انقلاب اسلامي و رستاخيز شيعه
هر چند انقلاب اسلامي الگويي عملي در عصر حاضر براي جنبش هاي اسلامي عرضه داشته، اما به نظر مي رسد به دليل ايفاي نقش اسلام شيعي به عنوان ايدئولوژي، اين انقلاب بيشترين تأثير را بر جمعيت هاي شيعي منطقه داشته است. فرانسوا توال به طور ضمني به اين امر اشاره کرده است:
از سال 1357 با پيروزي انقلاب اسلامي، قدرت منطقه اي ايران سياست ويژه و جديدي را پيش گرفت. ايران داعيه ي رهبري جهاني انقلاب اسلامي در مبارزه با استکبار جهاني داشت و مي خواست اين مبارزه را در هيأت يک «اتحاديه ي شيعي» علم کند. هر چند جمهوري اسلامي ايران خواستار وحدت همه ي مسلمانان جهان براي حمايت مستضعفان و مبارزه با مستکبران بود، اما در عمل، به علت برخوردهاي شديدي که بين سياست خارجي ايران با کشورهاي عرب، که غالبا انقلاب اسلامي را يک تهديد ايدئولوژيکي تلقي مي کنند، ايجاد شد و جهت گيري آرمان هاي انقلاب اسلامي به سمت ايجاد يک اتحاديه ي شيعي مسجل گرديد. هدف اين اتحاديه نه تنها ايجاد هماهنگي ميان جوامع شيعي، بلکه استقرار اسلام شيعي درجهان اسلام و قصد اسلامي شدن عمومي جهان بود. (1)
تشيع با اين آرزوي نجات بخش، اصل و ريشه ي خود را باز مي يابد. در واقع، ايمان آوردن مجدد جهان اسلام به تشيع و خيزش شيعيان در قالب جنبش هاي اسلامي به معناي اعاده ي اسلام واقعي همراه با پويايي، اخلاص و قدرت انقلابي و متعرض نسبت به تمام نظام هاي اجتماعي و سياسي و به منظور اسلامي شدن عمومي جهان است.
به عبارت ديگر، با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، در سايه ي ايدئولوژي انقلاب تشيع، ايران پايگاه مهمي براي جهان تشيع به شمار مي آيد و از جنبه هاي گوناگون، مي تواند راهي براي تغذيه ي شيعيان نقاط ديگر جهان باشد.
اما نکته اي که بايد به آن توجه داشت اين است که عوامل متعددي در احياي تشيع دخالت داشته اند که برخي از آنها خاص شيعيان هم نيستند. هم سني ها و هم شيعيان در برخورد با برخي مسائل دچار سرخوردگي شده اند؛ از جمله، تجدد، ايدئولوژي هاي نوع غربي، شکست حکومت هاي عرب در مسئله ي فلسطين، و خدشه در جامعه، که به دنبال شهرنشيني و ديوان سالاري به وجود آمد، بدون اينکه در مقابل، منافع محسوسي براي توده ي مردم داشته باشند. تمامي اين مسائل به افزايش رشد پاي بندي شيعه به مذهب، هم به عنوان اعتقاد شخصي و هم به عنوان ايدئولوژي سياسي کمک مي کنند. (2)
بيداري شيعي ريشه هاي ديگري نيز در تجربه ي شيعيان دارد که از اين امور ناشي شده است: انزواي ديرين سياسي، ممانعت حکومت از آزادي مذهبي، تضعيف آزادي عمل و استقلال مالي نهادهاي مذهبي، و تبعيض اجتماعي و اقتصادي فراگير. (3)
بدين روي، پيدايش اعتماد به نفس شيعي به يک شکل نبوده، بلکه طبق شرايط داخلي و خارجي، از کشوري به کشور ديگر متفاوت است؛ ولي آنچه مسلم است انقلاب ايران از هويت سياسي شيعه، که قبلا شکل گرفته بود، حمايت کرده و نقطه اي مرکزي براي آن به وجود آورده است. عزت نفس شيعي و قدرت شيعيان براي غلبه بر ظلم، در انقلابي متجلي شد که اسلام گرايان و شيعيان سکولار و نيز بسياري از سني ها را به سوي خود کشاند. پس از انقلاب ايران و علي رغم ديدگاه غرب نسبت به ايران يا احزاب شيعي، ديگر کسي از اظهار شيعه بودن خود نگران نبود. ايران به شيعيان جرئت داد تا هويتشان را بيان کنند و ابزاري در اختيار آنها گذاشت که خود را معرفي نمايند. (4)
در اين ميان، انديشه ي صدور انقلاب به عنوان يکي از اصول تغيير ناپذير سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نيز از جمله عوامل مهم مخاطره ساز براي منافع آمريکا در منطقه به شمار مي آمد. از يک سو، وقوع انقلاب در «جزيره ي ثبات» آمريکا در منطقه، توزان قوا را بر هم زد، و از سوي ديگر، با اعلام چارچوب اصلي سياست خارجي ايران - يعني اصل «نه شرقي، نه غربي» - يک قطب جديد قدرت مبتني بر ايدئولوژي اسلامي، جداي از ايدئولوژي هاي مسلط جهاني را عنوان نمود. (6)
با پيروزي انقلاب اسلامي، نقش تاريخي ايران از حدود جغرافيايي اش فراتر رفت و افکار انقلابي از اين کشور به اقصا نقاط جهان رسوخ کرد، به گونه اي که امروز نه تنها کسي در اهميت جنبش هاي اسلامي در سراسر جهان شکي ندارد، بلکه از يک قطب اسلامي، که تهديدي جدي در مقابل بلوک غرب به شمار مي آيد، صحبت مي شود.
به اعتقاد بسياري، جنگ سرد آينده ي غرب با اسلامي گرايي انقلابي مشکل تر از جنگ سردي خواهد بود که با شوروي (سابق) داشت؛ چرا که اين جنگ در مقايسه با جنگ پيشين، داراي مرزهاي خاصي نيست. (7)
در واقع، انقلاب اسلامي ايران، که تبلور انديشه ي سياسي رهبري اين نهضت- با توجه به خصلت ديني و مکتبي خود - است، به همان سان که در بعد نظري خود را در محدوده ي جغرافيايي خاص محصور ننموده و اهداف و آرمان هاي سياسي - اجتماعي فرامرزي و جهان وطني را پي ريزي کرده ، در حوزه ي عملي نيز استراتژي و سياست گذاري عملي و عيني خويش را به گونه اي سامان داده که دقيقا اهداف جهاني و انساني انقلاب را، که برخاسته از عقايد ديني و مسئوليت مکتبي يک انقلاب ديني و اسلامي است، مورد توجه قرار داده و بر اساس راهبرد عدم تعهد واقعي بر مبناي اصول ايدئولوژيک، ايستارهاي ضد استعماري، و موقعيت منطقه اي و جغرافيايي، اهداف ذيل را دنبال مي کند: گسترش اسلام ناب - شيعي - (صدور انقلاب)، تغييرات عمده در افکار عمومي و ايستارهاي ملل محروم، حمايت از مستضعفان جهان، وحدت مسلمانان جهان، و استقرار عدالت جهاني. اين اهداف با ساختار نظام بين الملل مورد نظر آمريکايي در چالش قرار دارند و به همين دليل، آنها را به مبارزه مي طلبند.
/س
از سال 1357 با پيروزي انقلاب اسلامي، قدرت منطقه اي ايران سياست ويژه و جديدي را پيش گرفت. ايران داعيه ي رهبري جهاني انقلاب اسلامي در مبارزه با استکبار جهاني داشت و مي خواست اين مبارزه را در هيأت يک «اتحاديه ي شيعي» علم کند. هر چند جمهوري اسلامي ايران خواستار وحدت همه ي مسلمانان جهان براي حمايت مستضعفان و مبارزه با مستکبران بود، اما در عمل، به علت برخوردهاي شديدي که بين سياست خارجي ايران با کشورهاي عرب، که غالبا انقلاب اسلامي را يک تهديد ايدئولوژيکي تلقي مي کنند، ايجاد شد و جهت گيري آرمان هاي انقلاب اسلامي به سمت ايجاد يک اتحاديه ي شيعي مسجل گرديد. هدف اين اتحاديه نه تنها ايجاد هماهنگي ميان جوامع شيعي، بلکه استقرار اسلام شيعي درجهان اسلام و قصد اسلامي شدن عمومي جهان بود. (1)
تشيع با اين آرزوي نجات بخش، اصل و ريشه ي خود را باز مي يابد. در واقع، ايمان آوردن مجدد جهان اسلام به تشيع و خيزش شيعيان در قالب جنبش هاي اسلامي به معناي اعاده ي اسلام واقعي همراه با پويايي، اخلاص و قدرت انقلابي و متعرض نسبت به تمام نظام هاي اجتماعي و سياسي و به منظور اسلامي شدن عمومي جهان است.
به عبارت ديگر، با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، در سايه ي ايدئولوژي انقلاب تشيع، ايران پايگاه مهمي براي جهان تشيع به شمار مي آيد و از جنبه هاي گوناگون، مي تواند راهي براي تغذيه ي شيعيان نقاط ديگر جهان باشد.
اما نکته اي که بايد به آن توجه داشت اين است که عوامل متعددي در احياي تشيع دخالت داشته اند که برخي از آنها خاص شيعيان هم نيستند. هم سني ها و هم شيعيان در برخورد با برخي مسائل دچار سرخوردگي شده اند؛ از جمله، تجدد، ايدئولوژي هاي نوع غربي، شکست حکومت هاي عرب در مسئله ي فلسطين، و خدشه در جامعه، که به دنبال شهرنشيني و ديوان سالاري به وجود آمد، بدون اينکه در مقابل، منافع محسوسي براي توده ي مردم داشته باشند. تمامي اين مسائل به افزايش رشد پاي بندي شيعه به مذهب، هم به عنوان اعتقاد شخصي و هم به عنوان ايدئولوژي سياسي کمک مي کنند. (2)
بيداري شيعي ريشه هاي ديگري نيز در تجربه ي شيعيان دارد که از اين امور ناشي شده است: انزواي ديرين سياسي، ممانعت حکومت از آزادي مذهبي، تضعيف آزادي عمل و استقلال مالي نهادهاي مذهبي، و تبعيض اجتماعي و اقتصادي فراگير. (3)
بدين روي، پيدايش اعتماد به نفس شيعي به يک شکل نبوده، بلکه طبق شرايط داخلي و خارجي، از کشوري به کشور ديگر متفاوت است؛ ولي آنچه مسلم است انقلاب ايران از هويت سياسي شيعه، که قبلا شکل گرفته بود، حمايت کرده و نقطه اي مرکزي براي آن به وجود آورده است. عزت نفس شيعي و قدرت شيعيان براي غلبه بر ظلم، در انقلابي متجلي شد که اسلام گرايان و شيعيان سکولار و نيز بسياري از سني ها را به سوي خود کشاند. پس از انقلاب ايران و علي رغم ديدگاه غرب نسبت به ايران يا احزاب شيعي، ديگر کسي از اظهار شيعه بودن خود نگران نبود. ايران به شيعيان جرئت داد تا هويتشان را بيان کنند و ابزاري در اختيار آنها گذاشت که خود را معرفي نمايند. (4)
صدور افکار انقلابي؛ تهديد منافع غرب
در اين ميان، انديشه ي صدور انقلاب به عنوان يکي از اصول تغيير ناپذير سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نيز از جمله عوامل مهم مخاطره ساز براي منافع آمريکا در منطقه به شمار مي آمد. از يک سو، وقوع انقلاب در «جزيره ي ثبات» آمريکا در منطقه، توزان قوا را بر هم زد، و از سوي ديگر، با اعلام چارچوب اصلي سياست خارجي ايران - يعني اصل «نه شرقي، نه غربي» - يک قطب جديد قدرت مبتني بر ايدئولوژي اسلامي، جداي از ايدئولوژي هاي مسلط جهاني را عنوان نمود. (6)
با پيروزي انقلاب اسلامي، نقش تاريخي ايران از حدود جغرافيايي اش فراتر رفت و افکار انقلابي از اين کشور به اقصا نقاط جهان رسوخ کرد، به گونه اي که امروز نه تنها کسي در اهميت جنبش هاي اسلامي در سراسر جهان شکي ندارد، بلکه از يک قطب اسلامي، که تهديدي جدي در مقابل بلوک غرب به شمار مي آيد، صحبت مي شود.
به اعتقاد بسياري، جنگ سرد آينده ي غرب با اسلامي گرايي انقلابي مشکل تر از جنگ سردي خواهد بود که با شوروي (سابق) داشت؛ چرا که اين جنگ در مقايسه با جنگ پيشين، داراي مرزهاي خاصي نيست. (7)
جمع بندي
در واقع، انقلاب اسلامي ايران، که تبلور انديشه ي سياسي رهبري اين نهضت- با توجه به خصلت ديني و مکتبي خود - است، به همان سان که در بعد نظري خود را در محدوده ي جغرافيايي خاص محصور ننموده و اهداف و آرمان هاي سياسي - اجتماعي فرامرزي و جهان وطني را پي ريزي کرده ، در حوزه ي عملي نيز استراتژي و سياست گذاري عملي و عيني خويش را به گونه اي سامان داده که دقيقا اهداف جهاني و انساني انقلاب را، که برخاسته از عقايد ديني و مسئوليت مکتبي يک انقلاب ديني و اسلامي است، مورد توجه قرار داده و بر اساس راهبرد عدم تعهد واقعي بر مبناي اصول ايدئولوژيک، ايستارهاي ضد استعماري، و موقعيت منطقه اي و جغرافيايي، اهداف ذيل را دنبال مي کند: گسترش اسلام ناب - شيعي - (صدور انقلاب)، تغييرات عمده در افکار عمومي و ايستارهاي ملل محروم، حمايت از مستضعفان جهان، وحدت مسلمانان جهان، و استقرار عدالت جهاني. اين اهداف با ساختار نظام بين الملل مورد نظر آمريکايي در چالش قرار دارند و به همين دليل، آنها را به مبارزه مي طلبند.
پي نوشت :
1. فرانسوا توال، ژئوپليتيک شيعه، ترجمه ي علي رضا قاسم آقا، ص 44.
2.گراهام فولر و رند رحيم فرانکه، «هويت شيعه»، فصل نامه ي تخصصي شيعه شناسي، ش 3و4، ص 240.
3.همان.
4. همان، ص 245.
5. جميله کديور، رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريکا، ص 99.
6. همان، ص 224.
7. همان، ص 225.
/س