دانش هماهنگ با جهانبینی
چکیده
مسیحیت مرتجع، نتوانست پیشرفت سریع اسلام را ببیند؛ لذا شرقشناسان از ابتدا غرض اصلی خود را ضربهزدن و توهین به اسلام قرار دادند و اکنون در دوران معاصر نیز همین مسیر طی میشود. شعار آغازین شرقشناسان این بود که قرآن برگرفته و نقل قولهایی از کتاب مقدس است؛ آنهم از کتاب مقدسی که در زمان رسولالله به عربی ترجمه نشده بود. اینها به بهانه اصلاح، در صدد نابود کردن سنت اسلامی برآمدند و از روشنفکران بیدرد حمایت کردند و مصلحان واقعی را مرتجع خواندند. شرقشناسان به این مقدار هم بسنده نکردند و به تفسیر و تحلیل متفکران اسلامی برآمدند و اصطلاحاتی همچون وطنپرستی و ملت عرب که هیچجایی در نزد ابنخلدون نداشت، به وی نسبت داده شد تا توجیهگر حقارت ادعای اعراب شوند. ماموران بریتانیایی و غربی، شرقشناسان و اسلامشناسان معرفی شدند تا تصویر نادرستی از مسلمانان ارائه کنند.
تعداد کلمات 1144/ تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
مسیحیت مرتجع، نتوانست پیشرفت سریع اسلام را ببیند؛ لذا شرقشناسان از ابتدا غرض اصلی خود را ضربهزدن و توهین به اسلام قرار دادند و اکنون در دوران معاصر نیز همین مسیر طی میشود. شعار آغازین شرقشناسان این بود که قرآن برگرفته و نقل قولهایی از کتاب مقدس است؛ آنهم از کتاب مقدسی که در زمان رسولالله به عربی ترجمه نشده بود. اینها به بهانه اصلاح، در صدد نابود کردن سنت اسلامی برآمدند و از روشنفکران بیدرد حمایت کردند و مصلحان واقعی را مرتجع خواندند. شرقشناسان به این مقدار هم بسنده نکردند و به تفسیر و تحلیل متفکران اسلامی برآمدند و اصطلاحاتی همچون وطنپرستی و ملت عرب که هیچجایی در نزد ابنخلدون نداشت، به وی نسبت داده شد تا توجیهگر حقارت ادعای اعراب شوند. ماموران بریتانیایی و غربی، شرقشناسان و اسلامشناسان معرفی شدند تا تصویر نادرستی از مسلمانان ارائه کنند.
تعداد کلمات 1144/ تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
هستی شناسی
ضیاء الدین سردار[1]، روزنامهنگار پاکستانی و مقیم انگلستان و متولد ۱۹۵۱ میلادی با جمعی از همفکرانش در گروه فکری «اجمالیون» همچون منور احمد انیس، مریل وین دیویس، پرویز منظور و ابراهیم سلیمان، توانست با تأثیرپذیری از جریانهای اسلامی، مثل اخوانالمسلمین مصر و جماعت اسلامی پاکستان و تحصیل در انگلستان و دانشگاه عبدالعزیز در جده، به نقد غرب و مدرنیته و راهکارهای علم دینی دست یابد و کتابهای مهمی در این زمینه منتشر سازد. برخی از آثار وی عبارتاند از: توماس کوهن و جنگهای علم، علم، تکنولوژی و پیشرفت در جهان اسلامی، آینده تمدن اسلامی، ساختار نظامهای معرفت در جهان اسلام، جستجوهایی در علم اسلامی.
سردار در کتاب توماس کوهن و جنگهای علم، از سرنوشت علم، طی جنگ جهانی اول و دوم و پس از آن سخن میگوید. وی بر این باور است که در این دوره، ضربهای اساسی بر علم وارد شده، علم به میدان جنگ کشیده شده، به درون حکومت نفوذ کرده است. دانشمندان به تولید اشکال جدید سلاحهای مرگبار شیمیایی و میکروبی پرداختند. کوهن در کتاب ساختار انقلابهای علمینشان داد فرضیهها و نظریههای علمی در چارچوب الگوهای تثبیت شدهای به نام پارادایم در فرهنگهای گوناگون عرضه شدهاند.[2]
گرچه سردار نتوانست مدلی برای تحول علم و تولید علم اسلامیکند، اما بر چند اصل مهم برای رسیدن به این غایت ارزشمند به شرح ذیل تأکید داشت:
سردار در کتاب توماس کوهن و جنگهای علم، از سرنوشت علم، طی جنگ جهانی اول و دوم و پس از آن سخن میگوید. وی بر این باور است که در این دوره، ضربهای اساسی بر علم وارد شده، علم به میدان جنگ کشیده شده، به درون حکومت نفوذ کرده است. دانشمندان به تولید اشکال جدید سلاحهای مرگبار شیمیایی و میکروبی پرداختند. کوهن در کتاب ساختار انقلابهای علمینشان داد فرضیهها و نظریههای علمی در چارچوب الگوهای تثبیت شدهای به نام پارادایم در فرهنگهای گوناگون عرضه شدهاند.[2]
گرچه سردار نتوانست مدلی برای تحول علم و تولید علم اسلامیکند، اما بر چند اصل مهم برای رسیدن به این غایت ارزشمند به شرح ذیل تأکید داشت:
آگاهی و آگاه سازی از دشمنی دیرینه غرب با اسلام
سردار در کتاب شرق شناسی و اورینتالیسم[3] به تبیین حقیقت شرق شناسی غربیان میپردازد و مینویسد:
شرقشناسی به مثابه سنتی علمی به مطالعه تمدنهای آسیایی، شناسایی، ویرایش و نشر و تفسیر متون بنیادین این تمدنها و انتقال این سنت علمی با سلسلهای از اساتید و دانشجویان از نسلی به نسل دیگر میباشد. کانون توجه این سنت عمدتا اسلام بود و مطالعات اسلامی یکی از شاخههای اصلی شرقشناسی شد؛ لذا شرقشناسی، اسلام و دیگر تمدنها را با آرای اروپاییها در باب خداوند، بشر، طبیعت، جامعه، علم و تاریخ بررسی کرده و همواره فرهنگها و تمدنهای غیرغربی را پست و عقب مانده اعلام کرده است.[4]
شرقشناسی غربیان نزد سردار، خنثی یا بیطرف نیست؛ بلکه موضوعی مغرضانه و جانبدارانه و سرشار از پیشداوریهاست و همین شرقشناسی مانع تفاهم شرق و غرب شده است.[5]
پایهگذار شرقشناسی نزد سردار، یوحنای دمشقی دانشمند مسیحی و همیار یزیدبن معاویه، خلیفه اموی و متوفای ۷۴۸ میلادی بوده است که اسلام را دینی کفرآمیز و کعبه را خانه بت و حضرت پیامبر اکرم(ص) را شخص بی دین معرفی میکرد. صلیبیون نیز همین تفکر را دنبال و ترویج کردند و پیامبر اسلام را- معاذالله - به مثابه دجال و شیطان به تصویر کشیدند. البته غفلت و خطاکاری مسلمانان بهویژه حاکمان مسلمان و امپراتوری عثمانی تأثیر فزایندهای در شرقشناسی غربیان داشته است.[6]
آثار مارکوپولو و ویتفوگل[7] نشان داد شرقشناسی یک مجموعه معارفی است و همه حوزههای موضوعی را شامل میشود و از سیاست و قواعد ادبی متأثر میشود.[8] اثر شرقشناسی سرجان، تأثیر فراوانی بر کریستف کلمب گذاشت.[9]
هنرمندان و نقاشان و رماننویسان اورینتالیست نیز وارد میدان شدند و اعراب را نژادی مجزا نشان دادند. مرد مسلمان را خشن و وحشی و زن مسلمان را شهوانی و فرمانبردار دانستند تا به صورت سمبلیک، شرقیان را در ادراک غربیان، افرادی بی هویت معرفی کنند. هربرت اسپنسر و اوگوست کنت به شکلی علمی این برداشت نژادی را به دست دادند و سپس آرای آنها وارد زیستشناسی شد تا داروینیسم اجتماعی پیریزی شود. هگل این تفکر را به صورت فلسفی در آورد. تاریخ در دستگاه فلسفی هگل از طریق چهار مرحله جهان شرقی، جهان یونانی، جهان رومی و در هدف حرکت تکامل، جشان آلمانی توسعه مییابد.[10] این اندیشههای سمبلیک و به ظاهر علمی، در راستای منفی جلوهدادن شرق و اسلام و نشان دادن بالندگی غرب بوده است.سردار در کتاب توماس کوهن و جنگهای علم، از سرنوشت علم، طی جنگ جهانی اول و دوم و پس از آن سخن میگوید. وی بر این باور است که در این دوره، ضربهای اساسی بر علم وارد شده، علم به میدان جنگ کشیده شده، به درون حکومت نفوذ کرده است. دانشمندان به تولید اشکال جدید سلاحهای مرگبار شیمیایی و میکروبی پرداختند. کوهن در کتاب ساختار انقلابهای علمینشان داد فرضیهها و نظریههای علمی در چارچوب الگوهای تثبیت شدهای به نام پارادایم در فرهنگهای گوناگون عرضه شدهاند.
مسیحیت مرتجع، نتوانست پیشرفت سریع اسلام را ببیند؛ لذا شرقشناسان از ابتدا غرض اصلی خود را ضربه زدن و توهین به اسلام قرار دادند و اکنون در دوران معاصر نیز همین مسیر طی میشود. شعار آغازین شرقشناسان این بود که قرآن برگرفته و نقل قولهایی از کتاب مقدس است؛ آنهم از کتاب مقدسی که در زمان رسول الله به عربی ترجمه نشده بود. اینها به بهانه اصلاح، در صدد نابود کردن سنت اسلامیبرآمدند و از روشنفکران بی درد حمایت کردند و مصلحان واقعی را مرتجع خواندند. شرقشناسان به این مقدار هم بسنده نکردند و به تفسیر و تحلیل متفکران اسلامی بر آمدند و اصطلاحاتی همچون وطن پرستی و ملت عرب که هیچ جایی در نزد ابنخلدون نداشت، به وی نسبت داده شد تا توجیهگر حقارت ادعای اعراب شوند.[11] ماموران بریتانیایی و غربی، شرقشناسان و اسلامشناسان معرفی شدند تا تصویر نادرستی از مسلمانان ارائه کنند. سوتنهم[12]، مأمور بریتانیایی مقیم مالایا، مالاییهای مسلمان را معتقد به قضا و قدر و خرافاتی و متعلمان تقلیدی و بومیان تنبل و مخالف کار مداوم میپنداشت که هیچگاه نمیاندیشند. اسطوره بومی تنبل، اثری دورانساز بود که تأثیری عمیق بر جامعه شرقشناسی گذاشت.[13]
ادوارد سعید، محقق و روشنفکر و شرقشناس و فعال سیاسی فلسطینی- آمریکایی با اینکه معتقد بود «متون شرقشناسان نه تنها میتواند معرفت ایجاد کند، بلکه واقعیتی را که ظاهرا توصیف میکند هم میتوانند خلق کنند»، گرفتار شرقشناسان شد و توصیف خوشبینانهای از آنها ارائه کرد.[14]
بی تردید دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، غنیترین دهها از نظر تاریخ متأخر متون شرقشناسی به حساب میآیند؛ در هیچ دورهای به اندازه این قرن، حملات گسترده و علمی و عامیانه بر ضد اسلام و جهان اسلام صورت نگرفته است. این حملات به صورت پژوهشهای علمی، رمان، فیلم سازی و مانند آنها انجام پذیرفته است.[15]
شرقشناسی به مثابه سنتی علمی به مطالعه تمدنهای آسیایی، شناسایی، ویرایش و نشر و تفسیر متون بنیادین این تمدنها و انتقال این سنت علمی با سلسلهای از اساتید و دانشجویان از نسلی به نسل دیگر میباشد. کانون توجه این سنت عمدتا اسلام بود و مطالعات اسلامی یکی از شاخههای اصلی شرقشناسی شد؛ لذا شرقشناسی، اسلام و دیگر تمدنها را با آرای اروپاییها در باب خداوند، بشر، طبیعت، جامعه، علم و تاریخ بررسی کرده و همواره فرهنگها و تمدنهای غیرغربی را پست و عقب مانده اعلام کرده است.[4]
بیشتر بخوانید: مبانی فکری دشمنی غرب با دین اسلام
شرقشناسی غربیان نزد سردار، خنثی یا بیطرف نیست؛ بلکه موضوعی مغرضانه و جانبدارانه و سرشار از پیشداوریهاست و همین شرقشناسی مانع تفاهم شرق و غرب شده است.[5]
پایهگذار شرقشناسی نزد سردار، یوحنای دمشقی دانشمند مسیحی و همیار یزیدبن معاویه، خلیفه اموی و متوفای ۷۴۸ میلادی بوده است که اسلام را دینی کفرآمیز و کعبه را خانه بت و حضرت پیامبر اکرم(ص) را شخص بی دین معرفی میکرد. صلیبیون نیز همین تفکر را دنبال و ترویج کردند و پیامبر اسلام را- معاذالله - به مثابه دجال و شیطان به تصویر کشیدند. البته غفلت و خطاکاری مسلمانان بهویژه حاکمان مسلمان و امپراتوری عثمانی تأثیر فزایندهای در شرقشناسی غربیان داشته است.[6]
آثار مارکوپولو و ویتفوگل[7] نشان داد شرقشناسی یک مجموعه معارفی است و همه حوزههای موضوعی را شامل میشود و از سیاست و قواعد ادبی متأثر میشود.[8] اثر شرقشناسی سرجان، تأثیر فراوانی بر کریستف کلمب گذاشت.[9]
هنرمندان و نقاشان و رماننویسان اورینتالیست نیز وارد میدان شدند و اعراب را نژادی مجزا نشان دادند. مرد مسلمان را خشن و وحشی و زن مسلمان را شهوانی و فرمانبردار دانستند تا به صورت سمبلیک، شرقیان را در ادراک غربیان، افرادی بی هویت معرفی کنند. هربرت اسپنسر و اوگوست کنت به شکلی علمی این برداشت نژادی را به دست دادند و سپس آرای آنها وارد زیستشناسی شد تا داروینیسم اجتماعی پیریزی شود. هگل این تفکر را به صورت فلسفی در آورد. تاریخ در دستگاه فلسفی هگل از طریق چهار مرحله جهان شرقی، جهان یونانی، جهان رومی و در هدف حرکت تکامل، جشان آلمانی توسعه مییابد.[10] این اندیشههای سمبلیک و به ظاهر علمی، در راستای منفی جلوهدادن شرق و اسلام و نشان دادن بالندگی غرب بوده است.سردار در کتاب توماس کوهن و جنگهای علم، از سرنوشت علم، طی جنگ جهانی اول و دوم و پس از آن سخن میگوید. وی بر این باور است که در این دوره، ضربهای اساسی بر علم وارد شده، علم به میدان جنگ کشیده شده، به درون حکومت نفوذ کرده است. دانشمندان به تولید اشکال جدید سلاحهای مرگبار شیمیایی و میکروبی پرداختند. کوهن در کتاب ساختار انقلابهای علمینشان داد فرضیهها و نظریههای علمی در چارچوب الگوهای تثبیت شدهای به نام پارادایم در فرهنگهای گوناگون عرضه شدهاند.
مسیحیت مرتجع، نتوانست پیشرفت سریع اسلام را ببیند؛ لذا شرقشناسان از ابتدا غرض اصلی خود را ضربه زدن و توهین به اسلام قرار دادند و اکنون در دوران معاصر نیز همین مسیر طی میشود. شعار آغازین شرقشناسان این بود که قرآن برگرفته و نقل قولهایی از کتاب مقدس است؛ آنهم از کتاب مقدسی که در زمان رسول الله به عربی ترجمه نشده بود. اینها به بهانه اصلاح، در صدد نابود کردن سنت اسلامیبرآمدند و از روشنفکران بی درد حمایت کردند و مصلحان واقعی را مرتجع خواندند. شرقشناسان به این مقدار هم بسنده نکردند و به تفسیر و تحلیل متفکران اسلامی بر آمدند و اصطلاحاتی همچون وطن پرستی و ملت عرب که هیچ جایی در نزد ابنخلدون نداشت، به وی نسبت داده شد تا توجیهگر حقارت ادعای اعراب شوند.[11] ماموران بریتانیایی و غربی، شرقشناسان و اسلامشناسان معرفی شدند تا تصویر نادرستی از مسلمانان ارائه کنند. سوتنهم[12]، مأمور بریتانیایی مقیم مالایا، مالاییهای مسلمان را معتقد به قضا و قدر و خرافاتی و متعلمان تقلیدی و بومیان تنبل و مخالف کار مداوم میپنداشت که هیچگاه نمیاندیشند. اسطوره بومی تنبل، اثری دورانساز بود که تأثیری عمیق بر جامعه شرقشناسی گذاشت.[13]
ادوارد سعید، محقق و روشنفکر و شرقشناس و فعال سیاسی فلسطینی- آمریکایی با اینکه معتقد بود «متون شرقشناسان نه تنها میتواند معرفت ایجاد کند، بلکه واقعیتی را که ظاهرا توصیف میکند هم میتوانند خلق کنند»، گرفتار شرقشناسان شد و توصیف خوشبینانهای از آنها ارائه کرد.[14]
بی تردید دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، غنیترین دهها از نظر تاریخ متأخر متون شرقشناسی به حساب میآیند؛ در هیچ دورهای به اندازه این قرن، حملات گسترده و علمی و عامیانه بر ضد اسلام و جهان اسلام صورت نگرفته است. این حملات به صورت پژوهشهای علمی، رمان، فیلم سازی و مانند آنها انجام پذیرفته است.[15]
نمایش پی نوشت ها:
[1] Ziauddin Sardar
[2] ضیاء الدین سردار؛ توماس کوهن و جنگهای علم: ترجمه جمال آل احمد؛ تهران: نشر چشمه: ۱۳۸۵
[3] Orientalism
[4] ضیاء الدین سردار؛ شرق شناسی؛ ترجمه محمدعلی قاسمی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1386.
[5] همان، مقدمه
[6] همان، ص 53-30.
[7] Wittfogel
[8] همان، ص 28.
[9] همان، ص 44.
[10] همان، ص 77-75.
[11] همان، ص 89-85.
[12] Swettenham
[13] همان، ص 95-93.
[14] همان، 116-99.
[15] همان، 162-124.