شفیع کردن امام عصر ارواحنا فداء

این نوشتار در توسل بیستم به امام عصر - علیه السلام - است که آن شفیع گردانیدن ایشان در مواقع دعا و قسم دادن خداوند - جل شانه - به اسم مبارک ایشان است. چنانچه در یک حدیث به این مضمون است که فرمودند: «همان طوری که خداوند را به حق حجت ظاهر او قسم می دهید هم چنین او را به حق حجت باطن و پنهانش قسم بدهید ».در فقرات ادعیه هم به این عبارت:« و استجب به دعوتنا »(1) ذکر شده است.یعنی: خداوندا به حق آن حضرت دعاء ما را مستجاب فرما.
سه‌شنبه، 2 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شفیع کردن امام عصر ارواحنا فداء
شفیع کردن امام عصر ارواحنا فداء
شفیع کردن امام عصر ارواحنا فداء

این نوشتار در توسل بیستم به امام عصر - علیه السلام - است که آن شفیع گردانیدن ایشان در مواقع دعا و قسم دادن خداوند - جل شانه - به اسم مبارک ایشان است. چنانچه در یک حدیث به این مضمون است که فرمودند: «همان طوری که خداوند را به حق حجت ظاهر او قسم می دهید هم چنین او را به حق حجت باطن و پنهانش قسم بدهید ».در فقرات ادعیه هم به این عبارت:« و استجب به دعوتنا »(1) ذکر شده است.یعنی: خداوندا به حق آن حضرت دعاء ما را مستجاب فرما.
در این مقام ذکر حکایت شریفه از کسانی که به فیض قرب حضور با هر النور آن جناب - علیه السلام - رسیده اند مهم است که مشتمل بر آیت و کرامت بسیار غریب برای قسم دادن خداوند متعال به حق ایشان است. آن حکایت را عالم جلیل فرید آقای شیخ محمود عراقی در کتاب دارالسلام خود مستند نقل فرموده که ماحصل مضمونش این است:
در بصره شخص عطاری نقل کرده: روزی دو نفر بسیار خوش سیما و خوش هیئت برای خریدن سدر و کافور به درب دکان من آمدند. وضع آنها توجه مرا به خود جلب کرد و موجب آن شد من با کمال اصرار استفسار کردم که شما اهل کجائید و از کجا آمده اید ؟ پس از اصرار زیاد من و امتناع شدید آنها از کشف حال خود، گفتند:
ما از گماشتگان آستان ملک پاسبان حضرت صاحب الامر - علیه السلام - می باشیم. یکی از همکاران ما از دنیا رفته، ایشان امر فرمودند که سدر و کافور او را از دکان تو خریداری کنیم. چون این را شنیدم الحاح زیاد کردم مرا هم ببرید تا در آن آستان قدس از همگنان شما شوم. جواب دادند ما اذن و اجازه برای این مطلب نداریم. سپس تضرع و زاری زیادی کردم که مرا به نزدیک آستان مقدس آن حضرت - صلوات الله علیه - ببرید و اجازه بخواهید. پس اگر قبول نفرمودند بر می گردم. این امر را قبول کردند و اجازه دادند که به همراه آنها بروم.
دکان را بستم و با آنها به بیرون بصره رفتم، تا پس از زمانی به دریای عظیمی رسیدیم. آنها بر آب روان شدند و به من هم گفتند: خداوند را به حق حضرت حجت - صلوات الله علیه - قسم بده و «بسم الله » بگو و بیا. من هم چنین کردم و بر آب روانه شدم. چون به میان دریا رسیدیم، ابری ظاهر شد و باریدن گرفت. من به یاد آوردم که قدری صابون بر طاق دکان گذارده بودم در آفتاب بخشکد. به دیدن باران قلبم به تشویق درآمد که آنها در باران فاسد می شود. به مجرد این حال تشویشدر قلب در آب غرق شدم. ولی قدری به شناگری از خود نگاهداری کردم.
آنها چون متوجه من شدند، مرا بیرون آورده و گفتند: از آنچه در قلبت از توجه به امر دنیوی در سلوک به چنین مقصدی عارض شده استغفار و توبه کن وآنچه را گفتی تجدید کن. بعد از حاصل شدن حال انفعال و توبه، خدا را به حق حضرت حجت - صلوات الله علیه - قسم دادم و بسم الله گفتم، تا آنکه از دریا گذشتیم و پس از طی مراحلی، سرا پرده ای نمایان شد که از پرتو آن صفحه ی بیابان روشن بود.
آنها به من فرمودند که مقصود اصلی در این سرا پرده است. یعنی حضرت صاحب الامر - علیه السلام - اینجا تشریف دارند - مرا نشاندند و به نزدیک آنجا خدمت آن جناب - علیه السلام - رفتند. من هم همه ی صحبت آنها را می شنیدم که برای ماندن من در آن آستان مقدس کسب اجازه می کردند.
اما صدای مبارک را بلند شنیدم که فرمودند:
«ردوه رده فانه رجل صابونی ».
یعنی: او را به منزل خود برگردانید که او قابل ملازمت این آستان ما نیست.
به واسطه ی آنکه مردی است که برا ی شدت علاقه مندی او به قدری صابون، قلب او مشوش گردید.(2)و البته با چنین حال آلایش به علاقه مندی به امر دنیائی، کسی قابل قرب آن ساحت مقدس نمی شود.
توضیحا مکشوف باشد چنانچه در پائین ترین مرتبه نماز - که ذکر اعظم الهی است و فرمود:( اقم الصلاه لذکری )(3) - شر ط اعظم صحت و تأثیر آن حصول طهارت در بنده به وضوء، یا غسل، و طهارت بدن و لباس از نجاسات معین در شرع مقدس است، و بدون این دو نوع طهارت هیچ صحت و قبول و تأثیر ندارد، پس امر چنین است که در آخرین مرتبه ی کمال ذکر خداوند - جل شأنه -، و ذکر اولیاء طاهرین او - علیهم السلام - در کمال تأثیر آنها طهارت روح و قلب از هر مرتبه ای از حب دنیا شرط است.
به همین دلیل آنهائی که صالح ملازمت دربار آن ولی الله اعظم - صلوات الله علیه - بودند، به سبب طهارت روح و باطن قلبشان از همه ی آلایشات حب دنیا موجب تأثیر کامل ذکرشان در قسم دادن به حق حضرت حجت - علیه السلام -، و گفتن بسم الله الرحمن الرحیم بود که آن کراهت باهره ی در سیر بر آب را چون سیر بر خاک از خود نشان دادند، و آن شخص هم در همراهی با آنها و تلقین آنها آن ذکر را، این کرامت را در خود دید با آنکه حال قلبش و علاقه مندیش به امر دنیائی کشف نشده بود ولی به مجرد کشف بی طهارتی قلبش، ازاو سلب شد و به همان سبب هم وی را قابل و صالح ملازمت آن آستان ملک پاسبان مقدسش ندانستند.
بنابراین اگر کسی تأثیر این نحو کرامت را در قسم دادن خداوند -جل شأنه - به حق آن جناب - علیه السلام - ندید، تعجب نکند - زیرا این گونه تأثیر کامل مشروط به آن طهارت است، و باید آن را در خود تحصیل نماید تا آن مقام کمال را دریابد.
مع ذلک بر حسب هر درجه دیگر از طهارت که برای بنده ی مومن به یمن مرتبه محبت و ولایت آن جناب - علیه السلام - در قلبش حاصل شود، پس در اثر همان درجه ی طهارت همان مرتبه در قسم دادن خداوند - جل شأنه - به حق آن حضرت - صلوات الله علیه - و به حق اسم مبارک ایشان در اصلاح مقاصد مهم و آسان شدن امور مشکل، تأثیر حاصل خواهد شد. این موضوع باید میزان کلی و سرمشق برای هر کسی باشد که طالب است قدمی در ساحت قرب الهی یا قرب اولیاء طاهرین او - علیهم السلام- بگذارد.

پي نوشت :

1- دعاء افتتاح، مصباح المتهجد،ص 520.
2-دار السلام عراقی،فصل دوم از باب سوم، قضیه 16.
3- سوره طه، 2/14.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.