پایان تاریخ‌گرایی و کلان روایت

آنچه که مارکسیست‌ها گاهی از آن تحت عنوان کلان روایت نام می‌برند، تفسیری کلی از وجود محرک در ورای جریان تاریخ یا دست کم بخش بزرگی از آن است. از نظر برخی افراد، کلان روایت نهایتش گمراهی است؛ یا شاید بتوان گفت
دوشنبه، 28 اسفند 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
پایان تاریخ‌گرایی و کلان روایت
 پایان تاریخ‌گرایی و کلان روایت

نویسندگان: راجر اسپالدینگ
کریستوفر پارکر
مترجم: محمد تقی ایمان پور
آنچه که مارکسیست‌ها گاهی از آن تحت عنوان کلان روایت نام می‌برند، تفسیری کلی از وجود محرک در ورای جریان تاریخ یا دست کم بخش بزرگی از آن است. از نظر برخی افراد، کلان روایت نهایتش گمراهی است؛ یا شاید بتوان گفت که یک نظریه‌ی گمراه‌کننده است؛ خواه آن نظریه‌ی ترقی‌خواهانه‌ی حزب ویگ باشد، یا دیالکتیک مارکسیستی، یا نظریه‌ای مدرن‌گرا. پسامدرن‌گراها و همچنین تجربه‌گرایان به مسئله‌ی کلان روایت به گونه‌ی خاصی مشکوک بوده‌اند. از نیمه‌ی سده‌ی نوزدهم میلادی، مسائل کلان روایت کمتر ظاهر شد‌ه‌اند. به هر حال، گاهی اوقات آنچه افراد می‌‌نویسند، به ویژه اگر در مورد موضوع‌های بزرگ باشد، می‌تواند فرضیه‌ای درباره‌ی وجود جریان تاریخی را به افراد القاء کند و بقایای کلان روایت را نشان دهد. در دفاع از کلان روایت، می‌توانیم بگوییم که به پژوهش ساختار می‌دهد و از نظر روان‌شناسی دارای جاذبه است؛ زیرا همان گونه که گفته شده است، برای مسیر تاریخ بشری و مطالعه‌ی آن دستورالعمل و اهدافی را تعیین می‌‌کند. حتی کارل پوپر (Karl Popper) که از مخالفان سرسخت اندیشه‌ی فراتاریخی به شمار می‌رفت، معتقد بود که این امر از نظر روان‌شناسی دارای جاذبه است و احساس می‌‌کرد نیاز عاطفی بشر را برآورده کرده است و در دنیای بی‌ثبات نوعی پیش‌بینی تحولات محسوب می‌شود. (1) پوپر اعتقاد به قوانین توسعه‌ی تاریخی یا تقدیر در تاریخ را تحت عنوان «تاریخ نگری» تعریف می‌کرد، که البته بیشتر واژ‌ه‌ای نسبتاً گیج‌کننده است؛ زیرا واژه‌ی مذکور در گذشته به عنوان‌ ترجمه‌ی یک اصطلاح آلمانی به کار می‌رفت که به سادگی به معنای رویکرد تاریخی در توضیح مسائل است؛ نه این که از روش رانکه استفاده شود، که با شیوه‌ی پوپر کاملاً متفاوت بود. پیشنهاد شده است که بین استفاده از واژه‌ی «تاریخ نگری» (Historicism) در مفهوم پوپری، و واژه‌ی «تاریخ‌گرایی» (Historcism) در مفهوم طرفداران رانکه، باید تفکیک قائل شد. (2) علاوه بر دیدگاه پوپر، لازم است بدانیم که تمایل نیرومندی در انسان وجود دارد که به هر چیزی نظم بدهد و دلایل آن نیز توضیح داده شود.
به هر حال، از نظر تاریخ‌نگاری و فلسفی، کلان روایت از هنگام افول مارکسیسم در حدود سال 1980 میلادی از رده خارج شد و از مد افتاده و پیش از آن هم، باید به عصر هگل (Hegel) بازگشت، زیرا بنای فلسفه‌ی اصلی کلان روایت تاریخی در آن دوره قرار دارد. تفسیر هگل از تاریخ مبتنی بر پیشینه و یا به اصطلاح خودش، بر زمینه‌‌های «فلسفی» استوار بود؛ بدین معنی که «خرد بر تاریخ حاکم» است، (3) و در پرتو آن، دولت‌های ملی که به شکل فزایند‌ه‌ای خردگرا و آزاد هستند، پدید می‌آیند. از نظر هگل، خرد و آزادی در کنار هم هستند. به محض آن که این اصول تثبیت شد، در سخنرانی‌‌های او راجع به فلسفه‌ی تاریخ، شیوه‌هایی که در پرتو این اصول تشخیص داده شده بودند، از بین رفتند. (4)
از نیمه‌ی سده‌ی نوزدهم میلادی، مسائل کلان روایت کمتر ظاهر شد‌ه‌اند. به هر حال، گاهی اوقات آنچه افراد می‌‌نویسند، به ویژه اگر در مورد موضوع‌های بزرگ باشد، می‌تواند فرضیه‌ای درباره‌ی وجود جریان تاریخی را به افراد القاء کند و بقایای کلان روایت را نشان دهد. ساده‌ترین، مهم‌ترین و عامه پسندترین کلان روایت، باور به پیشرفت بوده است. استفاده از حرف بزرگ ‘P’ در نوشتن واژه‌ی پیشرفت (Progress) در روش طرفداران هگل گاهی اوقات بر متافیزیکی بودن آن دلالت دارد؛ اما در همان حال می‌‌تواند اعتقاد به معانی علمی‌ و فنی برای پیشرفت نیز تلقی شود. گاهی هم می‌‌تواند امری تصور شود که از نظر تاریخی نشان دادنی و اثبات شدنی، اما اتفاقی، بوده است و هیچ تضمینی وجود ندارد که در آینده نیز مجدداً اتفاق بیفتد. مشهورترین نمونه‌ی بدبینانه‌ی این رویکرد، که هر نقشه و طرحی را در تاریخ انکار می‌‌کند، اچ، ای. ال فیشر (H.A.L. Fisher) در 1934میلادی بود که پس از جنگ جهانی یکم و زمان سقوط لیبرالیسم دچار ناامیدی شد:
«افراد خردمندتر و تحصیل کرده‌تر از من وجود طرح، نظم خاص و نمونه‌ی از پیش برنامه ریزی شد‌ه‌ای را در تاریخ تشخیص داد‌ه‌اند. این هماهنگی‌‌ها از من پنهان مانده است. من فقط می‌توانم رویداد‌های غیرمنتظر‌ه‌ای را ببینم که به دنبال هم اتفاق می‌افتند، مانند موجی که به دنبال موجی دیگر می‌آید؛ این تنها می‌تواند یک حقیقت بزرگ باشد، زیرا امری منحصر به فرد است و نمی‌‌تواند جنبه‌ی عمومی‌ داشته باشد؛ و این تنها قانونی است که برای مورخان وجود دارد. آن‌‌ها باید در توسعه‌ی سرنوشت بشر بازی‌های احتمالی و غیرمنتظره را تشخیص دهند. این مسئله حاکی از بدبینی و ناامیدی نیست. حقیقت پیشرفت به طور آشکار و گسترده در صفحه‌ی تاریخ ثبت شده است؛ البته پیشرفت را نباید یک قانون طبیعی محسوب نمود: پیشرفت‌های فراهم آمده توسط یک نسل ممکن است به دست نسل بعدی از بین برود. تفکرات بشر ممکن است در مسیر‌هایی حرکت کند که به فاجعه و بربریت منتهی شود».(5)
بحث طنین باوقار زمان بار‌ها توسط مورخان و حتی فیلسوفان نقل شده است تا آنجا که تقریباً دیگر مطلبی پیش پا افتاده به شمار می‌آید.

بیشتر بخوانید: تاریخ، زبان و روایت


در مواردی، نظریه‌ی مدرنیته به عنوان تفسیری محدود از پیشرفت تلقی شده است که پیشرفت را منحصر به یک دوره‌ی مدرن، که خود زمانی سنتی بود، می‌‌کند؛ یعنی جامعه‌ای که با رسوم و شیوه‌ی سنتی وارد مرحله‌ی مدرنیته شده است. این امر می‌‌توانست نسخه‌ی آمریکایی تفسیر حزب ویگ به حساب آید؛ یعنی تفسیری بااصالت ماتریالیستی بیشتر، اما همچون نموداری که پیشرفت جوامع دیگر را در رقابت آن‌‌ها با پویایی جامعه‌ی آمریکا اندازه‌گیری می‌‌کند. جهانی شدن هم می‌‌تواند به عنوان مضمونی به هم پیوسته تلقی شود. زمانی که امپراتوری‌‌های مستعمراتی اروپایی به طور رسمی‌ دستخوش فروپاشی شدند و آن گاه که امپرالیسم (سرمایه داری جهانی) به مثابه‌ی بخشی از فرایند جهانی شدن شمرده می‌شد، این خطر وجود داشت که آن را به عنوان موضوعی متعلق به گذشته ببینند؛ اما امپریالیسم اهمیت خود را همچنان حفظ کرد. این مسئله به طور خاص هنگامی‌ اتفاق افتاد که در پی تحلیل‌های مورخان بریتانیایی از امپراتوری غیررسمی‌ در کنار امپراتوری رسمی‌، که شامل سرزمین‌های تحت نفوذ امپراتوری از طریق سرمایه گذاری و تجارت، به جای سلطه‌ی کامل سیاسی و اشغال نظامی‌ و استقرار، بود؛ (6) ما شاهد حضور امپراتوری غیررسمی‌ آمریکایی به عنوان جانشین اروپایی‌ها و به ویژه امپراتوری بریتانیا هستیم. آمریکایی‌‌ها با توجه به پیشینه و میراث ضد استعماری‌شان در جنگ استقلال علیه بریتانیایی‌‌ها، به پذیرش چنین بحث‌ها و مسائل علاقه نداشتند؛ اما با افزایش فعالیت نظامی‌ آمریکایی‌‌ها در مقیاس جهانی پس از جنگ خلیج، آنان به نفوذ اقتصادی در ابعاد امپراتوری تمایل بیشتری یافتند. بدین سان، امپریالیسم در معنای حقیقی، منافع خودش را در مقیاس جهانی حفظ کرد.

نمایش پی نوشت ها:
1- K. Popper (1884), The Poverty of Historicism, Routlege, p.161.
2- برای مثال، ر.ک:
S. Berger (1995), ‘Viewpoint:Historians and nation-building in Germany after Reunification’, Past and Present, 148, p. 188.
3- G. W. F. Hegel (1971), Hegel's Philosophy of Mind, Clarendon Press, p. 277.
4- G. W. F. Hegel (1950), Lectures on the Philosophy of History, Dale Publication.
5- H. A. L. Fisher, (1943), A History of Europe, vol.1 , Eyre and Spottiswoode, p.vi.
6- R. Robinson and Gallagher (1953), 'The Imperialism of free trade', Economic History Review, 2nd Series)i, pp. 1-15.

منبع مقاله :
اسپالدینگ، راجر؛ پارکر، کریستوفر؛ (1392)، مقدمه‌ای بر تاریخ‌نگاری، ترجمه محمد تقی ایمان پور، تهران: پژوهشکده‌ی تاریخ اسلام، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط