اصل تقيه و حفظ اسرار در اصول سیاست خارجی دولت اسلامی
اصل تقيه و حفظ اسرار
در بحث همگرايى مطرح شد كه حتى قرآن براى برقرارى و تثبيت روابط بين آيين ها و مسلكها دعوت به مشتركات مىكند. لذا، بايد پذيرفت همان گونه كه مشتركات موجب اشتراك مساعى و توافق مىشود، بروز و ظهور اختلاف نظرها (اعم از باورها و به تبع آن آرمان -ها، اهداف و منافع) اميد توافق و همزيستى مسالمت آميز را كم تر م يكند و گاهى ضريب آن را به صفر مىرساند، از اين رو افراد زمانى كه به همزيستى انديشيده و قدرت و توان برترى و دفاع از باورها و يا اهداف خويش را نداشتهاند و براى ديگران تاب تحمل آن نبوده است، با پوشيده نگه داشتن آن باورها و اهداف از ايجاد تنفر و تحريك طرف مقابل پرهيز كرده اند. معمولا آن چه فرصت طلبان و آتش افروزان بدان پرداخته و اقوام و ملل جهان را به تنازع كشانده، موجبات ضعف يا نابودى آنان شدهاند تا خود به منافع و اهداف خويش برسند، همين مسایل اختلافى به طور عموم بوده است. تقيه، كتمان و عدم بروز همين اختلافات در امور مختلف است.
1. مفهوم تقيه
التقية و التقاة بمعنى، يريد انهم يتقون بعضهم بعضهم و يظهرون الصلح والاتفاق و باطنهم بخلاف ذلك؛ تقيه به اين معناست كه كسانى در واقع خواستار جنگ باشند، ولى وانمود كنند كه صلح طلب هستند(1).
علامه طباطبايى ذيل آيهى (الا ان تتقوا منهم تقية)(2) مىنويسد: كلمه«الآتقاء» در اصل به معناى پناه گرفتن به خاطر ترس است، پس چه بسا از باب استعمال مسبب در مورد سبب به معناى خوف (ترس) هم به كار رفته و شايد تقيه در مورد آيه از اين قبيل باشد(3).
شيخ انصارى، تقيه را چنين تعريف مىكند:
التحفظ عن ضرر الغير بموافقته فى قول او فعل مخالف للحق(4)؛ مقصود از «تحفظ» حفاظت از جان، دين، ناموس، عرض و مال است.
در سياست خارجى تقيه شامل حراست از تماميت ارضى كشور، منافع دولت اسلامى خارج از مرزها و اهداف و استراتژىها و اخبار محرمانه مىباشد.
2. ادله تقيه در قرآن و سنت
(لايتخذ المؤمنون الكفرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من الله فى شىء الا أن تتقوا منهم تقية و يحذركم الله نفسه و الى الله المصير)(5).
علامه طباطبايى در ذيل آيه 28 سوره آل عمران مىفرمايد: اى آيه بنابر آن چه از ائمه عليهمالسلام روايت شده، دلالتى آشكار بر جواز تقيه دارد، همان طور كه آيهى نازل شده در قصهى عمار و پدر و مادرش ياسر و سميه، بر جواز دلالت دارد:(من كفر بالله من بعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان... لهم عذاب عظيم)(6).
خداوند در اين آيه كسانى را كه بعد از ايمان آوردن كفر ورزند، تهديد به عذاب عظيم مىكند، ولى كسانى را كه ايمان در قلب شان محكم است و در ظاهر به اظهار كفر مجبور شوند، استثنا مىنمايد، چه بسا تقيه كردن و بر حسب ظاهر طبق دلخواه دشمن و مخالفان حق عمل نمودن، مصلحت دين و حيات آن را چنان تأمين كند كه ترك تقيه آن را تأمين ننمايد(7).
اخبار در مشروعيت تقيه و مدارا از ائمه عليهمالسلام در حد تواتر است، گذشته از آن كه دلالت آيه نيز قابل دفع نيست(8). در تفسير صافى ذيل آيهى (الا أن تتقوا منهم تقيه) از كتاب احتجاج از اميرالمؤمنين عليهالسلام روايت مىكند كه: خداى تعالى تو را دستور داده تا در دين خودت تقيه كنى، و سواى اين كه فرمود: زنهار، زنهار، مبادا خود را به هلاكت افكنى و تقيه اى را كه به تو دستور داده ام رها كنى. زيرا با ترك تقيه سيل خون از خود و برادرانت به راه مىاندازى و نعمت هاى خود و آنان را تباه مىسازى و آنها را خوار و ذليل دست دشمنان دين مىنمايى، با اين كه خداى تعالى به تو دستور داده كه وسيله عزت آنان را فراهم سازى(9).
امام صادق عليهالسلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بارها مىفرمود:« لا ايمان لمن لا تقية له(10)؛ كسى كه تقيه ندارد، ايمان ندارد».
امام حسن عليهالسلام دربارهى تقيه مىفرمايد:
ان التقية يصلح الله بها امة، لصاحبها مثل ثواب اعمالهم، و ان تركها ربها أهلك امة و تاركها شريك من أهلكهم...(11)؛ همانا تقيه اى كه خداوند با آن، امت را اصلاح كند، براى صاحب آن تقيه به اندازهى پاداش است، پاداش مىدهند، و اگر آن تقيه ترك شود چه بسا امت به هلاكت افتد و كسى كه تقيه را ترك كرده، در گناه هلاكت امت شريك است.
امام حسين عليهالسلام مىفرمايد:
لو لا التقية ما عرف ولينا من عدونا، ولو لا معرفة حقوق الاخوان ما عرف من السيئات شى الا عوقب على جميعها لكن الله عزوجل يقول: «و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير(12)؛ اگر تقيه نبود دوستان و ياران ما از دشمنان مان شناخته نمىشدند، و اگر شناخت حقوق برادران دينى نباشد از گناهان چيزى دانسته نمىشود، مگر آن كه بر جميع گناهان مجازات مىشود، ليكن خداوند-عزوجل- مىفرمايد: آن چه از مصيبت و گرفتارى به شما رسيد، به جهت اعمال خود شما بود، و بسيارى نيز بخشيده شد.
امام سجاد عليهالسلام درباره تقيه مىفرمايد:
يغفر الله للمؤمنين كل ذنب و يطهر منه فى الدنيا و الاخرة ما خلا ذنبين: ترك التقيه، و تضييع حقوق الاخوان(13)؛ خداوند هر گناهى را از مؤمنان مىبخشد و دنيا و آخرت را از آن پاك مىكند، مگر دو گناه: ترك تقيه و از بين بردن حقوق برادران دينى.
شيخ انصارى در مورد ادلهى تقيه مىگويد:
و الاصل فى ذلك ادلة نفى الضرر و حديث«رفع عن امتى تسعة اشياء و منهاما اضطروا اليه». مضافا الى عمومات التقيه(14)؛ اولين دليل مشروعيت تقيه، «قاعدهى نفى ضرر» و حديث پيامبر صلى- الله عليه و آله و سلم كه فرمود: ن چيز(تكليف) از امت من برداشته شد، و آن نه چيز، چيزى است كه به انجام آن ناچار شوند (و تقيه مصداقى از آن است) و افزون بر آن آيات و روايات، خواهد بود.
عبدالاعلى از امام صادق عليهالسلام نقل مىكند كه آن حضرت فرمود: تحمل امر ما تنها به تصديق و پذيرفتن آن نيست. از جمله تحمل امر ما پنهان دارى و نگه داشتن آن از نا اهل است، به شيعيان ما سلام برسان و به آنان بگو: خدا رحمت كند بنده اى را كه دوستى مردم را به سوى خود كشاند، آن چه را مىفهمند به آنان بگوييد و آن چه را نمىپذيرند از آنها بپوشيد(15).
و در جايى ديگر آن حضرت مىفرمايد: چيزى محبوب تر از تقيه روى زمين نزد من نيست، خداوند با تقيه انسان را رفعت مىبخشد و بدون آن او را خوار مىگرداند(16).
آن حضرت در مورد سخن ابراهيم عليهالسلام كه فرمود: «انى سقيم»، مىفرمايد: «والله ما كان سقيما». قرآن از قول حضرت ابراهيم نقل مىكند: روزى كه قصد شكستن بتها را داشت، در جواب مردمى كه از او خواستند آنان را در خروج از شهر همراهى كند، گفت: من مريض ام. امام ششم مىفرمايد(17): به خدا قسم! او مريض نبود(بلكه تقيه نمود).
اهميت تقيه را پيشوايان معصوم ما به حدى دانستهاند كه آن را سپر و پناهگاه مؤمن معرفى كرده و نه- دهم دين را در مراعات تقيه كه همان حفظ اسرار است، مى دانند.
3. حكم تقيه
شهيد(رحمت الله علیه) در قواعد چنين مىگويد: تقيه زمانى مستحب است كه ترس از زيان فورى نباشد و احتمال ضرر در دراز مدت بوده و يا زيان سهل باشد، و زمانى حرام است كه از ضرر، چه در كوتاه مدت و چه در دراز مدت، ايمن باشد يا تقيه موجب قتل مسلمانى شود. پس از اين بيان شيخ انصارى مىگويد: تقيه واجب آن است كه هر محظورى مانند انجام حرام و ترك واجب، مباح مىگردد(18). اهميت تقيه گاهى به حدى مى رسد كه انجام عملى حرام و يا ترك فعل واجب را تنها مباح نمىكند، بلكه يك الزام را بر مىدارد و الزام ديگرى مىآورد و كارى كه انجام آن واجب بود، حرام مىشود و بالعكس.
4. حدود تقيه
التقية فى كل شىء يضطر اليه ابن آدم فقد احله الله له(19)؛ در هر موردى كه آدمى زاد به تقيه ناچار شود، خدا آن را برايش حلال مىكند.
و باز مىفرمايد:
التقية فى كل ضرورة و صاحبها اعلم بها حين تنزل به(20)؛ تقيه در هنگام هر ناچارى است و تقيه كننده خود داناتر به آن است زمانى كه مشكل براى او پيش آيد.
وظيفهى هر مسلمانى، نخست انجام احكام اوليهى دين خداست، ليكن چون اسلام دين سهله و آسان است و سعادت دنيا و آخرت را در كنار هم براى انسان مىخواهد، بنابراين در مواقعى كه بين رعايت حدود الهى و مسایل حياتى انسان تزاحمى پيش آيد، خداوند با تقيه كه حكمى ثانوى است، اراده فرموده كه حيات بشرى را تا جايى كه به ذلت و خوارى و يا از دست دادن دين او منجر نشود، تأمين نمايد. امام باقر عليهالسلام مىفرمايد:
انما جعلت التقية ليحقن بها الدم فاذا بلغ الدم فليس تقية(21)؛ تقيه براى جلوگيرى از خونريزى وضع شده است، پس هر گاه به خونريزى رسيد ديگر تقيه نيست.
امام رضا عليهالسلام مؤمن را با سه ويژگى معرفى مىكند: نخست، كتمان سرّ يا راز دارى است كه سنت خداوند مىباشد؛ دوم مدارا و سازش با مردم است كه سنت رسول خدا مىباشد و ويژگى سوم سنت ولى او، يعنى صبر و شكيبايى در بحرانها و مشكلات است(22).
در روايات متعددى(23) از حافظ سر و رازدار با عنوان «نؤمه» ياد شده است و او كسى است كه عالم به زمان خويش است و مردم را مىشناسد و با آنان رفتارى مسالمت آميز دارد، ولى نيات باطنى خود را كه براى مردم قابل پذيرش و فهم نيست يا با منافع آنان در تضاد است، از آنان مىپوشاند، لذا همه خير و نيكى را در دستان خود دارد و مهم ترين آن، رازدارى در برابر حكومت هاى ظالم مىباشد.
با توجه به مجموع روايات در باب«تقيه» و «كتمان سر و ذم الاذاعة» و قواعدى كه به آن استدلال شد، چنين بر مىآيد كه اين امور اختصاص به افراد ندارد، بلكه در سطح كلان به ويژه در روابط بين جوامع و ملل ديگر با دولت اسلامى كاربردى وسيع دارد. با عنايت كامل به اين اصل، چه بسا بيان و افشاى تمام اهداف و آرمانها و باورهاى دولت اسلامى، به ويژه در سطح جهان و جوامع ديگر چيزى جز تحريك مخالفان براى ايجاد بحران و نفرت در افكار عمومى ملل ديگر، ثمرى نخواهد داشت. فاصلهاى كه امروزه ميان مذاهب و فرق اسلامى و نيز ملل مسلمان ايجاد شده، اغلب از ابراز باورهاى به حق يا غير صحيحى نشئت مىگيرد كه فرق يا ملل ديگر آن را برنمى تابند و نفرت آنان را برمىانگيزد، حال آن كه حداقل در مذهب شيعه و سيرهى ائمه اطهار عليهمالسلام تقيه، رازدارى و مدارا امورى مسلم است و ايشان همواره از برخى شيعيان كه مراعات اين امر را نمى كردند، شكوه داشته اند. پس، دولتمردان اسلامى و ديپلمات هاى آن در سراسر جهان و يا مبلغان و سخن گويان اين نظام، به عنوان اصلى براى جلب افكار عمومى و كاستن تنشها بايد به روشى سخن گويند كه براى افكار عمومى كاملا منطقى و قابل دفاع باشد. از اين رو در بيان مسؤوليت هاى حاكم و دولت اسلامى، تبيين و به كارگيرى اصول و حتى واژهها و القاب بايد به گونه اى باشد كه به غير از مسؤوليت و رسالتى كه هر مسلمانى دارد، برداشت نگردد و به عنوان حق و ادعا عليه ديگران مطرح نشود.
پي نوشت :
1. ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 404.
2. آل عمران (3) آيهى 28.
3. الميزان، ج 3، ص 153.
4. مكاسب،(چاپ قديم)، ص 320.
5. آل عمران (3) آيهى 28.
6. نحل آيهى 106.
7. محمدحسين طباطبايى، همان، ص 153-163.
8. همان، 163.
9. همان.
10. محمدبن مسعود عياشى، تفسير قرآن، ج 1، ص 166.
11. بحارالانوار، ج 75، ص 414.
12. همان، ص 415.
13. همان.
14. مكاسب، ص 320.
15. اصول كافى، ترجمهى سيد جواد مصطفوى، ص 225.
16. همان، ص 308.
17. همان.
18. شيخ مرتضى انصارى، همان.
19. كلينى، همان، ص 313.
20. همان، ص 311.
21. همان، ص 321.
22. مجلسى، همان، ص 68.
23. همان، ص 68-90.
منبع :مبانی، اصول واهدف سیاست خارجی دولت اسلامی ،سید صادق حقیقت ،پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی، تهران، 1385 ،صص149-151.