ناگفته پیداست که قشر وسیعی از جوامع را محرومان و مستضعفان تشکیل می دهند. اینان بطور معمول، از رفاه و مواهب زندگی، محروم و بی بهره اند و هر چه بیشتر می جویند، کمتر می یابند. سفره ی فرسوده و بی رونقشان در انتظار لقمه ای نان، زار می زند، و دریچه ی دل غمگین و با احساسشان بسوی یک لبخند محبت، همواره باز است.
اسلام، که دینی جاوید و جهانی است، از یکسو، به پیکره ی جامعه، یعنی طبقه ی محروم، توجه زیادی داشته و رسیدگی به امور آنان را در متن برنامه های فردی، اجتماعی و حکومتی خویش قرار داده است و از سوی دیگر با بد گویی و نکوهش از محرومیت و استضعاف، پیروان خویش را از گرفتار شدن به آن برحذر داشته و آنان را به سر و سامان دادن زندگی مادی و معنوی خویش، تشویق کرده است. رسول خدا (ص) فرمود:
«چهار چیز کمر شکنند... و فقری که بی درمان است. » (2)
امیرمؤمنان (ع) فقر و تنگدستی را بدتر از مردن دانسته و می فرماید:
«الفقر الموت الأکبر» (3)
تنگدستی، مرگ بزرگی است.
آن حضرت به فرزندش، محمد حنفیه، چنین سفارش می کند:
«پسرم! من از تنگدستی بر تو بیم دارم، پس، تو از آن خدا پناه ببر، چرا که فقر، سبب کاستی دین، سرگردانی فرد و فراخوان کینه است. » (4)
از سوی دیگر، حکومت اسلامی و رهبران شایسته، اقشار مرفه و برخوردار جامعه را به کمک رسانی مادی و معنوی به محرومان و مستضعفان، فرا خوانده اند. که بخشی از آن را در این درس خواهیم خواند.
محرومان جامعه
«حضرت سلیمان (ع) صبح که می شد با مرفهین و اشراف ملاقات می کرد (تا به کارشان رسیدگی نماید) به مستمندان که می رسید، کنارشان می نشست و می گفت: مستمندی (هستم) همراه مستمندان. » (5)
رسول خدا (ص) فرموده است:
«أمرنی ربی بحب المساکین المسلمین» (6)
پروردگارم فرمان دوستی مستمندان مسلمان را داده است.
همچنین در سخنی به علی علیه السلام می گوید:
«ان الله وهب لک حب المساکین والمستضعفین فی الأرض فرضیت بهم اخوانا و رضوابک اماما» (7)
خداوند، دوستی مستمندان و مستضعفان زمین را به تو داده است، پس تو، برادری آنان خشنودی و ایشان به امامت تو راضی اند.
محرومیت زدایی ائمه (ع)
«... أ أقنع من نفسی بأن یقال هذا أمیر المؤمنین و لا أشارکهم فی مکاره الدهر أو اکون أسوه لهم فی جشوبه العیش... » (8)
آیا بدین بسنده کنم که مرا امیر مؤمنان گویند و در ناملایمات روزگار، شریک آنان نباشم یا در سختیهای زندگی، همسان (یا نمونه ای) برایشان نباشم؟
همین طور که حضرت، یکی از فلسفه های رهبری خویش و جنگ با دشمنان را دلسوزی برای مردم و حفظ منافع آنان دانسته، می نویسد:
«... ولکننی اسی أن یلی أمر هذه الأمه سفهاؤها و فجارها فیتخذ وامال الله دولا و عباده خولا و الصالحین حربا و الفاسقین حزبا... » (9)
لیکن دریغ می ورزم که بیخردان و تبهکاران این امت، حکمرانی امت را به چنگ آورند؛ آنگاه ثروتهای الهی را میان خود دست به دست گردانند و بندگان او را برده ی خویش سازند، با شایستگان بستیزند و با بدکاران بسازند.
آن حضرت، پیروان خویش را از کم لطفی نسبت به محرومان، سخت بر حذر داشته و چنین هشدار می دهد:
«لا تحقروا ضعفاء اخوانکم فانه من احتقر مؤمنا لم یجمع الله عزوجل بینهما فی الجنه الا أن یتوب» (10)
برادران ناتوانتان را تحقیر نکنید، زیرا هر کس مؤمنی را کوچک شمارد خداوند، آن دو را در بهشت جمع نمی کند. مگر اینکه توبه کند.
پس روشن است که ائمه ی معصومین (ع) در زندگی خویش از هیچ گونه کمکی نسبت به محرومان، دریغ نمی ورزیدند و بر حمایت همه جانبه ی آنان همت می گماردند. محرومان و مستمندان نیز از این امر، آگاه بوده، برای گشودن گره های زندگی، چه در جنبه ی روحی و چه در جنبه های مادی به ائمه ی معصومین (ع) پناه می بردند.
عربی بیابانی به حضور امیر مؤمنان علی علیه السلام رسید و اظهار داشت:
«ای امیر مؤمنان! من به سه بیماری گرفتارم که یکی بیماری جانی، دیگری فقر (مادی) و سومی جهل و نادانی (فکری) است. »
حضرت پاسخ داد:
«ای برادر عرب! بیماری جانی به طبیب، و بیماری نادانی به دانشمند، بیماری فقر به سخاوتمند عرضه می شود. »
آن شخص گفت:
«ای امیر مؤمنان! تو هم طبیبی، هم دانشمندی و هم کریمی. »
آنگاه امام (ع) دستور داد که سه هزار درهم از بیت المال به او پرداخت شود و به او فرمود:
«هزار درهم هزینه ی بیماری تن کن و هزار درهم صرف بیماری جهل، و هزار درهم دیگر را برای رفع تنگدستی، خرج کن. » (11)
اینک با توجه به گستردگی کمی و کیفی حمایت معصومین (ع) از محرومان، آن را در بخشهای: فکری، مالی، عاطفی، سیاسی، اجتماعی، و نژادی بطور فشرده بیان می کنیم:
الف- فکری
در آن زمان مردم بویژه اعراب جاهلی در فقر فرهنگی عمیقی غوطه ور بودند و رسول گرامی اسلام (ص) رشد فکری و کامل کردن اخلاق انسانیت را از اهداف مهم خود می شمارد. (12) رسول خدا (ص) در سخت ترین شرایط به زدودن جهل، خرافه، کفر و نفاق اعراب جاهلیت پرداخت و تا آنجا که امکان داشت، شخصا بدین کار اقدام نمود و هر جا که صلاح می دانست کسانی را جهت تبلیغ و ارشاد و محو جهل و شرک با اطراف می فرستاد. پس از پیمان عقبه که قبل از هجرت با اهل یثرب (مدینه) بست آنها از پیامبر تقاضا کردند که به منظور تعلیم قرآن و بیان احکام الهی کسی را بسوی آنان بفرستد و پیامبر خدا مصعب بن عمیر را برای این کار به مدینه اعزام کرد. (13)
همچنین در سال هشتم هجری کعب بن عمیر غفاری را به همراهی یک گروه تبلیغی برای ارشاد و هدایت به سرزمین «ذات اطلاح» فرستاد تا آنها را از گمراهی نجات بخشد که همگی به دست مشرکان جاهل به شهادت رسیدند. (14)
ب- مالی
«و فی أموالهم حق للسائل و المحروم» (15)
در اموالشان، برای سائل و محروم حقی است.
فراوانی اوقاف و صدقات معصومین (ع) نشانه ی آن است که آنها دلسوز درماندگان بودند و در حد توان خویش در رفع محرومیتها می کوشیدند. امام سجاد (ع) فرمود:
«در زمان رسول خدا مساکین و محرومان بی پناه، شبها را در مسجد می خوابیدند و پیامبر (ص) در مسجد در کنار منبر، سفره انداخته، به ایشان غذا می داد و خود نیز در کنار آنها غذا می خورد. » (16)
بدین گونه، محرومان جامعه احساس می کردند که فرستاده ی خدا حامی و پشتیبان آنهاست و به همین سبب آن حضرت را از خود می دانستند و تحمل فقر و رنج محرومیت بر ایشان آسان بود. نقل شده که امیرمؤمنان علی (ع) نخلستانی داشت که نخلهایش را رسول خدا (ص) کاشته بود. روزی آن را فروخت و چهار هزار درهم به یک عرب بیابانی داد و بقیه ی آن را بین محرومان مدینه تقسیم کرد و درهمی برای خود نگه نداشت. (17)
امام صادق (ع) می فرماید:
«پیامبر، غنایم جنگی را میان رزمندگان تقسیم کرد و قطعه زمینی به علی (ع) رسید، آن حضرت چشمه ای در آن زمین جاری ساخت و آن را «ینبع» نامید و وقف زائران خانه ی خدا و کمک به محرومان و در راه ماندگان کرد و فرمود (این مزرعه) نه فروخته می شود و نه به ارث می رسد. » (18)
امام حسن مجتبی علیه السلام در این راستا، سه مرتبه ثروت خویش را با محرومان تقسیم کرد. (19)
ج - عاطفی
رسول خدا (ص) گهگاهی مسلمانان را به منزل خویش دعوت می کرد و به آنان غذا می داد، روزی در چنین مجلسی، مردی سیاه و آبله رو وارد شد، ولی هر جا که می خواست بنشیند، مردم از کنارش بر می خاستند. رسول خدا (ص) او را خواست و کنار خویش نشانید و با هم غذا خوردند. (20)
مشهور است که امیرمؤمنان (ع) در زمان تصدی حکومت، در کوچه ها به زن بیوه ای برخورد که شوهرش را در مرزها کشته بودند. امام، ضمن تأمین مخارج زندگی، از نظر عاطفی نیز آن زن و بچه هایش را مورد حمایت قرار داد. (21) حضرت علی علیه السلام در فرمان و عهد نامه ی حکومتی خویش به مالک اشتر می نویسد:
«و أعشر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه و اللطف بهم» (22)
قلب خویش را سرشار از مهربانی و دوستی و لطف به مردم و زیر دستان نما.
درباره ی ترحم و ملاطفت نسبت به یتیمان، که دچار کمبود شدید عاطفی هستند، می فرماید:
«الله الله، فی الأیتام فلا تغبوا أفواههم و لا یضیعوا بحضرتکم» (23)
خدا را! خدا را! درباره ی یتیمان، آنان را گاهی سیر و گاهی گرسنه نگذارید، نباید در حضور شما ضایع گردند.
پیشوایان اسلام خود را پناه محرومان، پدر یتیمان و فریادرس بیچارگان می دانستند، بگونه ای که همه ی محرومان جامعه از هر قشری و یا هر نوع محرومیتی، ایشان را ملجأ و پناه خود می دیدند و صمیمانه و امیدوار، با آنها روبه رو می شدند.
امام حسن مجتبی علیه السلام از محلی می گذشت، عده ای از فقرا را دید که چند قرص نان بر زمین نهاده و مشغول خوردن هستند. امام را که دیدند گفتند: ای پسر پیامبر! بیا با ما غذا بخور حضرت نیز پیاده شد و نزد آنان نشست و از نانشان خورد آنگاه آنها را به منزلش دعوت کرد و خوراک و پوشاکشان داد. (24)
معصومین (ع) با چنین کارهایی ضمن اینکه از جریحه دار شدن احساسات و عواطف محرومان و مصیبت دیدگان جلوگیری می کردند، به آنها شخصیت داده، روح اعتماد به نفس و امیدواری را در وجودشان تقویت می کردند.
د- سیاسی، اجتماعی
(پیامبران و امامان (ع) چنین محرومانی را زیر بال خود می گرفتند و با گشاده رویی وسعه ی صدر به حمایتشان بر می خاستند) و با شهامت و فراست خاص خود، ضمن دلجویی عاطفی از آنان، مخالفت و ستیزه جویی خود با نظامهای ظالمانه ی حاکم را نیز ابراز می داشتند.)
پیامبر خدا (ص) حتی پیش از بعثت، دارای روحیه ی ستم ستیزی و مظلوم نوازی بود و با شرکت در پیمان جوانمردان گوشه ای از چنین روحیه ای را به نمایش گذاشت. (25)
همین طور با سخنان واقع بینانه ی خود، مسببان محرومیت و حرمانزا آتش افروزانی معرفی می کردند که با اعمال خلاف خویش، دوزخی دردناک برای خود تدارک می بینند؛ چنان که نقل شده: روزی رسول اکرم (ص) از جایی عبور می کرد، صدای مظلومانه ی برده ای را شنید که از مولای خود کتک می خورد، ندای مظلومانه ی وی پیامبر رحمت را بسوی خود کشید و آن حضرت، ارباب ستم پیشه را توبیخ کرد تا او از کرده ی خویش پشیمان شد و به جبران کار نافرجام خود، برده را آزاد کرد. رسول خدا (ص) فرمود:
«اگر او را آزاد نمی کردی، به یقین، اهل دوزخ بودی. » (26)
عثمان در زمان خلافت خویش بر ابوذر، یار وفادار رسول خدا صلی الله علیه و آله خشم گرفت و بر آن شد که او را از مدینه تبعید کند. در ضمن، دستور داد که کسی هنگام خروج ابوذر، او را بدرقه و همراهی نکند. وقتی این خبر به امیرمؤمنان (ع) رسید، سخت متأثر شد و فرمود: آیا با صحابی پیامبر (ص) باید این گونه رفتار شود؟ سپس همراه حسن و حسین علیهما السلام و عده ای از بنی هاشم ابوذر را بدرقه کردند و طی سخنانی از او تجلیل و قدردانی نمودند. (27)
همچنین نقل شده است که مروان حکم، که در زمان معاویه والی مدینه بود، فرزدق، شاعر انقلابی و حماسه سرا، را از مدینه تبعید کرد، فرزدق هنگام خروج، با حضرت سیدالشهداء (ع) دیدار کرد و آن حضرت مبلغ چهارصد دینار به او هدیه کرد. (28)
عملکرد معصومین (ع) در این راستا ضمن اینکه جنبه ی سیاسی و نوعی مبارزه با دستگاههای طاغوتی بود، بگونه ای چشمگیر از فشار روحی و عاطفی افراد طرد شده از طرف خلفا و مبارزان، کاسته و آنها را دلگرم می ساخت.
ناگفته نماند که معصومین (ع) تنها به دلجویی دوستان و موافقان خود بسنده نمی کردند، بلکه دشمنانشان نیز از این خوی الهی آنان سود می بردند، چنان که نقل کرده اند: پس از جریان عاشورا و خلافکاریهای بی شمار یزید، مردم برخی از شهرها بر او شوریدند و درگیریهای متعددی میان آنان و نیروهای دولتی رخ داد. مردم مدینه، در این کار پیشقدم بودند. آنها بر والی دست نشانده ی یزید تاختند و او را همراه دیگر بنی امیه از شهر بیرون کردند. در این میان مروان حکم، که از دشمنان اهل بیت (ع) بود نزد عبدالله، پسر عمو، رفت و از او خواست که خانواده اش را نگهداری کند تا آسیبیی به آنان نرسد، ولی عبدالله چنین پیشنهادی را نپذیرفت. مروان از آن جا به خدمت حضرت سجاد علیه السلام رفت و از او درخواست کمک کرد با اینکه مروان از دشمنان سرسخت اهل بیت بود امام (ع) تقاضای او را پذیرفت و از خانواده ی او چون خانواده ی خود محافظت کرد تا مدینه آرامش خود را باز یافت. (29)
همچنین، آن بزرگان، تلاش می کردند که شخصیت اجتماعی محرومان محفوظ بماند و فقر و تهیدستی آنان، سبب بی احترامی و تحقیرشان نگردد؛ چنان که از رفتار بسیار محترمانه ی رسول خدا (ص) با اهل «صفه» در می یابیم که اسلام نه تنها اجازه نمی دهد که حیثیت اجتماعی محرومان پایمال گردد، بلکه برای آنان احترام ویژه ای قائل است و آنان را در برابر خوشگذرانها و مرفهان تقویت کرده است. چنانکه امام باقر (ع) می فرماید:
«در مدینه گروهی تهیدست، موسوم به اهل صفه بودند که رسول خدا (ص)، خود به دیدارشان می رفت و با دست خود برایشان غذا می برد و هرگاه آنان به حضورش می رسیدند، ایشان را نزدیک خود می نشاند و با آنان گرم می گرفت مترفان و ثروتمندان از چنین برخوردی خوششان نمی آمد و به آن حضرت می گفتند اینها را از گرد خود پراکنده ساز. روزی یکی از انصار (ثروتمند) نزد پیامبر (ص) آمد و مشاهده کرد که یک نفر از اهل صفه تنگاتنگ پیامبر نشسته و مشغول صحبتند. مرد انصاری به آنان نزدیک نشد و کمی دورتر نشست. رسول خدا (ص) به او فرمود: نزدیک بیا! ولی او نپذیرفت، آنگاه پیامبر فرمود: شاید بیم داری که فقر و نداری اش به تو سرایت کند! » (30)
حضرت صادق (ع) در این باره می فرماید:
«ان فقراء المؤمنین یتقلبون فی ریاض الجنه قبل اغنیائهم باربعین خریفا» (31)
مؤمنان فقیر چهل سال زودتر از ثروتمندان مؤمن، در بهشت، جای خواهند گرفت.
بدون شک، حمایت رهبران اسلام از فقرا و محرومان، هرگز به این معنانیست که آنان از فقر و محرومیت، خشنود بوده و چنین وضعی را برای مسلمانان می پسندیدند، بلکه معصومین (ع) در برابر این پدیده ی ناخواسته ی اجتماعی بگونه های مختلف به مبارزه پرداخته اند که یکی از آن راهها دلداری دادن و تقویت شخصیت محرومان بوده است تا فشار و سنگینی محرومیت را از دوش آنها کمتر کند.
ه- نژادی
بنابراین، هیچ نژادی نمی تواند خود را نژاد برتر دانسته، بر دیگران فخر بفروشد.
... چنین فرهنگی مورد توجه رهبران اسلامی بوده و همواره در سخن و سیره ی خویش، تبعیض نژادی را محکوم کرده اند و از کسانی که به خاطر رنگ و نژادشان مورد تحقیر قرار می گرفتند، حمایت کرده و به آنان شخصیت می دادند. برای مثال، رهبر اسلام، در ابتدای رشد آیین حیاتبخش خود، مؤذن خویش را از میان سیاهان انتخاب کرد و برای «سلمان»، که فردی ایرانی و غیر عرب بود، احترام بسیار زیادی قائل بود تا جایی که او را از اهل بیت خود شمرد. هرگز کسی ندیده و نشنیده که پیامبر اسلام (ص) کسی را به خاطر نژاد، امتیاز داده یا بهای کمتر داده باشد.
جانشینان واقعی آن حضرت نیز از چنین اصلی پیروی کرده و اجازه نمی دادند که طرفداران آنان بر دیگران - که به نظر آنها از نژادی پایین تر هستند - فخر بفروشند و یا حق بیشتری را طلب نمایند یا حقوق آنها را پایمال نمایند. ابواسحاق همدانی می گوید:
«دو بانو، یکی عرب، نزد امیرمؤمنان علی (ع) آمده، درخواست کمک کردند، آن حضرت، هر دو را بطور مساوی کمک کرد. زن عرب، به عنوان اعتراض گفت: من عرب هستم و این عجم است!! امام (ع) در پاسخ فرمود: به خدا سوگند، من در این ***هال حق افزونی برای فرزندان اسماعیل (عرب) بر فرزندان اسحق (غیر عرب) نمی یابم. » (33)
نقل کرده اند که در جریان عاشورا، حضرت سیدالشهداء همان گونه که بر بالین فرزند یا برادرانش یا دیگر افراد بنی هاشم، حاضر می شد، (34) بر بالین دیگران حتی غلامان سیاه نیز می رفت؛ سرشان را به دامن می گرفت و کمال مهر و محبت را نسبت به آنان ابراز می داشت، در این باره نوشته اند:
امام (ع) بالای سر یکی از یارانش به نام «واضح»، که غلامی ترک بود، حاضر شد و با او معانقه کرد و صورت بر صورتش نهاد. «واضح» که در حال جان دادن بود، به چنین موهبتی افتخار کرد و گفت: چه کسی می تواند مثل من باشد، که پسر پیامبر (ص) صورت بر رخم نهاده است؟ (35) همچنین بر بالین یکی از غلامان به نام «اسلم» حاضر شد و با وی که هنوز رمقی در بدن داشت، معانقه نمود، او نیز لبخندی زد و به چنین افتخاری بالید، سپس شهید شد. (36)
اظهار همدردی با محرومان
امام زین العابدین (ع) پیک محبت بود و در راه، هر جا بی کسی را می دید، یا فقیر و مستمندی را مشاهده می کرد که دیگران به او توجهی ندارند، بدو محبت می کرد، او را نوازش می داد، و به خانه خویش آورده، از او پذیرایی می کرد. روزی عده ای جذامی را دید - که به خاطر بی توجهی مردم، مطرود جامعه بودند - آنان را به خانه ی خویش دعوت کرد و مورد پذیرایی قرارداد. خانه ی امام زین العابدین، خانه ی مسکینان و یتیمان و بیچارگان بود. (37) انس بن مالک می گوید:
«پیامبر خدا همیشه چنین دعا می کرد: «خدایا مرا مسکین نگه دار و مسکین بمیران و در قیامت در زمره ی مساکین محشورم کن. عایشه پرسید: ای رسول خدا (ص) چرا این دعا را می کنی؟ فرمود: چون مساکین و محرومان چهل سال زودتر از اغنیا و ثروتمندان وارد بهشت می شوند. ای عایشه! هرگز مسکینی را از خود دور مکن اگر چه به نیم دانه ی خرما باشد. ای عایشه! مساکین را دوست بدار و به آنها نزدیک شو تا خداوند تو را در قیامت به خود نزدیک کند. » (38)
تطبیق وضعیت خویش با محرومان
مستمند و محروم آنگاه که در کنار افرادی پرخور، بی درد و مرفه قرار می گیرد، غم و رنجش افزون می شود و احساس کمبود و عقب ماندگی از دیگران، بار فقر و محرومیتش را سنگین تر می کند و بر عکس، پایین آوردن سطح زندگی از سوی ثروتمندان و نزدیک شدن به سطح زندگی کم درآمدها و محرومان، تا حدودی سبب آرامش آنان می گردد، بویژه اگر چنین کاری از سوی رهبران جامعه صورت پذیرد. خوشبختانه، پیشوایان معصوم ما، در تمام زندگی خویش چنین کرده اند. عروه که از یاران پیامبر است می گوید:
«شنیدم که عایشه - همسر رسول خدا (ص) - می گفت: ماهها برما می گذشت و آتش در خانه ی رسول خدا بر افروخته نمی شد. پرسیدم: پس چگونه زندگی می کردید؟ جواب داد: با آب و خرما. » (39)
امیرمؤمنان (ع) که در دوره ی خلافتش بیش از هر زمان دیگر زاهدانه زندگی کرد به فلسفه ی عمیق چنین کاری تصریح کرده، می فرماید:
«ان الله فرض علی ائمه الحق ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره» (40)
خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که زندگی خود را با طبقه ی ضعیف تطبیق دهند، تا رنج فقر، مستمندان و محرومان را ناراحت نکند.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«جبرئیل بر رسول خدا فرود آمد و گفت: خداوند سلام می رساند و می فرماید: آیا می خواهی صحرای مکه را برایت طلای خالص گردانم؟ حضرت رسول سه مرتبه سر به آسمان بلند کرد و فرمود: نه، ای پروردگار، ولی می خواهم که یک روز مرا سیر کنی، حمد تو گویم و یک روز گرسنه شوم و از تو طلب کنم». (41)
پی نوشت ها:
1. فرهنگ نفیسی، علی اکبر نفیسی (ناظم الاطبا) واژه ی محروم.
2. بحارالانوار، ج 72، ص 39، چاپ اسلامیه.
3. همان مدرک، ص 45.
4. همان مدرک، ص 53.
5. بحارالانوار، ج 14، ص 83، اسلامیه.
6. همان مدرک، ج 78، ص 217.
7. همان مدرک، ج 68، ص 45.
8. نهج البلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، نامه ی 45.
9. همان مدرک، نامه ی 62 با دخل و تصرف.
10. بحارالانوار، ج 72، ص 42.
11. بحارالانوار، ج 41، ص 43.
12. قال رسول الله (ص) انی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق (سفینه البحار، ج 1، ص 411).
13. فروغ ابدیت، ج 1، ص 407.
14. همان مدرک، ج 2، ص 288.
15. ذاریات، آیه ی 19.
16. بحارالانوار، ج 16، ص 219.
17. بحارالانوار، ج 41، ص 45.
18. همان مدرک، ص 39.
19. الاستبصار، شیخ مفید، ج 2،ص 141، بیروت.
20. مکارم الاخلاق، اسماعیل خویی، ص 43، صدوق.
21. بحارالانوار، ج 41، ص 52.
22. نهج البلاغه، نامه ی 53.
23. همان مدرک، نامه ی 47.
24. بحارالانوار، ج 43، ص 352.
25. ر. ک. فروغ ابدیت، ج 1، ص 152.
26. محجه البیضاء، ج 3، ص 445.
27. اعیان الشیعه، ج 1، ص 438.
28. بحارالانوار، ج 44، ص 189 و مآثرالانافه، ج 1، ص 114 عالم الکتاب، بیروت.
29. کامل، ابن اثیر، ج 4، ص 113، دارصادر، بیروت.
30. تفسیر قمی، ج 1، ص 202، علامه - قم.
31. بحارالانوار، ج 72، ص 6، اسلامیه.
32. و من ایاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم (روم آیه ی 22).
33. بحارالانوار، ج 41، ص 137.
34. ر. ک. الارشاد، شیخ مفید، ص 237 و 239، مکتب بصیرتی.
35. ابصارالعین فی انصار الحسین (ع)، محمد سماوی، ص 85، مکتب بصیرتی.
36. مقتل الحسین (ع)، مقرم، ص 308، مکتب بصیرتی.
37. سیری در سیره ی ائمه، شهید مطهری، ص 112، با دخل و تصرف.
38. فضائل الخمسه، سید مرتضی حسینی، ج 1، ص 157 بیروت.
39. الوفا باحوال المصطفی، عبدالرحمن بن جوزی، ج 2، ص 481.
40. نهج البلاغه، فیض، خطبه ی 200، ص 663.
41. بحارالانوار، ج 16، ص 238.