ویژگی‌های فقه مالکی

دور باطل اختصار

می‌توان تغییرات فقه مالکی را به دو جریان اکثریت سنت‌گرا و اقلیت متجدد تقسیم کرد. با این همه، مهم‌ترین ویژگی‌های فقه و آموزش‌های فقهی را که هر دو گروه فوق از آن برکنار نبودند، می‌توان به
يکشنبه، 23 ارديبهشت 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
دور باطل اختصار
دور باطل اختصار

نویسنده: یونس فرهمند
 
می‌توان تغییرات فقه مالکی را به دو جریان اکثریت سنت‌گرا و اقلیت متجدد تقسیم کرد. با این همه، مهم‌ترین ویژگی‌های فقه و آموزش‌های فقهی را که هر دو گروه فوق از آن برکنار نبودند، می‌توان به شرح زیر برشمرد:

- تأکید بر حفظ به جای تقویت قوه استدلال

یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های فقه مالکی که البته معلول نظام آموزشی مغربیان بود و تنها منحصر به فقه نبود، بلکه سایر علوم دینی نیز از این خصیصه رنج می‌برد، تأکید بسیار زیادی بود که بر حفظ کتب و منابع اصلی فقهی به جای بحث و استدلال در مسائل آن می‌شد.
بررسی آثار پدید آمده در فقه مالکی به وضوح گویای این است که جریان اکثریت سنت‌گرا متناسب با رویکرد سنتی خود، سخت به متون فقهی پیشینیان پایبند بود و اگر پاره‌ای از کتب نوازل را که اغلب براساس مسائل مستحدثه نگاشته می‌شد، استثناء کنیم، آثاری متفاوت در میان جریان اکثریت پدید نیامد و همچون گذشته المدونه الکبری تألیف قاضی سحنون (د.240ق)، التهذیب نوشته‌ی ابوسعید خلف بن قاسم ازدی معروف به برادعی و سرانجام الرساله نوشته‌ی ابوزید قیروانی (د.389ق) شالوده آثار تألیفی این دوره بود و فقها به شرح، تلخیص و یا تقیید این آثار بسنده می‌کردند. ابن خلدون در تبیین نظام آموزشی غرب جهان اسلام به سه مکتب متفاوت اشاره کرده است. مکتب نخست مکتب مغربیان بود که به گفته او جهت‌گیری کلی حاکم بر آن، تأکید بر حفظ قرآن و آموزش رسم الخط آن بود و نوآموزان در این مدارس به علوم دیگر توجه چندانی نداشتند؛ (1) برخلاف این گروه، اندلسی‌ها و مکتب افریقیه در کنار حفظ قرآن، به شعر و روایت و ترسل و حدیث نیز اهمیت می‌داند. (2) اهتمام طلاب مغربی به حفظ، از دوران کودکی به گونه‌ای بود که گویی هدف اصلی از موفقیت‌های درسی را حفظ متون دینی می‌دانستند. در این نظام آموزشی امید بحث و استدلال نمی‌رفت. توجه به حفظ متون را چنان ضروری می‌دانستند که در قرویین، کسانی را که به این مهم نائل نمی‌شدند، به سخره می‌گرفتند (3) و حتی از آن، قاعده‌ای ساختند که «کسی که حفظ کرده بر کسی که حفظ نکرده، حجت دارد». (4)
مصادیق متعدد از توانمندی فقهای مغرب در حفظ و البته ضعف در بحث و استدلال حکایت دارد. به نوشته‌ مقری چون ابوالحسن مرینی بر افریقیه مسلط شد، فقهای مغربی همراه وی به حفظ دقیق کتاب التهذیب بر فقهای افریقیه، برتری داشتند، اما چون نوبت به شیخ ابن عبدالسلام رسید و با فقها و نحات و کتّاب و رؤسا، مجلس‌اش را در حضور سلطان تشکیل داد، او و شاگردش ابن عرفه همچون دریایی متلاطم، مغربیان را یکی پس از دیگری از پیش روی برداشتند. پس از مشاهده این وضع ابوعبدالله السطی، فقیه دربار سلطان، وی را مخاطب قرار داد و گفت: «تحصیل می‌بایست این‌گونه باشد و فقه این‌گونه خوانده شود و اگر در تونس هیچ نباشد الاّ این امام، همه خوبیها به دست آمده است». (5)
همچنین گزارش دیگری در دست است که چون ابوعنان، مدرسه متوکلیه فاس را ساخت و شهرت و بلند همتی‌اش افزون شد، دستور داد تا کسی را جهت تدریس فقه و کتاب التهذیب به این مدرسه دعوت کنند. سرانجام شیخ صَرصَری را بدین مهم فرا خواندند. چندی بعد سلطان فردی را فرستاد تا در باب مسائل کتاب التهذیب و تسلط وی بر حفظ آن او را امتحان کنند. چون او از دادن پاسخ پاره‌ای از مسائل براساس محفوظاتش ناکام مانده بود، سلطان وی را توبیخ کرد تا معلومات خویش را تکمیل کند. (6)
به نظر می‌رسد همین شیوه بود که موجب شکل‌گیری دو شیوه کاملاً متفاوت در تدریس مدونه در جهان اسلام شد؛ یعنی شیوه عراقی‌ها و شیوه قروی‌ها. (7) عراقی‌ها مدونه را اساس قرار می‌دادند و مسائل فقهی را با استفاده از ادله و قیاس بر آن عرضه می‌کردند و در این راه، همچون متکلمین و صاحب‌نظران اصولی به بحث می‌پرداختند، اما قرویان، تنها به تصحیح روایات و مناقشه در باب الفاظ متن و بیان اختلافات و ضبط حروف و عوامل اعرابی توجه می‌کردند. (8) بسیار روشن است که تمرکز بر مسائل جزئی، بدون توجه به رویکردهای ساختاری در بحث، عملاً مغربی‌ها را به عدم خلاقیت و نوآوری در مسائل فقهی سوق داده باشد.

بیشتر بخوانید: اختلاف فقهای شیعی

 

- فقدان نوآوری و خلاقیت

بررسی آثار پدید آمده در فقه مالکی به وضوح گویای این است که جریان اکثریت سنت‌گرا متناسب با رویکرد سنتی خود، سخت به متون فقهی پیشینیان پایبند بود و اگر پاره‌ای از کتب نوازل را که اغلب براساس مسائل مستحدثه نگاشته می‌شد، (9) استثناء کنیم، آثاری متفاوت در میان جریان اکثریت پدید نیامد و همچون گذشته المدونه الکبری تألیف قاضی سحنون (د.240ق)، التهذیب نوشته‌ی ابوسعید خلف بن قاسم ازدی معروف به برادعی و سرانجام الرساله نوشته‌ی ابوزید قیروانی (د.389ق) شالوده آثار تألیفی این دوره بود و فقها به شرح، تلخیص و یا تقیید این آثار بسنده می‌کردند. فهرست زیر تنها نمونه‌ای از آثار فقهی پدید آمده است:
ابوسعید رعینی فاسی (د.779ق) کتابی به نام مقدمات نوشت و سپس آن را شرح کرد و سرانجام به تلخیص مقدمه ابن رشد پرداخت. ابن ابویحیی تسولی (د.749ق) نخست الرساله را شرح کرد (10) و سپس به شرح التهذیب پرداخت و سپس عبدالنور عمرانی، تقییدی بر المدونه نگاشت و چندی بعد این تقیید را با نام تکمیل التقیید کامل کرد. ابوعمران عبدوسی (د.776ق) نیز سه کتاب المدونه، الرساله و التهذیب را جداگانه تقیید کرد. (11) ابوعبدالله السطی (د.750ق) تعلیقاتی بر المدونه و مختصر ابن شاس نگاشت و قبّاب (779ق) کتاب الاحکام ابن قطان را مختصر کرد و به شرح قواعد قاضی عیاض و کتاب البیوع ابن جماعه پرداخت. (12)
بررسی آثار مذکور نشان می‌‎دهد که نگاشته‌های فقهی در دور باطل اختصار، شرح و تقیید، سرگردان بود. تردیدی نیست که اتخاذ چنین شیوه‌ای، معلول نظام آموزشی مبتنی بر حفظ متون درسی بود و البته چنانکه ابن‌خلدون تأکید کرده، فساد آموزش را در پی داشت؛ زیرا از یک‌سو اختصار شدید موجب می‌شد مطالب غیرمرتبط با هم خلط شود به نحوی که دانشجوی مبتدی به سختی آنها را تحمل می‌کرد. علاوه بر این، چنان ذهن دانشجو درگیر فهم این الفاظ موجز می‌شد که ناگزیر باید وقت بسیار زیادی را صرف یادگیری این مختصرات می‌کرد؛ (13) حتی در صورتی که دانشجو با این شیوه آموزش می‌دید و همه مصائب مذکور را بر خود هموار می‌کرد، نتیجه‌ای که از یادگیری این روش حاصل می‌شد، نتیجه‌ای ناقص و نارسا بود و به ندرت می‌توانست واجد عناصر خلاقانه باشد. (14) یکی از مشهورترین آثار فقهی، خلاصه المدونة سحنون بود (15) که برادعی با حذف زوائد، آن را تلخیص کرد و نام التهذیب بر آن نهاد. (16) این کتاب به سرعت در محافظ علمی مغرب به عنوان متنی درسی شناخته شد؛ اما گویی در قرن هشتم ابن حاجب بدین اختصار رضایت نداشت و بار دیگر آن را مختصر کرد. در حالی که فهم مختصر ابن حاجب نیازمند شرح بود؛ به همین دلیل کسانی چون شیخ ابن عبدالسلام تونسی (د.749ق)، ابن هارون (د.750ق) و ابن عبدالله محمدبن علاق (د806ق) و غیره شروح بسیاری بر آن نگاشتند. (17) خلیل الجندی (د.776ق) مختصر ابن حاجب را بار دیگر خلاصه کرد. متن مختصر او چنان مشحون از تعقیدات لفظی و الفاظ مبهم بود که فهم آن برای عالم و جاهل یکسان بود؛ (18) از این‌رو، مجدداً نوبت آن رسیده بود که شروح متعددی بر مختصر خلیل نوشته شود. (19)
این مختصرنویسی‌ها انتقاد فقهای گروه اقلیت، چون مقری، آبلی، قباب، شاطبی و غیره را برانگیخت و به اشکال متفاوت به این موضوع واکنش نشان دادند. از قباب روایت کرده‌اند که مختصرنویسانی، چون ابن‌بشیر، ابن شاس و ابن حاجب را به فاسد کردن فقه متهم می‌کرد. (20) همچنین مشهور است که پس از بازگشت از حج در تونس، ابن عرفه وی را از نگارش مختصر فقهی‌اش آگاه ساخت، اما وی برای این کار اهمیتی قائل نشد و در پاسخ این عرفه گفت: «مبتدیان آن را نمی‌فهمند و منتهیان بدان احتیاجی ندارند». (21)
یکی از موضوعات قابل توجه که در نظام آموزشی مغربیان کمتر مسبوق به سابقه بود، استفاده از مناظرات و مباحثات در مسائل فقهی بود. این موضوع از آن منظر مهم می‌نماید که استدلالات عقلانی و مباحث جدلی در نظامی که به حفظ، اهمیت بسیار می‌داد، چندان جایی نداشت. این موضوع به اشکال دیگر در سخنان ابواسحاق شاطبی نیز آمده است. وی تأکید کرده که علت بی‌اعتمادی‌اش به نوشته‌های فقهی متأخرین، توصیه‌ای است که برخی فقها بدو کرده‌اند و در ادامه به نقل از قباب، بیان خشن این عبارات در سماع را که ظاهراً معلول موجزنویسی است، به عنوان یکی از دلایل این کار یاد کرده است. (22) همچنین در جای دیگری چون از تقیید مختصر طلیطلی از وی پرسیده بودند، پاسخ داد متناسب با شأن من نیست که بر این تقییدات متأخر اعتماد کنم؛ خواه با دلیل جهل به نویسنده آن و خواه به دلیل متأخر بودن زمان آن، بلکه تنها به کتب مشاهیر متقدمین اعتماد می‌کنم. (23)
همین موضوع را در باب فقه مشهور یَزناسنی که با ابن شاس مصاحبت داشت، به شکل دیگری ذکر کرده‌اند؛ چون ابن شاس قصد نگارش مختصر خود با نام الجواهر را داشت، از یزناسنی مشورت خواست و به رغم ممانعت وی، ابن شاس به تألیف کتاب مبادرت ورزید. (24)

- استفاده از مناظرات در مسائل فقهی

یکی از موضوعات قابل توجه که در نظام آموزشی مغربیان کمتر مسبوق به سابقه بود، استفاده از مناظرات و مباحثات در مسائل فقهی بود. این موضوع از آن منظر مهم می‌نماید که استدلالات عقلانی و مباحث جدلی در نظامی که به حفظ، اهمیت بسیار می‌داد، چندان جایی نداشت. از این‌رو، به نظر می‌رسد این مناظرات شیوه معمول در آموزش فقهی نبوده است، بلکه اغلب در بین جریان متجدد به عنوان شیوه عقلانی در طرح مباحث فقهی به کار گرفته می‌شد.
ونشریسی، در اثر ارزشمند فقهی خود مصادیق متعددی از این مناظرات را به دست داده است؛ به عنوان نمونه یکی از این مناظرات که در باب ایلاء است بین احمدبن قباب فاسی و ابوعثمان سعید عقبانی صورت گرفت و طرفین به تفصیل استدلالات خود بر پایه فقه مالکی در این باب را ارائه کردند. (25) در مناظره‌ای دیگر که بین آن دو درگرفت، طرفین در خصوص اختلاف بین پارچه‌فروشان و نسّاجان شهر سلا به بحث نشستند. (26) حجم مناظرات این دو نفر در موضوعات مختلف به قدری بود که در کتابی به نام لباب اللباب فی محادثه القباب گرد آمد. (27)
بررسی همه مناظرات فقهی این دوره به علت تعداد نسبتاً قابل توجه آن، هدف این نوشتار نیست؛ اما یکی از مهم‌ترین مناظرات به موضوع «رعایت خلاف در مذهب مالکی» اختصاص داشت که قباب، ابوعبدالله فشتالی فاسی و ابواسحاق شاطبی از برجسته‌ترین فقهای متجدد، در آن شرکت داشتند. (28)

نمایش پی نوشت ها:
1- ابن خلدون، مقدمه، ج1، صص740-741.
2- همو، ج1، ص741.
3- جیدی، ص174.
4- «من حفظ حجة علی من لم یحفظ».
5- مقری، ازهار الریاض، ج3، ص38.
6- همو، همان، ج3، صص27-28.
7- همو، همان، ص22.
8- همان جا.
9- به عنوان نمونه نک: اقتضاب السهل فی اختصار احکام ابن سهل از ابوعمران موسی زناتی و اجوبه ابی الحسن الصغیر و غیره در منونی، ورقات، ص301.
10- بغدادی، ایضاح المکنون، ج1، ص557؛ همو، هدیه العارفین، ج1، ص15.
11- برای بررسی کامل آثار فقهی در دوره مرینی نک: کنون، النبوغ المغربی، ج1، صص217-218.
12- همو، ج1، ص218.
13- ابن خلدون، مقدمه، ج1، ص733.
14- همو، همان، ج1، صص 733-734.
15- نک: حجوی، ج3، ص100.
16- نک: جیدی، ص78.
17- همو، ص97.
18- همو، ص98.
19- به عنوان نمونه می‌توان به التاج و الاکلیل لمختصر خلیل از ابوعبدالله بن یوسف مواق، و مواهب الجلیل لشرح مختصر خلیل از ابوعبدالله محمدبن عبدالرحمن رعینی اشاره کرد. این دو کتاب در یک مجموعه، یکی در متن و دیگری در حاشیه به اهتمام زکریا عمیرات در دارالکتاب العلمیه لبنان به سال 1995 چاپ شده؛ به علاوه شروح دیگری چون جواهر الاکلیل شرح مختصر خلیل از صالح ازهری و شرح منح الجلیل علی مختصر العلامه خلیل از علیش، دار صادر، بی‌تا، نیز بر این کتاب نوشته شد.
20- ونشریسی، المعیار، ج11، ص142؛ کنون، النبوغ المغربی، ج1، ص192.
21- همان جا؛ قس: مقری، ازهار الریاض، ج3، ص35؛ برای نکوهش استفاده از این مختصرات نک: ونشریسی، همان، ج2، صص 479-480.
22- ونشریسی، همان جا.
23- همان، همان جا.
24- کنون، همان، ج1، ص193.
25- ونشریسی، معیار، ج5، صص 326-330.
26- همو، ج5، صص 297-300.
27- جیدی، ص167.
28- نک: ونشریسی، معیار، ج6، ص377.

منبع مقاله :
فرهمند، یونس؛ (1394)، مرینیان: سیاست، جامعه و فرهنگ در مغرب سده‌های میانه، تهران: پژوهشکده‌ی تاریخ اسلام، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.