واژه تفسير در قرآن
«... وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً »
آراء مفسران در بيان معناي «تفسير» در آيه كريمه مختلف است؛ جمعي آن را به بيان[1]، يا بيان و تفصيل[2]، يا بيان و كشف[3]،(كه همه قريب به هم است) معنا كردهاند و برخي به ذكر دو معنا براي آن پرداختهاند: 1. «معنا و مؤدّي»؛ 2.«كشف كردن و دلالت»[4]؛ و بعضي با ترديد بين بيان و معنا[5]، يا بيان و معنا و كشف[6]، از آن گذشتهاند و برخي نيز واژه تفسير را در آية شريفه مترادف با واژة «معاني» دانستهاند.[7]
با توجه به آنچه كه از مفسران نقل شد، ميتوان گفت: در بين آنان دو رأي در مورد معناي اين كلمه وجود دارد: در رأي اول كه نظر اكثر آنان است، تفسير در اين آيه كريمه، به معناي بيان، كشف، تفصيل، كشف كردن و دلالت ميباشد و در رأي دوم، معناي آن در اين آيه «معنا و مؤدّي» است و به نظر ميرسد كه رأي اول درست است؛ زيراخواه مقصود از مثَل به قرينة آيات قبل، سخنان و ايرادها و بهانههايي باشد كه كافران به صورت دليل در ردّ نبوت نبيّ اكرم صلياللهعليهوآله اظهار ميداشتند[8] و خواه آن را شامل مَثَلهاي ديگري كه در غير اين سوره در استبعاد اين است كه خداي متعال در برابر مَثَل آنان پاسخي ميآورد كه هم حقّ است و هم آن حقايق را به بهترين وجه بيان ميكند.
و اما اينكه مقصود از تفسير، «معنا و مؤدّي» باشد؛ گرچه بر اساس استعمال مصدر به معناي وصفي قابل توجيه است، ولي در اين آيه كريمه، حمل كلمه تفسير براين معنا خلاف ظاهر است؛ زيرااستعمال مصدر به معناي وصفي مجاز است و نياز به قرينه دارد كه در اينجا وجود ندارد؛ به ويژه كه استعمال كلمة تفسير در «معنا و مؤدّي» متداول نيست و لذا اكثر قريب به اتفاق لغت دانان چنين معنايي را براي آن ذكر نكردهاند[9]. پس تفسير در اين آية كريمه به معناي بيان است و با توجه به اينكه متعلّق آن به شرحي كه گذشت، نبوّت نبيّ اكرم صلياللهعليهوآله است، ميتوان گفت در قرآن كريم، تفسير در مورد بيان و آشكار نمودن حقيقت معقول به كار رفته است. و ا زتوصيف كلمه «تفسيراً» به وصف «اَحْسن» دراين آيه كريمه، ميتوان دريافت نمود كه معناي تفسير امري تشكيكي است؛ يعني از نظر كيفيت بيان متفاوت و داراي مراتب مختلف است.
پي نوشت ها:
[1] . طبري، محمد، جامع البيان، ج 9 ص 388؛ به نقل از مجاهد، تفسير نسفي، ج 2، ص 684؛ تفسير لاهيجي، ج 3، ص 335؛ روض الجنان و روح الجنان، ج 4، ص 77.
[2] . جامع البيان، ج 9، ص 388؛ فراء بغوي، حسين، معالم التنزيل، ج 3، ص 368.
[3] . طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، ج 7، ص 296؛ آلوسي سيد محمود، روح المعاني، ج 19، ص 16.
[4] . زمخشري، محمود، الكشّاف، ج 3، ص 279؛ اندلسي، ابوحيّان محمد، البحر المحيط، ج 8، ص 104.
[5] . شبر، سيد عبدالله، تفسير القرآن الكريم، ص 350.
[6] . بيضاوي، عبدالله، انوار التنزيل و اسرار التأويل، ج 4، ص 217؛قمي مشهدي، محمد، كنزالدقايق و بحر الغرائب، ج 9، ص 394 و 395.
[7] . طوسي، ابوجعفر محمد، التبيان، ج 7، ص489.
[8] . براي اطلاع از سخنان كافران در ردّ نبي اكرم صلياللهعليهوآله و پاسخ خداي متعال به آن، كه پيش از آيه فوق، در همين سوره آمده است. ر.ك: آيه 4ـ10، 20، 21و 32.
[9] . در العين، جمهره، صحاح، مقاييس، مفردات راغب، المصباح المنير، القاموس المحيط، مجمع البحرين و منتهي الارب، ذكري از آن به ميان نيامده و ابن منظور و زبيدي نيز رأي صريحي درمورد آن ابراز ننمودهاند.
/خ