شناسنامه کتاب:
عنوان: تو را گلهای عالم دوست دارند مهدی جان
موضوع: سیره امام زمان(عج)
زبان: فارسی
نویسنده: مریم سقلاطونی
ناشر: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما
محل چاپ: قم
سال چاپ: 1382
نوبت چاپ: اول
تعداد صفحات: 84 صفحه
معرفی کتاب:
بدون تردید در بین همه آثار مکتوب، زیباترین نوشتهها آن بخش از اشعار و دل نوشتههایی هستند که همراه آنها تشنگان حقیقت و عاشقان ولایت از صمیم دل به راز و نیاز با پروردگار عالم و خلیفههای بر حقّ او پرداختهاند؛ زیرا این نوشته ها بیشتر در لحظههای اوج نیاز به تعالی از یک سو و خستگی و دل تنگی از دوری از حق از سوی دیگر به نگارش درآمدهاند.این دست آوردهای زلال، خلوت نشینیهای عارفانه و تجلیات شیرین و زیبای عشقند که بستر پرواز به سوی سرچشمه نیکیها و روشنیها را فراهم میسازند و از این رهگذر انسان را به نیل به وصال حقیقی با حضرت حق موفق میکنند.به برکت فرهنگ الهی اسلام، در کارنامه ادبیات درخشان ایران اسلامی به مجموعههای گران سنگ بسیاری برمیخوریم که آفرینندگان این آثار کوشیدهاند ارادتها و اخلاص خویش را با سرودن اشعار زیبا و روشنگرانه و یا به نگارش درآوردن متون ادبی عارفانه به ستارگان درخشان آسمان حقیقت نشان دهند.
مجموعه گران بهای تو را گلهای عالم دوست دارند بخشی از دل نوشتههای زیبا و در همان حال پرمعنا و اشعاری بی نهایت لطیف و شورانگیز و شعور آفرین شاعره جوان مریم سقلاطونی است که به همراه تک تک این گلبرگهای زیبای ادبی، به تبیین و توصیف فرهنگ انتظار پرداخته و ما خاکنشینان گرفتار در زرق و برق زودگذر دنیا را به تماشای آفتاب حقیقت فراخوانده است.
امید که همه جویندگان خوش ذوق وادی ولایت، به ویژه جوانان که زمینه سازان اصلی ظهور منجی عالم بشریتند از خواندن تک تک صفحات به ظاهر کم حجم، ولی پرمعنی این دفتر مشحون، از نکتههای آموزنده و بارقههای زیبای عاشقانه لذّت برده و زمینه توجه بیش از پیش خویش را به موضوع مهدویت فراهم سازند. باشد که رابطه خود را با امام زمان(عج) استوار کرده و همواره در مسیر آماده سازی مقدمات ظهور آن حضرت به تکاپو بپردازند.
لازم به ذکر است مجموعه مطالب این اثر ارزشمند در دو بخش: بخش اول: نامت گل است و بخش دوم: کنیهات، آیینه، آفتاب در هشتاد و چهار صفحه تدوین شده است. با هدف آشنایی با نوع نگارش این اثر بدون اینکه دست به گزینش زده باشیم، به صورت تصادفی صحنهای را باز کرده، عباراتی از آن را با هم مرور میکنیم.
والفجر: ای سپیده دمان دیدارباشکوه تر از جمعه و دل تنگ تر از روزهایی که نیامده یادت را به زمزمه نشستهاند و در بیکرانگی لحظههایی که رو به اشارت پنهانی نامت، چکه چکه ستاره میشوند، ثانیه شمار آمدنت هستند / و تو میآیی / آن قدر آرام که رنج مویههای عصرهای غریب را یک پارچه به شادمانه ترین دقایق گره میزنی / و تو میآیی؛ / در هیئت بهار / هم دوش سیصد و سیزده آفتاب / با پیراهن حریر / معطّر از حُسن یوسف / با بیرقی متبرّک از نام محمد(ص) / ذوالفقار به دست / سوار بر ذوالجناح / در هالهای از هفتاد و دو ستاره. و...
منبع مقاله : pajuhesh.irc.ir