اساسیترین آموزه مسیحی و بنیان الهیات مسیحی
چکیده
شاید معدود آموزهای در مسیحیت به اندازه رستاخیز مسیح از اهمیت فوقالعاده برخوردار باشد. رستاخیز جسمانی مسیح ستون محکمیاست که بار سنگین بسیاری از آموزههای اساسی دیگر را نیز بر دوش میکشد. از نگاه مسیحیان هر کاری که مسیح و شاگردانش انجام دادند نسبت به مسئله رستاخیز در درجه دوم اهمیت قرار دارد. چرا که اگر رستاخیز رخ نداده است پس مسیحیت نیز اساسا دینی راستین نیست. و اگر رخ داده است پس مسیح خداوند است و مسیحت دین راستین و بر حق است.
در مسیحیت مسئله ایمان و تاریخ با تاکید بر مسئله رستاخیز مسیح مطرح میشود. رستاخیز مسیح دیگر به یک سنجه و معیار برای ایمان مسیحی بدل شده است. در این مقاله به مسئله رستاخیز و صحت آن از نگاه کتاب مقدس و نیز دیدگاه های اندیشمندان عصر حاضر پرداخته شده است.
تعداد کلمات 3570/ تخمین زمان مطالعه 18 دقیقه
شاید معدود آموزهای در مسیحیت به اندازه رستاخیز مسیح از اهمیت فوقالعاده برخوردار باشد. رستاخیز جسمانی مسیح ستون محکمیاست که بار سنگین بسیاری از آموزههای اساسی دیگر را نیز بر دوش میکشد. از نگاه مسیحیان هر کاری که مسیح و شاگردانش انجام دادند نسبت به مسئله رستاخیز در درجه دوم اهمیت قرار دارد. چرا که اگر رستاخیز رخ نداده است پس مسیحیت نیز اساسا دینی راستین نیست. و اگر رخ داده است پس مسیح خداوند است و مسیحت دین راستین و بر حق است.
در مسیحیت مسئله ایمان و تاریخ با تاکید بر مسئله رستاخیز مسیح مطرح میشود. رستاخیز مسیح دیگر به یک سنجه و معیار برای ایمان مسیحی بدل شده است. در این مقاله به مسئله رستاخیز و صحت آن از نگاه کتاب مقدس و نیز دیدگاه های اندیشمندان عصر حاضر پرداخته شده است.
تعداد کلمات 3570/ تخمین زمان مطالعه 18 دقیقه
عارفه گودرزوند
واقعه رستاخیز مسیح
به نظر میرسد که فاجعه و رسوایی مرگ مسیح بر روی صلیب، پایان هرچیزی است. حتی حواریون ظاهراً مرگ او را به عنوان پایان آرزوها و انتظاراتشان تلقی میکردند. آنها به سمت خانههایشان برگشتند در حالی که ناامید و تسلیم شده بودند. پیام مسیح مبنی بر اینکه ملکوت خدا نزدیک است، به نظر میرسید که دیگر به پایان رسیده است.
آمدن ملکوت آسمان پس از مرگ مسیح دیگر به سادگی ادامه پیدا نمیکند. باورها و اعتقادات و پیام مسیح دیگر نمیتوانست ترویج و منتقل شود. پیامیکه با خود شخص مسیح از پای درآمده است. پایان مسیح برروی صلیب نه تنها شکست شخص مسیح و بلکه یک فاجعه برای رسالت مسیح به شمار میرفت.
با وجود این به عقیده کاسپر، عهدجدید به این تردید پاسخی روشن داده است. به اذعان عهدجدید بلافاصله پس از مرگ مسیح، حواریون اعلام کردند که خداوند از مرگ برخاسته و او که به صلیب رفته بود زنده شده و او آنها را فرستاده است تا رستاخیز او را اعلام کنند و پیام او را به همه جهان برسانند. آیات فراوانی در عهد جدید گواه بر رستاخیز است. اعمال رسولان: 32: 2 «پس همان عیسی را خدا برخیزاند. همه ما شاهد برآنیم.» اول قرنتیان 14: 15«و اگر مسیح برنخاست، باطل است وعظ ما و باطل است نیز ایمان شما و شما تاکنون در گناهان خود هستید.» رومیان 24: 4 «چون ایمان آوردیم به او که خداوند ما عیسی را از مردگان برخیزانید، که به سبب گناهان ما تسلیم گردید و به سبب عادل شدن ما برخیزانیده شد.»
پذیرش این واقعه در ابتدا برای حواریون آسان نبود. اناجیل و اعمال رسولان این شک و تردید و ناامیدی و وحشت آنها و حتی استهزاء دیگران را به روشنی بیان میکند. «و چون او را دیدند، پرستش نمودند، لیکن برخی شک نمودند.» متی: 17: 28. «لیکن سخنان زنان را هذیان پنداشته، باور نکردند.»لوقا 11: 24. «اما ایشان لرزان و ترسان شده، گمان بردند که روحی میبینند و....» 37: 24
پس رسولان و حواریون رستاخیز مسیح را به سختی باور کردند. آنها تنها زمانی رستاخیز را پذیرفتند که شواهد کافی برای این واقعه یافتند. مسیح پیش از مرگ، به شاگردان گفته بود که زنده خواهد شد اما آنها به هیچ وجه انتظار رستاخیز مسیح را نمیکشیدند.
تغییر چشمگیر شاگردان پس از رستاخیز مسیح و تقابل احوال شاگردان با قبل و بعد از واقعه رستاخیز گواه بر وقوع این حادثه است. کتاب مقدس نشان میدهد که شاگردان قبل از رستاخیز کاملا روحیه خود را از دست داده و با ترس و نگرانی شدید در مکانهای مخفی دور هم جمع میشدند. پس از رستاخیز مسیح و متقاعد شدن، آنها این جسارت را یافتند که در مکانهای عمومیظاهر شوند. پطرس در مقابل عموم به رستاخیز مسیح شهادت داد. بنابراین حواریون پس از رستاخیز ایمان و امید از دست رفتهی خود را بهدست آوردند.رستاخیز مسیح در واقع یک مقدمه و تمهید است برای بازگشت او به جلال و خدمت شفاعتیاش نزد خداوند. به نظر نویسنده تعداد کمی از آموزههای ایمان مسیحی برای پابرجا ماندن کل ساختار عقیدتی آن به اندازه رستاخیز ضروری میباشد. رستاخیز مسیح سنگ زاویه هرگونه دفاعیهای برای ایمان مسیحی است. تمام چیزهایی که برای الهیات مسیحی ضرورت دارد، بدان وابسته است.
مؤید ظهور جسمانی مسیح پس از رستاخیز مسیح هم این است که کتاب مقدس ادعا میکند مسیح هفده بار بر شاگردان و دیگران ظهور کرد.
اگرچه در ظاهر با مرگ مسیح شکستی دیده میشود اما با رستاخیز، نهضت و انقلاب مسیح تازه شروع شده بود. ملاقات حواریون که تا پیش از این پراکنده شده بودند یک جامعه کوچک را تشکیل میدهند تا یک پیام جهانی را ابتدا به جامعه یهودیت سپس به کفار عهدهدار شوند. شهادت حواریون تصدیقی محکم را به همراه دارد مبنی بر اتفاقافتادن اصل این واقعه چراکه همه شاهدان حاضر بودند به خاطر این پیام جان خود را از دست بدهند. بنابراین رستاخیز عیسی مسیح یکی از بنیادیترین حقایق ایمان مسیحی است. شاگردان مسیح با چشم خود دیدند که مسیح به مرگ حقیقی جان سپرد و جسما از مردگان زنده شده است.
J. Dwight Pentecost مینویسد: ما حقایق زیر را از عهدعتیق میآموزیم. نخست اینکه قیامت مردگان بهطورکلی حقیقت دارد. دوم اینکه این قیامت یا رستاخیز همگانی است و برای همه انسانها اتفاق میافتد. سوم اینکه دو نوع قیامت وجود دارد: 1. قیامت حیات و قیامت موت. 1. قیامت صالحان و قیامت شریران.
از دیدگاه دفاعیهپردازان، «ایمان به عیسی مسیح بهعنوان پسر خدا» تماما به مسئله رستاخیز او بستگی دارد. چنانکه پولس در اول قرنتیان 15: 17 نتیجه میگیرد:«هرگاه مسیح برنخاسته است ایمان شما باطل است و شما تاکنون در گناهان خود هستید.» بنابراین رستاخیز مسیح از مردگان بر «الوهیت مسیح»، «مسیح بودنش»، و «قدرتی که برای نجات انسان از گناه دارد»، تلقی گردیده است. ارزش و میزان توفیق تمامیکار او در گذشته، حال و آینده به واقعیت زنده شدن او از مردگان بستگی دارد. رستاخیز مسیح همچنین به موضوع تحقق درست پیشگوییهای مربوط به قیامت چه در عهدعتیق و چه در عهدجدید مربوط میشود.
آموزه رستاخیز مسیح از مردگان از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا نخستین زنجیرۀ مراحلی که به جلال یافتن مسیح منتهی میشود را تشکیل میدهد.
• رستاخیز از مردگان
• صعود او به آسمان و بازگشت به جلال ماقبل تجسم
• جلال و سرافرازی او به هنگام جلوسش بر دست راست خدای پدر
• آمدن ثانوی او به زمین با قدرت و جلال
• گرفتن تخت سلطنت داود به عنوان فرمانروای تمامیزمین در ایام سلطنت هزار ساله
• جلال و سرافرازی او به عنوان داور همه انسانها
• سرافرازی او در آسمان و زمین جدید
آمدن ملکوت آسمان پس از مرگ مسیح دیگر به سادگی ادامه پیدا نمیکند. باورها و اعتقادات و پیام مسیح دیگر نمیتوانست ترویج و منتقل شود. پیامیکه با خود شخص مسیح از پای درآمده است. پایان مسیح برروی صلیب نه تنها شکست شخص مسیح و بلکه یک فاجعه برای رسالت مسیح به شمار میرفت.
با وجود این به عقیده کاسپر، عهدجدید به این تردید پاسخی روشن داده است. به اذعان عهدجدید بلافاصله پس از مرگ مسیح، حواریون اعلام کردند که خداوند از مرگ برخاسته و او که به صلیب رفته بود زنده شده و او آنها را فرستاده است تا رستاخیز او را اعلام کنند و پیام او را به همه جهان برسانند. آیات فراوانی در عهد جدید گواه بر رستاخیز است. اعمال رسولان: 32: 2 «پس همان عیسی را خدا برخیزاند. همه ما شاهد برآنیم.» اول قرنتیان 14: 15«و اگر مسیح برنخاست، باطل است وعظ ما و باطل است نیز ایمان شما و شما تاکنون در گناهان خود هستید.» رومیان 24: 4 «چون ایمان آوردیم به او که خداوند ما عیسی را از مردگان برخیزانید، که به سبب گناهان ما تسلیم گردید و به سبب عادل شدن ما برخیزانیده شد.»
پذیرش این واقعه در ابتدا برای حواریون آسان نبود. اناجیل و اعمال رسولان این شک و تردید و ناامیدی و وحشت آنها و حتی استهزاء دیگران را به روشنی بیان میکند. «و چون او را دیدند، پرستش نمودند، لیکن برخی شک نمودند.» متی: 17: 28. «لیکن سخنان زنان را هذیان پنداشته، باور نکردند.»لوقا 11: 24. «اما ایشان لرزان و ترسان شده، گمان بردند که روحی میبینند و....» 37: 24
پس رسولان و حواریون رستاخیز مسیح را به سختی باور کردند. آنها تنها زمانی رستاخیز را پذیرفتند که شواهد کافی برای این واقعه یافتند. مسیح پیش از مرگ، به شاگردان گفته بود که زنده خواهد شد اما آنها به هیچ وجه انتظار رستاخیز مسیح را نمیکشیدند.
تغییر چشمگیر شاگردان پس از رستاخیز مسیح و تقابل احوال شاگردان با قبل و بعد از واقعه رستاخیز گواه بر وقوع این حادثه است. کتاب مقدس نشان میدهد که شاگردان قبل از رستاخیز کاملا روحیه خود را از دست داده و با ترس و نگرانی شدید در مکانهای مخفی دور هم جمع میشدند. پس از رستاخیز مسیح و متقاعد شدن، آنها این جسارت را یافتند که در مکانهای عمومیظاهر شوند. پطرس در مقابل عموم به رستاخیز مسیح شهادت داد. بنابراین حواریون پس از رستاخیز ایمان و امید از دست رفتهی خود را بهدست آوردند.رستاخیز مسیح در واقع یک مقدمه و تمهید است برای بازگشت او به جلال و خدمت شفاعتیاش نزد خداوند. به نظر نویسنده تعداد کمی از آموزههای ایمان مسیحی برای پابرجا ماندن کل ساختار عقیدتی آن به اندازه رستاخیز ضروری میباشد. رستاخیز مسیح سنگ زاویه هرگونه دفاعیهای برای ایمان مسیحی است. تمام چیزهایی که برای الهیات مسیحی ضرورت دارد، بدان وابسته است.
مؤید ظهور جسمانی مسیح پس از رستاخیز مسیح هم این است که کتاب مقدس ادعا میکند مسیح هفده بار بر شاگردان و دیگران ظهور کرد.
اگرچه در ظاهر با مرگ مسیح شکستی دیده میشود اما با رستاخیز، نهضت و انقلاب مسیح تازه شروع شده بود. ملاقات حواریون که تا پیش از این پراکنده شده بودند یک جامعه کوچک را تشکیل میدهند تا یک پیام جهانی را ابتدا به جامعه یهودیت سپس به کفار عهدهدار شوند. شهادت حواریون تصدیقی محکم را به همراه دارد مبنی بر اتفاقافتادن اصل این واقعه چراکه همه شاهدان حاضر بودند به خاطر این پیام جان خود را از دست بدهند. بنابراین رستاخیز عیسی مسیح یکی از بنیادیترین حقایق ایمان مسیحی است. شاگردان مسیح با چشم خود دیدند که مسیح به مرگ حقیقی جان سپرد و جسما از مردگان زنده شده است.
J. Dwight Pentecost مینویسد: ما حقایق زیر را از عهدعتیق میآموزیم. نخست اینکه قیامت مردگان بهطورکلی حقیقت دارد. دوم اینکه این قیامت یا رستاخیز همگانی است و برای همه انسانها اتفاق میافتد. سوم اینکه دو نوع قیامت وجود دارد: 1. قیامت حیات و قیامت موت. 1. قیامت صالحان و قیامت شریران.
از دیدگاه دفاعیهپردازان، «ایمان به عیسی مسیح بهعنوان پسر خدا» تماما به مسئله رستاخیز او بستگی دارد. چنانکه پولس در اول قرنتیان 15: 17 نتیجه میگیرد:«هرگاه مسیح برنخاسته است ایمان شما باطل است و شما تاکنون در گناهان خود هستید.» بنابراین رستاخیز مسیح از مردگان بر «الوهیت مسیح»، «مسیح بودنش»، و «قدرتی که برای نجات انسان از گناه دارد»، تلقی گردیده است. ارزش و میزان توفیق تمامیکار او در گذشته، حال و آینده به واقعیت زنده شدن او از مردگان بستگی دارد. رستاخیز مسیح همچنین به موضوع تحقق درست پیشگوییهای مربوط به قیامت چه در عهدعتیق و چه در عهدجدید مربوط میشود.
آموزه رستاخیز مسیح از مردگان از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا نخستین زنجیرۀ مراحلی که به جلال یافتن مسیح منتهی میشود را تشکیل میدهد.
• رستاخیز از مردگان
• صعود او به آسمان و بازگشت به جلال ماقبل تجسم
• جلال و سرافرازی او به هنگام جلوسش بر دست راست خدای پدر
• آمدن ثانوی او به زمین با قدرت و جلال
• گرفتن تخت سلطنت داود به عنوان فرمانروای تمامیزمین در ایام سلطنت هزار ساله
• جلال و سرافرازی او به عنوان داور همه انسانها
• سرافرازی او در آسمان و زمین جدید
بیشتر بخوانید: معادشناسی در مسیحیت سنتی
رستاخیز مسیح در واقع یک مقدمه و تمهید است برای بازگشت او به جلال و خدمت شفاعتیاش نزد خداوند. به نظر نویسنده تعداد کمی از آموزههای ایمان مسیحی برای پابرجا ماندن کل ساختار عقیدتی آن به اندازه رستاخیز ضروری میباشد. رستاخیز مسیح سنگ زاویه هرگونه دفاعیهای برای ایمان مسیحی است. تمام چیزهایی که برای الهیات مسیحی ضرورت دارد، بدان وابسته است.
مؤید ظهور جسمانی مسیح پس از رستاخیز مسیح هم این است که کتاب مقدس ادعا میکند مسیح هفده بار بر شاگردان و دیگران ظهور کرد.
بیان شد که عدهای قبر خالی را بهعنوان شاهدی بر رستاخیز مسیح میدانند چرا که شاگردان مسیح پس از اطلاع از غلتانیده شدن سنگ، قبر را به دقت مورد بررسی قرار دادند و قبر را خالی یافتند. تنها دو تبیین زیر امکانپذیر است:
• برخی گفتهاند که شاگردان ممکن است قبر را اشتباه گرفته باشند. اما باید گفت که نگهبانان رومی، قبر را اشتباهی نگهبانی نمیدادند.
• خود سربازان چنین اظهار داشتهاند که وقتی در خواب بودند کسی جسد را دزدیده است. اگر قضیه از این قرار بود، میبایست نگهبانان فوق را باید بلافاصله اعدام کنند. ولی آنها نه تنها فقط مجازات نشدند بلکه بنا به گزارش متی پولی هم بدیشان داده شد تا داستان دروغین دزدیده شدن جسد را شایع سازند. پس قبر خالی میتواند حاکی از حادثه غیرعادی باشد.
اما آنچه مهم است قبر خالی نیست بلکه خود واقعه رستاخیز است و قبر خالی سمبل ایمان به رستاخیز محسوب میشود. به عبارت دیگر این واقعه، روایتی تاریخی از کشف و آشکار کردن قبر خالی نیست بلکه گواهی بر ایمان است.
از این که بگذریم، عدهای معتقدند مسیح تنها به لحاظ روحانی از مردگان برخاست. و پس از مرگ از حیاتی مستمر و ابدی برخوردار گشت. رستاخیز مسیح هم برهانی برای الوهیت ومرگ نیابتی او بر روی صلیب است، و هم دلیل محکمی بر اهمیت قیامت آینده مقدسین برای برنامه آخرتشناسی است. میتوان گفت برای نخستین بار در تاریخ رستاخیز جسمانی به وقوع پیوسته است.
یکیبودن بدن رستاخیز شده با بدنی که در قبر گذاشته شده: لااقل هشت خصوصیت در بدن قیام کرده وجود دارد که حاکی از یکیبودن بدن دارد:
• جای میخها در دستها و پاهای مسیح قیام کرده باقی بود. یوحنا 20: 25-29
• طبق یوحنا همین باب، جای زخمهای که روی صلیب به پهلوی مسیح وارد شده بود کماکان در بدن قیام کرده وجود داشت.
• مسیح در دفعات مختلف پس از رستاخیز توسط شاگردان به عنوان همان مردی که روی صلیب مرد و از مردگان برخاست مورد شناسایی قرار گرفت.
• مسیح در ظهورش برای شاگردان عمدا غدا خورد تا ثابت کند که یک روح مجرد و فارغ از بدن نیست بلکه واقعا از قبر برخاسته. لوقا 24: 41-43 «از روی کتاب مقدس خوانده شود»
• طبق انجیل یوحنا 20: 20 بدن مسیح از قابلیت تنفس برخوردار بود.
• مسیح به طور خاص در مورد بدن قیام کرده خود میگوید که گوشت و استخوان دارد. لوقا 24: 39-40.
کارکردهای واقعه رستاخیز:
o رستاخیز برهانی برای شخصیت و الوهیت عیسی مسیح: حواریون، رستاخیز مسیح را دلیلی قاطع میدانستند بر اینکه مسیح هرآنچه ادعا میکرد حقیقتا بود. یعنی پسر یگانه خدا از ازل وجود داشت و جسم پوشید تا نقشه خدا را در زندگی، مرگ و رستاخیزش عملی سازد. بنابراین رستاخیز مسیح دلیلی مهم بر الوهیت مسیح است.
o رستاخیز برهانی برای مقام مسیح: هر سه مقام مسیح یعنی نبی، کاهن و پادشاه به رستاخیز او مربوط هستند.
o رستاخیز مسیح اصل و منشا رستاخیز آتی ماست: «مسیح از مردگان برخاست و نوبر خوابیدگان شده است... و چنانکه در آدم همه میمیرند، در مسیح نیز زنده خواهند گشت.»(اعمال رسولان 13: 32- 33) درحالیکه ایمانداران در انتظار تحقق این امرند، مسیح برخاسته در دلهای آنان زنده است.
o مورد قبول واقع شدن مرگ مسیح: واقعه رستاخیز دلیل و شاهدی بر این حقیقت است که ارزش مرگ مسیح بر روی صلیب، حقیقتا مورد قبول واقع شده و نتایج مورد نظر را به بار آورده است. مسیح با برخاستن از مرگ ثابت کرد که ارزش قربانی نیابتی برای گناهان تمامیجهان را دارد. زنده شدن مسیح از مردگان و مرگ نیابتی او، آموزههایی هستند توامان که برقرار ماندن یا فرو افتادنشان با هم است.
جیمز اور بیان میکند: کاملا واضح است که اگر مسیح برای دیگر انسانها مرد- کفاره شدن برای گناه انسان- دراینصورت برنامه خدا نمیتوانست این باشد که او برای همیشه در حالت مرگ باقی بماند. امکان چنین امری به معنای شکست همان برنامه و هدفی بود که او از مرگ خود در نظر داشت زیرا اگر خود او به وسیله مرگ مغلوب میگردید چگونه میتوانست دیگران را رهایی ببخشد؟ رستاخیز مسیح، قدرتِ خدا را برای نجات بشر به ثبوت میرساند. رستاخیز مسیح در همه جا بهعنوان نقطه شروع جلال و سرافرازی او نگریسته شده است. رستاخیز، صعود و سرافرازی تا حد تکیه زدن بر تخت فرمانروایی جهان، همه اجزاء یک عمل واحدند.
o رستاخیز برهانی بر الهامیبودن کتاب مقدس: همانند سایر پیشگوییهای مهمیکه تحقق پیدا کردند. رستاخیز مسیح نیز تایید دیگری است بر وثاقت کتاب مقدس. متی آیهای دارد که گویی این واقعه تا پیش از این پیشگویی شده است، 20: 19« و او را به امتها خواهند سپرد تا او را استهزاء کنند و تازیانه زنند و مصلوب نمایندو در روز سوم خواهد برخاست.»
یا در مرقس آمده که:« لازم است پسر انسان بسیار زحمت کشد و از مشایخ و رؤسای کهنه و کاتبان رد شود و کشته شده، بعد از سه روز برخیزد.»8:31 «شاگردان خود را اعلام فرمود: پسر انسان به دست مردم تسلیم میشود و او را خواهند کشت و بعد از مقتول شدن، روز سوم خواهد برخاست.»9:31
پولس معتقد است که هرکسی رستاخیز مسیح را انکار کند الهامی بودن کتاب مقدس را نیز انکار خواهد کرد. واقعیت رستاخیز مسیح همچنان به عنوان یکی از ستونهای ایمان کتاب مقدسی باقی میماند. ستونی که بدون آن تمامیعمارت به لرزه درآمده، فرو میریزد.
آنسلم هدف نهایی مصلوب شدن را رستاخیز مردگان میداند، یعنی حادثهای که با آن خدا میخواهد«ماهیت آدمیرا به تمامی به کمال برساند.» از سخن پولس بر مدعای خود کمک میگیرد:«پس چونکه در موت او تعمید یافتیم، با او دفن شدیم تا آنکه به همین قسمی که مسیح به جلال پدر از مردگان برخاست، ما نیز در تازگی حیات رفتار نماییم. زیرا اگر بر مثال موت او متحد گشتیم، هرآینه در قیامت وی نیز چنین خواهیم شد.» رومیان 6: 4-5
آقای کاسپر معتقد است که ما با یک سوال اساسی مواجه هستیم. آیا ما با یک واقعه تاریخی مواجه هستیم یا با یک افسانه که در قالب داستان و حکایت بیان شده است؟ با اینهمه مشکل این نیست که ما رستاخیز را بهعنوان واقعهای حقیقی و خاص و قابل شناسایی را بررسی کنیم بلکه باید درک کنیم که چه تأثیری بر مسیحیان امروز دارد.
مطرح کردن سوالهایی از ایندست ناخودآگاه ما را به سمت بررسی دیدگاههای عصر روشنگری و دنیای مدرن میکشاند. اگر بخواهیم با عینک دنیایمدرن به این واقعه مهم بنگریم قطعا تردیدهایی در اصل این واقعه به وجود میآید. بنابراین به موازات مطرح شدن این پرسشها، تلاش اندیشمندان و الهیدانان هم برای حفظ و زیر سوال نرفتن این آموزه اساسی است که ممکن است بسیاری از آموزههای مهم دیگر را زیر سوال ببرد، افزایش یافته است.
عصر روشنگری و مسئله رستاخیز مسیح
این موضوع که آیا مسیح واقعا از مردگان برخاست مولفه اصلی نقد عصرروشنگری بر مسیحیت است. عصرروشنگری رستاخیز مسیح را به مثابه امری واقع نشده میپندارد.
پافشاری عصر روشنگری بر توانایی بی حد و حصر عقل در قرن 18 منجر به رشد نگرشی شدیدا شکاکانه به موضوع رستاخیز مسیح شد. لسینگ نمونه عالی از این نگرش محسوب میشود. او اذعان میکند که خودش تجربهای دست اول و شخصی از رستاخیز مسیح نداشته است. او میپرسد که در این صورت چرا باید از او خواسته شود به چیزی که ندیده باور داشته باشد؟
از نظر لسینگ، مشکل فاصله زمانی، تردیدهای او را در مورد گزارشهای شاهدان عینی، دو چندان میکند. ایمان ما در نهایت بر مرجعیت و اعتبار دیگران و نه بر مرجعیت تجربه خودمان و تامل عقلانی در باب آن استوار است: «این همان شکاف رعبآور بزرگی است که من نمیتوانم از آن عبور کنم. هرچند اغلب و با جدیت تلاش کردهام که از روی آن جست بزنم. اگر کسی برای عبور از آن بتواند به من کمک کند تمنا میکنم که این کار را انجام دهد. من برای یک لحظه، وقوعِ معجزات، به دست مسیح را انکار نمیکنم. اما از آنجا که حقیقت این معجزات را از طریق معجزاتی در زمان حاضر نمیتوان اثبات کرد، آنها چیزی بیش از گزارش وقوع معجزات نیستند. از آنجا که امروزه هیچ کس از مرد و زن برنمیخیزد چرا باید باور کنیم که چنین چیزی در گذشته اتفاق افتاده است. در عصر جدید نمیتوان مشابهی برای رستاخیز مسیح پیدا کرد. چرا باید به گزارشات عهدجدید اعتماد کرد.
پافشاری عصر روشنگری بر توانایی بی حد و حصر عقل در قرن 18 منجر به رشد نگرشی شدیدا شکاکانه به موضوع رستاخیز مسیح شد. لسینگ نمونه عالی از این نگرش محسوب میشود. او اذعان میکند که خودش تجربهای دست اول و شخصی از رستاخیز مسیح نداشته است. او میپرسد که در این صورت چرا باید از او خواسته شود به چیزی که ندیده باور داشته باشد؟
از نظر لسینگ، مشکل فاصله زمانی، تردیدهای او را در مورد گزارشهای شاهدان عینی، دو چندان میکند. ایمان ما در نهایت بر مرجعیت و اعتبار دیگران و نه بر مرجعیت تجربه خودمان و تامل عقلانی در باب آن استوار است: «این همان شکاف رعبآور بزرگی است که من نمیتوانم از آن عبور کنم. هرچند اغلب و با جدیت تلاش کردهام که از روی آن جست بزنم. اگر کسی برای عبور از آن بتواند به من کمک کند تمنا میکنم که این کار را انجام دهد. من برای یک لحظه، وقوعِ معجزات، به دست مسیح را انکار نمیکنم. اما از آنجا که حقیقت این معجزات را از طریق معجزاتی در زمان حاضر نمیتوان اثبات کرد، آنها چیزی بیش از گزارش وقوع معجزات نیستند. از آنجا که امروزه هیچ کس از مرد و زن برنمیخیزد چرا باید باور کنیم که چنین چیزی در گذشته اتفاق افتاده است. در عصر جدید نمیتوان مشابهی برای رستاخیز مسیح پیدا کرد. چرا باید به گزارشات عهدجدید اعتماد کرد.
دیوید فردریک اشتراوس؛ رستاخیز به مثابه اسطوره
از نگاه او رستاخیز به مسیح برای ایمان مسیحی از اهمیت اساسی برخوردار است: «ریشه ایمان به عیسی، اعتقاد به رستاخیز او بود. گمان بر این بود که کسی که به کام مرگ فرستاده شد، هرچند در زمان حیاتش بسیار بزرگ بود، نمیتواند مسیح باشد. زندگی دوباره و معجزهآمیز او بود که با قطعیت بیشتری مسیح بودن او را به اثبات رساند.»
اشتراوس هدف خود را تبیین « ریشه ایمان به رستاخیز عیسی بدون هیچ واقعیت اعجاز آمیز متناظر با آن» بیان میدارد. او با نادیده گرفتن رستاخیز به عنوان «یک رخداد اعجاز آمیز عینی» ریشه باور به آن را در سطحی کاملا ذهنی بنا می گذارد. اعتقاد به رستاخیز را نباید پاسخی به «نوعی تجدید حیات عینی» دانست بلکه این اعتقاد «درکی درونی در ذهن انسان» است. به عبارت دیگر ایمان به رستاخیز عیسی حاصل «یادآوری شخصیت خود مسیح» به شکلی مبالغهآمیز است.
بنابراین یک عیسای مرده به یک مسیح برخاسته موهوم یا یک مسیح برخاستۀ اسطورهای تبدیل میشود. رستاخیز عیسی بازتابی از وضعیت اجتماعی و دیدگاه فرهنگی نویسندگان انجیل بوده است. اعتقاد به دیدگاه اسطورهای به معنای تردید در صداقت آنان نبود. بلکه تنها بیانگر دیدگاه پیشامدرن دوره نگارش این نوشتهها بود.
از نظر ریماروس، نویسندگان اناجیل روایات خود را در مورد عیسایناصری سهوا یا عمدا تحریف کردند. آنان یا پریشان حال بودند یا دروغگو که دومی محتملتر است. اشتراوس از بیان او فاصله میگیرد و معتقد میشود که زبان اسطوره شیوهای طبیعی برای بیان فرهنگ گروهی بدوی است که هنوز به مرحله مفهومسازی انتزاعی ارتقا نیافتهاند.
اشتراوس هدف خود را تبیین « ریشه ایمان به رستاخیز عیسی بدون هیچ واقعیت اعجاز آمیز متناظر با آن» بیان میدارد. او با نادیده گرفتن رستاخیز به عنوان «یک رخداد اعجاز آمیز عینی» ریشه باور به آن را در سطحی کاملا ذهنی بنا می گذارد. اعتقاد به رستاخیز را نباید پاسخی به «نوعی تجدید حیات عینی» دانست بلکه این اعتقاد «درکی درونی در ذهن انسان» است. به عبارت دیگر ایمان به رستاخیز عیسی حاصل «یادآوری شخصیت خود مسیح» به شکلی مبالغهآمیز است.
بنابراین یک عیسای مرده به یک مسیح برخاسته موهوم یا یک مسیح برخاستۀ اسطورهای تبدیل میشود. رستاخیز عیسی بازتابی از وضعیت اجتماعی و دیدگاه فرهنگی نویسندگان انجیل بوده است. اعتقاد به دیدگاه اسطورهای به معنای تردید در صداقت آنان نبود. بلکه تنها بیانگر دیدگاه پیشامدرن دوره نگارش این نوشتهها بود.
از نظر ریماروس، نویسندگان اناجیل روایات خود را در مورد عیسایناصری سهوا یا عمدا تحریف کردند. آنان یا پریشان حال بودند یا دروغگو که دومی محتملتر است. اشتراوس از بیان او فاصله میگیرد و معتقد میشود که زبان اسطوره شیوهای طبیعی برای بیان فرهنگ گروهی بدوی است که هنوز به مرحله مفهومسازی انتزاعی ارتقا نیافتهاند.
رودلف بولتمان؛ رستاخیز به مثابه رویدادی در تجربه رسولان
بولتمان همچون اشتراوس میپذیرد که باور به معجزات در دوران علومتجربی ناممکن است. اعتقاد به رستاخیز عینی عیسی دیگر ممکن نیست. نمیشود از برق و تجهیزات رادیویی استفاده کنیم و هنگام بیماری دست به دامان اکتشافات پزشکی و بالینی جدید شویم و در همان حال مانند عهدجدید به جهان ارواح و معجزات عهدجدید معتقد باشیم. از نظر بولتمان جهانبینی هرکس وامدار عصری است که در آن زیست میکند و قابل تغییر هم نیست.
رستاخیز را باید «رخداد اسطورهای،ناب و بسیط دانست. رستاخیز نه در عرصه عمومیتاریخ که در تجربه ذهنی رسولان رخ داد. از نگاه بولتمان ایمان به رستاخیز و عروج مسیح چیزی جز زایش ایمان در فرد نیست، بنابراین رستاخیز مسیح یک رویداد تاریخی نیست. تنها چیزی که میتواند شامل واقعهی تاریخی شود، ایمان به قیام مسیح از سوی حواریون نخستین است. پس، ایمان نخستین حواریون به قیام مسیح واقعیتی نیست که ما بر مبنای آن ایمان بیاوریم.
کارل بارت: بارت نسبت به رویکرد بولتمان به رستاخیز مسیح بسیار دلخور بود و آن را فاقد مبنای تاریخی عینی میداند. به همین دلیل تأکید فراوانی بر روایات انجیل درباره قبر خالی دارد. قبر خالی «نشانه حتمیای» است که تمامیبدفهمیهای ممکن را مرتفع میسازد. این نشانه اثبات میکند که رستاخیز مسیح تنها یک حادثه درونی، باطنی و ذهنی نبود، بلکه چیزی بود که بر تاریخ تأثیر نهاد. به نظر بارت رستاخیز مسیح بخشی از شبکه بزرگتری از حوادث و اندیشهها است که از طریق پژوهش تاریخی نمیتوان از آن آگاه شد.رستاخیز عیسی بالاترین حقیقت ایمان مسیحی است. ایمانی که جامعه مسیحی اولیه به عنوان حقیقت اصلی به آن باور داشته و با آن زندگی کرده و این سنت را به عنوان حقیقتی اساسی منقل نموده است.
مطابق آنچه در منابع کتاب مقدسی مسیحیت آمده است، مسیح ذائقه موت را چشید و سپس از میان مردگان برخاست. این مرگ و برخاستن، نقطه آغاز بسیاری از آموزههای مسیحی گردید. چرا که مسیح با برخاستنش نشان داد که او پسر خدا و خود خداست. مسیح با مرگش، انسان را از مرگ رهانید و با رستاخیزش، راهی به حیات تازه برای انسان و نجات او گشود.
به نظر بارت، مهمترین رویدادی که نمایانگر جلال یافتن عیسی مسیح به عنوان پسر انسان است، رویداد رستاخیز و عروج او است. بارت در این بخش به سراغ آموزه فروتنی پسر خدا و جلال یافتن پسر انسان رفته است. در حقیقت اینگونه میتوان اظهار داشت که رستاخیز رویدادی است که به وضوح، تعالی مسیح را به نمایش میگذارد. عیسی مسیح خود را در رستاخیز و عروج خویش منکشف ساخت و این واقعه به معنای اجرای کامل عهد و آشتی خدا با انسان است.
یکی از نکات اساسی این است که رستاخیز اساس و نقطه آغاز هر ادعای مسیح شناسانه است. از طریق رستاخیز نشان داده شد که عیسی، مسیح است و نیز رستاخیز آنچه که قبل از این رویداد در معرض خطر بوده است را تصدیق میکند؛ اینکه عیسی پسر خداست.
بارت درباره رستاخیر این چنین مینویسد:
آنچه در رستاخیز و عروج او آشکار گردید راز سفر اوست. راهی که از بیتلحم آغاز و به جلجتا میرسد. جایی که او به خاطر ما محکوم و البته عادل شمرده شد. جاییکه با زندگی او همه بشریت، داوری شدند و در حیات او بهوسیله فیضالهی عادل شمرده شده، تقدیس شدند و نجات یافتند.
پاننبرگ: بولتمان رستاخیز را حادثهای در چارچوب جهان تجربی رسولان میدانست، اما پاننبرگ اعلام کرد که این حادثه به عالم تاریخ همگانی و عمومی تعلق دارد. رستاخیز از نگاه پاننبرگ، زیربنای سلسلهای از عقاید اساسی مسیحشناسانه، از جمله الوهیت مسیح و تجسد قرار میگیرد. شأن رفیع عیسای ناصری به رستاخیز او پیوند میخورد. واقعه رستاخیز مسیح، امید مسیحی را تثبیت میکند. این مسئله هم پیامدهای نجاتشناختی و هم آخرتشناختی دارد. رستاخیز در سطح نجاتشناختی، امکان تفسیر مرگ مسیح بر روی صلیب، بر اساس پیروزی خدا بر مرگ را فراهم میسازد. در سطح آخرتشناختی هم، مبنا و اساسی برای امید مسیحی به زندگی ابدی به دست میدهد.
بنابراین یکی از مفاهیم کلیدی اندیشههای پاننبرگ، رستاخیز عیسی است که مبنای بسیاری از اندیشههای این متالّه پروتستان میباشد. پاننبرگ به علت نگرش تاریخی خویش، و اینکه معتقد است همهچیز در پایان تاریخ به تکامل میرسد در تلاش است تا تمام مفاهیم مرتبط با عیسیمسیح را در پرتو رویداد رستاخیز تحلیل کند. پاننبرگ معتقد است که رستاخیز مسیح مهر تأیید خدا است بر ظهور و مأموریت عیسی؛ زیرا ازطریق این رویداد، عیسی آنچه که سرنوشت مقدر بشریت است، تجربه کرد.
از نظر پاننبرگ، رستاخیز مسیح را باید در چارچوب جهانبینی مکاشفهای تعبیرکرد. او میگوید رستاخیز عیسی را باید زمینهساز قیامت همه مردگان در آخرالزمان دانست. به این ترتیب رستاخیز مسیح، هم واقعه قیام مردگان را در تاریخ به تصویر میکشد، هم دیگر جنبههای مربوط به انتظار مکاشفهای آخرالزمان، از جمله مکاشفه کامل و نهایی خود خدا را.
از نظر پاننبرگ، رستاخیز و برخاستن عیسی از مرگ، به معنای آغازی بر پایان جهان است. رستاخیز اوست که انتظار و امید عیسی را برای نزدیکی ملکوت خداوند توجیه میکند. رستاخیز او نه تنها آغاز نجات جهان است بلکه شروعی است بر رستاخیز همه انسانها و دست کم آنهایی که در او بودند. در واقع رستاخیز به معنای دگرگونی کامل است؛ تحقق امید و گشودگی آدمی به ماورای جهان یعنی مشارکت در جاودانگی خداوند که عیسی در پیامش آن را خبر داده بود. از نظر پاننبرگ این رستاخیز است که الوهیت عیسی را به نمایش میگذارد. علاوه بر این، رستاخیز نشان دهنده وحدت عیسی با پدر است.
رستاخیز را باید «رخداد اسطورهای،ناب و بسیط دانست. رستاخیز نه در عرصه عمومیتاریخ که در تجربه ذهنی رسولان رخ داد. از نگاه بولتمان ایمان به رستاخیز و عروج مسیح چیزی جز زایش ایمان در فرد نیست، بنابراین رستاخیز مسیح یک رویداد تاریخی نیست. تنها چیزی که میتواند شامل واقعهی تاریخی شود، ایمان به قیام مسیح از سوی حواریون نخستین است. پس، ایمان نخستین حواریون به قیام مسیح واقعیتی نیست که ما بر مبنای آن ایمان بیاوریم.
کارل بارت: بارت نسبت به رویکرد بولتمان به رستاخیز مسیح بسیار دلخور بود و آن را فاقد مبنای تاریخی عینی میداند. به همین دلیل تأکید فراوانی بر روایات انجیل درباره قبر خالی دارد. قبر خالی «نشانه حتمیای» است که تمامیبدفهمیهای ممکن را مرتفع میسازد. این نشانه اثبات میکند که رستاخیز مسیح تنها یک حادثه درونی، باطنی و ذهنی نبود، بلکه چیزی بود که بر تاریخ تأثیر نهاد. به نظر بارت رستاخیز مسیح بخشی از شبکه بزرگتری از حوادث و اندیشهها است که از طریق پژوهش تاریخی نمیتوان از آن آگاه شد.رستاخیز عیسی بالاترین حقیقت ایمان مسیحی است. ایمانی که جامعه مسیحی اولیه به عنوان حقیقت اصلی به آن باور داشته و با آن زندگی کرده و این سنت را به عنوان حقیقتی اساسی منقل نموده است.
مطابق آنچه در منابع کتاب مقدسی مسیحیت آمده است، مسیح ذائقه موت را چشید و سپس از میان مردگان برخاست. این مرگ و برخاستن، نقطه آغاز بسیاری از آموزههای مسیحی گردید. چرا که مسیح با برخاستنش نشان داد که او پسر خدا و خود خداست. مسیح با مرگش، انسان را از مرگ رهانید و با رستاخیزش، راهی به حیات تازه برای انسان و نجات او گشود.
به نظر بارت، مهمترین رویدادی که نمایانگر جلال یافتن عیسی مسیح به عنوان پسر انسان است، رویداد رستاخیز و عروج او است. بارت در این بخش به سراغ آموزه فروتنی پسر خدا و جلال یافتن پسر انسان رفته است. در حقیقت اینگونه میتوان اظهار داشت که رستاخیز رویدادی است که به وضوح، تعالی مسیح را به نمایش میگذارد. عیسی مسیح خود را در رستاخیز و عروج خویش منکشف ساخت و این واقعه به معنای اجرای کامل عهد و آشتی خدا با انسان است.
یکی از نکات اساسی این است که رستاخیز اساس و نقطه آغاز هر ادعای مسیح شناسانه است. از طریق رستاخیز نشان داده شد که عیسی، مسیح است و نیز رستاخیز آنچه که قبل از این رویداد در معرض خطر بوده است را تصدیق میکند؛ اینکه عیسی پسر خداست.
بارت درباره رستاخیر این چنین مینویسد:
آنچه در رستاخیز و عروج او آشکار گردید راز سفر اوست. راهی که از بیتلحم آغاز و به جلجتا میرسد. جایی که او به خاطر ما محکوم و البته عادل شمرده شد. جاییکه با زندگی او همه بشریت، داوری شدند و در حیات او بهوسیله فیضالهی عادل شمرده شده، تقدیس شدند و نجات یافتند.
پاننبرگ: بولتمان رستاخیز را حادثهای در چارچوب جهان تجربی رسولان میدانست، اما پاننبرگ اعلام کرد که این حادثه به عالم تاریخ همگانی و عمومی تعلق دارد. رستاخیز از نگاه پاننبرگ، زیربنای سلسلهای از عقاید اساسی مسیحشناسانه، از جمله الوهیت مسیح و تجسد قرار میگیرد. شأن رفیع عیسای ناصری به رستاخیز او پیوند میخورد. واقعه رستاخیز مسیح، امید مسیحی را تثبیت میکند. این مسئله هم پیامدهای نجاتشناختی و هم آخرتشناختی دارد. رستاخیز در سطح نجاتشناختی، امکان تفسیر مرگ مسیح بر روی صلیب، بر اساس پیروزی خدا بر مرگ را فراهم میسازد. در سطح آخرتشناختی هم، مبنا و اساسی برای امید مسیحی به زندگی ابدی به دست میدهد.
بنابراین یکی از مفاهیم کلیدی اندیشههای پاننبرگ، رستاخیز عیسی است که مبنای بسیاری از اندیشههای این متالّه پروتستان میباشد. پاننبرگ به علت نگرش تاریخی خویش، و اینکه معتقد است همهچیز در پایان تاریخ به تکامل میرسد در تلاش است تا تمام مفاهیم مرتبط با عیسیمسیح را در پرتو رویداد رستاخیز تحلیل کند. پاننبرگ معتقد است که رستاخیز مسیح مهر تأیید خدا است بر ظهور و مأموریت عیسی؛ زیرا ازطریق این رویداد، عیسی آنچه که سرنوشت مقدر بشریت است، تجربه کرد.
از نظر پاننبرگ، رستاخیز مسیح را باید در چارچوب جهانبینی مکاشفهای تعبیرکرد. او میگوید رستاخیز عیسی را باید زمینهساز قیامت همه مردگان در آخرالزمان دانست. به این ترتیب رستاخیز مسیح، هم واقعه قیام مردگان را در تاریخ به تصویر میکشد، هم دیگر جنبههای مربوط به انتظار مکاشفهای آخرالزمان، از جمله مکاشفه کامل و نهایی خود خدا را.
از نظر پاننبرگ، رستاخیز و برخاستن عیسی از مرگ، به معنای آغازی بر پایان جهان است. رستاخیز اوست که انتظار و امید عیسی را برای نزدیکی ملکوت خداوند توجیه میکند. رستاخیز او نه تنها آغاز نجات جهان است بلکه شروعی است بر رستاخیز همه انسانها و دست کم آنهایی که در او بودند. در واقع رستاخیز به معنای دگرگونی کامل است؛ تحقق امید و گشودگی آدمی به ماورای جهان یعنی مشارکت در جاودانگی خداوند که عیسی در پیامش آن را خبر داده بود. از نظر پاننبرگ این رستاخیز است که الوهیت عیسی را به نمایش میگذارد. علاوه بر این، رستاخیز نشان دهنده وحدت عیسی با پدر است.
نتیجه گیری
رستاخیز عیسی بالاترین حقیقت ایمان مسیحی است. ایمانی که جامعه مسیحی اولیه به عنوان حقیقت اصلی به آن باور داشته و با آن زندگی کرده و این سنت را به عنوان حقیقتی اساسی منقل نموده است.
مطابق آنچه در منابع کتاب مقدسی مسیحیت آمده است، مسیح ذائقه موت را چشید و سپس از میان مردگان برخاست. این مرگ و برخاستن، نقطه آغاز بسیاری از آموزههای مسیحی گردید. چرا که مسیح با برخاستنش نشان داد که او پسر خدا و خود خداست. مسیح با مرگش، انسان را از مرگ رهانید و با رستاخیزش، راهی به حیات تازه برای انسان و نجات او گشود.
منبع: Kasper Walter , Jesus The Christ, Great Britain, England, 1976.
سایر منابع جهت مطالعه بیشتر:
• الاهیات مسیحی، هنری تیسن.
• درسنامه الاهیات مسیحی، آلیستر مک گراث، ج 2.
• تعالیم کلیسای کاتولیک، بخش دوم گفتار پنجم.
مطابق آنچه در منابع کتاب مقدسی مسیحیت آمده است، مسیح ذائقه موت را چشید و سپس از میان مردگان برخاست. این مرگ و برخاستن، نقطه آغاز بسیاری از آموزههای مسیحی گردید. چرا که مسیح با برخاستنش نشان داد که او پسر خدا و خود خداست. مسیح با مرگش، انسان را از مرگ رهانید و با رستاخیزش، راهی به حیات تازه برای انسان و نجات او گشود.
منبع: Kasper Walter , Jesus The Christ, Great Britain, England, 1976.
سایر منابع جهت مطالعه بیشتر:
• الاهیات مسیحی، هنری تیسن.
• درسنامه الاهیات مسیحی، آلیستر مک گراث، ج 2.
• تعالیم کلیسای کاتولیک، بخش دوم گفتار پنجم.