نفاق و دورويى
قال على(علیه السلام) : ايّاك و النّفاق فأن ذاالوجهين لايكون وجيهاً عند اللّه؛ (1)از نفاق و دورويى دورى كن، چرا كه انسان دورو، پيش خداوند آبرومند نيست.»
يكى از آفتها و خطرهاى اجتماعى كه ممكن است جامعه را به ويرانى و تباهى بكشد و پايههاى وحدت اجتماعى را متزلزل سازد، آفت و آسيب بزرگى است به نام «نفاق و منافق» كه در قرآن و روايات نسبت به اين پديده شوم اجتماعى هشدارهاى جدّى و پىگيرى داده شده است.»
قرآن با لحن تند مؤمنان را از خطرهاى منافقان برحذر مىدارد و مىفرمايد:
«هم العدّو فاحذرهم؛(2) (منافقان) دشمنان (اصلى) شمايند از آنان برحذر باشيد.»
در خطرناك بودن اين گروه از مردم همين بس كه قرآن مجيد در چندين سوره به گونه تفصيلى و ريز اوصاف و شگردهاى منافقان را مطرح كرده و آنها را به مؤمنان شناسانده است تا در دام و تورهاى آشكار و پنهان آنها گرفتار نشوند.
در آغاز سوره (بقره) حدود بيست آيه در ترسيم چهره مؤمنان و كافران و منافقان مطرح شده كه 13 آيه از آن مربوط به جريان نفاق و منافقان است اين نكته خود گواه بر اين است كه: شناخت اين گونه دشمنان داخلى كه قرآن از آنان به عنوان «ستون پنجم»(3) ياد كرده است براى جامعه ايمانى يك ضرورت و تكليف مهم است. افزون بر اين، هوشيارى نسبت به تاكتيكها و موضع گيريهاى گوناگون سياسى اجتماعى آنان يك وظيفه عمومى و همگانى است.
جريان نفاق نه تنها خود جريانى آلوده و كج راهه است، بلكه ديگران را نيز به آلودگى و بى راهه و بيمارى مىكشاند، از اين رو امام على(علیه السلام) در يك هشدار به جامعه دينى مىفرمايد:
«احذروا اهل النفاق فأنهم الضالون المضلّون، الزّالون المزّلون، قلوبهم دوية و سحافهم نقيّه؛(4) از منافقان برحذر باشيد، چه اين كه آنان هم گمراهند و هم گمراهگر، هم خود لغزيدهاند و هم لغزاننده ديگرانند درونشان بيمار است و برونشان بىعيب و سالم مىنمايد.»
اكنون كه خطر نفاق و منافق روشن شد و معلوم گرديد كه يكى از هشدارهاى مهم اجتماعى در فرهنگ دينى هشدار نسبت به جريان نفاق است لازم است پيرامون اين مقوله و پديده اجتماعى در چند محور مطالبى را ارائه دهيم تا خوانندگان عزيز نسبت به اين آسيب بزرگ اجتماعى بصيرت و آگاهى بيشترى پيدا كنند و با شناخت چهرههاى رنگارنگ منافقان در دامهاى گسترده آنان كه غالباً همراه با دانه است گرفتار نگردند.
از اين رو به يربوع موش صحرايى كه در زير زمين كانال مىزند و از يك در وارد مىشود و چنانچه خطرى او را تهديد كرد از در ديگر كه معمولاً نامرئى است فرار مىكند نافقاء مىگويند.(5)
منافق از آن جهت كه به نام اسلام وارد امت اسلامى مىشود و در مواقع لزوم خود را از اسلام و مسلمانان بيگانه مىسازد و از اسلام خارج مىشود به اين نام ناميده شده است.
و اين كه قرآن «منافق» را فاسق ناميده است با عنايت به همين نكتهاى است كه به آن اشارت شد.
تعبير قرآن اين است كه:
«انّ المنافقين هم الفاسقون؛(6) به درستى كه منافقان همان فاسقان هستند.»
فسق در لغت به معناى خروج رُطَب از پوست است، كسى كه از چهارچوب آداب شريعت خارج شود گرچه اعتقاد به آن هم داشته باشد در فرهنگ قرآن به عنوان فاسق شناخته مىشود بنابراين منافق و فاسق در يك چيز مشتركند و آن خارج شدن از پوسته دين و آداب شريعت است.
البته فرق آن دو نيز در اين است كه در يك تصوير كلّى در رابطه با دين چهارگونه چهره را مىتوان ترسيم كرد:
1ـ مؤمن آن كه اعتقاد به دين دارد و باور او بارور به عمل است.
2ـ كافر آن كه از آغاز با دين و ديندارى مىستيزد و حقيقت را مىپوشاند.
3ـ منافق كسيكه در ظاهر به دين و ديندارى جلوه مىكند ولى در باطن اعتقادى به دين و دستورات آن ندارد.
4ـ فاسق و آن كسى است كه از لحاظ اعتقادى عقايد دين را باور دارد وليكن در مرحله عمل، پايبندى شايستهاى به دستورات دينى از خود نشان نمىدهد و در عمل خارج از دين حركت مىكند.
«نفاق از مختصات بشر است، معمولاً در حيوانات اثرى از نفاق يعنى دوچهرگى و دورويى ديده نمىشود، شايد خيلى به ندرت در بعضى از حيوانات زيرك چنين چيزى ديده شود، يعنى حيوان به حالتى بر ضد حالتى كه داراست تظاهر كند، حيوان اگر خشم بگيرد آثار خشم در صدايش و حنجرهاش ظاهر مىشود، اگر خوشحال شود فوراً جُست و خيز مىكند، اگر دردش بيايد ناله مىكند، هر صدايى از حيوان يك نشانه واقعى است از حالتى كه دارد و ميان حالتش و آن صدا يا علامتى كه از خود بروز مىدهد اختلاف نيست.
اين انسان است كه اين قدرت را دارد كه ممكن است با يك نفر در نهايت درجه دشمن باشد و در دلش حقد و كينه او را داشته باشد ولى وقتى با او بنشيند تظاهر به دوستى كند و با چهره باز برخورد كند. و اظهار خوشحالى و خوشوقتى نمايد.
اكثر تعارفاتى كه در ميان مردم معمول است نوعى نفاق است براى اين كه دروغ است، كسى به خانه مىآيد و صاحبخانه مىگويد قدم روى چشم ما گذاشتيد...اما همين كه مهمان مىرود، خلافش را مىگويد و باطنش را ظاهر مىكند. بشر به دليل اينكه هوشش بيشتر و عقلش زيادتر است مىتواند منافق گرى و دورويى كند.
هرچه انسانها بدوىتر هستند صريحترند، يعنى فاصله ميان درون و بيرونشان كمتر است، هرچه انسانها به طرف تمدن آمدند، بر نفاقشان افزوده شد، يعنى فاصله ميان اين دو چهرهشان زياد شد....به گونهاى كه بايد گفت: «دنياى نفاق».(7)
گواه بر اين واقعيت را مىتوان تبليغات رنگارنگ و خلاف واقعى رسانههاى استكبارى گرفت كه گاه از كاه كوه مىسازند و آنچنان رنگ و لعاب به يك مسأله كوچك مىدهند كه آن را فاجعه قرن مىنامند و گاه مسائل حياتى و انسانى را آنگونه پيش پا افتاده جلوه مىدهند كه گويى هيچ اتفاقى در دنيا صورت نگرفته است مانند كشتار بى رحمانه كودكان و مظلومان فلسطينى و مانند آن، باطن تمدن بشرى در جهان امروز از لايههاى تودرتو تشكيل شده است كه بهترين نام را به گفته شهيد مطهرى مىتوان بر آن «دنياى نفاق» نهاد.
سوگمندانه بسيارى از مردم اين كار را نوعى امتياز براى خود مىدانند و با نام زرنگى حالت نفاق به خود مىگيرند و مردم را از حقيقت و واقعيت دور مىسازند.
برخى از مردم هم صداقت و صراحت و يك رويى را نوعى سادگى و عقب افتادگى مىشمارند و بر اين گمانند كه با مكر و خدعه و نفاق و دورويى بهتر مىتوان زندگى كرد و پيش رفت، غافل از آن كه اساس عالم هستى بر حقيقت استوار است نه بر مَجاز و نمىتوان نظام راستين جهان را به بازى گرفت:
فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد
شرمنده رهروى كه عمل بر مَجاز كرد
بازى چرخ بشكندش بيضه در كلاه
زيرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد
صنعت مكن كه هر كه محبت نه راست يافت
عشقش به روى دل در معنى فراز كرد
اما كتمان ممدوح آن است كه: انسان به كمالاتى از لحاظ معنوى برسد كه اگر مردم بر آن آگاهى پيدا كنند. ممكن است دست و پايش را ببوسند و او را فوق العاده احترام كنند و به زحمت بياندازند ولى صاحب آن كمالات آنها را از نگاه مردم پنهان مىدارد و بين خود و خدايش از آنها بهره مىگيرد، اين كجا و آن نفاق كجا؟ آرى:
آنكه را اسرار حق آموختند
مهر كردند و دهانش دوختند
از آن جمله مىتوان به عناوين زير اشارت كرد:
خيانت در امانت
دروغگويى در گفتار
پيمان شكنى در رفتار
خروج از حق در مقام ستيزه جويى
ناهماهنگى باطن و ظاهر
چربيدن خشوع بدن بر خشوع دل
ناديدن رفتار منفى خويش و خرده گيرى از ديگران
چاپلوسى و تعريف و تعارف بىجا
سبكسرى در رزق و روزي هاى الهى
نهى كردن ديگران و نهى ناپذيرى خويش
افسوس خوردن بر انجام ندادن كار بد
رفت و آمد به مساجدشان با اكراه
تأخير نماز از وقت
و..........(8)
«شما را از منافقان برحذر مىدارم، زيرا كه آنان مردمانى گمراه و گمراه كنندهاند. خود لغزيدهاند و ديگران را مىلغزانند، به رنگهاى گوناگون و حالات مختلف در مىآيند، با هر وسيله و از هر طريقى قصد (فريب و گمراهى) شما را دارند و در هر كمينگاهى به كمين شما مىنشينند.
دلهايشان بيمار است و ظاهرشان آراسته و تميز، مخفيانه عمل مىكنند و چون خزندهاى زهرناك آهسته مىخزند و بىخبر زهر خود را مىريزند، شرح و بيانشان دارو و گفتارشان شفاست، اما كردارشان درد بى درمان است، به رفاه و آسايش مردم حسادت مىورزند و به آتش بلا و گرفتارى دامن مىزنند و توصيه مىكنند، در هر راهى به خاك هلاكت افكندهاى، و براى نفوذ در هر دلى وسيلهاى و براى هر غم و اندوهى اشكهاى(دروغين) دارند. مدح و ستايش به هم قرض مىدهند و از يكديگر انتظار پاداش دارند اگر چيزى بخواهند پافشارى مىكنند و اگر سرزنش كنند پرده درى مىنمايند. و اگر حكم كنند زيادهروى مىورزند، در مقابل هر حقى باطلى در چنته دارند و در برابر هر راستى كژى و براى هر زندهاى قاتلى و براى هر درى كليدى و براى هر شبى چراغى (آماده دارند).
چشم نداشتن و بىنيازى راه دستآويز طمع قرار مىدهند تا از اين راه بازار خود را داغ كنند و كالاهايشان را رونق بخشند، مىگويند و ايجاد شبهه مىكنند، وصف مىكنند و حقيقت را وارونه جلوه مىدهند.
راه (ورود به مسير باطل) را آسان كنند و تنگه (آن را) كج و دشوار مىسازند(تا افراد به راحتى قدم به راه باطل گذارند و در پيچ و خمهاى آن سرگردان شوند و بيرون شدن از آن برايشان ناممكن يا دشوار شود).
اينان دار و دسته شيطانند و زبانههاى انبوه آتش.
«آنان حزب شيطانند و بدانيد كه حزب شيطان همان زيانكارانند.»(9)
منبع : http://www.hawzah.net
/خ
يكى از آفتها و خطرهاى اجتماعى كه ممكن است جامعه را به ويرانى و تباهى بكشد و پايههاى وحدت اجتماعى را متزلزل سازد، آفت و آسيب بزرگى است به نام «نفاق و منافق» كه در قرآن و روايات نسبت به اين پديده شوم اجتماعى هشدارهاى جدّى و پىگيرى داده شده است.»
قرآن با لحن تند مؤمنان را از خطرهاى منافقان برحذر مىدارد و مىفرمايد:
«هم العدّو فاحذرهم؛(2) (منافقان) دشمنان (اصلى) شمايند از آنان برحذر باشيد.»
در خطرناك بودن اين گروه از مردم همين بس كه قرآن مجيد در چندين سوره به گونه تفصيلى و ريز اوصاف و شگردهاى منافقان را مطرح كرده و آنها را به مؤمنان شناسانده است تا در دام و تورهاى آشكار و پنهان آنها گرفتار نشوند.
در آغاز سوره (بقره) حدود بيست آيه در ترسيم چهره مؤمنان و كافران و منافقان مطرح شده كه 13 آيه از آن مربوط به جريان نفاق و منافقان است اين نكته خود گواه بر اين است كه: شناخت اين گونه دشمنان داخلى كه قرآن از آنان به عنوان «ستون پنجم»(3) ياد كرده است براى جامعه ايمانى يك ضرورت و تكليف مهم است. افزون بر اين، هوشيارى نسبت به تاكتيكها و موضع گيريهاى گوناگون سياسى اجتماعى آنان يك وظيفه عمومى و همگانى است.
جريان نفاق نه تنها خود جريانى آلوده و كج راهه است، بلكه ديگران را نيز به آلودگى و بى راهه و بيمارى مىكشاند، از اين رو امام على(علیه السلام) در يك هشدار به جامعه دينى مىفرمايد:
«احذروا اهل النفاق فأنهم الضالون المضلّون، الزّالون المزّلون، قلوبهم دوية و سحافهم نقيّه؛(4) از منافقان برحذر باشيد، چه اين كه آنان هم گمراهند و هم گمراهگر، هم خود لغزيدهاند و هم لغزاننده ديگرانند درونشان بيمار است و برونشان بىعيب و سالم مىنمايد.»
اكنون كه خطر نفاق و منافق روشن شد و معلوم گرديد كه يكى از هشدارهاى مهم اجتماعى در فرهنگ دينى هشدار نسبت به جريان نفاق است لازم است پيرامون اين مقوله و پديده اجتماعى در چند محور مطالبى را ارائه دهيم تا خوانندگان عزيز نسبت به اين آسيب بزرگ اجتماعى بصيرت و آگاهى بيشترى پيدا كنند و با شناخت چهرههاى رنگارنگ منافقان در دامهاى گسترده آنان كه غالباً همراه با دانه است گرفتار نگردند.
واژه نفاق
از اين رو به يربوع موش صحرايى كه در زير زمين كانال مىزند و از يك در وارد مىشود و چنانچه خطرى او را تهديد كرد از در ديگر كه معمولاً نامرئى است فرار مىكند نافقاء مىگويند.(5)
منافق از آن جهت كه به نام اسلام وارد امت اسلامى مىشود و در مواقع لزوم خود را از اسلام و مسلمانان بيگانه مىسازد و از اسلام خارج مىشود به اين نام ناميده شده است.
و اين كه قرآن «منافق» را فاسق ناميده است با عنايت به همين نكتهاى است كه به آن اشارت شد.
تعبير قرآن اين است كه:
«انّ المنافقين هم الفاسقون؛(6) به درستى كه منافقان همان فاسقان هستند.»
فسق در لغت به معناى خروج رُطَب از پوست است، كسى كه از چهارچوب آداب شريعت خارج شود گرچه اعتقاد به آن هم داشته باشد در فرهنگ قرآن به عنوان فاسق شناخته مىشود بنابراين منافق و فاسق در يك چيز مشتركند و آن خارج شدن از پوسته دين و آداب شريعت است.
البته فرق آن دو نيز در اين است كه در يك تصوير كلّى در رابطه با دين چهارگونه چهره را مىتوان ترسيم كرد:
1ـ مؤمن آن كه اعتقاد به دين دارد و باور او بارور به عمل است.
2ـ كافر آن كه از آغاز با دين و ديندارى مىستيزد و حقيقت را مىپوشاند.
3ـ منافق كسيكه در ظاهر به دين و ديندارى جلوه مىكند ولى در باطن اعتقادى به دين و دستورات آن ندارد.
4ـ فاسق و آن كسى است كه از لحاظ اعتقادى عقايد دين را باور دارد وليكن در مرحله عمل، پايبندى شايستهاى به دستورات دينى از خود نشان نمىدهد و در عمل خارج از دين حركت مىكند.
نفاق ويژگى انسان
«نفاق از مختصات بشر است، معمولاً در حيوانات اثرى از نفاق يعنى دوچهرگى و دورويى ديده نمىشود، شايد خيلى به ندرت در بعضى از حيوانات زيرك چنين چيزى ديده شود، يعنى حيوان به حالتى بر ضد حالتى كه داراست تظاهر كند، حيوان اگر خشم بگيرد آثار خشم در صدايش و حنجرهاش ظاهر مىشود، اگر خوشحال شود فوراً جُست و خيز مىكند، اگر دردش بيايد ناله مىكند، هر صدايى از حيوان يك نشانه واقعى است از حالتى كه دارد و ميان حالتش و آن صدا يا علامتى كه از خود بروز مىدهد اختلاف نيست.
اين انسان است كه اين قدرت را دارد كه ممكن است با يك نفر در نهايت درجه دشمن باشد و در دلش حقد و كينه او را داشته باشد ولى وقتى با او بنشيند تظاهر به دوستى كند و با چهره باز برخورد كند. و اظهار خوشحالى و خوشوقتى نمايد.
اكثر تعارفاتى كه در ميان مردم معمول است نوعى نفاق است براى اين كه دروغ است، كسى به خانه مىآيد و صاحبخانه مىگويد قدم روى چشم ما گذاشتيد...اما همين كه مهمان مىرود، خلافش را مىگويد و باطنش را ظاهر مىكند. بشر به دليل اينكه هوشش بيشتر و عقلش زيادتر است مىتواند منافق گرى و دورويى كند.
هرچه انسانها بدوىتر هستند صريحترند، يعنى فاصله ميان درون و بيرونشان كمتر است، هرچه انسانها به طرف تمدن آمدند، بر نفاقشان افزوده شد، يعنى فاصله ميان اين دو چهرهشان زياد شد....به گونهاى كه بايد گفت: «دنياى نفاق».(7)
گواه بر اين واقعيت را مىتوان تبليغات رنگارنگ و خلاف واقعى رسانههاى استكبارى گرفت كه گاه از كاه كوه مىسازند و آنچنان رنگ و لعاب به يك مسأله كوچك مىدهند كه آن را فاجعه قرن مىنامند و گاه مسائل حياتى و انسانى را آنگونه پيش پا افتاده جلوه مىدهند كه گويى هيچ اتفاقى در دنيا صورت نگرفته است مانند كشتار بى رحمانه كودكان و مظلومان فلسطينى و مانند آن، باطن تمدن بشرى در جهان امروز از لايههاى تودرتو تشكيل شده است كه بهترين نام را به گفته شهيد مطهرى مىتوان بر آن «دنياى نفاق» نهاد.
زرنگى يا نفاق
سوگمندانه بسيارى از مردم اين كار را نوعى امتياز براى خود مىدانند و با نام زرنگى حالت نفاق به خود مىگيرند و مردم را از حقيقت و واقعيت دور مىسازند.
برخى از مردم هم صداقت و صراحت و يك رويى را نوعى سادگى و عقب افتادگى مىشمارند و بر اين گمانند كه با مكر و خدعه و نفاق و دورويى بهتر مىتوان زندگى كرد و پيش رفت، غافل از آن كه اساس عالم هستى بر حقيقت استوار است نه بر مَجاز و نمىتوان نظام راستين جهان را به بازى گرفت:
فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد
شرمنده رهروى كه عمل بر مَجاز كرد
بازى چرخ بشكندش بيضه در كلاه
زيرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد
صنعت مكن كه هر كه محبت نه راست يافت
عشقش به روى دل در معنى فراز كرد
كتمان پسنديده
اما كتمان ممدوح آن است كه: انسان به كمالاتى از لحاظ معنوى برسد كه اگر مردم بر آن آگاهى پيدا كنند. ممكن است دست و پايش را ببوسند و او را فوق العاده احترام كنند و به زحمت بياندازند ولى صاحب آن كمالات آنها را از نگاه مردم پنهان مىدارد و بين خود و خدايش از آنها بهره مىگيرد، اين كجا و آن نفاق كجا؟ آرى:
آنكه را اسرار حق آموختند
مهر كردند و دهانش دوختند
زمينههاى نفاق
از آن جمله مىتوان به عناوين زير اشارت كرد:
خيانت در امانت
دروغگويى در گفتار
پيمان شكنى در رفتار
خروج از حق در مقام ستيزه جويى
ناهماهنگى باطن و ظاهر
چربيدن خشوع بدن بر خشوع دل
ناديدن رفتار منفى خويش و خرده گيرى از ديگران
چاپلوسى و تعريف و تعارف بىجا
سبكسرى در رزق و روزي هاى الهى
نهى كردن ديگران و نهى ناپذيرى خويش
افسوس خوردن بر انجام ندادن كار بد
رفت و آمد به مساجدشان با اكراه
تأخير نماز از وقت
و..........(8)
نشانههاى نفاق
«شما را از منافقان برحذر مىدارم، زيرا كه آنان مردمانى گمراه و گمراه كنندهاند. خود لغزيدهاند و ديگران را مىلغزانند، به رنگهاى گوناگون و حالات مختلف در مىآيند، با هر وسيله و از هر طريقى قصد (فريب و گمراهى) شما را دارند و در هر كمينگاهى به كمين شما مىنشينند.
دلهايشان بيمار است و ظاهرشان آراسته و تميز، مخفيانه عمل مىكنند و چون خزندهاى زهرناك آهسته مىخزند و بىخبر زهر خود را مىريزند، شرح و بيانشان دارو و گفتارشان شفاست، اما كردارشان درد بى درمان است، به رفاه و آسايش مردم حسادت مىورزند و به آتش بلا و گرفتارى دامن مىزنند و توصيه مىكنند، در هر راهى به خاك هلاكت افكندهاى، و براى نفوذ در هر دلى وسيلهاى و براى هر غم و اندوهى اشكهاى(دروغين) دارند. مدح و ستايش به هم قرض مىدهند و از يكديگر انتظار پاداش دارند اگر چيزى بخواهند پافشارى مىكنند و اگر سرزنش كنند پرده درى مىنمايند. و اگر حكم كنند زيادهروى مىورزند، در مقابل هر حقى باطلى در چنته دارند و در برابر هر راستى كژى و براى هر زندهاى قاتلى و براى هر درى كليدى و براى هر شبى چراغى (آماده دارند).
چشم نداشتن و بىنيازى راه دستآويز طمع قرار مىدهند تا از اين راه بازار خود را داغ كنند و كالاهايشان را رونق بخشند، مىگويند و ايجاد شبهه مىكنند، وصف مىكنند و حقيقت را وارونه جلوه مىدهند.
راه (ورود به مسير باطل) را آسان كنند و تنگه (آن را) كج و دشوار مىسازند(تا افراد به راحتى قدم به راه باطل گذارند و در پيچ و خمهاى آن سرگردان شوند و بيرون شدن از آن برايشان ناممكن يا دشوار شود).
اينان دار و دسته شيطانند و زبانههاى انبوه آتش.
«آنان حزب شيطانند و بدانيد كه حزب شيطان همان زيانكارانند.»(9)
پي نوشت ها:
1ـ غرر الحكم، ج 2، ص 304.
2. سوره منافقون، آيه 4.
3. سوره آل عمران، آيه 102.
4. غررالحكم، ج 2، ص 285.
5. مفردات راغب، واژه نفق.
6. سوره توبه، آيه 67.
7. آشنايى با قرآن، ج 7، ص 108.
8. ميزان الحكمه، ج 13، صفحات ،ص 344، 345، 346، 347.
9. نهج البلاغه، خطبه 194، ميزان الحكمه، ج 12، ص 348 و349.
منبع : http://www.hawzah.net
/خ