نویسنده: محمد حقانی فضل
یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین جهانبینیهایی که در دوره مدرن پدید آمد، مارکسیسم بود. مارکسیسم افزون بر تأثیر عظیمش بر سیاست، اقتصاد و جامعهشناسی، مسیحیت را نیز متأثر ساخت. موضع مارکسیسم در رابطه با دین موضعی خصمانه بود؛ زیرا در این جهانبینی آنچه اصالت داشت، شرایط اجتماعی- اقتصادی زندگی بشر بود و اندیشهها، از جمله دین، پاسخی به واقعیت مادی جامعه دانسته میشد. بر اساس ماتریالیسم، دین روبنایی است که بر زیربنای اجتماعی- اقتصادی بنا شده است؛ و شرایط ظالمانه اجتماعی است که دین را پدید میآورد و دین نیز از آن شرایط ظالمانه حمایت میکند. از این رو، ستیز با دین به طور غیر مستقیم ستیز با جهانی است که دین را پدید آورده است.
الهیات رهاییبخش ادعای جهانشمول بودن ندارد، بلکه ادعا میکند الهیاتی مخصوص شرایط فعلی آمریکای لاتین است. در اوضاع آمریکای لاتین، بیطرفی سیاسی برای کلیسا ممکن نیست؛ زیرا بیطرف بودن به معنای حمایت از شرایط ستمگرانه موجود است؛ به همین دلیل، کلیسا با الهیات رهاییبخش از افراد تهیدست و ستمدیده حمایت میکند. مارکسیسم از دو طریق بر مسیحیت تأثیر گذاشت: تأثیر اول مبارزه با مسیحیت در بخشی از جهان مسیحی بود؛ از آنجا که قلمرو حاکمیت مارکسیسم (کمونیسم) در سرزمینهای مسیحی قرار داشت، در تاریخ طولانی حاکمیت خود، با تمام قوا با مسیحیت (و نیز سایر ادیان) به مبارزه پرداخت و آثار آن را از بین برد. تأثیر دوم مارکسیسم را میتوان در آموزههای «الهیات رهایی بخش» مشاهده کرد.
الهیات رهاییبخش، به اندیشههایی الهیاتی اشاره دارد که در دهه 1960 در آمریکای لاتین شکل گرفت. این الهیات آزادی اجتماعی- سیاسی را هدف اصلی خود میداند. از نظر بسیاری از عالمان کاتولیکِ آمریکای لاتین محرومیتها و فقر در آمریکای لاتین- که از نظر منابع، سرزمینی غنی است- ریشه در ساختار ناعادلانه این جوامع دارد و علت اصلی این فقر ظلم و ستم سیاسی و حاکمیت حکومتهای استبدادی و سلطهگر است. بر اساس این تحلیل، کشورهای آمریکای جنوبی نه به توسعه بلکه به «رهایی» نیاز دارند.
در سال 1968، اسقفهای کلیسای کاتولیک در آمریکای لاتین در نشستی در شهر مدلین کلمبیا گرد هم آمدند. بیانیه این نشست با اعتراف به اینکه کلیسا در این منطقه معمولاً از دولتهای بیدادگر حمایت کرده است، اما در آینده جانب تهیدستان را خواهد گرفت، منطقه را با تکانهای روبه رو ساخت. حتی پاپ پل ششم که در این کنفرانس شرکت کرده بود نیز گفت: این کنفرانس باید مسیحیتی را که حامی فقرا و گرسنگان است به دنیا بشناساند. (1) پس از مدتی گوستاوو گوتییرس در کتاب الهیات رهایی بخش محورهای اصلی این جنبش را بیان کرد و به تدریج کتابهای دیگری نیز در این زمینه نگاشته شدند.
الهیات رهاییبخش ادعای جهانشمول بودن ندارد، بلکه ادعا میکند الهیاتی مخصوص شرایط فعلی آمریکای لاتین است. در اوضاع آمریکای لاتین، بیطرفی سیاسی برای کلیسا ممکن نیست؛ زیرا بیطرف بودن به معنای حمایت از شرایط ستمگرانه موجود است؛ به همین دلیل، کلیسا با الهیات رهاییبخش از افراد تهیدست و ستمدیده حمایت میکند. الهیات رهاییبخش در وهله نخست موضوعی برای تفکر و تعمق در برابر ما مطرح نمیکند بلکه راهی نوین برای اجرا کردن الهیاتی عملی در اختیار ما میگذارد. در نگاه متفکرانِ این جنبش، الهیات منفصل از استلزامات اجتماعی یا کنش سیاسی نیست. آنان میگویند الهیات باید از تبیین کردن جهان بازایستد و دگرگون کردن آن را آغاز کند.
این الهیات، تا اندازه زیادی از تحلیلهای اجتماعی مارکسیسم متأثر است و تحلیلهای خویش را در قالب مفاهیمی چون مبارزه طبقاتی، نقش استثمارگر و سرمایهداری، و ضرورت مبارزه انقلابی بیان میکند. عناوین کتابهای مدافعان این الهیات نیز نشان دهنده این واقعیت است؛ برای نمونه، پور فیریومیراندا، از مفسران برجسته الهیات رهاییبخش، در کتاب مارکس علیه مارکسیستها- انسانگرایی مسیحی کارل مارکس (1978) این موضوع را مطرح میکند که مارکس بیش از آنچه دیگران تصور میکنند مسیحی بوده است. سایر کتابهای متفکران این الهیات مانند مارکس و کتاب مقدس، کمونیسم در کتابهای مقدس و ... نیز چنین رویکردی دارند.
به سبب همین رویکرد، بسیاری این جنبش را نقد کرده و آن را اتحادی نامقدس میان مسیحیت و مارکسیسم دانستهاند. اما الهیدانان رهایی بخش این انتقاد را نمیپذیرند؛ زیرا از نظر آنان مارکسیسم «ابزاری» برای تحلیل اجتماعی است که برنامهای سیاسی برای مبارزه با نظام اجتماعی ناعادلانه موجود ارائه میدهد. آنان به مسیحیان کاتولیک یادآور میشوند که توماس آکوئیناس و سایر متکلمان مسیحی در شیوه الهیاتی خویش از ارسطو استفاده میکنند و در واقع الهیات رهاییبخش نیز از همین روش استفاده کرده است: استفاده از فیلسوفی غیردینی (مارکس) برای معنادار کردن باورهای مسیحی. از نظر الهیدانان رهاییبخش، مسیحیت در فلسفه یونانی تحریف و مسخ شده است و از مسیحیت نخستین که منادی برادری و برابری بود، فاصله گرفته است؛ آنان پیام اصلی مسیحیت را بسیج سیاسی فقرا میدانند. (2)
الهیات رهاییبخش دو تأثیر مشخص در الهیات مسیحی داشته است:
1. در الهیات رهاییبخش کتاب مقدس را به مثابه روایت رهایی خوانده میشود که در آن رهایی بنیاسرائیل از اسارت مصر، نکوهش ستمکاری از سوی پیامبران و بشارت عیسی به تهیدستان اهمیت خاصی دارد. الهیات آکادمیک مسیحی با اشتیاق به این رویکرد توجه کرده است، زیرا خود چنین بینشهایی ندارد.
2. الهیات رهاییبخش رستگاری را با رهایی برابر میداند و بر جنبههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رستگاری تأکید دارد. این جنبش تأکید خاصی بر مفهوم «گناه ساختاری» میکند و یادآور میشود که این جامعه است که به فساد کشیده شده و نیازمند رهایی است نه افراد. (3)
حقانی فضل، محمد؛ (1393)، تاریخ مسیحیت جلد دوم از اقتدار پاپ تا تکثر معاصر، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول.
الهیات رهاییبخش ادعای جهانشمول بودن ندارد، بلکه ادعا میکند الهیاتی مخصوص شرایط فعلی آمریکای لاتین است. در اوضاع آمریکای لاتین، بیطرفی سیاسی برای کلیسا ممکن نیست؛ زیرا بیطرف بودن به معنای حمایت از شرایط ستمگرانه موجود است؛ به همین دلیل، کلیسا با الهیات رهاییبخش از افراد تهیدست و ستمدیده حمایت میکند. مارکسیسم از دو طریق بر مسیحیت تأثیر گذاشت: تأثیر اول مبارزه با مسیحیت در بخشی از جهان مسیحی بود؛ از آنجا که قلمرو حاکمیت مارکسیسم (کمونیسم) در سرزمینهای مسیحی قرار داشت، در تاریخ طولانی حاکمیت خود، با تمام قوا با مسیحیت (و نیز سایر ادیان) به مبارزه پرداخت و آثار آن را از بین برد. تأثیر دوم مارکسیسم را میتوان در آموزههای «الهیات رهایی بخش» مشاهده کرد.
بیشتر بخوانید: الهیات رهایی بخش
الهیات رهاییبخش، به اندیشههایی الهیاتی اشاره دارد که در دهه 1960 در آمریکای لاتین شکل گرفت. این الهیات آزادی اجتماعی- سیاسی را هدف اصلی خود میداند. از نظر بسیاری از عالمان کاتولیکِ آمریکای لاتین محرومیتها و فقر در آمریکای لاتین- که از نظر منابع، سرزمینی غنی است- ریشه در ساختار ناعادلانه این جوامع دارد و علت اصلی این فقر ظلم و ستم سیاسی و حاکمیت حکومتهای استبدادی و سلطهگر است. بر اساس این تحلیل، کشورهای آمریکای جنوبی نه به توسعه بلکه به «رهایی» نیاز دارند.
در سال 1968، اسقفهای کلیسای کاتولیک در آمریکای لاتین در نشستی در شهر مدلین کلمبیا گرد هم آمدند. بیانیه این نشست با اعتراف به اینکه کلیسا در این منطقه معمولاً از دولتهای بیدادگر حمایت کرده است، اما در آینده جانب تهیدستان را خواهد گرفت، منطقه را با تکانهای روبه رو ساخت. حتی پاپ پل ششم که در این کنفرانس شرکت کرده بود نیز گفت: این کنفرانس باید مسیحیتی را که حامی فقرا و گرسنگان است به دنیا بشناساند. (1) پس از مدتی گوستاوو گوتییرس در کتاب الهیات رهایی بخش محورهای اصلی این جنبش را بیان کرد و به تدریج کتابهای دیگری نیز در این زمینه نگاشته شدند.
الهیات رهاییبخش ادعای جهانشمول بودن ندارد، بلکه ادعا میکند الهیاتی مخصوص شرایط فعلی آمریکای لاتین است. در اوضاع آمریکای لاتین، بیطرفی سیاسی برای کلیسا ممکن نیست؛ زیرا بیطرف بودن به معنای حمایت از شرایط ستمگرانه موجود است؛ به همین دلیل، کلیسا با الهیات رهاییبخش از افراد تهیدست و ستمدیده حمایت میکند. الهیات رهاییبخش در وهله نخست موضوعی برای تفکر و تعمق در برابر ما مطرح نمیکند بلکه راهی نوین برای اجرا کردن الهیاتی عملی در اختیار ما میگذارد. در نگاه متفکرانِ این جنبش، الهیات منفصل از استلزامات اجتماعی یا کنش سیاسی نیست. آنان میگویند الهیات باید از تبیین کردن جهان بازایستد و دگرگون کردن آن را آغاز کند.
این الهیات، تا اندازه زیادی از تحلیلهای اجتماعی مارکسیسم متأثر است و تحلیلهای خویش را در قالب مفاهیمی چون مبارزه طبقاتی، نقش استثمارگر و سرمایهداری، و ضرورت مبارزه انقلابی بیان میکند. عناوین کتابهای مدافعان این الهیات نیز نشان دهنده این واقعیت است؛ برای نمونه، پور فیریومیراندا، از مفسران برجسته الهیات رهاییبخش، در کتاب مارکس علیه مارکسیستها- انسانگرایی مسیحی کارل مارکس (1978) این موضوع را مطرح میکند که مارکس بیش از آنچه دیگران تصور میکنند مسیحی بوده است. سایر کتابهای متفکران این الهیات مانند مارکس و کتاب مقدس، کمونیسم در کتابهای مقدس و ... نیز چنین رویکردی دارند.
بیشتر بخوانید: آشنایی با الهیات مسیحی معاصر
به سبب همین رویکرد، بسیاری این جنبش را نقد کرده و آن را اتحادی نامقدس میان مسیحیت و مارکسیسم دانستهاند. اما الهیدانان رهایی بخش این انتقاد را نمیپذیرند؛ زیرا از نظر آنان مارکسیسم «ابزاری» برای تحلیل اجتماعی است که برنامهای سیاسی برای مبارزه با نظام اجتماعی ناعادلانه موجود ارائه میدهد. آنان به مسیحیان کاتولیک یادآور میشوند که توماس آکوئیناس و سایر متکلمان مسیحی در شیوه الهیاتی خویش از ارسطو استفاده میکنند و در واقع الهیات رهاییبخش نیز از همین روش استفاده کرده است: استفاده از فیلسوفی غیردینی (مارکس) برای معنادار کردن باورهای مسیحی. از نظر الهیدانان رهاییبخش، مسیحیت در فلسفه یونانی تحریف و مسخ شده است و از مسیحیت نخستین که منادی برادری و برابری بود، فاصله گرفته است؛ آنان پیام اصلی مسیحیت را بسیج سیاسی فقرا میدانند. (2)
الهیات رهاییبخش دو تأثیر مشخص در الهیات مسیحی داشته است:
1. در الهیات رهاییبخش کتاب مقدس را به مثابه روایت رهایی خوانده میشود که در آن رهایی بنیاسرائیل از اسارت مصر، نکوهش ستمکاری از سوی پیامبران و بشارت عیسی به تهیدستان اهمیت خاصی دارد. الهیات آکادمیک مسیحی با اشتیاق به این رویکرد توجه کرده است، زیرا خود چنین بینشهایی ندارد.
2. الهیات رهاییبخش رستگاری را با رهایی برابر میداند و بر جنبههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رستگاری تأکید دارد. این جنبش تأکید خاصی بر مفهوم «گناه ساختاری» میکند و یادآور میشود که این جامعه است که به فساد کشیده شده و نیازمند رهایی است نه افراد. (3)
پینوشتها:
1. لیلی مصطفوی کاشانی؛ کلیاتی درباره الهیات رهایی بخش؛ ص11.
2. همان، ص13.
3. تونی لین؛ تاریخ تفکر مسیحی؛ ص 518-523/ الیستر مک گراث؛ درسنامه الهیات مسیحی؛ ص230-240.
حقانی فضل، محمد؛ (1393)، تاریخ مسیحیت جلد دوم از اقتدار پاپ تا تکثر معاصر، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول.