نگاهی به زندگی محمدرضا حکیمی پیشرو مکتب تفکیک در دوران معاصر
چکیده
محمدرضا حکیمی پرچمدار مکتب تفکیک در حال حاضر که عمری را در پی کسب معارف اسلامی و نیز آموختن فلسفه نزد استادان بزرگی گذرانده است. وی پس از آشنایی با شیخ مجتبی قزوینی به سمت مکتب تفکیک تمایل پیدا کرد.
تعداد کلمات 1102/ تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
محمدرضا حکیمی پرچمدار مکتب تفکیک در حال حاضر که عمری را در پی کسب معارف اسلامی و نیز آموختن فلسفه نزد استادان بزرگی گذرانده است. وی پس از آشنایی با شیخ مجتبی قزوینی به سمت مکتب تفکیک تمایل پیدا کرد.
تعداد کلمات 1102/ تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
رامین بابازاده
استادمحمدرضا حکیمی در سال 1314 شمسی در مشهد به دنیا آمد. پدرش حاجعبدالوهاب حکیمی، که از یزد به مشهد مهاجرت کرده بود، از متشرعان و محترمان بازار مشهد و مادرش نیز دختر آقاشیخحسن مقدس از عالمان صاحبکرامت بود. حکیمی در سال ۱۳۲۰ ابتدا به مکتب و سپس به مدرسه رفت و در سال ۱۳۲۶ به حوزهی علمیهی خراسان وارد شد. او در مدت بیست سال، به تحصیل دروس مقدمات و سطح، خارج، فلسفه، ادبیات عرب، نجوم، تقویم و... پرداخت. از استادان وی میتوان ادیب نیشابوری، شیخمجتبی قزوینیخراسانی، آیتالله میلانی، میرزااحمد مدرسیزدی، شیخاسماعیل نجومیان، سیدابوالحسن حافظیان و حاجیخان مخیری را نام برد.مکتب تفکیک معتقد به جدایی دین از فلسفه و عرفان است. این مکتب، یک راه و روش ساده و قابل فهم و عاری از هرگونه پیرایههای بشری، برای شناخت دین و راه یافتن به عمق معرفت الهی و توحیدی است. مکتب تفکیک بر قرآن، حدیث، سنت، آموزههای اهلبیت(ع) و هرچه از ثقلین استفاده شود، تکیه دارد.
حکیمی در سیسالگی موفق به کسب اجازهی شفاهی از آقابزرگ تهرانی برای نقل روایات و احادیث اهلبیت(ع) شد و با صدور این اجازه و دریافت لقب «استاد محقق» از ایشان و لقب «علامۀ جلیل» از علامه امینی، بر وسعت فضل و کمالات خود مهر تأیید زد.
او مدت دوازده سال، کتابهای «منظومه»ی حاجی سبزواری، «اشارات» ابنسینا و «اسفار» ملاصدرا را نزد شیخمجتبی قزوینی تعلیم دید. حکیمی بر اثر ارتباط با شیخمجتبی قزوینی، به «مکتب تفکیک» گرایش یافت و هماینک از پیشگامان این مکتب است.
مکتب تفکیک معتقد به جدایی دین از فلسفه و عرفان است. این مکتب، یک راه و روش ساده و قابل فهم و عاری از هرگونه پیرایههای بشری، برای شناخت دین و راه یافتن به عمق معرفت الهی و توحیدی است. مکتب تفکیک بر قرآن، حدیث، سنت، آموزههای اهلبیت(ع) و هرچه از ثقلین استفاده شود، تکیه دارد. اینگونه، یک عقل خودبنیاد دینی شکل میگیرد که خودکفاست و به اقتباس از کسی و نحلهای نیاز ندارد. او علل عقبماندگی مسلمانان را تکیه بر دانشهای یونانی و کمتوجهی به متن قرآن میداند.
بیشتر بخوانید: مروری بر آراء و عقاید استاد محمدرضا حکیمی درباره ادبیات
حکیمى پس از آشنایى با نواب صفوى در مشهد، به شدت تحت تأثیر افکار و اندیشههاى او قرار گرفت. او در شانزدهسالگى با اوجگیری نهضت ملى شدن صنعت نفت، به فعالیت و مبارزهی سیاسىـاجتماعى روى آورد. از ۱۳۳۸ شمسی در محفلى به نام «جلسهی الغدیر» دربارهی «حکومت عادل» سخن مىگفت و به آگاهسازى جامعه، بهویژه نسل جوان پرداخت؛ اما دیری نپایید که عوامل رژیم پهلوی این جلسات را تعطیل کردند. حکیمی در ۱۳۴۰ شمسی مقالهاى نوشت و در آن، مذهب تشیع را مذهبى انقلابى و مدافع محرومان معرفى کرد و ذهنها را به حماسههاى علوى، شورشهاى شیعه و فلسفهی آن و معرفى مکتب اسلام معطوف کرد. او در طول مبارزۀ سیاسی خود بر ضد رژیم پهلوی، چندین بار دستگیر و زندانى شد. وى آخرین بار در سال 1357 دستگیر و در کمیتهى تهران زندانى گردید.
استاد حکیمى از سال 1345 تا 1357 در چند مؤسسهى فرهنگى انتشاراتى در تهران، از جمله بنیاد فرهنگ ایران، شرکت سهامى انتشار و مؤسسهى انتشارات فرانکلین، اشتغال داشت. برخى از همکاران حکیمى در انتشارات فرانکلین عبارت بودند از: احمد آرام، احمد سمیعىگیلانى، ابوالحسن نجفى، نجف دریابندرى، جهانگیر افکارى، اسماعیل سعادت، عبدالمحمد آیتى، غلامعلى حدادعادل و عبدالحسین آذرنگ. کریم امامى، از مسئولان این انتشارات، در مصاحبهاى گفته است: «برخى از کارکنان فرانکلین کسانى بودند که به علت فعالیتهاى سیاسى به زندان رفته بودند و نمىتوانستند در سازمانهاى دولتى شاغل شوند. مؤسسهى فرانکلین این افراد را مىپذیرفت و ساواک هم تقریباً راضى بود که اینها در فرانکلین مشغول به کار شوند؛ زیرا مىخواست در جایى کار کنند که آمد و رفت و روابطشان زیر نظر باشد. یکى از کسانى که تحت نظر ساواک بود، آقاى محمدرضا حکیمى بود.»
تدریس او در دورهى دکتراى ادبیات دانشگاه تهران، از سال 1355 تا 1357، و بنا به دعوت دکتر عبدالحسین زرینکوب بود.
جالب است بدانید که استاد حکیمى هیچگاه ازدواج نکرده و هماکنون در شهر مقدس قم زندگی میکنند.
آثار استاد:
محمدرضا حکیمی نویسندهای پرکار و ادیبی توانمند است و آثار وی متونی ادبی است که بیانگر دیدگاههای نویسنده در موضوعاتی بیشتر اجتماعی و اصلاحگرانه است، که میان آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: بعثت، عید غدیر، عاشورا، مهدی(عج)، خورشید مغرب، کلام جاودانه، قیام جاودانه، الحیاۀ (دایرۀالمعارف بزرگ اسلامی)، مکتب تفکیک، فریاد روزها، جهشها، بیدارگران اقالیم قبله، امام در عینیت جامعه، هویت صنفی روحانی، حماسهی غدیر، ادبیات و تعهد در اسلام، دانش مسلمین، حماسهی مرزبانان جاوید و...
نثر حکیمی نثری ساده و در عین حال جذاب و گیراست که نمونههای آن در کتابهای درسی نیز گنجانده شده. شاید کتاب الحیاۀ وی در زمینهی مذهب، انسان، زمان و زندگی مهمترین اثر او باشد. این کتاب درصدد است تا مکتب اقتصادی اسلامی را نمایان کند. الحیاة، مجموعهای حدیثی و موضوعی است که با همکاری دو برادرش، محمد حکیمی و علی حکیمی فراهم آمد و سپس با ترجمهی احمد آرام انتشار یافت. بعضی از آثار او به زبانهای عربی، انگلیسی و کردی نیز ترجمه شده است.
کتابهای او جلدی ساده دارند، زمینهای سفید با یک دایرهی قرمزرنگ در بالا که نشاندهندهی نهضت سرخ تشیع است. این آثار بیشتر در قطع رقعی به چاپ میرسند و در آغاز آن، این کلمات به چشم میخورد: «درود بر مهدی، زندهکنندهی قرآن و نجاتدهندهی انسان!»
تلاش اصلی استاد، مبارزه با فقر و گرسنگی، برقراری عدالت و زمینهسازی برای دوران ظهور است. او اجرای عدالت را مهمترین نشانهی جامعهی اسلامی میداند و معتقد است، باید بکوشیم تا جامعهی ما چنان نباشد که دربارهاش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در کوچهها سرگردان است و دومی در کتابها!»
حکیمی نقش مهمی در نشر مبانی اسلام در جهان داشت، به طوری که نامهی وی به فیدل کاسترو دربارهی بیان مبانی اسلام، انعکاس وسیعی در مجامع بینالمللی داشت.
ادبیات و شعر، طبیعی دانشمندان خراسانی است و استاد حکیمی هم در محضر ادیب نیشابوری بوده و به طور طبیعی، از قریحهی شاعری خراسانیاش خوب استفاده کرده است. نخستین اشعارش را در هیجده سالگی سروده و از همان زمان، گهگاه شعری گفته که اکنون گزیدهی آنها چاپ شده است. بعدها مرتب در انجمنهای ادبی، نظیر انجمن ادبی فردوسی و انجمن ادبی صائب شرکت میکرده و اشعارش را میخوانده است.
نثر حکیمی نثری ساده و در عین حال جذاب و گیراست که نمونههای آن در کتابهای درسی نیز گنجانده شده. شاید کتاب الحیاۀ وی در زمینهی مذهب، انسان، زمان و زندگی مهمترین اثر او باشد. این کتاب درصدد است تا مکتب اقتصادی اسلامی را نمایان کند. الحیاة، مجموعهای حدیثی و موضوعی است که با همکاری دو برادرش، محمد حکیمی و علی حکیمی فراهم آمد و سپس با ترجمهی احمد آرام انتشار یافت. بعضی از آثار او به زبانهای عربی، انگلیسی و کردی نیز ترجمه شده است.
کتابهای او جلدی ساده دارند، زمینهای سفید با یک دایرهی قرمزرنگ در بالا که نشاندهندهی نهضت سرخ تشیع است. این آثار بیشتر در قطع رقعی به چاپ میرسند و در آغاز آن، این کلمات به چشم میخورد: «درود بر مهدی، زندهکنندهی قرآن و نجاتدهندهی انسان!»
تلاش اصلی استاد، مبارزه با فقر و گرسنگی، برقراری عدالت و زمینهسازی برای دوران ظهور است. او اجرای عدالت را مهمترین نشانهی جامعهی اسلامی میداند و معتقد است، باید بکوشیم تا جامعهی ما چنان نباشد که دربارهاش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در کوچهها سرگردان است و دومی در کتابها!»
حکیمی نقش مهمی در نشر مبانی اسلام در جهان داشت، به طوری که نامهی وی به فیدل کاسترو دربارهی بیان مبانی اسلام، انعکاس وسیعی در مجامع بینالمللی داشت.
ادبیات و شعر، طبیعی دانشمندان خراسانی است و استاد حکیمی هم در محضر ادیب نیشابوری بوده و به طور طبیعی، از قریحهی شاعری خراسانیاش خوب استفاده کرده است. نخستین اشعارش را در هیجده سالگی سروده و از همان زمان، گهگاه شعری گفته که اکنون گزیدهی آنها چاپ شده است. بعدها مرتب در انجمنهای ادبی، نظیر انجمن ادبی فردوسی و انجمن ادبی صائب شرکت میکرده و اشعارش را میخوانده است.
شعر استاد در وصف عصر عاشورا:
سورهی توحید در طشت طلا افتاده بود
عرش گویی از مقام کبریا افتاده بود
سر، میان طشت خون، تا خون حق جوشد همی
تن، به روح خاک داغ کربلا افتاده بود
آتش اندر خیمهی توحید افکندند چون
آتش اندر خیمهی آلعبا افتاده بود
چهرهی ماه بنیهاشم عیان از نوک نی
دست عباس رشید آیا کجا افتاده بود؟
شبه پیغمبر فتاده غرق در خون و آفتاب
از غم این داغ در حول و ولا افتاده بود
در غل و زنجیر سجاد است و عالم واژگون
سجده اندر دانهی زنجیرها افتاده بود
عرش گویی از مقام کبریا افتاده بود
سر، میان طشت خون، تا خون حق جوشد همی
تن، به روح خاک داغ کربلا افتاده بود
آتش اندر خیمهی توحید افکندند چون
آتش اندر خیمهی آلعبا افتاده بود
چهرهی ماه بنیهاشم عیان از نوک نی
دست عباس رشید آیا کجا افتاده بود؟
شبه پیغمبر فتاده غرق در خون و آفتاب
از غم این داغ در حول و ولا افتاده بود
در غل و زنجیر سجاد است و عالم واژگون
سجده اندر دانهی زنجیرها افتاده بود
منابع:
ـ غلامحسین ابراهیمیدینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، تهران: طرح نو، 1379.
ـ محمد اسفندیاری، راه خورشیدی (اندیشهنامه و راهنامهی استاد محمدرضا حکیمی)، قم: دلیل ما، 1382.
ـ سیدمسعود رضوی، «اعتبار علم حدیث و ارزش الحیاه»، روزنامهی همشهری، شنبه 12 تیر 1378.
ـ iranika.ir.
ـ پایگاه اطلاع رسانی استاد محمدرضا حکیمی.