چکیده:
فنایی در پی تبیین الگوی معنابخشیِ قرآنی بر پایهی تفسیر واژهی اولیالألباب در قرآن کریم است. وی پس از مفهومشناسی و بیان گونهها و راههای معرفتشناسی، به تبیین مدل معرفتی قرآن برپایهی تفسیر اولیالألباب میپردازد. اولیالألباب از دیدگاه وی، خردمندانیاند که اندیشه و آگاهیشان در موضوع و نحوهی تفکرشان نهفته است و ایشان همه چیز را در رابطه با مبدأ و منشأ خلقت یعنی خداوند میبینند. فنایی سپس ضمن برشمردن و تشریح موضوعات متعلق تفکر اولیالألباب، شیوهی خاص تفکر ایشان را که همه چیز را در رابطه با خداوند تعبیر مینمایند، تنها شیوهی اصیل معنابخشی به زندگی انسان میشمرد و در آخر نیز این رویکرد را در تقابل با زندگی مدرن بشر و سعی در معنابخشی به زندگی از هر راه ممکن، تبیین میکند. (1)مقدمه:
«معنویت» در لغت مصدری جَعلی، و از واژهی «معنوی» ساخته شده است. معنوی نیز با افزودن یای نسبت به آن، از واژهی معنی که خود مصدر میمی بوده و مفاد آن مقصود و مراد است، مشتق گردیده است. معنویت به حقیقت نهایی یا غیرمادی اشاره دارد. راهی درونی که شخص را قادر به کشف ماهیت هستی یا عمیقترین ارزشها و معانی زندگی میسازد. از آنجا که بشر در جهانی پیچیده با انواع سختیها و تلخیها زندگی میکند که هر روز در معرض ابتلا به درد و رنج جدیدی است، همواره و از ابتدای تاریخ به دنبال آن بوده تا هدف و معنایی برای زندگی خود بیابد. در این میان دین، مهمترین منبع معنابخشی به زندگی بشری بوده است و انسانها در پناه مفاهیم دینی و اعتماد به خداوند خود را از دستبرد پوچی و بیمعنایی جهان تهی از معنویت مصون نگاه داشتهاند.پیروی همین قاعده، قرآن کریم از هنگام نزول تا زمان حاضر، منبع و مرجع اصلی معنویت بخشی به عقل و قلب مخاطبینش بوده است. قرآن هم معنویت به معنای روحانیت و قدسیت و هم معنویت به معنای معنادهی و معنابخشی به زندگی مسلمین را دارا میباشد. معنویت در اسلام برگرفته از آموزههای وحیانی اسلام است و فرهنگ اسلامی به گونهای نیست که زندگی را به دو بخش مادی معنوی تقسیم کند؛ بلکه همهی ابعاد زندگی از ازدواج و کار و درس خواندن حتی تفریح رفتن و خوابیدن اگر به آن معنای اصلی زندگی که انبیاء آوردند گره بخورد همه میتواند و باید دارای معنویت باشد. در مطالعهی خلقت و پدیدههای طبیعی دو دیدگاه و چشمانداز وجود دارد. از یک منظر، عالَم و خلقت، آیینهی اراده و قدرت الهی است و ما را به سوی او رهنمون میشود، و از منظری دیگر، چون مطالعهی عالم و طبیعت صرفاً به خود آن محدود شده و فراتر از آن نمیرود تا به خالق اشاره کند، حجابی خواهد شد که همچون پردهای مقابل دیدگان محقق فرومیافتد. قرآن کریم در آیه 190 و 191 سوره آل عمران از اولوالالباب سخن میگوید که براساس دو ویژگی به معناداری هستی میرسند. این دو ویژگی عبارتند از فکر و ذکر.
تأمل عقلانی دربارهی هستی و اصولاً هر موضوعی دارای سازوکاری است که در منطق از آن به عنوان فکر یا تفکر (2) یاد میشود. تفکر عبارت است از سیر از معلوم به مجهول. یعنی مجهولی داریم که میخواهیم با اتخاذ ترتیب خاصی در معلومات پیشین خود و انتزاع از آنها به آن مجهول رسیده و کشف کنیم. به قول شبستری: «زترکیب تصورهای معلوم * شود تصدیق نامعلوم معلوم»
طبق آنچه در فلسفه و منطق اسلامی گفتهاند: «الفکر الحرکة من المبادی الی المراد.» (3) پس تفکر فعالیتی ذهنی است برای کشف یک حقیقت از طریق تأمل در چیزهایی که از قبل میدانیم.
1- انواع روشهای کسب معرفت
تفکر عقلانی روش کار فیلسوف است. اما عدهای دیگر نیز وجود دارند که به آنها عارف میگویند و از راه تهذیب و تطهیر و تزکیه نفس و مواظبت و مراقبت بر نیات و افکار و اعمالشان به یک نوع بصیرت و بینش و شهود و معرفت بی واسطه از واقع و جهانبینی دست مییابند که جهانبینی عرفانی نامیده میشود و در سنتها و ادیان مختلف (از ادیان ابراهیمی گرفته تا غیر ابراهیمی) و حتی در سنتهای غیردینی وجود دارد. این گروه راه رسیدن به معرفت را در خودکاوی و خودشناسی و خودسازی میدانند و نوع معرفتی که به آن دست پیدا میکنند، معرفت شهودی، اشراقی و کشفی است.گروهی دیگر برای کسب معرفت و رسیدن به حقیقت به سراغ متون دینی میروند و با تأمل در آنها به جهانبینی خاصی دست مییابند که از آن به الهیدانان، متکلمان یا به تعبیر غربیها تئولوژین (4) تعبیر میشود. متکلم کسی است که منبع اصلی معرفتش متون مقدس دینی است، حال گاهی در فهم این متون کم یا بیش از عقل و ادراک عقلانی نیز استفاده میکند، اما محور اصلی توجهش همان متون دینی است.
دستهی آخر نیز دانشمندان و عالمان علوم طبیعی هستند که با مطالعه و پژوهش در طبیعت از طریق حس و تجربه و آزمایش میکوشند به حقیقت و معرفت دست یابند.
2- مدل معرفتی قرآن کریم
1-2: پیوند انواع شیوههای معرفتی با قرآن کریم
با این مقدمه، هدف اصلی ما این است که ببینیم مدل معرفت قرآنی چیست و مختص به چه کسانی است و چه ویژگیهایی دارد؟ هریک از این معارفی که نام بردم با شیوههای خاص معرفتی خود دارای معتقدان و قائلینی هستند که میکوشند با نگاه ویژهای که به معرفت دارند قرآن را تفسیر کنند. بنابراین در میان تفاسیر قرآنی طیف گستردهای از تفاسیر فلسفی و عرفانی و حتی تفاسیر علمی و تجربی (که به قرآن به مثابه کتابی علمی نگاه میکنند) وجود دارد. گروهی نیز معتقد هستند باید تمام این روشها را کنار گذاشت و صرفاً با مطالعهی متن اصلی و الفاظ قرآنی و با کنارگذاشتن روشهای فلسفی و شهودی و تجربی، تفسیر نمود.2-2: اولیالألباب و ویژگیهای ایشان
اما پاسخ پرسش اصلی ما یعنی مدل معرفتی قرآن در واژهی اولیالألباب (5) نهفته است. اولیالألباب چه کسانی هستند و چه ویژگیهایی دارند؟ عارف، فیلسوف، متکلم، یا دانشمندان علوم طبیعیاند؟1-2-2: تفکر مهمترین ویژگی اولیالألباب
مهمترین ویژگی اولیالألباب این است که اهل فکر و تفکرند: «یَتَفَکرُونَ فى خَلْقِ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ» (6) اما موضوع تفکر ایشان چیست؟ چون همهی انسانها فکر میکنند و اصولاً تفکر ممیزهی اصلی انسان و حیوان است؛ درحالی که مسلماً همه انسانها اولیالألباب نیستند. در این صورت آیا اولیالألباب کسانی هستند که از حوزهی عادی زندگی فراتر رفته و مثلاً نحو و منطق و فلسفه و کلام و فقه میآموزند؟ یا مثلاً میتوان علمای علوم طبیعی را که به مطالعه علومی چون ریاضی و فیزیک پرداخته و از سطح عادی زندگی فراتر میروند، اولیالألباب نامید؟ از دیدگاه قرآن اینها نیز لزوماً اولیالألباب نیستند.
1-1-2-2: خلقت؛ موضوع تفکر اولیالألباب
موضوع تفکر اولیالألباب، امور روزمرهی زندگی و معاش نیست؛ بلکه چیزهایی است که بدون تفکر درباره آنها نیز انسان میتواند به زندگی عادی و مادی خود ادامه دهد. اولیالألباب بر طبق آیات قرآن درباره هستی و خلقت فکر میکنند. در اینجا نکتهی ظریفی وجود دارد و آن اینکه قرآن نمیفرماید اولیالألباب راجع به خالق و مخلوق تفکر میکنند؛ بلکه موضوع تفکر آنها خلقت است. با تفکر دربارهی خالق به جایی نمیتوان رسید؛ چنانکه حکما و عرفای ما نیز به این مسئله اذعان نمودهاند.
در احادیث نیز مذکور است کسانی که به ذات خداوند فکر میکنند، راه به جایی نمیبرند: (7) «و أما الذات اللهیة فحار فیه الانبیاء والاولیاء»؛ یعنی اولیا و انبیا نیز با تفکر به ذات خداوند به نتیجهای نمیرسند چه برسد به انسانهای عادی. تفکر دربارهی مخلوق نیز چیزی فراتر از جهان مادی به انسان نمیآموزد؛ همانطور که دانشمندان علوم طبیعی و تجربی با تفکر شبانهروزی صرف درباره جهان و مخلوقات به حوزهای فراتر از عالم مادی دست نیافتهاند.
پس موضوع تفکر اولیالألباب، خلقت است، یعنی درباره رابطه و نسبت مخلوق به خالق میاندیشند: «یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»؛ «اِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآَیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ»
اما براستی چه ویژگی درباره خلقت وجود دارد که آن را متمایز میسازد؟
2-1-2-2: خلقت؛ آیینه و آیتِ خداوند
تفکر دربارهی خلقت ایشان را به سوی خداوند رهنمون میسازد و در واقع پدیدههای طبیعی از نظر آنها آیات الهی هستند. ممکن است کسی سالها به مطالعهی طبیعت و پدیدههای طبیعی بپردازد بدون آنکه از آنها به سوی خالق رهنمون شود؛ چنانکه میبینیم بسیاری از دانشمندان علوم طبیعی و تجربی ملحد و کافر هستند. (8) بنابراین هرنوع مطالعهی طبیعت و تفکر درباره پدیدههای طبیعی ما را به خداوند نمیرساند و چه بسا خود همین مطالعهی طبیعت میتواند تبدیل به حجابی شود که انسان را از رسیدن به حقیقت بازمیدارد؛ برخلاف دیدگاهی که مبتنی بر آن طبیعت و پدیدههای طبیعی آیینه و آیت ارادهی الهی هستند.
اولیالألباب خلقت را مطالعه میکنند، از آن جهت که آیه و نشانهای است از سوی خداوند (خالق) (9) یک تابلوی نقاشی را درنظر بگیرید. وقتی یک کودک یا فردی که دارای ذوق و بینش هنری نیست به تماشای آن مینشیند صرفاً مجموعهای درهم از رنگها میبیند که شاید جنبه زیبایی ظاهری نیز داشته باشد؛ اما همین تابلو از منظر فردی اهل ذوق و هنرشناس، نشانه و آیتی است از سوی نقاش که نه تنها تابلوی نقاشی را اثری از او میبیند؛ بلکه ویژگیها و خصوصیات سبک و شیوهی نقاشی او را نیز درک و تحلیل میکند. یعنی بیننده و محقق اهل فن هم حضور و اصل وجودی نقاشی را در اثر نقاشی او میبیند و هم صفات و خصوصیات او را.
بنابراین در مطالعهی خلقت و پدیدههای طبیعی دو دیدگاه و چشمانداز وجود دارد. از یک منظر، عالَم و خلقت، آیینهی اراده و قدرت الهی است و ما را به سوی او رهنمون میشود، و از منظری دیگر، چون مطالعهی عالم و طبیعت صرفاً به خود آن محدود شده و فراتر از آن نمیرود تا به خالق اشاره کند، حجابی خواهد شد که همچون پردهای مقابل دیدگان محقق فرومیافتد.
3-1-2-2: نحوه و کیفیت مطالعه دربارهی خلقت
اینجا سئوالی به ذهن میرسد و آن اینکه خداوند در قرآن میفرماید: اگر در عالم مطالعه و تفکر کنید، خداوند را کشف خواهید نمود و عالم را به صورت آیات الهی میبینید. اما شاهد هستیم که بسیاری به تفکر در عالم خلقت میپردازند بدون آنکه خداوند و خالقی را فراسوی آن درک کنند. در پاسخ باید گفت صرف مطالعه طبیعت مهم نیست و خودبهخود انسان را به چنین هدف و غایتی نمیرساند؛ بلکه نحوه و کیفیت مطالعه مهم است. عِلم مادی و سکولار، عالم طبیعت و خلقت را بدون توجه به اتصال و ارتباطش به منبع و منشأ اصیل آن میبیند؛ اما علم دینی و علمی که به فراسوی عالم طبیعت نظر دارد، به این اتصال و ارتباط فرامادی توجه ویژه داشته و تمام مطالعه خود را برمبنای آن قرار میدهد.
2-2-2: سایر موضوعات تفکر اولیالألباب
البته خداوند در آیات مختلف قرآن موضوعات دیگری را نیز برای تفکر ایشان مطرح میکند: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»؛ (10) یعنی اولیالألباب در مطالعهی هر چیزی در آفاق (عالم بیرون) و انفس (عالم درون) این ارتباط را مدنظر دارند و همین کیفیت مطالعهشان را ویژه میسازد. (11)
در پارهای موارد نیز خداوند حکایات و قصصی را از قرآن نقل میکند و میفرماید: «انّ فی ذلک لعبرةُ لأولیالألباب»؛ (12) یعنی اولیالألباب کسانی هستند که تاریخ را به دیده عبرت مطالعه میکنند؛ چراکه تاریخ را نیز با دو دید میتوان بررسی کرد. از یک منظر هدف از خواندن تاریخ و سرگذشت انسانها صرفاً اقناع حس کنجکاوی و سرگرمی است. اما از منظر و چشماندازی دیگر هدف از خواندن تاریخ گرفتن پند و عبرت است تا افراد دوباره مرتکب همان اشتباهها نگردند. (13)
3-2-2: تدبر در قرآن و کلام خداوند
یکی دیگر از موضوعات تفکر اولیالألباب، تدبر (14) در قرآن و کلام خدا میباشد: «أفلا یتدبرون القرآن...» اولیالألباب همچنین در سخنان دیگران نیز تدبر میکنند: «فَبَشِّرْ عِبَادِالَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ...»؛ (15) یعنی نخست به حرفهای دیگران گوش میدهند و خود را بینیاز از شنیدن سخن ایشان نمیدانند و سپس بهترین این سخنان را میپذیرند؛ یعنی به بیان بهتر گوش دادن ایشان، گوش دادنِ نقادانه است و به صرف شنیدن سخنی بدون تدبر و تأمل آن را نه قبول میکنند و نه رد مینمایند.
پس هیچ محدودیتی در موضوع تفکر اولیالألباب نیست و دربارهی موضوعات گوناگونی از مرگ تا تاریخ و خویشتن و دیگران و... میاندیشند و اصلاً پیشه و شأنشان اندیشیدن است و حاصل این اندیشه نیز آیینه و آیه دیدنِ جهان است. به عبارت دیگر، تفکر دربارهی مخلوق و رابطه بین مخلوق و خالق اولیالألباب را خداشناس میکند و ایشان دایماً در حال خداشناسی هستند.
3- خداشناسی و تفکر
1-3: پیوند خداشناسی با سایر شاخههای معرفت
نکتهی قابل توجه این است که این خداشناسی برای ایشان علمی جداگانه و منفک از سایر زمینههای اندیشه و تفکر نیست، که آنها را از علم و معرفت جداسازد؛ بلکه در ضمن هر موضوعی که به آن میاندیشند، خدا و رابطهی خلقت و مخلوق با خدا را درنظردارند.بنابراین نخستین ویژگی اولیالألباب، تفکر همراه با خداشناسی است. خداشناسی مؤمنان برخلاف خداشناسی فلسفی معرفتی است که صرفاً ذهنی و انتزاعی نیست؛ بلکه نوعی خداشناسی است که علاوه براینکه نیاز عقلانی آنها را برآورده میسازد، ارتباطی عاطفی نیز بین آنها و خداوند بوجود میآورد. ایشان ضمن مطالعه عقلانی عالم نه تنها به وجود خداوند پی میبرند؛ بلکه رابطهای عاطفی و عاشقانه نیز میان آنها و خداوند پدید میآید. (16) پیامد این فرآیند چیزی است که از آن به «ذکر» تعبیر میشود.
2-3: ذکر؛ حاصلِ فکر
ذکر یعنی یاد خدا و معنای اصلی ذکر، سخن گفتن و به زبان آوردن نیست. ذکر، اتفاقی است که در دل میافتد. به یاد کسی بودن، به معنای تکرار اسم آن شخص نیست؛ بلکه حضور او در دل فرد است. (17) وقتی که ما با بیان اسمای الهی ذکر میگوییم، به این اعتبار است که این الفاظ، اظهار مافی الضمیر و اظهار چیزی است که در قلب وجود دارد و اگر دارای پشتوانه معرفتی و قلبی نباشد، اصلاً ذکر نخواهد بود.پس اگر زبان نیز فعالیت نکند ذکر در قلب انسان و به ویژه اولیالألباب «قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم»، در همهی حالات جاری است. حتی اگر لب فروبندد به یاد خداوند میباشد. تعلیمات دینی ما نیز هم به ذکر توصیه و تأکید کردهاند و هم به دوام ذکر یعنی یاد خدا همیشگی و بدون انقطاع باشد: «خوشا آنان که دایم در نمازند.»
3-3: پیوستگی ذکر با زندگی روزمره
بنابراین یاد خدا و ذکر او، فعالیتی جداگانه در کنار سایر کارها و امور روزمره نیست؛ بلکه گویی آهنگ پس زمینهی تمامی اَعمال آدمی است و اولیالألباب در هرکاری نوای ذکر را با خود زمزمه میکنند. مقابل ذکر، «غفلت» قرار داد. لحظاتی که ذکر قطع میشود، غفلت پدید میآید و درست در همین لحظات است که گناه روی میدهد. با این توصیف معصوم؛ یعنی کسی که دائمُالذکر است و غفلتی برایش رخ نمیدهد که به انجام گناه منجر گردد. (18)بیشتر بخوانید: در جستجوی مفهوم «معنویت» با رویکرد شیعی
4- معناداریِ عالَم
فرآیند تفکری که مبتنی بر آن عالم خلقت تبدیل به آیه و نشانهای از سوی خداوند میگردد به نوعِ خاصی از فکر، یعنی ذکر منتهی میشود که درنهایت، یکی از مهمترین ثمرات آن معنادارشدن عالم و زندگی و حیات است. (19)سئوال از معنای زندگی و اینکه آیا اصلاً زندگی، ارزش زندگی کردن دارد، یکی از پرسشهای جدی روزگار ما است؟
از این آیه استفاده میشود که اگر این نوع معرفت نادیده گرفته شود، یعنی معرفتی که به رابطه خلق و خالق توجه دارد و عالم را آینه و آیت میبیند و بعد رابطهای عاطفی و عاشقانه میان بنده و خداوند به وجود میآورد، عالم بیمعنا خواهد شد. طبیعت و خلقت بدون درنظرگرفتن رابطه با خالق خودش را معنا نکرده و تفسیری معقول ندارد که از کجا آمده و غایت آن چیست؟
1-4: پوچی پیامد تفکر مادی و علم سکولار
علم سکولار و علم مادی نمیتواند به این تفسیر دست یابد. علم سکولار روابط درون و بین پدیدههای مادی را توضیح میدهد و قوانین بین آنها را کشف میکند؛ اما از این حیطه فراتر نمیرود و درواقع با اینگونه مطالعات نمیتوان به این پرسشها درباره موجودیت عالم پاسخ داد. (20) و بدون پاسخ به این پرسشها عالم و در پی آن انسان و زندگی انسان معنای خود را از دست خواهد داد.در عمل نیز میتوان دید که تفکر مادی و سکولار درنهایت به پوچی میرسد. این پوچگرایی (21) نتیجهی منطقی تفکر مادی است. (22) درد پوچی و بی معنایی، بدترین و رنجآورترین رنجها است تا جایی که بسیاری را با وجود اینکه کوچکترین مشکل مادی ندارند به خودکشی وادار میسازد. البته این نوع درد و رنج مخصوص اهل تفکر است؛ یعنی کسانی که تفکر کردهاند؛ اما نه این نوع تفکری که مخصوص اولیالألباب است و درنتیجه نتوانستهاند به خداوند برسند.
2-4: غفلت؛ برای گریز از بیمعنایی
حکمت اشتغالات و سرگرمیهای امروزه بشر نیز که تقریباً تمام اوقات آزاد او را پر کرده است، در همین نکته نهفته است. انسان معاصر از چیزی مرموز و دردناک رنج میبرد که راه خلاصی از آن ندارد؛ بنابراین سعی میکند با سرگرم کردن و مشغول کردنِ خود، این درد و رنج را فراموش کند و از آن غافل نماید. اما از آنجا که این درد از بین نمیرود و تنها به طور لحظهای از یاد میرود، پیوسته از یک سرگرمی به سرگرمی دیگر پناه میبرد. مدل قرآنی، یک مدل جامع معرفتی است که همهی آن معرفتهای مبتنی بر تفکر عقلانی مانند فلسفه، عرفان، کلام، قرآن و وحی را دربرمیگیرد و درعین حال، حصر در هرکدام از این شیوهها را ناتمام و ناقص میداند. انسانِ بیخدا در عالم تنها و بیکس است و زندگی او بیمعنا خواهد بود و در این تنهایی و بیکسی و رهاشدگی -تمامی این تعبیرات در فلسفهی اگزیستانسیالیست وجود دارد- (23) تنها راه چاره یا از بین بردنِ خود است و یا سرگرم کردن خود با اشتغالات گوناگون.اما اولیالألباب؛ یعنی کسانی که اهل فکر و ذکر تؤامان هستند، هیچگاه دچار این درد بیمعنایی نمیشوند: «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا»؛ یعنی خداوند این عالم را بیمعنا و بیحساب خلق نکرده است. چنین انسانی دلش به معشوقی گره خورده که قدرت بیکران و خیرخواه بینهایت و عالم و قادر مطلق است. هم خیر مخلوقش را میخواهد و هم میداند چه چیزی به صلاح اوست و میتواند آنچه را به صلاح است، محقق سازد. تکیه به چنین پشتوانهای مسلماً دنیا و زندگی را معنادار میسازد و انسان نه تنها دیگر در پی اموری که تنها جنبه سرگرمکنندگی دارند نمیرود؛ بلکه از آن گریزان نیز هست. (24)
3-4: تفکر دربارهی مرگ: زندگی در لحظه و فرجاماندیشی
یکی از اموری که تفکر دربارهی آن برای انسان بریده از خدا و سکولار و فاقد معنویت رنجی شدید ایجاد میکند، مرگ است؛ زیرا آنها به خدا و حیات پس از مرگ اعتقاد ندارند و مرگ، نقطهی پایانی بر تمام آمال و آرزوهای آنهاست.بنابراین انسانهایی از این نوع میکوشند غفلت از مرگ داشته و به فکر فردا و آینده نباشند و به اصطلاح در لحظه زندگی کنند و دم را غنیمت شمارند؛ زیرا عاقبت کار جهان را نیستی میپندارند! در زندگی چنین آدمهایی، لذتهای مادی اصل اساسی زندگی میشود.
در مقابل، اولیالألباب فرجاماندیش هستند؛ یعنی برای ایشان مهم نیست الآن و در این لحظهی خاص چه اتفاقی رخ میدهد؛ خوش یا ناخوش؛ بلکه مهم این است که فرجام این کار چیست. البته کسانی که مادیاندیش هستند خود به دو دسته تقسیم میشوند:
گروهی حتی در زندگی دنیوی نیز فقط به لحظه حال میاندیشند و حتی آینده همین دنیای مادی را نیز درنظر نمیگیرند. اما گروهی که عاقلتر هستند نهایت و فرجامی برای زندگی خود میبینند اما این فرجام محدود به همین حیات مادی است.
اولیالألباب برخلاف این دو دسته نه فکرشان محدود به الآن است و نه محدود به همین دنیای مادی؛ بلکه غایت زندگیشان فراتر از این دنیا است: «و قنا عذاب النار.» در واقع، درجهی معرفت و خردمندی انسان نسبتی مستقیم با میزان دورنگری و دوراندیشی او دارد. (25)
5- الگوی معرفتشناسیِ قرآنی
معرفتشناسی قرآنی و مدل تفکر اولیالألباب، این است که ما تفکر عقلانی را بکار بگیریم، تهذیب نفس کنیم و با خداوند رابطهی قلبی برقرار سازیم و بکوشیم معرفت را از حالت حصولی به حالت حضوری و خداشناسی انتزاعی و ذهنی را به خداشناسی شهودی و حضوری تبدیل کنیم.بنابراین مدل قرآنی، یک مدل جامع معرفتی است که همهی آن معرفتهای مبتنی بر تفکر عقلانی مانند فلسفه، عرفان، کلام، قرآن و وحی را دربرمیگیرد و درعین حال، حصر در هرکدام از این شیوهها را ناتمام و ناقص میداند.
چنین مدلی نیاز معرفتی و عقلانی و نیاز عاطفی و قلبی او را (با عشق الهی) برآورده ساخته و زندگی را معنادار میکند و عالیترین درجات امید و آرامش را با تکیه و توکل بر خداوند به وجود میآورد و از این راه، حکمت واقعی برای او حاصل میشود، چیزی که حکما «نیکزیستن» مینامند. حکمت نه تنها یک دسته از معلومات و بلکه آن چیزی است که دانش و بینش و کنش آدمی را یکی کرده و شخصیت واحد و یکپارچهای از او میسازد.
1-5: نگاه پرسشگر به قرآن
هدف از طرح بحث این بود که میتوان با نگاه پرسشگر که به دنبال یافتن پاسخ برای پرسشهای خود است به جستجو میان آیات قرآن پرداخت. درواقع، مواجهه با قرآن به دو شکل ممکن است. گاهی انسان با ذهن خالی و تهی از هرگونه مسئلهای به سراغ قرآن میرود، که در این حالت نیز یافتهها و آگاهیهایی متناسب با عمق مطالعه خود کسب میکند. اما گاهی انسان با ذهن مجهز متن قرآن را به اصطلاح استنطاق مینماید، یعنی از پیش، پرسشها و مسایلی را در ذهن دارد که هدفش رسیدن به پاسخ آنها است. البته باید توجه داشت مراد از تجهیز ذهن، تئوریها و نظریات غیردینی نیست؛ زیرا گاه انسان ایدهها و نظریاتی را از بیرون میپذیرد و سپس ناخودآگاه یا آگاهانه میکوشد در قرآن تأییدی برای آنها بیابد. این نگاه و برداشت غلط است و شاید یکی از مصادیق تفسیر به رأی باشد ولی بسیاری از موضوعات و مسایل را میتوان از حوزههای مختلف (شرق، غرب، علم، فلسفه، متدینان، ملحدان و...) دریافت کرد و آنها را به شکل پرسش در ذهن داشت (البته بدون پذیرفتن پاسخهایی که به این پرسشها داده شده است) و سپس در قرآن به دنبال پاسخ آنها بود.بنابراین هرقدر مفسر و قرآنشناس از علوم و فرهنگ زمان خود بیشتر آگاه باشد، بهتر میتواند گوهرهای قرآنی متناسب با نیازهای زمان خود صید کند. این دانشها و آگاهیهای بیرونی در فهم بهتر و یافتن زوایای معرفت قرآنی و وحی الهی ثمربخش است. میتوان گفت تمام این معارف و دانشهایی که در رستگاری انسان لازمند در قرآن پنهان است و برای دستیابی به آنها نخستین و مهمترین گام طرح پرسشهای بجا و مناسب از سوی ما است تا در مرحلهی بعد بتوانیم به پاسخ صحیح دست یابیم.
همچنین باید توجه داشت معنویت قرآنی و اسلامی از عقلانیت جدا نیست. همراهی فکر و ذکر نشاندهندهی پیوند و بستگی عقلانیت و معنویت و نقص عقلانیت بدون معنویت و معنویت بدون عقلانیت است که نتیجهاش در اعمال انسان آشکار خواهد شد.
نمایش پی نوشت ها:
1- تاریخ سخنرانی: دی 1389 ش.
2- تفکر مصدر ثلاثی مزید از ماده «فکـر» است و ابن منظور در بیان معنای لغوی آن میگوید فِکر یا فّکر بکارگرفتن ذهن در موضوع معینی است. (ابن منظور ماده فکر؛ همچنین ر.ک: جوهری، ماده فکر؛ راغب اصفهانی، ماده فکر).
3- ابن سینا ضمن تعریف منطق در بیان معنای فکر میگوید: مراد از فکر در اینجا حرکت انسان از امور حاضر در ذهنش -چه تصورات و چه تصدیقات، خواه یقینی باشد یا ظنی- به امور غیر حاضر است آنگاه که عزم چنین حرکتی داشته باشد. (ابن سینا، ج 2، ص 165؛ همچنین ر. ک: سبزواری، ص 8 و مظفر، ص 23).
4- Theologian
5- الباب جمع لب (بضمه لام و تشدید باء) و لب به معنای عقل صاف و خالص از شوائب است. (ترجمه تفسیر المیزان، ج 3، ص 45)- همچنین: لب در هر چیز به معنای بهترین و خالصترین آن است و مراد از آن در اینجا عقل است؛ چرا که عقل ارزندهترین چیزی است که خداوند به انسان ارزانی داشته است. (طبرسی، ج 2، ص 908).
6- «الَّذِینَ یذْکُرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (آل عمران: 191)
7- در اینگونه آیات نشانههای خداوند به عنوان موضوع تفکر معرفی شدهاند و نه ذات خداوند. (رازی، ج 3، ص 460) راز این نکته در این است که اشیایی را میتوان مورد تفکر قرارداد که پرداختن تصویری از آنها در ذهن ممکن باشد و خداوند از اینکه در قالب صورتی تصویر شود، منزه است. (راغب اصفهانی، ماده فکر) به همین خاطر است که بنابر روایات بسیاری پیامبراکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) مردم را به تفکر در خلق و نعمتهای الهی ترغیب و از تفکر در ذات خداوند نهی فرموده است. (ر.ک: صدوق، ص 441 و سیوطی، ج 2، ص 381).
8- انسانی که درباره این مسایل نیندیشد و به آنها توجه نکند، طبیعتاً عالم را بیسروته و پوچ خواهد یافت. منشأ تفکرات نیهیلیستی و پوچانگارانه همین است که کسانی ارتباطهایی را که در عالم هستی وجود دارد نادیده میانگارند. قطعاً اگر ارتباط جهان هستی را با خدا قطع کنیم و در محاسبات و تحلیلهایمان نسبت به عالم خلقت، خدا را به حساب نیاوریم، نتیجهای جز پوچی عالم نخواهیم گرفت. تنها چیزی که وجود هستی را معنادار و توجیهپذیر میکند تعلق و ارتباط آن با خدای متعال است. بدون خدا، جهان نه مبدئی دارد، نه مقصدی، نه اولی، نه آخری، نه معنایی، نه توجیهی و نه هیچ چیز دیگر (مصباح یزدی، به سوی تو، ص 160).
9- این آیات، آیاتی هستند که در صدد القای این مطلباند که انسان باید با تدبر و تفکر در آیات و نعمتهای الهی، به «هدفداریِ» آنها و کل خلقت بى ببرد: «إنَّ فِى خَلقِ السّماواتِ وَ الأَرضِ وَ اختِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ لآیاتِ لِأَولِى الأَلبابِ. الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرونَ فِى خَلقِ السَّماواتِ وَ الأَرضِ رَبَّنا مَا خَلَقتَ هذا باطلاً سُبحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ»؛ مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و درپی یکدیگرآمدن شب و روز، برای خردمندان نشانههایی [قانع کننده] است. همانان که خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد میکنند، و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند [که:] پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریدهای، میفرماید: «اولوالالباب» و خردمندان کسانی هستند که با تفکر و تدبر در خلقت آسمان و زمین، پی به هدفداری آنها میبرند و به این نتیجه میرسند که آفریننده آسمان و زمین حتماً از آفرینش آنها در پی هدفی بوده است. (مصباح یزدی، همان، ص 161-160).
10- «به زودی نشانههای خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان میدهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است». (فصلت: 53).
11- درواقع برخی از مفسرین سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الآفَاقِ و... را اشاره به برهان نظم و علت و معلول دانستهاند. برهان نظم چنانکه از نامش پیداست از نظام عالم هستی و اسرار و دقایق آن به مبداء علم و قدرتی که آن را ایجاد و تدبیر نموده رهنمون میگردد. (تفسیر نمونه، ج 20، ص 340-335).
12- «در سرگذشتهای آنها عبرتی برای صاحبان اندیشه است...» (یوسف: 111)
13- از دید قرآن یکی از مهمترین موضوعاتی که باید به بررسی و تحقیق پیرامون آن پرداخت تاریخ میباشد. وجود آیات بسیار در قرآن که انسان را به مطالعه و نظر در تاریخ فرامیخواند دال بر اهتمام ویژه قرآن کریم بر اهمیت تاریخ است. در حدود 13 بار قرآن امر به سیر در زمین و بررسی اوضاع و احوال ملتها و اقوام میکند که نشانگر با اهمیت بودن موضوع تاریخ است. در قرآن کریم در سورههایی چون فاطر و نحل به صراحت به مطالعه تاریخ تأکید شده است. قرآن درحقیقت در سیر یک واقعه به دنبال نوعی از حکمت و عقلانیت است، و هدف قرآن از سوق دادن افراد یک جامعه برای مطالعه و بررسی تاریخ تنها این نیست که انسان از یک سلسله حوادث و رویدادهای تاریخی اطلاع یابد و یا با حجم گستردهای از افتخارات مواجهه شده و به آن مباهات ورزد؛ بلکه هدف قرآن، این است که انسان به قوانین و سنن حاکم بر تاریخ آشنا شود و از آنچه اتفاق افتاده عبرت گرفته و جامعه خود را بر پایه اسلوب و اصول بنا کند. جهت آشنایی بیشتر ر.ک: رجبی، محمود، قانونمندی جامعه و تاریخ (فلسفه تاریخ در قرآن)؛ و معادیخواه، عبدالمجید، بخش نظری تاریخ؛ تاریخ و فلسفه تاریخ در قرآن؛ و پشم فروش، مریم، قرآن، تاریخ و سنتهای الهی؛ مکارم، محمدحسن، نگاه قرآن به تاریخ؛ پرهون، حسن، رویکرد قرآن به تاریخ.
14- تدبر از ریشه دُبُر، به معنی اندیشیدن در پشت و ماوراء امور است که ژرفاندیشی و عاقبتاندیشی را درنظر دارد که نتیجهاش کشف حقایقی است که در ابتدایِ امر و نظرِ سطحی، به چشم نمیآمد. در «تفسیر المیزان» در برابر معنای تدبر آمده است: تدبر، یعنی گرفتن چیزی بعد از چیز دیگر و در مورد آیات قرآن به معنای تأمل در آیه پس از آیه دیگر و یا تأمل بعد از تأمل است. همچنین در تفسیر «نمونه»، در برابر معنای تدبر آمده است: «تدبر» از ماده «دبر» (بر وزن أبر) به معنی بررسی نتایج و عواقب چیزی است؛ به عکس تفکر که بیشتر به بررسی علل و اسباب چیزی گفته میشود. (تفسیر نمونه، ج 21، ص 470.) برای مطالعه بیشتر ر.ک: آل حبیب، سکینه، تفسیر و مفاهیم: بازشناسی مفهوم تدبر در قرآن، بینات؛ حسین خوشدل مفرد، مهدی خیراندیش، ضوابط تدبر در قرآن از منظر علامه طباطبایی؛ ابوالفضل موسوی گرمارودی، تدبر در قرآن.
15- «بندگان را به رحمت من بشارت ده آن بندگان که چون سخن بشنوند نیکوترین آن را عمل میکنند.» (زمر: 18-17) اولوالالباب تشنه حقیقتند؛ از این رو در جستجوی آن به هرجا میروند و از هرکس سراغ آن را میگیرند بدین جهت در پی حقیقت به هر سخنی گوش میدهند و از بهترین و زیباترین آنها پیروی میکنند. حقیقتطلبی انسان را به تجدیدنظر دایمی در افکار و عقاید خویش میکشاند و او را وادار میکند پیوسته نظرات خود را در معرض ایراد و انتقادات و ارزیابی اندیشمندان دیگر قرار دهد تا صحت و سقم و قوت و ضعف آن پدیدار شود. از این رو وسعت مشرب و تحمل سخنان مخالف و روحیه انعطافپذیری، جزو لوازم حقیقتطلبی و آزاداندیشی است. (محمود طالقانی، پرتویی از قرآن، ص 247. همچنین ر.ک: تفسیر نمونه، ج 19، ص 414-413؛ ترجمه تفسیر المیزان، ج 17، ص 382-380.
16- ر.ک: سید مهدی امامی جمعه، حکمت یا رویکرد وجودی به وجود.
17- ر.ک: علی رهبر، حقیقت ذکر؛ سهراب مروتی و زهرا ساکی، معناشناسی واژه ذکر در قرآن کریم.
18- ر.ک: سید محمدرضا علاءالدین، معماری ذکر و معماری غفلت از منظر قرآن کریم.
19- ر.ک: امیرعباس علی زمانی؛ معنای معنای زندگی؛ و محمدرضا رحمانی اصل، تحلیل و بررسی ابعاد گوناگون معنای زندگی.
20- ر.ک: محمدرضا بلانیان، علم سکولار یا علم دینی؛ علیرضا موفق، تنظیم و تلخیصی از کتاب «معنای زندگی، تاملی بر دیدگاه دین و مکاتب بشری».
21- ر.ک: پوچگرایی یا نیهیلیسم برگرفته از nihil (لاتین به معنای هیچ) یک دکترین فلسفی است که زندگی را بدون معنا و هدف خارجی یا ارزشهای اخلاقی درونی میداند.
22- ر.ک: محمدتقی جعفری، تحلیل و بررسی اندیشههای سکولاریسم و نهیلیسم (حذف دین از زندگی دنیوی بشر و پوچگرایی).
23- اگزیستانسیالیستها موضوع را از دیدگاه بیهدفی جهان مورد بحث قرار میدهند. آنان نه به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارند و نه به ماهیتی در خود و فراتر از خود برای اشیاء و پدیدهها. انسان موجودی "وانهاده" است که تک و تنها به جهان فراافکنده شده است و از آسمان به او کمکی نمیرسد. زندگی همان چیزی که ما هرروز با آن سروکارداریم. از دیدگاه اگزیستانسیالیسم، انسان قبل از آنکه موجودیت بیابد هیچ و پوچ بوده است و با مرگ دوباره به عدم میپیوندد. بنابراین ما انسانها فقط در فاصله کوتاهی هستی مییابیم و چارهای نداریم جز آنکه فعال باشیم. از دیدگاه اگزیستانسیالیستها، این انسانها هستند که میتوانند و باید اهداف و مقاصد خود را از زندگی تعیین کنند و ضمن آفرینش و تغییر طبیعت خویشتن به زندگی خود معنا و مفهوم ببخشند. اگر انسان بخاطر هدفی فراتر که برای خود تعیین میکند زندگی نکند، پوچی و بی معنایی ذاتی زندگی او را خواهد بلعید و غرق دریأس و نومیدی خواهد ساخت. (ر.ک: محمدحسین مردانی نوکنده، مبانی اگزیستانسیالیسم؛ خالد زند سلیمی، درآمدی بر اگزیستانسیالیسم؛ دیویدای کوپر، اگزیستانسیالیسم، ترجمه علیرضا فرید روحانی).
24- رک: فرج فرج اللهی، فکر و ذکر؛ شکرالله پورالخاص و فاطمه فرجی، ارتباط معناداری زندگی با اعتقاد به خدا از منظر مولانا؛ رمضان مهدوی آزادبنی، معنای زندگی انسان و نقش خلاقیتزایی دین؛ مسلم شوبکلایی، معنای زندگی در نگاه امام علی (علیه السلام).
25- رک: اسحاق طاهری سرتشنیزی، مریم السادات موسوی، مرگ آگاهی و معناداری زندگی از منظر نهج البلاغه؛ بخشعلی قنبری، محمدعلی مشایخیپور، معنا و مفهوم مرگ آگاهی و آثار آن از دیدگاه امام علی (علیه السلام).
نمایش کتابنامه:
1. ابن سینا، حسین بن عبدالله؛ اشارات و تنبیهات، ترجمه و شرح حسن ملکشاهی، سروش، تهران، 1385 ش.
2. ابن منظور، لسان العرب، بیروت: دار لسان العرب عام، 1970 م.
3. امامی جمعه، سیدمهدی، حکمت یا رویکرد وجودی به وجود، اندیشه دینی، ش 22، 1386 ش.
4. آلحبیب، سکینه، تفسیر و مفاهیم: بازشناسی مفهوم تدبر در قرآن، بینات، ش 71، 1390 ش.
5. بلانیان، محمدرضا، علم سکولار یا علم دینی، معرفت، ش 121، 1386 ش.
6. پرهون، حسن، رویکرد قرآن به تاریخ، رشد آموزش تاریخ، ش 26، 1386 ش.
7. پشمفروش، مریم، قرآن، تاریخ و سنتهای الهی، گلستان قرآن، ش 86، 1380 ش.
8. پورالخاص، شکرالله، فاطمه فرجی، ارتباط معناداری زندگی با اعتقاد به خدا از منظر مولانا، آینه معرفت، ش 33، 1391 ش.
9. ترجمه تفسیرالمیزان، ج 3.
10. موفق، علیرضا، «معنای زندگی، تاملی بر دیدگاه دین و مکاتب بشری»، انتشارات کانون اندیشه جوان، تهران، 1388 ش.
11. جعفری، محمدتقی، تحلیل و بررسی اندیشههای سکولاریسم و نهیلیسم (حذف دین از زندگی دنیوی بشر و پوچگرایی)، مطالعات اسلامی، ش 31 و 32، 1375 ش.
12. جوهری، اسماعیل، العین، 1423 ق؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات راغب، 1416 ق.
13. خوشدل مفرد، حسین، خیراندیش، مهدی، ضوابط تدبر در قرآن از منظر علامه طباطبایی، پژوهشنامه علوم و معارف قرآن کریم، ش 8، 1389 ش.
14. دیویدای کوپر، اگزیستانسیالیسم، ترجمه علیرضا فریدروحانی، نامه فرهنگ، ش 42، 1380 ش.
15. رازی، فخرالدین محمدبن عمر، التفسیرالکبیر، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1422 ق.
16. رجبی، محمود، قانونمندی جامعه و تاریخ (فلسفه تاریخ در قرآن)، تاریخ در آیینه پژوهش، ش 2، 1383 ش.
17. رحمانی اصل، محمدرضا، تحلیل و بررسی ابعاد گوناگون معنای زندگی، معرفت، ش 158، 1389 ش.
18. رهبر، علی، حقیقت ذکر، انجمن معارف اسلامی، ش 7، 1385 ش.
19. زند سلیمی، خالد، درآمدی بر اگزیستانسیالیسم، کتاب ماه فلسفه ش 46، 1390 ش.
20. سبزواری، هادی، شرح المنظومه، تهران، افست، 1367 ش.
21. سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1421 ق.
22. شوبکلایی، مسلم، معنای زندگی در نگاه امام علی (علیه السلام)، مربیان، ش 35، 1389ش.
23. صدوق، ابن بابویه، التوحید، تصحیح و تعلیق هاشم حسینی تهرانی، دفتر نشر اسلامی، قم، 1427 ق.
24. طالقانی، سیدمحمود، پرتویی از قرآن، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1362 ش.
25. طاهری سرتشنیزی، اسحاق، موسوی، مریم السادات، مرگ آگاهی و معناداری زندگی از منظر نهج البلاغه، انسانپژوهی دینی، ش 27، 1391 ش.
26. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، دارالمعرفه، بیروت، بیتا.
27. علاءالدین، سیدمحمدرضا، معماری ذکر و معماری غفلت از منظر قرآن کریم، کوثر، ش 9، 1382 ش.
28. علی زمانی، امیرعباس، معنای معنای زندگی، پژوهشنامه فلسفه دین، ش 9، 1386 ش.
29. فرج اللهی، فرج، فکرو ذکر، مجله مکتب اسلام، ش 8، 1382 ش.
30. قنبری، بخشعلی، مشایخیپور، محمدعلی، معنا و مفهوم مرگ آگاهی و آثار آن از دیدگاه امام علی (علیه السلام)، معرفت، ش 183، 1390 ش.
31. مردانی نوکنده، محمدحسین، مبانی اگزیستانسیالیسم، کیهان فرهنگی، ش 195، 1381 ش.
32. مروتی، سهراب، ساکی، زهرا، معناشناسی واژه ذکر در قرآن کریم، آموزههای قرآنی، ش 7، 1392 ش.
33. موفق، علیرضا، «معنای زندگی، تاملی بر دیدگاه دین و مکاتب بشری»، انتشارات کانون اندیشه جوان، تهران، 1388 ش.
34. مصباح یزدی، محمدتقی، به سوی تو، چ 3، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، 1390 ش.
35. مظفر، محمدرضا، المنطق، اسماعیلیان، قم، 1388 ش.
36. معادیخواه، عبدالمجید، بخش نظری تاریخ؛ تاریخ و فلسفه تاریخ در قرآن، مجله یاد، ش 24، 1370 ش.
37. مکارم، محمدحسن، نگاه قرآن به تاریخ، رشد معلم، ش 269، 1391 ش.
38. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1384 ش.
39. موسوی گرمارودی، ابوالفضل، تدبر در قرآن، گلستان قرآن، ش 12، 1379 ش.
40. مهدوی آزادبنی، رمضان، معنای زندگی انسان و نقش خلاقیتزایی دین، اندیشه نوین دینی، ش 9، 1386 ش.
جمعی از نویسندگان؛ (1395)، کرانههای عقل و معنا (گفتارهایی در موضوعات و مسایل کلامی، فلسفی و عرفانی)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول.