر فلاندرزدانبار،نويسنده ي کتاب ذهن و جسم مي گويد:«مسئله اين نيست که آيا بيماري جسمي يا روحي است بلکه مسئله اين است که چه مقدارازهر کدام در اين بيماري نقش دارند.»
هر انسان متفکري که تا به حال اين موضوع را درنظر گرفته است متوجه مي شود که پزشکان درست مي گويند که کينه،نفرت،دلخوري،حسادت،بدخواهي و انتقام جويي شيوه هاي انديشه اي هستند که موجب بيماري مي شوند.حتماً وقتي عصباني شده ايد احساس مي کنيد که ته دلتان خالي مي شود و دل پيچه مي گيريد واکنش هاي شيميايي در بدن با فوران هاي عاطفي آغاز مي شود و به احساس بيماري منجرمي گردد.اگر اين فوران عاطفي به شدت ادامه پيداکند يا فرد طي مدت زمان طولاني عصباني باشد وضعيت عمومي بدن رو به تحليل مي رود.
وقتي داشتم با پزشکي درباره ي بيماري حرف مي زديم که هر دو مي شناختيمش به من گفت که او از <کينه درد>مرده است.آن پزشک واقعاً فکر مي کرد که مريضش دراثر ابتلا به نفرت درازمدت مرده است.برايم توضيح داد:«چنان به بدنش آسيب رسانده بود که مقاومت آن پايين آمد به طوري که وقتي بيماري به او حمله کرد از قدرت لازم براي غلبه برآن برخوردار نبود.او خودش را از نظرجسمي به خاطر بدخواهي اش ضعيف کرده بود.»
دکتر چارلز ماينرکوپر،پزشک اهل سانفرانسيسکو در مقاله اي با عنوان "توصيه ي صميمانه درباره ي عارضه قلبي"مي گويد:«شما بايد واکنش هاي عاطفي تان را کنترل کنيد.وقتي به شما مي گويم ديده ام فشارخون يک بيمار تقريباً شصت درجه دراثرعصبانيت بالا رفته،مي توانيد بفهميد که اين واکنش ها چه فشاري به قلب وارد مي آورند.»او مي نويسد کسي که زود از کوره درمي رود احتمالاً کس ديگري را براي اشتباهاتش مقصرمي داند،درحالي که عاقلانه تر آن است که به خاطر چيزي که انجام شده و ديگر قابل چاره نيست آنقدرخودمان را ناراحت نکنيم.او مي گويد که جراح بزرگ اسکاتلندي دکتر هانترخودش دچارعارضه ي قلبي بود و به خوبي از تأثيرهيجان شديد برروي قلب خبرداشت.در واقع مرگ او نتيجه يک حمله ي قلبي بود که به خاطرعصبانيت شديد اتفاق افتاد .
دکتر کوپر نتيجه گيري مي کند:«هروقت يک مشکل کاري شما را ناراحت يا عصباني مي کند سعي کنيد بدنتان را شل کنيد.اين کار ناآرامي درون شما را برطرف مي کند.قلب شما مي خواهد که دائماً درسينه ي انساني آرام و شاد خانه داشته باشد،کسي که با هوشمندي فعاليت هاي جسمي،ذهني و عاطفي اش را کنترل مي کند.»
بنابراين اگرکمترازحد متعارف شاد و سرحال هستيد به شما پيشنهاد مي کنم به دقت به تحليل شخصيتتان بپردازيد.صادقانه ازخودتان بپرسيد آيا دردلتان کينه و دشمني را جا داده ايد و درصورتي که پاسخ اين سؤال مثبت است آنها را دور بريزيد.آنها به کسي که چنين احساسي نسبت به او داريد صدمه نمي زنند بلکه هرروز و هرشب باعث مي شوند که خودخوري کنيد.بيماري هاي عاطفي شما را منزوي مي کنند،انرژي شما را تحليل مي برند،کارايي شما را پايين مي آورند و سلامتي شما را به خطر مي اندازند.
بنابراين امروزه ازتأثير فکر بروضعيت جسمي اطلاع داريم.مي دانيم که انسان مي تواند دراثر کينه ورزي خودش را بيمار کند.مي دانيم گناه مي تواند باعث بروزعلايم فيزيولوژيک شود.همچنين درنتيجه ي ترس و نگراني،فرد ممکن است علائم جسمي مشخصي از خودش نشان بدهد.مي دانيم وقتي طرز فکر فرد عوض مي شود،شفا پيدا مي کند.
اخيراً پزشکي که درتشخيص بيماري ها مهارت دارد به من گفت يک بار زن جواني را در بيمارستان پذيرش کرده بودند که صدودو درجه تب داشت.به ورم مفاصل دچارشده بود و مفصل هايش به شدت ورم کرده بود.
به منظور بررسي کامل وضعيت بيمار،دکتر به جز داروي مسکن براي آرام کردن درد هيچ داروي ديگري به او نداد.بعد ازدو روز آن زن جوان از دکتر پرسيد:«تا چند وقت در اين وضع مي ماند و تا کي بايد در بيمارستان باشد؟»پزشک جواب داد:«به گمانم بايد به شما بگويم که احتمالاً تا شش ماه ديگر در بيمارستان خواهيد ماند.»
او پرسيد:«منظورتان اين است که تا شش ماه ديگر نمي توانم ازدواج کنم؟»
دکتر گفت :«متأسفم اما زودتر از اين نمي توانم شما را مرحض کنم.»
اين گفت و گو هنگام عصراتفاق افتاد.صبح روز بعد درجه حرارت بيمار به ميزان عادي برگشته بود و درمفاصل او اثري از ورم ديده نمي شد.پزشک که نمي توانست دليل اين تغيير را پيدا کند چند روز ديگر او را تحت نظر قرار داد و بعد از آن به خانه فرستاد.
يک ماه بعد آن زن جوان دوباره با همان علائم قبلي به بيمارستان برگشت:تبش صدودو درجه بود ومفاصلش ورم داشت.وقتي دکتراز او سؤال کرد معلوم شد که پدرش اصرار دارد او با مردي ازدواج کند که در روابط تجاري مي تواند به نفع او باشد.آن دختر پدرش را دوست داشت ومي خواست مطابق ميل او عمل کند اما نمي خواست با مردي ازدواج کند که او را دوست ندارد،بنابراين ضمير ناخودآگاهش به کمک او آمده و ورم مفاصل و تب را به او داد.
دکتر براي پدربيمار توضيح داد که اگر دخترش را به زور وادار به ازدواج کند ممکن است دخترش عليل بشود.وقتي پدرش به او گفت مجبور به آن ازدواج نيست بيماري اش به سرعت و براي هميشه بهبود يافت.
فکر نکنيد که اگربه ورم مفاصل دچارهستيد با فرد مناسب ازدواج نکرده ايد!اين ماجرا فقط تأثير شديد ناراحتي فکري در وضعيت جسمي را نشان مي دهد.
روانپزشکي اين جمله ي بسيارجالب را بيان کرده است که کودکان خردسال مي توانند از کساني که در اطرافشان هستند ترس و نفرت بگيرند!خيلي سريع تر از آنکه ممکن است سرخک يا سايربيماري هاي واگيردار را بگيرند.ويروس ترس ممکن است عميقاً درضمير ناخودآگاهشان خانه کند و درآنجا تا آخرعمر باقي بماند.آن روانپزشک اضافه مي کند:«اما نوزادان همچنين مي توانند عشق و خوبي ايمان را هم از اطرافيانشان بگيرند و درنتيجه در دوران کودکي و بزرگسالي عادي و سالمي داشته باشند.»
در مجله ي بانوان قسمت هايي از سخنراني دکتر ادوارد وايس درکالج پزشکان آمريکايي نقل شده است.در آن سخنراني دکتروايس چنين گفته است!کساني که به درد مزمن عضلات و مفاصل دچارهستند ممکن است در واقع از احساس ناراحتي و دلخوري نسبت به کسي که به آنها نزديک است رنج ببرند.او اضافه مي کند که معمولاً چنين افرادي از اينکه دچار کينه ي مزمن هستند خبر ندارد.
نويسنده ي مقاله ادامه مي دهد:«به منظور برطرف کردن هرگونه سوءتفاهم لازم است تأکيد کنم که احساسات و عواطف درست به اندازه ي ميکروب ها واقعي هستند.درد و رنج حاصل از بيماري هايي که در اصل به خاطر احساسات به وجود آمده اند درست به اندازه ي بيماري هايي که دراثر باکتري به وجود مي آيند حقيقت دارند.درهيچ موردي از اين بيماري ها نمي توان بيمار را مقصردانست که آگاهانه باعث بروز اين بيماري شده است.اين افراد به تمام بيماري هاي روحي مبتلا نيستند بلکه از آشفتگي احساساتشان رنج مي برند و اين امراغلب به يک مشکل زناشويي يا رابطه ي والدين با فرزند مربوط مي شود.»
در همين مقاله داستان خانمي نقل شده که به پزشک جراح مراجعه کرده بود.اين خانم از وجود لکه هايي روي دستش شکايت داشت.پزشک اين لکه ها را اگزما تشخيص داد.پزشک آن خانم را تشويق کرد تا درباره ي خودش صحبت کند.مشخص شد که او انسان بسيارخشک و سخت گيري است.لب هايش نازک و انعطاف ناپذير بودند.علاوه برآن لکه ها،به ورم مفاصل هم دچار بود.پزشک او را نزد روانپزشکي فرستاد.روانپزشک فوراً تشخيص داد موقعيت ناراحت کننده اي درزندگي او وجود دارد که به شکل حساسيت پوستي بروز پيدا کرده است.
روانپزشک عاقبت اين موضوع را بي پرده با او درميان گذاشت.از او پرسيد:«چرا اوقاتت تلخ است؟از چيزي دلخور هستي؟»
«او ازجايش بلند شد و قرص و محکم از مطب بيرون رفت.فهميدم که به هدف زده ام.چند روز بعد به خاطر شدت پيدا کردن اگزما دوباره به مطب برگشت اين بار آماده بود که بگذارد به او کمک کنم حتي اگراين کار به معني آن بود که نفرتش را کنار بگذارد.»
«معلوم شد که موضوع به يک دعواي خانوادگي بر سرارث و ميراث مربوط مي شود.آن خانم فکر مي کرد که برادر کوچک ترش سرش کلاه گذاشته است.وقتي کينه و خصومتش را کنار گذاشت خوب شد و وقتي موضوع را با برادرش حل وفصل کرد حساسيت پوستي اش کاملاً برطرف شد.»
دکتر ال.جي سال ازدانشکده پزشکي دانشگاه پنسيلوانيا به بررسي رابطه ي مشکلات عاطفي و سرماخوردگي پرداخته و در اين مورد تحقيق کاملي انجام داده است.
«ناراحتي هاي عاطفي برگردش خون در ديواره ي بيني،گلو ترشحات غدد اثر مي گذارند.اين عوامل باعث مي شود که غشاء مخاطي بيشترنسبت به حمله ي ويروس سرماخوردگي يا عفونت هاي ميکروبي آسيب پذيرگردد.»
دکتر ادموند پي فاولر ازدانشکده پزشکان و جراحان دانشگاه کلمبيا اظهار مي کند:«سرماخوردگي هايي هستند که در زمان امتحانات ميان دانشجويان پزشکي شايع مي شوند و سرماخوردگي هايي هستند که قبل يا بعد ازمسافرت به وجود مي آيند.خانم هاي خانه داري که بايد ازخانواده بزرگي مراقبت کنند دچار سرماخوردگي مي شوند.اغلب ديده مي شود وقتي مادرزن کسي مي آيد که مدتي با آنها زندگي کند آن فرد دچار سرماخوردگي مي شود و با رفتن مادرزن سرماخوردگي هم برطرف مي شود.(دکتر فاولر درمورد تأثيري که عروس يا داماد ممکن است برروي مادر زن يا مادر شوهر داشته باشند چيزي نمي گويد.شايد آنها هم سرما بخورند.)
يکي از پرونده هايي که دکتر فاولرگزارش کرده مربوط به دختر فروشنده ي بيست و پنج ساله اي است.وقتي اين دختر به مطب مراجعه کرد بيني اش گرفته بود،ديواره ي آن قرمز و پرخون شده بود و سردرد و تب خفيفي داشت.اين علائم حدود دو هفته ادامه پيدا کردند.با سؤالاتي که دکتر از او پرسيد معلوم شد که اين علائم چند ساعت پس از اينکه دعواي سختي با نامزدش کرده بود شروع شده بودند.
درماني که درمطب صورت گرفت باعث برطرف شدن سرماخوردگي شد اما آن خانم جوان چند هفته بعد با همان علائم دوباره به مطب مراجعه کرد.اين بار مشکل او بعد ازدعوا کردن با قصاب شروع شده بود.دوباره درمان،سرماخوردگي را برطرف کرد؛اما آن دختر مرتب سرما مي خورد و هربار منشاء سرماخوردگي او به عصبانيت مي رسيد.عاقبت دکتر فاولر توانست آن دختررا متقاعد کند که اخلاق تند او منشاء سرماخوردگي مزمن است.وقتي ياد گرفت که زندگي آرام تري داشته باشد عطسه و سرماخوردگي اش هم برطرف شد.
با اين وجود مردم هنوز فکرمي کنند که وقتي کتب مقدس مي گويد نفرت نورزيد يا عصباني نشويد دارد آنها را از لحاظ نظري نصيحت مي کند .کتاب مقدس نظري نيست.بزرگ ترين کتاب خرد است.سرشار از نصايح عملي براي زندگي و سلامتي است.پزشکان امروز به ما مي گويند خشم،کينه و احساس گناه باعث بيماري مي شوند.اين موضوع بار ديگر ثابت مي کند که درست ترين کتاب دنيا درزمينه ي سلامت فردي همان کتاب مقدس است.کتابي که بسياري آن را فراموش کرده اند يا اينکه فکر مي کنند فقط يک کتاب مذهبي است و هيچ فايده ي عملي ندارد.تعجبي ندارد که اين کتاب بيشتر ازهر کتاب ديگري خوانده مي شود.دليل آن است که نه تنها دراين کتاب ريشه ي مشکلاتمان را پيدا مي کنيم بلکه نحوه ي برطرف کردن آنها را نيز مي يابيم.
دکتر فاولرتوجه ما را به سرماخوردگي هاي عاطفي جلب مي کند.بچه هايي که احساس ناامني مي کنند به اين نوع از سرماخوردگي دچارمي شوند او گزارش مي دهد که موارد بسياري از سرماخوردگي هاي مزمن در بچه هايي ديده مي شود که به خانواده هاي از هم پاشيده تعلق دارند.يک بچه بزرگ تر اغلب وقتي نوزادي درخانواده متولد مي شود دچار ناراحتي تنفسي مي گردد چون احساس مي کند کسي به او اعتنايي ندارد و به نوزاد حسادت مي کند.يک پسر نه ساله پدري بي نهايت مستبد و مادري آسان گيرداشت تضاد ميان سخت گيري يکي از والدين و ملايمت ديگري موجب آشفتگي آن بچه شده بود.او به خصوص از اين وحشت داشت که پدرش او را تنبيه کند.اين پسرسال ها از سرفه ي مداوم و سرماخوردگي رنج مي برد.اما وقتي از والدينش دوربود و با بچه هاي مدرسه به اردو مي رفت سرماخوردگي اش هم برطرف مي شد.
از آنجا که ناراحتي،عصبانيت،نفرت و کينه چنين تأثيرمنفي و شديدي بر سلامتي و بروز بيماري ها دارند خوب است که پادزهر آنها را بشناسيم.به صراحت بايد گفت که با پرکردن ذهن ازحسن نيت و بخشايش،ايمان،عشق و آرامش مي توان اثرآنها را خنثي کرد.چگونه مي توان ذهن را اينگونه پر کرد؟براي شما چند پيشنهاد عملي دارم:بسياري ازافراد آنها را با موفقيت براي خنثي کردن احساس خشم به کاربرده اند.کاربرد مداوم اين پيشنهادات مي تواند باعث ايجاد احساس سلامتي شود:
1-به ياد داشته باشيد که عصبانيت يک احساس است و يک احساس هميشه گرم يا حتي داغ است.بنابراين بايد گرماي آن را کاهش داد و سرد کرد.چطورمي توان آن را سرد کرد؟وقتي کسي عصباني مي شود،انگشتانش را مشت مي کند،صدايش گوشخراش مي شود،عضلات او سفت مي شود و بدنش خشک وسفت مي شود.(چنين فردي از لحاظ رواني آماده ي جنگيدن است)اين اثر از دوران غارنشيني در دستگاه عصبي ما باقي مانده است.بنابراين بايد به طور حساب شده گرماي اين احساس را با خونسردي خنثي کنيد.به طور دانسته و ارادي ازمشت کردن انگشتانتان خودداري کنيد.عمداً صدايتان را تا حد يک نجوا پايين بياوريد.به ياد داشته باشيد که وقتي کسي نجوا مي کند به سختي مي توان با او دعوا کرد.در يک مبل يا صندلي راحتي فرو برويد حتي در صورت امکان دراز بکشيد.وقتي کسي دراز کشيده به سختي مي تواند عصباني بشود.
2-با صداي بلند به خودتان بگوييد:«احمق نباش.با اين کار به هيچ جا نمي رسي پس بهتراست ازآن صرف نظر کني.»در آن لحظه ممکن است کمي سخت باشد اما به هر حال سعي کنيد تصويري از پيامبررا درذهنتان مجسم کنيد و سعي کنيد او را مثل خودتان در حالت عصبانيت تصور کنيد.نمي توانيد چنين کاري بکنيد اما تلاش براي انجام اين کار احساس عصبانيت شما را برطرف مي کند.
3-يکي ازبهترين روش ها براي سرد کردن آتش خشم را خانم گريس آيسلر پيشنهاد کرده است.او قبلاً ازروش معمولي شمردن از يک تا ده استفاده مي کرد اما برحسب اتفاق متوجه شد که دعا به درگاه خداوند مؤثرتر است:در هنگام عصبانيت دعا را کنيد تا خشم شما برطرف شود.
4-خشم کلمه ي سنگيني است که فشار انباشته شده از ناراحتي هاي جزئي تر را بيان مي کند.اين ناراحتي ها که هريک به خودي خود بسيار ناچيز است است با انباشته شدن روي هم قدرت پيدا کرده اند.آنها عاقبت به شکل فوران خشم منفجرمي شوند و ما را از خودمان شرمنده مي کنند.بنابراين فهرستي از تمام چيزهايي که باعث ناراحتي شما مي شود تهيه کنيد.اهميتي ندارد که مواردي که فهرست مي کنيد احمقانه و بي ربط به نظر برسد،فقط آنها را فهرست کنيد.هدف از اين کاراين است که جويبارهاي کوچکي را که به رودخانه ي عظيم خشم مي ريزند خشک کنيد.
5-براي هرناراحتي دعا کنيد.هر بار بر يکي از آنها غلبه کنيد .به جاي اينکه بخواهيد تمام خشمتان را نابود کنيد که همان طورکه گفتيم نيروي مستحکمي است با هردعا ناراحتي اي را که آتش خشم شما را شعله ور مي کند از ذهنتان بيرون کنيد.به اين ترتيب قدرت خشمتان را آنقدر کم مي کنيد که مي توانيد بر آن غلبه پيدا کنيد.
6-خودتان را تربيت کنيد.هربارکه موج خشم را احساس مي کنيد بگوييد:«آيا اين عصبانيت واقعاً ارزش صدمه اي را که از لحاظ عاطفي به من مي زند دارد؟پيش ديگران احمق جلوه مي کنم و دوستانم را از دست مي دهم.»براي اينکه بتوانيد از تأثير کامل اين روش استفاده کنيد هرروز چندين مرتبه به خودتان بگوييد:«هيچ چيز ارزش آن را ندارد که به خاطرش عصباني بشوم.»همچنين با صداي بلند بگوييد:«عاقلانه نيست که هزار دلاراحساس را خرج يک ناراحتي پنج سنتي بکنم.»
7-وقتي موقعيتي به وجود مي آيد که باعث جريحه دار شدن احساسات شما مي شود فوراً آن را برطرف کنيد.هرگز يک ثانيه هم بيشتر از آنچه که لازم است به آن فکرنکنيد.در مورد آن کاري کنيد.اجازه ندهيد دلخور بشويد يا براي خودتان دلسوزي کنيد.با افکار کينه جويانه اين طرف و آن طرف نرويد.لحظه اي که احساساتتان جريحه دار مي شود درست همان کاري را بکنيد که وقتي انگشتتان مجروح مي شود مي کنيد.بلافاصله دنبال درمان باشيد.اگر اين کار را نکنيد کنترل اوضاع از دست شما خارج مي شود.پس بلافاصله با برزبان آوردن دعايي از عشق وبخشايش مقداري داروي معنوي برروي آن جراحت بگذاريد.
8-ذهنتان را از گله و شکايت خالي کنيد.به عبارت ديگر دريچه ي ذهنتان را بگشاييد و بگذاريد گله و شکايت از آن خارج شود.به نزد کسي که اعتماد داريد برويد و آنها را خالي کنيد تا اينکه کوچک ترين اثري از آن در وجودتان باقي نماند.بعد آن را فراموش کنيد.
9-به سادگي براي کسي که احساسات شما را جريحه دار کرده،دعا کنيد.اين کار را آنقدر ادامه دهيد تا احساس کنيد که بدخواهي و کينه از دل شما خارج شده است.گاهي ممکن است مجبورباشيد مدت ها دعا کنيد تا به اين نتيجه برسيد.کسي که اين روش را به کار برده بود به من گفت که حساب دفعاتي را که بايد دعا کند تا کينه و دلخوري از وجودش خارج شود و آرامش پيدا کند نگه مي دارد.او دقيقاً بايد شصت و چهار مرتبه دعا کند.با اين کار کينه را از دلش خارج مي کند.ضمانت مي دهم که اين روش در مورد شما هم مؤثر باشد.
10-اين دعاي کوتاه را برزبان بياوريد:«اي کاش خداوند قلبم را پر مي کرد.اي کاش محبت خداوند براي...روحم را درخودش غرق مي کرد.»اين دعا را برزبان بياوريد و بخواهيد که اجابت شود.آسوده خواهيد شد.
11-عاقبت بايد بدانيد که اين ميل شديد بدوي،وحشي و کنترل نشده را که در وجود شما شعله مي کشد تنها درصورتي مي توانيد رام کنيد که بگذاريد خداوند بر آن مسلط شود.بنابراين اين درس را کامل کنيد و به خدا بگوييد:«همين طور که تو مي تواني اخلاق کسي را عوض کني از تو مي خواهم که اعصاب مرا هم عوض کني.همين طور که به من قدرت مي دهي بر گناهان جسمم غلبه کنم از تو مي خواهم به من قدرت بدهي تا برگناهان خلق و خويم هم غلبه کنم.خشم مرا مهارکن.مانند روحم،دستگاه عصبي ام را نيز شامل آرامش شفابخشت بنما.»اگر از عصبانيت به ستوه آمده ايد،دعاي بالا را روزي سه بارتکرار کنيد.خوب است آن را روي کارتي چاپ کنيد و آن کارت را روي ميز کارتان،بالاي ظرفشويي آشپزخانه يا درون کيف پولتان بگذاريد.
منبع:کتاب مثبت انديشي
/خ