استقلال قرآن از امور انساني (قسمت دوم و پاياني)

2- اثر پذيري قرآن از فرهنگ و باورهاي مردم عصر نزول براساس اين ديدگاه ، قرآن از امورانساني مانند فرهنگ و باورهاي مردم زمان نزول اثر پذيرفته و آنها را در متن خود آورده است. فرق اين ديدگاه با ديدگاه پيشين...
پنجشنبه، 28 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
استقلال قرآن از امور انساني (قسمت دوم و پاياني)
استقلال قرآن از امور انساني (قسمت دوم و پاياني)
استقلال قرآن از امور انساني (قسمت دوم و پاياني)
 

 



 
نويسنده: مصطفي کريمي



 

2- اثر پذيري قرآن از فرهنگ و باورهاي مردم عصر نزول
 

براساس اين ديدگاه ، قرآن از امورانساني مانند فرهنگ و باورهاي مردم زمان نزول اثر پذيرفته و آنها را در متن خود آورده است. فرق اين ديدگاه با ديدگاه پيشين در اين است که طبق اين ديدگاه ، اثر پذيري قرآن از فرهنگ و باورهاي مردم نه قهري و ناخودآگاه بلکه با توجه بوده است. اثرپذيري قرآن از اين امور به دو گونه ي متفاوت تبيين شده است : يکي مصلحت انديشي و ديگري تجربه ي نبوي بودن وحي و اثر پذيري قرآن در اثر تعامل با حوادث اجتماعي .

الف. مصلحت انديشي قرآن در بيان واقع
 

براساس اين تبيين ، خداوند در بيان احکام و معارف از طريق قرآن ، مصلحت انديشي کرده و با آگاهي از موقعيت و اوضاع اجتماعي حاکم بر جامعه ي عرب آن روز ، برخي عقايد و آداب و رسوم نادرست آنان مانند جن ، چشم زخم و سحر را در قرآن کريم راه داده است تا پيامبر بهتر بتواند احکام متعالي را براي مردم بيان کند و آسان تر به هدف اصلي رسالت ، يعني دعوت به توحيد و دوري از طاغوت ، دست يابد. (1)
نقد : با توجه به صفات باري تعالي ، قطعا خداوند در قرآن کريم ، اين گونه مصلحت انديشي نکرده و عين واقع را بيان نموده است ؛ زيرا وجود مطلب خلاف واقع در آن به گم راهي مردم مي انجامد ، به ويژه در بيان اصول عقايد ؛ زيرا لازم مي آيد که مردم در برهه اي از زمان ، حد نصاب ايمان را ، که مايه ي سعادت است ، نداشته باشند و اين خلاف اهداف آفرينش انسان و رسالت انبياي الهي و به دور از ساحت قدس ربوبي است. (2) افزون بر آن ، قرآن خود را معرفت بخش ،(3) بيانگر حق (4) و جدا سازنده ي حق از باطل (5) معرفي مي کند و در موارد متعددي ، از اعتقادات غلط جاهلي انتقاد کرده است ؛ مانند : (6)
« أفحکم الجاهلية يبغون و من أحسن من الله حکما لقوم يوقنون» ( مائده : 50)؛ آيا خواستار حکم جاهليت اند ؟ و براي مردمي که يقين دارند ، داوري چه کسي از خدا بهتر است ؟
« و ما جعل أزواجکم اللائي تظاهرون منهن امهاتکم و ما جعل أدعياءکم أبناءکم ذلکم قولکم بافواهکم و الله يقول الحق و هو يهدي السبيل» ( احزاب :4) ؛ و [خدا] آن همسرانتان را که مورد ظهار قرار مي دهيد ، مادران شما نگردانيده و پسر خواندگانتان را پسران [واقعي] شما قرار نداده است . اين گفتار شما به زبان شماست و[لي] خدا حقيقت را مي گويد و او[ست که] به راه راست هدايت مي کند.
از اين آيات و آيات مشابهي که قرآن را « حکيم» و «حق» (7) معرفي مي کنند ، بر مي آيد که هيچ امر باطلي در قرآن راه نيافته است ،(8) مگر اينکه واضح البطلان بوده و نيازي به رد آن نديده و يا به بطلان آن اشاره دارد. علامه طباطبائي در اين باره مي نويسد : چگونه ممکن است مقصدي حق مطلق باشد و باطل در طريق دعوت به آن ، اندکي راه يابد؟!(9)
بنابراين ، مصلحت انديشي خداوند در قرآن نبايد به گونه اي باشد که موجب برداشت انحرافي و گم راه شدن آنان شود. از اين رو ، آنجا که قرآن خبر مي دهد صادق و مطابق واقع است.
برخي از طرف داران اين ديدگاه ، شواهدي بر اثبات مدعاي خود آورده اند که هيچ کدام مدعاي آنان را ثابت نمي کند ؛ (10) از جمله :
1. ادعا شده است : شاعران و حکما گاه از مقولات رايج زمان خود سخن مي گويند ؛ قرآن نيز از اين عرف محاوره ي بشري خارج نيست و اين مصداق سخن گفتن پيامبران به قدر عقول مردم است. ( 11) پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند :
« إنا معاشر الانبيا امرنا أن نکلم الناس علي قدر عقولهم» (12)
جواب : مقصود حضرت اين است که ما پيامبران به اندازه ي ظرفيت علمي و عقلاني قوم خود با آنان سخن مي گوييم که لازمه ي تبليغ صحيح و موفق است. مراد اين نيست که وحي نازل شده به پيامبران طبق فهم مردم از حقايق سخن مي گويد، گرچه غير واقعي باشد.
2. گفته شده است : آيه ي « لقد انزلنا إليکم کتابا فيه ذکرکم افلا تعقلون » (انبياء : 10) با بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن کريم ارتباط کامل دارد. (13)
جواب : کلمه ي « ذکر» در آيه ي شريفه ، به معناي « سخن » و « فرهنگ » گرفته شده که درست نيست ؛ زيرا معناي لغوي اين واژه نه « سخن» و « فرهنگ» ، بلکه « حفظ و يادآوري چيزي » يا « شرف» است. (14) مفسران نيز واژه ي « ذکر» در آيه ي مورد نظر را به « سخن » و « فرهنگ» تفسير نکرده اند. برخي معاني که مفسران براي عبارت «ذکرکم» گفته اند، عبارتند از : « شرف شما» ، (15) « چيزي لايق شما » (16) و « مايه ي يادآوري ، بيداري دل ، و حرکت انديشه هاي شما » (17).
3. براي اثبات اين نظر ، مثال هايي از قرآن کريم نيز شاهد آورده شده که برخي از آنها مربوط به عنايت قرآن به فضاي حاکم و استفاده از قالب هاي زباني و تشبيهات معهود و واژگان دخيل است. (18). چنان که در ديدگاه سوم خواهد آمد ؛ اين موارد پذيرفتي اند ، ولي شاهد بر مدعاي آنان نيست.
بعضي ديگر از اين نمونه ها عبارتند از :
الف. برخي از نظريه هاي نادرست علمي در قرآن کريم منعکس شده است ؛ مانند نظريه ي هيئت بطلميوسي ؛ يعني اعتقاد به ايستايي زمين و حرکت خورشيد. (19) در آيات متعددي نيز به هفت گانه بودن تعداد آسمان ها اشاره شده است ؛ مانند :
« فسواهن سبع سماوات » ( بقره : 29) ؛ سپس به [ آفرينش] آسمان پرداخت و هفت آسمان استوار کرد.
جواب : اولا ، تطبيق آيات قرآن بر هيئت بطلميوسي و نظاير آن ، خطاي مفسران در تطبيق است ، نه بيان صريح قرآني ، تا شاهدي بر مدعاي طرف داران اين نظريه باشد. براي مثال ، آنچه در آيات آمده وجود هفت آسمان (بر فرض آنکه مراد عدد هفت باشد) است ؛ اما ديگر خصوصيات ذکر شده در هيئت بطلميوسي در آيات نيامده يا بيان روشني در خصوص آنها وجود ندارد.
ثانيا ، ممکن است مراد از کلمه ي « سبع»، بيان کثرت ( تعداد زياد) آسمان باشد. (20)
ب: امضاي برخي مقررات و احکام موجود در جامعه ، که تاييدي بر فرهنگ و مقررات آن روز عرب بوده و با تحول شرايط زمان و مکان ،ممکن است حتي در چشم معتقدان به قرآن ، موضوعيت عملي خود را در آن قالب خاص از دست بدهد ؛ مانند قواميت مرد بر زن ، تعدد زوجات ، حجاب به شکل خاص آن و حرمت بهره ي وام. بنابراين ، اگر قرآن امروز نازل مي شد ، آداب و رسوم و قواعد مفيد و مؤثر امروزي را امضا و تاييد مي کرد. (21)
جواب : اولا ، وجود برخي احکام امضايي در قرآن کريم ، به معناي پذيرش عقايد خرافي مردم عرب نيست ، بلکه انعکاس آنها در قرآن کريم از باب گزينش عناصر صحيح فرهنگي جامعه است که بيشتر ، از آموزه هاي پيامبران پيشين در ميان آنان بر جاي مانده است. ثانيا ، اين احکام با عنايت ويژگي هاي واقعي انسان و جامعه مورد نظر قرآن کريم هميشه قابل اجرا است.

ب. اثر پذيري قرآن در تعامل با حوادث اجتماعي
 

قرآن کريم از امور مرتبط با زندگي اجتماعي و سياسي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم متاثر بوده ، زيرا واکنش پيامبر نسبت به امور پيش آمده است. توضيح آنکه پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در برابر حوادث اجتماعي موضع گيري هاي خاصي داشت و موضع گيري هاي آن حضرت با شرايط اجتماعي داراي رابطه ي داد و ستدي بود. قرآن چيزي به شرايط جامعه مي دهد و چيزي از آن مي گيرد. در نتيجه، قرآن محتوايي ثابت نداشته و تا حدي شرايط اجتماعي ، محتواي آن را تعيين کرده است. پيامبر مانند استادي بود که پا به کلاس مي گذارد و اجمالاً مي دانست که چه نکات و مطالبي را مي خواهد براي شاگردان بيان کند و اين حد از مسئله براي استاد قابل تهيه و پيش بيني است ؛ اما از اين مرحله به بعد ، استاد دقيقاً نمي داند در سر کلاس، چه پيش خواهد آمد. امور غير قابل پيش بيني بودند و در عين حال ، مؤثر در تعليم و تربيت. (22)
وحي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و تجربه ي او پاسخ سؤال ها و راه حل مشکلات .... بود ؛ صرف اداي تکليف و ارائه ي يک ايدئولوژي از پيش طراحي شده نبود. (23)
اگر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عمر بيشتري مي کردند و حوادث بيشتري به سر او مي باريد ، لاجرم مواجهه ها و مقابله هاي ايشان هم بيشتر مي شد و اين است معناي آنکه قرآن مي توانست بسي بيشتر از اين باشد که هست . (24)
نقد : بر خلاف اين ديدگاه ، آنچه بر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم به عنوان قرآن نازل شده ، پيش تر مشخص بوده است. طبق بيان خداوند ، قرآن کريم پيش از نزول ، به نحوي وجود داشته است: (25)
« و الکتاب المبين انا جعلنا قرآنا عرييا لعلکم تعقلون و انه في ام الکتاب لدينا لعلي حکيم» (زخرف : 2-4) ؛ سوگند به کتاب روشنگر ! ما آن را قرآني عربي قرار داديم و باشد که بينديشيد. و همانا که آن در کتاب اصلي [ لوح محفوظ] نزد ما سخت والا و پر حکمت است.
« بل هو قرآن مجيد في لوح محفوظ» ( بروج : 21-22) آري ، آن قرآني ارجمند است که در لوح محفوظ است.
نيز با عنايت به دو دسته آيات مربوط به نزول قرآن در شب قدر يا شب مبارک و يا ماه رمضان ، و نزول قرآن در طول رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم ، (26) برخي از مفسران بر اين باورند که قرآن کريم دو نزول داشته است: يکي دفعي و ديگري تدريجي. (27)
آيات دال بر نظر نخست :
« شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان» ( بقره : 185) ؛ ماه رمضان که در آن قرآن فرود آمد ، رهنمودي براي مردم و نشانه هاي روشني از هدايت [ به سوي حق] و [ مايه ي ] جدايي [ و تشخيص ] حق از باطل.
از اين آيه ، مي توان دريافت که قرآن کريم در ماه مبارک رمضان نازل شده است.
« انا انزلناه في ليلة مبارکة إنا کنا منذرين » (دخان: 3) ؛ به راستي ، ما آن [ قرآن] را در شبي با برکت فرو فرستاديم. به راستي که ما هشدار دهنده بوده ايم.
اين آيه بر نزول قرآن در شبي با برکت دلالت دارد و با توجه به آيه قبل ، معلوم مي شود که اين شب يکي از شب هاي ماه مبارک رمضان است و از آيه ي اول سوره قدر ، که مي فرمايد : « إنا انزلناه في ليلة القدر» و تاييد روايت ، (28) معلوم مي شود که زمان نزول قرآن شب قدر است .
بنابراين ، از اين سه آيه به دست مي آيد که در ماه مبارک رمضان ، شب با برکتي به نام « شب قدر» وجود دارد که قرآن مجيد در آن نازل شده است.
آيات دال بر نظر دوم که بر نزول تدريجي گواهي مي دهند ، چند گونه اند : آياتي که با صراحت از تدريجي بودن نزول قرآن سخن گفته اند ، مانند :
« و قرآنا فرقناه لتقرأه علي الناس علي مکث و نزلنا تنزيلا » ( اسراء : 106) (29) و قرآني که آن را بخش بخش فرو فرستاديم تا با درنگ بر مردم بخواني و آن را به گونه اي خاص چندين مرتبه تنزل داديم و فرود آورديم.
همچنين برخي آيات همزمان با برخي رويدادها نازل شده و بر آنها اشاره دارند ؛ مانند :
« و لقد نصر کم الله ببدر و انتم أذلة » ( آل عمران : 123) (30) ؛ به تحقيق ، خداوند شما را در بدر ياري کرد ، با آنکه خوار و ناتوان بوديد.
البته - چنان که در ادامه خواهد آمد - قبول داريم که قرآن با اوضاع و احوال روزگار و مخاطبان بي ارتباط نبوده و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز به اين امور توجه داشته اند ؛ اما نه همانند استادي که در کلاس نظريه اي طرح مي کند و پس از مواجهه با اشکال دانشجويان ، درنظريه اش تغييراتي مي دهد تا شکل منطقي پيدا نمايد؛ بلکه پيامبر مانند استادي است که نظريه اي صحيح و منطقي را طرح مي کند ، آن گاه در پاسخ برخي از شاگردان درباره ي نظريه ، توضيح مي دهد و کاربردهاي آن را بيان مي کند ، بدون اينکه مضمون نظريه ، ثبات خود را از دست دهد ، به همين دليل ، يکي از وظايف پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم افزون بر بيان قرآن کريم ، تفسير آن است.
بنابراين ، موضع گيري هاي اجتماعي پيامبر اولا ، به دستور خداوند و جزو وظايف ايشان بوده است ، و ثانيا اين موضع گيري ها در اصل قرآن تاثير نداشته و تنها تفسير و کاربردهايي از پيام ثابت قرآن را نشان مي دهد. (31)
3. عنايت قرآن به امور انساني و استفاده ي بهينه از آنها اين ديدگاه درست به نظر مي رسد؛ چرا که قرآن کريم وسيله ي هدايت الهي است و از اين رو ، براي تاثير هر چه بيشتر ، از عوامل مثبت انساني نيز بهره مي گيرد. (32) در ذيل به اين استفاده ها اشاره مي شود:

الف: عنايت قرآن به فضاي نزول
 

خداوند در ارسال قرآن به پيامبر ، يقينا به فضاي حاکم مانند سبب نزول ، فرهنگ زمان نزول ، مکان نزول ، زمان نزول ، و ويژگي هاي مخاطبان (33) عنايت داشته است تا مردم بيشتر و راحت تر به قرآن هدايت يابند، به ويژه اينکه گاه خداوند به مناسبت يک حادثه و يا پاسخ به پرسشي و يا حل مشکلي به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وحي مي فرستاد؛ (34) و چنان که گذشت - پيامبران با عناصر ناهنجار عقيدتي و فرهنگي مبارزه مي کردند. قرآن کريم در آيات متعددي با حساسيت تمام ، برخي آداب مردم زمانه را باطل مي شمرد؛ مانند : دختر خدا دانستن فرشتگان ، (35) نذرهاي بيجا و غلط ، (36) بار کردن احکام مربوط به پسر واقعي بر پسر خوانده (37) زنده به گور کردن دختران ، (38) ظهار ، (39) و قرباني براي بتان(40)

ب: قرآن به زبان قوم
 

قرآني که از سوي خداوند بر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نازل شده است ، بايد در قالب واژگان بشري براي مردم بيان مي شد تا آنان بفهمند و به کار بندند. از سوي ديگر ، نزول وحي بر پيامبران در قالب واژگان رايج در ميان قوم هر پيامبر ، يک جريان طبيعي است و در خصوص همه ي پيام هايي که مخاطبان نخستين قوم يا گروهي خاص هستند ، جريان دارد ؛ زيرا هر سخنور حکيم ، مطالب خويش را با زبان مخاطبان خود بيان مي کند ، مگر آنکه چنين امري غير ممکن و يا اتخاذ روش ديگر ، ضروري باشد. قرآن کريم مي فرمايد:
« و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم فيضل الله من يشاء و يهدي من يشاء و هو العزيز الحکيم » ( ابراهيم : 4) ؛ و ما هيچ فرستاده اي را جز با زبان مردمش نفرستاديم تا [ بتواند حقايق را ] براي آنان به روشني بيان کند . پس خداوند هر کس را بخواهد گم راه و هر کس را بخواهد ، هدايت مي کند و او شکست ناپذير و فرزانه است.
نزول قرآن به زبان قوم ، زمينه ساز فهم و پذيرش مردم است. بنابر برخي آيات ، عربي بودن زبان قرآن کريم کار تبليغ را براي حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم آسان کرده بود. (41)
« فانما يسرناه بلسانک لتبشر به المتقين و تنذر به قوما لدا» ( مريم : 97) ؛ در حقيقت ما اين [قرآن ] را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزگاران را بدان نويد ، و مردم ستيزه جو را بدان بيم دهي.
البته به زبان قوم بودن قرآن تنها به معناي استفاده از لغت آن قوم نيست ؛ مثلا ، خداوند از باب آسان سازي براي مردم در بيان قرآن کريم ، برخي مثال ها، تعبيرات ، استعارات ، کنايات و لغات دخيل ، (42) جاري در بين مردم زمان را نيز به کار برده و گاهي برخي از مسلمات آنان را از باب جدل (43) آورده است. آمدن اين گونه امور در قرآن نه تاثير پذيري از امور انساني ، بلکه به گزيني است ، مانند محاجه ي حضرت ابراهيم عليه السلام با نمرود که به بر آمدن خورشيد از مشرق اشاره نموده و نيز درباره ي ذو القرنين آمده است :
« حتي إذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب في عين حمئه » ( کهف : 86) ؛ تا آن گاه که به محل غروب خورشيد رسيد ، به نظرش آمد که [ خورشيد] در چشمه اي گل آلود غروب مي کند.
خداوند براي نشان دادن مشرق و مغربي که ذوالقرنين پيمود ، تشبيه به کار برده است و اشاره به مغرب دارد (44) و از اين تعبير « وجدها» استفاده مي شود. مراد اين است که ذوالقرنين خورشيد را ديد که گويي در چاهي تاريک پنهان مي شود ؛ همانند دريا نوردي که خورشيد را مي بيند که گويي در دريا فرود مي رود (45) آمدن اين آيه در قرآن چنان که برخي گمان کرده اند - به معناي همراهي و همسويي قرآن کريم با باور غلط قدما نيست که در مغرب ، چاهي است که خورشيد در آن فرو مي رود و دوباره از آن بر مي خيزد. (46)

ج . رعايت حال و ويژگي هاي مخاطبان
 

از جمله امور انساني مورد عنايت خداوند در بيان قرآن ، ويژگي هاي مخاطبان است که به دو شکل ذيل تبلور يافته است:
1- بيان تدريجي احکام: قرآن با توجه به قابليت هاي جامعه ، برخي احکام مانند حرمت شراب را به تدريج بيان نموده است ؛ زيرا زمينه ي پذيرش يکباره آن در جامعه وجود نداشت.
2- لحاظ فهم مخاطبان در بيان واقع : قرآن فهم و حساسيت توده ي مردم را رعايت کرده و آيات را به نحوي بيان نموده است که لوازم معنايي غير صحيح نداشته باشد ؛ مثلا اگر درباره ي صفات باري تعالي مي فرمايد : «يد الله فوق ايديهم » ( فتح : 10) ، که ظاهرش نسبت دادن امور مادي به خداست ، در جايي ديگر فرموده است: « ليس کمثله شيء» (شوري : 11) و « سبحان الله عما يصفون» ( مؤمنون : 91) تا سوء برداشتي رخ ندهد. اين روش بهتر از آن است که امور سلبي را بيان کند و بگويد: خدا مانند شما نمي بيند و مانند شما نمي شنود. از اين رو ، اين مصلحت انديشي ها صورت گرفته و دروغ و خلافي هم لازم نيامده است.

جمع بندي و نتيجه گيري
 

همان گونه که ذکر شده ، قرآن کريم پيش از نزول ، نزد خداوند معين و مشخص بوده و هنگام نزول نيز استقلال داشته و فرهنگ غلط زمانه در آن منعکس نشده و از امور انساني نيز تأثير نپذيرفته است . قرآن کريم به برخي امور انساني عنايت داشته و از آنها استفاده و به گزيني کرده است ؛ مثلاً ، به زبان قوم نازل شده و از برخي مثال ها ، تعبيرات ، استعارات ، کنايات و لغات دخيل رايج در بين مردم بهره جسته و مصلحت مخاطبان را رعايت نموده است . بنابراين ، هيچ باطل و خلاف واقعي در آنان راه نيافته است.
نتيجه آنکه هيچ مطلب غير واقعي در قرآن کريم راه نيافته است و اين امر بايد يکي از مباني تفسير به شمار آيد و در عمل تفسير بدان توجه شود. براين اساس ، هر فهمي که وجود مطلب خلاف واقع در قرآن را مفروض گيرد ، نادرست است.

پي نوشت :
 

1-ر.ک. بهاء الدين خرمشاهي ، « بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن کريم » ، بينات 5 ( بهار 1374) ، ص 95-97/ مقصود فراستخواه ، « قرآن ، آراء و انتظارات گوناگون »، دانشگاه انقلاب 110 ( پاييز و زمستان 1376) ، ص 127.
2- ر. ک. سيد محمد حسين طباطبائي ، پيشين ، ج 4 ، ص 155-156.
3- نحل : 89.
4- « و الذي اوحينا إليک من الکتاب هو الحق» ( فاطر : 31) و آنچه از کتاب به سوي تو وحي کرده ايم. خود حق است . نيز ر.ک. آل عمران : 62 / مائده : 27 / قصص: 13.
5- « انه لقول فصل» ( طارق : 13) ؛ در حقيقت ، قرآن گفتاري روشنگر است.
6- نيز ر.ک. احزاب : 4.
7- مانند آل عمران : 58 / يس : 2 / احقاف 30/ لقمان : 1.
8- ر. ک. سيد محمد حسين طباطبائي ، پيشين ، ج 7 ، ص 166؛ ج 16 ، ص 209.
9- همان ، ج 7 ، ص 166.
10- در اين باره ، ر.ک . محمد هادي معرفت ، شبهات و ردود حول القرآن الکريم ( قم ، مؤسسة التمهيد ، 1423) ، ص 210-242/ محمد هادي مؤذن ، « نقد نظريه ي بازتاب فرهنگ زمانه » ، بينات 7 ( پايز 1374) ، ص 154-160.
11- ر. ک. مقصود فراستخواه ، پيشين ، ص 135-136.
12- محمد بن يعقوب کليني ، الکافي ( تهران ، دارالکتب الاسلامية ، 1388) ، ج 1 ، کتاب « العقل و الجهل» ، ح 15 و 394.
13- بهاء الدين خرمشاهي « بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن کريم » ، بينات 5 ، ص 97.
14-ر.ک. احمد بن فارس ، پيشين ، ماده ي «ذکر»
15- فضل بن حسن طبرسي ، پيشين ، ج 7-8 ، ص 65.
16- سيد محمد حسين طباطبائي ، پيشين ، ج 14، ص 277.
17- ناصر مکارم شيرازي و ديگران ، پيشين ، ج 13، ص 363.
18- مقصود فراستخواه ، پيشين ، ص 141.
19- بهاء الدين خرمشاهي ، پيشين ، ص 95/ هدايت جليلي ، « قرآن در همزباني با بشر» ، کيان 23 ( بهمن و اسفند 1372) ، ص 90.
20- ر.ک. سيد محمد حسين طباطبائي ، پيشين ، ج 16 ، ص 274 و ج 19 ، ص 327 / ناصر مکارم شيرازي و ديگران، پيشين ، ج 1 ، ص 165-167.
21- مقصود فراستخواه ، پيشين ، ص 135.
22- ر. ک . عبدالکريم سروش ، بسط تجربه نبوي ( تهرا« ،صراط ، 1379) ، ص 20 و 24.
23- همان ، ص 28.
24- همان ، ص 20.
25- در اين باره ، ر. ک. سيد محمد حسين طباطبائي ، پيشين ، ج 3 ، ص 53.
26- براي آگاهي بيشتر از اقوال ديگر در مسئله ر. ک . بدرالدين زرکشي ، البرهان في علوم القرآن ( بيروت دارالکتب العلميه ، 1408) ، ج 1 ، ص 289 / محمد هادي معرفت ، علوم قرآني ( قم ، مؤسسه التهميد ، 1378) ، ص 61/ سيد قطب ، في ظلال القرآن ( بيروت ، دارالشرق ، بي تا ) ، ج 1 ، ص 171 / محمد رشيد رضا ، المنار ( بي جا ، ادب الحوزه ، 1341) ، ج 2 ، ص 161/ محمد بن عمر فخر الدين رازي ، مفاتيح الغيب ( بيروت، دارالکتب الاسلاميه ، 1411) ج 5 ، ص 85 و ج 32 ، ص 27-28 / فضل بن حسن طبرسي ، پيشين ، ج 1 ، ص 276و ج 10 ، ص 518.
27- علامه طباطبائي اين دو نزول را چنين تبيين مي کند : قرآن مجيد داراي دو وجود است : يک وجود بسيط که در آن تکثر ، بخش ها و اجزا ( آيات و سور و کلمات ) نيست و در لوح محفوظ است و به صورت دفعي بر قلب مقدس پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم نازل شده ؛ و يک وجود تفضيل يافته و داراي اجزا که به صورت تدريجي ، در ظرف 23 سال بر پيامبر فرود آمده است . آيات دال بر نزول دفعي ، نزول وجود اول را در نظر دارد ، و آيات نزول تدريجي ، نزول وجود مفصل را مطرح مي کند. ( ر. ک. سيد محمد حسين طباطبائي ، پيشين ، ج 2 ، ص 16-18).
28- ر. ک. محمد بن يعقوب کليني ، پيشين ، ج 1 ، ص 248 ، ح 3.
29- و نيز ر. ک . فرقان : 33.
30- نيز ر. ک. انفال : 66 / روم : 2،3،4 .
31- براي توضيح بيشتر ر. ک . عليرضا قائمي نيا ، « معرفت شناسي متن » ، قبسات 12 ( تابستان 1378) ، ص 225-238.
32- براي تفصيل بيشتر ، ر، ک ، سيد محمد حسين طباطبائي ، پيشين ، ج 4 ، ص 160 / محمد هادي معرفت ، شبهان و ردود حول القرآن الکريم ، ص 110- 242 / سيد محمد علي ايازي، پيشين ، ص 66-102/ سيد مصطفي حسيني طباطبائي ، « زبان قوم نه فرهنگ ايشان » ، بينات 6 ( تابستان 1374) ، ص 125-130.
33- براي توضيح اين اصطلاحات ، ر.ک . علي اکبر بابايي و همکاران ، روش شناسي تفسير ( قم ، پژوهشکده ي حوزه و دانشگاه / سمت ، 1379) ، ص 144-165 و 171-179.
34- ر.ک. علي بن احمد واحدي نيسابوري ، اسباب النزول ( بيروت ، دارالفکر ، 1411) / جلال الدين سيوطي ، لباب النقول في اسباب النزول ، ( بيروت ، دارالکتب العلمية ، بي تا)
35- ر. ک . اسراء : 40 / نجم : 27.
36- ر. ک. مائده : 103
37- ر. ک. احزاب : 4.
38- ر. ک . حجر : 58 و 59.
39- ر. ک . احزاب : 4.
40- ر. ک . مائده : 3.
41- و نيز در آيات 189 و 199 شعراء آمده است : « و لو نزلنا علي بعض الاعجمين فقراء عليهم ما کانوا به مؤمنين» که به اين نکته اشاره دارد که ملت عرب ( دست کم اعراب معاصر) نزول قرآن ، سخن و پيام خدا را از سوي فردي غير عرب پذيرا نبوده اند و اگر قرآن بر فردي غير عرب نازل مي شد ، پيامبري وي و سخنش را نمي پذيرفتند.
42- افزون بر کتاب هاي تفسير و علوم قرآن ، که گه گاه به ذکر نمونه هايي از لغات دخيل در قرآن پرداخته اند ، برخي از دانشمندان کتاب مستقلي درباره اين لغات نوشته اند . براي مثال ، جلال الدين سيوطي کتابي با عنوان المهذب في ما وقع في القرآن من المعرب تاليف و در آن 125 واژه ي دخيل در قرآن را بررسي کرده است. آرتور جفري نيز کتابي با عنوان واژه هاي دخيل در قرآن نوشته و بجز اعلام ، 275 واژه ي دخيل در قرآن را ذکر و بررسي کرده است. اين کتاب را فريدون بدره اي ترجمه و انتشارات توس منتشر کرده است.
43- « جدل به روش احسن » ، از توصيه هاي خود قرآن کريم است . « ادع الي سبيل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن ...» ( نحل : 125)
44- محمد بن عمر فخر الدين رازي ، پيشين ، ج 21-22 ، ص 141.
45- ر. ک. محمد محمود حجازي ، التفسير الواضح ، ط . العاشره ، ( بيروت ، دارالجيل ، 1413) ، ج 2 ريال ص 436 / محمد باقر مجلسي ، پيشين ، ج 12 ، ص 173.
46.هدايت الله جليلي ، پيشين ، ص 43.
 

منبع: مجله معرفت شماره 122



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط