چکیده
بررسی تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران بدون درنظرگرفتن موقعیت و جایگاه زنان، تحقیقی ناقص است. نقش زنان در مشروعیتپذیری دولتها، توازن سیاسی، آمد و رفت پادشاهان و سلسلهها و حوادث سیاسی و اجتماعی ایران آنچنان است که شایسته تعمق و تحقق بیشتر است. در چنین حالتی، دیگر جنسیت آنان و خالِ گونه و کمال ابرویشان مبنای اساسی برای بررسی نقش زنان نیست. زنان در این شرایط، رمزگشای رفع مشکلات سیاسی جامعه و معنابخش حرکتهای اجتماعی هستند. وجودشان، تداوم و نبودشان مایه ادبار دولتهاست. در این دورههای تاریخی، نقش زنان در ایجاد دولتها از مشروعیت دادن به اشخاص و سلسلهها بسیار اساسی و مهم است. زن در دین اسلام دو تفاوت عمده با جامعه عربستان و حتی بسیاری از ادیان و مذاهب دارد. از یک سو نگاه اسلام به زن، نگاه شخصیتی است نه جنسیتی و از سوی دیگر شخصیت پربها که زن در اسلام دارد. سیره و سنت نبوی و ائمه معصومین (علیهمالسلام) مصداق بارزی برای معرفی و تثبیت و تعالی این جایگاه جدید بود. با وجود تداوم این زاویه از اهمیت نقش زنان در طول تاریخ ایران، اما برخی زمانها از اعتبار و جایگاه ویژهای برخوردار است. سقوط دولت صفوی و اهمیتی که این دولت در تاریخ ایران و به ویژه اندیشه سیاسی نوین ایرانی داشته است، یکی از همین دورانهاست. صرف نظر از پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی این سقوط، از بین رفتن دولت مرکزی و در معرض خطر فرار گرفتن حیات سیاسی ایرانیان و وجود مدعیان متعدد و نگا، غاصبانه روسیه و عثمانی به ایران مسائلی هستند که تنها تشکیل دولتهای افشاریه، زندیه و سپس قاجاریه توانست آن را چارهاندیشی نماید. در فرآیند تشکیل این دولتها و مشروعیتپذیری آنان ردّ پای محکمی از زنان صفوی دیده میشود که موجب اعتبار بخشی به این سلسلهها شده است. مقاله حاضر هدف بررسی این فرآیند و تأثیر اساسی و مستقیم زنان صفوی در تثبیت دولتهای پس از صفویه، قصد آن دارد تا با روش مطالعه کتابخانهای و اسنادی و به شیوه مقایسهای به این مهم بپردازد.مقدمه
با سقوط اصفهان، دولت صفویه نیز از حیات ایستاد. تجدید دوباره حاکمیت سیاسی صفویه پس از بیرون راندن غلزاییها به دو دلیل عمده نتوانست اعتبار از دست رفته آنها را بازیابد. از یکسو، تهماسب دوم، گزینه شایستهای برای آن وضعیت بحرانی نبود. فقدان تجربه، انتخاب نادرست و پرداختن به عیش و لذّتهای شاهانه، مهمترین دلایل این ناشایستگی بود. از سوی دیگر، وجود شخصیت قدرتمند، متنفّذ و جویای فرصتی همچون نادر فرصت را از صفویان گرفت. با این وجود، نقش مؤثر خاندان صفویه در اعتباربخشی به ایران و ایرانی و حفظ آن در مقابل تهاجمات ازبکان و عثمانیها و نیز اعتلای نام ایران در سطح جوانی توأم با نقش و موقعیت آنها در نگاه مذهبی جامعه به ویژه سیادت آنها و تلاشی که در جهت رسمیت مذهب تشیع انجام داده بودند، موجب شد تا علیرغم از حیات افتادن عمر سیاسی آنها، وجه مشروعیتی و اعتباربخشی این خاندان در سالهای بعد و تا تشکیل دولت قاجاریه همچنان باقی بماند.مشروعیت که به معنای توانایی ایجاد و حفظ این اعتقاد است که نظام سیاسی موجود برای جامعه مناسب بوده و تودهها باید بیاکراه از آن اطاعت کنند و تقدس آن را بپذیرند و آن را شایسته احترام و حرمت بدانند (2) و اساس و پایه حاکمیتها دانسته که همزمان به دو موضوع، ایجاد حق حکومت برای حاکمان و شناسایی و پذیرش این حق از سوی حکومت شوندگان اشاره دارد. (3) بر این اساس، بحث مشروعیت دولتها در ایران نیز تابعی از این امر قطعی است. اما نکته اساسی این است که در دورههای بحرانی و به طور خاص در دوران فترت، این مسأله اگرچه ضرورت حتمی دارد، اما شکل دستیابی به آن متفاوت میشود. نگاهی سطحی به این دوران نشان میدهد که در حلقه اعتباریابی و مشروعیتپذیری حاکمیتهای دورهی فترت، نقش زنان و خاتونهای دولت پیشین رنگ ویژهای گرفته و حتی به عنوان عامل اصلی شناخته میشود.
در فاصله سالهای سقوط اصفهان (1135 هـ .ق) تا تشکیل دولت قاجاریه (1210 هـ .ق) اگرچه مدعیان متعدد و بزرگ و کوچکی در گوشه و کنار ایران ظاهر شدند؛ اما افشاریه، زندیه و قاجاریه توانستند نام خود را به عنوان دولتهای این مقطع تاریخی ثبت نمایند. نکته مهم در مورد هر سه دولت این است که ردپای زنان صفوی به عنوان وجه مشروعیت و اعتباربخشی به آنها وجود دارد، مسألهای که کمتر و به عنوان یک موضوع مستقل به آن پرداخته شده است. این پژوهش با هدف بررسی این نقش با این فرضیه که ارتباط سببی دولتهای پس از صفویه با این خاندان و از طریق زنان و دختران منتسب به صفویه رمز موفقیت آنها در مقابل مدعیان است به بررسی مستقل در این حوزه میپردازد.
زنان و نقش مشروعیت بخشی آنان در تاریخ اسلام و ایران
زن در دین اسلام دو تفاوت عمده با جامعه عربستان و حتی بسیاری از ادیان و مذاهب دارد. از یک سو نگاه اسلام به زن، نگاه شخصیتی است نه جنسیتی و از سوی دیگر شخصیت پربها که زن در اسلام دارد. سیره و سنت نبوی و ائمه معصومین (علیهمالسلام) مصداق بارزی برای معرفی و تثبیت و تعالی این جایگاه جدید بود. درحالی که در جامعه عرب جاهلی، شنیدن خبر ولادت دختر پیامدی جز «ظل وجهه و هو العظیم» (4) همراه داشت، در فرهنگ نبوی، ولادت فرزند دختر با عنوان «کوثر» (5) یاد میشد. در همین شرایط، سلسله امامت و ولایت نه از طریق پسر که با واسطه تنها دختر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) منتقل میگردید. این مسأله موجب شده است تا در گفتمان دینی اسلام به ویژه فرهنگ ناب شیعی، زنان از نقش مهمی برخوردار شوند. این نقش پس از مسأله انتقال امامت به فرزندان فاطمه زهرا (علیهاالسلام) رنگ مشروعیتبخشی به خود گرفت. به گونهای که بعدها منجر به شکل گیری گروهی با عنوان «فاطمیان» شد که با تشکیل دولت و مقابله با دستگاه خلافت نیز ادامه حیات دادند. این موضوع، مجال و فرصتی را فراهم کرد تا نگاه مسلمانان به زن فراتر از جنسیت شده و در فرهنگ شیعی به عنوان یک آموزهی اعتقادی، باور بر این است که ملاک تأیید عصمت و پاکی اهل بیت (علیهمالسلام) نه تنها داشتن پدرانی پاک که وجود مادرانی با «ارحامالمطّهره» (6) باشد. این نگاه جدید در ایران دوره اسلامی علیرغم تاخیری که در رسمیت تشیع پیدا کرد، اما به عنوان یک گفتمان مرسوم و معمول و بعضاً غالب مطرح شد.دنیای اسطورهای و فضای تاریخی ایران قبل از اسلام و دوره اسلامی نیز گویای این واقعیت است که زن میتواند علاوه بر نقشهای عاطفی، خانوادگی و شخصی مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی نیز بگیرد به ویژه اینکه توانستهاند عامل تأیید و تثبیت حکومتها شوند. در دوره اسلامی این نقش پررنگتر شد تا جایی که توان و ثبات برخی از دولتها به تأیید وجود زنان بستگی پیدا کرد. همای چهره آزاد، شهربانو دختر یزدگرد سوم، سیده خاتون، ترکانخاتون، سانی بیگ، گوهرشاد آقا بیگم و دیگرانی از این نمونهها که نقشی مهم در حکومتهای زمان خود داشتهاند را در ردیف زنانی میتوان قرار داد که ویژگی پیش گفته را در مورد آنها میتوان دید. احتمالاً به دلیل همین نقش اساسی بود که نوعی چالش و زن ستیزی را در منابع تاریخی میتوان مشاهده کرد. اگرچه در این دست از منابع، زنان را عوامل مخل نظم حکومتی، فتنه و توطئه معرفی میکنند، اما میتواند این ستیز از این زاویه نیز دیده شود که نقش اعتباربخشی که زنان در مقاطعی به دست میآوردند، مورد قبول و پذیرش حاکمیت مردانه زمان نبود، به همین دلیل قلم به دستان حکومت و تاریخ برای مقابله، این راه را برگزیدند. این سخن نفی اتهام نمیکند و تنها به عنوان یک چشمانداز جدید برای برخی از نمونهها قابل تأمل است.
شهربانو، علیرغم شخصیت تأیید نشدهای که در ارتباط با امام حسین (علیهالسلام) دارد، در همان فضای روایی موجود شخصیتی است که حلقه گم شده هویتی ایرانی آسیب دیده در جریان فتوح را با جریان دینی جدید پیوند داده و با اتصال به خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نه تنها احساس غربت را از بین میبرد که نوعی مشروعیت در خاطره و ذهن ایرانیان در مبارزات علویها ایجاد میکند. شخصیت شهربانو به دلیل ارتباط سببی که به او نسبت داده شده است، در این مقطع مهم تاریخی از یکسو در نگاه نمادین ایرانیان به مشروعیت حکومت برای فرزندان حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) تأثیر گذاشت و از سوی دیگر به عنوان الگویی در مبارزات بعدی ایرانیان مورد استفاده قرار گرفت. براساس این الگو، چنانچه خلیفهای از مادر ایرانی زاده شده بود، حتماً از حمایت و پشتیبانی ایرانیان برخوردار میشد؛ چه در این صورت، ایرانی هویت جدیدی مییافت. اگرچه وجود حلقه واسطهای به نام «مادر ایرانی خلیفه» وجه مشروعیتی برای پذیرش او از سوی ایرانیان میشد، حتی اگر آنگونه که در مورد مأمون گفته شده است که مادر او کنیزکی بوده باشد (7) در واقع ایرانیان در قضایی اسطورهای با توسل به این شخصیت، نوعی مشروعیت برای حرکتهای ضد حاکمیت مسلط آن روزگار پیدا کردند و این حرکتها را میپذیرند و مورد تأیید قرار دادند. در فاصله سالهای سقوط دولت ایلخانی تا تشکیل دولت تیموریان و پس از سقوط تیموریان تا تشکیل دولت صفوی نیز میتوان نمونههایی از این مسأله را مشاهده کرد. نمونه مشخص این زنان ساتی بیگ (دختر اولجایتو)، گوهرشاد بیگم (همسر شاهرخ) و آرام جان بیگم (همسر سلطان محمد میرزا نوه تیمور) هستند که در موقعیتهایی مهم چون امارت و مسئولیت حکومتی و یا انجام امور حکومتی را برعهده داشتند و وجود آنها در مواقعی موجب ثبات و دوام و مقبولیت همسران خود به عنوان حاکم میگردید.
از جمله ساتی بیگ علاوه بر داشتن مسئولیت اداره دولت از هم پاشیده ایلخانی در فاصله سالهای 740- 739 ق، به دلیل همراهی و ازدواج با امیران مدعی همچون امیر چوپان موجب شد تا شرایط لازم برای قدرت طلبی چوپانیان فراهم شود. (8) نمونه دیگر از این مجموعه، گوهرشاد بیگم، همسر شاهرخ میرزای تیموری است که در زمینهی نقش آفرینی در جهت اقدامات همسر خویش خواسته و پیشنهاد او تأثیری مهم داشت و به گونهای مشروعیت رفتارهای شاهرخ به ویژه در حمله 850 ق. او به اصفهان و اقدامات سخت و خشن با علما و سادات و مردم اصفهان تنها خواسته این زن بود. (9)
نقش زنان در مشروعیت بخشی به شاهان سلسله صفوی و به ویژه در انتخاب و تأیید آنها نیز کاملاً مشهود است. در بررسی تاریخ صفویه در مرحله فعالیت شیوخ طریقت صفوی، نام زنانی دیده میشود که نقشی مهم در تثبیت موقعیت سیاسی شیوخ این طریقت دارند. خدیجه بیگم، خواهر اوزون حسن و همسر جنید (10) و عالمشاه بیگم - مارتا، حلیمه بیگی آغا- دختر اوزون حسن و همسر شیخ حیدر- (11) نمونههایی از این زنان هستند که وجود آنها موجب شد تا طریقت رو به رشد صفوی جهتگیری سیاسی مشخصی را در جامعه پیدا نماید. در واقع این زنان بودند که به نوعی به داعیه حکومتی این طریقت، رنگ مشروعیت دادند و شاید یکی از دلایل برخوردهای سخت پسران اوزون حسن با خواهرزادگان خود، وقوف آنها بر وجه مشروعیتی بود که فرزندان حیدر پیدا کرده بودند. (12)
نقش آفرینی زنان در اعتبار بخشی به حکومت شاهانه صفوی در دوره پادشاهی صفویان نیز مشهود است. مشخصترین حالت این مسأله را در روزگار بعد از مرگ شاه تهماسب میتوان مشاهده کرد. مهدعلیا (همسر محمد خدابنده) و پریخان خانم (دختر شاه تهماسب) از تأثیرگذارترین چهرههای تاریخ صفویه در فاصله سالهای مرگ تهماسب تا آغاز پادشاهی عباس اول محسوب میشود. پریخان خانم، بعد از مرگ اسماعیل دوم امور کشور را از طریق شورایی از سران قزلباش که برپا ساخته بود، اداره میکرد و هیچیک از این سران جرأت سرپیچی از فرمانهای این زن را نداشتند و مهدعلیا نیز پس از حذف پریخان خانم به مدت هیجده ماه فرمانروای بلامعارض کشور بود، قدرت او تا جایی پیش رفت که در زمینه تعیین جانشین برای همسر خود نیز نظر قاطعی داشت و برخلاف رأی سران قزلباش عمل کرد. (13) این موقعیت زنان با پادشاهی عباس اول تا حد بسیار زیادی از دست رفت، اما شکل دیگری از آن همچنان باقی ماند و آن اینکه، تنها کسانی از فرزندان و نوادگان شاه صفوی میتوانست به مقام جانشینی برسد که مادرشان نقش مهمتری در دربار ایفا نموده بود. این نقش آفرینی همچنان تا پایان عمر خاندان صفویه باقی ماند به گونهای که حرمسرا و زنان این نهاد در تعیین و تثبیت پادشاهان آخر دولت صفوی نقشی مهم داشتند که نمونه مشخص این مسأله را در انتخاب شاه سلطان حسین به عنوان جانشین شاه سلیمان میتوان بیان کرد. (14)
نقش زنان صفوی در مشروعیتپذیری دولت افشاری
حمله غلزاییهای قندهاری به پایتخت دولت صفوی و سقوط اصفهان در سال 1135 ق، شرایطی را فراهم کرد که پس از یک دوره کوتاه مدت سیزده ساله، در شورای دشت مغان و در نوروز 118 ق. به پایان دولت صفوی منجر شد. (15) در این شورا، کسی به پادشاهی رسید که بسیاری از شرایط لازم برای کسب مشروعیت را نداشت. در حافظه تاریخی ایرانیان، سلطان علاوه بر سلامت جسمانی و روحانی و مسائلی از این دست باید نژاده میبود و از فرّه ایزدی برخوردار باشد. (16) این دو ویژگی آخر که در دوران اسلامی به اشکال دیگری بروز پیدا کرده بود، مهمترین نقاط ضعف نادر و دولت او در اندیشه سیاسی ایرانیان بود. اعتراض میرمحمد حسین ملّاباشی در شورای دشت مغان نیز دقیقاً تأکید بر همین نقطه ضعف در مقابل سیادت صفویان و انتساب آنها به پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) بود. در این شرایط، تأکید مضاعف نادر بر عدم حمایت از خاندان صفویه به عنوان یکی از شرایط پذیرش سلطنت از یک سو موجب حذف نهایی مشروعیت صفویان میشد و از سوی دیگر چرخش محسوسی را در اندیشه سیاسی حاکم بر حافظه تاریخی مردم ایجاد میکرد. به همین دلیل، موفقیتهای نظامی و رزم آوری نادر آن هم در مکانی که یادآور موفقیتهای چشمگیر وی در مقابل عثمانیها بود به مدد او آمد. موقتاً نادر را در میدان بحران مشروعیتپذیریاش موفق گرداند، اما این موفقیت مقطعی و گذرا بود؛ امری که نادر از سالها پیش به خوبی بر آن واقف بود. لذا تلاش حساب شده نادر برای کسب مشروعیت به همانگونه که جامعه ایرانی مطالبه میکرد، شروع شده بود و اینک نیز ادامه یافت. در این تلاش، پای زنان صفوی به میدان کشیده شد. زنان صفوی وجه لازمه برای مشروعیتپذیری نادر در جامعه ایرانی محسوب شدند؛ مسألهای که حتی در زمان جانشینان او نیز مطرح بود و ادامه یافت.پیوستن نادر به اردوی تهماسب در خراسان و کمک به شاه واماندهی صفوی اوضاع را به نفع تهماسب و ضرر اشرف افغان رقم زد. موفقیتهای پیدرپی نادر موجبات محبوبیت او را هم به دنبال داشت. یک اقدام زیرکانه نادر نشان میدهد که او از ابتدا با اهدافی فراتر از آنچه بیان شده بود به خدمت تهماسب درآمده است. نادر در ضمن تمام شرایطی که برای ادامه همکاری خود با تهماسب گذاشت، ازدواج خود و فرزندش رضا قلی میرزا را با دو خواهر شاه تهماسب مطالبه نمود. این ازدواجها اگرچه به ظاهر موجب پیوند و نزدیکی بیشتر نادر با شاه صفوی میشد، اما یک نگاه ویژهای بود به آیندهای که کسی در آن مقطع متوجه آن نبود. این دو زن و شاهزاده خانم صفوی یعنی رضیه خانم و فاطمه سلطان بیگم (17) کلید موفقیت نادر در رفع مشکل مشروعیتپذیری او محسوب میشدند. ازدواج با دختر زادگان صفوی، حداقل پاسخی بود که نادر در مقابل سؤال جامعه پیرامون نژاد و دودمان او میداد. نادر با این ازدواج اگرچه پیوند سببی با صفویان یافت و این نوع پیوند کمتر میتوانست این پاسخ را داشته باشد، اما در روزگاری که هیچ کس از مردان بازمانده صفوی وجود نداشتند، اینگونه پیوندها میتوانست بسیار کارساز واقع شود. نگاه نادر هم روی همین مسأله متمرکز است. او که در دوران پادشاهی خود با موجی از مدعیان انتساب به صفویان روبرو بود و افرادی چون سام میرزا (18) و صفی میرزا (19) داعیه انتساب به صفویان را داشتند و اتفاقاً مورد حمایت عثمانیها نیز بودند، چاره را در این میدید که از انتساب خود و به ویژه فرزندش رضا قلی میرزا با صفویان استفاده نماید. رضا قلی میرزا که به عنوان ولیعهد و جانشین نادر در دوران پادشاهیاش و تا قبل از واقعه کور کردن او مورد توجه نادر بود، نه تنها به دلیل فرزند بزرگ بودن نادر که به دلیل صاحب فرزند شدن او از خاتون صفوی از این موقعیت برخوردار بود. بیجهت نیست که نادر، تولد شاهرخ را که حاصل ازدواج رضا قلی میرزا و فاطمه سلطان بیگم بود، سعادتی عظیم تلقّی کرده باشد. (20)
انتساب صفویان در دوران بعد از سقوط اصفهان تا 1160 ق. مهمترین ابزار مشروعیتپذیری مدعیان سلطنت در ایران محسوب میشد. از آنجا که در دوران هفت ساله حضور غلزاییها در اصفهان تقریباً تمام شاهزادگان پسری منتسب به صفویان از دم تیغ گذرانده شده بودند، مدعیان صحیح النسبی که بعد از این ایام در صحنه تاریخ ایران حضور پیدا کردند، از ناحیه مادران خود به صفویان منتسب بودند. بر این اساسی، حلقه ارتباط و انتساب مدعیان بعد از سقوط اصفهان، زنان صفوی بودند. نادر نیز به فراست این مهم پی برده، لذا یکی از مهمترین ابزارهایی که او برای مشروعیتپذیری خود استفاده کرد، از همین راه بود. آنچه در اینجا مهم مینماید، پذیرش نسبی این مسأله از سوی جامعه ایرانی بود. اگرچه نادر خود با رضیه خانم دختر شاه سلطان حسین ازدواج کرده بود، اما نگاه جامعه به سوی رضا قلی میرزا بیشتر بود؛ شاید به این دلیل که از ازدواج رضا قلی با فاطمه سلطان بیگم فرزندی زاده شده بود که در نگاه جامعه تفاوتی با دیگر منتسبان به صفویه نداشت. این مسأله به ویژه در روزگار بعد از مرگ نادر و رقابت جانشینان او برای دستیابی به قدرت بیشتر مشهود است. احترام و موقعیت انتساب صفویان در میان فرزندان و نوادگان نادر تا جایی بود که علیقلی میرزا - عادل شاه - نیز پس از دستیابی به قلعه کلات و قتل عام بازماندگان عمومی خود، از قتل شاهرخ نوجوان خودداری کرد؛ شاهرخی که علاوه بر انتساب به نادر، نواده دختری شاه سلطان حسین صفوی محسوب میشد. (21) براین اساس، وجود شاهرخ تجدید خاطره دولت شیعی صفوی و تقویت صفویگرایی بود. خاطرهای که تنها به دلیل مشروعیت صفویان در حافظه تاریخی مردم باقی مانده بود با این تفاوت که در این نوبت عامل مشروعیت بخش، وجود زنان صفوی بود. این مسأله را میتوان نوعی چرخش محسوس در برخی از باورهای سنتی در اندیشه سیاسی ایران محسوب کرد. در این چرخش، نگاه جامعه اصلاح شده بر پذیرش حاکمی که از ناحیه مادر منتسب به حکومتی مشروع است را بر پوستین زادهای که فاقد این پشتوانه است، ترجیح میدهند. لذا در دورانی که محبوبیت نسبی و مشروعیت اسمی صفویان مهمترین دستاویز کسانی بود که تلاش میکردند تا جایی را در حاکمیت برای خود پیدا نمایند، انتساب از ناحیه مادر به صفویان به عنوان دستاویزی مهم و معتبر از کارکردی مؤثر برخوردار شد تا جایی که حتی شایستگی رضا قلی میرزا که از ناحیه ازدواج با دختر آخرین شاه صفوی صاحب فرزند پسری شده بود، بیشتر مورد تأیید جامعه بود؛ مسألهای که علت بسیاری از رفتارهای بعدی نادر با این فرزند خود بوده است. (22) پایداری مشروعیت افشارها از طریق انتساب صفویان که در پی یک ازدواج با زنی از زنان صفوی حاصل شده بود، آنچنان اعتبار داشت که جز یک دوره کوتاه - پادشاهی هشتاد روزه میر سید محمد مرعشی ملقب به شاه سلیمان ثانی (23) - تا سال 1210 هـ .ق و ورود آقا محمدخان قاجار به مشهد ادامه یافت. آنچه قابل توجه است اینکه، وجه مشروعیت میرسید محمد مرعشی نیز علاوه بر سیادت او و وابستگیاش به سادات مرعشی، انتساب او به شاه سلیمان صفوی بود. میرسید محمد از طرف مادر، فرزند شهربانو سلطان بیگم دختر شاه سلیمان صفوی بود. لذا بار دیگر پای زنی در مشروعیتبخشی حکومتی هرچند کوتاه مدت مطرح شد.
اگرچه سیدمحمد علاوه بر این، با ازدواج از دختری از دختران شاه سلطان حسین، خود را برای رسیدن به سلطنت محقتر میدانست. (24) بر این اساس و در یک نگاه کلی، وجود چهار زن از دستگاه حکومتی صفوی (دختران شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوی) در مشروعیتپذیری دولت افشاری نقش مهم و اساسی داشت که در بررسی اندیشه سیاسی این دوره قابل تأمل و توجه است.
نقش زنان صفوی در مشروعیتپذیری زندیه
از ویژگیهای مهم دورههای فترت، تداوم و تشدید بحرانهای اجتماعی و اقتصادی است. در این شرایط، موجی از مدعیان متعدد با کمترین سابقه و اعتبار در اندیشه سیاسی حاکم بر جوامع به وجود میآیند. در میان دورههای مختلف فترت در تاریخ ایران، فاصله سالهای سقوط صفویه تا تشکیل دولت قاجاریه از این نظر بسیار مهم است، به ویژه هرچه از شروع این دوره میگذرد. این مساله تا جایی پیش رفت که حتی عنوان پادشاهی و سلطنت نیز ارزش خود را از دست داد و عناوینی همچون «وکیلالدوله» و «وکیلالرعایا» جایگزین شد. دوره حضور طایفه زند در تاریخ ایران که از بعد از مرگ نادر در 1160 ق. شروع شد و تا دستگیری لطفعلی خان زند توسط آقا محمدخان قاجار در 1209 ق. ادامه یافت، از این نظر قابل توجه است. در این شرایط گریز پای و بیثبات که وجه مشروعیت حاکمان کمتر مورد توجه بود و تنها غلبه بر رقیبان و مدعیان موجب میشد تا کسی بر قدرت تکیه زند، باز هم موج صفویگرایی آن هم به واسطه کسی که از طریق مادر به صفویان منتسب بود، دیده میشود.در بیش از نیمی از دوران حکومت زندیه، کسی عنوان شاه را داشت که به واسطه انتساب به صفویان، به نام شاه اسماعیل سوم خوانده میشد. صرف نظر از فراز و فرود زندگی این شاهزاده صفوی و مراحلی را که در اردوهای مدعیان قدرت سپری کرد وجود او عاملی مهم در مشروعیتپذیری این مدعیان سلطنت بود که از این میان، همراهی وی با کریمخان و حضور در اردوی کریمخان موجب شد تا زندیه که به استناد برخی منابع از «اذلّه خلق ایران» (25) محسوب میشدند، به چهرهای محبوب و ماندگار در تاریخ ایران تبدیل شوند. انتخاب شاه اسماعیل سوم به پادشاهی، اول بار در ماجرای اتحاد سران بختیاری و زند مطرح شد. علی مردان خان، ابوالفتح خان و کریمخان در سال 1163 ق. پیمانی را به منظور نجات ایران از هرج و مرج ناشی از قتل نادر امضا نمودند، (26) که اولین بند این توافق، تعیین پادشاهی از خاندان صفویه بود. (27) حلال مشکل آنها در این تصمیم، فرزندان میرزا سید مرتضی خلیفه سلطانی بودند که از ناحیه مادر منتسب به صفویان میشدند. (28) این بار نیز وجود زنان صفوی موجب شد تا حکومتهای این دوره فترت مشروعیت پیدا کنند، زیرا هدف آنها از چنین تصمیمی پیداکردن پادشاهی دست نشانده از دودمان صفویه بود تا بتوانند به وسیله او به سلطه خویش مشروعیت قانونی بدهند. (29)
میرزا ابوتراب، خردسالترین فرزند صدرالصدور میرزا سید مرتضی خلیفه سلطانی و فرزند خان آغابیگم و یا شاید مریم بیگم دختر شاه سلطان حسین صفوی (30) گزینه انتخابی اتحاد مثلث سران بختیاری و زند برای اجرای بند اول توافق خود بود. این شخصی که در ساعتی مسعود و طالعی محمود در بیست و پنجم رجب سال 1165ق، بر تخت سلطنت نشانده شد و نام شاه اسماعیل یافت، اگرچه بنا بر نوشته نماینده کمپانی هند شرقی برای رونق بیشتر حکومت خودکامه علی مردان خان بختیاری به کار گرفته شد، (31) اما از این زمان تا سال 1187 ق. که زنده بود، عامل مؤثری در مشروعیتپذیری مدعیان سلطنت از جمله علی مردان خان بختیاری، محمد حسن خان قاجار و کریمخان زند محسوب میشد. این نقش اساسی که شاه اسماعیل سوم برعهده داشت، زمانی اهمیت مییابد که فراموش نشود که او هم از طریق مادر به خاندان صفویه منتسب است. به عبارت دیگر، وجود فردی که انتسابش به صفویان از ناحیه یک زن بوده است، عامل تسکین جامعه در این دوره بحرانی به ویژه در پانزده سال اول بعد از مرگ نادر بوده است. اگرچه در طول دورانی که اسماعیل به عنوان شاه ایران اردوگاه مدعیان مختلف را تجربه میکرد، تنها عنوان شاهی را با خود داشت و این مدعیان بودند که خود فرمان میدادند و اجرا هم میکردند و از شاه صفوی ایران جز نامی نبود، اما همین نام، مشروعیت همین مدعیان محسوب میشد. کما اینکه خروج او از یک اردوگاه به اردوگاه دیگر به طور ضمنی، شرایط شکست و انحلال سپاه آن مدعی را فراهم میکرد. مهمتر آن که در سالهای باقی مانده از عمر کریمخان زند بعد از مرگ این شاه صفوی که دیگر کسی از خاندان صفویه به عنوان شاه انتخاب نشد و کریمخان، این مشکل اساسی را برای جانشینان خود به ارث گذاشت، فقدان شاه از عوامل مهم واگرایی محسوسی بود که ایران بعد از مرگ کریمخان به آن مبتلا شد. بحران مشروعیت زندیه اگرچه برای کریمخان و حداقل در نیمه دوم حکومت او مشکل جدی نیافرید و خان زند با تکیه بر اقدامات خود توانست مقبولیتی نسبی را کسب نماید، اما تداوم صفویگرایی که یکی از ابزارهای مشروعیت ساز آن روزگار بود، مشکل اصلی را برای جامعه ایجاد کرد. زیرا تکلیف جامعه در این مسأله روشن نبود؛ به گونهای که با گذشت شصت و هفت سال از انقراض صفویه، همچنان مردم «چشم حسرت و تمنا به دوران عدالت آن سلسله علیه» داشتند. (32) از آنجا که این آرزو و خواسته ایرانیان تنها از طریق فرزندان دختری خاندان صفویه برآورده میشد، اهمیت به نقش زنان صفوی در مشروعیتپذیری خاندان زند کاملاً مشهود است. لذا سردرگمی محسوسی که در جامعه آن روز ایران وجود داشت و نیاز به وجود کسی با پیشینه نژادی معتبر برای حکومت در ایران موجب خودداری کریمخان از حذف شاه اسماعیل سوم صفوی در زمانی شد که دیگر رقبتی برای خان زند باقی نمانده بود. در این شرایط کریمخان ضمن حفظ شاه همواره عنوان وکالت را برای خود به همراه داشت. اما غفلت کریمخان از این مسأله و بیتوجهی به نیاز جامعه و تردیدی که بعد از مرگ شاه اسماعیل سوم در سال 1187 ق. در کریمخان ایجاد و نتیجه آن، این شد که دیگر کسی از خاندان صفویه را به پادشاهی برنگزیند، موجب شد تا در روزگار جانشینیانش، شدیدترین بحرانها در تاریخ ایران ثبت شود. جنگهای خانگی و درگیریهای بین بستگان کریمخان و برادرکشی موجود در طایفه زند بعد از مرگ کریمخان متأثر از فقدان مشروعیت این مدعیان بود. در آن روزگار که دیگر فکر انتخاب شاهزادهای که اتفاق جمعی بر او باشد، از بین رفت، پیامدی جز خونریزی و ناامنی به همراه نداشت. تصمیمی که اگر اتخاذ میشد، راهی جز روی آوردن به شاهزادهای صفوی که از ناحیه مادر به صفویان منتسب باشد، وجود نداشت. لذا چاره ساز رفع بحران و مشکل مشروعیت مدعیان در ایران بعد از مرگ کریمخان، زنی از زنان صفوی بود که با تقدیم فرزند خود به این مدعیان، آبی بر آتش بحران باشد.
نقش زنان صفوی در مشروعیتپذیری دولت قاجار
تشکیل دولت قاجاریه در دهه اول از قرن سیزدهم هجری از دو جهت در بحث مورد نظر قابل توجه است. از یک سو تشکیل این دولت، پایانی بود بر بیش از نیم قرن آشفتگی سیاسی و اجتماعی در ایران که مهمترین علت این نابسامانیها فقدان مشروعیت مدعیان بود. مدعیانی که عموماً با تکیه بر این ابزار غلبه بر کرسی قدرت تکیه زدند و در تلاش خود برای کسب مشروعیت ناکام ماندند. از سوی دیگر، این دولت، «میراث سلطنت مستبدانه صفویه را تحت نامی جدید احیاء کردند». (33) در بررسی نقش زنان صفوی در تشکیل و مشروعیتپذیری قاجارها، کار به عبارتی با اهمیتتر از دوران قبل پیگیری شد. محمد حسن خان قاجار در یک نوبت در اظهارنظر جدی در مقابل مشروعیت با عدم مشروعیت سادات خلیفه سلطانی که داعیه حکومت داشتند، گفته است: «شاه باید پسر شاه باشد، به خلیفه سلطانیها شاهی نمیرسد.» (34) و این در حالی است که خلیفه سلطانی مورد نظر محمدحسن خان یعنی شاه اسماعیل سوم نسبتی کاملاً تأیید شده با صفویه داشت، در صورتی که خودش نیز همین نسبت را نه به صورتی کاملاً تأیید شده داشت.داعیه انتساب قاجارها به صفویه یکی از مهمترین پردههای تاریخ ایران محسوب میشود. تنها نکته در این پرده پرابهام، روشنی چگونگی این انتسابهاست که از طریق یک زن برقرار میشود. لذا زنان صفوی در مشروعیتپذیری قاجارها - حداقل تا قبل از تشکیل رسمی دولت قاجاریه - نقش بسیار مهمی دارند، از یک سو، محمدحسن خان قاجار را فرزند بلافصل شاه سلطان حسین صفوی و از زنی قاجار معرفی میکند که این زن در دوران بارداری از سوی شوهرش یعنی شاه سلطان حسین صفوی، به فتحعلی خان قاجار - پدر محمد حسن خان - بخشیده شده است. (35) از سوی دیگر، رضا قلی خان فرزند محمدحسن خان قاجار با دختری از بازماندگان صفوی ازدواج میکند (36) و جریان مشروعیت را به خاندان قاجار منتقل مینماید. آقا محمد خان قاجار نیز ابتدا داعیه وکالت پادشاهی ابوالفتح محمد میرزا ملقّب به محمدشاه دوم صفوی که از نوادگان دختری آخرین شاه صفوی بود را داشت. (37) از بررسی این گزارشها چنین به نظر میرسد که قاجارها نیز برای کسب مشروعیت خود در آغاز همان راهی را پیمودند که دیگر مدعیان سلطنت بعد از صفویه پیموده بودند و قاجارها نیز پا در راهی گذاشتند که اسلاف آنها گذاشته بودند. بار دیگر با به میان کشیدن ردپایی از زنی منتسّب به صفویه تلاش شد تا نگاه جستجوگر جامعه را به خاندانی که شایستگی سلطنت دارند، پاسخ گویند. نکته قابل توجه در این بررسی تطبیقی این است که قاجارها نیز مانند زندیه و افشاریه، تمایلی به احیای نام صفویه و دولت صفوی نداشتند و این مسأله جز استفاده ابزاری نبود. اما آنچه مهم است این که در هر مقطع و هر شکلی که مسأله مشروعیت مطرح میشد، این زنان صفوی بودند که شکل مدعیان را برطرف میکردند. اگرچه در تمام این دوران، افراد برکشیده و منتخب نتوانستند از موقعیت فراهم شده استفاده نمایند، زیرا اساساً کسانی برای این امر انتخاب میشدند که تنها منتسب به صفویان بودند. شایستگی، توانمندی و مدیریت این افراد هیچگاه ارزیابی نشد، زیرا قرار نبود که پایدار نگهداشته شوند. همین انگیزهها و اهداف، رمز ناکامی و شکست پشت ناکامی و شکست مشروعیتپذیری این حکومتها با نام صفویه بود.
نتیجه
با حمله غلزاییهای قندهاری به اصفهان عملاً دولت صفویه ساقط شد. جایگاه و اعتبار این دولت و مشروعیتی که بین مردم داشت، موجب شد تا بیش از هفتاد سال بعد از این واقعه نیز با رویکرد احیاء دولت صفویه در تاریخ ایران روبرو باشیم. اگرچه این رویکرد هیچگاه عملی نشد و مدعیان این امر نیز قصد احیای واقعی دولت صفوی را نداشتند، اما آنچه مهم است این که در این تلاشها، تنها زنان خاندان صفوی بودند که میتوانستند خواسته مدعیان را برآورده نمایند. از آنجا که به دلیل قتل عام شاهزادگان صفوی در ایام حضور غلزاییها فرزند پسری از صفویان باقی نمانده بود، هر یک از مدعیان که قصد بر کشیدن یکی از بستگان صفویان را داشت، الزاماً سراغ کسانی میرفتند که از سوی مادر به صفویان منتسب بود. براین اساس با سقوط صفویه، زنان صفوی بودند که نیاز جامعه به فردی مشروع برای حکومت را برآورده کردند. این زنان که به دلیل انتساب صفویان در این مقطع مورد توجه قرار گرفتند، اگرچه خود نتوانستند مستقیماً نقشآفرینی کنند، اما وجه مشروعیت مدعیان حکومت در ایران بعد از سقوط صفویه محسوب میشدند. در این شرایط، کسی که انتساب او به صفویه از سوی مادرش (زنی از خاندان صفویه) اثبات میشد، از اقبال بیشتری برخوردار بود که مصداق این مسأله ابوتراب میرزا معروف به شاه اسماعیل سوم است که مادرش، خان آغا بیگم و یا شاید مریم بیگم دختر شاه سلطان حسین صفوی بود که توانست بیش از بیست و پنج سال نیاز مدعیان احیای صفویان را برآورده نماید.نمایش پی نوشت ها:
1. استادیار گروه تاریخ دانشگاه اصفهان.
2. عالم، عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست، ص 105.
3. شجاعی زند، علیرضا، مشروعیت دینی دولت و اقتدار سیاسی دین، ص 51.
4. سوره نحل، آیه 58.
5. سوره کوثر، آیه 1.
6. قمی، شیخ عباس، کلیات مفاتیح الجنان، ص 761.
7. طقوش، محمدسهیل، دولت عباسیان، ترجمه حجت اله جودکی، ص 124.
8. قدیانی، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران از ورود آریاییها تا پایان عصر پهلوی، ص 438.
9. میرجعفری، حسین، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره تیموریان و ترکمانان، ص 103.
10. همان، ص 352.
11. هینتس، والتر، تشکیل دولت ملی در ایران (حکومت آق قویونلو و ظهور دولت صفوی)، ترجمه کیکاووس جهانداری، ص 88- 89.
12. نوایی، عبدالحسین و غفاری فرد، عباسقلی، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، ص 51-66.
13. سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیز، ص 68-69.
14. کروسینسکی، تادوزیودا، سفرنامه (یادداشتهای کشیش لهستانی عصر صفوی (1725- 1707) ترجمه عبدالرزاق دنبلی (مفتون)، تصحیح مریم میراحمدی، ص 24.
15. استرآبادی، محمدمهدی بن محمدنصیر، دره نادری (تاریخ عصر نادرشاه)، تصحیح سیدجعفر شهیدی، ص 369 و هنوی، جونس، زندگی نادرشاه، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، ص 154.
16. شعبانی، رضا، مبانی تاریخ اجتماعی ایران، ص 172-173.
17. مینورسکی، ص 23.
18. مروی، محمدکاظم، عالم آرای نادری، تصحیح محمدامین ریاحی، جلد سوم، ص 1036- 1038.
19. اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، تاریخ منتظم ناصری، تصحیح محمداسماعیل رضوانی، جلد دوم، ص 1130.
20. شعبانی، تاریخ اجتماعی ایران عصر افشاریه، ج اول، ص 121.
21. استرآبادی، ص 542-543.
22. نوایی، عبدالحسین، نادر و بازماندگانش (همراه با نامههای سلطنتی و اسناد سیاسی و اداری)، ص 160- 161.
23. گلستانه، ابوالحسن بن محمد امین، مجملالتواریخ (شامل وقایع و رویدادهای سی و پنج ساله بعد از نادرشاه)، به سعی و اهتمام مدرس رضوی، ص 54-55.
24. هدایت، رضا قلی خان، تاریخ روضة الصفای ناصری، جلد هشتم، ص 567.
25. گلستانه، ص 476.
26. رجبی، پرویز، کریمخان زند و زمان او، ص 38.
27. موسوی نامی اصفهانی، محمدصادق، تاریخ گیتیگشا (در تاریخ خاندان زند)، ص 16.
28. گلستانه، ص 172.
29. پری، جان، کریمخان زند (تاریخ ایران بین سالهای 79- 1747)، ترجمه علی محمد ساکی، ص 32.
30. میراحمدی، مریم، دین و دولت در عصر صفوی، شجره نامه ضمیمه شده.
31. پری، ص 32.
32. غفاری کاشانی، ابوالحسن، گلشن مراد، به اهتمام غلامرضا طباطبائی مجد، ص 632.
33. به نقل از سیوری 253 و p.68.perry و 1971 .
34. آصف، محمدهاشم، رستمالتواریخ، به اهتمام عزیزاله علیزاده، ص 252.
35. همان، ص 222.
36. قزوینی، ابوالحسن بن ابراهیم، فوایدالصفویه (تاریخ سلاطین و امرای صفوی پس از سقوط دولت صفوی)، تصحیح مریم میراحمدی، ص 2 و 98.
37. غفاری کاشانی، ص 502.
نمایش منبع ها:
- قرآن کریم
- آصف، محمدهاشم، رستم التواریخ، به اهتمام عزیزاله علیزاده، تهران، فردوسی، 1380.
- استرآبادی، محمدمهدی بن محمدنصیر، دره نادری (تاریخ عصر نادرشاه)، تصحیح سبد جعفر شهیدی، تهران، انجمن آثار ملی، 1341.
- ، جهانگشای نادری، تهران، دنیای کتاب، 1368.
- اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، تاریخ منتظم ناصری، تصحیح محمد اسماعیل رضوانی، جلد دوم، تهران، دنیای کتاب، 1364.
- پری، جان، کریمخان زند (تاریخ ایران بین سالهای 79- 1147)، ترجمه علی محمد ساکی، تهران، فراز نشر نو، 1365.
- رجبی، پرویز، کریمخان زند و زمان او، تهران، کتابفروشی سیمرغ، 2535.
- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، 1372.
- شجاعی زند، علیرضا، مشروعیت دینی دولت و اقتدار سیاسی دین، تهران، تبیان، 1376.
- شعبانی، رضا، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه، جلد اول، تهران، نشر قومس، 1377.
- ، مبانی تاریخ اجتماعی ایران، تهران، نشر قومس، 1381.
- طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ترجمه حجت اله جودکی، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380.
- عالم، عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست، تهران، نشر نی، 1373.
- غفاری کاشانی، ابوالحسن، گلشن مراد، به اهتمام غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، زرین، 1369.
- قدیانی، عباسی، فرهنگ جامع تاریخ ایران از ورود آریاییها تا پایان عصر پهلوی، تهران، آرون، 1384.
- قزوینی، ابوالحسن بن ابراهیم، فواید الصفویه (تاریخ سلاطین و امرای صفوی پس از سقوط دولت صفوی)، تصحیح مریم میراحمدی، تهران، انتشارات مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367.
- قمی، شیخ عباس، کلیات مفاتیح الجنان، قم، نبوغ، 1384.
- کروسینسکی، تادوزیودا، سفرنامه (یادداشتهای کشیش لهستانی عصر صفوی 1725- 1707) ترجمه عبدالرزاقی دنبلی (مفتون)، تصحیح مریم میر احمدی، تهران، توس، 1363.
- گلستانه، ابوالحسن بن محمد امین، مجمل التواریخ (شامل وقایع و رویدادهای سی و پنج ساله بعد از نادرشاه) به سعی و اهتمام مدرس رضوی، تهران، دانشگاه تهران، 2536.
- مروی، محمدکاظم، عالم آرای نادری، تصحیح محمدامین ریاحی، جلد سوم، بیجا، کتاب فروشی زوار، 1364.
- میرجعفری، حسین، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره تیموربان و ترکمانان، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1375.
- مینورسکی، ولادیمیر فدوروویچ، تاریخچه نادرشاه، ترجمه غلامرضا رشید یاسمی، تهران، مطبعه مجلس، 1313.
- موسوی نامی اصفهانی، محمد صادق، تاریخ گیتی گشا (در تاریخ خاندان زند)، تهران، امیر کبیر، 1368.
- میر احمدی، مریم، دین و دولت در عصر صفوی، تهران، امیرکبیر، 1369.
- نوایی، عبدالحسین، نادر و بازماندگانش (همراه با نامههای سلطنتی و اسناد سیاسی و اداری)، تهران، زرین، 1368.
- نوایی، عبدالحسین و عباسقلی غفاری فرد، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، تهران، سمت، 1386.
- هدایت، رضا قلیخان، تاریخ روضه الصفای ناصری، جلد هشتم، تهران، انتشارات کتابفروشیهای مرکزی و خیام و پیروز، 1339.
- هنوی، جونس، زندگی نادرشاه، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365.
- هینتس، والتر، تشکیل دولت ملی در ایران (حکومت آق قویونلو و ظهور دولت صفوی)، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1362.
احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بینالمللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.