اصول روابط بينالملل درنظام اسلامي (1)
نويسنده: آيتالله جوادي آملي
مقدمه:
اگر يك دين بخواهد جهاني باشد و براي جهانيان پيام خاص داشته باشد ـ خواه همه مردم جهان آن را بپذيرند و خواه فقط برخي آن را بپذيرند ـ آن دين بايد همه را بپذيرد و براي تنظيم روابط جهانيان، قانون متقني ارائه دهد، اگر قانون از آداب، رسوم و سنن فرهنگي ملتها اخذ شود، چنين قانوني جهاني نخواهد شد؛ زيرا عادتها، سنتها و رسمها طبق شرايط تاريخي و اقليمي، گوناگون هستند، در حالي كه اگر اين قانون از فطرت بشر انتزاع شود، ميتواند جهاني باشد؛ چون فطرت همه بشر يكي است. آنچه از فطرت بشر بر ميآيد، بخش عمدهاش مربوط به اصول مشترك است. بعضي از اصول جنبه انساني دارد، اگرچه كسي به خدا هم اعتقاد نداشته باشد. انسانشناسي جهانشمول نيز، وجه ديگري از اين بحث را تبيين مينمايد.
از نگاه مكاتب مادي، بشر يك موجود مادي است كه از خاك برخاسته و با مردن نابود ميشود و هيچ كس او را نيافريده است! تطورات طبيعت است كه او را به صورت بشر زنده مينماياند.از آنجا كه اين مكتب، فاقد اصول ياد شده و ظرفيتهاي لازم براي پاسخگويي به نيازهاي همه ملتهاست، نميتواند مكتبي جهانشمول باشد. اما اسلام ميگويد: گرچه انسانها از خاك برخاستهاند و خلق و خوي طبيعي آنها گوناگون است؛ ولي ساختار فطري روحشان يكسان است. همه انسانها داراي فطرت واحدند و آن فطرت يگانه و يكتا، يك چيز طلب ميكند. همه انسانها بعد از مرگ، مقصدي دارند و به يك عالم خاص رهسپار ميشوند. در برابر يك قانون مشترك، مسئول ميباشند و هر كدام در برابر محكمه حق پاسخگوي اعمال خود هستند. همچنين مبدا فاعلي همه انسانها يكي است؛ يعني آفريدگار و پروردگار بشر، خداي واحد است. پس مكتب اسلام در ارتباط با سه عنصر اصلي، اصول مشتركي را ارائه داده است:
1ـ ساختار فطري همه انسانها يكي است.
2ـ هدف و پايان سير وجودي همه انسانها يكي است.
3ـ مبدأ فاعلي، مبدأ غائي و مبدأ مادي همه يكي است.
بنابراين آن قانوني كه بتواند همه را اداره كند، بايد يكي باشد.
اسلام در هر سه مسأله ياد شده پاسخ دارد؛ يعني مدعي است كه ديني جهانشمول، كلي و همگاني است و داراي حقوق بشر و روابط بينالملل است.بحث ما در اين نوشتار، راجع به روابط بينالملل است كه ابتدا سمتگيري عمومي نظام اسلامي نسبت به كشورهاي ديگر مورد اشاره قرار ميگيرد و سپس به اصول حاكم بر رفتار نظام اسلامي در قبال كشورهاي غيراسلامي خواهيم پرداخت.
سمتگيري كلي سياست خارجي نظام اسلامي
1ـ رابطه با ملتهاي مسلمان
از آنجا كه مكتب منسجم است و شخصيت رهبر اين مكتب نيز از لحاظ دروني منسجم است، آحاد مسلمين نيز منسجم بوده و بين آنها روابط حسنه برقرار است. وجود مبارك نبياكرم وقتي از مكه به مدينه آمد و خواست حكومت تشكيل بدهد، قبل از اينكه مسجدي بسازد كه پايگاه مذهبي است، پيروان خود را به وحدت فراخواند و فرمود: «تاخوا في الله اخوين اخوين» (فيروزآبادي، 1392ق، ج1: 328)
پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشته از اينكه مساله «انما المومنون اخوه...» (حجرات: 10) را به عنوان يك اصل جامع كلي ارائه داد، آن اصل را در مورد آحاد مومنين پياده كرد و اين امر توسط رهبر جامعه اسلامي صورت گرفت.نقش رهبري در ايجاد وحدت ميان مسلمانان از اهميت زيادي برخوردار است. رهبر غير از معلم است. معلم قواعد و اصول كلي را به شاگردان ياد ميدهد؛ ولي رهبر و ولي آن اصول كلي را بر موارد خاص نيز تطبيق ميكند و طبق آن اقدام مينمايد.
وجود مبارك پيغمبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اين چنين بود؛ تنها معلم كتاب حكمت نبود، بلكه ولي بود. شخصاً با عليبنابيطالب(علیه السلام) عقد برادري بست و دشمنان ديرين (يعني اوس و خزرج را كه دو قبيلة دشمن يكديگر در مدينه بودند) را با يكديگر برادر كرد و دستور داد كه عقد اخوت ببندند. آنگاه با دو اصل «انما المومنون اخوه...» و «تآخوا في الله اخوين اخوين» هرگونه تيرگي و تاريكي را از بين مسلمين زدود و روابط حسنه برقرار كرد.
2ـ رابطه با ملتهاي توحيدي
1ـ خدا را بپرستيم؛
2. براي او شريك قائل نشويم؛
3. رژيم ارباب و رعيتي را ملغي كنيم و دنبال برتريجويي نباشيم.
تا بر مبناي آن بتواند رژيم ارباب و رعيتي را الغا نمايد و كسي رب ديگري نباشد و كسي هم رعيت ديگري نباشد. فرمود: ما همه بندگان خداييم. يك ربّ داريم به نام خدا و يك قانون الهي داريم. هيچ كس عقيدة خود را بر ديگري تحميل نكند و هرچه خدا فرمود، ما ميپذيريم.
قرآن كريم در سوره انبيا بعد از بيان سيرة انبيا(علیهم السلام) ميفرمايد: «ان هذه امتكم امه واحده وانا ربكم فاعبدون» (انبياء: 92)؛ يعني نه تنها مسلمانان امت واحدند، بلكه مسلمانان، مسيحيان، كليميان و همه پيروان انبياي الهي يك امتاند؛ زيرا اعتقاد به يك مرجع و معاد دارند و معتقد به اصل رسالتاند.
در زمان حكومت حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) بعد از اينكه مأموران اموي در بخشي از قلمرو حكومت علي(علیه السلام) تاختند و غارت كردند و زنهاي مسلمان و همچنين غير مسلمان از اين بابت آسيب ديدند، وجود مبارك اميرالمؤمنين، سربازان خود را جمع كرد و براي آنها سخنراني كرد و فرمود: به من گزارش رسيده است كه غارتگران اموي بر بخشي از منطقة حكومتي من تاخته و بعضي از زنان مسلمان و غيرمسلمان آسيب ديدهاند. مأموران اموي مقداري از زيورهاي زنان را به غارت بردهاند.
اگر يك مرد مسلمان با شنيدن اين حادثه جان بدهد، از نظر من قابل ستايش است. نه تنها ملامت نميشود، بلكه تقدير هم ميشود كه چطور در حكومت اسلامي، بيگانهاي ميآيد و زر و زيور زن يهودي يا مسلمان را به غارت ميبرد. در همين خطبه ميفرمايد: آنها چه زيور دست زن مسلمان را و چه زيور دست زن غيرمسلمان را به غارت ميبردند، براي من يكسان بود. اگر كسي با شنيدن اين جريان جان بدهد، نه تنها ملامت نميشود، بلكه به اين كار جدير و لايق است.1از اينجا معلوم ميشود كه نظام اسلامي ميخواهد زندگي مسالمتآميزي را با پيروان انبياي الهي داشته باشد.
3ـ رابطه با ملتهاي غير موحد
نشانه اينكه كافر از امنيت اسلامي برخوردار است، آية قرآن است كه به نبي گرامي دستور ميدهد: «و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتي يسمع كلام الله ثم ابلغه مامنه ذلك بانهم قوم لا يعلمون» (توبه:6)؛ يعني اگر يكي از مشركين خواست با شما رابطة فرهنگي برقرار كند و به كشور شما بيايد تا آيات الهي را بشنود و بررسي كند، شما بايد اولاً: مرز را براي او باز بگذاريد؛ ثانيا وقتي داخل مرز شد، از او حراست كنيد كه هيچ آسيبي به او نرسد؛ ثالثاً بگذاريد تا او سخن الهي را گوش بدهد، بعد اگر نپذيرفت و خواست به كشورش برگردد، شما موظفيد كه او را از مرز خود به سلامت خارج كنيد.
«استجاره» يعني جوار خواستن و «جوار» نيز به معناي پناه است. اگر كسي پناهندگي فرهنگي خواست كه بيايد در كشور اسلامي درباره اصول اسلامي و الهي مطالعه كند، نظام اسلامي موظف است او را بپذيرد و همه امكانات امنيتي را براي او فراهم كند و به او فرصت بدهد و اگر نپذيرفت و خواست برگردد، باز هم همكاري كند.اين دستور در صدر اسلام عمل ميشد، الآن هم قابل اجراست. از اين رو چنين ديني ميتواند به عنوان بهترين عامل براي روابط بينالملل مطرح شود.
4ـ رابطة بينالمللي با مستكبران (نظام سلطه)
اين در حالي است كه رفتار اين گروه به گونهاي است كه اگر بخواهيد فكرتان را منتقل كنيد،آنها ميكوشند كه فكرشان را تحميل كنند و فكر شما را نپذيرند و اگر رابطة سياسي برقرار كنيد، ميخواهند سياست خود را تحميل كنند و آراي سياسي شما را نپذيرند. در روابط صنعتي ميخواهند از صنايع شما استفاده كنند؛ ولي صنايع خود را در اختيار شما قرار ندهند... در نتيجه با چنين گروهي نميتوان زندگي كرد. اينها در هر صورت، رفتار طلبكارانه دارند.
از اين رو قرآن كريم ميفرمايد: با اين گروه مقاتله كنيد: «فقاتلوا ائمه الكفر»؛ چرا؟ چون «انهم لا ايمان لهم لعلهم ينتهون»؛ آنها يمين، سوگند، ميثاق، عهد، نذر و مانند آن را محترم نميشمارند و به آنها پايبند نيستند. با چنين گروهي نميتوان زندگي كرد. روابط بينالمللي يعني ارتباط بين مردمي كه هيچ كدامشان داعيه استكبار ندارند. قرآن كريم درباره صهيونيستها همين پيام را به ما ارائه ميدهد: «و منهم اميون لايعلمون الكتاب الا اماني و ان هم الا يظنون»(بقره: 78). بعد ميفرمايد: «... و منهم من ان تامنه بدينار لا يوده اليك الا ما دمت عليه قائماً ذلك بانهم قالوا ليس علينا في الاميين سبيل و يقولون علي الله الكذب و هم يعلمون» (آل عمران:75).
رعايت امانت جزء اصول بينالمللي است؛ اما آنها خيانت ميكنند و ميگويند: «ليس علينا في الاميين سبيل...» با اين حال، خود را اهل كتاب ميدانند و حتي ميگويند: مال و خون آنها (مسلمين) براي ما حلال است. چنين گروهي قابل همزيستي نيست؛ لذا خداوند درباره مستكبران دستور مقاتله دائمي و مستمر صادر كرده است.
اسلام نه دين انزواست ـ تا جداي از جهان زندگي كند ـ و نه سلطهپذير و سلطهگر است. در عين حال كه در سوره مباركه ممتحنه رابطه با كفار را امضا كرده است، در سوره انفال و توبه،آنها را قابل زندگي مسالمتآميز نميداند.
كافر گرچه اصول الهي را نميپذيرد؛ اصول انساني را ميپذيرد؛ اما مستكبر نه اصول الهي را ميپذيرد و نه اصول انساني را؛ چرا كه خوي استكبار، پيمانشكني است. مستكبر همواره خود را تحميل ميكند و به هيچ پيماني احترام نميگذارد. از اين رو در اسلام، هرگونه رابطه با مستكبر نفي شده است. قرآن كريم ميفرمايد: «... و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلاً» (نساء: 141)؛ يعني كافر بر مسلمان سلطه و راه نفوذ ندارد؛ نه راه نفوذ علمي دارد كه با احتجاج بتواند اسلام را به عنوان دين باطل معرفي كند؛ زيرا فرمود: «قل فلله الحجه البالغه...» (انعام: 149) و نه راه نفوذ تشريعي دارد كه بتواند بر مسلمين حكومت كند. بنابر اين هم سلطه تشريعي نفي شده و هم سلطه فرهنگي.
ابراهيم خليل بعد از آنكه خوي استكبار مستكبران را به آنها تفهيم كرد، فرمود: «و ان كذبوك فقل لي عملي و لكم عملكم انتم بريئون مما اعمل و انا بريء مما تعملون...» (يونس: 41)؛ من و پيروان من، از شما بيزاريم.«قد كانت لكم اسوه حسنه في ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انا برآوا منهكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بد ابيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابداً حتي تؤمنوا بالله وحده...» (ممتحنه: 4) اين اعلان تبري هم از سوي ابراهيم است و هم از سوي پيروان ابراهيم، و خدا هم در قرآن ميفرمايد: «ان اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي و الذين آمنوا والله ولي المؤمنين» (آل عمران: 68)؛ شايستهترين مردمي كه به ابراهيم تأسي كردند، اصحاب و پيروان با ايمان او بودند. پيامبر اسلام هم به مكتب او اقتدا ميكند ـ نه به شخص ابراهيم ـ و مؤمنين هم به پيامبر اسلام اقتدا ميكنند.
كافر اگرچه دستورات الهي را اجرا نميكند، فرمان فطرت را ارج مينهد و بعضي از حقوق را عمل ميكند؛ ولي مستكبر، نه به دستورات الهي وقعي مينهد و نه براي فرامين فطرت ارزشي قائل است. از اين جهت است كه سالار شهيدان فرمود: اينها گذشته از كفرشان مستكبرند و گذشته از شركشان مستبدند و با مستبد نميتوان كنار آمد.
5ـ رابطه با منافقان
قرآن در سورة منافقون از اين دسيسه پرده برميدارد: «... يقولون لا تنفقوا علي من عند رسول الله حتي ينفضوا...»(منافقون:7)منافقين ميگويند: فشار اقتصادي وارد كنيد و مسلمانان را در تنگناي اقتصادي قرار بدهيد تا مجبور شوند پيامبر را تنها بگذارند و وقتي پيامبر را تنها گذاشتند، محاصره و گرفتن شخص پيامبر، مشكل نخواهد بود؛ اما خداوند ميفرمايد: «... ولله خزائن السماوات و الارض و لكن المنافقين لايفقهون» (همان)
اولاً: مسلمانان كه اين مشكل اقتصادي را تحمل ميكنند، بدانند خزائن، آسمانها و زمين در اختيار خداست.
ثانياً: مگر آنها ميتوانند نان و آب مسلمانان را قطع كنند؟
بنابراين وظيفه مسلمانان در قبال اين گروه، مقاومت در برابر جنگ رواني و فشارهاي اقتصادي و نيز هوشياري در برابر توطئه منافقانه آنها در همراهي با دشمنان خارجي است.
قانون برائت از مشركين
آيات ابتدايي سوره مباركه توبه كه در مورد برائت از مشركين است، سند زندهاي براي همين مطلب است:«الا الذين عاهدتم منالمشركين ثم لم ينقصوكم شيئا و لم يظاهروا عليكم أحداً فأتموا إلهيم عهدهم إلي مدتهم إنّالله يحبّالمتقين» (توبه: 4)، اگر مشركين با شما پيمان بستند و نقص و نقضي در اين پيمان راه ندادند؛ نه كوتاه آمدند و نه پيمانشكني كردند، شما نيز تا آن مدتي كه پيمان بستيد، حق تعرض نداريد، گرچه آنها مشرك هستند، اما چنانچه نقض عهد كردند و پيمانشكن شدند، شما هم مجاز هستيد كه آن پيمان را برهم بزنيد و عمل نكنيد. پس مادامي كه به مرز استكبار نرسد، ميثاق با آنهاست و عهد با ايشان گرامي است.
قرآن كريم بعد از اينكه حكم اين گروه را بيان ميكند، ميفرمايد: آن مشركين كه مستكبر هستند، خدا و پيامبر خدا از آنها بيزارند. شما هم كه به پيامبر تأسي ميكنيد، بايد برائت خود را از آنها اعلان كنيد:وأذان منالله و رسوله إليالناس يومالحج الاكبر أنالله بريء منالمشركين و رسوله فإن تبتم فهو خير لكم و إن توليتم فاعلموا أنكم غير معجزيالله و بشرالذين كفروا بعذاب أليم (توبه:3)دو ندا در جريان حج مطرح است: يكي نداي ابراهيمي است و ديگري نداي محمدي. نداي ابراهيمي در سوره حج بيان شده است:«و أذّن فيالناس بالحج يأتوك رجالاً و علي كل ضامر يأتين من كل فج عميق» (حج: 27)ذات اقدس اله به معمار كعبه (ابراهيم خليل(علیه السلام)) دستور داد تا اعلان نمايد كه هر كس كه مستطيح است به مكه بيايد. هر كه توان دارد از روستا و شهري كه هست، بگذرد و بيايد. وقتي به كعبه آمدند و به طواف كعبه بار يافتند و به مراسم حج دست يافتند، اين حج اكبر است. آن وقت، نوبت به اعلان نبي گرامي اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ميرسد كه به گوش جهانيان برساند:«و أذان منالله و رسوله الي الناس يومالحج الاكبر أنالله بريء من المشركين و رسوله فإن تبتم فهو خير لكم و إن توليتم فاعلموا أنكم غير معجزي الله و بشرالذين كفروا بعذاب أليم» (توبه: 3)؛ يعني پيامبر اين اعلان را بايد به گوش جهانيان برساند كه همه در آن مراسم جمع شوند و آن اعلان اين است كه پيامبر خدا به تبعيت از خدا، برائت از مشركين ميكند.
پينوشت :
1. ر.ك. به شرح ابن ابي الحديد، ج 2: 74.
/خ