دانش مردمی و دانش تخصصی

در این پرسش چند گزاره به میان می‌آیند که ابتدا باید آنها را روشن کرد: مفاهیم «دانش»، «مردم» و «تخصص»، هر سه مفاهیمی هستند که معنای امروزی خود را مدیون انقلاب صنعتی و ظهور دولت‌های ملی (دولت
پنجشنبه، 23 آذر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
دانش مردمی و دانش تخصصی
 دانش مردمی و دانش تخصصی

نویسنده: ناصر فکوهی

 

در این پرسش چند گزاره به میان می‌آیند که ابتدا باید آنها را روشن کرد: مفاهیم «دانش»، «مردم» و «تخصص»، هر سه مفاهیمی هستند که معنای امروزی خود را مدیون انقلاب صنعتی و ظهور دولت‌های ملی (دولت ملت‌ها) و به عبارت دیگر مدیون فناوری شدن امر سیاسی در قرون نوزدهم و بیستم هستند. اگر به پیش از قرن نوزدهم باز گردیم، هر چند باز هم با هژمونی قدرت‌های سیاسی دولتی یا غیر دولتی در تعیین این مفاهیم رو به رو هستیم، ولی این هژمونی، مشروعیت «دمکراتیک» نداشت و بنابراین نه همچون دولت‌های مدرن کنونی در کنشگران با چنین عمقی درونی شده بود و نه گستره و همگنی و جهان‌شمولی یا انسجامی را که در دوران مدرن می‌بینیم، داشت. هر دو این فرایندها، خود را در قالب «بدیهی» فرض شدن این مفاهیم در حال حاضر نشان می‌دهند. یعنی گفتمان هژمونیک با پرهیز و ایجاد مانع برای بحثی عمیق درباره «هستی‌شناسی»های علوم در سطحی قابل درک برای همگان و با تأکید بر حفظ زبانی غیر قابل درک برای عموم، نیاز به مرزبندی میان «علم» و «غیر علم» را به مثابه امری بدیهی قلمداد می‌کند (اسپکتور، 1382).
«دانش»، می‌تواند به هر یک از اشکال شناخت حسی و بازنمودها و پردازش‌های ذهنی آن اطلاق شود و نه لزوماً به دانشِ «دانشگاهی» که معادل مدرنی برای دانش «مدرسی» (اسکولاستیک) پیش مدرن بوده است. این در حالی است که مفهوم «مردم» با هر پهنه جغرافیایی کوچک و بزرگی قابل انطباق بود و نه لزوماً با پهنه‌ای که سیاست آن را تعیین و نظام‌های مجازات و سرکوب تضمینش کنند. سرانجام «تخصص»، امری بود که نظام‌های «اجماع اجتماعی» و «تجربی» به آن مشروعیت می‌دادند و نه نظام‌های آمرانه سیاسی_ دانشگاهی - فناورانه.
با توجه به آنچه گفته شد، اگر در دوران پیش مدرن، مفهوم «دانش مردمی» مطرح می‌شد، نخست با «تجربه» محک می‌خورد و رابطه‌ای تنگاتنگ و پیوسته داشت و به همین دلیل دائماً بازبینی می‌شد و مشروعیت می‌یافت و یا مشروعیت خود را از دست می‌داد؛ دوم اجماعی از پایین به بالا این مشروعیت را تضمین می‌کرد و نه اجباری از بالا به پایین. این دانش، لزوماً با دانش مدرسی (اسکولاستیک) انطباق نداشت و اغلب حتی لااقل در جهان مسیحیت، با آن در تضاد بود؛ برای مثال توجه کنیم به فرایند درگیری‌های طولانی مدت و هزاران ساله میان کلیسا و علم، دفاع سرسختانه کلیسا در طول قرن‌ها از نظریات «علمی» ارسطویی در برابر «تجربه مردمی» که با عنوان «جادو» و «دسیسه‌های شیطانی» انکار و افشا و با دستگاه تفتیش عقاید، سرکوب می‌شدند.
با ظهور دولت ملی و نیاز این دولت‌ها به «مشروعیت پایین به بالای دمکراتیک»، طبعاً دانش دانشگاهی نمی‌توانست از روش‌های خشونت مستقیم و بی‌رحمانه قرون وسطایی برای به کرسی نشاندن باورهای خود استفاده کند؛ از این رو هر چه بیشتر شاهد گسترش مفاهیم و روش‌های «خشونت نمادین» (در معنای بوردیویی این واژه) (بوردیو، 1994: 188) در قالب‌های نهادینه و سرکوبگر شدیم: مدارج دانشگاهی، مدارک، مناصب، سلسله مراتب، گفتمان‌های رمز آلود علمی، «روش» در بدترین معنای آن (ژوردان، 2009، 75-71).
امروزه بحث شدیدی میان خود دانشمندان درگیر است و آن اینکه آیا باید به پدیده «مردمی کردن» که عموماً با عنوان تحقیر‌آمیز «عامیانه کردن» (1) (برولر، 2009) و یا در ادبیاتی جدیدتر «مردم فهم کردن» (2) از آن نام برده می‌شود، دامن زد یا نه؟ بر اساس پاسخی که به کنشگران علمی به این پرسش می‌دهند امروزه شاهد ظهور دو گروه در نظام دانشگاهی هستیم که رابطه‌ای بسیارمتفاوت بامفهوم «تخصص» و «علم نهادینه» هستند.
گروه نخست و اکثریت که همچنان پایبند اصول قرون نوزدهمی و بیستمی هستند و هنوز نتوانسته‌اند تغییر و زیر و رو شدن گسترده جهان را هضم کنند، همچنان از انحصار و کنترل سرسختانه دانش دفاع می‌کنند و به قابلیت اجرایی آن باور دارند و طبعاً همه ابزارهای مردمی شدن علم را، از رسانه‌های کلاسیک مثل مطبوعات گرفته تا آخرین ابزارهای فناورانه چون اینترنت، تحقیر می‌کنند.
گروه دوم که هنوز اقلیتی بیش را در حوزه آکادمی تشکیل نمی‌دهند، با نگاه و چشم‌اندازی واقع‌بینانه معتقدند اگر در پایان انقلاب صنعتی و در اواخر قرن بیستم هنوز امکانی برای تداوم یافتن تخصص هژمونیک به مثابه فرمولی سحر‌آمیز از ترکیب هژمونی سیاسی و شناخت فناورانه جهان بیرونی وجود داشت، انقلاب اطلاعاتی این امر را هر روز بیشتر از پیش ناممکن می‌کند و چه بهتر که در انقلابی که نظام‌های دانش و دانشگاهی را زیر و رو خواهد کرد، خود در صف نخست و پیشتاز قرار داشته باشند. نگاهی به رویکرد پیشرفته‌ترین مراکز علمی جهان (مانند ام آی تی در امریکا و مؤسسه ماکس پلانک در آلمان) در به اشتراک گذاشتن و تسهیل هر چه بیشتر همه مواد علمی خود برای همه مردم از طریق شبکه‌های مجازی، گویای تیزبینی هوشمندانه این نخبگان علمی است و می‌توان آن را با رویکرد واپس‌گرایانه و سطحی‌نگر برخی از کشورهای جهان سوم مقایسه کرد که تصور می‌کنند هنوز می‌توانند با ابزارهای به اصطلاح علمی و با خود شیفتگی - که بیشتر تصویری از جهانی پشت سر گذاشته است جایگاهی در جهان داشته باشند ولی همیشه در آخرین ردیف‌های همه طبقه‌بندی‌های علمی جهان قرار دارند.
به نظر می‌رسد که تغییر رویکرد و نگاه نخبگان دانشگاهی و غیر دانشگاهی ما نسبت به پدیده «دانش»، تولید و انباشت و به اشتراک گذاشتن آن، برای شناخت و درک بیشتر و بهتر موقعیت‌های محلی و جهانی در رابطه با حوزه دانش، امری بسیار ضروری و حتی حیاتی برای تداوم هستی و توانایی زندگی شایسته در جهان کنونی به حساب می‌آید.

پی‌نوشت‌ها:

1. vulgarization.
2. popularizing.

منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.