دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري(4)
گاهي در يک جامعه، جو از يک جهت خيلي سنگين مي وشد؛ فرق هم نمي کند؛ هر انحرافي فضاي تنفس فکري يک جامعه را مسموم و آلوده مي کند. هر گونه انحرافي باشد؛ انحراف سياسي همين طور است؛ انحراف اخلاقي - شهواني، يا گرايش به ماديان هم همين طور است. فرض بف ماييد در يک جامعه، غفلت همه ي اعضاي جامعه را گرفت است... در يک چنين فضايي که غفلت، مهم ترين بليه ي مردم آن کشور است، ناگهان يک حرکت، يک فرياد، يا يک جهت گيري دانشجويي، به کلي فضا را عوض مي کند... حال آن محيط دانشجويي که اين خصوصيت مثبت و مهم را دارد، يکي دوتا خصوصيت منفي هم دارد که بايد به آن ها هم کاملا توجه داشته باشيد. يکي اين است که چون محيط دانشجويي، محيط احساسات است- جوان احساساتي است- هميشه يک عده ي رند ناقلاي کمين گرفته، مايل اند که اگر بتواند، براي کارهاي مختلف، از اين مجموعه ي حساس آماده ي به تحرک استفاده اي بکنند... حساس و قابل اشتعال و زود پذير بودن و نرم و لطيف بودن روح و دل جوان، مثل يک شمشير دو لب است. هم تفکرات صحيح مي توانند اين فرصت را مورد بهره برداري قرار بدهند؛ وارد دانشگاه بشوند و آن را به کي بهشت برين تبديل کنند؛ هم تفکرات و روش هاي غلط مي توانند وارد دانشگاه بشوند. اين يک نقطه ي ضعف است. يعني نقطه اي است که بايد در معاشرت و در برخورد دانشجويي به آن توجه داشت. دانشجو، جوان و آزاد فکر است. به طور طبيعي حساس و احساساتي است. ممکن است تحت تأثير هر حرف پر هيجان، يا حرف خوش ظاهري قرار گيرد. بايد به اين توجه داشته باشيد. اين يک نقطه ي ضعف است. البته عمده هم همين است؛ نمي خواهم نقاط ضعف را رديف بکنم. فعلا در محيط دانشجويي، اين نقطه ي قابل توجه است.(1)
اما آن چيزي که من اسمش را «بيداري دانشجويي» مي گذارم و امروز دربين دانشجويانو غير دانشجوويان معمول است و به آن «جنبش دانشجويي» مي گويند، مخصوص قشر دانشجو به حيث دانشجو است؛ يعني متعلق به همه ي جوانان نيست؛ متعلق به همين جوان قبل از محيط دانشجويي هم نيست؛ متعلق به اين جوان بعد از دوره ي دانشجويي هم نيست؛ اين متعلق به محيط داشنگاه است؛ متعلق به همين چهار سال، پنج سال، شش سال است؛ همين مدتي که شما در دانشگاه درنگ دريد؛ اين حقيقي است که وجود دارد.
جنبش دانشجويي -يا به همان تعبير درست تر، بيداري دانشجويي- چيز جديدي نيست؛ يک چيز مخصوص ايران هم نيست؛ چون همان طور که گفتيم، متعلق به محيط دانشگاه است.
اين بيداري، خصوصياتي دارد؛ انگيزه هايي در آن هست و نتايجي بر آن مترتب مي شود. اگر اين خصوصيات، درست شناسايي شود مي تواند به عنوان يک منبع غني و سرشار و فياض براي کشور و آن محيط [دانشگاه] و جامعه به کار گرفته بشود؛ اما اگر درست شناسسايي نشود، ممکن است تضييع بشود؛ مثل ثروتي که شما از وجود آن و يا از کاربرد آن اطلاع نداريد.
بدتر از اين، آن صورتي است که شما که صاحبش هستيد، اطلاع نداريد؛ اما يک دزد و يک دغل اطلاع درد که زير اين مخفي گاه، اين گنج هست؛ کاربردش هم اين است؛ لذا او مي آيد و استفاده مي کند؛ اين ديگر مي شود خسارت فوق خسارت! يکي از فرايض اوليه ي اولا خود دانشجو، ثانيا مجموعه ي مديران دانشجويان و دانشگاه ها، و ثالثا مجموعه ي مديران کشور، شناسايي اين پديده ي ذاتا دانشجويي است؛ يعني بيداري دانشجويي، يا جنبش دانشجويي، يا حرکت دانشجويي؛ به هر اسمي آن را بناميد، حقيقتش را مي شناسيم که چيست.(2)
علل و منشأ بيداري (جنبش) دانشجويي منشأ چنين پديده اي، خصوصياتي است که در دانشگاه و مجموعه ي دانشجويان هست. سن و انرژي وتوان و نيروي جواني، معارف و دانش هايي که دانشجو در اين دوره با آن ها آشنا مي شود (چه معارف علمي، چه معارف سياسي، چه معارف اجتماعي- فراغت دانشجويي که گرفتار زندگي و نان و دربند گرفتاري ها و باري هاي زندگي نيست و يک آزادي نسبي دارد و در جايي مسئوليتي ندارد، مجتمع بودن دانشجويان در يک محيط خاص، تأثير گرفتن از امواج عمومي جامعه و بازتاب آن ها را نشان دادن- چه مثبت و چه منفي- از عوامل اين پديده ي بسيار مهم و در عين حال بسيار مبارک است که در صورتي که از آن استفاه نشود و يا بد استفاده بشود، بسيار خطرناک هم خواهد بود..(3)
خصوصيت اول، آرمان گرايي در مقابل مصلحت گرايي است؛ عشق به آرمان ها و مجذوب آرمان ها شدن. انسان وقتي که در محيط تلاش و کار معمولي زندگي قرار مي گيرد، گاهي موانع جلوي چشم او را مي گيرد؛ آرمان ها را دور دست و غيرقابل دستيابي به انسان نشان مي دهد؛ و اين خطر بزرگي است. گاهي آرمان ها فراموش مي شوند. در محيط جوان، آرمان ها محسوس، ملموس، زنده، قابل دسترسي و دستيابي است؛ لذا براي آن ها تلاش مي شود؛ خود اين تلاش، تلاش مبارکي مي شود.
خصوصيت دوم، صدق و صفا و خلوص است. در حرکت دانشجويي، کلک، تقلب، حيله و شيوه هاي غيرانساني يي که معمولا در محيط هاي زندگي رايج به کار مي رود، در اين جا کمرنگ است و يا به طور طبيعي نيست. در محيط معمولي زندگي، در محيط سياست، در محيط تجارت، در محيط بده بستان هاي اجتماعي، هر کسي هر حرفي که مي زند، مواظب است بيند از اين حرف چه گيرش مي آيد و چه از دست مي دهد؛ حالا بسته به اين است که چه قدر زرنگ، چه قدر پشت هم انداز و چه قدر عاقل باشد يا در نقطه ي مقابلش قرار گرفته باشد تا چيزي از دست بدهد، يا چيزي به دست بياورد؛ اما در محيط حرکت دانشجويي، نه؛ حرف را براي خوب بودنش، براي درست بودنش، براي جاذبه داشتنش براي خود و براي حقيقت بيان مي کنند و دنبال و تعقيب مي کنند. نمي خواهم تعميم بدهم و بگويم که هر نفر از آحاد دانشجو، هر تک تکي از اين حرف هايي که مي زند، اينطور است؛ نه، اما اين رنگ غالب است.
خصوصيت سوم، آزادي و رهايياز وابستگي هاي گوناگون حزبي و سياسي و نژادي و امثال اين هاست. در اين مجموعه حرکت دانشجويي، انسان مي تواند اين خصوصيت را مشاهده کند؛ که اين هميک شعبه از همان مصلحت گرايي است. غالبا در اين جا از تقيداتي که معمولا مجموعه هاي گوناگون سياسي و غيرسياسي براي افراد خودشان فراهم مي کنند، خبري نيست؛ جوان حوصله ي اين قيد و بندها را ندارد؛ لذا در گذشته ي پيش از انقلاب، احزابي بودند و کارهايي مي کردند؛ اما به دانشگاه که مي رسيدند، ضابطه از دستشان درمي رفت! ممکن بود چهار نفر عضو هم يارگيري بکنند، اما نمي توانستند انضباط هاي مورد نظر خودشان را انضباط هاي حزبي خيلي شديد که در احزاب دنيا معمول بود و هست در محيط دانشجويي به درستي اعمال کنند؛ زيرا دانشجو بالاخره در جايي به اجتهاد مي رسد. آن زمان ها حزب توده، حزب فعالي بود؛ تشکيلات خيلي وسيعي هم داشت؛ با شوروي ها هم مرتبط بود؛ اصلا براي آن ها کار مي کرد؛ اما به دانشگاه که مي رسيد، مجبور بود بسياري از حقايق جزبي را از چشم دانشجو پنهان کند!
چهارمين خصوصيت اين حرکت، مبتني بر اشخاص نبودن است؛ يعني اين حرکت در دانشگاه صنعتي شريف هست، امروز هم هست، ده سال پيش هم بود، ده سال بعد هم هست؛ اما نه سال پيش شما بوديد، نه ده سال بعد شما اين جا هستيد؛ اما اين حرکت هست، ولي مبتني بر اشخاص نيست؛ متعلق به فضا و مجموعه ي حاضر است.
پنجمين خصوصيت بسيار مهمش اين است که در مقابل مظاهري که از نظر فطرت انساني زشت است مثل لم، زورگويي، تبعيض، بي عدالتي، تقلب، دورويي و نفاق حساسيت منفي دارد و آن را دفع مي کند. يک وقت در اول انقلاب، همين گروه منافقين، با اسفتاده از فرصت انقلاب توانستند در ميان جوانان و دانشجويان نفوذي پيدا کنند؛ اما وقتي معلوم شد که اين ها منافقند، غالبا روي برگرداندند. چرا به آن ها منافق مي گفتند؟ چون ادعايشان اين بود که بر اساس ايدئولوژي دين تشکيلات دارند، تلاش مي کنند و آينده معين مي کنند؛ اما در عمل معلوم مي شد که نه، از ايدئولوژي دين هيچ خبري نيست؛ تفکرات، تفکرات التقاطي مارکسيستي است؛ آن هم نه مارکسيستي يک دست؛ التقاطي، مخلوط و آشفته؛ و در عمل خارجي و فعاليت و مبارزات هم آن چيزي که حاکم بر بيشترين فعاليت هاي آن هاست، قدرت طلبي است؛ تلاش براي اين که به قدرت دست پيدا کنند؛ قدرتي که در پديد آمدنش نقش زيادي نداشتند؛ بلکه به عنوان يک مجموعه اصلا نقش نداشتند؛ هرچند ممکن بود افرادي از آن ها هم در خلال ملت نقش داشته باشند. لذا چون نفاق آن ها معلوم شد که ظاهرشان با باطنشان؛ رفشان با دلشان؛ ادعايشان با آنچه که حقيقتا آن را دنبال مي کنند، يکي نيست مجموعه ي جوان دانشجويي از اين ها اعراض کرد و روي برگرداند.
ششمين خصوصيت اين حرکت دانشجويي و اين پديده ي ذاتي محيط دانشگاه ها اين است که بر اين حرکت، فقط احساسات حکومت نمي کند؛ بلکه ضمن اين که احساسات هست، منطق و تفکر و بينش و تحصيل و ميل به فهميدن و تدقيق هم در آن وجود دارد؛ البته شدت و ضعف دارد؛ گاهي کم و گاهي زياد.(4)
يکي از آفات حرکت دانشجويي اين است که عناصر و مجموعه هاي ناباب به آن طمع بورزند و بخواهند از آن سوء استفاده کنند... اين ها وقتي ببينند که ميداني هست و بالاخره دانشجو و نسل جوان در کشور حرف مي زند و تعيين کننده است، اين ها هم بنا مي کنند اول سينه خيز، بعد يواش يواش نيم خيز، بعد هم يواش يواش با گردن افراشته مي آيند که بله، ما هم هستيم! اگر مجموعه هاي سياسي قدرت طلب بدنيت بددل بد سابقهف طرف حرکت دانشجويي آمدند و خودشان را به آن چسباندند و بر آن دست گذاشتند، اين مي شود آفت...
يکي ديگر از آفات جنبش دانشجويي همان طور که گفتم دور شدن از آرمان هاست. عزيزان من! ببينيد؛ سال ها قبل از انقلاب، يک واقعه ي جنايت آميز در روز شانزده آذر اتفاق افتاد. از اول انقلاب، مي شد کاري بکنند که شانزده آذر اصلا فراموش بشود؛ چون اين قدر ما حوادث داشتيم؛ اما نه، مسئولان کشور و علاقمندان به مسائل کشور، مايل اند خاطره ي اين روز زنده بماند. چرا؟ چون آن روز به خاطر سخن حقي، اتفاقي در دانشگاه افتاد که بعدها جبهه ي دژخيمان به خاطر همان هدفي که جوانان داشتند و هدف والايي هم بود با آن ها مقابله کردند و به کشته شدن سه نفر انجاميد.
مسئله آن روز چه بود؟ ضديت با آمريکا. حالا چه موقع؟ آن وقتي که سياست آمريکا و دولت آمريکا و رژيم آمريکا و عناصر اطلاعاتي و نظام آمريکا، در تمام شؤون اين کشور حاکم بودند. در اين کشور، چه آشکار و چه پنهان، همه چيز در دست آمريکايي ها بود؛ و امروز که شما مي بينيد آمريکايي ها از اين که ايران اسلامي به طرفشان نمي رود، زنجير مي جوند، به ياد آن روز است؛ چون اين، جا جايي بود که اين ها مي ايستادند و ازاين جا به همه منطقه کشورهاي عربي وترکيه و... فخر و آقايي مي فروختند و اعمال نفوذ مي کردند؛ چون اين جا را مال خودشان مي دانستند! کشروهاي معروف بزرگي هستند که از اين که ملتي اين جا وجود دارد که با همه ي قدرت در مقابل افزون طلبي آمريکايي ها به صراحت حرف مي زند، آن ها احساس هيجان مي کنند و خوشحال اند! در چنين شرايطي، حالا يک عده بيايند به عنوان دانشجو، نقطه ي مقابل حرکت شانزده آذر را علم بکنند؛ يعني گرايش به آمريکا تحت عنوان بسيار چوچ و سست و غيرمنطقي و غير مستدل؛ اين پشت کردن به جنبش دانشجويي است؛ اين اصلا جنبش دانشجويي نيست؛ اين به کلي يک چيز ديگر است؛ عکس آن است.
يا مثلا وقتي که مسئله عدالت اجتماعي در کشور مطرح مي شود، دانشجو بايد از اين مسئله حمايت کند. عدالت اجتماعي، آن چيزي است که حتي کساني که اصرار داشتند شعار عدالت اجتماعي را به دلايل سياسي و با انگيزه هاي گوناگون کمرنگ کنند، بالاخره نتوانستند؛ مجبور شدند عدالت اجتماعي را مطرح کنند. در دنيا، غير از مستکبران و زورگويان و چپاولگران عالم، هيچ انساني نيست که از عدالت اجتماعي و ازاين شعار پشت کند. اين شعار در کشور مطرح مي شود؛ چه کسي بايد از اين شعار حمايت کند؟ چه کسي بايد بيشتر از همه درباره ي آن فکر کند؟ چه کسي بايد براي آن کار کند و درباره ي راه هاي تأمين آن تحقيق و بحث کند و ميزگرد بگذارد؟ غير دانشجويان؟ بايدتوجه داشت که اين حرکت دانشجويي و بيداري دانشجويي، مطلقا به سمت عکس جهت ها نرود. پس، يکي از آفات اين جنبش، پشت کردن به آرمان ها، فراموش کردن آرمان ها و از ياد بردن آرمان هاست...
يکي ديگر از آفات مهم جنبش دانشجويي، سطحي شدن است. عزيزان من! از سطحي انديشي به شدت پرهيز کنيد. خصوصيت دانشجو، تعمق وتدقيق است. هر حرفي را که مي شنويد، رويش فکر و دقت کنيد. چرا در اسلام هست که «تفکر ساعة خير من عبادة سبعين سنه»؛ يک ساعت فکر کردن، ارزشش از عبادت سال ها بيشتر است؛ براي خاطر اين که اگر شما فکر کرديد، عبادتتان هم معنا پيدا مي کند؛ تلاش سازندگيتان هم معنا پيدا مي کند؛ مبارزه تان هم معنا پيدا مي کند؛ دوستتان را مي شناسيد، دشمنتان را هم مي شناسيد... بايد فکر کرد. با فکر، انتخاب، انتخاب درستي خواهد بود. اگردر انتخاب اشتباه هم بکند، چنانچه انسان اهل فکر باشد، با او راحت تر مي شود حرف زد.
آن آدمي که اهل فکر نيست، هرگونه انتخابي بکند، اگر اندک خطايي در آن باشد، نمي شود با او حرف زد و منطقي صحبت کرد؛ تسليم تعصب ها و ندانستن ها و جهالت هاي خودش است؛ اما وقتي اهل فکر و دقت بود، اگر خطايي هم اتفاق افتاده باشد، يک نفر آدم خيرخواه مي تواند با او حرف بزند و بگويد به اين دليل، اين کار خطاست. نبايد سطحي بود. به هر شعاري، به هر حرف گرمي، به هر دهان گرمي، به هر نقلي، نمي شود اعتماد کرد؛ بايد فکر کرد. اساس قضايا فکر است. آن چيزي که انتظار عمده از انسان هاي فرزانه و هوشمند است، اين است.
يکي ديگر از آفات، به دام احزاب و گروه ها افتادن است؛ که اين را قبلا هم گفتم. مواظب باشيد؛ اختاپوس خطرناک احزاب وگروه هاي مختلف به سراغتان نيايد و شما را به دام نيندازد. از آن مجموعه ي آزادانديش، اغلب خصوصيات مثبت را خواهند گرفت؛ که اگر اين شد، آن وقت انسان در خدمت دشمنان انقلاب قرار مي گيرد و چيز خطرناکي مي شود و زندگي و سرمايه و
آينده ي انسان حقيقتا به باد مي رود و انسان دچار حسرت مي شود.(5)
بيداري دانشج.يي (جنبش دانشجويي) مقوله اي است صددرصد دانشجويي
اما آن چيزي که من اسمش را «بيداري دانشجويي» مي گذارم و امروز دربين دانشجويانو غير دانشجوويان معمول است و به آن «جنبش دانشجويي» مي گويند، مخصوص قشر دانشجو به حيث دانشجو است؛ يعني متعلق به همه ي جوانان نيست؛ متعلق به همين جوان قبل از محيط دانشجويي هم نيست؛ متعلق به اين جوان بعد از دوره ي دانشجويي هم نيست؛ اين متعلق به محيط داشنگاه است؛ متعلق به همين چهار سال، پنج سال، شش سال است؛ همين مدتي که شما در دانشگاه درنگ دريد؛ اين حقيقي است که وجود دارد.
جنبش دانشجويي -يا به همان تعبير درست تر، بيداري دانشجويي- چيز جديدي نيست؛ يک چيز مخصوص ايران هم نيست؛ چون همان طور که گفتيم، متعلق به محيط دانشگاه است.
اين بيداري، خصوصياتي دارد؛ انگيزه هايي در آن هست و نتايجي بر آن مترتب مي شود. اگر اين خصوصيات، درست شناسايي شود مي تواند به عنوان يک منبع غني و سرشار و فياض براي کشور و آن محيط [دانشگاه] و جامعه به کار گرفته بشود؛ اما اگر درست شناسسايي نشود، ممکن است تضييع بشود؛ مثل ثروتي که شما از وجود آن و يا از کاربرد آن اطلاع نداريد.
بدتر از اين، آن صورتي است که شما که صاحبش هستيد، اطلاع نداريد؛ اما يک دزد و يک دغل اطلاع درد که زير اين مخفي گاه، اين گنج هست؛ کاربردش هم اين است؛ لذا او مي آيد و استفاده مي کند؛ اين ديگر مي شود خسارت فوق خسارت! يکي از فرايض اوليه ي اولا خود دانشجو، ثانيا مجموعه ي مديران دانشجويان و دانشگاه ها، و ثالثا مجموعه ي مديران کشور، شناسايي اين پديده ي ذاتا دانشجويي است؛ يعني بيداري دانشجويي، يا جنبش دانشجويي، يا حرکت دانشجويي؛ به هر اسمي آن را بناميد، حقيقتش را مي شناسيم که چيست.(2)
علل و منشأ بيداري (جنبش) دانشجويي منشأ چنين پديده اي، خصوصياتي است که در دانشگاه و مجموعه ي دانشجويان هست. سن و انرژي وتوان و نيروي جواني، معارف و دانش هايي که دانشجو در اين دوره با آن ها آشنا مي شود (چه معارف علمي، چه معارف سياسي، چه معارف اجتماعي- فراغت دانشجويي که گرفتار زندگي و نان و دربند گرفتاري ها و باري هاي زندگي نيست و يک آزادي نسبي دارد و در جايي مسئوليتي ندارد، مجتمع بودن دانشجويان در يک محيط خاص، تأثير گرفتن از امواج عمومي جامعه و بازتاب آن ها را نشان دادن- چه مثبت و چه منفي- از عوامل اين پديده ي بسيار مهم و در عين حال بسيار مبارک است که در صورتي که از آن استفاه نشود و يا بد استفاده بشود، بسيار خطرناک هم خواهد بود..(3)
خصوصيات بيداري (جنبش) دانشجويي
خصوصيت اول، آرمان گرايي در مقابل مصلحت گرايي است؛ عشق به آرمان ها و مجذوب آرمان ها شدن. انسان وقتي که در محيط تلاش و کار معمولي زندگي قرار مي گيرد، گاهي موانع جلوي چشم او را مي گيرد؛ آرمان ها را دور دست و غيرقابل دستيابي به انسان نشان مي دهد؛ و اين خطر بزرگي است. گاهي آرمان ها فراموش مي شوند. در محيط جوان، آرمان ها محسوس، ملموس، زنده، قابل دسترسي و دستيابي است؛ لذا براي آن ها تلاش مي شود؛ خود اين تلاش، تلاش مبارکي مي شود.
خصوصيت دوم، صدق و صفا و خلوص است. در حرکت دانشجويي، کلک، تقلب، حيله و شيوه هاي غيرانساني يي که معمولا در محيط هاي زندگي رايج به کار مي رود، در اين جا کمرنگ است و يا به طور طبيعي نيست. در محيط معمولي زندگي، در محيط سياست، در محيط تجارت، در محيط بده بستان هاي اجتماعي، هر کسي هر حرفي که مي زند، مواظب است بيند از اين حرف چه گيرش مي آيد و چه از دست مي دهد؛ حالا بسته به اين است که چه قدر زرنگ، چه قدر پشت هم انداز و چه قدر عاقل باشد يا در نقطه ي مقابلش قرار گرفته باشد تا چيزي از دست بدهد، يا چيزي به دست بياورد؛ اما در محيط حرکت دانشجويي، نه؛ حرف را براي خوب بودنش، براي درست بودنش، براي جاذبه داشتنش براي خود و براي حقيقت بيان مي کنند و دنبال و تعقيب مي کنند. نمي خواهم تعميم بدهم و بگويم که هر نفر از آحاد دانشجو، هر تک تکي از اين حرف هايي که مي زند، اينطور است؛ نه، اما اين رنگ غالب است.
خصوصيت سوم، آزادي و رهايياز وابستگي هاي گوناگون حزبي و سياسي و نژادي و امثال اين هاست. در اين مجموعه حرکت دانشجويي، انسان مي تواند اين خصوصيت را مشاهده کند؛ که اين هميک شعبه از همان مصلحت گرايي است. غالبا در اين جا از تقيداتي که معمولا مجموعه هاي گوناگون سياسي و غيرسياسي براي افراد خودشان فراهم مي کنند، خبري نيست؛ جوان حوصله ي اين قيد و بندها را ندارد؛ لذا در گذشته ي پيش از انقلاب، احزابي بودند و کارهايي مي کردند؛ اما به دانشگاه که مي رسيدند، ضابطه از دستشان درمي رفت! ممکن بود چهار نفر عضو هم يارگيري بکنند، اما نمي توانستند انضباط هاي مورد نظر خودشان را انضباط هاي حزبي خيلي شديد که در احزاب دنيا معمول بود و هست در محيط دانشجويي به درستي اعمال کنند؛ زيرا دانشجو بالاخره در جايي به اجتهاد مي رسد. آن زمان ها حزب توده، حزب فعالي بود؛ تشکيلات خيلي وسيعي هم داشت؛ با شوروي ها هم مرتبط بود؛ اصلا براي آن ها کار مي کرد؛ اما به دانشگاه که مي رسيد، مجبور بود بسياري از حقايق جزبي را از چشم دانشجو پنهان کند!
چهارمين خصوصيت اين حرکت، مبتني بر اشخاص نبودن است؛ يعني اين حرکت در دانشگاه صنعتي شريف هست، امروز هم هست، ده سال پيش هم بود، ده سال بعد هم هست؛ اما نه سال پيش شما بوديد، نه ده سال بعد شما اين جا هستيد؛ اما اين حرکت هست، ولي مبتني بر اشخاص نيست؛ متعلق به فضا و مجموعه ي حاضر است.
پنجمين خصوصيت بسيار مهمش اين است که در مقابل مظاهري که از نظر فطرت انساني زشت است مثل لم، زورگويي، تبعيض، بي عدالتي، تقلب، دورويي و نفاق حساسيت منفي دارد و آن را دفع مي کند. يک وقت در اول انقلاب، همين گروه منافقين، با اسفتاده از فرصت انقلاب توانستند در ميان جوانان و دانشجويان نفوذي پيدا کنند؛ اما وقتي معلوم شد که اين ها منافقند، غالبا روي برگرداندند. چرا به آن ها منافق مي گفتند؟ چون ادعايشان اين بود که بر اساس ايدئولوژي دين تشکيلات دارند، تلاش مي کنند و آينده معين مي کنند؛ اما در عمل معلوم مي شد که نه، از ايدئولوژي دين هيچ خبري نيست؛ تفکرات، تفکرات التقاطي مارکسيستي است؛ آن هم نه مارکسيستي يک دست؛ التقاطي، مخلوط و آشفته؛ و در عمل خارجي و فعاليت و مبارزات هم آن چيزي که حاکم بر بيشترين فعاليت هاي آن هاست، قدرت طلبي است؛ تلاش براي اين که به قدرت دست پيدا کنند؛ قدرتي که در پديد آمدنش نقش زيادي نداشتند؛ بلکه به عنوان يک مجموعه اصلا نقش نداشتند؛ هرچند ممکن بود افرادي از آن ها هم در خلال ملت نقش داشته باشند. لذا چون نفاق آن ها معلوم شد که ظاهرشان با باطنشان؛ رفشان با دلشان؛ ادعايشان با آنچه که حقيقتا آن را دنبال مي کنند، يکي نيست مجموعه ي جوان دانشجويي از اين ها اعراض کرد و روي برگرداند.
ششمين خصوصيت اين حرکت دانشجويي و اين پديده ي ذاتي محيط دانشگاه ها اين است که بر اين حرکت، فقط احساسات حکومت نمي کند؛ بلکه ضمن اين که احساسات هست، منطق و تفکر و بينش و تحصيل و ميل به فهميدن و تدقيق هم در آن وجود دارد؛ البته شدت و ضعف دارد؛ گاهي کم و گاهي زياد.(4)
آفات جنبش دانشجويي
يکي از آفات حرکت دانشجويي اين است که عناصر و مجموعه هاي ناباب به آن طمع بورزند و بخواهند از آن سوء استفاده کنند... اين ها وقتي ببينند که ميداني هست و بالاخره دانشجو و نسل جوان در کشور حرف مي زند و تعيين کننده است، اين ها هم بنا مي کنند اول سينه خيز، بعد يواش يواش نيم خيز، بعد هم يواش يواش با گردن افراشته مي آيند که بله، ما هم هستيم! اگر مجموعه هاي سياسي قدرت طلب بدنيت بددل بد سابقهف طرف حرکت دانشجويي آمدند و خودشان را به آن چسباندند و بر آن دست گذاشتند، اين مي شود آفت...
يکي ديگر از آفات جنبش دانشجويي همان طور که گفتم دور شدن از آرمان هاست. عزيزان من! ببينيد؛ سال ها قبل از انقلاب، يک واقعه ي جنايت آميز در روز شانزده آذر اتفاق افتاد. از اول انقلاب، مي شد کاري بکنند که شانزده آذر اصلا فراموش بشود؛ چون اين قدر ما حوادث داشتيم؛ اما نه، مسئولان کشور و علاقمندان به مسائل کشور، مايل اند خاطره ي اين روز زنده بماند. چرا؟ چون آن روز به خاطر سخن حقي، اتفاقي در دانشگاه افتاد که بعدها جبهه ي دژخيمان به خاطر همان هدفي که جوانان داشتند و هدف والايي هم بود با آن ها مقابله کردند و به کشته شدن سه نفر انجاميد.
مسئله آن روز چه بود؟ ضديت با آمريکا. حالا چه موقع؟ آن وقتي که سياست آمريکا و دولت آمريکا و رژيم آمريکا و عناصر اطلاعاتي و نظام آمريکا، در تمام شؤون اين کشور حاکم بودند. در اين کشور، چه آشکار و چه پنهان، همه چيز در دست آمريکايي ها بود؛ و امروز که شما مي بينيد آمريکايي ها از اين که ايران اسلامي به طرفشان نمي رود، زنجير مي جوند، به ياد آن روز است؛ چون اين، جا جايي بود که اين ها مي ايستادند و ازاين جا به همه منطقه کشورهاي عربي وترکيه و... فخر و آقايي مي فروختند و اعمال نفوذ مي کردند؛ چون اين جا را مال خودشان مي دانستند! کشروهاي معروف بزرگي هستند که از اين که ملتي اين جا وجود دارد که با همه ي قدرت در مقابل افزون طلبي آمريکايي ها به صراحت حرف مي زند، آن ها احساس هيجان مي کنند و خوشحال اند! در چنين شرايطي، حالا يک عده بيايند به عنوان دانشجو، نقطه ي مقابل حرکت شانزده آذر را علم بکنند؛ يعني گرايش به آمريکا تحت عنوان بسيار چوچ و سست و غيرمنطقي و غير مستدل؛ اين پشت کردن به جنبش دانشجويي است؛ اين اصلا جنبش دانشجويي نيست؛ اين به کلي يک چيز ديگر است؛ عکس آن است.
يا مثلا وقتي که مسئله عدالت اجتماعي در کشور مطرح مي شود، دانشجو بايد از اين مسئله حمايت کند. عدالت اجتماعي، آن چيزي است که حتي کساني که اصرار داشتند شعار عدالت اجتماعي را به دلايل سياسي و با انگيزه هاي گوناگون کمرنگ کنند، بالاخره نتوانستند؛ مجبور شدند عدالت اجتماعي را مطرح کنند. در دنيا، غير از مستکبران و زورگويان و چپاولگران عالم، هيچ انساني نيست که از عدالت اجتماعي و ازاين شعار پشت کند. اين شعار در کشور مطرح مي شود؛ چه کسي بايد از اين شعار حمايت کند؟ چه کسي بايد بيشتر از همه درباره ي آن فکر کند؟ چه کسي بايد براي آن کار کند و درباره ي راه هاي تأمين آن تحقيق و بحث کند و ميزگرد بگذارد؟ غير دانشجويان؟ بايدتوجه داشت که اين حرکت دانشجويي و بيداري دانشجويي، مطلقا به سمت عکس جهت ها نرود. پس، يکي از آفات اين جنبش، پشت کردن به آرمان ها، فراموش کردن آرمان ها و از ياد بردن آرمان هاست...
يکي ديگر از آفات مهم جنبش دانشجويي، سطحي شدن است. عزيزان من! از سطحي انديشي به شدت پرهيز کنيد. خصوصيت دانشجو، تعمق وتدقيق است. هر حرفي را که مي شنويد، رويش فکر و دقت کنيد. چرا در اسلام هست که «تفکر ساعة خير من عبادة سبعين سنه»؛ يک ساعت فکر کردن، ارزشش از عبادت سال ها بيشتر است؛ براي خاطر اين که اگر شما فکر کرديد، عبادتتان هم معنا پيدا مي کند؛ تلاش سازندگيتان هم معنا پيدا مي کند؛ مبارزه تان هم معنا پيدا مي کند؛ دوستتان را مي شناسيد، دشمنتان را هم مي شناسيد... بايد فکر کرد. با فکر، انتخاب، انتخاب درستي خواهد بود. اگردر انتخاب اشتباه هم بکند، چنانچه انسان اهل فکر باشد، با او راحت تر مي شود حرف زد.
آن آدمي که اهل فکر نيست، هرگونه انتخابي بکند، اگر اندک خطايي در آن باشد، نمي شود با او حرف زد و منطقي صحبت کرد؛ تسليم تعصب ها و ندانستن ها و جهالت هاي خودش است؛ اما وقتي اهل فکر و دقت بود، اگر خطايي هم اتفاق افتاده باشد، يک نفر آدم خيرخواه مي تواند با او حرف بزند و بگويد به اين دليل، اين کار خطاست. نبايد سطحي بود. به هر شعاري، به هر حرف گرمي، به هر دهان گرمي، به هر نقلي، نمي شود اعتماد کرد؛ بايد فکر کرد. اساس قضايا فکر است. آن چيزي که انتظار عمده از انسان هاي فرزانه و هوشمند است، اين است.
يکي ديگر از آفات، به دام احزاب و گروه ها افتادن است؛ که اين را قبلا هم گفتم. مواظب باشيد؛ اختاپوس خطرناک احزاب وگروه هاي مختلف به سراغتان نيايد و شما را به دام نيندازد. از آن مجموعه ي آزادانديش، اغلب خصوصيات مثبت را خواهند گرفت؛ که اگر اين شد، آن وقت انسان در خدمت دشمنان انقلاب قرار مي گيرد و چيز خطرناکي مي شود و زندگي و سرمايه و
آينده ي انسان حقيقتا به باد مي رود و انسان دچار حسرت مي شود.(5)
پي نوشت ها:
1-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اعضاي تشکل ها و نخبگان دانشجويي، 1375/9/15.
2-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1378/9/1.
3-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1378/9/1.
4-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1378/9/1.
5-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1378/9/1.