نویسندگان:
مبین صالحی
معصومه قلیزاده
مبین صالحی
معصومه قلیزاده
عوامل کاهش دهندهی عزت نفس
چگونگی رفتار و ارتباط دیگران، به ویژه پدر و مادر نقشی برجسته در شکلگیری عزت نفس کودک دارد. اگر خانواده کودک را تشویق و تحسین کند، احتمالاً وی در بزرگسالی عزت نفس بالایی خواهد داشت. اما سرزنش و حتی تأیید نکردن کودک موجب کمبود عزت نفس در بزرگسالی میشود. برخی والدین پیوسته فرزند خود را کانون سرزنش و انتقاد قرار میدهند. آنان حتی از کوچکترین اشتباه فرزندشان نمیگذرند. این روش موجب میشود کودک خود را موجودی پرخطا و بیارزش بداند؛ موجودی که حتی نزدیکترین افراد زندگیاش نیز او را دوست ندارند. از آنجا که عزت نفس در کودکی به وجود میآید، بیشتر افرادی که دارای عزت نفس پاییناند، خاطرات بدی از دورههای آغازین رشد خود دارند. در واقع، این افراد هرگز رشد نکردهاند. آنان در سنین کودکی خود تثبیت میشوند و اغلب به رفتارهای کودکانهای دست میزنند که نشان عزت نفس پایین است؛ مانند لجاجت، پرخاشگری و بیتوجهی. مردی نزد پیامبر از رفتار فرزندش عیبجویی کرد. رسول خدا (ص) ناراحت شدند و به او فرمودند: «فرزندت تیری از تیردان توست»؛ یعنی فرزندت پارهی تن و ذخیرهی آخرت توست و تو با توهین به شخصیتش، هم به او لطمه میزنی، هم به خودت؛ چون کسی را بیمقدار میسازی که در آینده به تو یاری خواهد رساند و پشتیبانت خواهد بود. (1) در ادامه، برخی علل کاهندهی عزت نفس را بیان میکنیم.1. طلاق یا جدایی والدین
کودکی که در محیطی مناسب رشد میکند و در اطرافش افرادی وجود دارند که او را حمایت و تشویق میکنند، عزت نفس بالایی خواهد داشت؛ در حالی که رویدادی مثل طلاق یا جدایی والدین، به احتمال بسیار، تصویر خوبی را که کودک از خود دارد نابود میکند. او خود را به دلیل این جدایی سرزنش میکند؛ زیرا کودکان اغلب خود را عامل طلاق یا جدایی والدین میدانند.به طور کلی، کودکانِ والدینی که از هم طلاق گرفتهاند یا به دلایلی جدا زندگی میکنند، مانند قهر کردن یکی از والدین، مستعد خطرهای فراواناند. آنان ممکن است از خود بپرسند که چرا باید یک والد داشته باشند، در حالی که کودکان دیگر دو والد برای مراقبت از خود دارند. این کودکان نداشتن یکی از والدین را نشان کمبودی در وجود خود میدانند.
2. نارضامندی از ویژگیهای جسمی
بسیاری از کودکان ویژگیهایی دارند که ممکن است در قیاس با بیشتر کودکان دیگر جالب به نظر نرسد؛ مانند چاقی، ماه گرفتگی، عینکی بودن یا تیرگی پوست بدن. این ویژگیها در دوران کودکی تأثیری منفی بر عزت نفس دارند. در این دوره، درکی که کودک از ظاهر خود دارد، بیش از هر عامل دیگر (پیشرفت تحصیلی، موفقیت ورزشی یا کسب جایگاه اجتماعی) بر عزت نفسش تأثیر دارد. یکی از علل این مسئله، تأکید رسانهها و والدین بر ظاهر جسمانی است. (2)برخی از والدین هنگام تشویق یا ابراز محبت به کودک، به جای تشویق رفتار مثبت کودک، مانند «چه دختر باادبی دارم» از جملههایی مانند «قربون دختر خوشگلم بشم» استفاده میکنند. در این تشویقها، بر ویژگیهای جسمانی تأکید میکنند و آنها را ارزشمند میدانند. هرچند در ظاهر، این عبارات موجب افزایش عزت نفس کودک میشود، در سنین بالاتر توجه بیش از حد آنان را به ظاهر جسمانیاش جلب میکند. در نتیجه، کودک ظاهر خود را بیش از حد ارزشمند میداند و کاستیهایش را بزرگنمایی میکند. از این روی، عزت نفسش به شدت آسیب میبیند.
3. طرد
کودکی که والدین و خواهر و برادران حمایت کننده دارد، در بزرگسالی عزت نفس بالایی خواهد داشت. اما اگر همانگونه که بزرگتر میشود، با چالشهایی مانند تحصیل یا عمل به آداب درست اجتماعی روبهرو شود و پیوسته کانون توهین، طرد و انتقاد باشد، ممکن است عزت نفس بالایش را از دست دهد.4. انتقاد بیش از حد والدین
برخی والدین پیوسته فرزند خود را کانون سرزنش و انتقاد قرار میدهند. آنان حتی از کوچکترین اشتباه فرزندشان نمیگذرند. این روش موجب میشود کودک خود را موجودی پرخطا و بیارزش بداند؛ موجودی که حتی نزدیکترین افراد زندگیاش نیز او را دوست ندارند.5. احساس کمبود محبت
محبت کردن والدین به کودک سنگ بنای شکلگیری عزت نفس در اوست. در روایات به این مسئله بسیار توجه شده است. امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: «خداوند بندهاش را به واسطهی شدت محبتی که به فرزندش دارد، کانون رحمت قرار میدهد». (3)بیشتر بخوانید: هفت گام سریع برای تقویت عزت نفس
بیتوجهی به این مسئله، یعنی محرومیت کودک از عواطف والدین، موجب آسیب روانی شدید وی میشود. او با خود میاندیشد: «شاید واقعاً ارزش دوست داشته شدن و محبت دیدن را ندارم. حتماً مشکل از من است. من چیزی برای افتخار کردن ندارم».
6. بدرفتاری با کودک
کودکانی که در طول رشد با آنان بدرفتاری شده است، خود را شیئی مصرفی میبینند. آزار جنسی، فحاشی و کتک زدن به فرد در کودکی موجب میشود بعدها، حتی در بزرگسالی احساس ناامنی کند. کودکان آزاردیده با وحشت و هراس رشد میکنند. آثار منفی آزاررسانی به کودک، هرگز از بین نخواهد رفت. آنان همواره احساس میکنند کسی دوستشان ندارد و ارزش دوست داشته شدن ندارند. بنابراین دچار رکود روانی و در نتیجه شکستهای پیاپی میشوند. همین مسئله نیز موجب تشدید کاهش روزافزون عزت نفسشان میشود.پیامدهای عزت نفس پایین
عزت نفس پایین پیامدهایی را برای کودک ما در پی دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم.1. اضطراب و افسردگی
عزت نفس پایین موجب میشود کودک پیوسته مضطرب باشد؛ زیرا همواره در پی شاد نگه داشتن دیگران و راضی کردنشان است. او همواره نگران است که مبادا آنان از او ناراحت شوند. اما از آنجا که موفق نمیشود (و به طور حتم اینگونه خواهد شد) به افسردگی و احساس منفی دربارهی خود دچار میشود. او نارضایتی دیگران را در ناتوانی خود تفسیر میکند، حال آنکه چنین اندیشهای، فراتر از توان هر فرد و نوعی کاملنگری است.2. شکست در عملکرد تحصیلی
این کودکان هنگام برخورد با مشکلات اینگونه برداشت میکنند که حتی مسئولیتهای معمولی را نمیتوانند به خوبی انجام دهند. دانش آموزی که عزت نفس پایین دارد، شب امتحان به اضطراب شدیدی دچار میشود؛ زیرا فکر میکند نمیتواند در امتحان موفق شود. از این روی، به علت نداشتن تمرکز کافی خوب درس نمیخواند و نمرهاش در امتحان واقعاً کم میشود. (4)3. ایجاد تنش در روابط فرد با دیگران
از آنجا که این کودکان خود را دستکم و بیارزش میشمارند، فکر میکنند ارزش دوست داشته شدن و دوشت داشتن را ندارد. این حالت حتی در سنین پیش از دبستان نیز دیده میشود. اما مسئله از این فراتر میرود. آنان حتی هنگامی که همسالانشان به دوستی تمایل نشان میدهند، از آنجا که خودشان را در برآوردن این تمایل توانا نمیدانند، واکنشهایی منفی مانند طرد یا پرخاشگری را به کار میبرند. روی آوردن به این واکنشها، خود احساس شکست بیشتری را در آنجا ایجاد میکند و در نتیجه به عزت نفس پایینتر میانجامد.4. وابستگی شدید
بسیاری از کودکانی که ارزش کمی برای خود قایلاند، با وابستگی شدید به والدین میکوشند از سویی این احساس منفی را جبران کنند و از سوی دیگر، وجود خود را با دیگری به اثبات برسانند. گاهی نیز خود را به طور افراطی به برخی کارها مشغول میکنند؛ مانند بازی رایانهای یا نقاشی کردن.5. مشکلات رفتاری
یکی از علل مهم برخی از ناسازگاریها و حتی اختلالهای رفتاری کودکان، مانند لجبازی و بیشفعالی، کمبود عزت نفس است. واکنش بسیاری از کودکان دچار عزت نفس پایین، بیقراری، تحرک بیش از حد و رفتارهای پرخاشگرانه است. متأسفانه این رفتارها موجب واکنش منفی و تند برخی والدین میشود که به تشدید عزت نفس پایین میانجامد.6. ضعف در کنترل خویش
کودکانی که خودشان را موجوداتی توانمند و با ارزش نمیدانند، هنگام رویارویی با هیجانهایی مانند خشم، نمیتوانند رفتارشان را کنترل کنند؛ زیرا یکی از مقدمات مهم کنترل خویش این احساس است که من میتوانم از عهدهی انجام این کار برآیم.7. ضعف در مهارتهای اجتماعی
این افراد در برخی از مهارتها مانند برقراری ارتباط مؤثر با دیگران، حل مسئله، مدیریت استرس و جرئتمندی مشکلات بسیاری دارند. در واقع، آنان خود را در استفاده از این مهارتها ناتوان میدانند.تحریفهای شناختی (خطاهای فکر)
افکار، احساسات و باورهایی که شما دربارهی خود دارید به هم وابستهاند. اگر با خود بیندیشید یا اعتقاد داشته باشید که «انسانِ پذیرفته کسی است که هیچ خطایی مرتکب نمیشود»، همواره نگران و مضطربید که در زندگیتان اشتباه نکنید یا اگر اشتباههایی مرتکب شده باشید، پیوسته خود را سرزنش خواهید کرد و از زندگی لذت نمیبرید. بنابراین شیوهی صحبت کردن با خود میتواند در عزت نفس شما تأثیری چشمگیر بر جای گذارد. (5)با توجه به مطلب بالا، یکی از علل عزت نفس پایین، برخی از افکار و باورهای ما هستند. بنابراین اگر این افکار و باورها را تغییر دهیم و به شکلی درستتر بیان کنیم، تأثیر مثبتی در عزت نفسمان دارد. در واقع باورهای ما تفسیری است که از رویدادهای محیطمان داریم. اما دربارهی کودکان، این تفسیرها را والدین یا مربیان بیان میکنند. سلمان پس از بازی، اسباببازیهایش را روی زمین رها کرد و رفت؛ تکالیفش را انجام نداد؛ و در کارهای خانه نیز به مادرش کمک نکرد. مادر به او گفت: «خیلی تنبلی»! این جمله، تفسیر مادر از پیشامدهای رخ داده بود. این تفسیر به سلمان القا میکند که تو تنبلی. از این روی، سلمان احساس بدی به خود پیدا میکند. اما اگر مادر به او بگوید: «من دوست دارم پسرم پس از بازی وسایلش را جمع کند»، خواست خود را بدون تأثیر منفی در روحیهی او کاملاً مطرح میکند. فرد با عزت نفس پایین، اگر هنگام انجام فعالیتی با مشکلی کوچک روبهرو شود آن را بزرگنمایی میکند. این فرد شکستهای کوچک خود را همواره بیش از اندازه بزرگ جلوه میدهد. افکار و باورهای ناکارآمدی که احساسات منفی مانند افسردگی، اضطراب و خشم را به بار میآورند، در اصطلاح، تحریفهای شناختی نامیده میشوند. شما میتوانید با شناسایی این تحریفها در خودتان و فرزندانتان و تبدیل آنها به باورهای کارآمد، از عزت نفس خود و فرزندانتان محافظت کنید. برخی از تحریفهای شناختی عمده از قرار ذیلاند: (6)
1. برچسب زدن
برچسب زدن یعنی نسبت دادن یک ویژگی منفی به خود یا دیگران؛ مانند این جمله که مادر به سلمان گفت: «خیلی تنبلی»؛ یا توجیه سلمان برای انجام ندادن تکالیف ریاضی که میگوید: «من ریاضی بلد نیستم». بسیاری از ما بر پایهی شکستهای پیشین به خودمان برچسب میزنیم. شاید سلمان نیز یک بار به علت حل اشتباه مسئلهی ریاضی بازخوردی بسیار منفی از معلم خود دریافت کرده است. از این روی، به خودش این برچسب را میزند. مشکل این است که این کودکان برچسبها را واقعی میپندارند. در نتیجه، برای انجام ندادن کارها و تلاش نکردن، توجیهی پذیرفته برای خود دارند.2. تفکر دو قطبی (تفکر همه یا هیچ)
برخی باور دارند که ارزشمندی برابر با موفقیت کامل در همهی زمینههاست. آنان تنها وقتی کار خود را با ارزش میدانند که به طور کامل و جامع آن را انجام داده باشند، وگرنه کار خود را کاملاً بیارزش میشمارند. مادر سلمان به او گفته بود: «فقط اگر نمرهات بیست شد، به تو جایزه میدهم». از آن پس در نظر سلمان نمرهی کمتر مانند نوزده هیچ ارزشی ندارد.3. فیلتر ذهنی
در این نوع تفکر، فرد تنها به کاستیها و نقصهای خویش میاندیشد، اما به جنبههای مثبت شخصیت خود بیتوجه است. به اصطلاح تنها نیمهی خالی لیوان را میبیند. اینگونه تفکر موجب میشود برای موفقیتهای خود ارزش قایل نباشیم و تنها شکستهایمان را ببینیم که به کاهش عزت نفس میانجامد. روزی سلمان سورهای را که در مهد آموخته بود برای پدرش خواند. مثل همیشه اشتباههایی در قرائت آن داشت. پدرِ به ظاهر دلسوز حتی از یک خطا نیز نگذشت و پیوسته آنها را تصحیح میکرد. اکنون با اینکه پنج سال از آن ماجرا میگذرد، سلمان به علت آن تجربهی تلخ، در قبال اشکالهایی که به کارهایش گرفته میشود بسیار حساس و زودرنج است و با سرعت از کوره در میرود.4. بزرگنمایی
فرد با عزت نفس پایین، اگر هنگام انجام فعالیتی با مشکلی کوچک روبهرو شود آن را بزرگنمایی میکند. این فرد شکستهای کوچک خود را همواره بیش از اندازه بزرگ جلوه میدهد. مادر سلمان میگفت: «من دیگر او را مهمانی نمیبرم. دیروز خانهی خواهرم بودیم. گلدانش را شکست. مهمانی حسابی به هم خورد. به کسی خوش نگذشت». او نمیداند که سلمان با شنیدن این جملهها از این پس، حتی اگر اشتباه کوچکی مرتکب شود، به کلی پریشان خواهد شد.5. نتیجهگیری شتابزده
منفی شمردن یک رخداد، زمانی که هیچ دلیل مشخص و قانعکنندهای برای تأیید قضاوت شما وجود ندارد نتیجهگیری شتابزده است. برای مثال، دوستتان در حال عبور از خیابان از کنار شما میگذرد، در حالی که به سویی دیگر نگاه میکند. اگر شما رفتار او را بیاعتنایی به خود بدانید، بدون دلیل قطعی، نتیجهگیری شتابزده کردهاید. سلمان وقتی کلاس اول بود، بارها میگفت: نمیخواهم مدرسه بروم. در واقع، او نه از مدرسه بدش میآمد، نه از درس خواندن. مشکل این بود که وقتی میدید معلم از نقاشی او خیلی تمجید نمیکند، یا اجازه نمیدهد هنگام کلاس بیرون برود، فکر میکرد معلم او را دوست ندارد و پسر بدی است.6. عبارتهای بایددار
جملههایی که با کلمهی «باید» آغاز میشوند، به طور خودکار موجب پریشانی غیرضروری و ناخواسته میشوند. در میان قانونهای اعتباریای که به دست انسانها تعریف و تعیین شدهاند، قانون نقض شدنیای وجود ندارد؛ زیرا ممکن است وضعیتی به وجود آید که فرد به نقض آن قانون مجبور شود. گاهی نیز ممکن است فردی به لغزش دچار شود و به عمد یا سهو آن را نقض کند. اما واژهی «باید» میگوید که به هیچ روی، حتی در موارد ضروری اجازهی نقض وجود ندارد؛ در حالی که این مسئله غیر منطقی است. هفتهی پیش، مادر سلمان به او گفت: «در مهمانی نباید شیطنت کنی». سلمان از آغاز تا پایان مهمانی نگران بود مبادا کار بدی بکند. از این روی، نتوانست با هم سالانش به راحتی بازی کند و از مهمانی لذت نبرد.نکته:
به علت اهمیت فراوان این مورد، به چند توصیه در همین بخش اشاره میکنیم:الف) به جای استفاده از جملههای سلبی (که نهی از کارها را بیان میکنند)، به کودک بگوییم که چه کاری انجام دهد. برای مثال، به جای جملهی «نباید در مهمانی به چیزی دست بزنی»، بگوییم: «اگر خوراکی خواستی اول از عمو اجازه بگیر».
ب) به جای بیان خواستههایی مبهم، مانند نباید شیطنت کنی، خواستههایمان را در قالب نهایت دو یا سه قانون کاملاً عینی و روشن بیان کنیم تا کودک به طور دقیق بداند از او چه میخواهیم؛ مانند «روی مبل بالا و پایین نپر و به کامپیوتر دست نزن».
ج) برای تضمین رعایت قوانین توسط کودک، مشوقها و محرومیتهای خاصی را در نظر بگیریم و مطرح کنیم؛ مانند اینکه: «اگر به این دو کار عمل کردی، وقتی برگشتیم باهم ده دقیقه بازی میکنیم».
د) به جای واژهی باید، از عباراتی مانند «سعی کن» استفاده کنیم.
نمایش پی نوشت ها:
1. محمدصادق شجاعی، توکل به خدا، ص 160.
2. لورا برک، روانشناسی رشدا (از لقاح تا کودکی)، ترجمهی یحیی سید محمدی، ج 1، ص 559.
3. محمد محمدی ریشهری، منتخب میزان الحکمه، ح 6729.
4. در اصطلاح روانشناسی به رویدادهایی مانند این مثال، «پیشگویی خودکامبخش» (self-fulfilling prophecy) میگویند.
5. ایلین شیهان، تقویت عزت نفس، ترجمهی مهدی گنجی، ص 58.
6. همان، ص 60.
صالحی، مبین - قلیزاده معصومه؛ (1392)، یک قدم تا باور: عزت نفس کودکان، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمةالله)، چاپ اول.