نویسنده: یعقوب جعفرینیا
(وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ * فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ *
فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ * فَلَوْ لاَ أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ *
فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ * وَ أَنْبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ * وَ أَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ) (صافات، آیه 139- 148)
«و همانا یونس از فرستادگان بود. هنگامی که به سوی کشتی پر از جمعیت و کالا گریخت. آن گاه قرعه انداخت و از بازندگان شد. پس نهنگ او را بلعید در حالی که سزاوار سرزنش بود. و اگر نه این بود که او از تسبیح گویان بود، همانا تا روزی که برانگیخته میشوند، در شکم آن (نهنگ) میماند. پس او را در حالی که بیمار بود به زمینی خالی (از درخت) انداختیم و بر او بوته کدویی رویانیدیم. و او را به سوی یکصد هزار نفر یا بیشتر فرستادیم. پس ایمان آوردند و آنان را تا مدتی معین برخوردارشان کردیم». داستان از این جا شروع میشود که یونس به سوی یک کشتی پر از مسافر و کالا گریخت. این جمله به جریان فاصله گرفتن او از قوم خود اشاره دارد؛ چون آنها ایمان نیاوردند و در آستانه نزول بلای آسمانی قرار گرفتند. یونس (علیه السلام) از آنان فاصله گرفت و خواست به جای دیگری برود، تا به هنگام نزول بلا میان آنان نباشد.
لغت و اعراب
1. «ابق» فرار کرد، گریخت. این واژه را معمولاً در گریختن برده از مولای خود به کار میبردند؛ 2. «الفلک المشحون» کشتی انباشته از مردم و کالا؛ 3. «ساهم» قرعه انداخت، در قرعهکشی شرکت کرد. از «سهم» مشتق شده و به معنای تعیین سهم به وسیله قرعه به کار میرود؛ 4. «المدحضین» بازندگان، مغلوب شدگان. از «دحض» به معنای لغزیدن شدید که باعث سقوط و افتادن بشود؛ 5. «فالتقمه» او را بلعید، او را یک لقمه کرد؛ 6. «الحوت» ماهی بزرگ. این واژه معمولاً به ماهیهایی گفته میشود که جست و خیز بسیاری دارند مانند: بالن یا نهنگ؛ 7. «ملیم» سزاوار سرزنش، کسی که خودش را سرزنش میکند، کسی که کاری کرده که جای ملامت دارد. واژه «لوم» به معنای سرزنش، وقتی به باب افعال میرود این معنا را پیدا میکند؛ 8. «العراء» زمین خالی از هر نوع سایبان و درخت؛ 9. «یقطین» هر گیاهی که ساقه نداشته باشد. گیاهی بوتهای که برگهای بزرگی داشته باشد، مانند کدو و خیار. طبق روایات، در این آیه منظور از «یقطین» بوته بزرگ کدوست؛ کدو بن.تفسیر
1. بخشی از داستان یونس (علیه السلام)
در ردیف داستانهای پیامبرانی که در آیات پیشین سوره صافات، با هدف آرامش بخشی خاطر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آنها یاد شد، اکنون قرآن داستان حضرت یونس (علیه السلام) را مطرح میکند. البته بخشهایی از داستان زندگی ایشان در سورههای دیگر مانند یونس، آیه 139، انبیاء، آیه 8 و قلم، آیه 48 نقل شده (1) و در این سوره جریان بلعیده شدن یونس توسط یک ماهی بزرگ نقل میشود.آیات ابتدایی سوره تأکید میکند که یونس یکی از پیامبران است، شاید به این دلیل باشد که در داستانی که در پی میآید، یونس (علیه السلام) به سبب ترک اولایی، مورد سرزنش قرار میگیرد. با تأکید بر رسالت یونس، خاطرنشان میشود که این ترک اولیها از قدر و منزلت معنوی او نمیکاهد چون او پیامبر خداست.
داستان از این جا شروع میشود که یونس به سوی یک کشتی پر از مسافر و کالا گریخت. این جمله به جریان فاصله گرفتن او از قوم خود اشاره دارد؛ چون آنها ایمان نیاوردند و در آستانه نزول بلای آسمانی قرار گرفتند. یونس (علیه السلام) از آنان فاصله گرفت و خواست به جای دیگری برود، تا به هنگام نزول بلا میان آنان نباشد.
هرچند که این کار او گناه نبود، ولی ترک اولی به حساب میآمد و شایسته نبود که او در آن هنگام، از قوم خود فاصله بگیرد. به همین سبب در آیه شریفه واژه «ابق» به کار رفته که به معنای فرار کردن بنده از مولای خود است و در آیات بعدی، او سزاوار سرزنش معرفی شده است.
پونس بن متی (علیه السلام) که به مردم نینوا از شهرهای ساحلی فلسطین مبعوث شده بود، به سوی دریای روم یا دریای مدیترانه رفت. در ساحل آن کشتیای پر از مسافر و کالا بود و جایی برای مسافر دیگر نداشت. یونس (علیه السلام) به هر صورت سوار شد و کشتی راه افتاد. پس از مدتی کشتی دچار حادثه شد، روایتهای متعددی در این باره وجود دارد؛ از جمله این که نهنگی جلو کشتی را گرفت، ولی این روایت که کشتی به خاطر سنگینی و حمل مسافر و بار بیش از ظرفیت، در آستانه غرق شدن قرار گرفت، با ظاهر آیه سازگارتر است، چون قرآن از آن کشتی به عنوان کشتی پر و انباشته یاد میکند (الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ).
طبق یک سنت قدیمی، در سفرهای دریایی در این گونه موارد باید کسی یا کسانی را به دریا میانداختند تا کشتی سبک شود. بنا شد قرعهکشی کنند و خود یونس (علیه السلام) قرعهکشی کرد. چون در آیه شریفه قرعهکشی به او نسبت داده شده (فساهم). قرعه به نام او افتاد. هر چند سه بار قرعهکشی تکرار شد ولی هر سه بار به نام یونس افتاد، به طور قطع در این کار حکمتی بود و خداوند میخواست پیامبرش را در بوته آزمایشی سخت قرار دهد.
در جایی گفته نشده که غیر از یونس کس دیگری هم به دریا انداخته شد، ولی به نظر میرسد که ظاهر آیه شریفه که میفرماید: (فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ) دلالت به این دارد که در آن قرعهکشی افراد دیگری هم مغلوب و محکوم شدند که یکی از آنها یونس بود؛ چون آیه میفرماید: «او از مغلوب شدگان شد؛ (...مِنَ الْمُدْحَضِینَ). مگر این که بگوییم منظور از «المدحضین»؛ مغلوب شدگان در هر قرعهای است که سرانجام کسانی مغلوب میشوند، چه این قرعهکشی باشد و چه قرعه کشیهای دیگر.
باید توجه داشت که در موردی که واقعاً تکلیف مشخص نیست و باید یک طرف انتخاب شود، قرعهکشی کاری مناسب است و چون همه به آن رضایت دادهاند، کسی نمیتواند به نتیجه آن اعتراض کند. در فقه اسلامی نیز در موارد خاصی به قرعهکشی توصیه شده و قرعه کاری مشروع و از قواعد فقهی است «القرعة لکل امر مشکل».
به هر حال یونس به دریا انداخته شد، ماهی بزرگی او را بلعید و این در حالی بود که او خودش را سرزنش میکرد و از ترک اولایی که کرده بود، پشیمان بود و این جریان را مجازات آن ترک اولی تلقی میکرد. به همین جهت، وقتی در شکم ماهی قرار گرفت، به تسبیح و تقدیس خداوند مشغول شد. طبق آیه شریفه اگر او تسبیح خدا را به جا نمیآورد، تا روز قیامت در شکم ماهی میماند و راه نجاتی برای او نبود. اما چون روی به سوی خدا آورد و تسبیحگو شد. به فرمان تکوینی خدا، از شکم ماهی به خشکی انداخته شد. با این که رنجور و بیمار بود، به زندگی خود ادامه داد و خداوند برای راحتی او در آن بیابان خشک و خالی، درختی را رویاند که در سایه آن بیارامد.
2. توجیه علمی زنده ماندن یونس در شکم ماهی
طبق آیات مورد بحث، یونس (علیه السلام) توسط ماهی بلعیده شد و در شکم آن قرار گرفت و پس از مدتی زنده به بیرون انداخته شد. حال این پرسش مطرح میشود که چگونه یک موجود زنده مدتی در شکم ماهی زنده میماند و دستگاه گوارشی ماهی او را هضم نمیکند؟ از آن گذشته شکم ماهی از نظر تنفس و تغذیه جای مناسبی برای زنده ماندن نیست.میگوییم به نظر میرسد که یونس، چند لحظهای بیشتر در شکم ماهی نمانده است؛ چون در آیات شریفه فاصله میان بلعیده شدن و بیرون افکندن او به اندازه یک تسبیحگویی بیان شده است و در آیات شریفه سه جمله مربوط به قرعه انداختن، بعلیده شدن توسط ماهی و بیرون انداخته شدن، همراه با حرف «فاء» آمده است که در عربی به معنای تسلسل ترتیبی و فوری حوادث است. بر خلاف «ثُم» که برای تراخی و وجود فاصله زیاد میان حوادث است.
علاوه بر این آیات، در آیات دیگری هم که به این موضوع پرداخته شده، همین تسلسل ترتیبی و فوری را ملاحظه میکنیم:
(وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ)؛ (انبیاء، آیه 87 و 88) «و «ذالنون» (یونس) را یاد کن هنگامی که خشمناک رفت و گمان کرد که بر او سخت نمیگیریم، پس در آن تاریکیها آواز داد که جز تو معبودی نیست، منزهی تو، من از ستمکاران بودم. ما دعای او را به اجابت رسانیدیم و از آن اندوه نجاتش دادیم و این گونه مؤمنان را نجات میدهیم.»
در این آیات میان سه جریان رفتن خشمناک یونس به گمان این که خدا بر او تنگ نمیگیرد، و تسبیحگویی او در تاریکیها که منظور همان شکم ماهی است و اجابت دعا ونجات یافتنش، همان حرف «فاء» فاصله افتاده که برای ترتیب فوری است.
بیشتر بخوانید: چرا حضرت یونس به کام نهنگ رفت؟
با توجه به ساختار ادبی این دو آیه، تقریباً روشن میشود که درنگ یونس (علیه السلام) در شکم ماهی چند لحظهای بیش نبوده و در آن زمان کوتاه، او به تسبیحگویی خداوند مشغول شد و این تسبیحگویی، هم زمان با بعلیده شدنش بوده، چون در آیات مورد بحث میفرماید: (فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ). از این آیه معلوم میشود که او در حال بلعیده شدن خود را سرزنش میکرد و از عملکرد خودش ناخشنود بود. با توجه به این حالت یونس (علیه السلام)، او باید در همان زمان که در شکم ماهی قرار گرفت، تسبیح گوی خدا باشد و طبق آیه، با همین تسیبحگویی هم نجات پیدا میکند.
درباره مدت درنگ یونس (علیه السلام) در شکم ماهی، قولهایی از برخی مفسران نقل شده: از مقاتل سه روز، از عطا هفت روز، از ضحاک بیست روز و از سدی و کلبی چهل روز نقل شده است؛ (2) اما هیچ کدام از اینها مستندی ندارد و برای ما حجت نیست؛ البته در آخر روایتی طولانی از امام صادق (علیه السلام) درباره یونس چنین آمده که او نُه ساعت در شکم ماهی بود. (3) میدانیم که در لسان آیات و روایات ساعت به معنای لحظه است. (4)
با توجه به مجموع آنچه گفته شد، یونس (علیه السلام) تنها چند لحظه در شکم ماهی بوده و بلافاصله به بیرون پرتاب شد. در این لحظه میتوانست زنده بماند و البته ماندن در شکم ماهی حتی چند لحظه به جسم او آسیب رسانید؛ از این رو، قرآن میفرماید: (فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ) که از ناراحتی جسمی و رنجوری یونس (علیه السلام) پس از بیرون آمدن از شکم ماهی خبر میدهد.
به نظر ما، جای شک نیست که این جریان یک جریان خاص و غیر عادی بوده و بیرون انداخته شدن یونس از شکم ماهی امر تکوینی خدا و معجزه بوده است، ولی زنده ماندن او در شکم ماهی با توجه بر آنچه گفتیم میتواند یک امر عادی باشد، به خصوص که یونس پس از نجات یافتن بیمار و رنجور شده بود. اگر معجزه بود، نباید یونس (علیه السلام) بیمار میشد، همانگونه که در گلستان شدن آتش نمرود بر ابراهیم که معجزه بود، ابراهیم هیچ گونه گزندی از آتش ندید.
3. نقش تسبیحگویی در نجات از گرفتاریها
آمد که در آیه شریفه، یگانه عامل نجات یونس (علیه السلام) از شکم ماهی و برطرف شدن آن گرفتاری بزرگ، تسبیحگویی او معرفی شده است. طبق این آیه، اگر او تسبیح نمیگفت، به طور قطع تا روز قیامت در شکم ماهی میماند. چیزی که او را نجات داد، تسبیح گفتنش بود. بدون شک این مطلب منحصر به یونس (علیه السلام) نیست، بلکه این از آثار و برکات تسبیحگویی خداوند است که حتی در این دنیا باعث رفع گرفتاریها میشود و هر کسی میتواند از آثار این ذکر عظیم بهرهمند شود.در آیات دیگر هم به این موضوع اشاره شده است که تسبیحگویی، باعث بالا رفتن آستانه صبر و تحمل انسان میشود. این حالت علاوه بر این که خود حالت خوبی است، رنج روحی انسان را کاهش میدهد، و از آثار مهم صبر، نجات و پیروزی است. به این دو آیه توجه کنید:
(وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ)؛ (حجر، آیه 97 و 98) «همانا میدانیم که سینهات از آنچه میگویند، تنگ میشود، پس همواره با حمد و سپاس، پروردگارت را تسبیح بگو و از سجده کنندگان باش».
(فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ.....)؛ (طه، آیه 130) «پس بر آنچه میگویند صبر کن و با حمد و سپاس، پروردگارت تسبیح بگو».
طبق این دو آیه و آیات دیگری که در این باره وجود دارد، خداوند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خود را در برابر مشکلات به صبر دعوت میکند و بیدرنگ پس از آن او را به تسبیح گفتن پروردگارش میخواند. معلوم میشود که میان این دو، رابطهای وجود دارد و تسبیحگویی هم مانند استغفار، باعث گشایش و فرج در زندگی است.
به هر حال آنچه یونس را نجات داد تسبیح گفتن او بود و تعبیری که در آیه شریفه به کار رفته (...کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ) دلالت بر تکرار تسبیح و مداومت بر آن دارد. یونس به عنوان یک بنده صالح خدا همواره تسبیحگوی پروردگار خود بود، ولی به نظر میرسد آیه شریفه به تسبیحگویی او در شکم ماهی دلالت دارد، به قرینه آیه دیگری که پیش از این آوردیم. (انبیاء، آیه 81) که در آن جا اشاره شد که یونس پس از قرار گرفتن در شکم ماهی، و در آن تاریکیها «سبحانک» گفت.
4. درنگ احتمالی یونس در شکم ماهی تا روز قیامت
طبق این آیه، اگر یونس (علیه السلام) تسبیح نمیگفت تا روز قیامت در شکم آن ماهی میماند. در اینجا منظور این نیست که آن ماهی تا قیامت زنده میماند و یا اگر میمرد جسم او فاسد نمیشد و یونس در شکم او میماند، چنین احتمالی بسیار ضعیف است و آیه هم بر آن دلالت ندارد. منظور آیه این است که یونس از شکم ماهی بیرون نمیآمد و در آنجا هضم میشد و شکم ماهی قبر او میشد و سرانجام آن ماهی هم میمرد و تبدیل به ماده دیگری میشد، همان گونه که انسان در قبر خود به مرور تبدیل به خاک میشود و آن خاک هم تبدیل به مواد دیگر میشود.این که برخی از مفسران گفتهاند در صورتی که یونس تسبیح نمیگفت، او و ماهی تا قیامت زنده میماندند، ادعای بیدلیلی است؛ چون نه آیه شریفه دلالت روشنی به آن دارد و نه در روایت صحیحی چنین تفسیری برای آیه آمده است. ما نباید بدون دلیل چیزهایی از این قبیل را بر معجزه و خرق عادت حمل کنیم.
5. سرگذشت یونس پس از بیرون آمدن از شکم ماهی
یونس پس از تسبیحگویی، از شکم ماهی به یک سرزمین خشک وخالی بیرون انداخته شد در حالی که رنجور و بیمار بود. خداوند برای آسایش پیامبرش بوته بزرگی را رویانید که برگهای پهن و مرطوبی داشت تا در سایه آن استراحت کند. در آیه شریفه از این بوته به «یقطین» یاد شده که به معنای درخت یا گیاهی است که میتوان از سایه آن استفاده کرد. برخی گفتهاند که آن بوته، بوته کدویی بزرگ بود.مطلب مهمی که باید در اینجا به آن توجه کرد، این است که در آیه مورد بحث، گفته شده که اگر یونس (علیه السلام) از تسبیحگویان نبود تا قیامت در شکم ماهی میماند، در حالی که در آیات دیگری در سوره قلم آمده: «اگر نعمتی از جانب پروردگارش او را در بر نگرفته بود، او به صورت ناپسند و مذمومی به بیابان افکنده میشد»؛ (لَوْ لاَ أَنْ تَدَارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ). (قلم، آیه 49)
میان این دو آیه هیچگونه منافاتی وجود ندارد. اگر این دو آیه را کنار هم قرار بدهیم، به این نتیجه میرسیم که اگر یونس تسبیحگو نبود همیشه در شکم ماهی میماند؛ ولی چون تسبیح گفت، به بیرون افکنده شد. حال اگر نعمتی از پروردگارش او را در بر نگرفته بود او به صورت نامطلوب و ناپسندی افکنده میشد ولی لطف خدا او را فرا گرفت و به صورت مطلوب و بدون ناراحتی به بیرون انداخته شد؛ البته او به خاطر درنگی که در شکم ماهی داشت رنجور و بیمار بود و خدا با رویاندن بوتهای او را مورد لطف خود قرار داد.
بنابراین، اصل نجات یافتن او از شکم ماهی به سبب تسبیحگویی بود، ولی چگونگی پرتاب شدنش به بیرون از شکم ماهی، ممکن بود به دو صورت انجام گیرد: به صورت مذموم یا به صورت مطلوب. طبق آیه مورد بحث پرتاب شدنش به صورت مطلوب انجام شد که آن نعمت خدا به یونس بود.
در ادامه آیات مورد بحث، خاطرنشان میسازد که: «ما او را به سوی صد هزار نفر یا بیشتر به پیامبری فرستادیم و آنها به او ایمان آوردند و ما هم آنها را تا مدتی معین یعنی تا هنگام مرگشان برخوردار کردیم». معلوم است که یونس (علیه السلام) پیش از جریان رفتن در شکم ماهی، برای آن جماعت مبعوث شده بود و چون آنها ایمان نیاورده بودند، مستحق عذاب بودند. فرار یونس هم برای دور شدن از آن قوم بود. در اینجا کلمه «ارسلنا» به این معنا نیست که او پیشتر پیامبر نبوده، بلکه منظور مأموریت دوباره یونس از سوی خدا برای آن قوم بود.
منظور از این جماعت، مردم نینوا است که پس از بازگشت یونس به سوی آنها، همگی ایمان آوردند و این بدان جهت بود که پیشتر آثار نزول عذاب الهی را مشاهده کرده و با توبه و انابه به سوی خدا روی آورده بودند. آنها بازگشت یونس را ارج نهادند و همگی به او ایمان آوردند. ایمان آوردن آن قوم، هر چند دیر هنگام بود، اما سبب شد که عذاب الهی از آنها برداشته شود؛ همان گونه که در این آیه آمده است:
(فَلَوْ لاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ)؛ (یونس، آیه 98) «پس چرا مردم هیچ آبادی (به موقع) ایمان نیاوردند تا ایمانشان به آنها سودی دهد، مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، در زندگی این دنیا عذاب خوارکننده را از آنها برداشتیم و تا زمانی معین برخوردارشان کردیم.»
آیه مورد بحث، تعداد افراد قوم یونس (علیه السلام) را صد هزار نفر یا بیشتر اعلام میکند که اشاره به زیاد بودن آنهاست؛ یعنی کسی که آنها را میدید، تعدادشان را صد هزار نفر یا بیشتر تخمین میزد؛ از این رو کلمه «او» در «او یزیدون» برای تردید نیست، بلکه برای بیشتر نشان داده است؛ مانند: «قاب قوسین او ادنی»، «کلمح البصر او هو اقرب» و «کالحجاره او اشدّ قسوة» که در قرآن آمده است. در همه اینها منظور مبالغه و زیاد بودن است.
پینوشتها:
1. داستان یونس (علیه السلام) در عهد قدیم در سفر یونس هم آمده و تفاوتهای اندکی با روایت قرآن دارد.
2. مجمعالبیان، ج8، ص 16.
3. تفسیر قمی، ج1، ص 319.
4. البته روایاتی هم وجود دارد که مدت درنگ را چند روز گفته است ولی به سبب ضعف سند و دوری معنا از آنها صرف نظر میکنیم.
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.