نویسنده: یعقوب جعفرینیا
(هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ) (آل عمران، آیه 7).
«او کسی است که بر تو کتاب را نازل کرد، بعضی از آن، آیات محکم است که ریشه کتابند و بعضی دیگر آیات متشابه هستند (که معنای آنها به ظاهر روشن نیست). پس آن گروه که در دلهایشان کجی وجود دارد، از آن آیاتی که متشابه هستند به قصد فتنه و به قصد تأویل آن، پیروی میکنند و تأویل آن را جز خدا و استواران در علم نمیدانند. میگویند: به آن باور داریم که همگی از جانب پروردگار ماست و جز صاحبان اندیشهها، یادآور نمیشوند». آیات متشابه، آیات خاصی هستند که در ابتدا فهم آنها مشکل به نظر میرسند و باید درباره آنها اندیشید و به آیات محکم ارجاع داد تا با کمک آیات دیگر و با دقت و ژرفنگری، به معنای آنها راه یافت؛
لغت و اعراب
1. «محکمات» جمع محکم، استوار و ثابت، چیزی که فساد در آن راه ندارد. در ماده «حکم» نوعی منع وجود دارد؛ یعنی مانع از فساد، تباهی و سستی است. در ضمن «منه آیات...» حال از کتاب است؛ 2. «ام الکتاب» ریشه کتاب. امّ در اینجا به معنای اصل، اساس و ریشه است؛ 3. «اخر» جمع آخر غیر منصرف است؛ زیرا هم وصفیت دارد و هم عدول چون اصل آن یا باید الف و لام داشته باشد و یا با «من» تمام شود (چون افعل التفضیل است). این کلمه از آن دو حالت عدول کرده و بدون الف و لام و مِن به کار میرود؛ 4. «متشابه» شبیه هم، در اینجا به معنای جملهای است که احتمالاتی در معنای آن داده میشود که شبیه هم هستند؛ 5. «زیغ» کجی و انحراف، میل از حق؛ 6. «تأویل» تفسیر و بیان مراد، شرح جملههایی که نیاز به توضیح دارد، تحقق یافتن موضوع در خارج؛ 7. «راسخون» ثابتان و استواران. وقتی کسی در چیزی بیشتر کار کرد و ژرف نگریست، میگویند در آن رسوخ پیدا کرده است؛ 8. «والراسخون» عطف به الله و «یقولون» حال از آن است. برخی از مفسران واو را مستأتفه گرفتهاند؛ 9. «میعاد» مصدر میمی به معنای وعده مانند: میقات به معنای وقت است.تفسیر
1. مفهوم محکم و متشابه
در این آیه خداوند آیات قرآنی را به دو دسته تقسیم میکند:
1. آیات محکم:
منظور از آن، آیاتی است که معنای آنها به خوبی روشن است و نیازی به تأویل و توجیه ندارد و انسان بلافاصله پس از شنیدن آن، معنا را میفهمد. این گروه از آیات، اصل، اساس و ریشه قرآن میباشند که از آن به «ام الکتاب» یاد شده است و به کمک این آیات، آیات دیگری که فهم آنها مشکل است، فهمیده میشود.در واقع، محکم عبارت است از کلامی متقن که بر مقصودی روشن دلالت میکند و احتمالهای دیگری وجود ندارد. این کلمه از «حکم» که در لغت به معنای منع و سدّ میباشد گرفته شده است. گویا در کلام محکم احتمال معنای دیگری جز آنچه گوینده اراده کرده است، وجود ندارد. بنابراین، محکمات آن دسته از آیاتند که دلالت روشنی دارند، مانند: (....لاَ تَأْکُلُوا الرِّبَا...) و (إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
2. آیات متشابه:
آیات خاصی هستند که در ابتدا فهم آنها مشکل به نظر میرسند و باید درباره آنها اندیشید و به آیات محکم ارجاع داد تا با کمک آیات دیگر و با دقت و ژرفنگری، به معنای آنها راه یافت؛ مانند آیه: (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى) با توجه به این که خداوند جسم نیست و همچنین با مراجعه به آیات محکمی مانند: (فِیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ) روشن میشود که منظور از آن نشستن بر تخت نیست، بلکه گستردگی قدرت خدا و تسلط او بر جهان مد نظر است.متشابه عبارت است از سخنی که هدف گوینده از آن روشن نیست و احتمال معانی گوناگونی درباره آن وجود دارد. این کلمه از «تشابه الوجوه» گرفته شده است که به معنای شباهت صورتها به همدیگر میباشد. گویا در کلمات متشابه معانی مختلفی که شبیه یکدیگرند، احتمال داده میشود و یا سخن به گونهای است که به معانی گوناگونی شباهت دارد.
از امام صادق (علیه السلام) درباره محکم و متشابه پرسیدند فرمود: «المُحکَمُ مَا نَعمَلُ بِهِ وَ المُتَشَابِهُ مَا اشتَبَهَ عَلَی جَاهِلِه»؛ (1) «محکم آن است که به آن عمل میشود و متشابه آن است که بر کسی که آن را نمیداند مشتبه شود».
باید توجه داشت که تقسیم آیات قرآن به محکمات و متشابهات، یک تقسیم محدود کننده است، چون کلمه «اُخر» جمع «اُخری» و به معنای بقیه آیات است.
بیشتر بخوانید: استنباط احکام از قرآن و مسئله محکم و متشابه
مطلب مهمی که در اینجا یادآور میشویم این است که تمام آیات قرآن از یک نظر محکم هستند و از یک نظر متشابه؛ زیرا وقتی آیات متشابه، به آیات محکم ارجاع داده شد و معنای درست آن به دست آمد، تبدیل به محکم میشود و از سوی دیگر آیات محکمی که به خودی خود معنای روشنی دارد، اگر با آیات دیگری - چه محکم و چه متشابه - ترکیب گردید، معنای نوینی مییابند که به تنهایی آن معنا را نمیداد؛ از این رو، از این نظر میتوان آن را متشابه خواند.
گذشته از مطلبی که گفته شد، در قرآن کریم یک جا تمام آیات قرآن محکم و در جای دیگر تمام آیات متشابه معرفی شده که مفهوم دیگری دارد:
(کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ)؛ (هود، آیه 1) «کتابی است که آیات آن محکم است آن گاه از سوی خداوند حکیم و آگاه تفصیل داده شده است».
(اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً...)؛ (زمر، آیه 23) «خداوند زیباترین سخن را نازل کرد که کتابی متشابه است».
منظور از محکم در آیه سوره هود، استوار بودن قرآن در لوح محفوظ و پیش از نزول آن است. و منظور از متشابه در آیه سوره زمر، شبیه هم بودن آیات قرآن در بلاغت، درستی و استواری نسبت به یکدیگر است.
نکته دیگر این است که علاوه بر آیات قرآن، احادیث معصومان (علیهم السلام) هم همین حالت را دارد. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «کسی که متشابه قرآن را به محکم آن برگرداند به راه راست هدایت شده است». سپس فرمود: «در اخبار ما هم مانند قرآن متشابه وجود دارد پس آن را به محکمش برگردانید». (2)
به نظر میرسد که مفهوم محکم و متشابه نسبی است؛ یعنی ممکن است آیهای برای کسی محکم و همان آیه برای دیگری متشابه باشد. مثلا آیه (اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً) برای افراد معمولی محکم است؛ ولی برای یک فیلسوف متکلم از متشابهات است. او باید چگونگی تعلق علم الهی به اشیا و این که آیا علم خدا بر جزئیات هم تعلق میگیرد یا نه و بحثهایی از این قبیل را بررسی کند.
عکس آن نیز قابل تصور است. به این صورت که آیهای برای کسی که در رتبه بالایی از علم و معرفت قرار دارد، محکم و برای دیگری که در این حد نیست متشابه باشد.
دیگر آن که متشابه هم درجاتی دارد، ممکن است یک آیه برای کسی تشابه اندکی و برای دیگری تشابه بیشتری داشته باشد.
2. سوء استفادهکنندگان از آیات متشابه
قرآن، پس از تقسیمبندی آیات به محکم و متشابه، از سوء استفادههایی که گاهی بعضی از غرضورزان از آیات میکنند، خبر میدهد. قرآن در آیه شریفه سوره آلعمران تأکید میکند که کسانی که در دلهای آنان انحراف وجود دارد، از آیات متشابه برای رسیدن به دو هدف پیروی میکنند: 1. ابتغاء الفتنة؛ 2. ابتغاء تأویله.منظور از فتنهجویی این است که شخص توجهی به درک مفهوم آیه ندارد و تنها آیه را به جهت فتنهانگیزی و رسیدن به یک سود مادی مطرح میکند؛ مانند تأویل آیه: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ....) (بقره، آیه 207) به ابنملجم که به دستور معاویه و توسط سمرة بن جندب انجام گرفت. (3) منظور از طلب تأویل این است که کسی برای تأیید عقیده خاصی که دارد، آیه را بر آن تطبیق میدهد و این همان تفسیر به رأی میباشد که نکوهش شده است.
این افراد، برای خود افکار و اندیشههای پیش ساختهای دارند و میخواهند آیات قرآن را بر آن تطبیق دهند و اندیشههای خود را به قرآن تحمیل کنند؛ از این رو سراغ آیات متشابه میروند که معانی گوناگونی را دارد. این عمل مصداق بارزی از تفسیر به رأی است. از این گونه افراد و گروهها به خصوص پس از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که عقاید گوناگون و فرقههای مختلف در جامعه اسلامی به وجود آمد، فراوان دیده میشود. گروههایی مانند خوارج، قدریه، مرجئه و بعدها معتزله، حشویه و اشاعره در این شمارند. اینان همواره اندیشههای خود ساخته خود را به آیات قرآن تحمیل میکردند؛ در حالی که یک مسلمان راستین باید همیشه خود را تسلیم آیات قرآن قرار دهد و هرچه که به دور از جنجالهای تبلیغاتی و گروهگرایی، از قرآن به دست آمده، از آن پیروی کند.
3. علت وجود آیات متشابه در قرآن
اکنون این سئوال مطرح میشود که حکمت وجود آیات متشابه در قرآن که قابل تأویل و توجیه به معانی مختلف است؛ چه میباشد؟ آیا بهتر نبود که همه آیات از نوع محکم بودند تا آنها که دلهایشان مریض است، آیات متشابه را دستاویز خود قرار ندهند؟ به عبارت دیگر چرا در قرآن آیات متشابه وجود دارد؟برخی مانند مرحوم علامه طباطبایی گفتهاند که وجود آیات متشابه از روی ناچاری بوده و قرآن که با زبان اهل آن زمان نازل شده، ناچار بود که در بیان معارف بلند خود از الفاظ و اسلوبهای متداول زمان استفاده کند و آن کلمات کشش این معانی را نداشت. به همین دلیل در بعضی از آیات تشابه به وجود آمد و منظور اصلی در خفا قرار گرفت. (4)
ولی به نظر ما، حکمت وجود آیات متشابه در قرآن این است که میدان برای رشد و بالندگی استعداد بشری باز باشد و دانشمندان هر دورهای مطابق با استعداد خود، از آیات قرآنی چیزهای تازهای را به دست آورند.
وجود آیات متشابه در قرآن یکی از ضرورتها در جاودانگی اسلام است. میدانیم که اسلام دین جاودانه آدمیان تا روز قیامت است و جوامع بشری در طول تاریخ از لحاظ رشد فکری متفاوت میباشند و در هر عصری سطح فکر مردم و دانشمندان آنها، با سطح فکر پیشینیان و آیندگان فرق میکند. آیات متشابه قرآن به گونهای است که در هر عصری هر دانشمندی مطابق با سطح فکر خود از آن آیات بهره میبرد و آیات برای او تازگی دارد.
آیات متشابه، به هر شخصی در هر سطح فکر و علمی اجازه میدهد که از قرآن استفاده کند و شاید منظور از «بطون سبعه» هم همین باشد؛ (5) یعنی هر انسانی با توجه به ظرفیت وجودی و درک خود به معنای خاصی میرسد و افراد مختلف، معانی گوناگونی به دست میآورند و این معجزه دیگر قرآن است که به گونهای سخن گفتن که هر کس در هر سطح فکری مطلبی را مییابد در حالی که همه آنها صحیح است. از این رو، روایات مربوط به «سبعة احرف» را که اهل سنت نقل کردهاند (6) و در برخی از روایات ما رد شده است، (7) امام صادق (علیه السلام) چنین توضیح داده که منظور از سبعة احرف، هفت لهجه نیست که آنها میگویند، بلکه منظور همان تفاوت سطح فکرهاست. (8)
در برخی از روایات هم به این مطلب اشاره شده که ممکن است بعضی از آیات در آینده معنای جدیدی پیدا کنند:
از امام سجاد (علیه السلام) درباره توحید سوال شد. فرمودند: «إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ انَّهُ یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أقوَامُ مَتَعَمِّقُون فَأنزَلَ الله تَعَالَی قُل هُوَ اللهُ أحَدُ وَ الایَاتِ مِن سُورَةِ الحَدید»؛ (9) «خداوند میدانست که در آخرالزمان گروههایی ژرفاندیش خواهند آمد، پس سوره قل هو الله احد و آیاتی از سوره حدید را نازل کرد».
از این روایت و برخی از روایات دیگر، میتوان دریافت که در آیات قرآن، برای هر کسی در هر سطح فکری که باشد، سهمی از علم و معرفت وجود دارد و معارف قرآن مانند باران است که هر ظرفی به گنجایش خود، آن را درخود جای میدهد: (أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا....)
قرآن راه استفاده درست از متشابهات را نیز نشان داده تا کسی منحرف نشود و آن ارجاع آن آیات به آیات محکم - که ریشه قرآن هستند - میباشد و راه دیگر تدبیر و اندیشیدن است که با برگشت دادن متشابهات به محکمات و ژرفاندیشی و تدبر در آیات قرآن، انسان میتواند به تفسیر و تأویل درست آن آیات دست پیدا کند و به اندازه فهم و گنجایش فکری خود از آن استفاده نماید.
بنابراین، قرآن دو وسیله برای فهم درست آیات متشابه قرار داده: یکی ارجاع به محکمات و دیگری تدبر و اندیشیدن:
(أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا)؛ (محمد، آیه 24) «آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلها قفلهاست».
با این دو ابزار، مردم هر عصری میتوانند نیازهای خود را برطرف سازند و از قرآن و معارف بلند آن مطابق با ظرفیت و سطح دانش خود بهرهمند شوند. بدینگونه آیات متشابه سبب شده که قرآن برای همیشه تازه و قابل استفاده باشد.
در حقیقت میتوان گفت که خداوند مطالبی را که درهر عصری و برای هر نوع استعدادی یکسان است به صورت آیات محکم آورده و مطالبی را که هر قومی به اندازه استعداد خود و مطابق با رشد فکر و جولان اندیشهاش باید بفهمد به صورت آیات متشابه آورده است، در واقع آیات متشابه رمزهایی برای کشف رازها و دانشهایی میباشد که هر کسی همسان استعداد و شایستگی خود میتواند به آنها دست یابد و کلید رمز نیز معرفی شده است و آن همان آیات محکم میباشد که قرآن از آنها به عنوان «امّالکتاب» یعنی مادر کتاب یاد میکند.
به عبارت دیگر: میتوان گفت که آدمی با برگشت دادن آیات متشابه به محکمات و با کنار هم چیدن چند آیه متشابه و محکم به مطالبی دست مییابد که شاید دیگران به آن نرسیدهاند.
بنابراین، وجود آیات متشابه از نعمتهای بزرگ و الطاف خداوند برای بشر تا روز قیامت است و اگر کسانی از آن سوء استفاده میکنند و آیه متشابه را نه برای دریافت معانی عمیق، بلکه جهت فتنهانگیزی دستاویز خود قرار میدهند، این دیگر مربوط به قرآن نیست بلکه عامل آن، فتنهجویی افراد فرصتطلب و بیمار دل است. اساساً سوء استفاده از یک حقیقت و یا یک ابزار کار باعث نامطلوب بودن آن حقیقت و یا آن ابزار نیست و این به آن میماند که از چاقو - که برای استفادههای مشروع ساخته شده - در شکافتن شکم یک انسان بیگناه استفاده شود.
4. مفهوم تأویل
اکنون باید دید که راه استفاده از آیات متشابه چیست؟پاسخ این سؤال به روشنی از قرآن به دست میآید و آن این که به کمک تأویل میتوان آیات متشابه را درک کرد.
تأویل به معنای توجیه کردن و توضیح دادن لفظ متشابه و یافتن منظور اصلی از آن است. به کمک تأویل میتوان به مفهوم درست آیات متشابه پی برد. این کلمه از ماده «اول» است که به معنای بازگشت میباشد؛ از این رو در واقع با تأویل یک آیه آن را به معنای درست آن برمیگردانیم. تأویل با حالتهای گوناگون هفده بار در قرآن آمده است.
تأویل در قرآن در معانی گوناگونی به کار رفته است. در آیه مورد بحث، با توجه به نظراتی که وجود دارد، میتوان تأویل را در یکی از دو معنای ذیل در نظر گرفت:
1. تأویل به معنای بازگشت که در داستان موسی و خضر آمده و منظور این بود که آن سه هدفی که خضر از انجام این کارها داشت، تأویل این کارهاست.
2. تأویل به معنای فهم درست یک متن، یعنی رسیدن به معنای اصلی گوینده که در قالب جملهای بیان شده که معانی گوناگون از آن فهمیده میشود. (10) البته تأویل به این معنا، در آیات دیگر قرآن به کار نرفته، ولی در روایات و در فرهنگ مسلمانان، تأویل به این معنا فراوان آمده است. تأویل در آیات دیگر، مربوط به موضوعات است نه یک متن و یا عبارت. تنها جایی که میتوان تأویل را مربوط به یک متن دانست، همین آیه مورد بحث است.
به نظر ما تأویل در این آیه، به معنای فهم درست عبارت است؛ زیرا در اینجا سخن از آیاتی است که به صورت متن میباشد و آیه از تأویل نادرست اهل زیغ خبر میدهد که به طور قطع منظور از آن، حمل متشابهات بر یک معنای نادرست است.
نکته دیگر آن که گاهی تأویل قرآن، در برابر تنزیل آن به کار میرود؛ مانند این روایت که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره علی (علیه السلام) فرمود: «یُقَاتلُ عَلَی تَأوِیِلِهِ کَمَا قَاتَلتُ عَلَی تَنزِیِلِهِ». (11) که منظور این است که پیامبر برای اثبات حقانیت قرآن و این که از جانب خدا نازل شده جنگید، ولی علی بن ابی طالب (علیه السلام) برای این هدف نجنگید چون ناکثین و قاسطین و مارقین همگی تنزیل قرآن از جانب خدا را قبول داشتند بلکه برای تأویل آن جنگید، یعنی برای جلوگیری از فهم نادرست آیات مبارزه کرد.
تأویل تنها در آیات متشابه نیست بلکه از یک نظر تمام آیات تأویل دارند و آن هنگامی است که برای آیه معنایی به جز معنای ظاهری آن گفته شود که در زبان روایات به این معنای دوم بطن قرآن گفته میشود؛ همانگونه که به معنای اولی که ظاهر آیه است ظهر قرآن گفته میشود.
به روایت زیر توجه کنید:
«عَن فُضَیل بنِ یَسَار قَالَ سَألتُ أبَا جَعفَر (علیه السلام) عَن هَذِهِ الرِّوَایَةِ مَ ا مِنَ القُرآنِ آیَةٌ إلَّا وَ لَهَا ظَهرٌ وَ بَطنٌ فَقَالَ ظَهرُهُ تَنزِیلُهُ وَ بَطنُهُ تَأوِیلُه؛ (12) فضیل میگوید: از امام باقر (علیه السلام) معنای این روایت را پرسیدم که آیهای از قرآن نیست مگر این که ظاهری دارد و باطنی. امام فرمود: ظاهر آن تنزیلش است و باطن آن تأویلش».
بنابراین همه آیات قرآن حتی محکمات آن، ممکن است تأویل داشته باشند؛ اما تأویل درباره متشابهات قرآن، معنای خاصی دارد و آن پی بردن به معنایی است که در پشت آن الفاظ متشابه نهفته است.
همچنین تأویل مخصوص قرآن و یا حتی مخصوص الفاظ نیست بلکه گاهی برای توجیه یک عمل و پیدا کردن محمل صحیح برای کاری که به ظاهر ناپسند مینماید نیز تأویل گفته میشود؛ همان گونه که در داستان خضر و موسی آمده است وقتی خضر دست به کارهایی زد که به ظاهر کارهای زشت به نظر میرسید و مورد سؤال موسی قرار گرفت، خضر در پاسخ موسی گفت:
(... سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً)؛ (کهف، آیه 78) «به زودی از تأویل کارهایی که نتوانستی بر آنها تحمل کنی تو را خبر خواهم داد.»
بدون شک آیات متشابه قرآن دارای توجیه و تأویلی است که بیانگر معنای صحیح آیات است و اگر کسی تأویل درست را بداند معنای واقعی آنها را خواهد دانست. حال باید دید چه کسی تأویل صحیح آیات متشابه را میداند؟ به طور قطع خداوند از تأویل درست متشابهات آگاه است ولی آیا جز خدا کسی یا کسان دیگری نیز میتوانند به تأویل صحیح متشابهات پی ببرند؟
5. آیا راسخان در علم تأویل آیات متشابه را میدانند؟
قرآن کریم پس از تقسیم آیات به محکمات و متشابهات و بیان سوء استفاده اهل زیغ از آیات متشابه، میفرماید: (وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا) در این قسمت از آیه دو دیدگاه وجود دارد:نظریه اول: «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» عطف بر الله است و جمله بعدی جمله حالیه برای راسخون است. در این صورت معنای آیه چنین میشود که تأویل متشابهات را کسی جز خدا و راسخان در علم نمیدانند.
نظر دوم: «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» عطف بر الله نیست، بلکه جمله جدیدی است و واو برای استیناف است و به تعبیر ادبی «الراسخون» مسندالیه و مبتدا است و «یَقُولُونَ آمَنَّا به» خبر و مسند آن است. در این صورت معنا چنین خواهد بود که تأویل متشابه را فقط خداوند میداند و اما راسخان در علم تنها میگویند که به آن ایمان داریم و میدانیم که همه از سوی خداوند است. طبق این دیدگاه، تنها خداوند از تأویل آیات متشابه آگاه است.
بیشتر مفسران اهل سنت و برخی از مفسران شیعه نظریه دوم را ترجیح دادهاند. مرحوم علامه طباطبایی نیز واو را مستأنفه گرفته، ولی تأویل را به معنای تحقق یافتن مفهوم آیه در خارج میداند که علم آن در انحصار خداوند است. او معتقد است که علم تأویل آیات قرآنی به معنای فهم درست آن فقط برای خدا نیست و افراد خاصی هم به آن دسترسی دارند، ولی این آیه آن را بیان نمیکند.
ما تصور میکنیم که نظر نخست صحیح است و با توجه به مجموع آیات، روایات، شواهد و قرائنی که در دست است، راسخان در علم نیز تأویل درست آیات متشابه را میدانند و با این حال در مقابل خدا سر تعظیم و تسلیم فرود میآورند و میگویند همه این آیات از جانب خداوند است.
بعضی از شواهد و قراینی که درستی این دیدگاه را تأیید میکند، عبارت است از:
1. تعبیر راسخان در علم با تسلیم شدن و اظهار ایمان سازگار نیست؛ زیرا غیر راسخان نیز میتوانند چنین کنند این تعبیر با دانستن تأویل آیات مناسبتر است.
2. از عهد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تاکنون دیده نشده است که کسی از صحابه، تابعان و مفسران بعدی آیهای از قرآن را تفسیر و معنا نکنند و بگویند که این آیه از متشابهات است و تأویل آن را تنها خدا میداند بلکه آنها درباره تمام آیات قرآنی اظهار نظر کردهاند و معنایی برای آیه ذکر نمودهاند.
3. بدون شک همه آیات قرآنی برای هدایت بشر نازل شده است، با این حال، اگر علم به تأویل متشابهات مخصوص خداوند باشد، وجود آیات متشابه در قرآن بیهوده خواهد بود و یکی از دو حالت پیش خواهد آمد: یا این که بشر به آیات متشابه هیچگونه احتیاجی ندارد و یا خداوند او را از دانستن چیزی که به آن نیازمند است، بازداشته است.
اما اگر بگوییم که راسخان در علم نیز تأویل متشابهات را میدانند این امر، اختصاص دادن بعضی از آیات قرآنی به دانشمندان است و این به آن معنا است که بعضی از آیات فهمش مشکل است وتنها دانشمندان آنها را درک میکنند و هر کسی مطابق فهم خود از قرآن بهره میبرد.
4. خداوند انسان را به تدبر در آیات قرآن فراخوانده است. اگر علم متشابهات را به خدا اختصاص دهیم، این فراخوانی بیمعنا خواهد بود؛ چون آیات محکمات را بدون تدبر هم میتوان فهمید.
5. این که آیات محکمات را امالکتاب توصیف کرده، شاید اشاره به این مطلب باشد که آیات متشابه را به کمک آیات محکم میتوان فهمید و با برگشت دادن آیات متشابه به محکم و چیدن آیات مختلف در کنار هم، تأویل آیات متشابه به دست میآید و این همان سخن معروف است که آیات قرآن همدیگر را تفسیر میکنند.
6. آیه مورد بحث در احادیث مختلفی به همین صورت معنا شده؛ یعنی راسخان در علم عطف به الله دانسته شده است. در ادامه این احادیث، راسخان در علم هم معرفی شدهاند. به عنوان نمونه به این سه حدیث توجه فرمایید:
1. امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «وَ قَد جَعَلَ الله لِلِعمِ أهلاً وَ فَرَض عَلَی العِبَادِ طَاعَتَهُم ... بِقَوِلِهِ: وَ ما یَعلَمُ تَأوِیلَهُ إلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُون فِی العِلمِ»؛ (13) «خداوند برای علم اهلی قرار داده و پیروی از آنها را بر بندگانش واجب کرده با این سخن: (... وَ مَا یعلَمُ تَأوِیلَهُ...).
2. فضل بن یسار از امام باقر (علیه السلام) نقل میکند که فرمود: «قَالَ: (وَ مَا یعلَمُ تَأوِیلَهُ إلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فی العِلمِ) نَحنُ نَعلَمُهُ»؛ (14) «خداوند فرموده تأویل آن را جز خدا و راسخان در علم کس دیگری نمیداند؛ ما آن را میدانیم».
3. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «نَحن الرَّاسِخُونَ فِی العِلمِ وَ نَحنُ نَعلمُ تأوِیلَهُ»؛ (15) «راسخان در علم ما هستیم و تأویل متشابه را ما میدانیم».
بدین روی، در روایات اهل بیت (علیهم السلام) بر روی «الا الله» وقف نشده است و این که در بعضی از قرآنها روی آن علامت وقف گذاشتهاند، طبق نظر اهل بیت نیست.
درباره این که منظور از «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» چه کسانی هستند، میگوییم: طبق روایات، مصداق روشن آن حضرات معصومان (علیهم السلام) هستند؛ ولی افراد دیگر هم میتوانند در مرتبه پایینتری این ویژگی را داشته باشند. در قرآن کریم به برخی از دانشمندان اهل کتاب هم راسخان در علم اطلاق شده است:
(لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ ...) (نساء، آیه 162) «ولی راسخان در علم از آنان (علمای اهل کتاب) و همه مؤمنان که به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل شده ایمان میآورند.»
همچنین امیر مؤمنان (علیه السلام) در خطبه اشباح، راسخان در علم را یک مفهوم کلی دانسته و برخی از ویژگیهای آنها را بیان میکند. (16)
نمایش پی نوشت ها:
1. سید هاشم بحرانی، البرهان، ج1، ص 271.
2. عبدالعلی بن جمعه حویزی، نورالثقلین، ج1، ص 318.
3. ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج4، ص 73.
4. المیزان، ج3، ص 22.
5. قال الباقر (علیه السلام): «ظهره تنزیله و بطنه تأویله». (بصائر الدرجات، ص 216).
6. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج6، ص 100، جامعالبیان، ج1، ص 11.
7. اصول کافی، ج2، ص 630.
8. الخصال، ص 258.
9. اصول کافی، ج1، ص 92.
10. حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ». (نهجالبلاغه، نامه، 77).
11. بحارالأنوار، ج65، ص 394.
12. بحارالأنوار، ج92، ص 98.
13. نورالثقلین، ج1، ص 315.
14. بحارالانوار، ج92، ص 98.
15. فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج2، ص 295.
16. نهجالبلاغه، خطبه 91.
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.