تکثیر براهین اثبات وجود خدا

مسئله‌ی وجود خداوند از دیرباز، جزو سرفصل‌های مهم کاوش‌های فلسفی بوده است. معمولاً متکلمان مسلمان، وجود خدا را بدیهی می‌دانسته‌اند؛ اما از نظر بسیاری از فلاسفه‌ی خداباور، وجود خدا بدیهی نیست و نیاز به اثبات...
دوشنبه، 23 بهمن 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حمیده جبل عاملی
موارد بیشتر برای شما
تکثیر براهین اثبات وجود خدا
 تکثیر براهین اثبات وجود خدا

نویسنده: حسین عشاقی

چکیده:

مسئله‌ی وجود خداوند از دیرباز، جزو سرفصل‌های مهم کاوش‌های فلسفی بوده است. معمولاً متکلمان مسلمان، وجود خدا را بدیهی می‌دانسته‌اند؛ اما از نظر بسیاری از فلاسفه‌ی خداباور، وجود خدا بدیهی نیست و نیاز به اثبات دارد. از نظر برخی از فلاسفه‌ی خداباور مانند ابن سینا و ملاصدرا ضمن اذعان به بداهت وجود خدا، به دفاع از براهین اثبات وجود خدا پرداخته و آن را مایه‌ی تنبّه و توجه بیشتر به این امر بدیهی دانسته‌اند. در عصر حاضر بسیاری از متفکران، بیشتر براهین اثبات وجود خداوند را معیوب و ناقص می‌شمرند و فاقد پشتوانه‌ی منطقی لازم می‌دانند. عشاقی با توجه به این دیدگاه، یکی از دلایل چنین ادعایی را فاقد بداهت بودنِ «مقدماتِ منطقی و فلسفی متعدد براهین اثبات وجود خداوند» (1) بیان می‌کند و معتقد است این مقدمات نیاز به اثبات دارد. به همین دلیل ایشان به اقامه و گسترش براهینی در اثبات وجود خداوند پرداخته که دارای مقدمات بدیهی و بی‌نیاز از اثبات فلسفی هستند و لذا پذیرش آن‌ها به صرف تصوّر صحیح مقدمات، ممکن خواهد بود. در این نشست ایشان ضمن انجام تقسیم‌بندی اولیه از براهین اقامه شده، نمونه‌هایی از آن‌ها را تشریح و تبیین می‌کند.

مقدمه

مسئله‌ی وجود خداوند همواره به عنوان یکی از سرفصل‌های مهم کاوش‌های فلسفی مطرح بوده است، و در طول تاریخ، فلاسفه متعلق به مشرب‌های فکری مختلف، به بیان و سنجش استدلال‌هایی لَه یا عَلیه وجود خدا پرداخته‌اند. معمولاً نظر متکلمان مسلمان این بوده است که وجود خدا بدیهی است؛ اما از نظر بسیاری از فلاسفه‌ی خداباور، وجود خدا بدیهی نیست و نیاز به اثبات دارد. برخی از فلاسفه‌ی خداباور مانند ابن سینا و ملاصدرا ضمن اذعان به بداهت وجود خدا، به دفاع از براهین اثبات وجود خدا پرداختند و آن را مایه تنبّه و توجه بیشتر به این امر بدیهی دانستند. منظور از براهین عرفانی، براهینی است که نتیجه‌ی بیّن آن‌ها اثبات مساوقت وجود با وجوب ذاتی است که از مسایل زیربنایی مباحث عرفان نظری است و در اینجا نمی‌خواهم به آن‌ها بپردازم. اعتقاد به وجود خداوند زیربنای تمام اعتقادات ما به عنوان انسانی موحدّ و مسلمان است و به همین خاطر بود که بنده به فکر افتادم براهینی را در اثبات وجود واجب اقامه نمایم که در سطح بدیهیات و یا نزدیک به گزاره‌های بدیهی باشد. اما در عصر حاضر بسیاری از متفکران با انتقاد از براهین مختلف اثبات وجود خداوند مدعی شده‌اند که بسیاری از این براهین معیوب و ناقص بوده و فاقد پشتوانه منطقی لازم برای اثبات ادعای خود (یعنی وجود خداوند) می‌باشند. بحثی که ارایه خواهم داد، براهینی است که در زمینه‌ی اثبات خداوند وجود دارد.
چند سال پیش مقاله‌ای را مطالعه کردم که در آن نویسنده (2) مدعی شده بود براهین منطقی برای اثبات وجود خداوند وجود ندارد و در نهایت تنها چیزی که می‌توانیم در مورد خداوند ارایه دهیم، مجموعه‌ای از کارهای علمی و به اصطلاح امروزی تجربیات دینی است که به واسطه‌ی آن‌ها به حقیقت خداوند ایمان پیدا می‌کنیم و براهینی که تا به امروز به منظور اثبات وجود خداوند اقامه شده‌اند، فاقد پشتوانه‌ی منطقی لازم است!
این مسئله برای من بسیار رنج‌آور بود و باعث شد فکر کنم که چه عامل یا عواملی سبب بروز چنین افکار رنج‌آوری آن هم در یک جامعه‌ی اسلامی می‌شود.
به نظرم یکی از مهم‌ترین این عوامل که به بحث ما نیز مربوط می‌شود، این است که براهینی که معمولاً در کتب فلسفی و کلامی ما برای اثبات وجود خداوند اقامه شده‌اند، دارای مقدمات چندگانه‌ی نظری هستند که خود این مقدمات محل بحث و مناقشه هستند. مثلاً «برهان صدیقین» (3) مرحوم ملاصدرا را درنظر بگیرید. به تصریح خود ایشان یکی از مهم‌ترین مقدمات این برهان تشکیک در حقیقت وجود است که خود، یکی از مباحث دشوار و مهم فلسفه‌ی صدرایی است. یا مسئله‌ی ربطی بودن وجودات امکانی نسبت به وجود حق که مقدمه‌ی دیگر این برهان قرار گرفته و هرچند حق و صحیح است؛ اما محل مناقشه و بحث و گفتگو است. (4)
اما به هرحال اعتقاد به وجود خداوند زیربنای تمام اعتقادات ما به عنوان انسانی موحدّ و مسلمان است و به همین خاطر بود که بنده به فکر افتادم براهینی را در اثبات وجود واجب اقامه نمایم که در سطح بدیهیات و یا نزدیک به گزاره‌های بدیهی باشد.
براهین موردنظر باید دارای مقدمات بدیهی باشند، حال بدیهی اولی یا بدیهی ثانوی که با کمی توضیح مفهومی در قالب خود گزاره قابل درک و اذعان باشد. به فضل خداوند با چنین رویکردی موفق شدیم حدّود 190 برهان جدید و نوین برای اثبات وجود واجب اقامه کنیم. (5) تمام این 190 برهان، تقریباً براهینی هستند که به هیچ مقدمه نظری فلسفی وابسته نیستند، هرچند ممکن است مقدمات نظری منطقی داشته باشند، چنان که مثلاً در اثبات یک گزاره ممکن است از راه عکس مستوی، عکس نقیض، شکل دوم یا سوم که هرکدام مسایل منطقی نظری هستند، استفاده کردیم باشیم.

بخش اول: دسته‌بندی براهین در اثبات وجود خداوند

براهین جمع‌آوری شده، همان‌طورکه گفتم عمدتاً هیچ مقدمه نظری فلسفی ندارد. اگر بخواهیم دسته‌بندی مختصری انجام دهیم عمدتاً این براهین به دو دسته‌ی براهین عرفانی و فلسفی تقسیم می‌شود.

1-1: براهین عرفانی

منظور از براهین عرفانی، براهینی است که نتیجه‌ی بیّن آن‌ها اثبات مساوقت وجود با وجوب ذاتی است که از مسایل زیربنایی مباحث عرفان نظری است و در اینجا نمی‌خواهم به آن‌ها بپردازم.

2-1: براهین فلسفی و اقسام آن

منظور از براهین فلسفی نیز براهینی است که نتیجه‌ی بیّن و اولیه‌اش مساوقت وجود با وجوب ذاتی نیست که البته ممکن است برخی از آن‌ها به طور غیرمستقیم به چنین نتیجه‌ای بینجامند که خود براهین فلسفی به چنددسته تقسیم می‌شوند:

1-2-1: دسته‌ی اول

دسته‌ی اول، براهینی است که حدّ وسط خود واجب باشد، حال یا خود واجب یا معانی مترادف آن.

2-2-1: دسته‌ی دوم

دسته‌ی دیگر، براهینی هستند که حدّ وسط در آن‌ها یکی از تعاریفی است که برای خداوند ارایه می‌دهیم. در مباحث فلسفی معمولاً خداوند را تحت عنوان «واجب الوجود» تعریف می‌کند؛ اما این تعریف، تعریف انحصاری خداوند نیست و خداوند آثار و خواصی دارد که می‌توانیم بر اساس آن‌ها نیز خداوند را تعریف کنیم؛ مانند موجود بالذات، موجود صرف، موجود ازلی، موجود ابدی که امکان زوال و نیستی ندارد که البته می‌توان در قدم دوم و به عنوان مقدمه‌ی دوم بیان کرد و اثبات کرد که این حقیقت بالذات، مستقل، صرف، ازلی یا ابدی واجب الوجود است.

3-2-1: دسته‌ی سوم

دسته‌ی سوم نیز براهینی هستند که خود حقیقت وجود حدّ وسط است که معمولاً براهین صدقین چنین هستند.

بخش دوم: نمونه‌هایی از براهین فلسفی در اثبات خداوند

در ادامه برای نمونه برخی از این براهین را تشریح خواهم کرد.

1-2: برهان اول

برهان اول دارای دو مقدمه براساس شکل دومِ (6) قیاس اقترانی (7) است که به نظر بنده هر دو مقدمه از مقدمات بدیهی و اولیه است، یعنی کافی است تصوراتی را که در این دو گزاره وجود دارد، درک کنید تا بعد به درستی‌اش اذعان نمایید.

بیشتر بخوانید: اثبات وجود خدا از دیدگاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام

 

مقدمه‌ی اول:

واجب الوجود، واجب الوجود است. این مقدمه، صغرای قیاس ما است که گزاره‌ای بیّن و بدیهی است. ثبوت هر شئ برای خودش بیّن است چون ذاتی شئ از شئ سلب نمی‌شود، خود شئ نیز برای شئ ذاتی اوست؛ بنابراین ثبوت هر چیزی برای خودش بدیهی و بیّن است. حال ممکن است این چیز وجودی، عدمی، یا مفهوم ماهوی باشد و نحوه‌ی شیئیت و تقرر ذاتی آن نیز در اصل مسئله تفاوتی ایجاد نمی‌کند. البته توجه داشته باشید که ما روی مفهوم صحبت نمی‌کنیم؛ بلکه مراد و منظور حقیقت واجب است.

مقدمه دوم:

هیچ معدومی واجب الوجود نیست که این مقدمه نیز بدیهی است و تنها کافی است مفاهیم موجود در این گزاره را به خوبی تصویر و تصور نمایید تا بعد به سادگی تصدیقش کنید. معدوم یعنی چیزی که نیست و وجود ندارد، چیزی که هستی و وجود ندارد نیز نمی‌تواند واجب الوجود باشد، چرا که اگر واجب باشد، معنایش این است که چیزی که بهره‌ای از وجود ندارد، هستی و وجود یافته است آن هم به نحو واجب و ضروری که این تناقض است. نتیجه‌ی مقدمات بالا، یک قیاس اقترانی شکل دوم است که حدّ وسط به عنوان محمول این دو گزاره حدّف می‌شود و موضوع صغری در جای موضوع نتیجه می‌نشیند و موضوع کبری نیز در جای محمول نتیجه قرار می‌گیرد. از سوی دیگر در شکل دوم قیاس اقترانی نتیجه همیشه سلبی است؛ (8) بنابراین این گزاره به عنوان نتیجه‌ی مقدمات بدیهی بالا به دست می‌آید که: واجب الوجود معدوم نیست و وقتی معدوم نبود یعنی موجود است.

2-2: برهان دوم

مقدمه‌ی اول این برهان، همان مقدمه دوم برهان پیشین است؛ یعنی هیچ معدومی واجب الوجود نیست که صدق و صحتش به اثبات رسید. از سوی دیگر در منطق خوانده‌ایم که هر گزاره‌ای که صادق باشد، عکس مستویِ (9) آن نیز صادق است بنابراین نتیجه می‌گیریم: هیچ واجب الوجودی معدوم نیست.

3-2: برهان سوم

این برهان نیز یک مقدمه دارد که بعد از طریق عکس نقیض (10) به نتیجه مورد نظر می‌انجامد.
مقدمه‌ی این برهان در حدّ بدیهیات اولیه است و با اندکی تأمل در مفاهیم ارایه شده می‌توان صحتش را پذیرفت. وقتی گزاره‌ای صادق بود نیز طبق قوانین منطقی، عکس نقیض آن نیز صادق است. مقدمه‌ی مورد بحث این است که:
هرچه ممکن العدم نیست، معدوم نیست. منظور از امکان عدم نیز مطلق امکان است به نحو گزاره‌ی حقیقیه. (11) البته ما نمی‌دانیم خداوند وجود دارد یا خیر؛ اما گزاره را به صورت حقیقیه بیان می‌کنیم. همان‌طور که مثلاً در ریاضیات از خواص اشکال هندسی بحث می‌کنیم و قوانین ریاضی حاکم بر آن‌ها را اثبات می‌کنیم، بدون اینکه بدانیم وجود دارند یا خیر.
این گزاره، یک گزاره‌ی سالبه‌ی کلیه است که عکس نقیض آن می‌شود: سالبه جزئیه؛ یعنی محمول نقیض می‌شود و در جای موضوع قرار می‌گیرد و موضوع نیز نقیض می‌شود و در جای محمول قرار می‌گیرد و سلب و ایجاب گزاره هم محفوظ باقی می‌ماند. بنابراین نتیجه‌ی این گزاره می‌شود: برخی موجودات ممکن العدم نیستند. گفتیم که این امکان و ممکن العدم هرنوع ممکن و امکانی است و موجودی که هیچ نحوه امکانی برایش متصور نیست، همان واجب الوجود است.

4-2: برهان چهارم

بخشی از این برهان با برهان سوم مشترکاتی دارد. در مقدمه‌ی برهان سوم بیان کردیم هرچه ممکن العدم نیست، معدوم نیست. حال در اینجا می‌گوییم هرچه ممکن العدم نیست، موجود است. عکس مستویِ یک گزاره موجبه‌ی کلیه، گزاره‌ی موجبه‌ی جزئیه است، بنابراین نتیجه گرفته می‌شود: برخی موجودات امکان عدم ندارند و این همان واجب الوجود است که وجود برای او ضروری است.

بیشتر بخوانید: براهین اثبات وجود خدا در آثار اسپینوزا

 

5-2: نمونه‌هایی از دسته دوم براهین فلسفی

همانطور که عرض کردم برخی از براهین واجب براساس حدّوسطی که تعریف خداوند است، تنظیم شده‌اند. در فلسفه معمولاً خداوند را به واجب الوجود می‌شناسیم که البته حصر عقلی ندارد و می‌توان خداوند را با حیثیات گوناگونی که مختص به اوست تفسیر و تصویر کنیم؛ مانند صرافت وجودِ حق که غیر از وجود حق همه‌ی موجودات نوعی آمیختگی با عدم دارند.
این نوع از براهین را بنده در دو مرحله اقامه کرده‌ام: مرحله‌ی اول همان تعریف نامشهور از واجب الوجود بیان و اثبات می‌شود و بعد در مرحله‌ی دوم، با یک مقدمه دیگر به همان تعریف مشهور فلسفی یعنی واجب الوجود می‌رسیم که برای نمونه چند مورد را ذکر می‌کنم.

1-5-2: برهان پنجم: برهان موجودِ برترین

این برهان مبتنی بر حدّوسطی است که خداوند را به عنوان موجود برترین تعریف می‌کند. آنسلم نیز برهانی دارد که مبتنی بر همین برترین و بزرگترین موجود قابل تصور است. (12) ما نیز می‌توانیم خداوند را با همین عنوان تعریف کنیم یعنی خداوند، موجودی است که هرگونه کمالاتی را که موجود می‌تواند داشته باشد، به نحو اعلی و برترین دارا است؛ به طوری که هیچ کمال ممکنی نیست که فاقد آن باشد. ما نام این موجود را می‌گذاریم «موجود برتر» و حالا می‌خواهیم با همین تعریف خداوند را اثبات کنیم. منطق‌دانان چگونگی قرارگرفتن حدّ وسط در دو مقدمه‌ی قیاس اقترانی را اصطلاحاً شکل، سیاق یا نظم نامیده‌اند. در هر قیاس اقترانی حملی برای نحوه‌ی قرار گرفتن حدّ وسط در دو مقدمه، تنها 4 حالت می‌توان تصور نمود: 1. محمول در صغری و موضوع در کبری، 2. محمول در هر دو، 3. موضوع در هردو، 4. موضوع در صغری و محمول در کبری. مدعا این است که موجود برترین موجود است. برای اثبات این ادعا یک مقدمه بدیهی داریم که بعد تصرفاتی در این مقدمه بدیهی کرده و به نتیجه می‌رسیم. مقدمه‌ی بدیهی ما این است که: هیچ معدومی موجود برترین نیست؛ به دلیل اینکه معدوم اصلاً موجودیت ندارد و وقتی موجود نبود، به طریق اولی موجود برتر نیز نخواهد بود. موجود برترین نسبت به موجود اخص است و وقتی اصل موجودیت صادق نباشد، اخص آن نیز نمی‌تواند صدق کند و به اصطلاح، سلب اعم مستلزِم سلب اخص است. حال با توجه به این گزاره ما ادعا می‌کنیم وجود برترین موجود است.
طبق قاعده‌ی منطقی، ارتفاع نقیضین محال است؛ لذا اگر نپذیریم موجود برترین موجود است، باید پذیرفت که موجود برترین معدوم است. حال این گزاره، یک گزاره موجبه است که آن را عکس مستوی می‌کنیم و اگر این گزاره صادق باشد، عکس مستوی آن نیز صادق خواهد بود. عکس مستوی گزاره‌ی بالا عبارت خواهد بود از: برخی از معدوم‌ها موجود برترین هستند. گزاره‌ی بدست آمده با گزاره‌ی اولیه که آن را به عنوان مقدمه پذیرفتیم و محتوایش این بود که هیچ معدومی موجود برترین نیست، تناقضی دارد؛ بنابراین برخی معدوم‌ها موجود برترین هستند، نادرست بوده و چون این گزاره نادرست است، عکس مستوی آن نیز که ادعای خصم بود باطل است، یعنی اینکه موجود برترین معدوم است، باطل خواهد بود.

2-5-2: برهان هفتم

مبتنی بر همین برهان، برهان دیگری نیز می‌توان به این صورت اقامه کرد:
مدعای ما این بود که موجود برترین موجود است و ادعای خصم این بود که موجود برترین معدوم است. ادعای خصم را به عنوان صغری قیاس قرار می‌دهیم و ضمیمه می‌کنیم به گزاره هیچ معدومی موجود برترین نیست که در برهان قبلی صحت و صدقش را اثبات کردیم. یک قیاس اقترانی شکل اول تشکیل می‌شود به این صورت: موجود برترین معدوم است (ادعای خصم)- هیچ معدومی موجود برترین نیست (حدّ وسط در اینجا معدوم است) و نتیجه گرفته می‌شود که: برخی از موجود برترین‌ها موجود برترین نیستند. این نتیجه محال و تناقض است؛ چراکه هیچ شئ از خودش سلب نمی‌شود. از آنجا که شکل منطقی برهان، موجبه بودن صغری، کلی بودن کبری و حدّ وسط همگی رعایت شده و صحیح می‌باشند، پس خطا بودن نتیجه به خاطر اشکال در یکی از دو مقدمه است. مقدمه کبری که در برهان پیشین اثبات شده و بدیهی بود، پس مقدمه‌ی اول قیاس ما که ادعای خصم است، یعنی موجود برترین معدوم است، اشتباه بوده و نقض می‌شود.

نمایش پی نوشت ها:
1- تاریخ سخنرانی: خرداد 1380 ش.
2- آقای مصطفی ملکیان.
3- وجه نامگذاری برهان صدیقین این است که اولاً همان‌طور که سلوک عملی صدیقین بدین صورت است که در آن سالک بواسطه خود مقصود به مقصود هدایت می‌شود (بک عرفتک و انت دللتنی علیک و دعوتنی الیک) در این براهین نیز طریق سلوک به مقصد، عین خود مقصد است. (ملاصدرا، اسفار، ج 6، ص 13) و ثانیاً صدیق به معنای بسیار راستگو است و در این براهین نیز از مقدماتی استفاده می‌شود که ضروری الصدق و شک ناپذیر هستند. (سبزواری، حاشیه اسفار، ج 6، ص 13) این برهان از برهان‌های اثبات وجود خدا و جزو برهان‌های وجودی است که با بهره‌گیری از مفهوم اصالت وجود، وجود خدا را اثبات می‌کند و به گفته علامه طباطبایی معتبرترین و قوی‌ترین برهان برای رسیدن به خداست. (محمدحسین طباطبایی، نهایت فلسفه، ص 449-450).
4- مقدمات این برهان را می‌توان به این صورت تقریر کرد: 1. اصالت وجود؛ یعنی آنچه که تحقق و اصالت دارد، حقیقت وجود است، نه ماهیت. ماهیات موجودات بالعرض و مجازی هستند؛ 2. وحدت وجود؛ به این معنا که حقیقتِ وجود کثرت بردار نیست و وجود یک واقعیت است، اما دارای مراتبی مثل نور است که شدت و ضعف دارد، اما همه‌اش نور است؛ 3- حقیقت وجود عدم‌بردار نیست. موجود از آن جهت که موجود است، دیگر معدوم نیست و معدوم نمی‌شود؛ 4- حقیقت وجود مساوی با کمال است و هیچ نقصی در حقیقت وجود نیست و اگر در مواردی نقصی پندار می‌شود، از عدم ناشی می‌شود، مثلاً بیماری در انسان ناشی از عدم است و این نقص مربوط به وجود از آن جهت که وجود است، نیست. انسان چون سالم نیست، بیمار و دارای نقص است و سالم نبودن عدمی است. نتیجه این مقدمات این خواهد بود: حقیقت هستی، موجود و عدم بر آن محال است و این حقیقت وجود مشروط به هیچ شرطی نیست، چون که هستی است، موجود است و هیچ علت و ملاکی نمی‌خواهد. خدا که مصداق تمام هستی و عین وجود است، موجود است و هیچ دلیل و علتی بر وجودش نمی‌خواهد. بنابراین احتیاج به علت یا عللی نیست و دور و تسلسل لازم نمی‌آید. یعنی حقیقت هستی در ذات خود مساوی است با ذات خدا. (ملاصدرا، اسفار، ج 6، ص 16-14).
5- استاد عشاقی پس از این نشست تعداد براهین را به 250 برهان رسانده‌اند.
6- منطق‌دانان چگونگی قرارگرفتن حدّ وسط در دو مقدمه‌ی قیاس اقترانی را اصطلاحاً شکل، سیاق یا نظم نامیده‌اند. در هر قیاس اقترانی حملی برای نحوه‌ی قرار گرفتن حدّ وسط در دو مقدمه، تنها 4 حالت می‌توان تصور نمود: 1. محمول در صغری و موضوع در کبری، 2. محمول در هر دو، 3. موضوع در هردو، 4. موضوع در صغری و محمول در کبری. منطق‌دانان بر همین اساس برای قیاس 4 شکل تصویر نموده‌اند و حالت‌های یادشده را به ترتیب، اشکال اول، دوم، سوم و چهارم نامیده‌اند. در آثار منطقی، فایده و اعتبار هریک از این اشکال، و نیز موارد نتیجه بخش در هرشکل مورد بحث قرار گرفته است.
7- قیاس اقترانی، قیاسی است که نتیجه یا نقیض نتیجه، به نحو بالفعل (یعنی صراحتاً) در مقدمات آن ذکر نشده باشد. (یعنی قیاسی است که نتیجه یا نقیض نتیجه صراحتاً در مقدمات نیامده باشد). ما در هر قیاس به دنبال آن هستیم تا یک قضیه را اثبات کنیم و به همین جهت آن را مطلوب می‌نامیم. موضوع قضیه‌ی مورد نظر یا مطلوب را اصغر یا حدّ اصغر و محمول آن را اکبر یا حدّ اکبر می‌نامند و هردو را با هم، راسین یا طرفین یا حدّین نام می‌دهند.
8- هر قیاسی دارای شرایط عمومی انتاج است که عبارت است از: 1. سالبه نبودن هردو مقدمه، به این دلیل که سلب مباینت را می‌رساند و هنگامی که قضیه‌ای سالبه باشد، دیگر حدّ وسط نمی‌تواند ارتباطی میان اصغر و اکبر برقرار نماید؛ 2. جزئی نبودنِ هردو مقدمه، چه، در صورت جزئی بودن هردو، اوسط نمی‌تواند میان اصغر و اکبر پیوندی نشان دهد؛ زیرا در قضایای جزئی حکم محمول بر بعضی افراد موضوع صادق است و در این صورت روشن نیست که حکم اکبر به همان افرادی از اصغر صدق کند که اوسط مشتمل بر آن‌ها بوده است؛ 3- کلی بودن کبری در صورت سالبه بودن صغری؛ زیرا در کبرای جزئی حکم به برخی از افراد اوسط تعلق می‌گیرد و لذا در خارج از این اوسط ممکن است اصغر و اکبر با یکدیگر تلاقی نمایند و بتوان حکم به ایجاب نمود و ممکن هم هست با یکدیگر تباین پیدا کنند که در این صورت حکم آن‌ها سلب خواهد بود و این اختلاف در سلب و ایجاب دلیل بر عقیم بودن قیاس است. علاوه بر این سه شرط، هریک از اشکال اربعه دارای شرایط اختصاصی انتاج نیز هستند.
شرایط اختصاصی انتاج شکل اول عبارت است از: 1. اختلاف دو مقدمه در سلب و ایجاب؛ 2. کلی بودن کبری؛ زیرا در صورت جزئی بودن آن، اختلاف در نتیجه حاصل می‌شود. (ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح للمحقق الطوسی، ج 1، ص 267-254؛ ملاهادی سبزواری، شرح المنظومه، تصحیح علامه حسن حسن زاده آملی، ج 1، ص 303).
9- عکس مستوی عبارت از: "تبدیل طرفین قضیه (موضوع و محمول) با حفظ صدق و کیفیت آن". صحت عکس مستوی دارای شرایطی سه‌گانه‌ای است که عبارتند از: 1) لازم است دو طرف قضیه جابجا شوند؛ 2) کیفیت در قضیه یعنی سلب و ایجاب باقی باشد؛ 3) صدق قضیه نیز حفظ شود. (حسن ملکشاهی، ترجمه و تفسیر تهذیب المنطق تفتازانی، ص 225؛ 227؛ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح للمحقق الطوسی، ج 1، ص 210-196).
10- یکی دیگر از اقسام استدلال‌های مباشر، عکس نقیض است. در این نوع استدلال به لحاظ روش استخراج عکس، میان قدما و متأخران اختلاف وجود دارد. در روش قدما که از آن به «عکس نقیض موافق» یاد می‌شود، عملیات در حملیه بدین صورت انجام می‌شود: تحویل یک قضیه، به قضیه‌ای دیگر که موضوع قضیه‌ی دوم نقیض محمول قضیه‌ی اول است و محمولش نقیض موضوع اول است و صدق و کیف نیز باقی می‌ماند. در روش متأخران که از آن به عکس نقیض مخالف یاد می‌شود، عملیات بدین صورت انجام می‌شود: تحویل یک قضیه، به قضیه‌ای دیگر که موضوع قضیه دوم، نقیض محمول اصلی است و محمول آن خود موضوع قضیه اصل است. در روند تبدیل، صدق سرجای خود باقی است، ولی کیف آن تغییر می‌کند. (حسن ملکشاهی، ترجمه و تفسیر تهذیب المنطق تفتازانی، ص 232-231؛ نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، به تصحیح مدرس رضوی، ص 169-176).
11- قضیه‌ای است که موضوع آن هم شامل افراد محقّق الوجود و هم افراد مقدَّرالوجود می‌شود؛ بنابراین موضوع در قضایای حقیقیه محدود به افراد موجود در عالم در یکی از زمان‌های حال، گذشته و آینده نیست؛ بلکه شامل افراد فرضی و تقدیری نیز می‌شود. علت اینکه حکم در قضایای حقیقیه شامل تمامی افراد موضوع (تقدیری و فعلی) می‌شود، این است که حکم در این‌گونه قضایا روی طبیعت موضوع رفته است؛ برخلاف قضایای خارجی که حکم روی افراد رفته است نه طبیعت، و هرکجا که طبیعت یک شیء، محقق و موجود شود، لوازم آن نمی‌تواند از آن منفک گردد. (مرتضی مطهری، مجموعه آثار چ 7، ج 9، ص 593؛ محمدرضا مظفر، المنطق، ص 142).
12- برهان وجودی آنسلم، از قرن یازدهم میلادی (پنجم قمری) در میان حکیمان اروپا مطرح شد. مبتکر این برهان سَنت آنسلم بود؛ از این رو به این برهان، برهان آنسلمی نیز گفته‌اند. این برهان در کتاب معروف وی، تمهیدات ذکر شده که می‌توان آن را به صورت زیر تبیین نمود:
1. خداوند بنا به تعریف، وجودی است که هیچ چیز کامل‌تر از او نتواند به تصور درآید. (این تعریف را هم معتقدین و هم غیرمعتقدین به خدا می‌پذیرند؛ 2. چیزی که فقط در ذهن وجود دارد یک چیز است و چیزی که هم در ذهن و هم در خارج از ذهن وجود دارد، چیز دیگری است؛ 3. چیزی که هم در ذهن و هم در خارج ذهن وجود داشته باشد، کامل‌تر از چیزی است که فقط در ذهن وجود دارد؛ 4. بنابراین خدا باید هم در ذهن و هم در خارج ذهن (یعنی در جهان واقع) وجود داشته باشد؛ زیرا اگر چنین نباشد، چون می‌توانیم چیزی را که چنین باشد تصور کنیم، پس آن چیز کامل‌تر از او خواهد بود. اما خدا براساس تعریف (که هم معتقدین و هم غیرمعتقدین به خدا آن را قبول دارند) بزرگترین وجود قابل تصور است. بنابرین خدا باید وجود داشته باشد. جهت آشنایی بیشتر ر.ک: حسین عشاقی، بازسازی برهان آنسلم در اثبات هستی خدا.


نمایش کتابنامه:
1. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح للمحقق الطوسی، نشر البلاغه، قم، 1375.
2. طوسی، خواجه نصیرالدین، اساس الاقتباس، مصحح: مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران، 1326.
3. سبزواری، ملاهادی، حاشیه اسفار، بی‌جا، بی‌تا.
4. ــــ ، شرح منظومه، تصحیح: علامه حسن حسن زاده آملی، چاپ چهارم، نشر ناب، قم، 1380.
5. عشاقی، حسین، بازسازی برهان آنسلم در اثبات هستی خدا، معرفت فلسفی، ش 10، 1384 ش.
6. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، چاپ 7، انتشارات صدرا، قم، 1383.
7. مظفر، محمدرضا، المنطق، چاپ 12، انتشارات فیروزآبادی، قم، 1375.
8. ملاصدرا، اسفار، بی‌جا، بی‌تا.
9. ملکشاهی، حسن، ترجمه و تفسیر تهذیب المنطق تفتازانی، انتشارات دانشگاه تهران، 1367.

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1395)، کرانه‌های عقل و معنا (گفتارهایی در موضوعات و مسایل کلامی، فلسفی و عرفانی)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط