عشق شفابخش است

در جاده‌ی پرپیچ‌وخم زندگی عبور می‌کنیم و با انسان‌های جورواجور مواجه می‌شویم؛ برخی با مرکب محبت و عشق سرمستانه و عاشقانه در سیرند، گروهی پای پیاده و با سختی و عده‌ای در کنار جاده منتظرند تا سواری از راه رسیده و آن‌ها را به مقصد برساند
دوشنبه، 11 تير 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عشق شفابخش است
پیمودن سیر الی الله
 
چکیده
در جاده‌ی پرپیچ‌وخم زندگی عبور می‌کنیم و با انسان‌های جورواجور مواجه می‌شویم؛ برخی با مرکب محبت و عشق سرمستانه و عاشقانه در سیرند، گروهی پای پیاده و با سختی و عده‌ای در کنار جاده منتظرند تا سواری از راه رسیده و آن‌ها را به مقصد برساند، حالا چقدر باید تحمل کنند خود داستانی است! آری این داستان حرکت در شاهراه زندگی است؛ اما جماعتی هم هستند که پای خود را در راه عشق که نگذاشته‌اند بماند! بلکه بیراهه‌های سراب وار نفس خودبین را برگزیده‌اند! هنوز شهد شیرین اخلاق و شراب عشق الهی سیرابشان نکرده و روحشان را پرفروغ ننموده! آری هنوز جهان درون خود را با جهاد اکبر  فتح نکرده می‌خواهند جهان درون ( نفس) و بیرون ( از نفس) را برای خود و دیگران فتح کنند، مگر می‌شود؟! افرادی که غفلت از خودکرده و در درون خود سیر و سیاحتی ننموده‌اند چگونه می‌توانند از گردنه‌های مذموم رذایل اخلاقی و خودبینی‌های عجب‌آور! عبور کنند و عاقبت از گروه عارفان رب خویش واقع شوند.  و پای در گلشن عشق نهند و ازگل‌های معطر این گلستان جانی تازه یابند!


تعداد کلمات 1457/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
عشق شفابخش است
نویسنده: حمید حنائی نژاد


معرفت به نفس مقدمه راه‌یابی به گلستان عشق الهی است

مسیر صحیح خودشناسی (معرفت نفس) و عبور از نفس و انانیّت ها که باید منجر به فنای نفس  و هلاک نفس در پیشگاه حضرت حق شود، به‌عنوان مقدمه ورود به این گلشن و گلستان عشق الهی است. چه زیبا و جذاب است با مرکب رهوار عشق آن‌ها عشقی که جان انسان را به نور معشوق حقیقی منور می‌سازد و تمامی مراتب وجود ما را غرق در بهجت و محو انوار الهی می‌نماید، آن‌ها با هم‌سفرانی که گل‌های گلشن عشق‌اند همراه و هم‌سفر باشیم. دوری از معرفت نفس و گذار از این ورطه صعب‌العبور (مراتب نفس) زندگی را عشق عارف عشقى است که اولًا در انسان اوج مى‏گیرد تا او به خدا مى‏رسد و معشوق حقیقى عارف فقط خداست و بس. ثانیاً عشقى که عارف مى‏گوید، منحصر به انسان نیست. عارف معتقد است که عشق در همه موجودات سریان دارد.مبدّل به زندان و جهنمی مملو از غربت زجرآور کرده وزندگی پرمخاطره و سراسر دغدغه برای بشر رقم می‌زند. مرغ باغ ملکوت را در عالم خاک گرفتار و اسیر نموده، بال‌های زیبای آماده برای پروازش به قله سعادت و رها شدن از هستی موهومِ او را از بیخ و بن برکنده و آرامشی خیالی و در لحظه آن‌ها با شیوه‌های غیرمتعارف و غیر عقلایی، تاکمی شاید دلش آرام گیرد! مهم‌ترین سرمایه انسان عشق است. عشقی که فرشتگان از آن بی‌نصیب‌اند!
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
داشتن اخلاق کریمانه و مثبت و مبارزه با نفس یکی از ابعاد پویا و پیام ویژه‌ در رسالت انبیای الهی خصوصاً نبی مکرم اسلام (ص) است در این مورد از ایشان روایت‌شده که فرمودند:«بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ‏ الْأَخْلَاق‏». (مجلسی، بحارالانوار،1403 ق)؛ یعنی به تأکید من برای اتمام و تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شده‌ام. بزرگان شریعت و طریقت و حقیقت! در باب مکارم اخلاق و رهایی از خطرات نفسانی و داشتن یک زندگی بی‌دغدغه و مورد رضای حضرت حق‌تعالی قلم‌فرسایی‌ها کرده‌اند. مکاتب و نحله‌ها و فِرَق پدیدار گشته.

 

فنای نفس و عبور از خودبینی دروازه ورود به گلستان عشق الهی است

پس از معرفت نفس و آشنایی با خصوصیات درونی و شناخت اخلاقیات ما که به‌عنوان مقدمه ورود به سرزمین عشق خداوند مهربان ذکر شد؛ آنچه زیباتر به چشم آمده و دل‌پذیرتر در نزد اهل معرفت است و مسیری میانبر به شمار می‌آید فنای عبد است که به عشق منجر می‌شود و اینجا انسان عاشق غیر از خود می‌گردد. آری فنا عشق است و تا شوریدگان عشق از اوصاف نفسانی پاک نشوند و آشفتگان مجنون‌صفت در وجود دیگرى (خدا) مستهلک نگردند وجودشان هنوز به تصرّف عشق درنیامده! و به گلشن عشق وارد نمی‌شوند!
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی

 

عشق در کلام مولانا و نجم الدین کبری

عشق اکسیر شفابخش جان‌های خسته ماست، درمان دردها و امراض نفسانی است؛ چه نیکو جناب مولوی، آن عارف فرزانه و عاشق خداوند در آغاز دفتر عشقش (مثنوی) فرمود:
شادباش ای عشق خوش‌سودای ما ای طبیب جمله علت‌های ما
ای دوای نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما

 

بیشتر بخوانید: عشق در عرفان اسلامی


حالا در خصوص این معجون شفابخش (عشق)؛ کلامی زیبا ببینید از نجم الدین کبری عارف مشهور به شیخ ولی تراش و ملقب به ابوالجناب او که هم محدث بود هم شاعر بزرگ قرن ششم هجری قمری و از شخصیت‌های اثرگذار و نواندیش در حوزه عرفان نظری به شمار می‌آید و دارای چند اثر ازجمله کتاب فوائح الجمال و فواتح الجلال‏ است که منظومه‌ای اساسی در عرفان نظری می‌باشد در این کتاب در خصوص «عشق» می‌گوید:
«‏عشق، آتشى است که دل و جگر و دیگر از اعضاى درونى را مى‏سوزاند و عقل را متحیر مى‏سازد و دیده را نابینا مى‏گرداند و گوش را از شنوایی مى‏اندازد و تحمل بار سنگین هول و هراس را آسان مى‏سازد و گلو را آن‏چنان در منگنه فشار قرار مى‏دهد که چیزى جز نفس از آن بیرون نمى‏آید و همین آتش است که ایجاب مى‏کند تا عاشق همگى همت خود را متوجه معشوق بسازد و از غیرتى که سراپاى او را فراگرفته نسبت به محبوبش بدگمان شده و هر چه بیشتر هم بر غیرتش افزوده گردد و دست از هرگونه رویه‏اى بردارد و سرگردانى و فریفتگى او دوام پیدا کند و رنج مرگ بر او آسان گردد و از همه‌چیز جز دوست خاطر کند. بارى آتش سوزان عشق را وصول به محبوب خاموش مى‏کند». ( نجم الدین کبری، ساعدی خراسانی، فوائح الجمال و فواتح الجلال (ترجمه)، 1368 ش، ص: 140).

 

آتش عشق و حکایت لیلی و مجنون از زبان جامی

آتش عشق هرگاه در دل عاشق قرار بگیرد تمامی نسبت‌ها و امور اعتباری موجود که عاشق قبل از عشق می‌یافته حتی صورتی از معشوق را می‌سوزاند و از بین می‌برد به حدی که فقط آنچه باقی می‌ماند همین عشق است و لاغیر! و این عشق تمام هستی عاشق می‌باشد درست مانند بال‌وپر یک پرنده که اگر عشق را بخواهیم از عاشق سلب کنیم مثل این است که بال‌وپر را از پرنده بگیریم! به‌راستی همین عشق است که مانند بال‌وپری عاشق را به سمت کوی معشوق و گلشن عشق به پرواز درمی‌آورد.
عبدالرحمن جامی عارف بزرگ قرن نهم هجری قمری صاحب تألیفات ارزشمند عرفانی نیز می‌نویسد:
«مجنون مگر در این سوزش بود که گفتند:" لیلى آمد "؛ گفت:" من خود لیلى‏ام و سر به گریبان فراغت فروبرد "؛ لیلى گفت:" سر بردار که منم محبوب تو [منم مطلوب تو]"، مصرع:
" آخر بنگر که از که مى‏مانى باز؟"، مجنون گفت:" الیک عنّى فانّ حبّک قد شغلنى عنک " یعنى دورباش از من که دوستى تو مرا از تو فارغ گردانید؛ بیت:
آن شد که به دیدار تو مى‏بودم شاد        از عشق تو پرواى توأم نیست کنون‏
        
در دعا، مصطفى (ص) از این مقام خبر داد که:" اللّهمّ اجعل حبّک احبّ الىّ من سمعى و بصرى "، گفت:" اى آنکه بینایى و شنوایى من تویى "؛ بیت:
خواهم که کنى چنان به عشقم مشغول‏        کز عشق تو با تو هم نپردازم بیش‏».
        
(جامی، عبدالرحمن، اشعة اللمعات،1383 ش، ص: 201).

 

شهید مطهری و عشق عارفان

استاد شهید مطهری (ره) در باب مقوله عشق عارفان می‌گوید:
«عشق عارف عشقى است که اولًا در انسان اوج مى‏گیرد تا او به خدا مى‏رسد و معشوق حقیقى عارف فقط خداست و بس. ثانیاً عشقى که عارف مى‏گوید، منحصر به انسان نیست. عارف معتقد است که عشق در همه موجودات سریان دارد. در کتب عرفانى و بعضى کتب فلسفىِ متمایل به عرفان (مثل اسفار) بابى تحت عنوان «فى سریان العشق فى جمیع الموجودات» وجود دارد؛ یعنى معتقدند عشق یک حقیقتى است که در تمام ذرات وجود جریان و سریان‏ دارد. در این هوا هم عشق‏ هست، در آن سنگ هم عشق‏ هست، در آن ذرات اتمى هم عشق هست و اصلاً حقیقت‏، عشق است و آنچه غیر از عشق مى‏بینى مجازى است بر روى این حقیقت‏. مولوى مى‏گوید:
عشق بحرى، آسمان بر وى کفى‏        چون زلیخا در هواى یوسفى‏
        
عشق یک دریاست. همه آسمان‌ها و زمین و همه عالم طبیعت ازنظر عارف به‌منزله کفى است بر روى یک دریا که آن دریا «عشق» است. حافظ مى‏گوید:
ما بدین در نه پى حشمت و جاه آمده‏ایم‏        از بد حادثه اینجا به پناه آمده‏ایم‏
        

رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم‏        تا به اقلیم وجود این‌همه راه آمده‏ایم‏
        
ببینید چقدر عالى مى‏گوید! این بیت حافظ، ترجمه جمله‏اى از اولین دعاى امام سجاد علیه‌السلام در صحیفه سجادیه است. بعدازاینکه خدا را حمد و ثنا مى‏گوید، مى‏فرماید:
ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِداعاً وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلى مَشِیَّتِهِ اخْتِراعاً، ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَریقَ عِبادَتِهِ وَ بَعَثَهُمْ فى سَبیلِ مَحَبَّتِهِ.
یعنى خدا ابتدا عالم را از عدم آفرید، عالم را ابداع کرد، بعد مخلوقات را از راه محبت خود برانگیخت. حافظ هم همین را مى‏گوید:
رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم‏        تا به اقلیم وجود این‌همه راه آمده‏ایم‏ ».

 

منابع:

1- مجلسی، بحارالانوار، لبنان، بیروت،1403 ق، موسسه الوفاء، چاپ دوم.
2- حافظ شیرازی، دیوان حافظ، ایران، تهران،1385 ش، ناشر زوار، ص:514.
3- مولوی، مثنوی، ایران، تهران،1373 ش، ناشر سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، سس:3-4.
4- نجم الدین کبری، ساعدی خراسانی، فوائح الجمال و فواتح الجلال (ترجمه)، 1368 ش، ص: 140.
5- جامی، عبدالرحمن، اشعة اللمعات،1383 ش، ص: 201.
6- مطهری، مرتضی،1377 ش، انسان کامل (مجموعه آثارشهید مطهری)، سس: 197 – 198.



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.