چکیده
نوشتهی حاضر مروری کوتاه است، بر ایرانشناسی در داخل و خارج کشور. با گذشت چند دهه از تحقیق و مطالعه بر روی مباحث ایرانشناسی، همچنان لزوم توجه علمی و نظاممند به این شاخه از علم به شدت احساس میشود و هنوز موضوعات تحقیق نشدهی بسیاری در این عرصه وجود دارد. در حوزهی تعاریف و مسائل ایرانشناسی نیز ابهامات جدی دیده میشود که باید مورد توجه قرار گیرد؛ مسائلی مانند پیوند یا انفکاک ایرانشناسی و شرقشناسی، درک مقاصد اولیه (و حتی مسائل کنونی) ایرانشناسی خارجی، چگونگی بهرهگیری از یافتهها و دستاوردهای ایرانشناسان و لزوم استقلال تحقیقات ایرانشناسی داخلی از روشها و دستاوردهای پژوهشهای ایرانشناسی و ایران شناسان غربی... در این پژوهش، رویکردی نقادانه برای این عرصه پیشنهاد شده و در عین حال تأکید شده است که نمیتوان بر تمام پژوهشهای محققان غیر ایرانی خط بطلان کشید؛ اما در تحقیقات جدید دربارهی ایران، محقق بومی بهتر است در مطالعات خود وجوه مختلف را در نظر گیرد. از سوی دیگر توجه به مطالعات ایرانشناسی، مشروط به آنکه با راه و روش علمی انجام شود، برای هموارتر کردن مسیر تقویت هویت ملی و فرهنگی مطرح شده است.ایرانشناسی را میتوان مجموعهیی از مطالعات منظم و علمی مربوط به فرهنگ و تمدن و زبانهای ایرانی، در دورههای مختلف تاریخ دانست که در ابتدا یکی از زیر مجموعههای خاورشناسی بوده است و خاورشناسان آن را بنیاد نهادهاند.
ایرانشناسی (2) لفظ نوساختهیی است که آغاز کاربرد آن در جهان خاورشناسی بوده است (محیط طباطبایی، 529:1351). عنوان دیگری که برای این رشتهی پژوهشی بکار میرود، «مطالعات ایرانی» (3) است که از نیمهی دوم سدهی هجدهم میلادی در لغتنامههای انگلیسی گنجانده شده بود. حتی آنتوان میه (4) ایرانشناس صاحب نام در سال 1922 م.، اصطلاح «ایرانیسم» (5) را برای این علم بکار برد؛ در حالی که در همان زمان گایگر (6) مجلهی ایرانشناسی را در آلمان منتشر میکرد (به نقل از ساجدی، 623:1384). به نظر میرسد، اصطلاح «ایرانشناسی» را در ایران، نخستین بار احمد کسروی در مقدمهی کتاب شهریاران گمنام (کسروی، 12:1307) به کار برده است که در سال بعد وی (همان: 252) اصطلاح «ایرانشناس» را نیز بکار برد. ابراهیم پورداوود در سال 1309 ش.، آن را در پیشگفتاری که در برلین بر کتاب دینشاه ایرانی نوشت، تکرار کرد (پورداوود، 219:1343). بدین ترتیب، استفاده از این اصطلاح، به تدریج در میان ایرانشناسان دیگر ایرانی هم متداول شد. امروز که در معتبرترین دانشگاههای ایران در مقاطع دکترا و کارشناسی ارشد، رشتهی ایرانشناسی تأسیس شده و دانشمندان و محققان ایرانی بسیاری، در این حوزه فعال شدهاند، زمان آن فرا رسیده است که شأن و جایگاه دانشی ایرانشناسی شناخته شود. همچنین لازم است، به این حوزهی پژوهشی دانشگاهی که دارای تمام خصوصیات یک دانش مستقل، با پیشینهیی چند صد ساله است، لفظ دانش ایرانشناسی اطلاق شود. کُربن (7) در گزارشی که با عنوان «وضعیت کنونی مطالعات ایرانی در ایران» (8)، برای «فرهنگستان کتیبهها و علوم ادبی» (9) پاریس فرستاد، نخستین بار اصطلاح «ایرانولوژی» را بکار برد (کربن، 941:1946) که در واقع معادل فرانسوی اصطلاح «ایرانشناسی» رایج در تهران بود. برغم آنکه بررسی و مطالعهی علمی و سازمان یافتهی دستاوردهای فرهنگ و تمدن و زبانهای ایرانی، دارای پیشینهیی حدود چهار سده است؛ اما هنوز تاریخی مدون و تعریفی روشن برای آن ارائه نشده و بررسی آن نیز اغلب، به طور مقطعی و موضوعی صورت گرفته است.
بدیهی است که پژوهش دربارهی جنبههای گوناگون فرهنگ، تمدن و زبانهای ایرانی در دورههای مختلف تاریخی، نیازمند متخصصان و نیز ایرانشناسانی از حوزههای گوناگون دانش، نظیر تاریخ؛ جغرافیا؛ باستانشناسی؛ مردم شناسی؛ جامعهشناسی؛ زبانشناسی و نظایر آن است. از این رو ساخت در حوزههای متنوع علوم از ویژگیهای اصلی این تخصص میان رشتهیی محسوب میشود.
بیشتر بخوانید: راهنمای مراکز مطالعاتی ایران شناسی در جهان
آگاهی و معرفت جامع و علمی نسبت به ابعاد و جنبههای مختلف سرزمین ایران، هنگامی تحقق مییابد که پژوهشها و فعالیتهای علمی در شاخههای گوناگون ایرانشناسی، همچون جویبارهای کوچکی که در رودی به یکدیگر میپیوندند، با هم در آمیزند و در حوزهی مأموریت اصلیشان، یعنی پدید آوردن دانش ایرانشناسی تجلی یابند.
کشف رمز «خط میخی» فارسی باستان؛ چاپ نسخههای خطی اوستایی، پهلوی و فارسی؛ ترجمهی تقریباً تمام آثار بزرگ ادبیات ایران، به زبانهای اروپایی؛ تحقیقات باستانشناختی؛ مطالعات تاریخی؛ جغرافیایی و سیاسی ایران، در ادوار گوناگون تاریخی؛ تأسیس نهادهای خاص مطالعات ایرانی در مراکز پژوهشی و دانشگاهی کشورهای اروپایی، آمریکایی و آسیایی و این اواخر در ایران، (در بنیاد ایرانشناسی)؛ همچنین پرورش صدها دانشجو و پژوهشگر ایرانشناس، در این مراکز و سایر فعالیتهای چشمگیر علمی در قلمرو جهانی، مانند کنفرانسها، سمپوزیمها، همایشها و انواع نشستهای علمی در زمینهی شناخت ایران، همان جویبارهای معرفت و زیرشاخههای دانشی هستند که میتوانند در پیوندی نظاممند، همچون رودی عظیم، مبدل به دانشی مستقل در حوزهی پژوهشهای ایرانشناسی شوند.
به گمانم امروز که در معتبرترین دانشگاههای ایران در مقاطع دکترا و کارشناسی ارشد، رشتهی ایرانشناسی تأسیس شده و دانشمندان و محققان ایرانی بسیاری، در این حوزه فعال شدهاند، زمان آن فرا رسیده است که شأن و جایگاه دانشی ایرانشناسی شناخته شود. همچنین لازم است، به این حوزهی پژوهشی دانشگاهی که دارای تمام خصوصیات یک دانش مستقل، با پیشینهیی چند صد ساله است، لفظ دانش ایرانشناسی اطلاق شود.
هم اکنون ایرانشناسی یا «مطالعات ایرانی»، مانند دیگر شعبههای خاورشناسی، از جمله مصرشناسی و چینشناسی از استقلال تحقیقاتی برخوردار و برگزاری همایشها، نهادها و نشریات ویژهی ایرانشناسی مؤید این معناست. با وجود این، در پژوهشهای مربوط به ایران نه تنها از مطالعات و تحقیقات خاورشناسی، نمیتوان صرف نظر کرد؛ بلکه باید ویژگیهای و جهتگیریهای خاورشناسی را به ایران و مسائل آن نیز انتقال داد.
ناگفته پیداست که بخشی از مطالعات ایرانشناسی، بویژه تحقیقات مربوط به ایران دورهی اسلامی، همواره با پژوهشهای اسلامشناسی (که خود یکی از شعبههای خاورشناسی است)، در یک راستا خواهد بود. همانگونه که تحقیقات مربوط به آسیای مرکزی و افغانستان، به اقتضای جغرافیای سیاسی کنونی که یکی دیگر از شعبههای خاورشناسی است، با مطالعات مربوط به فرهنگ و تمدن ایران همراه خواهد بود.
آغاز خاورشناسی و علاقه به پژوهش دربارهی خاور زمین با این دو موضوع پیوند داشته است:
1. گسترش روابط اقتصادی و سیاسی غرب با شرق؛
2. توسعهی فعالیتهای تبشیری و تبلیغی دینی.
این دو مورد (اقتصاد و دین)، پدر و مادر خواندهی «مطالعات خاورشناسی» اند (درسدن، (10) 177:1968-178).البته بتدریج با شناخت بیشتر دنیای غیر غربی، مطالعه دربارهی موضوعات غیر دینی نیز گسترش یافت. بنابر نوشتهی سر ویلیام جونز، (11) پدر مطالعات ایرانی در غرب، در مقدمهی کتابش، دستور زبان فارسی، (12) «کارمندان کمپانی هند شرقی، در سدهی هجدهم دریافتند که باید زبان فارسی را بیاموزند تا بتوانند بومیان را بهتر اداره کنند و مکاتبات حاکمان محلی را که به زبان فارسی بود، در یابند و از گزند مترجمان بومی در امان بمانند» (جونز، 1771: مقدمه)
از آنجایی که ایرانشناسی شاخه یا رشته یی از خاورشناسی است، میتوان کلیات آن را به این رشته نیز تعمیم داد. با وجود این، ذکر پارهیی جزئیات در مورد ایرانشناسی مفید به نظر میرسد. ایرانشناسی، مثل همانندهایش؛ یعنی هندشناسی، عربشناسی و نظایر آن، بدست اروپاییان بنیاد نهاده شده است؛ بنابرین مانند شاخههای دیگر خاورشناسی غربی، جزئی از تمهیدات استعمار برای تسلط بر شرق به شمار میآید. به گفتهی حمید عنایت (4:1352) دولتهای استعمارگر، به همان اندازه که به کارشناسان نظامی و اقتصادی نیازمند بودهاند، دانشمندانی نیز لازم داشتهاند که از فرهنگ، زبان، سرشت و خوی مردم سرزمینهای تابع و مورد نظرشان، آگاهی خوبی داشته باشند تا کار اداره و بهرهبرداری از این سرزمینها را آسان کنند. (13)
بدون شک، ایرانشناسی، مانند رشتههای دیگری خاورشناسی در غرب، در اصل به اقتضای نیازهای سیاسی، نظامی و اقتصادی دولتهای استعمارگر پیدا شده و هدف فوری آن خدمت به مصالح آن دولتها بوده است؛ تا جایی که ستایشگران غرب امروز، نیز بدان گواهی میدهند. بنابرین، به جرئت میتوان گفت که بیشتر ایرانشناسان بزرگ دنیا در سایهی حمایت مادی و معنوی استعمار، وسایل کار خود را فراهم کردند و از این راه به منابع کمیاب و گرانبهای شناخت ایران و خاورزمین دست یافتند. بدین ترتیب، با بحثهای صد در صد علمی که از طرف ایرانشناسان وابسته به استعمار مطرح میشود، باید با سوء ظن روبرو شد؛ زیرا بطور معمول، این پژوهشهای تحقیقاتی زاییدهی یک ضرورت سیاسی است. چه کسی باور میکند که یک تحقیق صد در صد علمی، «در احوال ترک و عرب و بلوچ ایران و پرداختن به ریزترین مسائل فرهنگی آنها»، تنها با هدف کنجکاوی علمی صورت گرفته است؟ آیا هدف اصلی در انجام این تحقیقات، استفاده از آنها به هنگام ضرورت، در مقابل حکومت مرکزی، یا در رقابت و در برابر یکدیگر نبوده است؟
اگر این عقیده پذیرفته شود، ظاهراً نتیجهی منطقی آن، چنین خواهد بود که با پایان یافتن استعمار کلاسیک، بحث دربارهی ایرانشناسی نیز بیفایده است؛ در حالی که آنچه در گذشته به ایرانشناسی جنبهی سیاسی میداد، پیوستگی آن به تاریخ استعمار بود و آنچه امروز ایرانشناسی را به عرصهی مناقشات سیاسی میکشاند از یک سو فزونی آگاهی و بیداری قومی و از سوی دیگر گسترش روز افزون دامنهی نفوذ و نظارت دولتهاست. باید توجه داشت، هنگامی که از سیاست ایرانشناسی بحث میشود، محققان و دانشوران بر این نکته تأکید میکنند که انصاف علمی و داوری درست و چند جانبه نباید از کف برود. بیگمان همهی ایرانشناسان را از دیدگاه انگیزهی کار خود و نیز احساسی که در حق ایران و ایرانیان به دل داشتهاند، نمیتوان به یک دید از نظر گذراند. برخی از آنان، بطور رسمی عضو دستگاههای دولتی غرب بودهاند؛ برخی یا شاید بیشترشان از برکت اشراف زادگی و توانگری، امکان تحصیل در دانشگاههای طراز اول و مسافرت به ایران را یافتند و گروهی نیز نه این بودند و نه آن.
همچنین نباید گفت که چون ایرانشناسی زاییدهی آز و نیاز استعمار بوده است، باید بر آن خط بطلان کشید. از این رو در بازنویسی تاریخ ایران، نتیجهی کوشش دهها باستانشناس، زبانشناس و تاریخ نویس اروپایی را نباید به دور ریخت؛ در عین حال نباید آنها را «وحی منزل» پنداشت. روش درست آن است که نخست از بیاعتباری اخلاقی خاورشناسی اروپایی، در میان ملتهای خاورزمین این درس آموخته شود که تحقیق علمی، بطور عام و تحقیق علمی در علوم انسانی، بطور خاص، برای حفظ حرمت و آبروی خویش در جامعه، باید خود را از آلودگی به سیاست؛ یعنی مصلحتبینیهای حسابگرانهی روز و نیز از آویختگی به قدرتهای رسمی بر کنار دارد؛ سپس با دیدهی انتقادی، به روش و موضوع رشتههای گوناگون ایرانشناسی نگاه شود تا کاستیها و نادرستیهای آن بروز پیدا کند (همان: 47-48). یادآوری میشود که ایرانشناسی تا اندازهیی از نتایج ناگوار و زیانهای سیاسی رشتههای دیگر شرقشناسی ایمن بوده است. بیشتر خاورشناسان با تأکید بر جداییها و تفاوتهای زبانی و دینی و نژادی در جوامع آسیایی و آفریقایی، زمینهی انواع کشاکشهای قومی، جنبشهای تجزیهطلبی و جنگهای داخلی را در این جوامع، آگاهانه یا ناآگاهانه فراهم کردهاند. تقسیم شبه قارهی هند نمونهیی از نفاقانگیزیهای استعمار است که خاورشناسان را در بروز آن نمیتوان بیگناه دانست. خوشبختانه اقدامات ایرانشناسان غربی، در ایران، چنین نتایجی را به بار نیاورده است.
در سدهی نوزدهم میلادی؛ یعنی در زمان اوج استعمار، کشور ما با وجود زیانهای فراوانی که از تجاوزطلبیهای استعمار دید و بخشی از سرزمینهای خود را از دست داد، هیچگاه از سوی قوای استعمارگر بطور کامل اشغال نشد. از اینرو جنبشهای ضد غربی، بشدت و دامنهیی که در کشورهایی، مانند هند و مصر و الجزایر ظهور کرد، در ایران هرگز پدید نیامد. در نتیجه مظاهر گوناگون رابطهی معنوی ما با غرب هیچگاه مورد انتقاد واقع نشد و کمتر کسی در میان نویسندگان و روشنفکران، نفوذ فرهنگی غرب را خطری برای استقلال سیاسی یا فرهنگی ما بحساب آورد؛ حتی میتوان گفت که در مواردی خلاف آن روی داد؛ چنانکه بسیاری از روشنفکرانی که زمانی در شمار رهبران مبارزات ملی بودند، تجددخواهی را با فرنگی مآبی مترادف شمرده و تنها راه رستگاری ایران را در تقلید از غرب دیدند. وقایع جنگ جهانی اول و از آن مهمتر اشغال ایران در جنگ دوم جهانی و پیش آمدن مرحلهی تازهی بیداری و آگاهی ملی، این وضع را تا اندازهیی دگرگون کرد و از آن پس ضدیت سیاسی با غرب اندک اندک، رنگ فرهنگی نیز بخود گرفت (همان: 43-46).
ایرانشناسی چه در مرحلهی تکوین خود که در انحصار خاورشناسی اروپایی بود و چه امروز که دانشمندان ایرانی با شوق و همتی تازه در خط آن افتادهاند، بصورتهای گوناگون و آگاهانه یا ناآگاهانه با سیاست ارتباط داشته است. بحث در نقد خاورشناسی و واکنشهای سیاسی ناشی از آن، در میان اندیشمندان کشورهای مختلف آسیایی و آفریقایی، هم زمان با نهضتهای استقلالطلبانه و حتی پیش از آن، آغاز شده و کم یا بیش معیارهایی برای شیوهی تحقیقات جدید در تاریخ و فرهنگ آن کشورها ارائه داده است؛ اما خاورشناسی یا ایرانشناسی در ایران، بصورت نظاممند، علمی و جدی تاکنون مورد بررسی و نقد قرار نگرفته است. (14)
به سبب این ملاحظات، دانشمندان ایرانی (در طی دهههای چهل و پنجاه شمسی)، همت بر آن گماشتند که ابتکار تحقیقات ایرانی را خود، بتدریج در دست گیرند. عیب بزرگ کار آنها این بود که کوشش خویش را در نوعی خلأ فکری آغاز کردند؛ یعنی هیچگونه سابقهی نقد و سنجش هوشیارانه از خصوصیات خاورشناسی غربی وجود نداشت که در گزینش اصول و هدفهای فکریِ کارِ تحقیق، راهنمای آنها باشد و کارشان را از عیبها و خطاهایی که شرقشناسی غربی را دچار بنبست کرده بود، ایمن دارد؛ اما در جایگاه خود دارای ارزش است و ادامهی آن افزون بر نیاز به روحیه، محیط و روش علمی، کوشش؛ تلاش؛ پیگیری؛ ممارست؛ مجاهدت و فداکاری بسیاری را نیز میطلبد.
امروز که ایرانشناسی، همانند مادر خود، خاورشناسی، رشتهیی دانشگاهی و با وجههیی علمی و آکادمیک است و پژوهشگران بسیاری به جمع علاقهمندان به این حوزهی پژوهشی پیوستهاند و نیز دانشجویان کثیری به آموختن روشهای تحقیق جدید در زمینهی ایرانشناسی اشتغال دارند و همچنین ایرانشناسی برای ایرانیان نوعی خویشتنشناسی و رسیدن به محورهای اصلی حیات ملی به شمار میرود، این پرسش همچنان باقی است که:
«آیا ایرانشناسی دورهی معاصر جدا از اغراض و اهداف تجاری - دینی خاورشناسی پیشین است؟
آیا ایران شناسان، مانند گروهی از خاورشناسان، تاجر و مبلغ مذهبیند یا دوستدار شناخت ایران و شناساندن فرهنگ و تمدن آن به مغرب زمین؟»
هم اکنون برای پژوهشگران و دانشجویان ایرانی، ایرانشناسی، جستجو برای یافتن سند هویت فرهنگی و ملی است و به همین دلیل کوششهایی که در این مسیر انجام میشود، جنبهی ملی و همگانی یافته و خوشبختانه توجهی در خورِ بیان، به «خودشناسی» آغاز شده است، امید آن میرود که این حرکت و نهضت همگانی به شناخت دوباره و درست فرهنگ و تمدن ایران و بازشناسیِ به دور از غرضِ فلسفه، تفکر و هنر ایرانیان، در طول تاریخ و حفظ هویت ملی و استقلال فرهنگی در کشاکش غوغای «جهانی شدن» منتهی شود.
نمایش پی نوشت ها:
1. استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
2. در زبان انگلیسی: lranology؛ در زبان فرانسوی: lranologie.
3. در زبان انگلیسی: lranian Studies؛ در زبان فرانسوی: Etudes lraniennes.
4. Antoine Meillet.
54. در زبان فرانسوی: lranisme این اصطلاح سالها پس از بنیانگذاری این رشته وضع شده است.
6. Geiger.
7. Henry Corbin.
8. La situation actuelle des etudes iraniennes en lran.
9. Académie des lnscriptions et Belles- Lettres.
10. Dresden, M. J.
11. William. Jones.
12. A Grammar of the Persian Language.
13. اینگونه داوریها دربارهی خاورشناسی، نیز بطور عام از جنگ جهانی دوم به این طرف از جانب روشنفکران بیشتر کشورهای آسیایی و آفریقایی که پیش از این مستعمرهی دولتهای غربی بودهاند، ابراز شده است (همان: 42).
14. بررسی و نقد خاورشناسی وایرانشناسی در ایران، ظاهراً از حمید عنایت (- 1352)، ایرج افشار (- 1349 و 1353) و داریوش آشوری (- 1357/2537) شروع شده است، بعدها و با فاصلهی زمانی به نسبت طولانی، مقالهیی از ناصر تکمیل همایون (- 1369) و مقالهیی کوتاه از فرهنگ رجایی (- 1369) منتشر شد. همچنین عبدالحسین حائری در کتاب نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایرانی در برخورد با دو رویهی تمدن بورژوازی غرب (- 1372)، در سطح وسیعی، رویهی کارشناسی تمدن غرب و رویهی استعماری آن را که اشکال مختلفی نیز دارد، بررسی کرد. سیمین فصیحی در پیوستی که به ترجمهی کتاب ایران عصر قاجار اَن لمبتون افزود، با بررسی تمام این آثار، گزارشی مختصر؛ اما جامع، دربارهی خاورشناسی و ایرانشناسی تهیه کرد (- 1375).
نمایش منبع ها:
کتاب
- افشار، ایراج؛ راهنمای تحقیقات ایرانی، تهران: مرکز بررسی و معرفی فرهنگ ایران، 1349.
آشوری، داریوش؛ «ایرانشناسی چیست»، در ایرانشناسی چیست؟... و چند مقالهی دیگر به قلم خود او، تهران: آگاه، 2535 شاهنشاهی/ 1357 ش.
- پورداوود، ابراهیم؛ آناهیتا، پنجاه گفتار پورداوود، بکوشش مرتضی گرجی، تهران: 1343.
- تکمیل همایون، ناصر؛ «روند تاریخی پژوهشهای ایرانی در کنگرههای بینالمللی» (مجموعه مقالات انجمن وارهی بررسی مسائل ایرانشناسی)، به کوشش علی موسوی گرمارودی، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، 1369.
- حائری، عبدالهادی، نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایرانی، در برخورد با دو رویهی تمدن بورژوازی غرب، تهران: امیرکبیر، 1372.
- رجایی، فرهنگ؛ «شرقشناسی و سیاست»، (مجموعه مقالات انجمنوارهی بررسی مسائل ایرانشناسی)، بکوشش علی موسوی گرمارودی، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، 1369.
- زرشناس، زهره؛ درآمدی بر ایرانشناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1391.
- ساجدی، طهمورث؛ «ایرانشناسی»، در دانشنامهی زبان و ادب فارسی، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، جلد اول، 1384.
- عنایت، حمید؛ «سیاست ایرانشناسی»، در شش گفتار دربارهی دین و جامعه، تهران: کتاب موج، 1352.
- فصیحی، سیمین؛ «گفتاری پیرامون ایرانشناسی و نقش استعماری لمبتون در ایران» ضمیمهی کتاب ایران عصر قاجار؛ تألیف آ. ک. س. لمبتون، ترجمهی سیمین فصیحی، 1357.
- کسروی، احمد؛ شهریاران گمنام، تهران: امیرکبیر چاپ دوم (چاپ اول سال 1307)، 1353.
مقاله
- افشار، ایرج؛ «روابط فرهنگی و جریانهای شرقشناسی»، روابط بینالملل (نشریهی مرکز مطالعات عالی بینالمللی)، شمارهی سوم، بهار 1353.
- محیط طباطبایی، سید محمد؛ «ایرانشناسی و زبان فارسی»، راهنمای کتاب، جلد پانزدهم، شمارهی هفتم و هشتم مهر و آبان، 1351.
منابع لاتین
کتاب
-Jones, William; A Grammar of the Persian Language, London, 1771.
-Corbin, Henry; "La situation des etudes iraniennes en lran" ,Comptes rendus dr l'Academies des lnscriptions et Belles-Lettre, 1946.
- Dresden, M.J."Survey of the History of lranian Studies (Wissenschaftsgeschichte der lranistik)" , in Handbuch Der Orientalistik, lranistik, IV bd, zweiter Abschnitt, Lieferung l, Leiden 'Koln, pp 168- 190, 1968.
گروه نویسندگان، (1394)، مطالعات ایرانشناسی، دکتر رویا خویی، تهران: بنیاد ایرانشناسی، چاپ اول.