استعاره در قرآن

صناعتی ادبی که بدون ادات شباهت چون «شبیه» یا «مِثل» افاده‌ی تساوی معنایی می‌کند. در باب استعاره در علم بلاغت عربی بحث و دسته‌بندی‌های بسیاری صورت گرفته است (قس. Bonebakker, Istiara)؛ این
جمعه، 18 اسفند 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
استعاره در قرآن
استعاره در قرآن

نویسنده: پیتر هیت
مترجم: مسعود صادقی
صناعتی ادبی که بدون ادات شباهت چون «شبیه» یا «مِثل» افاده‌ی تساوی معنایی می‌کند. در باب استعاره در علم بلاغت عربی بحث و دسته‌بندی‌های بسیاری صورت گرفته است (قس. Bonebakker, Istiara)؛ این مدخل به ناچار به دسته‌بندی‌های عمده و کاربردهایی محدود می‌شود که به چند و چون تلاش عالمان دینی برای فهم ظهور و استفاده‌ی استعاره در قرآن مربوط است.

تعریف:

استعاره یکی از نمونه‌های زبان مجازی در تقابل با بیان حقیقی است (قس. Reinert, De Bruijn and Stewart-Robinson, Madjaz). در قلمرو زبان مجازی، استعاره، همانند هم‌طراز نزدیکش تشبیه و تمثیل، به اتصال یا پیوند دو یا چند مفهوم به قصد همانندی یا تساوی معنایی اشاره دارد. عالمان بلاغت عرب به تفصیل در باب اقسام متعدد استعاره و تشبیه سخن گفته‌اند؛ با این حال، تمایز اساسی آنها بین این دو مجاز شبیه تمایزی است که در سنت بلاغی غرب یافت می‌شود. در هر دو سنت، تشبیه از طریق ادات تشبیه حاکی از شباهت، یعنی «مثل»، «همانند» و غیره، افاده‌ی همانندی می‌کند. (مثلاً «در نبرد، این مرد همانند شیر می‌جنگد») اما استعاره بر تساوی معنایی دلالت می‌کند: همپوشی یا «عاریت‌گیری» (استعاره‌ی) معنای آن مستقیم است و مبتنی بر ادات تشبیه نیست (مثلاً «در نبرد، این مرد شیر است»). قرآن مملو از استعاره است. اما مفید است که بین دو نوع استعاره تمایز نهیم. از یک سو، استعاره‌هایی وجود دارد که اهمیت‌شان عمدتاً سبکی و نمادین است- مثل «بال فروتنی» یا «صبح، چون دمیدن گیرد» (تکویر: 18)- و می‌توان آنها را نمونه‌های اعجاز یا سبک تقلیدناپذیر قرآن دانست. از سوی دیگر، تعابیری وجود دارد که بسته به موضع کلامی یا مسلکِ مفسر ممکن است استعاری دانسته شود یا نشود. همانند اکثر سنت‌های بلاغی، عالمان و منتقدان مسلمان از قابلیت‌ها و محدودیت‌های استعاره بحث کرده‌اند. آنان توافق دارند که تا حدی که استعاره مفاهیم عموماً بی‌ربط را پیوند می‌دهد یا مساوی فرض می‌کند، تصاویری می‌آفریند که اثر معنایی یا نیروی زیبایی شناختی چشمگیر دارند. اما می‌توان استعاره‌ها را فراتر از این برد. استعاره‌های مبالغه‌آمیز هرگاه باورناپذیر و مهمل باشند معنا را قلب یا تضعیف می‌کنند. فَن شعر عربی پیشامدرن متضمن بحث‌های بسیاری در باب تناسب معنایی و هنری استعاره‌هایی است که شاعران، به ویژه شاعران «مکتب نو» می‌آفرینند (نک. خلف الله، بدیع). نمایندگان این مکتب، مثل ابوتمّام (د. 231) و بُحتُری (د. حدود 284)، به سبب صورت‌بندی استعاره‌هایی دارای آرایه‌های بلاغی و دیگر صور زبان مجازی‌ای به شهرت رسیدند که ستایشگران و مخالفان مختلفشان آنها را به طور درخشانی جسورانه یا به طرز زننده‌ای نامتعارف می‌دانستند. اما منتقدان همچنین اذعان داشتند که استفاده‌ی مستمر معمولاً از نیروی زیباشناسانه‌ی استعاره‌ها می‌کاهد به گونه‌ای که آنها پیش پا افتاده می‌شوند. مثال فوق‌الذکر «او در نبرد شیر است» نمونه‌ای از چنین استعاره‌های بیش از حد مورد استفاده است.
بین این دو قطب مبالغه‌آمیز و پیش پا افتاده، استعاره‌هایی قرار دارند که وجودشان آشکارا و شاید تقریباً به تدریج قدرت زیبایی شناختی، فصاحت و لطف متن را می‌افزایند: «و از سر مهربانی، بال فروتنی بر آنان [پدر و مادرت] بگستر» (اسراء: 24). وجود این دسته‌ی سوم از استعاره‌ها در قرآن برای عالمان مسلمان یکی از براهین اعجاز قرآن است (نک. Von Grunebaum, I'djaz؛ باقلاّنی، اعجاز، 69-112؛ جرجانی، دلائل، 66-73، 262 به بعد). همان‌طور که جرجانی بیان می‌کند «کلام سزاوار نام فصیح نیست مگر اینکه معنا بر بیان پیشی جوید و بیان بر معنا» (جرجانی، دلائل، 267). این کاری است که استعاره‌ای خوب انجام می‌دهد.
سیوطی (د. 911) در کتابش اتقان تعاریف متعددی از استعاره ذکر می‌کند. انتخاب خود او چنین است: «ذات استعاره این است که کلمه از چیزی عاریه شود که برای آن شناخته شده و به چیزی اطلاق شود که برای آن ناشناخته است». به عبارت دیگر، استعاره هنگامی واقع می‌شود که مفهومی از قلمرو معنایی مرسومش عاریه شود و در قلمرو معنایی که معمولاً در آن به کار نمی‌رود، به کار برده شود. برای مثال در آیه‌ی قرآنی بالا، «بال» از تعریف معمولش به عنوان عضوی از پرنده که به آن قدرت پرواز کردن می‌دهد «عاریه» می‌شود و سپس برای تعیین یک جنبه از احترام فرزند به پدر و مادرش به کار می‌رود. قدرت این استعاره به واسطه‌ی دلالتش بر اینکه فرزند فروتن، به عنوان نشانه‌ی تواضع، «بالش» را به عنوان نماد بی‌نیازی «می‌گسترد»، افزایش می‌یابد. سیوطی در ادامه می‌گوید: «مقصود از استعاره پرده برداشتن از وجهی است که پنهان است، تأکید بر چیزی است که به قدر کافی روشن نیست، مبالغه کردن یا دست یافتن به پیوند یا همپوشی (مفاهیم) است» (اتقان، 780/2-781).

کاربرد و تفسیر:

قرآن مملو از استعاره است. اما مفید است که بین دو نوع استعاره تمایز نهیم. از یک سو، استعاره‌هایی وجود دارد که اهمیت‌شان عمدتاً سبکی و نمادین است- مثل «بال فروتنی» یا «صبح، چون دمیدن گیرد» (تکویر: 18)- و می‌توان آنها را نمونه‌های اعجاز یا سبک تقلیدناپذیر قرآن دانست. از سوی دیگر، تعابیری وجود دارد که بسته به موضع کلامی یا مسلکِ مفسر ممکن است استعاری دانسته شود یا نشود. نمونه‌های برجسته‌ی این مقوله‌ی دوم تعابیر قرآنی‌ای است که اوصاف جسمانی یا اعمال ذهنی یا عاطفی به خدا نسبت می‌دهند. این استعاره‌ها موضوع مجادلات کلای زیادی بین معتزله و مخالفانشان شدند (نک. Gimaret, Mu'tazila). نمونه‌های شاخص اسناد اوصاف جسمانی مثل «وجه»، «دست» و «ران» یا حالات عاطفی مثل «رحمت» یا «غضب» به خداوند است؛ یا تصاویر قرآنی از فاعلیت یا افعال خدا به وسیله‌ی توصیف فیزیکی (برای مثال، خلقت آدم به وسیله‌ی خدا یا جلوس او بر عرش). مسئله‌ی مورد بحث در اینجا این است که آیا چنین اسنادهایی «استعاری» بودند یا «حقیقی». از یک سو، موضع کلامی معتزله بود که اعتقاد داشتند خدا متعالی از تصویر جسمانی است؛ از این‌رو، اشارات قرآن به اینکه خدا اوصاف جسمانی یا عواطف انسانی دارد «استعاری» بودند (Gimaret, Mu'tazila, 788-789). اما مکاتب کلامی دیگر، مثل حنبلیان و ظاهریان، اعتقاد داشتند که معانی ظاهری در قرآن را معنای حقیقی باید دانست. موضعی که اشاعره ابداع کردند موضعی میانه بود؛ آنها بر این عقیده بودند که باید معنای ظاهری قرآن را «بدون پرسش از چگونگی» (بِلاکَیف) اخذ کرد. آنچه درباره‌ی موضوع استعاره دارای اهمیت خاصی است این است که زمینه‌ای فراهم می‌آورد برای بررسی اینکه چگونه حتی تعیین اینکه چه چیز حقیقی است و چه چیز استعاری به سادگی به موضوع مناقشه‌ی داغ کلامی می‌انجامد، به ویژه هنگامی که حقیقت لفظی متن دینی یکی از اصول اعتقادی باشد.
گاهی مجادله‌های کلامی بیشتر از آنکه به وضوح حل و فصل شوند از طریق بحثی طولانی مطرح می‌شوند. شور و هیجان برای مدتی به شدت شعله‌ور می‌شود، اما شعله‌های سرانجام فروکش می‌کند، شاید به همین نحو، آن استعاره‌هایی که از آنها غالباً بسیار استفاده می‌شد پیش پا افتاده شدند. از این‌رو، تا زمان سیوطی، اشاره‌ی قرآن به اینکه خدا اوصافی جسمانی مثل چهره یا دست دارد نمونه‌ای از آیات متشابه یا تأویل‌پذیر قرآن دانسته می‌شد و نه موضوعی برای بحث مبسوط کلامی (سیوطی، اتقان، 639/1-670). در این بافت، وی به ویژه آیه‌ی 7 آل عمران را ذکر می‌کند:
اوست کسی که این کتاب را بر تو فرو فرستاد. پاره‌ای از آن، آیات محکم است، آنها مادر کتابند؛ و پاره‌ای دیگر متشابهاتند، اما کسانی که در دل‌هایشان انحراف است برای فتنه‌جویی و طلب تأویل آن از متشابه آن پیروی می‌کنند، با آنکه تأویلش را جز خدا کسی نمی‌داند و ریشه‌داران در دانش می‌گویند: ما بدان ایمان آوردیم، زیرا همه از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان کسی متذکر نمی‌شود.
سیوطی در بحثش از آیات محکم و متشابه موضعی تفسیری اتخاذ می‌کند که تا عصر او در بین مفسران جریان اصلی تسنن تبدیل به ضابطه شده بود. این رویکرد ذاتاً بر آن بود که هرچند ممکن است برخی آیات یا جزء‌هایی از قرآن متشابه دانسته شود، اما معنایشان در بافت آیات محکم قابل فهم است (نک. Ayoub, Quran, ii, 250-46). نمونه‌ای از این رویکرد مربوط به استعاره در خود این آیه وجود دارد که معنای عبارت «مادر کتاب» با اصطلاح «محکم» تعریف می‌شود. به عبارت دیگر، این آیه به «مادر» حقیقی اشاره نمی‌کند، بلکه به «معنای صریح و روشن» [=محکم] اشاره دارد. جالب اینکه این رویکرد تفسیری تا حد زیادی عکس تعریف سیوطی از استعاره است که در بالا ذکر شد: «ذات استعاره این است که کلمه از چیزی عاریه شود که برای آن شناخته شده است و به چیزی اطلاق شود که برای آن ناشناخته است». به جای حرکت از شناخته به ناشناخته، آن‌گونه که در پدید آمدن استعاره صورت می‌گیرد، مفسران سنتی محتوای معنایی عبارتی متشابه، مثل استعاره‌ها، را از طریق ارجاع به عبارت‌هایی روشن و صریح و شناخت شده تعیین می‌کنند که در غیر این صورت حوزه‌ی معنایی بسیار فراخی را پدید می‌آورد. هدف در اینجا محدود کردن تفسیر است که ممکن است از مرزهای مقبول ایمان تجاوز کند.
اگر مفسران سنتی حدود تفسیر استعاره را با تکیه بر آیات غیرمجازی قرآن محدود می‌کنند، فیلسوفان مسلمان همین کار را با تکیه بر تفسیر عقلی انجام می‌دهند. نمونه‌ی نوعی این رویکرد ابن‌رشد (د. 595) در اثرش فصل المقال است. ابن‌رشد، همانند رویکردهای ابن‌سینا (د. 428) و فارابی (د. 339) و به تبع سنت هرمنوتیکی‌ای که اصل آن را تا افلاطون و رواقیان می‌توان دنبال کرد، بین مراتب توانایی فکری انسان و قابلیت حاصل از آنها برای ارزیابی ارزش صدق یک متن تمایز می‌گذارد. از نظر او «برهان»، یعنی تکیه بر استدلال قیاسی، طریق روشن حق است. با این حال، وی اذعان دارد که افراد نسبتاً کمی قابلیت فکری تبحر یافتن در فلسفه و بنابراین به کار گرفتن برهان به نحو مؤثر را دارند. اما دین باید در دسترس همه باشد. بنابراین، استعاره و دیگر صنعت‌های بلاغی جزء لازم متنی دینی مثل قرآن هستند، تا همه‌ی اصناف آدمیان متقاعد شوند که به پیامش ایمان آورند. همان‌طور که ابن‌رشد (فصل، 6، همچنین 30-31؛ ترجمه‌ی انگلیسی، 49، 59) بیان می‌کند:
خدا نسبت به آن دسته از بندگانش که به دلیل طبایع، عادات و فقدان قوای تعلیمی‌شان دسترسی به برهان ندارند، مهربان بوده است. برای آنها تصویرها و صورت‌هایی از این امور ساخته است و از آنها خواسته است این تصویرها را که از طریق نشانه‌های مشترک برای همه‌ی انسانها، یعنی نشانه‌های جدلی و بلاغی، پدید آمده‌اند، بپذیرند.
بنابراین، وجود صناعت‌های بلاغی مثل استعاره‌ها در قرآن از نظر فیلسوفان ابزار ارتباطی ضروری است. فصاحت و زیبایی آنها برهان مسلّمی بر اعجاز این متن مقدس است، اما آنها همچنین جزء لاینفک کارآمدی طبیعی آن‌اند: آنها برای ترغیب به پذیرش و القای باور در بین توده‌ی مردم لازمند.
موضع تفسیری سومی نیز نسبت به استعاره‌های قرآن مطرح شده است. این رویکرد در پی محدود کردن تفسیر استعاره‌ها نبوده است، بلکه در عوض در پی اصلاح و بهبود فهم معنا و اهمیت آنها از طریق شرح و بسط یا مراقبه و تأمل بوده است. نمونه‌های برجسته‌ی این گرایش عارفان‌اند، در عین حال گروه‌های بسیاری (اسماعیلیه، حروفیه و غیره) که نگاهشان به اسلام حاوی بُعدی باطنی است نیز آن را پذیرفته‌اند. نمونه‌ی اصلی مشهور این گرایش غزالی (د. 505) است. از نظر او، زبان نمادین قرآن موضوعی برای تأمل ژرف است، راهی است که مؤمنان را قادر می‌سازد از عالم جسمانی فعالیت انسان به قلمرو روحانی حقیقت الهی گذر کنند. نمونه‌ی رویکرد او رساله‌اش مشکاة الانوار است. این اثر بیشتر مبتنی بر آیه‌ی نور (نور: 35) است.
خدا نور آسمان‌ها و زمین است. مَثَل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی هست و آن چراغ در شیشه‌ای است. آن شیشه گویی اختری درخشان است که از درخت خجسته‌ی زیتونی که نه شرقی است و نه غربی افروخته می‌شود. نزدیک است که روغنش- هرچند بدان آتشی نرسیده باشد- روشنی بخشد. روشنی روی روشنی است. خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت می‌کند، و این مثل‌ها را خدا برای مردم می‌زند و خدا به هر چیزی دانا است.
نمونه‌ی بارز روش غزالی بحث او درباره‌ی این استعاره است: «خدا نور آسمان‌ها و زمین است». غزالی درباره‌ی معنای نور میان سه سطح تمایز نهاد. سطح نخست سطح پدیدار فیزیکی است، که از طریق آن چشم انسان زمین را با نور خورشید می‌بیند. سطح دوم سطح ذهنی است، که بینایی آن قوه‌ی عقل روشنایی یافته به نور حقیقت است که در خود قرآن یافت می‌شود. سرانجام، بعد روحانی وجود دارد که شهود عرفانی با پرتو نورِ حضور الهی روشنایی می‌یابد. از نظر غزالی، مؤمن بالغ کسی است که به ادراک هر یک از این سطوح معرفت دست یابد (غزالی، مشکاة الانوار، 41-64؛ ترجمه‌ی انگلیسی، 79-121).
واضح است که مباحث کلامی و هرمنوتیکی‌ای که وجود استعاره‌ها در قرآن ممکن است برانگیزد، می‌تواند درست همان‌قدر حایز اهمیت باشد که آثار بلاغی یا زیبایی شناختی‌شان- آن مباحث به اندازه این آثار مهمند. این امر حاکی از اقتضای این اندیشه است که چگونگی فهم یک متن بیشتر به رویکرد تفسیری یا موضع کلامی‌ای بستگی دارد که فرد در مطالعه‌اش در پیش می‌گیرد. نیز نک. زبان و سبک قرآن؛ ساختارهای ادبی قرآن؛ تصویرپردازی نمادین.
منابع تحقیق:
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1392)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمه‌ی حسین خندق‌آبادی و دیگران، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط