ایران، مرکز علمی جهان

از زمان پیدایش اسلام در عربستان، مسجد به عنوان مرکزی برای کارهای علمی، جایگاه خاصّی پیدا کرده بود. این سنّت در ایران هم ادامه پیدا کرد و تقریباً در همه‌ی مساجد بزرگ شهرهای اسلامی، حلقه‌های درس
يکشنبه، 20 اسفند 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ایران، مرکز علمی جهان
 ایران، مرکز علمی جهان

نویسنده: حسین بکایی
از زمان پیدایش اسلام در عربستان، مسجد به عنوان مرکزی برای کارهای علمی، جایگاه خاصّی پیدا کرده بود. این سنّت در ایران هم ادامه پیدا کرد و تقریباً در همه‌ی مساجد بزرگ شهرهای اسلامی، حلقه‌های درس معتبری تشکیل می‌شد. به جز این مراکز، مدرسه‌هایی هم در شهرهای بزرگ دایر بود که در آن‌ها دانشمندان رشته‌های مختلف علمی، مشغول درس و بحث بودند.
به جز مدرسه‌ها و مسجدها کتابخانه‌های بزرگی هم در شهرها ساخت شده بود و در هر کدام هزاران هزار جلد کتاب در موضوع‌های مختلف نگهداری می‌شد. این کتابخانه‌ها هم محلّی برای تجمّع دانشمندان به حساب می‌آمد. در برخی از این کتابخانه‌ها برای کسانی که از شهرهای دور می‌آمدند، مقررّی تعیین می‌شد و مخارج زندگی و اقامت آنان را در مدت استفاده از کتابخانه پرداخت می‌کردند. علوم اسلامی از زمان پیامبر شروع شد، امّا پس از رحلت او بود که اهمیّت این شاخه از علوم برای مسلمانان آشکار شد. برای نمونه، در زمان پیامبر، علم قرائت قرآن آغاز شد، امّا پس از رحلت آن حضرت در روش‌های خواندن قرآن بین مسلمانان اختلاف نظر افتاد و نظریه‌های مختلفی داده شد. کتابخانه‌های بزرگ را بیشتر شاهان سامانی و بویهی ساخته و تجهیز کرده بودند و این کار، جزو افتخارات شاهان این سلسله‌ها به حساب می‌آمد. از میان این کتابخانه‌ها می‌توان به این موارد اشاره کرد:
در بغداد، کتابخانه‌ی بزرگ بیت‌الحکمه که هارون، خلیفه‌ی عبّاسی ساخته بود و پسرش مأمون آن را وسعت داده بود.
ابونصر شاپوربن اردشیر، وزیر آل‌بویه، در بغداد کتابخانه‌ای داشت که بیش از ده‌هزار جلد کتاب در آن بود. (این کتابخانه در درگیری‌های سنیان بغداد با شیعیان، آتش گرفت.)
کتابخانه‌ی عضدالدّوله‌ی دیلمی در شیراز که می‌گفتند هیچ کتابی تا عهد عضدالدّوله در انواع علوم تألیف نشده بود مگر آن که در آن کتابخانه جمع شده باشد.
کتابخانه‌ی ابوالفضل بن العمید، وزیر معروف آل‌بویه.
جانشین ابن‌العمید در ری کتابخانه‌ی بزرگی داشت که می‌گفت چهارصد بار شتر می‌شود. (کتاب‌های مربوط به کلام و فلسفه و علوم مذهب شیعه‌ی این کتابخانه را محمود غزنوی پس از فتح ری آتش زد و باقی را بر صد شتر بار کرد و به غزنین برد.)
در رامهرمز عضدالدّوله‌ی دیلمی کتابخانه‌ی بزرگی ساخته بود که محلّ تدریس کلام معتزلی بود.
در بصره نیز عضدالدّوله‌ی دیلمی کتابخانه‌ی بزرگی ساخته و برای استفاده کنندگان از آن، مقرّری تعیین کرده بود.
در بخارا شاهان سامانی کتابخانه‌ی بزرگی دایر کرده بودند که در دوره‌ای ابن‌سینا از آن استفاده کرده بود.
گذشته از این‌ها در بیمارستان‌های شهرهای بزرگ، مثل ری و بغداد و نیشابور، ضمن عرضه‌ی خدمات پزشکی، علم پزشکی هم آموزش داده می‌شد.
خانقاه‌ها هم مراکز آموزشی دیگری بودند که البته آموزش در آن‌ها با آموزش در مدرسه‌ها و مسجدها و بیمارستان‌ها تفاوت فراوان داشت.
درس مشترک همه‌ی این مدرسه‌ها زبان و ادبیات عرب بود. دانشجویان این مدرسه‌ها پس از آموختن عربی، به آموزش علوم اسلامی مشغول می‌شدند. علومی که در هر مدرسه آموزش می‌‌دادند، براساس مذهب سازندگان و مدیران مدرسه تعین می‌شد. برای مثال، در مدرسه‌ای که شیعیان می‌ساختند، همه‌ی درس‌ها براساس مذهب شیعه بود. در مدرسه‌ای هم که حنفی مذهبان می‌ساختند، فقه و حدیث و قرآن براساس مذهب حنفی تدریس می‌شد.
دلیل این محدودیت‌ها و تقسیم‌بندی‌های مذهبی این بود که سازندگان این مدرسه‌ها با این کار به دنبال اجر اُخروی بودند و معتقد بودند که با این کار به ترویج دین اسلام کمک می‌کنند. از این‌رو، طبیعی بود که فقط در راه گسترس مذهبی که آن را حق می‌دانستند، سرمایه‌گذاری کنند.

بیشتر بخوانید: طب ابن سینا


در این میان، چون مسلمانان معتقد بودند که با ترویج علم فلسفه، اجر و ثوابی نصیبشان نمی‌شود، محلی برای تدریس آن اختصاص نمی‌دادند و حلقه‌های درس فیلسوفان، اغلب به شکل خصوصی تشکیل می‌شد. فقط علم پزشکی که یکی از زیرشاخه‌های فلسفه به حساب می‌آمد، از این قاعده مستثنا بود و در بیمارستان‌ها تدریس می‌شد.
در کنار علوم عقلی، علوم اسلامی هم در ایران رواج کامل داشت و دانشمندان بنامی در رشته‌های مختلف مشغول تحقیق و تدریس بودند.
علوم اسلامی از زمان پیامبر شروع شد، امّا پس از رحلت او بود که اهمیّت این شاخه از علوم برای مسلمانان آشکار شد. برای نمونه، در زمان پیامبر، علم قرائت قرآن آغاز شد، امّا پس از رحلت آن حضرت در روش‌های خواندن قرآن بین مسلمانان اختلاف نظر افتاد و نظریه‌های مختلفی داده شد. همچنین پس از پیامبر بود که علم حدیث اهمیّت ویژه‌ای پیدا کرد.
علوم اسلامی چند رشته‌ی اصلی داشت:

ادبیّات عرب:

صرف و نحو عربی، علم لغت عربی، علم خطّ عربی و ...

علوم قرآنی:

روش‌های قرائت قرآن، روش‌های معنی کردن قرآن، شأن نزول آیه‌های قرآن، تفسیر آیه‌های قرآن، تاریخ قرآن و ...

علم حدیث:

به خاطر سپردن و ثبت کردن گفته‌های پیامبر، به خاطر سپردن و ثبت کردن رفتار و اعمال پیامبر، شناختن اصحابی که گفته‌های پیامبر را با گوش خودشان شنیده بودند و اعمال و رفتار او را با چشم خودشان دیده بودند، شناختن تابعین، یعنی کسانی که حدیث‌ها و روایت‌ها را از اصحاب شنیده بودند، شناختن راویان حدیث، یعنی کسانی که در طی سال‌ها حدیث‌ها و روایت‌ها را به خاطر سپرده و ثبت کرده بودند و ...

علم کلام:

علمی است که درباره‌ی ذات خدا و صفات او و احوال ممکنات، از آغاز تا ابد، بر طبق قانون اسلام، بحث می‌کند.

علم فقه:

فقه در لغت به معنی فهم غرض گوینده از گفته‌ی اوست و در اصطلاح به معنی علم به احکام شرعی عملی است که با دلیل‌های تفصیلی به دست آمده باشد.
مذهب‌های فقهی در منابع، یعنی قرآن و حدیث و روایت، اختلافی با هم نداشتند امّا در روش استخراج فتوا نظراتشان متفاوت بود. به طور کلّی، اختلاف بین این مذاهب در اصل و ریشه بسیار کم بود، امّا با گذشت زمان، این اختلاف بیشتر و بیشتر شده بود و در قرن پنجم پیروان هر کدام از مذهب‌ها حتّی در خواندن نماز هم با هم اختلافاتی داشتند.
روش کار دانشمندان علوم اسلامی با روش کار فیلسوفان تفاوت زیادی داشت. اندیشمندان علوم اسلامی، بیشتر به جمع‌آوری و حفظ گفته‌های مختلف درباره‌ی یک موضوع می‌پرداختند و سعی می‌کردند با دلایل نقلی، بهترین و درست‌ترین گفته را از میان آنان انتخاب کنند.
برای مثال، در علم حدیث، دانشمندان نخست سلسله‌ی روایت کنندگان هر حدیث را مطالعه می‌کردند. سپس در زندگی این روایت کنندگان به تحقیق می‌پرداختند تا به راستگویی او اعتقاد پیدا کنند. بعد، آن حدیث را از نظر اصول و قواعد زبان عربی بررسی می‌کردند تا بفهمند که آیا این گفته از نظر استفاده از واژه‌ها و روش جمله‌‌بندی، شبیه گفته‌های پیامبر اسلام است یا خیر. در نهایت، آن حدیث را از نظر معنی و محتوا با دیگر گفته‌های پیامبر و آموزه‌های قرآن مطابقت می‌دادند.
در مقابل، روش فیلسوفان بیشتر فکر کردن و تعمّق درباره‌ی موضوع‌هایی بود که در برابر فلسفه قرار می‌گرفت.
به طور کلی اختلاف‌نظر در بین دانشمندان مسلمان بسیار گسترده بود. نخستین شکاف علمی بین فیلسوفان و دانشمندان علوم اسلامی به وجود آمده بود. تقریباً همه‌ی دانشمندان علوم اسلامی با فیلسوفان مخالف بودند و فلسفه را خطری برای ایمان مسلمانان می‌دانستند.
اختلاف مهمّ دیگر بین معتقدان به آموزه‌های کلام اعتزالی و کلام اشعری بود. معتزله معتقد بود که مسلمانی که مرتکب گناه کبیره شده باشد، تا روز قیامت در جایی به نام «منزله بین منزلتین» می‌ماند تا تکلیفش تعیین شود.
متکلمان اشعری نیز با تأکید بر آیات قرآن که در آن‌ها به دست خدا و کرسی اشاره شده است، می‌گفتند که در روز قیامت، خدا به چشم انسان‌ها ظاهر می‌شود. این دو گروه که از ابتدای پیدایش کلام اشعری دشمن هم بودند، این دشمنی را همیشه ادامه می‌دادند و هرگز قدمی در راه نزدیکی به هم بر نمی‌داشتند.
از میان دانشمندان علوم اسلامی، متکلّمان اشعری و معتزلیان از نظر روش کار به فیلسوفان نزدیک‌تر بودند. موضوع‌های مورد بحث دانشمندان علم کلام شبیه موضوع‌های مورد بحث در بخش حکمت‌ الهی کتاب‌های فیلسوفان بود. به همین دلیل، آنان نیز چون فیلسوفان مجبور به استدلال و بهره‌بردن از روش‌های عقلی بودند.
اما تفاوت روش متکلّمان با فیلسوفان در این بود که فیلسوفان بی‌تعصّب‌تر و آزادتر بودند و نقطه‌ی آغاز حرکت علمی‌شان عقل بود. فلسفه در پرسیدن پرسش‌های مختلف، جسورتر بود و در دادن پاسخ به آن پرسش‌ها بی‌پرواتر.
برای مثال، ابن‌سینا در پاسخ به پرسش کیفیّت عذاب در روز قیامت، معتقد به عذاب جسمانی نبود و آتش را نمادی از سختی عذاب می‌دانست.
البته مشابهت بین فیلسوفان ومتکلمان باعث نمی‌شد که متکلّمان با فیلسوفان مدارا کنند و برخوردی متفاوت از دیگران با آنان داشته باشند. متکلّمان اشعری از سرسخت‌ترین مخالفان فیلسوفان به حساب می‌آمدند.
مشابهت متکلمان با دیگر دانشمندان علوم اسلامی هم باعث نمی‌شد که فقیهان آنان را پاک‌دین و درست اعتقاد بدانند. متکلمان به دلیل استفاده از روش‌های غیرنقلی، از نظر فقیهان و محدّثان در جرگه‌ی فیلسوفان جای می‌گرفتند و با آنان مخالفت می‌شد.
دانشمندان مذاهب مختلف هم با هم مخالف بودند. دانشمندان مذاهب شیعه و دانشمندان مذاهب اهل سنّت در اصول اوّلیه، مثل تعریف امامت، با هم اختلاف اساسی داشتند.
دانشمندان مذاهب مختلف شیعه مثل شیعه‌ی زیدی و اسماعیلی و دوازده امامی نیز با هم اختلاف داشتند.
دانشمندان اهل سنّت هم دارای اختلاف‌های اساسی با یکدیگر بودند.
در کنار این دانشمندان، گروهی از مسلمانان هم بودند که به روشی کاملاً متفاوت روی آورده بودند. در این روش، مسلمانان نه به صورت اکتسابی – خواندن کتاب و گذراندن دوره‌های آموزشی و علمی - بلکه با الهام گرفتن از غیب، حقیقت را در می‌یافتند و به آگاهی می‌رسیدند.
تاریخ دقیق پیدایش این گروه در بین مسلمانان مشخّص نیست و نیز دلیل و چگونگی نامگذاری آنان به متصوفه به طور دقیق آشکار نشده است. این گروه از همان سال‌های آغازین اسلام – مثل همه‌ی دین‌های بزرگ توحیدی – در دل اسلام شکل گرفته و رشد کرده بود.
روش این گروه، پاک کردن نفس از تمام بدی‌ها و گناه‌ها و سخت‌گرفتن بر جسم و روح برای آزادی از قیدهای این دنیا و وصل شدن به عالم حقیقت بود. این گروه هم از همان ابتدا با مخالفت دانشمندان علوم اسلامی روبه‌رو شدند و همگی به اتفاق، آنان را منحرفان از راه حقیقت خواندند.
فیلسوفان با آن که با روشی کاملاً متفاوت حقیقت‌جویی می‌کردند، بیشتر از دیگران با این گروه مدارا می‌کردند.
اهل تصوّف، کمتر از همه‌ی گروه‌های دیگر وارد مناقشات مذهبی و جدلی می‌شدند و با همان روش بی‌اعتنایی به دنیا، با این مخالفت‌ها هم برخورد می‌کردند.
از نظر تعصّب، فیلسوفان بی‌تعصّب‌ترین و فقیهان پر تعصّب‌ترین گروه از دانشمندان بودند.
با جاری شدن سیاست تعصّب دینی و قدرتمندتر شدن فقیهان اهل سنّت، کار بر دانشمندان مذاهب غیرسنی و نیز اهل فلسفه سخت‌تر و میدان برای متکلّمان معتزلی تنگ‌تر شد و کار در این حوزه‌ها هر روز بیش از روز پیش از رونق افتاد.
منبع مقاله :
بکایی، حسین؛ (1390)، فرار از عقل (از تشکیل امپراتوری سلجوقی تا حمله مغول) از مجموعه‌ی داستان فکر ایرانی (5)، تهران: چاپ شفق، چاپ سوم.
 
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.