چالش هاي حضور
نويسنده: مصطفي دلاورپور اقدم
(آسيب شناسي چالش هاي فراراه اصولگرايان در انتخابات رياست جمهوري)
در اين راستا طبيعي است كه به هر ميزان كانديداهاي اصول گرا متمركزتر باشند، ضريب احتمال پيروزي آنان نيز افزايش مييابد، ولي تجربه انتخابات هشتمين دوره مجلس شوراي اسلامي، نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري و دوره سوم شوراهاي اسلامي شهر و روستا بيانگر اين واقعيت است، كه وحدت اصول گرايان در صحنه عمليات با موانع كاركردي و مفهومي روبروست.
بنابراين مهمترين دلايل عدم اجماع جبهه اصولگرا بر كانديدايي واحد عبارتند از :
از شاخص هاي يك نظام سياسي، تاثير گذاري و تاثير پذيري از پويش ها و روندهاي جهاني منطقه اي و داخلي است. به عنوان مثال، در سطح بين المللي، متغيرهايي ؛ مانند بحران مالي جهاني و تاثير آن بر نظام امنيت اقتصادي كشور، چالشهاي جهان اسلام و تاثير آن بر وحدت ملي، دورنماي قيمت جهاني نفت و تاثير آن بر تحقق رديفهاي بودجه طرح هاي عمراني و خدماتي، نقش ايران در سازمانهاي بين المللي در سطح منطقه اي و متغيرهايي؛ مانند دورنماي مديريت تنش با ايالات متحده، نحوه مقابله با آسيبهاي احتمالي، حضور نظامي ـ امنيتي امريكا و ناتو در محيط پيراموني جمهوري اسلامي ايران، نحوه پيشگيري از ايجاد و گسترش تنش هاي قومي ـ فرقه اي، تقويت همگرايي منطقه اي، تقويت بازدارندگي نظام در برابر تهاجمهاي احتمالي، و در سطح داخلي مؤلفه هايي؛ مانند نحوه مديريت كلان ديپلماسي هسته اي، اشتغال زايي، جذب سرمايهگذاري، نحوه مقابله با فقر و ركود تورمي.
آسيبهاي اجتماعي، مانند تغيير در الگوي توزيع، مصرف و گسترش مواد مخدر، قانونمند شدن نظام جامعه امنيت اجتماعي، نحوه حداكثر سازي ضمانتهاي اجرايي و قضايي در چارچوب نظام مردم سالاري ديني و حقوق مدني؛ از مهمترين مقوله هايي هستند كه احزاب و تشكلهاي سياسي با مانور بر روي آنها براي اثر گذاري بر مديريت افكار عمومي در زمان انتخابات استفاده ميكنند. به طوري كه هر حزب و تشكل سياسي اي كه بتواند در تبليغات انتخاباتي خود با كمترين هزينه، فرمول قابل اجرايي را ارائه دهد، طبيعي است كه قدرت جذب آرا بيشتري را به ويژه از ميان اكثريت خاموش جامعه خواهد داشت.(راي دهندگاني كه با هيچ كدام از تشكلهاي اصولگرا و اصلاح طلب گرايش نداشته و بر اساس برنامه هاي اعلامي كانديداها و شرايط موجود در انتخابات حضور مييابند، به جمعيت خاموش معروف هستند) در اين ميان يكي از موانع حضور حداكثري مردم، اعتقاد آنان به شعار زدگي در ميان كانديداهاست و بايسته است جامعه به كانون يقين برسد كه شعارهاي تبليغاتي اصولگرايان در صحنه عملياتي قابل اجرا خواهد بود.
هم اكنون جامعه روحانيت مبارز، مجمع روحانيون و حزب مؤتلفه اسلامي، سه تشكل سياسي شناخته شده در جامعه هستند و ساير تشكلها هنوز نتوانسته اند مرام نامه خود را در سطح ملي به صورت نسبي توسعه دهند، به طوري كه با نزديك شدن به زمان رقابتهاي انتخاباتي، نام تشكل هايي از جبهه اصول گرايي به گوش مي رسد كه تا كنون اسم آنها در ميان جامعه شنيده نشده و صرفآ با هدف مشاركت در توزيع قدرت وارد رقابت ميشوند، كه ميتوانند تا حدودي بر فرآيند وحدت اصولگرايان نيز تاثير منفي بگذارند. به عبارتي با نزديك شدن به زمان انتخابات، تنوع احزاب نيز در جامعه پررنگتر شده و تشكل هايي كه تا كنون فعاليت تاثيرگذاري در فرآيند توسعه سياسي نداشته اند، با حمايت از كانديدايي خاص تلاش مينمايند خود را در معادلات سياسي داخلي وارد بازي كرده و در صورت پيروزي كانديداي مورد نظر از دولت آينده سهم خواهي نمايند.
هدف تمامي احزاب و تشكلهاي سياسي، دستيابي به قدرت است و هر گاه تشكلهاي سياسي دستيابي به قدرت را در جهت تكليف محوري و خدمت رساني به جامعه مورد نظر قرار دهند ميتوان آن را به عنوان حركتي اصولگرايانه تعريف نمود و بالتبع زمينه اجماع براي انتخاب كانديداي واحد نيز بيشتر فراهم ميشود، ولي آسيب جدي به فرايند وحدت هنگامي است كه هر جريان اصولگرايي، تفسير خود از اولويتها، چالش ها و راهكارهاي فراروي نظام را حقيقت مطلق قلمداد نموده و حركت خود را عين خدمت رساني به جامعه ارزيابي نمايد و يكي از راهكارهاي مقابله با اين آسيب اين است كه جبهه اصولگرايي با عدم عضوگيري از جريان هاي افراطي و تاكيد بر حلقه هاي مفقوده مشترك، در جهت انسجام بخشي به ساختار وحدت استفاده نمايد.
يكي از موانع وحدت اصولگرايان، عدم اجماع عقلي و قلبي نسبت به تعريف جامعي از اصولگرايي به دور از انحصار گرايي تفسير است، در حالي كه اگر به شاخصهاي رهبر فرزانه انقلاب از اصولگرايي عمل شود، بسياري از موانع مفهومي براي وحدت طيفهاي اصولگرا (محافظه كاران سنتي، نومحافظه كاران انقلابي تحول خواه و اصولگرايان اصلاح طلب) فراهم ميشود؛ زيرا اصلاحطلبي از شاخصهاي اصولگرايي است و هر تفكر و اقدامي كه در راه عزت، حكمت و مصلحت و برگرفته از آرمانهاي انقلاب، مباني انديشه سياسي امام(رحمت الله علیه) و نظام مردم سالاري ديني باشد در چارچوب اصولگرايي است و تفسيرهاي انحصار گرايانه احزاب و تشكلهاي منتسب به اصولگرايان فقط ميتواند بستر شكاف ميان آنان را گسترش دهد.
تجربه اندوزي انتخابات گذشته ثابت كرده رهنمودهاي رهبر فرزانه انقلاب نقش بي بديلي را درجهتگيري و مشاركت نيروهاي انقلابي جامعه ايفا كرده و طبيعي است كه به هر ميزان جهتگيري كانديداهاي رياست جمهوري و يا نمايندگي مجلس با بيانات ايشان هم پوشاني داشته باشد به همان ميزان زمينه دستيابي به يك كانديداي مرضي الطرفين بيشتر است.
تعريف رهبر فرزانه انقلاب از اصولگرايي به يك جريان سياسي خاصي منتسب نيست، بلكه هشت بند مورد نظر ايشان، نقش يك منشور وحدت را ايفا ميكند، منتهي آسيب هنگامي است كه هر يك از اصولگريان تلاش نمايد يا تفسير انحصاري، رئوس برنامههاي خود را نزديكتر از ساير جناحهاي سياسي به بيانات ايشان معرفي كند.
رهبر معظم انقلاب شاخص ها را تعيين نموده و مصداق يابي آن را بر عهده ملت فهيم ايران واگذار كرده اند. ايشان اصلاحات را به مفهوم صحيح آن جزو مباني اصولگرايي بر شمرده و فرموده اند: «اصلاحات اصولگرايانه و اصولگرايي مصلحانه در هم تنيده هستند و با اصلاحات آمريكايي و اصلاحات رضا خاني، كه در واقع افسادات هستند و نه اصلاحات، كاملا متفاوت اند».
مقام معظم رهبري در ديدار با كارگزاران نظام در 29 خرداد 1385 فرمودند: « هر كاري كه از لحاظ علمي، عملي، ديني، اخلاقي، اجتماعي و سياسي در جهت پيشرفت مردم عزيز باشد، يك حركت اصلاحي است و مردم از آن حمايت ميكنند».
يكي از مهمترين مزيتهاي تكليف محوري به بيانات رهبر فرزانه انقلاب اين است كه از محدود شدن دامنه اصولگرايي و بينش هاي تنگ نظرانه جلوگيري مي شود و ميتواند بخش قابل توجهي از آفندهاي جنگ تبليغاتي غرب براي ايجاد دودستگي در جبهه اصول گرايي را خنثي نموده و بستر تدوين منشور اصول گرايي به عنوان يكي از ساز و كارهاي تحكيم وحدت را فراهم نمايد.
- فقدان اجماع احزاب و تشكل هاي اصولگرا نسبت به آرايش شوراي يازده نفره؛
- فقدان تجربه احزاب اصولگرا به كار گروهي؛
- نياز جامعه به عملگرايي كارگزاران به شعارهاي انقلاب، عدالت محوري و تحول بنيادين در ساختار نظام اقتصادي بيمار كشور؛
- سر خوردگي و بي اعتمادي نسبي مردم به احزاب و تشكلهاي سياسي به دليل عدم عملگرايي به شعارهاي انتخاباتي؛
- عدم چينش مناسب اشخاص كاريزماتيك اصولگرا در شوراي يازده نفره.
بافت جامعه شناختي مردم ايران اثبات نموده كه گرايش جامعه به سمت افراد كاريزماتيك توانسته معادلات سياسي داخلي را تغيير دهد كه از مصاديق آن ميتوان به شاخصهاي بالاي حضرت امام خميني (ره) اشاره كرد كه نقش مهمي را در پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايفا نمود.
منبع: پگاه حوزه
/خ
مقدمه
در اين راستا طبيعي است كه به هر ميزان كانديداهاي اصول گرا متمركزتر باشند، ضريب احتمال پيروزي آنان نيز افزايش مييابد، ولي تجربه انتخابات هشتمين دوره مجلس شوراي اسلامي، نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري و دوره سوم شوراهاي اسلامي شهر و روستا بيانگر اين واقعيت است، كه وحدت اصول گرايان در صحنه عمليات با موانع كاركردي و مفهومي روبروست.
بنابراين مهمترين دلايل عدم اجماع جبهه اصولگرا بر كانديدايي واحد عبارتند از :
1. فقدان ثبات فكري - رويه اي اصولگرايان در قبال نيازها، چالشها و راهكارهاي فراروي نظام
از شاخص هاي يك نظام سياسي، تاثير گذاري و تاثير پذيري از پويش ها و روندهاي جهاني منطقه اي و داخلي است. به عنوان مثال، در سطح بين المللي، متغيرهايي ؛ مانند بحران مالي جهاني و تاثير آن بر نظام امنيت اقتصادي كشور، چالشهاي جهان اسلام و تاثير آن بر وحدت ملي، دورنماي قيمت جهاني نفت و تاثير آن بر تحقق رديفهاي بودجه طرح هاي عمراني و خدماتي، نقش ايران در سازمانهاي بين المللي در سطح منطقه اي و متغيرهايي؛ مانند دورنماي مديريت تنش با ايالات متحده، نحوه مقابله با آسيبهاي احتمالي، حضور نظامي ـ امنيتي امريكا و ناتو در محيط پيراموني جمهوري اسلامي ايران، نحوه پيشگيري از ايجاد و گسترش تنش هاي قومي ـ فرقه اي، تقويت همگرايي منطقه اي، تقويت بازدارندگي نظام در برابر تهاجمهاي احتمالي، و در سطح داخلي مؤلفه هايي؛ مانند نحوه مديريت كلان ديپلماسي هسته اي، اشتغال زايي، جذب سرمايهگذاري، نحوه مقابله با فقر و ركود تورمي.
آسيبهاي اجتماعي، مانند تغيير در الگوي توزيع، مصرف و گسترش مواد مخدر، قانونمند شدن نظام جامعه امنيت اجتماعي، نحوه حداكثر سازي ضمانتهاي اجرايي و قضايي در چارچوب نظام مردم سالاري ديني و حقوق مدني؛ از مهمترين مقوله هايي هستند كه احزاب و تشكلهاي سياسي با مانور بر روي آنها براي اثر گذاري بر مديريت افكار عمومي در زمان انتخابات استفاده ميكنند. به طوري كه هر حزب و تشكل سياسي اي كه بتواند در تبليغات انتخاباتي خود با كمترين هزينه، فرمول قابل اجرايي را ارائه دهد، طبيعي است كه قدرت جذب آرا بيشتري را به ويژه از ميان اكثريت خاموش جامعه خواهد داشت.(راي دهندگاني كه با هيچ كدام از تشكلهاي اصولگرا و اصلاح طلب گرايش نداشته و بر اساس برنامه هاي اعلامي كانديداها و شرايط موجود در انتخابات حضور مييابند، به جمعيت خاموش معروف هستند) در اين ميان يكي از موانع حضور حداكثري مردم، اعتقاد آنان به شعار زدگي در ميان كانديداهاست و بايسته است جامعه به كانون يقين برسد كه شعارهاي تبليغاتي اصولگرايان در صحنه عملياتي قابل اجرا خواهد بود.
2. جايگزيني سهم خواهي به جاي تكليف محوري
3. فقدان نظام حزبي منسجم
هم اكنون جامعه روحانيت مبارز، مجمع روحانيون و حزب مؤتلفه اسلامي، سه تشكل سياسي شناخته شده در جامعه هستند و ساير تشكلها هنوز نتوانسته اند مرام نامه خود را در سطح ملي به صورت نسبي توسعه دهند، به طوري كه با نزديك شدن به زمان رقابتهاي انتخاباتي، نام تشكل هايي از جبهه اصول گرايي به گوش مي رسد كه تا كنون اسم آنها در ميان جامعه شنيده نشده و صرفآ با هدف مشاركت در توزيع قدرت وارد رقابت ميشوند، كه ميتوانند تا حدودي بر فرآيند وحدت اصولگرايان نيز تاثير منفي بگذارند. به عبارتي با نزديك شدن به زمان انتخابات، تنوع احزاب نيز در جامعه پررنگتر شده و تشكل هايي كه تا كنون فعاليت تاثيرگذاري در فرآيند توسعه سياسي نداشته اند، با حمايت از كانديدايي خاص تلاش مينمايند خود را در معادلات سياسي داخلي وارد بازي كرده و در صورت پيروزي كانديداي مورد نظر از دولت آينده سهم خواهي نمايند.
4. تفسيرهاي انحصار گرايانه
هدف تمامي احزاب و تشكلهاي سياسي، دستيابي به قدرت است و هر گاه تشكلهاي سياسي دستيابي به قدرت را در جهت تكليف محوري و خدمت رساني به جامعه مورد نظر قرار دهند ميتوان آن را به عنوان حركتي اصولگرايانه تعريف نمود و بالتبع زمينه اجماع براي انتخاب كانديداي واحد نيز بيشتر فراهم ميشود، ولي آسيب جدي به فرايند وحدت هنگامي است كه هر جريان اصولگرايي، تفسير خود از اولويتها، چالش ها و راهكارهاي فراروي نظام را حقيقت مطلق قلمداد نموده و حركت خود را عين خدمت رساني به جامعه ارزيابي نمايد و يكي از راهكارهاي مقابله با اين آسيب اين است كه جبهه اصولگرايي با عدم عضوگيري از جريان هاي افراطي و تاكيد بر حلقه هاي مفقوده مشترك، در جهت انسجام بخشي به ساختار وحدت استفاده نمايد.
يكي از موانع وحدت اصولگرايان، عدم اجماع عقلي و قلبي نسبت به تعريف جامعي از اصولگرايي به دور از انحصار گرايي تفسير است، در حالي كه اگر به شاخصهاي رهبر فرزانه انقلاب از اصولگرايي عمل شود، بسياري از موانع مفهومي براي وحدت طيفهاي اصولگرا (محافظه كاران سنتي، نومحافظه كاران انقلابي تحول خواه و اصولگرايان اصلاح طلب) فراهم ميشود؛ زيرا اصلاحطلبي از شاخصهاي اصولگرايي است و هر تفكر و اقدامي كه در راه عزت، حكمت و مصلحت و برگرفته از آرمانهاي انقلاب، مباني انديشه سياسي امام(رحمت الله علیه) و نظام مردم سالاري ديني باشد در چارچوب اصولگرايي است و تفسيرهاي انحصار گرايانه احزاب و تشكلهاي منتسب به اصولگرايان فقط ميتواند بستر شكاف ميان آنان را گسترش دهد.
تجربه اندوزي انتخابات گذشته ثابت كرده رهنمودهاي رهبر فرزانه انقلاب نقش بي بديلي را درجهتگيري و مشاركت نيروهاي انقلابي جامعه ايفا كرده و طبيعي است كه به هر ميزان جهتگيري كانديداهاي رياست جمهوري و يا نمايندگي مجلس با بيانات ايشان هم پوشاني داشته باشد به همان ميزان زمينه دستيابي به يك كانديداي مرضي الطرفين بيشتر است.
تعريف رهبر فرزانه انقلاب از اصولگرايي به يك جريان سياسي خاصي منتسب نيست، بلكه هشت بند مورد نظر ايشان، نقش يك منشور وحدت را ايفا ميكند، منتهي آسيب هنگامي است كه هر يك از اصولگريان تلاش نمايد يا تفسير انحصاري، رئوس برنامههاي خود را نزديكتر از ساير جناحهاي سياسي به بيانات ايشان معرفي كند.
رهبر معظم انقلاب شاخص ها را تعيين نموده و مصداق يابي آن را بر عهده ملت فهيم ايران واگذار كرده اند. ايشان اصلاحات را به مفهوم صحيح آن جزو مباني اصولگرايي بر شمرده و فرموده اند: «اصلاحات اصولگرايانه و اصولگرايي مصلحانه در هم تنيده هستند و با اصلاحات آمريكايي و اصلاحات رضا خاني، كه در واقع افسادات هستند و نه اصلاحات، كاملا متفاوت اند».
مقام معظم رهبري در ديدار با كارگزاران نظام در 29 خرداد 1385 فرمودند: « هر كاري كه از لحاظ علمي، عملي، ديني، اخلاقي، اجتماعي و سياسي در جهت پيشرفت مردم عزيز باشد، يك حركت اصلاحي است و مردم از آن حمايت ميكنند».
يكي از مهمترين مزيتهاي تكليف محوري به بيانات رهبر فرزانه انقلاب اين است كه از محدود شدن دامنه اصولگرايي و بينش هاي تنگ نظرانه جلوگيري مي شود و ميتواند بخش قابل توجهي از آفندهاي جنگ تبليغاتي غرب براي ايجاد دودستگي در جبهه اصول گرايي را خنثي نموده و بستر تدوين منشور اصول گرايي به عنوان يكي از ساز و كارهاي تحكيم وحدت را فراهم نمايد.
5. فقدان انسجام فكري - رويه اي نسبت به تركيب و يا كانديداي منتخب شوراي اصولگرايان
- فقدان اجماع احزاب و تشكل هاي اصولگرا نسبت به آرايش شوراي يازده نفره؛
- فقدان تجربه احزاب اصولگرا به كار گروهي؛
- نياز جامعه به عملگرايي كارگزاران به شعارهاي انقلاب، عدالت محوري و تحول بنيادين در ساختار نظام اقتصادي بيمار كشور؛
- سر خوردگي و بي اعتمادي نسبي مردم به احزاب و تشكلهاي سياسي به دليل عدم عملگرايي به شعارهاي انتخاباتي؛
- عدم چينش مناسب اشخاص كاريزماتيك اصولگرا در شوراي يازده نفره.
بافت جامعه شناختي مردم ايران اثبات نموده كه گرايش جامعه به سمت افراد كاريزماتيك توانسته معادلات سياسي داخلي را تغيير دهد كه از مصاديق آن ميتوان به شاخصهاي بالاي حضرت امام خميني (ره) اشاره كرد كه نقش مهمي را در پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايفا نمود.
6.فقدان تميز مناسب بين نقادي منصفانه و فضاي تخريب
7.افزايش اصطكاك سياسي ميان دولت و مجلس
منبع: پگاه حوزه
/خ