سابقه ي حقوق بشر در اسلام

هنگامي که مفاهيم حقوق بشر را در بستر تعاليم اسلام مورد بررسي قرار مي دهيم قبل از هر نوع پيشداوري بايد نکاتي را به عنوان پيش فرض در زمينه ي تبيين مباني و مفاهيم حقوقي مد نظر قرار داد. زيرا که بي توجهي و يا بي اطلاعي از بين پيش فرض ها و مرزبندي ها، در بسياري از موارد، موجب گمراهي و انحراف از تعاليم واقعي اسلام مي شود. اينک به برخي ازاين اصول و پيش فرض ها، به منظور روشن تر شدن موضوع بحث اشاره مي شود:
يکشنبه، 17 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سابقه ي حقوق بشر در اسلام
سابقه ي حقوق بشر در اسلام
سابقه ي حقوق بشر در اسلام





هنگامي که مفاهيم حقوق بشر را در بستر تعاليم اسلام مورد بررسي قرار مي دهيم قبل از هر نوع پيشداوري بايد نکاتي را به عنوان پيش فرض در زمينه ي تبيين مباني و مفاهيم حقوقي مد نظر قرار داد. زيرا که بي توجهي و يا بي اطلاعي از بين پيش فرض ها و مرزبندي ها، در بسياري از موارد، موجب گمراهي و انحراف از تعاليم واقعي اسلام مي شود. اينک به برخي ازاين اصول و پيش فرض ها، به منظور روشن تر شدن موضوع بحث اشاره مي شود:
1. مباني فلسفي و عقيدتي بسياري از اصولي که به نام حقوق بشر مطرح مي شود، و حتي مفاهيم برخي از اين اصول از ديدگاه اسلام با آنچه که در تفکر غربي تحت همين عناوين ارائه مي شود، متفاوت و احياناً فاقد مشترکات اصولي است. (1)
2. براي کساني که حتي مختصر اطلاعي ازاسلام و تاريخ آن دارند، روشن است که بحث حقوق بشر از ديدگاه اسلام تنها يک بحث انفعالي و تطبيقي نيست، و ما امروز از آن جهت به اين بحث کشانده نشده ايم که در برابر انديشه هاي حقوقي و سياسي غرب، تفکر مشابهي را به نام اسلام مطرح نماييم و يا صرفاً در مقايسه دو ديدگاه خود را از عقب ماندگي تبرئه کنيم.
اصولي چون کرامت انسان و آزادي و مساوات و برخورداري از امنيت و دفاع مشروع و تأمين اجتماعي و تعليم و تربيت و نفي اکراه و اجبار و حمايت از حقوق زن و کودک و محرومان جامعه و احترام به مالکيت و ديگر مفاهيم حقوق طبيعي و فطري و قراردادي انسان، از مفاهيم و مقوله هاي حقوقي و سياسي آشنا در فقه و تاريخ اسلام است. وقتي مباحث عمده ي عدالت اجتماعي و مفاهيم و ارکان تحقق امت از ديدگاه اسلامي مطرح مي شود، خود به خود اين اصول و مفاهيم که امروز به حقوق بشر شهرت يافته اند، مورد بحث قرار مي گيرند.
بدون ترديد با مراجعه ي به نصوص اسلامي و تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي جوامع اسلامي در طول پانزده قرن، مي توان به وضوح به وجود يک تصور و انديشه ي مشخص اسلامي در زمينه ي مسائل حقوق بشر را دريافت و به اين حقيقت پي برد که مسائل حقوق بشر - چه در تئوري و چه در عمل - همواره در تاريخ اسلام مطرح و مورد توجه بوده است. (2)
3. انديشه ي حقوق بشر در اسلام ، بر مبناي تفکر توحيدي است نه اومانيسم، آن گونه که در تفکر غرب ديده مي شود. بر اساس تفکر فلسفي اسلام، انسان يک موجود خود آفريده و يا مخلوق فعل و انفعالات کور و کر طبيعت و به طور کلي يک موجود مستقل نيست.
انسان مخلوق خداوند عليم وحکيم است و تابع قوانين کلي آفرينش و اراده تکويني خداوند است و در عمل نيز بايد از اراده ي تشريعي خدا پيروي نمايد؛ در عين حال، در انديشه ي اسلامي، بشر در عمل آزاد است و اجبار در عمل، چه از ناحيه ي خداوند و چه از طرف ديگر انسان ها، نفي شده است و همين پيچيدگي فلسفي است که جبر تکويني را با اختيار عملي از يک سو، و تکليف الاهي و تکامل انسان را از سوي ديگر در صحنه ي زندگي فردي و اجتماعي انسان گرد آورده است، و موجب شده است که بحث حقوق بشر از پيچيدگي خاصي برخوردار شود و مرزبندي بحث هاي فلسفي و حقوقي و سياسي آن دشوار تلقي شود. (3)
4. در تفکر اسلامي اختيار و آزادي انسان، به معني مطلق العنان بودن بشر نيست. انسان مي تواند در برابر سنن آفرينش و قانونمندي هاي حاکم بر جهان مقاومت کند و برخلاف آن عمل نمايد، و نيز در برابر اراده ي تشريعي خداوند مقاومت کند و در زندگي فردي و اجتماعي از قوانين الاهي سرپيچي کند.
انسان در انتخاب اين دو راه که در منطق اسلام به ضلالت تعبير شده است، هيچ گونه مانع و رادعي از نظر تکويني ندارد، ولي آنچه که در اين وادي، آزادي انسان را محدود مي کند، احساس مسؤوليت و تکليف است، که اگر در حدود آن بتوان مناقشه نمود ولي در اصل آن نمي توان خدشه اي وارد کرد.
در تفکر اسلام انسان آزاد، ولي مسؤول شناخته شده است و ميزان مسؤوليت انسان است که حدود آزادي او را تعيين و مشخص مي کند. (4)
5. اعتبار حقوق بشر و الزام آور بودن آن در تصور ما، بدان خاطر است که حقوق بشر جزيي از مکتب اسلام و قوانين الاهي است وايمان به اين مکتب است که به حقوق بشر اعتبار مي بخشد و آن را الزام آور مي کند. به همين دليل است که در تفکر ديني، حقوق بشر از عمق و الزام و ضمانت اجراي بيش تري برخوردار مي شود.
6. همه ي آنچه که تحت عنوان حقوق بشر در اسلام مطرح مي شود، از احکام تأسيسي اسلام نيست، بلکه بخشي از اين مفاهيم، جزء احکام امضايي اسلام است که به دليل منطقي بودن و تناسب با فطرت انساني مورد تأييد قرار گرفته است و از ديدگاه اسلام به عنوان حقوق الزامي بشر شناخته شده است. (5)
7. بر اساس دواصل فقهي اباحه (6) و برائت (7) اصولاً انسان در هر نوع عملي که حکم صريح در آن زمينه در نصوص اسلامي يافت نشود، آزاد است، و قلمروي اين آزادي شامل صحنه هاي وسيعي از زندگي فردي و اجتماعي مي شود که در مقوله هاي مختلف حقوق بشر مي تواند تأثير مثبتي داشته باشد.
8. در فقه اسلام، احکام به دو دسته ي الزامي و غير الزامي تقسيم مي شود که دستورات الزامي شامل واجبات (بايدها) و محرمات (نبايدها) مي شود. احکام غير الزامي که در سه نوع مستحبات و مکروهات و مباحات مطرح مي شود، در حقيقت قلمروي آزاد زندگي بشر است، و انسان مي تواند بر اساس اين تقسيم بندي در خارج از قلمروي احکام الزامي (واجبات و محرمات) در انتخاب راه و شيوه ي آزاد باشد، و در اين قلمروي وسيع اباحه، به قانون گذاري در زمينه هاي مختلف زندگي از آن جمله حقوق بشر بپردازد و اين قوانين را براساس اصل پايبندي به قراردادها، به صورت قراردادي بر خود و ديگران الزام آور سازد.
در اسلام توصيه شده است که در قلمروي آزاد زندگي بشر که بسي فراختر از بخش مربوط به احکام الزامي است ، از محدود ساختن خود و حتي از تکلف در به دست آوردن حکم الزامي شرعي خودداري کند.
امام علي (ع) در اين زمينه مي فرمايد:
ان الله افترض عليکم فرائض فلا تضيعوها، وحد حدوداً فلا تعتدوا، و نهاکم عن أشياء فلا تنتهکوها، و سکت عن اشياء و لم يدعها نسياناً فل اتتکلفوها. (8)
خداوند فرايضي را بر شما واجب کرده است، آن ها را ضايع نکنيد؛ و حدود و مرزهايي براي شما تعيين کرده است، از آن ها تجاوز نکنيد؛ و از چيزهايي نهي کرده است، حرمت آن ها را نگه داريد؛ و از اموري ساکت شده است، نه به خاطر فراموشکاري، خود را در مورد آن ها به زحمت نيفکنيد.
9. يکي از منابع و ادله ي فقهي عقل است، عقل - هم به مفهوم نظري و هم به معني عملي - کاربردي وسيع در استنباط احکام اسلامي دارد. اين که خداوند به انسان اجازه داده است از اين حق الاهي بهره مند شود و به قانونگذار بپردازد، خود دليل واضحي بر کرامت و قداست و احترام انسان در ديدگاه اسلامي است. (9)
10. اسلام اين حق و امتياز بزرگ را براي بشر قائل است که اصولاً قبول دين و تسليم به شريعت وقتي معتبر است که اين امر بر اساس عقل و استدلال منطقي باشد، و تبيين دين و شريعت براي انسان به مرحله ي قابل قبولي رسيده باشد. عقلاني بودن دين و مباني و مفاهيم و تعاليم آن، بالاترين حق و امتياز و کرامتي است که اسلام به انسان عطا کرده است. (10)
11. در تفکر اسلامي عنصر حقوقي و سياسي «مصلحت جامعه»، گرچه به تئوري احکام حکومتي دولت اعتبار و مشروعيت بخشيده است و بدين وسيله در موازنه ي حقوق و آزادي هاي فردي و اقتدارات دولت موجب افزايش اختيارات دولت شده است، ولي اگر دقت بيش تري در همين مسأله ي اصولي مبذول شود، روشن مي شود که احکام حکومتي خود ابزار قابل اطميناني است که دولت مي تواند با استفاده ي از آن ، نقطه نظرهاي کور حقوق بشر را بپوشاند، از سوي ديگر بايد توجه داشت که مشروعيت حکومت و دولت از ديدگاه اسلام با آراء آزاد مردم تأمين مي شود. (11)
تاريخچه ي حقوق بشر در اسلام را بايد از دو بعد مورد مطالعه قرار داد:
1. از بعد نظري و تئوريکي در لابلاي نصوص اسلامي.
2. از نقطه نظر تاريخي در لابلاي تحولات سياسي و اجتماعي جوامع اسلامي گذشته و کنوني.

تاريخ حقوق بشر در اسلام

براي شناخت تاريخ پيش فرض نظري حقوق بشر در اسلام، ناگزير بايد آن را به دو بخش تقسيم و هر کدام را به طور جداگانه مورد بررسي قرار داد:
أ. تاريخ تکوين حقوق بشر در اسلام
ب. تاريخ تدوين حقوق بشر در اسلام
در مورد بخش اول، بايد توجه داشت که تاريخ تکوين مجموعه ي حقوقي اسلام با نزول آيات قرآن و گفتار پيامبر و سيره ي عملي و تقريرهاي آن حضرت ترسيم شده است. لذا در اين بحث، کافي است ما به بخشي از آيات و احاديث اشاره کنيم:
1. «مثل المؤمنين في توادهم و تراحمهم و تعاطفهم ، مثل الجسد الواحد إذا اشتکي منه عضو تداعي له ساير الجسد بالسهر والحمي» (12) اشاره به اين نکته دارد که اعضاي جامعه ي با ايمان، در ابراز مهر، دلسوزي و عواطف مانند يک تن اند، هرگاه عضوي از آن به درد آيد، ديگر عضوها قرار نخواهند داشت؛ مفاد اين حديث، موازنه ي ارزش فرد و جامعه است.
در ديدگاه اسلام ارزش ها و نقش ها و خلاقيت هاي اجتماعي، از وجود افراد متجلي مي شود و به همين دليل رشد آن، از هدف هاي اصيل و قابل توجه زندگي محسوب مي شود، ولي در عين حال ، ارزش و اصالت جامعه هرگز ناديده گرفته نمي شود. همين قدر که فدا کردن جامعه و وحدت براي فرد و واحد به دور از عقل و منطق و در جهت تخريب ارزش هاست، فدا کردن فرد در برابر جامعه و واحد در برابر وحدت نيز غير منطقي و موجب پايمال شدن ارزش ها و توقف قافله ي رشد انساني است.
2. «انما يجمع الناس الرضا والسخط» (13) روشنگر بنيان اصيل وحدت و انسجام بر اساس رضايت عمومي است که پايه ي اساسي دموکراسي را در تفکر سياسي اسلام تبيين مي کند و بدون آن نظام سياسي مشروعيت خود را از دست مي دهد.
3. «ان هذه امتکم امة واحدة و أنا ربکم فاعبدون» (14) مبين اين حقيقت است که از ديدگاه اسلامي در تئوري امت، فرد برحسب ادراک و اراده و اختيار خود و ايماني که به ارزش هاي والا دارد. جزئيت کل (جامعه - ملت - امت) را مي پذيرد و خود را وقف آن و گاه فداي آن مي سازد، و اين عالي ترين مرحله ي آزادي بشر محسوب مي شود. (15)
4. در جهان بيني اسلام حق آزادي و اختيار، در همه حال براي فرد به عنوان حق غير قابل سلب، ثابت و محفوظ است. مي توان از آيه ي: «اناهديناه السبيل اما شاکرا و اما کفورا» (16) و آيه ي «فمن شاء فليؤمن و من شاء فيکفر» (17) دليل واضحي بر اين تفکر استنباط نمود.
5. حقوق و اصالت فرد، در کنار حقوق و اصالت جامعه، حتي در بازگشت نهايي انسان - که در عقيده ي معاد متجلي است - نيز ظاهر مي شود: «و لقد جئتمونا فرادي کما خلقناکم اول مرة». (18)
6. گرچه مرزبندي حدود حاکميت دولت و تعيين قلمروي دقيق حقوق و آزادي هاي فرد در جامعه از چنان پيچيدگي برخوردار است که در بسياري از موارد - علي رغم صراحت قانون - در عمل، تشخيص آن بسيار دشوار است؛ ولي بايد توجه داشت که مشکل تصادم و تضاد، تنها اختصاص به برخورد حقوق فردي با حق حاکميت دولت ها ندارد؛ بلکه در اين ماجرا فرد در برابر فرد يا افراد نيز مطرح است.
در ديدگاه اسلام، در تمامي اين مراحل دقيق و دشوار به انسان به چشم: «اني جاعل في الارض خليفة» (19) و نيز ِ«يا ايها الانسان انک کادح الي ربک کدحا فملاقيه» (20) نگريسته شده است و حقوق فردي در تمامي تنگناها محترم شمرده شده است.
7. در انديشه ي سياسي اسلام، تنها واکنش قهري فرد يا جامعه در برابر بي نظمي و پديده ي ظلم و اختلاف نيست که احترام به حقوق آدمي را ايجاب مي کند، بلکه اين تحميل از آن جا سرچشمه مي گيرد که او به نياز خود و ديگران به تکامل اعتقاد دارد و سرشت متعالي انسان و کرامت ذاتي او در حد: «و نفخت فيه من روحي» (21) شناخته شده است.
8. در تفکر اسلامي، جهالت نسبت به موضع و جايگاه اصيل انسان و ارزش والاي آن، مايه ي اصلي همه بي عدالتي ها و ستم ها و عدم شناخت صحيح انسان از خويشتن است و تا انسان به شناخت صحيح از خود و ديگران نرسد، نسبت به مسؤوليت هايش جاهل خواهد بود: «کفي بالمرء جهلا أن لايعرف قدره». (22)
9. در نصوص اسلامي بر ارزش و احترام به انسان، علي رغم پيرايه ها و طبقه بندي هاي عارضي تأکيد شده است: «فانهم صنفان اما أخ لک في الدين أو نظير لک في الخلق». (23)
10. آفرينش تمامي انسان ها يکسان است و از طبيعت برابر برخوردارند: «الذي خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منها رجالاً کثيرا و نساء». (24)
11. «و ما کان الناس الا امة واحدة فاختلفوا». (25) بيانگر نفسي فاصله و تبعيض هاي نارواست.
12. در ديدگاه قرآن تفاوت ها جنبه ي ارزشي ندارد، بلکه تنها به پيچيدگي هاي نظام آفرينش و عامل معرفت و رشد فکري انسان مربوط مي باشد: «يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثي و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا». (26)
13. پيامبر اکرم (ص) براي نفي هر گونه تبعيض ناروا در ميان انسان ها فرمود: أيها الناس ان ربکم واحد و ان أباکم واحد کلکم من آدم و آدم من تراب». (27)
14. ارزش و جايگاه هر انسان در جامعه، در نهايت، بسته به عمل اوست: «قيمة کل امرء ما يحسنه» «کل نفس بما کسبت رهينة» (28)
15. اسلام امتياز طلبي هاي مبتني بر زر و زور و ساير معيارهاي مادي را مطرود مي شمارد و آن را مورد نکوهش قرار مي دهد: «و قالوا نحن اکثر اموالا واولادا و ما نحن بمعذبين». (29)
16. در قضاوت عادلانه ي اسلامي حتي در نگاه کردن هم بايد مساوات را مراعات کرد: «و آس بينهم في اللحظة والنظرة». (30) يعني: «چهره ي خويش را براي آن ها گشاده دار، و تساوي در بين آن ها حتي در نگاه هايت را مراعات کن!»
17. ميزان مساوات در اسلام حق و عدالت است: «وليکن أمر الناس عندک في الحق سواء» (31) «واعلموا ان الناس عندنا في الحق سواء» (32) در يک کلام: «خذ سواء واعط سواء». (33)
18. قرآن امنيت را از نتايج رشد و تکامل بشر مي داند: «و ليبدلنهم من بعد خوفهم أمنا» (34) و شهر امن را الگوي مدينه فاضله معرفي مي کند: «و ضرب الله مثلا قرية کانت آمنة». (35)
19. قدرت سياسي در تفکر اسلامي تنها وسيله اي براي هموار کردن راه رشد انسان ها است، نه هدف و يا وسيله ي سرکوب: «اللهم انک تعلم أنه لم يکن الذي». (36)
20. مصونيت هر انسان آگاه و متعهد، به راه انساني، از هر نوع تعرض حقي است مسلم که اسلام بر آن تأکيد مي ورزد: «لا تروعوا المسلم فان روعة المسلم ظم عظيم و من نظر إلي مؤمن لخيفه بها آخذه الله عز وجل - يوم لا ظل الا ظله». (37)
21. رسول گرامي اسلام (ص) بخش عظيمي از حقوق فردي را اين چنين مشخص مي فرمايد:
من أهان مؤمنا فقد بارزني بالحرب و سباب المؤمن فسوق و قتاله کروا کل لحمه معصية و حرمة ماله کحرمة دمه. (38)
22. در فلسفه ي سياسي اسلام، هدف بعثت انبيا، بازگرداندن انسان ها به آزادگي است: «فان الله بعث محمدا ليخرج عباده من عبادة عباده الي عبادته» (39) و به انسان هايي که کرامت خود را به خاطر نياز از کف مي دهند مي گويند: «لا تکن عبد غيرک و قد جعلک الله حراً». (40)
23. شعار «لا تظلمون و لا تظلمون» از اصيل ترين شعارهاي انسان دوستانه اي است که قرآن براي ريشه کن نمودن مايه هاي تجاوز مطرح کرده است. (41)
24. نفي اکراه از مقوله هاي حقوقي روشني است که ضمن تحريم سلب آزادي انسان، به صورت يک اصل حقوقي در محاکمات به کار گرفته مي شود: «لا اکراه في الدين» (42)، «در اين اکراه و اجباري نيست»، و «رفع عن امتي» (43)

تاريخ تدوين حقوق بشر در اسلام

با گردآوري آيات قرآن کريم در همان نخستين سال هاي نزول قرآن، اولين مرحله ي تدوين حقوق بشر در اسلام انجام گرفت و تبيين مسائل مربوط به حقوق بشر در مجموعه ي آيات الاهي در ذکر حکيم، گردآوري و تدوين شد. از اين رو مي توان تاريخ تدوين حقوق بشر در اسلام را به دهه ي دوم قرن اول هجري و دهه هاي آخر قرن هفتم ميلادي نسبت داد، و قرآن را در مقايسه ي با آنچه که در غرب تحت عنوان حقوق بشر تدوين شده است، يکي از کهن ترين اسناد مدون در حقوق بشر شمرد.
با جمع آوري گفته ها و عملکردها و تقريرهاي پيامبر اسلام (ص) و تدوين احاديث و سيره ي و تأليف جوامع حديث و سيره ي نبوي، گام بزرگ تري در زمينه ي تدوين حقوق بشر در اسلام برداشته شد و مباني و ريشه هاي حقوق بشر در لابلاي کتب حديث و سيره مطرح گرديد، و مانند ديگر بخش هاي علوم اسلامي زمينه را براي بررسي و تحقيق و تحليل انديشمندان اسلامي فراهم آورد. قرن سوم هجري شاهد صدها کتاب و جامع حديثي و سيره نگاري بود که با نام هاي مختلف، اصول و مباني تفکر جامع اسلام را در زمينه ي فرهنگ و تمدن بشري و از آن جمله حقوق بشر مطرح نمود. خوشبختانه اکثر اين کتب و جوامع حديثي که شامل گفته ها و عملکردهاي پيامبر در کل مسائل اسلامي است، از گزند حوادث تلخ و ويرانگر تاريخ مصون ماند، و ما امروزه به بخش عظيمي از اين ميراث گرانبهاي فرهنگي و علمي تاريخ صدر اسلام دسترسي داريم.
تنقيح کتب، اصول و جوامع اوليه حديث، توسط محدثين و محققين اسلامي، مرحله ي جديدي را در زمينه ي مسائل اسلامي و از آن جمله مسائل مربوط به حقوق بشر در سير تاريخي تدوين حقوق بشر در اسلام آغاز نمود.
در اين مرحله، کار تقسيم بندي موضوعي احاديث و تبيين و طبقه بندي سند روايات و در نتيجه مشکل تعارض احاديث آشکار و منقح گرديد.
با آغاز تدوين فقه و اخلاق (دو رشته ي بسيار مهم از علوم اسلامي)، که شکل جامع ترآن در قرون سوم و چهارم تجلي نمود، مباحث حقوق بشر در اسلام در کتاب هاي فقهي و اخلاقي اين عصر همچون مبسوط شيخ طوسي به طور استدلالي مطرح شد و مورد نقد و تحليل قرار گرفت. تحولات بعدي فقه را به ويژه در قرن هاي هفتم و هشتم هجري مي توان در کتب فقهي چون مؤلفات محقق و علامه حلي جست و جو نمود. در دوران شکوفايي فقه اسلامي، در قرن هاي سيزده و چهارده هجري، مسائل حقوق بشر در اسلام، به صورت عميق تر و روشن تري در لابلاي طبقه بندي و موضوع بندي سنتي فقه، در مباحث سياسي فقه عنوان شد. (44)
در عصر ما فقهاي بزرگي چون حضرت امام خميني - قدس سره الشريف - گام هاي بلندي در گشودن راه هاي جديد در بينش فقهي برداشتند که ضمن وارد کردن مقوله هاي عرفاني در شخصيت و ارزش انسان به قلمروي مباحث فقهي حقوق بشر، با تکيه بر دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد، افقهاي جديدي را براي صاحب نظران در برداشت از نصوص اسلامي متناسب با انسان معاصر باز نمودند. (45)

تحول حقوق بشر در تاريخ اسلام

مطالعه ي تحولات حقوق بشر در دوران حيات پيامبر اسلام (ص)، نشانگر يک انقلاب سياسي و ارزشي در زمينه ي مسائل حقوق بشر مي باشد. احترامي که پيامبر (ص) به عنوان شخصيت برتر الاهي و مقام رسمي سياسي براي انسان ها - با هرعقيده و رنگ و طبقه ي اجتماعي - قائل بود، و شخصيتي که به زنان داد و اعمال جاهليت را در زمينه هاي تحقير و تبعيض و ستم نسبت به انسان هاي محروم تقبيح نمود، در تاريخ بشر کم نظير است.
وقتي پيامبر (ص) در برابر جنازه ي يک يهودي از جا بلند مي شود و با يهوديان و مسيحيان متحد مي گردد، و با قبول پيوستن آن ها به جامعه اسلامي، اساس وحدت ملي را پايه گذاري مي کند، و زنده به گور کردن دختران را به عنوان يکي از زشت ترين صورت هاي تحقير بشر مورد تقبيح قرار مي دهد و ياران خود را به آزادگي و اظهار نظر حتي در برابر نقطه نظرات خود تشويق مي کند و نشستن ساده و بدون نشانه در حلقه ي يارانش را بر تکيه ي بر مقام و اريکه ي قدرت ترجيح مي دهد، تصويري از تعالي حقوق بشر را در تاريخ و سراسر عصر خود ترسيم مي کند. ياران پيامبر که تربيت شده ي اين مکتب بودند ،هر کدام الگويي از اين تصور و تصوير بودند، در اين ميان حضرت علي (ع) بيش از هر شخصيت اسلامي ديگر در اين زمينه سخت گير و روشنگر بود.
از آن جا که جز اختصار در کلام راه ديگري وجود ندارد، کافي است به برخي از رفتار سياسي امام در برخورد قضايي با خصم خود در دادگاه عدل اسلامي، و نفي تبيعض هاي ناشي از انتساب به پيامبر و قريش، و نيز به دستور اکيدي که آن حضرت براي پيرمرد نصراني سائل صادر فرمود که از بيت المال برايش جيره تعيين کنند، توجه شود.
حضرت علي (ع) حتي امتيازاتي چون حضور در جبهه هاي بدر و حنين را در تقسيم مزاياي اجتماعي مردود شمرد واز شکل گيري عوامل فشار که به دنبال کسب امتيازات بودند، ممانعت نمود، و رضايت مصلحت عمومي را اساس حکومت و مظهر اراده ي الاهي برشمرد و تا آخرين لحظه ي عمر پربرکت خود از حقوق انسان ها و آزادگي ايشان دفاع و حمايت نمود. در بحث گذشته سخنان آن حضرت در اين زمينه را از نظر گذرانديم.
متأسفانه در دوران خلافت اموي ها، نظام طبقاتي و انديشه ي امتيازطلبي و انحصارجويي، ابتدا از طريق تحريف ارزش هاي اسلامي و سپس با اتکاي بر قدرت مالي ، نظامي و سياسي در مناطقي که از معارف اصيل اسلامي دور بودند، جايگزين مساوات و آزادگي و احترام به حقوق انسان ها گرديد و خلافت از اين خط اصيل اسلامي منحرف و بسياري از ارزش هاي اسلامي در زمينه ي حقوق بشر مورد تحريف شد.
بني عباس که ابتدا براي مبارزه ي با انحصار طلبي و رفتار ضد بشري امويان برخاسته بودند، سرانجام به دليل ماهيت عوامل مؤثر در انتقال قدرت به گروه اجتماعي جديد، به همان راه اسلاف خود کشانده شدند، و اين بار با شيوه اي ديگر ارزش هاي اسلامي تحريف شد و تبعيض و بي احترامي و تحقير به انسان ها به صورتي شديدتر از گذشته اعمال گرديد. اگر بني اميه بنابر اصل خرافي برتري نژادي دست به نقض حقوق بشر زدند، بني عباس با اين تصور که چون از خاندان پيامبرند، خود را گروه ممتاز و برتر صاحب امتياز شمردند و ازاين رهگذر براي توجيه رفتارغير انساني و ضد اسلامي خود، به نوعي ديگر از تحريف ارزش هاي اسلامي دست يازيدند. (46) بررسي جنبش ها و قيام هاي سياسي و مسلحانه اي که در اين دو دوره از تاريخ اسلامي رخ داده است، نشان مي دهد که انگيزه ي بسياري از اين تحولات، ريشه در تبعيض و تحقير و تضييع حقوق اساسي افراد و ارزش هاي اسلامي مربوط به اين حقوق دارد. (47)
در دوران امپراطوري عثماني، گرچه زير پا گذاردن حقوق و آزادي هاي اساسي ملت هاي مسلمان و نيز غير مسلمان به امتياز نژادي و امتياز مذهبي کم تر ارتباط پيدا مي کند، ولي اينان نيز مانند اسلاف اموي و عباسي خود، تبعيض ها و تحقيرها و ستم ها و تضييع حقوق انسان هاي تحت حکومت خود را زير پوشش برخي از ارزش هاي اسلامي، مانند: جهاد و ايجاد پان اسلاميزم انجام دادند و با ملت ها و قبايل غير ترک و ملت هاي غير مسلمان، رفتاري تحقيرآميز و مبتني بر تبعيض داشتند . تصوير خشن و غير عادلانه و نقض حقوق بشري که ترک هاي عثماني از اسلام در دوران حکومت مستبدانه خود ارائه دادند، سال هاي متمادي موجب شد که اسلام در انديشه ي غربيان در شکل يک تهاجم نظامي بي رحمانه و رفتار خشن و تحقيرآميز بشري تصوير شود و تز «اسلام شمشير پيشرفت کرده است» در اذهان آن ها رسوخ نمايد. تا آن جا که بسياري از روشنفکران و نويسندگان مسلمان، براي شستشوي ذهني غربيان و از ميان بردن اين ذهنيت غلط، به ناچار راه افراط پيمودند و ديگر اصول سياسي اسلامي چون جهاد و نفي رکون و نفي سبيل را مردود شمردند، و اسلام را در پوششي از تسليم و سازش ارائه دادند.
در دو قرن اخير با کمال تاسف، نفوذ فرهنگ و استعمار غربي، اکثر مسلمانان را از هويت اسلامي بيگانه کرد و آنان را به گرايش هاي تجدد طلبانه و معني نادرست روشنفکري و رفتار و تفکر غير مسؤولانه لائيک سوق داد. در حقيقت، در قرن اخير، مسلمانان در زمينه ي احترام به حقوق بشر نه به درستي راه و رسم اسلامي را به حقوق بشر داشته اند و نه رفتار کاملاً غربي را اعمال کرده اند. (48)
هنگامي که امروز قوانين اساسي کشورهاي اسلامي را در زمينه ي حقوق بشر، و رفتارهاي سياسي را در اين کشورها در زمينه ي حقوق اساسي و آزادي هاي فردي، مورد مطالعه مي کنيم، آثاري از گرايش هاي شعاري به انديشه ي غرب در زمينه ي حقوق بشر را مي يابيم، ولي بيگانگي از هويت اسلامي و دوري از ارزش هاي والاي اسلامي در زمينه ي حقوق بشر، آن ها را به بي مايگي و تضاد گفتار و عمل کشانيده است.
تنها حادثه اي که در اين عصر قابل ذکر است، تدوين حقوق بشر اسلامي است که اعضاي سازمان کنفرانس اسلامي در سال جاري به آن دست يافتند و تصويري نه چندان دور از واقعيت هاي اسلامي، از حقوق بشر را در يک ميثاق بين الملل اسلامي ارائه دادند.

پي نوشتها:

1. به عنوان نمونه مي توان مقايسه ي ميان دموکراسي به مفهوم غربي و آزادي بر اساس انديشه ي اسلامي را در اين مورد در نظر گرفت.
2. آيه: «و لقد کرمنا بني آدم» اسراء (17): 70؛ به تنهايي مي تواند سبقت و قدمت انديشه حقوق بشر در اسلام را به اثبات برساند.
3. ر. ک: مرتضي مطهري: مقدمه کتاب انسان، سرنوشت، و مقدمه کتاب محمد تقي جعفري: جبر و اختيار.
4. ر. ک: فقه سياسي، ج 1، ص 552.
5. ر. ک: ترجمه تفسير الميزان، ج 16، ص 198.
6. اصل اباحه عبارت است از مباح بودن هر عملي مگر آنچه که شرع به طور معين آن را حرام شمرده است.
7. اصل برائت عبارت از مبرا بودن انسان از مسؤوليت مگر آنکه تکليف و يا جرم وي با دليل معتبر ثابت شود.
8. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 105.
9. ر. ک: فقه سياسي، ج 3، ص 95.
10. «لا إکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي» در دين تحميلي نيست. اين در حالي است که راه رشد و راه ضلالت آشکار شده است. بقره (2): 256.
11. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل 6.
12.سفينة البحار ، ج 1 ، ص 13
13. سفينة البحار، ج 1، ماده رضا.
14. اين امت شما است که يکپارچه است و من پروردگار شمايم، پس همگي خدا را پرستش کنيد، انبياء (21): 92.
15. ر. ک: ترجمه تفسير الميزان، ج 4، ص 123.
16. «ما انسان را آفريديم؛ او در سپاسگذاري و ناسپاسي مختار است». انسان (76): 3.
17. «هر کسي خواست ايمان بياورد و هر که خواست کفر بورزد» کهف (18): 29.
18. «اکنون تنها به سوي ما آمديد، همچنان که شما را تنها آفريديم»، انعام (6): 94.
19. ر. ک: ترجمه تفسير الميزان، ج 1، ص 15.
20. انشقاق (84): 6.
21. ص (38): 72.
22. نهج البلاغه، خطبه 16 - 9.
23. همان، نامه 53 - 9.
24. نساء (4): 1.
25. يونس (10): 19.
26. حجرات (49): 13.
27. تحف العقول، ص 29.
28. مدثر (74): 38.
29. سبا (34): 35.
30. نهج البلاغه، نامه 27 و 46.
31. همان، خطبه 59.
32. «بدانيد مردم در چشم ما يکسانند»، نهج البلاغه، نامه 70.
33. «يکسان بگيرد يکسان ببخش»، محمد بن حسن حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 2، ص 10.
34. «سرانجام امنيت را جايگزين ترسشان مي سازد، نور (24): 55.
35. خداوند آبادي و امن را مثال مي زند، نحل (16): 112.
36. «خدايا تو مي داني که آنچه ما در اختيار گرفته ايم وسيله اي است براي ...»، نهج البلاغه، خطبه 131.
37. «مسلمان را نترسانيد. زيرا ترساندن آن ها ستمي بزرگ است. هر کس که به مؤمني نگاهي بيافکند که او را بترساند خداوند او را در روزي که جز سايه ي رحمت الاهي سايه اي نيست، مجازات خواهد نمود»، محمد بن يعقوب کليني: اصول کافي، ج 2، ص 273.
38. «هر کس که مؤمني را بترساند، با من اعلام جنگ نموده است. ناسزا گفتن و جنگ نمودن با مؤمن کفر است و دست درازي به مال او نافرماني خدا است و احترام مال او مانند احترام خون او است»، سفينة البحار، ج 1، ص 41.
39. «خداوند پيامبر را مبعوث نمود تا بندگانش را از عبوديت ديگران آزاد گرداند». محمد بن حسن حر عاملي: وسايل الشيعه، ج 3، ص 14، نهج البلاغه، خطبه 154.
40. «بنده ديگري مباش. چرا که خدا تو را آزاد آفريده است»، محمد بن حسن حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 3، ص 43؛ نهج البلاغه، نامه 31.
41. «نه ستم کنيد و نه ستم بپذيريد»، بقره (2): 279.
42. بقره (2): 256.
43. «رفع عن امتي تسعة... و عما اکرهوا عليه»: از امت من، نه مورد از مسؤوليت ها و تکاليفي برداشته شد و يکي از آن ها مواردي است که به اکراه وادار به کاري شوند.
44. ر. ک: فقه سياسي، ج 2، ص 25.
45. همان، ص 65.
46. ر. ک: عباسعلي عميد زنجاني: انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ص 146.
47. همان، ص 124.
48. عباسعلي عميد زنجاني: انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ص 327.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط