نقش خواص انقلاب در انحراف يا هدايت جامعه

در بخش هاي پيشين به برخي از ويژگي هاي انقلاب اسلامي ايران و امتياز آن بر حرکت هاي ديگر سياسي جهان اشاره شد . پس از آن ، با توجه به آسيب هاي تهديد کننده ي نظام، درصدد ارائه ي راهکارهايي براي پيش گيري از اين آسيب ها يا درمان آنچه واقع شده است، برآمديم . سرانجام نيز براي منقح ساختن بحث ، برخي از مباحث مقدماتي ذکر ، و بر اين نکته تأکيد شد که از نظر اسلام ، بايد دو عامل کنار هم حضور داشته باشد تا فرد را از فساد و جنايت باز دارد : يک عامل ، شناخت و
سه‌شنبه، 12 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش خواص انقلاب در انحراف يا هدايت جامعه
نقش خواص انقلاب در انحراف يا هدايت جامعه
نقش خواص انقلاب در انحراف يا هدايت جامعه





1. مقدمه بحث

در بخش هاي پيشين به برخي از ويژگي هاي انقلاب اسلامي ايران و امتياز آن بر حرکت هاي ديگر سياسي جهان اشاره شد . پس از آن ، با توجه به آسيب هاي تهديد کننده ي نظام، درصدد ارائه ي راهکارهايي براي پيش گيري از اين آسيب ها يا درمان آنچه واقع شده است، برآمديم . سرانجام نيز براي منقح ساختن بحث ، برخي از مباحث مقدماتي ذکر ، و بر اين نکته تأکيد شد که از نظر اسلام ، بايد دو عامل کنار هم حضور داشته باشد تا فرد را از فساد و جنايت باز دارد : يک عامل ، شناخت و بينش براي تشخيص خوب و بد ، و عامل ديگر ، کنترل هوس ها و غرايز . بدين ترتيب، نظريات ارائه شده از سوي دانشمندان گوناگون که هر يک از آن ها به بخشي از اين مسأله توجه داشتند نمي تواند در زدودن فساد و شروري که دامنگير افراد و گروه هايي از جامعه شده است ، کمک شاياني نمايد . در اين بخش ، اين مباحث ادامه خواهد يافت تا اذهان براي ارائه ي بحث اصلي کاملا آماده شود .

2. بررسي نقش عوام و خواص در ايجاد آسيب هاي اجتماعي

طي مباحث پيشين ، برخي از زواياي آسيب هاي اجتماعي که نظام جمهوري اسلامي ايران را تهديد مي کند ، بررسي شد . يکي ديگر از زوايايي که مي توان در زمينه ي انقلاب اسلامي مورد توجه قرار داد ، اين است که آسيب هايي که متوجه نظام مي شود ، گاهي از طرف توده هاي مردم و گاهي از سوي نخبگان و خواص جامعه است . در تقسيم مشابهي گفته مي شود که گاهي اين آسيب ها از طرف ملت و گاهي از طرف دولت متوجه نظام مي شود ؛ البته بايد به اين نکته توجه داشت که بين اين دو نوع تقسيم بندي ، رابطه ي عموم و خصوص من وجه وجود دارد و آن دو به طور دقيق بر يکديگر منطبق نمي شوند ؛ زيرا اين گونه نيست که هر کس از خواص شد ، حتما مسئووليتي را در اداره ي کشور خواهد داشت و اين گونه نيست که هر کس دست اندرکار مديريت کشور شد ، از خواص شمرده شود ؛ اما در غالب موارد ، اعضاي دولت از نخبگان و خواص جامعه هستند و ديگران ، به گونه اي آن ها را حمايت ، پشتيباني و تأييد مي کنند . اين امر سبب مي شود تا در جامعه ، طبقه ي حاکم در مقايسه با طبقات عموم مردم نوعي امتياز داشته باشد.
آسيب هايي که متوجه نظام مي شود، گاهي ، از طرف توده هاي مردم است که در اين صورت ، اکثريت افراد جامعه مستقيما به اين آسيب ها دچار مي شوند وگاهي ، از سوي گروه محدودي از خواص است که در اين صورت ، آسيب هاي ايجاد شده به وسيله ي آنان به کل جامعه سرايت مي کند و کل جامعه آفت زده مي شود ؛ اما اين نکته بايد مورد ملاحظه قرار گيرد که آنچه از ناحيه ي توده هاي مردم پديد مي آيد ، با آنچه از طرف نخبگان حاصل مي شود ، تفاوتي ريشه اي دارد؛ زيرا ويژگي آسيب هايي که از ناحيه ي عموم مردم متوجه نظام مي شود ، اين است که سازماندهي شده نيست و به طور طبيعي، اين آفت ها ميان توده هاي مردم يافت مي شود ولي آسيب هايي که از طرف خواص و نخبگان متوجه نظام مي شود، اغلب سازماندهي شده است و افراد خاص و معدودي که افکار خاصي دارند ، در پي آنند تا در جامعه تحولي نامطلوب را پديد آورند و جامعه را بر اساس انگيزه هاي شخصي و گروهي خويش ، تحت تأثير قرار دهند . اين افراد مي کوشند تا با برنامه ريزي هاي دقيق ، آن جهت انحراف و فساد را به جامعه منتقل کنند . گاهي کار به جايي خواهد رسيد که تعداد انگشت شماري از افراد، منشأ فساد و انحراف جامعه اي مي شوند که دهها ميليون نفر را در خود جاي داده است ؛ بنابراين ، تقسيم مذکور بي جا نخواهد بود و هر جامعه اي ممکن است از سوي يکي از اين دو گروه ، آسيب پذيرد ؛ گاهي فساد از خود توده هاي مردم و گاهي از نخبگان سرچشمه مي گيرد . آسيبي که از طرف توده هاي مردم ، جامعه را تهديد مي کند ، سه ويژگي دارد : 1. عمومي بودن آن بدين معنا که اين نوع فسادها و انحراف ها ، از فرد ، گروه ، شهر يا قشر خاصي آغاز نمي شود ، بلکه کمابيش در قشرها ، گروه ها ، شهرها ، ايالت ها و مناطق گوناگون پديد مي آيد ؛ 2. طبيعي بودن آن بدين معنا که اين گونه رفتارها سازماندهي و طراحي شده نيست ؛ بلکه تقريبا طبيعي رخ مي دهد ؛ 3. با توجه به دو ويژگي گذشته مي توان اين ويژگي را نيز از آن دو استنتاج کرد که اين فسادها به تنهايي ، خود ، منشأ فساد جامعه نمي شوند ؛ بلکه بستري را براي فساد فراهم مي سازند . اين فسادها زمينه را فراهم مي کند تا افراد مغرض و نخبگان منحرف بتوانند از اين موقعيت سوء استفاده کرده، انحرافي را در جامعه پديد آورند .
براي روشن شدن اين مطلب ، مناسب است مقدمه اي آورده شود و ضمن آن ، به بيان آرايي پرداخته شود که از سوي صاحب نظران و انديشه وران ، درباره ي به مديريت جامعه و سياست ارائه ، منشأ ايجاد مکاتبي شده است.

3. بررسي آراي گوناگون درباره ي مديريت جامعه و سياست

نظريات و مکاتبي را که در زمينه ي مديريت جامعه و سياست مطرح شده اند مي توان به دو دسته ي کلي تقسيم کرد:
الف - دسته اي از انديشه وران ، از آغاز ، اين فکر را در ذهن خود داشته اند که ميان افراد جامعه ، افرادي ممتاز ، نابغه و نخبه وجود دارند که از نظر فکر ، قدرت مديريت و بعضي امتيازهاي ديگر که مديريت جامعه را تحت تأثير خود قرار مي دهد، بر ديگران برتري دارند . اين افراد را بايد شناخت و زمينه را براي فعاليت آنان فراهم ساخت، به طوري که بتوانند مديريت جامعه را بر عهده گيرند ؛ البته خود اين طرز فکر کلي ، مکاتب گوناگوني را در خود جاي داده است ؛ اما مي توان براي تمام آن ها نام حکومت اليگارشي يا حکومت نخبگان را برگزيد . افلاطون ، يکي از کساني است که ميان نظريه پردازاني که در اين باره سخن گفته اند ، از همه شفاف تر و روشن تر به اين بحث پرداخته است . از نظر او ، حکومت را بايد حکيمان عهده دار شوند ؛ زيرا براي داشتن توانايي بيشتر براي مديريت جامعه ، بايد افرادي در رأس قدرت قرا رگيرند که جامع علوم گوناگون ، و از لحاظ تربيتي و اخلاقي ممتاز باشند. به عبارت ديگر ، حاکمان جامعه بايد هم از لحاظ حکمت علمي و هم از لحاظ حکمت عملي از برجستگان جامعه باشند . چنين کساني بهتر از همه مي دانند چه راهي را بايد برگزينند و از آن جا که به اخلاق نيکو نيز آراسته هستند ، مصلحت جامعه را رعايت مي کنند و مصالح عموم مردم را فداي مصالح شخصي خويش نمي نمايند .(1) نظريات مشابه نظريه ي افلاطون را گروه ها و مکاتب ديگري هم مطرح ساخته اند ، ليکن شاخص ترين اين نظريات و در واقع ، قطب اين طيف از نظريات ، همان نظريه ي افلاطون مي باشد .
ب. در برابر اين طيف ، طيف ديگري قرار داشتند که يا نظريه ي قبل را نمي پذيرفتند يا آن را عملي نمي دانستند . بر خلاف نظر افلاطون که معتقد بود فقط افراد ممتاز جامعه که تعداد آن ها نيز بسيار اندک است ، بايد اداره ي جامعه را بر عهده گيرند ، اين طيف معتقدند که تمام افراد جامعه اين حق را دارند که عهده دار مناصب حکومتي شوند و نبايد دايره ي اين افراد را به قدري تنگ کرد که فقط کساني شايستگي زمامداري بر ديگران را داشته باشند که داراي حکمت علمي و عملي باشند .(2) بر اساس اين نظريه ، يافتن اين دو ويژگي در افراد بسيار مشکل است و به ندرت مي توان افرادي را يافت که جامع اين دو خصوصيت باشند ؛ البته قائلان اين نظريه که زادگاه آن يونان باستان است ، شرط سني را براي متصديان اين امر در نظر مي گيرند. بدين ترتيب ، کساني که اين شرط را دارا باشند ، در به دست گرفتن مديريت جامعه با هم برابرند و تفاوتي بين آن ها وجود ندارد .
قائلان اين نظريه نيز افرادي را از به دست گرفتن اين امور منع مي کردند . برخي از آنان ، بردگان و برخي ديگر ، زنان را از اين قاعده استثنا کردند. اين نظريه ، همراه با استثنائاتي که درباره ي آن وجود داشت ، در يونان قديم ، نام « دمکراسي » را به خود گرفت که به معناي « حکومت مردم » بود . بنابراين نظر ، شخص بي سواد که در زمينه ي مديريت جامعه اطلاعاتي ندارد يا از نظر استعداد ذاتي و خدادادي ، کودن است و از نظر مهارت هاي عملي نيز تخصصي ندارد ، با فردي که از نظر علم ،تقوا ، مديريت و صلاحيت اظهار نظر در شوون گوناگون جامعه، جايگاه رفيعي دارد ، در تعيين سرنوشت جامعه ، هيچ تفاوتي با يک ديگر ندارند.
هر يک از اين دو نظريه ، در دوران هايي از تاريخ، کمابيش رواج يافتند و اين امکان را فراهم ساختند که درباره ي نظريه ي برتر داوري شود؛ اما همواره ، در طول تاريخ اين مشکل وجود داشته است که نظريات ، اغلب بر روي کاغذ باقي مي ماند و در محافل علمي و آکادميک مدفون مي شود در اين باره نيز بايد به اين حقيقت اذعان کرد که نظريه ي افلاطون هيچ گاه فرصت مناسبي نيافت تا در يک دوره ي تاريخي تجربه شود ؛ زيرا شرط تحقق حکومت مطلوب او اين بود که حاکمان همواره از حکيمان باشند و احراز چنين صلاحيتي اغلب دشوار بود، و افراد اندکي اين ويژگي ها را داشتند ، بنابراين ، از طرح افلاطون همچنان به صورت مدينه ي فاضله يا « ناکجاآباد » ياد مي شود ؛ زيرا با طرح فقط در مرحله ي نظري مطرح مي شود و وجود خارجي ندارد .
از سوي ديگر، افرادي چون ارسطو نيز که معتقد بودند تمام مردم يکسان بوده ، حق تعيين سرنوشت خويش را دارند ، فقط سخن و نوشته بسنده کردند و در عمل ، از اثبات نظريات خود ناتوان ماندند ، زيرا توده هاي مردم در دوران هاي گوناگون تاريخ ، بازيچه ي دست عده اي از نخبگان بوده اند آن هم نه آن نخبگان و حکيماني که افلاطون بر آن پاي مي فشرد ؛ بلکه نخبگاني که هوش ، فراست و توان خود را در راه ارضاي مقاصد شخصي و گروهي خويش به کار مي گرفتند . اين چنين نيست که همواره ، نخبگان ، افراد منزه و شايسته اي باشند که بتوانند به بهترين وجه جامعه را اداره کنند ؛ بلکه گاهي ، نخبگان جامعه ، توانايي خود را در راه فساد به کار مي گيرند و باعث ايجاد انحراف هايي ميان افراد جامع مي شوند . حتي پديد آمدن مذاهب و اديان ساختگي و انحرافي در جامعه به دست نخبگان است .
يکي از مباحثي که به حوزه ي کار جامعه شناسان مربوط مي شود ، مسائل مربوط به نقش نخبگان در جامعه است . اينان معتقدند که بيشترين نقش را در تحولات جوامع انساني نخبگان ، و نه توده هاي مردم ، ايفا مي کنند و غالب توده هاي مردم نقش انفعالي دارند ؛ خواه حرکت نخبگان در جهت صلاح ، ترقي وکمال خواه در جهت فساد ، تنزل و انحطاط باشد ؛ بنابراين ، منشأ تمام حرکت ها که در جامعه رشد کرده ، آن را تحت تأثير قرار مي دهد ، طرز تفکر نخبگان است . هر فردي از نخبگان مي تواند صدها و هزارها و گاهي ميليون ها نفر را تحت تأثير قرار داده ، آن ها را در جهت خاصي هدايت کند و در عمل ، تحول و گاهي حرکت اصلاحي وگاهي انقلابي را پديد آورد ؛ پس وظيفه ي جامعه شناس است که تحولات پديد آمده در جامعه را بررسي کند و درباره ي کيفيت و راه کارهاي نقش نخبگان بر توده هاي مردم ، به تحقيق بپردازد . بر اساس چنين مطالعاتي مي توان آينده را پيش بيني کرد و حتي راه کارهايي را چه در جهت صلاح و چه در جهت فساد ، ارائه داد.

4. نظريه ي مورد قبول اديان الاهي

پس از آن که نظريات مربوط به مديريت جامعه بررسي و ارزيابي شود ، مسأله ي مهم اين است که اديان الاهي ، از جهت نظري و فکري ، در کدام طيف قرار مي گيرند يا کدام يک از اين نظريات ، به ديدگاه انبياي الاهي نزديک تر است . مسأله ي ديگر نيز اين خواهد بود که در عمل ، چه کساني در حکومت ها و جوامع گوناگون ، در جهت حرکت هاي ديني ، خواه حرکت هاي مثبت و ايجابي و خواه حرکت هاي منفي و سلبي گام برداشته اند ؛ بنابراين ، اين جا به دو گونه مي توان به بحث نگريست : يک نوع از اين مباحث ، مباحث نظري است که فيلسوفان عهده دار آنند و بخش ديگر ، مباحث عيني و واقعي است که جامعه شناسان بدان مي پردازند .
همان گونه که پيش تر بدان اشاره شد ، متون ديني معتبري که از اديان ديگر به ما رسيده باشد و بتوان بدان ها اعتماد کرد ، بسيار کم است . ميان کتب هاي آسماني ، به جز قرآن کريم ، فقط دو کتاب ديگر به نام تورات و انجيل وجود دارد که به نام کتاب انبيا شناخته مي شود . درباره ي انجيل ، حتي خود مسيحيان نيز بر اين باورند که به حضرت مسيح عليه السلام تعلق ندارد . تورات نيز که به اعتقاد يهوديان از آن حضرت موسي عليه السلام است ، شواهد بسياري دال بر تحريف هاي فراوان در آن وجود دارد ؛ از اين رو نمي توانيم به اين کتاب ها ، به صورت کتاب هاي آسماني و الاهي اطمينان کنيم ؛ پس يگانه کتابي را که يقين داريم از سوي خداوند متعال بر بندگانش نازل شده و هيچ تحريفي نيز در آن واقع نشده ، قرآن کريم است ؛ بنابراين ؛ هرگاه در اين مباحث ، از دين نامي برده مي شود ، مقصود از آن ، اسلام است ؛ اما اين بدن معنا نيست که مطالب درستي نيز که حتي از وحي الاهي سرچشمه مي گيرد ؛ در اين کتاب ها وجود ندارد . از آن جا که احتمال تحريف در هر يک از اين کتاب ها هست ؛ اگر چه مطالب درستي هم در آن باشد ؛ نمي توان به مطالب آن ها به صورت مطالبي يقين آور و برخاسته از وحي الاهي اعتماد کرد ،مگر آن که مؤيدي از قرآن کريم براي آن وجود داشته باشد .
با تدبر در آيات قرآن و منابع اسلامي که تفسيري از قرآن کريم از سوي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام است ، مي توان به اين نتيجه دست يافت که اداره کردن جامعه فقط با گروه معدودي از افراد به نام حکيمان و نخبگان شايسته ي ديگر ، عملي نيست. در اين امر ترديدي وجود ندارد که انديشه در مديريت جامعه بايد از کسي باشد که داراي عقل و تجربه ي بيشتري است و همچنين در مرحله ي عمل نيز بايد مديريت به وسيله ي کساني انجام گيرد که مهارت ، تجربه ، صلاحيت ، هوش ، فراست و مطالعات بيشتري دارند ؛ اما بايد به اين امر نيز توجه داشت که وقوع خارجي چنين نظامي فقط با وجود حکيمان و نخبگان سامان نمي گيرد. آيات قرآن و شواهد تاريخي از آن حکايت دارد که ميان هر امتي ، پيامبري وجود داشته است . بر اساس آيات شريفه ي و ان من أمه الا خلا فيها نذير ؛ (3) و هيچ امتي نبوده ، مگر اين که در آن هشدار دهنده اي گذشته است و لقد بعثنا في کل أمه رسولا ؛ (4) و در حقيقت ، ميان هر امتي فرستاده اي بر انگيختيم ، هيچ جامعه اي را نمي توان يافت که پيامبري براي آن وجود نداشته باشد .
متأسفانه فقط تاريخ زندگي تعداد معدودي از پيامبران براي ما مشخص است و حتي در متون ديني ما نيز نام، شرح زندگي ، محل اقامت و برنامه هاي پيامبران کمتر منعکس شده است. مطالعه در احوال همين عده ي اندکي که نام و شرح مختصري از آنان و قومشان در قرآن آمده است ، نشان مي دهد که جز تعداد اندکي از آنان به تشکيل جامعه ي مطلوب خود موفق نشدند. مطابق آيات شريفه ي قرآن کريم ، يگانه جامعه اي که قبل از اسلام ، حکومت آن به دست انبيا اداره مي شد ، حکومت بني اسرائيل ، در دوران کوتاهي از زندگاني حضرت داوود و سليمان عليه السلام بوده است . به جز اين مورد نمي توان مورد ديگري را در قرآن يافت که در آن ، انبيا به طور رسمي در رأس حکومت قرار گرفته باشند و تمام امور در اختيار آنان باشد تا از اين طريق بتوانند در تمام قشرهاي جامعه و نهادهاي حکومتي و مديريتي جامعه ، برنامه ي خويش را اجرا کنند ؛ بلکه غالب انبيا، همواره در فشار ، شکنجه، تبعيد و زندان بوده اند و در مواردي نيز به دست برخي از افراد کشته مي شدند ؛ البته قابل ذکر است که عامل قتل انبيا افراد معدودي بوده اند ؛ اما توه هاي مردم نيز از روي ناداني از آنان پيروي يا دست کم سکوت مي کردند .
آنچه به مباحث جامعه شناختي اين مسأله مربوط مي شود، اين است که هيچ گاه در عمل ، همه ي شوون حکومت به دست حکيمان و شايستگان و رهبران ممتازي که نقص و عيبي در کارشان نباشد ، واگذار نشده است . شايان ذکر است که در اين زمينه ، قرآن کريم آينده را پيش بيني کرده ، و وعده داده است که در آينده ، چنين حکومتي محقق خواهد شد . (5) اميد است که آن روز دور نباشد و اين امت فداکار بتواند چنين روزي را درک کند و شايستگي مشارکت کنار حضرت براي اصلاح کل جامعه جهاني را داشته باشد .
بررسي سرگذشت انبيا نشان مي دهد که حتي در يک زمان واحد يا حتي در يک شهر يا يک کشور ، چندين پيامبر ميان مردم زندگي مي کردند ؛ اما هيچ يک به تشکيل حکومت صالح موفق نشدند . بر اساس برخي از آيات سوره ي مبارکه ي « يس » ، براي ساکنان يکي از مناطق که مطابق برخي از روايات شهر انطاکيه بوده است ، (6) چندين پيامبر نازل شد و آنان يکي پس از ديگري براي هدايت مردم بر انگيخته شدند :
و اضرب لهم مثلا أصحاب القريه اذ جاءها المرسلون . اذ أرسلنا اليهم اثنين فکذبوهما فعزرنا بثالث فقالوا انا اليکم مرسلون.(7)
[ داستان ] مردم آن شهري را که رسولان بدان جا آمدند ، براي آنان مثل زن ، آن گاه که دو تن سوي آنان فرستاديم ؛ و [ لي ] آن دو را تکذيب کردند؛ پس با سومين [ فرستاده ] [ آنان را ] تأييد کرديم ؛ پس [ رسولان ] گفتند : ما به سوي شما به پيامبري فرستاده شده ايم .
ولي مردم با اين حرکت همراهي نکردند و در نتيجه ، انبياي الاهي نتوانستند حتي يک شهر را بر اساس برنامه هاي الاهي خود اداره کنند . مشخص است که در برنامه هاي انبيا نقصي وجود نداشته است ؛ بلکه وضعيت جامعه به گونه اي نبود که بتوانند حکومت مطلوب خود را تشکيل داده ، بر اساس برنامه هاي صحيح اداره کنند . سر اصلي اين مطلب هم اين بود که انبيا هيچ گاه درصدد نبودند تا از طريق زور و اجبار برنامه هاي خود را بر ديگران تحميل کنند ؛ زيرا در آن صورت ، فلسفه ي اصلي آفرينش انسان ، يعني انتخاب آزادانه ، مورد سؤال قرار مي گرفت و ديگر سعادت و شقاوت دنيا و آخرت معنايي نمي داشت .
از آنچه بيان شد ، به دست مي آيد که در عمل ، نخبگان صالح نمي توانند تمام امور مربوط به جامعه را به دست گيرند . با توجه به اين واقعيت ، نبايد چنين پنداشت که حکيمان ، شايستگان ، صالحان ، انبيا ، امامان ، اوصيا و پيروان شايسته ي ايشان ، بايد از جوامع خود دوري گزيده ، عمر خود را در گوشه ي عزلت سپري سازند ؛ پرهيزگاراني که دعاي هميشگي آنان اين است که خداوند ، آنان را امام و راهبر پرهيزگاران قرار دهد :
واجعلنا للمتقين اماما.(8)
و ما را پيشواي پرهيزگاران کن .
چنين کساني با مشاهده ي وضع موجود و عدم پيروي بيشتر مردم از آنان ، هرگز جامعه را به حال خود رها ، و از وظيفه شانه خالي نمي کنند ، البته کساني بودند که برخلاف اين مي انديشيدند و با مشاهده ي فساد در جامعه به ديرها و صومعه ها پناه مي بردند و با اين استدلال که اصل در انسان ها فساد و شر است ، هيچ گاه درصدد اصلاح جامعه بر نمي آمدند و در نتيجه ، هرگز حرکتي اصلاحي از سوي آنان پديد نمي آمد ؛ اما اسلام اين انديشه را نمي پذيرد و چنين افرادي را ترغيب مي کند از انزوا خارج شده ، براي اصلاح جامعه گام بردارند . رواياتي نيز در اين زمينه وارد شده که اين ديدگاه را رد مي کند و اهتمام به امور مربوط به جامعه را توصيه مي فرمايد . در بخشي از روايت منسوب به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله آمده است :
لا رهبانيه في الاسلام. (9)
گوشه گيري در اسلام وجود ندارد.
در روايت ديگري نيز پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله ، رهبانيت امت خود را جهاد دانسته است :
انما رهبانيه أمتي الجهاد في سبيل الله . (10)
همانا رهبانيت امت من جهاد در راه خداست .
البته قابل ذکر است که بايد کوشيد تا الگوي مطلوبي که انبيا ارائه مي دهند يا الگويي که افلاطون براي جامعه ي آرماني ارائه مي داد ، مورد نظر باشد و تلاشها در جهت تحقق آن انجام گيرد. به عبارت ديگر، بايد همواره به آن الگوي کامل و مطلوب توجه کرد؛ ولي نبايد انتظار داشت که آن الگو به صورت کامل تحقق يابد و اگر در اين روند ، نقصي پديد آمد و انحرافي پديدار شد ، نبايد جامعه را رها کرد و به گوشه اي پناه برد. آن گونه که از سخنان و سيره ي انبيا عليهم السلام و ساير حکيمان شايسته ، آگاه و دلسوز جامعه برمي آيد ، آنان الگوي مطلوب را ارائه مي دادند ؛ اما توقع نداشتند اين الگو در زمان کوتاهي به طور کامل عينيت يابد ؛ بلکه مي کوشيدند هر روز و هر چه بيشتر به آن الگو نزديک تر شوند . اميد مي رود که هم با پيشرفت علوم و معارف و هم با فراهم شدن اسباب و فن آوري ، راه هاي درست بهتر ارائه شود و با تجربه هاي عيني که افراد و جوامع در طول زندگي و در طول تاريخ انجام مي دهند ، زمينه اي فراهم آيد که آن الگو ي آرماني امکان تحقق يابد .
حاصل آن که : فساد موجود در جوامع ، تا حدي ، خلاف انتظار نبوده و قابل پيش بيني بوده است . حتي مي توان گفت که پيش از آفرينش انسان نيز اين امر قابل پيش بيني بوده است . هنگامي که خداوند متعال به ملائکه فرمود:
اني خالق بشرا من طين ، فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين . (11)
من بشري را از گل خواهم آفريد ، پس چون او را [ کاملا ] درست کردم و از روح خويش در آن دميدم ، سجده کنان براي او [ به خاک ] بيفتيد.
فرشتگان از خداوند پرسيدند:
أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و تقدس لک . (12)
آيا در آن ، کسي را مي گماري که در آن فساد انگيزد و خون ها بريزد ؛ حال آن که ما با ستايش تو ، [ تو را ] تنزيه مي کنيم و به تقديست مي پردازيم .
مطابق اين قسمت از آيات شريفه ي قرآن کريم، در آن زمان که هنوز هيچ انساني آفريده نشده بود ؛ فرشتگان پيش بيني مي کردند که پيدايش چنين موجودي و تشکيل چنين جامعه اي ، بدون فساد و خونريزي نخواهد بود . خداوند نيز در پاسخ به آنان ، اين امر را نفي نفرمود: بلکه حتي با گفتن : اني أعلم ما لا تعلمون ؛ (13) همانا من چيزي را مي دانم که شما از آن بي اطلاعيد ، به طور ضمني اين پيش بيني آنان را تأييد کرد ؛ ولي با همين عبارت به آنان فهماندکه در عين وجود فسادهايي که با آفرينش انسان ، دامنگير موجودات جهان مي شود ، انسان هايي تربيت خواهند شد که مصالح و حکمت وجود آن ها بر آن فسادها غلبه خواهد يافت ؛ از اين رو ، اميد مي رود که در آينده ، جامعه ي صالحي تحقق يابد که به آن آرمان مطلوب ، بسيار نزديک باشد .

پي نوشت ها:

1.افلاطون ، جمهور ، ص 315.
2. ارسطو ، سياست ، ص 165.
3. فاطر (35) ، 24.
4. نحل ( 16) ، 36.
5. انبياء (21) ، 105، نور (24) ، 55 و قصص (28)، 5.
6. محمد باقر المجلسي ، بحار الانوار ، ج 14، ص 240، ح 20.
7. يس (36) ، 13 و 14.
8. فرقان (25) ، 74.
9. نعمان بن محمد التميمي المغربي ، دعائم الاسلام ، ج 2، ص 193، ح 701.
10. المحقق النوري الطبرسي ، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، ج 2، ص 401، باب احتساب موت الاولاد و الصبر عليه ، ح 42.
11. ص (38)، 71.
12. بقره (2)، 30.
13. همان .

منبع: کتاب انقلاب اسلامي جهشي در تحولات سياسي تاريخ




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.