نویسنده: یعقوب جعفرینیا
(الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ بِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیّاً کَبِیراً) (نساء، آیه 34).
«مردان، سرپرستان زنانند به سبب آنچه خدا بعضی از آنها را بر بعضی دیگر برتری داده است و به سبب انفاقی که مردان از اموال خود میکنند. پس زنان شایسته، فرمانبرداران و حافظان (حرمت شوهران) در غیاب آنها به سبب حفظ (حقوق) آنها از سوی خدا هستند. زنانی را که از نافرمانی آنها بیم دارید، اندرزشان دهید و در بسترهای خواب از آنان دوری کنید و آنها را بزنید، پس اگر از شما فرمان بردند، بر آنان راه بهانهای نجویید. همانا خدا بلند مرتبه و بزرگ است. زنانی که صالح و شایستهاند و همواره از شوهران خود اطاعت میکنند و حافظ اسرار آنان میباشند و حتی در نبود آنها ناموس، آبرو و اموال همسران خود را حفظ میکنند. این گونه زنان وظیفه خود را در مقابل حقوقی که خداوند به نفع آنها قرار داده و حفظ کرده است، انجام میدهند؛ حقوقی مانند نفقه و مهریه و موارد دیگر. آنها نزد خداوند مقام والایی دارند.
5. «نُشُوز» سرکشی، عصیان، نافرمانی. از «نشز» به معنای بلندی و ارتفاع؛ گویا کسی که نشوز میکند خود را بزرگ و در بلندی میبیند. 6. «هجر» ترک، دوری؛ 7. «مَضَاجِعِ» جمع مضجع به معنای بستر، محل خواب. از ضجوع به معنای خوابیدن به پشت مشتق شده است.
اکنون این سؤال پیش میآید که چه کسی باید سرپرستی خانواده را به عهده بگیرد؟ پاسخ این سؤال روشن است. جز مرد هیچ یک از اعضا، شایستگی سرپرستی خانواده را ندارد؛ زیرا اگر سرپرست فرزندان باشند تجربهای ندارند. و زن نیز در مقایسه با مرد تجربه اندکی دارد و از لحاظ نیروی بدنی هم از مرد ضعیفتر است. از همه مهمتر این که زن یک موجود عاطفی و احساساتی است؛ در حالی که در اداره خانواده عقل و تدبیر لازم است که مرد بیش از زن دارد. البته عاطفی بودن زن برای تربیت فرزندان و ایجاد محیط صفا و آرامش در خانواده لازم و مؤثر است و خداوند به هر یک از زن و مرد امتیازی داده که در دیگری وجود ندارد. در واقع عقلانی بودن مرد و عاطفی بودن زن مکمل نظام خانواده است. اداره خانواده مانند اداره یک کشور، بیشتر به عقل، تدبیر و قاطعیت نیازمند است؛ همچنین مرد نانآور خانواده است و از لحاظ اقتصادی اعضا به او نیازمندند؛ بنابراین در مقابل تأمین هزینه زندگی خانواده، منطقی است که مرد سرپرست و رییس خانواده باشد.
در آیه شریفه پس از بیان این حقیقت که مردان سرپرستان زنان هستند برای دادن ریاست خانواده به مردان، دو دلیل میآورد:
نخست این که خداوند به مردان برتریهایی داده است که زنان آن را ندارند مانند نیروی جسمی بیشتر و جنبه عقلانی برتر.
دوم این که، هزینه زندگی به عهده مرد است؛ پس به طور طبیعی سرپرستی خانواده نیز بر دوش او خواهد بود.
باید توجه کرد که حکم بر روی اصطلاح «اعم اغلب» رفته است؛ یعنی اگر نوع زنان و مردان را در نظر بگیریم، برتری جسمانی و عقلانی مرد بر زن را به خوبی ملاحظه میکنیم؛ هر چند ممکن است زنانی پیدا شوند که به مراتب از شوهران خود قویتر و عقل و درایت بیشتری داشته باشند یا نانآور خانواده باشند. قانونگذار در هنگام وضع قانون، نمونههای نادر را در نظر نمیگیرد بلکه نمونههای غالب و مصالح عام را در نظر میگیرد.
از آنجایی که سرپرستی به عهده مرد است، زن باید از او اطاعت کند تا خانواده با خوبی و خوشی اداره شود. قرآن کریم در این مورد زنان را به دو دسته تقسیم میکند:
اول، زنانی که صالح و شایستهاند و همواره از شوهران خود اطاعت میکنند و حافظ اسرار آنان میباشند و حتی در نبود آنها ناموس، آبرو و اموال همسران خود را حفظ میکنند. این گونه زنان وظیفه خود را در مقابل حقوقی که خداوند به نفع آنها قرار داده و حفظ کرده است، انجام میدهند؛ حقوقی مانند نفقه و مهریه و موارد دیگر. آنها نزد خداوند مقام والایی دارند و در روایات معصومان (علیهم السلام) از آنان تجلیل شده است:
امام صادق (علیه السلام) از پدرانش و پدرانش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند که: «مَا استَفَادَ امرُؤ مُسلمُ فَائدَةً بَعدَ الإسلَامِ أفضَلَ مِن زَوجَةٍ مُسلِمَةٍ تَسُرُّهُ إذَا نَظَرَ إلَیهَا وَ تُطِیعُهُ إذَا أمَرَهَا وَ تَحفَظُهُ إذَا غَابَ عَنهَا فِی نَفسِهَا وَ مَالِهِ؛ (1) هیچ مرد مسلمانی فایدهای را بعد از اسلام به دست نیاورده که بهتر از زن مسلمانی باشد که چون به او نگاه میکند، او را شاد میسازد و چون به او دستور میدهد، اطاعت میکند و در غیاب او جان خود و مال او را حفظ میکند.»
دوم. زنانی که در مقابل شوهران خود سرکشی و عصیان میکنند و از سرپرست خانواده فرمان نمیبرند. برای اصلاح حال چنین زنهایی، خداوند به شوهرانشان دستور میدهد اقداماتی را به قصد تربیت انجام دهند که بیان خواهد شد.
ممکن است بعضی این حکم آخر را توهین به مقام زن تلقی کنند ولی اگر واقعگرا باشیم، میبینیم که گاهی این کار برای حفظ خانواده از خطر سقوط و پاشیدگی، لازم است و اگر هم توهین به زن باشد در مقابل حفظ خانواده قابل قبول است. به عبارت دیگر این کار دفع افسد به فاسد است و مانند احکام حدود حالت بازدارندگی دارد.
اساساً زنان و کودکان موجوداتی عاطفی هستند. عاطفه و احساس آنها به سرعت تحریک و جریحهدار میشود. تنبیه بدنی میتواند در آنها مؤثر باشد؛ از این رو برای این که تنبیهی پیش نیاید و در معرض آن قرار نگیرند، از مربیان و سرپرستان خود حساب میبرند و کمتر نافرمانی میکنند. بنابراین تنبیه بدنی از ابزارهای موثر در تربیت این گونه افراد است. در مقابل آنها، تنبیه بدنی پسران جوان و مردان اثر معکوس دارد و آنها را جریتر میکند.
باید توجه کرد که اسلام، زدن زنان را در شرایط خاصی جایز میداند، که منظور از آن کتک کاری و خشونت نیست. از نظر فقهی مردها حق ندارند زنان خود را طوری بزنند که بدن آنها خونی یا کبود بشود و یا استخوان آنها بشکند بلکه زدن فقط برای تحریک احساسات آنهاست و آن با خفیفترین نوع زدن هم حاصل میشود؛ از این رو در روایات آمده که هرگاه مجبور شدید زن را بزنید او را با چوب مسواک بزنید.
درباره سخن خداوند که فرمود: آنها را (زنها را) بزنید، از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «انه الضَّربُ بِالسَّوَاک وَ شِبهِهِ رَفِیقا»؛ (2) «منظور زدن آرام و ملایم با چوب مسواک و مانند آن است».
پر واضح است که چوب کوچک مسواک آنها را به درد نمیآورد ولی نفس عمل، احساس و عاطفه آنها را تحریک میکند و همین اندازه در تنبیه آنها کافی است.
قرآن در پایان میافزاید اگر با این روشها، آنان از شما اطاعت کردند پس درصدد بهانهجویی بر ضد آنها نباشید؛ یعنی دیگر حق ندارید. با آنها رفتار بد داشته باشید و خود را بزرگ و مهم بشمارید. این خداست که بلند مرتبه و بزرگوار است.
امروزه توجیهات بیدلیلی برای جمله «اضربوهن» در آیه شریفه ذکر شده که به خاطر راضی نگه داشتن غربیان و روشنفکران به خصوص طرفداران فمنیسم صورت گرفته است.
برخی گفتهاند: «اضربوهن» به معنای زدن نیست، بلکه به این معناست که آنها را به مسافرت ببرید، در حالی که اگر کسی اندک آشنایی با ادبیات عربی داشته باشد، میداند که هر گاه ضرب با فی متعدی شود و متعلق آن الارض باشد، این معنا را میدهد (الضرب فی الارض).
یا گفتهاند: نشوز در اینجا به معنای فحشا و خودفروشی است و در این حالت زدن زن مجار است. در حالی که در هیچ کتاب لغتی چنین معنایی برای نشوز نیامده و در قرآن این واژه درباره مرد هم به کار رفته و در آنجا هرگز نمیتوان نشوز را در این معنا به کار برد: (وَ إِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً....). (نساء، آیه 128).
یا گفتهاند: این آیه به وسیله روایاتی که مرد را به مهربانی با همسرش دعوت کرده، نسخ شده است که سخنی بس نابهجاست. در نسخ باید ناسخ درست در برابر منسوخ قرار بگیرد، در حالی که امر به مهربانی با همسر، هیچگونه تقابلی با تنبیه او در شرایط ویژه ندارد. اگر چنین باشد باید بگوییم: تمام احکام مربوط به حدود، مانند شلاق زدن زناکار یا بریدن دست دزد همگی نسخ شدهاند؛ زیرا در روایات بسیاری، از اذیت کردن و آسیب رساندن به مسلمان به شدت نهی شده است!
دیگر این که اگر زدن زن در آن موقعیت ویژه با کرامت زن مغایرت دارد، هیچگاه نباید این حکم وضع میشد تا نسخ شود. از نظر انسانی چه تفاوتی میان زنان پیش از نسخ ادعا شده و زنان پس از آن وجود دارد؟
حقیقت این است که ما حق نداریم در برابر اشکال تراشیهای مخالفان از حقایق قطعی دینی خود دست برداریم و با توجیههای ناروا در پی جلب رضایت آنها باشیم؛ زیرا افزون بر این مصداق روشن تفسیر به رأی است، آن اشخاص را هم آرام نمیکند و اشکال تراشیهای دیگری میکنند؛ چون هدف آنها فهم یک موضوع نیست، بلکه هدفشان نابود کردن اسلام است، همانگونه که قرآن میفرماید:
(وَ لَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ....)؛ (بقره، آیه 120) «و هرگز یهود و نصاری از تو راضی نمیشوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی».
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.
«مردان، سرپرستان زنانند به سبب آنچه خدا بعضی از آنها را بر بعضی دیگر برتری داده است و به سبب انفاقی که مردان از اموال خود میکنند. پس زنان شایسته، فرمانبرداران و حافظان (حرمت شوهران) در غیاب آنها به سبب حفظ (حقوق) آنها از سوی خدا هستند. زنانی را که از نافرمانی آنها بیم دارید، اندرزشان دهید و در بسترهای خواب از آنان دوری کنید و آنها را بزنید، پس اگر از شما فرمان بردند، بر آنان راه بهانهای نجویید. همانا خدا بلند مرتبه و بزرگ است. زنانی که صالح و شایستهاند و همواره از شوهران خود اطاعت میکنند و حافظ اسرار آنان میباشند و حتی در نبود آنها ناموس، آبرو و اموال همسران خود را حفظ میکنند. این گونه زنان وظیفه خود را در مقابل حقوقی که خداوند به نفع آنها قرار داده و حفظ کرده است، انجام میدهند؛ حقوقی مانند نفقه و مهریه و موارد دیگر. آنها نزد خداوند مقام والایی دارند.
لغت و اعراب
1. «قَوَّامُونَ» جمع قوّام، سرپرست، قیّم، کسی که متصدی امور کس دیگری باشد؛ 2. «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ» متعلق به قوّامون است؛ 3. «قَانِتَاتٌ» از قنوت به معنای مداومت در فرمانبرداری و اطاعت؛ 4. با در «بِمَا حَفِظَ اللَّهُ» برای سببیّت است؛5. «نُشُوز» سرکشی، عصیان، نافرمانی. از «نشز» به معنای بلندی و ارتفاع؛ گویا کسی که نشوز میکند خود را بزرگ و در بلندی میبیند. 6. «هجر» ترک، دوری؛ 7. «مَضَاجِعِ» جمع مضجع به معنای بستر، محل خواب. از ضجوع به معنای خوابیدن به پشت مشتق شده است.
تفسیر
1. سرپرستی خانواده با کیست؟
جامعه بشری از واحدهای کوچکی به نام خانواده تشکیل شده و خانواده نیز از گروه کوچکتری به نام زن، شوهر و فرزندان پدید آمده است. میتوان گفت: جامعه یک خانواده برزگ و خانواده یک جامعه کوچک است. همان گونه که برای اداره بهینه جامعه، وجود یک حاکم یا رییس ضرورت دارد و اگر در جامعهای حکومتی نباشد هرج و مرج و پریشانی به وجود میآید، خانواده نیز چنین است و باید در میان اعضای آن کسی به عنوان رییس و سرپرست تعیین شود و بقیه از او پیروی کنند.اکنون این سؤال پیش میآید که چه کسی باید سرپرستی خانواده را به عهده بگیرد؟ پاسخ این سؤال روشن است. جز مرد هیچ یک از اعضا، شایستگی سرپرستی خانواده را ندارد؛ زیرا اگر سرپرست فرزندان باشند تجربهای ندارند. و زن نیز در مقایسه با مرد تجربه اندکی دارد و از لحاظ نیروی بدنی هم از مرد ضعیفتر است. از همه مهمتر این که زن یک موجود عاطفی و احساساتی است؛ در حالی که در اداره خانواده عقل و تدبیر لازم است که مرد بیش از زن دارد. البته عاطفی بودن زن برای تربیت فرزندان و ایجاد محیط صفا و آرامش در خانواده لازم و مؤثر است و خداوند به هر یک از زن و مرد امتیازی داده که در دیگری وجود ندارد. در واقع عقلانی بودن مرد و عاطفی بودن زن مکمل نظام خانواده است. اداره خانواده مانند اداره یک کشور، بیشتر به عقل، تدبیر و قاطعیت نیازمند است؛ همچنین مرد نانآور خانواده است و از لحاظ اقتصادی اعضا به او نیازمندند؛ بنابراین در مقابل تأمین هزینه زندگی خانواده، منطقی است که مرد سرپرست و رییس خانواده باشد.
در آیه شریفه پس از بیان این حقیقت که مردان سرپرستان زنان هستند برای دادن ریاست خانواده به مردان، دو دلیل میآورد:
نخست این که خداوند به مردان برتریهایی داده است که زنان آن را ندارند مانند نیروی جسمی بیشتر و جنبه عقلانی برتر.
دوم این که، هزینه زندگی به عهده مرد است؛ پس به طور طبیعی سرپرستی خانواده نیز بر دوش او خواهد بود.
بیشتر بخوانید: نظام خانواده و جایگاه زن در جامعه ی اسلامی
باید توجه کرد که حکم بر روی اصطلاح «اعم اغلب» رفته است؛ یعنی اگر نوع زنان و مردان را در نظر بگیریم، برتری جسمانی و عقلانی مرد بر زن را به خوبی ملاحظه میکنیم؛ هر چند ممکن است زنانی پیدا شوند که به مراتب از شوهران خود قویتر و عقل و درایت بیشتری داشته باشند یا نانآور خانواده باشند. قانونگذار در هنگام وضع قانون، نمونههای نادر را در نظر نمیگیرد بلکه نمونههای غالب و مصالح عام را در نظر میگیرد.
از آنجایی که سرپرستی به عهده مرد است، زن باید از او اطاعت کند تا خانواده با خوبی و خوشی اداره شود. قرآن کریم در این مورد زنان را به دو دسته تقسیم میکند:
اول، زنانی که صالح و شایستهاند و همواره از شوهران خود اطاعت میکنند و حافظ اسرار آنان میباشند و حتی در نبود آنها ناموس، آبرو و اموال همسران خود را حفظ میکنند. این گونه زنان وظیفه خود را در مقابل حقوقی که خداوند به نفع آنها قرار داده و حفظ کرده است، انجام میدهند؛ حقوقی مانند نفقه و مهریه و موارد دیگر. آنها نزد خداوند مقام والایی دارند و در روایات معصومان (علیهم السلام) از آنان تجلیل شده است:
امام صادق (علیه السلام) از پدرانش و پدرانش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند که: «مَا استَفَادَ امرُؤ مُسلمُ فَائدَةً بَعدَ الإسلَامِ أفضَلَ مِن زَوجَةٍ مُسلِمَةٍ تَسُرُّهُ إذَا نَظَرَ إلَیهَا وَ تُطِیعُهُ إذَا أمَرَهَا وَ تَحفَظُهُ إذَا غَابَ عَنهَا فِی نَفسِهَا وَ مَالِهِ؛ (1) هیچ مرد مسلمانی فایدهای را بعد از اسلام به دست نیاورده که بهتر از زن مسلمانی باشد که چون به او نگاه میکند، او را شاد میسازد و چون به او دستور میدهد، اطاعت میکند و در غیاب او جان خود و مال او را حفظ میکند.»
دوم. زنانی که در مقابل شوهران خود سرکشی و عصیان میکنند و از سرپرست خانواده فرمان نمیبرند. برای اصلاح حال چنین زنهایی، خداوند به شوهرانشان دستور میدهد اقداماتی را به قصد تربیت انجام دهند که بیان خواهد شد.
2. قرآن و برخورد با همسران ناسازگار
در این آیه، برای اصلاح حال زنان ناسازگار راهکارهایی برای مردان ارائه شده است. به این ترتیب که اول، آنها را پند دهند و با ملایمت رفتار کنند؛ دوم، ارگ پند و اندرز مؤثر واقع نشد، به آنها بیاعتنایی کنند و در بستر پشت به آنها بخوابند و بدین گونه نارضایتی خود را نشان بدهند؛ سوم، اگر این کار هم اثر نکرد، به آنها اجازه داده میشود که برای ادب کردن چنین زنهای سرکشی، آنها را بزنند.ممکن است بعضی این حکم آخر را توهین به مقام زن تلقی کنند ولی اگر واقعگرا باشیم، میبینیم که گاهی این کار برای حفظ خانواده از خطر سقوط و پاشیدگی، لازم است و اگر هم توهین به زن باشد در مقابل حفظ خانواده قابل قبول است. به عبارت دیگر این کار دفع افسد به فاسد است و مانند احکام حدود حالت بازدارندگی دارد.
اساساً زنان و کودکان موجوداتی عاطفی هستند. عاطفه و احساس آنها به سرعت تحریک و جریحهدار میشود. تنبیه بدنی میتواند در آنها مؤثر باشد؛ از این رو برای این که تنبیهی پیش نیاید و در معرض آن قرار نگیرند، از مربیان و سرپرستان خود حساب میبرند و کمتر نافرمانی میکنند. بنابراین تنبیه بدنی از ابزارهای موثر در تربیت این گونه افراد است. در مقابل آنها، تنبیه بدنی پسران جوان و مردان اثر معکوس دارد و آنها را جریتر میکند.
باید توجه کرد که اسلام، زدن زنان را در شرایط خاصی جایز میداند، که منظور از آن کتک کاری و خشونت نیست. از نظر فقهی مردها حق ندارند زنان خود را طوری بزنند که بدن آنها خونی یا کبود بشود و یا استخوان آنها بشکند بلکه زدن فقط برای تحریک احساسات آنهاست و آن با خفیفترین نوع زدن هم حاصل میشود؛ از این رو در روایات آمده که هرگاه مجبور شدید زن را بزنید او را با چوب مسواک بزنید.
درباره سخن خداوند که فرمود: آنها را (زنها را) بزنید، از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «انه الضَّربُ بِالسَّوَاک وَ شِبهِهِ رَفِیقا»؛ (2) «منظور زدن آرام و ملایم با چوب مسواک و مانند آن است».
پر واضح است که چوب کوچک مسواک آنها را به درد نمیآورد ولی نفس عمل، احساس و عاطفه آنها را تحریک میکند و همین اندازه در تنبیه آنها کافی است.
قرآن در پایان میافزاید اگر با این روشها، آنان از شما اطاعت کردند پس درصدد بهانهجویی بر ضد آنها نباشید؛ یعنی دیگر حق ندارید. با آنها رفتار بد داشته باشید و خود را بزرگ و مهم بشمارید. این خداست که بلند مرتبه و بزرگوار است.
امروزه توجیهات بیدلیلی برای جمله «اضربوهن» در آیه شریفه ذکر شده که به خاطر راضی نگه داشتن غربیان و روشنفکران به خصوص طرفداران فمنیسم صورت گرفته است.
برخی گفتهاند: «اضربوهن» به معنای زدن نیست، بلکه به این معناست که آنها را به مسافرت ببرید، در حالی که اگر کسی اندک آشنایی با ادبیات عربی داشته باشد، میداند که هر گاه ضرب با فی متعدی شود و متعلق آن الارض باشد، این معنا را میدهد (الضرب فی الارض).
یا گفتهاند: نشوز در اینجا به معنای فحشا و خودفروشی است و در این حالت زدن زن مجار است. در حالی که در هیچ کتاب لغتی چنین معنایی برای نشوز نیامده و در قرآن این واژه درباره مرد هم به کار رفته و در آنجا هرگز نمیتوان نشوز را در این معنا به کار برد: (وَ إِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً....). (نساء، آیه 128).
یا گفتهاند: این آیه به وسیله روایاتی که مرد را به مهربانی با همسرش دعوت کرده، نسخ شده است که سخنی بس نابهجاست. در نسخ باید ناسخ درست در برابر منسوخ قرار بگیرد، در حالی که امر به مهربانی با همسر، هیچگونه تقابلی با تنبیه او در شرایط ویژه ندارد. اگر چنین باشد باید بگوییم: تمام احکام مربوط به حدود، مانند شلاق زدن زناکار یا بریدن دست دزد همگی نسخ شدهاند؛ زیرا در روایات بسیاری، از اذیت کردن و آسیب رساندن به مسلمان به شدت نهی شده است!
دیگر این که اگر زدن زن در آن موقعیت ویژه با کرامت زن مغایرت دارد، هیچگاه نباید این حکم وضع میشد تا نسخ شود. از نظر انسانی چه تفاوتی میان زنان پیش از نسخ ادعا شده و زنان پس از آن وجود دارد؟
حقیقت این است که ما حق نداریم در برابر اشکال تراشیهای مخالفان از حقایق قطعی دینی خود دست برداریم و با توجیههای ناروا در پی جلب رضایت آنها باشیم؛ زیرا افزون بر این مصداق روشن تفسیر به رأی است، آن اشخاص را هم آرام نمیکند و اشکال تراشیهای دیگری میکنند؛ چون هدف آنها فهم یک موضوع نیست، بلکه هدفشان نابود کردن اسلام است، همانگونه که قرآن میفرماید:
(وَ لَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ....)؛ (بقره، آیه 120) «و هرگز یهود و نصاری از تو راضی نمیشوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی».
پینوشتها:
1. شیخ طوسی، تهذیبالاحکام، ج7، ص 240.
2. مجمع البیان، ج 2، ص 69.
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.