یونگ در نظریه فردیت خود با وجود اینکه از مبانی غیرمحسوس نیز استفاده کرده اما خود را در ظاهر مانند گذشتگان خود تجربهگرا نشان میدهد. وی سعی نموده در بیشتر مبانی خود از روش تجربهگرایی استفاده کند هرچند در برخی گزینهها امکان بهره بردن از روش تجربی وجود ندارد.
تعداد کلمات 2168/ تخمین زمان مطالعه 11 دقیقه
مقدمه
اما از آنجا که برخی از ابزارهای گردآوری یونگ تجربی صرف نیستند، نمیتوان اطلاعات به دست آمده آنها را تجربی و در حوزه پدیدارشناسی قلمداد نمود؛ مثلا دادهای برآمده از خیال پردازی، مانند رؤیاها، الهامات و تجارب هنری در حوزه پدیدارشناسی جای نمیگیرد؛ چراکه از اصل انطباق با دنیای بیرونی که در پدیدارشناسی مطرح میشود، تخلف مینمایند و نیازی به آن ندارند؛ بلکه این تصورات برآمده از خیال فقط برای فردی که آنها را خلق کرده، واقعیت دارد. یونگ اصول فیزیک را به امور روانی تعمیم میدهد؛ همچنین به کیش جزئی از روشهای معرفتی مورد قبول اسلام تمسک نموده است؛ از سوی دیگر با در نظر گرفتن تمایز مبانی اسلام با برخی از مبانی انسانشناسی و دینشناسی یونگ و همچنین تفاوت روششناسی یونگ با اسلام میتوان چنین نتیجه گرفت که با جایگزین کردن مبانی اسلام به جای مبانی یونگ، نظریه فردیت یافتگی یونگ تغییر خواهد کرد.یونگ با اشاره بر این مطلب، میگوید: «اگر ساختارهای مربوط به نقش گیتی را که همیشه در رؤیاها و پندارها بروز میکنند، مورد تحقیق قرار دهیم، امکان دارد این خرده گیری مطرح شود و مطرح نیز شده است که مشغول تسری دادن فلسفه هندی یا چینی به «روان» هستیم[2]. او با درک این مطلب در مقام پاسخگویی بیان میکند دادههای برآمده از رؤیاها و پندارها مطابق پدیدههای جمعی است که کهن الگو نام دارند. در حقیقت تنها کاری که ما کرده ایم، مقایسه رویدادهای روانی جدا و مجزا با پدیدههای جمعی بوده است که آشکارا به هم مربوط هستند.»[3]
یونگ برای تعبیر و تحلیل رؤیاها، به کیمیاگری روی آورد و با مطالعه بیماران، تطابق قابل توجهی میان تصاویر کیمیاگران و صورتهای موجود در رؤیاها یافت. وی دریافت که این صورتهای میان ملتهای گوناگون و در ادوار تاریخی، مشترک بوده است و آنها را صورتهای ازلی (آرکی تایپها) نامید.[4] او در این باره میگوید: «روانشناسی تحلیلی، اساسا جزو علوم طبیعی است؛ ولی به مراتب بیش از دیگر علوم، تابع تعصبات شخصی ناظر است. بنابراین اگر روان شناس بخواهد مانع دخالت دست کم خام تر خطاها در قضاوت شود، باید به منتها درجه به نظایر تاریخی و ادبی تکیه کند؛ از این رو روبرو شدن با کیمیاگری برایم سرنوشت ساز بود؛ چه آن شالودههای تاریخی را در اختیارم نهاد که تا آن زمان نداشتم. ... بسیار زود دریافتم که روانشناسی تحلیلی، به طور شگفت آوری با کیمیاگری تطبیق میکند.»[5]
به طور کلی از لحاظ روششناسی نظریه یونگ «آمیزهای از روش بالینی (مطالعه موردی)، روان تحلیل گری (به تعبیر یونگ، روانشناسی تحلیلی)، پدیدارشناسی و مطالعه اساطیر اسطورهشناسی) است.»[6]
۱. روش شناسایی ناهشیار شخصی و ناهشیار جمعی
یونگ با کنار هم قرار دادن انگارههای ناهشیار شخصی افراد متعدد، نوعی تکرار و همپوشی در آنها مشاهده کرد. او با حذف انگارههای تک موردی یا آنهایی که از فراوانی کمیبرخوردار بودند، و انتزاع یک معنی کلی و ساده از هر مجموعه همپوش انگارهها، به این نتیجه رسید که بخشی از محتوای ناهشیار به صورت جمعی در همه انسانها وجود دارد.[7]
۲. روششناسی یونگ در کهن الگوها
۲. ۱. مشاهده شخصی
یونگ تجربه و مشاهده کهن الگوها را فقط از طریق نظم بخشیدن به ایدهها و انگارههایی میداند که فرآیندی ناخودآگاه است. او در روشهای دستیابی به این فرآیند، مشاهد شخصی خود را مطرح میکند و میگوید: «اگر بخواهیم ثابت کنم یک شکل روانی خاص رویدادی منحصر به فرد نیست و امری عادی است، انجام این کار تنها در یک صورت ممکن است، و آن اینکه خود من گواهی بدهم که با احتیاط لازم آن شکل روانی خاص را در افراد گوناگون مشاهده کرده ام، و سپس میباید محققان دیگر نیز تأیید کنند که مشاهداتی به عینه یکسان و یا مشابه آن را داشته اند، و سرانجام میباید ثابت کنم که همان پدیدهها یا مشابه آنها در فرهنگهای عامیانه ملل و نژادهای دیگر و نیز در متونی که از قرون و اعصار گذشته به دست ما رسیده است، وجود داشته است.[8]
او قایل است: روانشناسی را بیان میکند که با واقعیتهای قابل مشاهده آغاز میشود نه گمانههای فلسفی، و سنگ بنای روش خود را واقعیتهای قابل مشاهده قرار داده است، نه گمانههای فلسفی که برخی بخواهند بر او خرده بگیرند که روانشناسی فرآیندهای ناخودآگاه، نوعی فلسفه است که برای تفسیر و تبیین درونمایههای اساطیری درست شده است. یونگ میگوید: «روش و کل نگرش من با واقعیتهای روانی فرد شروع میشود که نه تنها خود من که پژوهشگران دیگر نیز به اثبات رسانده اند. اطلاعات حاصل از این پژوهشها (چه مربوط به فرهنگ عامیانه، چه اساطیری و چه تاریخی) در وهله نخست مبین یکدست و یکنواخت بودن وقایع روانی است؛ هم در زمان و هم در مکان.»[9]
او در ادامه اهمیت شکلهای فردی را دلیل پرداختن به درونمایه کهن الگوها برمیشمرد و بیان میکند اما از آنجا که در عمل، معنا و جوهر شکلهای فردی نمونه حائز نهایت اهمیت است، و علم به آنها در هر مورد معین ایفای نقش مهمیرا بر عهده دارد، ناگزیر میباید که درونمایه اساطیر نیز مد نظر و در کانون توجه قرار گیرند.»[10]
2. 2. ابزار شناخت
فنونی که یونگ برای ارزیابی کار کرد روان به کار میبرد، شامل علم و نیز چیزی است که برخی آن را فوق طبیعت نامیده اند؛ یعنی رویکرد وی هم رویکرد عینی و هم یک رویکرد عرفانی است. او فرهنگها و دورههای مختلف را مورد بررسی قرار داد و به نمادها، اسطورهها، مذاهب و آیینهای آنها توجه کرد. او از طریق خیال پردازیها و رؤیاهای بیماران خود و از طریق بررسیهای انجام شده در زبان سانسکریت تا علم کیمیا، غیب بینی تا طالع بینی، اساس نظریه منحصر به فرد شخصیت خود را شکل داد؛ با وجود این، تحقیقی که در ابتدا توجه یونگ را به روانشناسی آمریکایی جلب کرد، شامل ارزیابیهای تجربی و زیستشناختی بودند.[11] ابزار شناخت یونگ، تداعی کلمه، تحلیل نشانه و تحلیل رؤیاست.
2. 3. تداعی کلمه
در اوایل دهه ۱۹۰۰ یونگ ابتدا این تکنیک را با یک فهرست صد کلمه ای که خود انتخاب کرده بود و بر اساس آنها هیجانهایی را در فرد به وجود میآورد، به کار برد.[12] او بیماران را در معرض یک رشته کلمات قرار میداد و از آنها میخواست با هر کلمه ای که به ذهنشان خطور میکند، جواب بدهند. او فاصله زمانی ارائه کلمه و پاسخ را در نظر میگرفت و آن را شاخص مقاومت و تعارض میدانست.[13] او همچنین واکنشهای زیستشناختی به هر کلمه را اندازه گرفت و بنابراین تأثیرات هیجانی محرکها را تعیین کرد.[14] او از این فن برای شناسایی عقدهها در بیماران خود استفاده کرد. طبق نظر یونگ پاسخهای مختلف، از جمله پاسخهای زیستشناختی نشان دهنده عقدهها هستند.
2. 4. تحلیل نشانه
فن دوم بر نشانههایی متمرکز است که بیمار تجربه میکند و مبتنی بر تداعیهای آزاد شخص به یک نشانه است. این تکنیک به پالایش روانی فروید شبیه است. در فواصل جریان تداعیهای بیمار نسبت به نشانههای خود و تفسیر تحلیل گرانه از آنها، این نشانهها اغلب تخفیف پیدا میکنند و گاهی نیز به کلی برطرف میشوند.[15]
۲. ۵. تحلیل رویا
رؤیاها از نظر یونگ فوران غیرارادی و خودانگیخته مواد واپس رانده شده هستند که ریشه آنها به ناهشیار شخصی و جمعی بر میگردد.[16] یونگ نیز همانند فروید، تحلیل رؤیا را به عنوان شاهراهی به بخش ناهشیار در نظر گرفت. یونگ برای درک و شناخت رؤیاها، رویکرد تحلیل یک رشته از رؤیاها را بر گرفت. یونگ به جای تفسیر جداگانه هر رؤیا، یعنی شیوه ای که فروید عمل میکرد، ترجیح داد روی یک مجموعه از رؤیاهایی که در طول یک مدت معین بیمار گزارش کرده بود، تحقیق کند. او معتقد بود با استفاده از این روش میتواند موضوعها، مضامین، مشکلات و موارد تکراری و عودکننده را که در رؤیاهای فرد ثبات دارند، شناسایی کند.[17]
همان طور که یونگ ادعا میکند، روششناسی او مبتنی بر تجربه گرایی است و بر اساس روش عینی نظریه خود را ارائه کرده است. جدای از اشکالات وارد بر روششناسی یونگ[18] تفاوت روششناسی اسلام با یونگ در این است که کسب دانش و دادههای علمیفقط بر اساس روش تجربی نیست؛ بلکه روش عقلی، شهودی و وحیانی، از جمله روشهای دیگری است که میتوان از آنها در کسب دانش و علم استفاده کرد.
یونگ ابزار معرفت خود را تداعی کلمه، تحلیل نشانه و تحلیل رؤیا بر میشمرد؛ اما بر اساس دیدگاه فلاسفه مسلمان منبع معرفت به معنای سرچشمه ای است که عالم با تماس و ارتباط با آن به شناخت موجودات و معلومات نایل میشود.[19]
صدرالمتألهین موجودات را به سه عالم مترتب بر همدیگر، یعنی عالم طبیعت، عالم مثال و عالم عقل تقسیم کرده، علم را نیز همانند آن به سه مرتبه طبیعی، مثالی و عقلی تقسیم میکند؛ از سوی دیگر قوای ادراکی انسان را نیز بر این سه مرتبه منطبق ساخته است.[20] ایشان بیان میکند: حواس ظاهری مأمور ادراک و کسب معرفت از عالم طبیعت، حواس باطنی، خیال و قلب، مامور تحصیل ادراک از عالم مثال و عقل موظف به ادراک معقولات و ارتباط با عالم عقل است.[21] بدین ترتیب منابع معرفتی که نفس با تماس آنها به معرفت اشیا و معانی میپردازد، همین عوالم سه گانه اند؛[22] از این رو منابع معرفتی اسلام در برابر منابع معرفتی نظریه یونگ بسیار فراگیر است.
خلاصه نتایج
- سرایت قواعد فیزیکی در امور روانی قابل تأمل است.
- یونگ در نظام معرفتی خود به یک روش جزئی، از روشهایی که مورد قبول اسلام است تمسک پیدا کرده، از دو روش عمده عقلی و وحیانی بهره ای نبرده است. دیدگاه کانت درباره مقولات قبل از تجربه با چالش مواجه است؛ بنابراین نظریه انگارههای مقدم بر تجربه یونگ نیز دچار چالش میباشد.
- سنت فلسفه اسلامیدر "صدق" نظریه مطابقت را برگزیده و بر اثبات آن دلایل محکمیارائه کرده است و با آنچه یونگ در مورد صدق بیان میکند متفاوت میباشد. میباشد.
- یونگ به دین تنها از دیدگاه روانشناختی مینگرد، در فراتر رفتن از محدودیتهای تجربه انسانی ناتوان است، در حالی که اسلام قلمرو علم را فراتر از علم تجربی میداند و علوم عقلی و علوم وحیانی را مورد تأیید قرار میدهد.
- با توجه به مبنای اسلام و آنچه یونگ در مورد اختیار بیان نموده تفاوت مبنایی دیده نمیشود.
- بر اساس دیدگاه فلاسفه اسلامیبعد نفسانی انسان دارای اراده است و بر اساس اراده کاری را انجام میدهد. از این رو با دیدگاه یونگ که روح را بعدی غیرارادی میداند در تضاد میباشند چراکه روح انسان امری نفسانی است و تمام خصوصیات نفس انسانی را در بر میگیرد.
- نظریه یونگ در هدف انسان با اسلام متفاوت است و اسلام یک هدف حداکثری و الهی را برای زندگی انسانی ترسیم کرده است. .
- تفاوت روششناسی اسلام با یونگ در این است که کسب دانش و دادههای علمیفقط بر اساس روش تجربی نیست؛ بلکه روش عقلی، شهودی و وحیانی از جمله روشهای دیگری است که میتوان از آنها در کسب دانش و علم استفاده کرد.
- یونگ ابزار معرفت خود را تداعی کلمه، تحلیل نشانه و تحلیل رویا بر میشمرد؛ اما بر اساس دیدگاه فلاسفه مسلمان منبع معرفت به معنای سرچشمه ای است که عالم با تماس و ارتباط با آن به شناخت موجودات و معلومات نایل میشود.
نتیجه گیری
همان طور که گذشت، یونگ اصول فیزیک را به امور روانی تعمیم میدهد؛ همچنین به کیش جزئی از روشهای معرفتی مورد قبول اسلام تمسک نموده است؛ از سوی دیگر با در نظر گرفتن تمایز مبانی اسلام با برخی از مبانی انسانشناسی و دینشناسی یونگ و همچنین تفاوت روششناسی یونگ با اسلام میتوان چنین نتیجه گرفت که با جایگزین کردن مبانی اسلام به جای مبانی یونگ، نظریه فردیت یافتگی یونگ تغییر خواهد کرد.
نمایش پی نوشت ها:
[1] مایکل پالمر؛ فروید و یونگ و دین؛ ص ۲۳۲.
[2] همان، ص191.
[3] همان.
[4] آذربایجانی و موسوی اصل؛ درآمدی بر روانشناسی دین؛ ص ۷۵، با اندکی تصرف.
[5] همان، ص ۷۵.
[6] همان.
[7] برای مطالعه بیشتر، ر.ک: ماهیت روان و انرژی آن؛ ص ۱۵۵-151.
[8] کارل گوستاور یونگ؛ ماهیت روان و انرژی آن؛ ترجمه پرویز امیدوار؛ ص ۱۹۱.
[9] همان.
[10] همان.
[11] مولتز؛ نظریههای شخصیت؛ ترجمه یوسف کریمیو همکاران؛ ص۱۲۵.
[12] همان، ص125.
[13] ریچارد رایکمن؛ نظریههای شخصیت؛ ترجمه مهرداد فیروزبخت؛ ص۱۰۳-۱۰۴ .
[14] شولتز؛ نظریههای شخصیت؛ ترجمه یوسف کریمیو همکاران؛ ص ۱۲۵.
[15] همان، ص126.
[16] ریچارد رایکمن؛ نظریههای شخصیت؛ ترجمه مهرداد فیروزبخت؛ ص۱۰۳
[17] ریچارد رایکمن؛ نظریههای شخصیت؛ ترجمه مهرداد فیروزبخت؛ ص۱۲۷.
[18] برای مطالعه بیشتر به کتاب درآمدی بر نظریه روان شناسان درباره دین، ص ۷۶ تا ۷۸ مراجعه شود.
[19] عبدالحسین خسروپناه و پناهی آزاد؛ هستیشناسی معرفت؛ ص۲۳.
[20] همان، ص21.
[21] همان.
[22] همان، ص۲۳.
منبع: خسرو پناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی، تحلیل نظریه های علم دینی و آزمون الگوی حکمی - اجتهادی در تولید علوم انسانی اسلامی، جلد دوم، قم، دفتر نشر معارف، 1393 ش.
بیشتر بخوانیم:
نظریه فردیت یافتگی