تعریفی که شهید صدر از علم ارائه میکند، بیانگر آن است که در نظر وی، علم، مجموعهای از گزارههاست که حکایت از واقعیتها و رخدادهای خارجی دارد. علم، عینیتهایخارجی را توصیف و ارتباط بینآنها را آشکار میکند تا بتواند آنها را تبیین کند. شهید صدر، دین را مجموعهای از عقاید مربوط به وجود و احدیت خالق (مرسل)، عقیده به رسالت پیامبر (رسول) و نیز عقیده و عمل به آنچه پیامبر اسلام (رسالت) آورده است، میداند، که شامل عقاید و باورها، احکام و اخلاق است.
تعداد کلمات 2238/ تخمین زمان مطالعه 11 دقیقه
علم در نگاه شهید صدر
شهید صدر درباره علم دقتهای قابل توجهی دارد که در زمان خودش منحصر به فرد بوده است. تعریفی که وی از علم ارائه میکند، بیانگر آن است که در نظر وی، علم، مجموعهای از گزارههاست که حکایت از واقعیتها و رخدادهای خارجی دارد. علم، عینیتهایخارجی را توصیف و ارتباط بینآنها را آشکار میکند تا بتواند آنها را تبیین کند. او علم را حاصل تلاشهای انسان برای پاسخ به سؤالاتی میداند که انسان درباره پدیدههای عینی و خارجی درشرایط فعلی و حال دارد تا بتواند آنها را توصیف و تحلیل کند. شهید صدر به خوبی با تکیه بر دستگاه معرفت منطقی، به روش تجربی محض انتقاد میکند و معتقد است: اگر علم صرفا در روش تجربی محصور شود، قدرت و توانایی مورد انتظار را از دست میدهد؛ زیرا تجربه صرف قادر نیست بین پدیدهها رابطه برقرار کند. مشاهدات تجربی محض همانند قطعات مجزای واقعیتهای عینی و محسوس است که همزمان باهم و یا پشت سر هم اتفاق میافتد؛ بنابراین به کمک مشاهده مستقیم آن روابط مشابه و تکراری، نمیتوان به تعمیم دست یافت و از دل یافتههای تجربی به قانون رسید. پس علم و مشاهدهگر تجربی، چارهای جز آن ندارد که تسلیم گزارهها و قواعد منطقی و فلسفی شود؛ قواعدی که غیرتجربیاند؛ یعنی همان کاری که ماتریالیستهای دیالکتیک کردند. آنها از تجربه و مشاهده مستقیم عبور کردند و از گزارههای فلسفی و منطقی بهره بردند تا بتوانند دیدگاهها و نظریات خود را درباره جهان هستی نشان دهند. بنابراین در نظریههای ماتریالیستهای دیالکتیک، بعد تفسیری و تبیینی علم قلمرو وسیعتری به خود میگیرد. تمدن غرب نیز حاصل مشاهدات تجربی محض نیست، بلکه سهم مباحث نظری و فلسفی در دستاوردهای علمیغرب بیش از یافتههای تجربی است.بنابراین،میتوان چنین نتیجه گرفت که شهید صدر معتقد است دستاوردهای علوم تجربی اعم از علوم طبیعی و علوم انسانی، حاصل تلاقی و همکاری مشاهدات خارجی دانشمندان و مبانی فلسفی و منطقی آنان بوده است. در غیر این صورت، تجربه و مشاهده محض دستاورد علمیبرای دانشمندان نداشته و در آینده نیز نخواهد داشت.
دین در نگاه شهید صدر
مواضع متفکران درباره دین و تعریف آن متفاوت است. برخی با صراحت تمام، دین را تعریف کرده، ابعاد آن را توضیح دادهاند. از میان تعاریف متعددی که ارائه شده است، میتوانمحورهای اساسی و مشترک همه آنها را استخراج نمود تا زمینهیک تعریف واحد و جامع فراد شود. شهید صدر از جمله متفکرانی است که در هیچیک از آثار خود به تعریف مبسوط از دین نمیپردازد. او به بیانی مختصر از دین بسنده میکند و از تکرار همان تعریف مختصر در آثار متعدد خود نیز پرهیزمیکند. شهید صدر، دین را مجموعهای از عقاید مربوط به وجود و احدیت خالق (مرسل)، عقیده به رسالت پیامبر (رسول) و نیز عقیده و عمل به آنچه پیامبر اسلام (رسالت) آورده است، میداند،که شامل عقاید و باورها، احکام و اخلاق است. گویا در نظر او مفهوم دین کاملا روشن بوده، با توجه به تعاریفی که از دین شده است، خود را بی نیاز از تعریف مجدد آن میداند. لذا در یک جمله کوتاه، دین را «ایمان به خدا، پیامبرش و آنچه به وسیله او فرستاده و تسلیم در برابر این اصول» میداند. بنابراین شهید صدر، دین را مجموعهای از عقاید مربوط به وجود و احدیت خالق (مرسل)، عقیده به رسالت پیامبر (رسول) و نیز عقیده و عمل به آنچه پیامبر اسلام (رسالت) آورده است، میداند،که شامل عقاید و باورها، احکام و اخلاق است. احکام که برای تنظیم حیات انسانی و هدایت اوست، تشریع الهی است. این احکام دو نوع است: احکام تکلیفی و احکام وضعی. احکام تکلیفی مستقیم و بدون واسطه، متعلق بایدها و نبایدها و یا امر و نهیها واقع میشوند؛ اما احکام وضعی چنین نیستند و چون موضوع و یا مقدمات سایر احکام تکلیفیاند و یا از لوازم آنها به شمار میآیند، متعلق بایدها و نبایدهای الزامیو یا اخلاقی میشوند. به احکام الهی اعم از الزامیو یا اخلاقی که تابع مصلحتها و ضررهای واقعی و حقیقی است، همه عرصههای حیات را شامل میشود و هیچ نقطهای از زندگی انسانی نیست که مستقیم و یا غیرمستقیم متعلق آنها نباشد. بنابراین در اندیشه شهید صدر، دین اسلام قلمرو وسیعی را در برمیگیرد و نمیتوان آن را به قلمروهای خاصی تقلیل داد؛ بلکه به دلیل آنکه آدمیدائما در حال انجام اعمال و رفتارهای ذهنی و عینی در عرصههای فردی و اجتماعیاست، همه سلوک آدمیبه نوعی با دین مرتبط میشود. نکته مهمیکه در افکار و آرای ایشان وجود دارد، بررسی تغییر پیامبران الهی است. وی تغییر پیامبران را معلول چند دلیل میداند که هریک به سهم خود از اهمیت ویژهای برخوردارند. یکی از این دلایل، آن است که اهداف از پیش تعیین شده برای آن دین و آن پیامبر به پایان رسیده باشد و چشمانداز دیگری برایش وجود نداشته باشد و درنتیجه دست به حوادث پیشرو، موضع معین و مشخصی نداشته باشد. در چنین شرایطی عمر آن دین پایانمییابد. عامل دیگر آن است که پس از فوت آن پیامبر، میراث دینیاش تحریف شده، به انحراف کشیده شود؛ پس دیگر آن دین باقی نمیماند و به انتها میرسد. عامل سوم به ویژگیهای شخصی و شخصیتی آن پیامبر مربوط میشود که به چه میزان توان دریافت معارف الهی را داشته باشد که متناسب با آن توانمندیها، قلمرو مخاطبان آن تعیین گردد. چه بسا ممکن است پیامبری با توجه به شرایطش برای زمان و یا مکان معینی مأموریت داشته باشد؛ بنابراین از همان ابتدا، پایان پیامبرییک پیامبر مشخص شده است و آن دین اقتضای دوام ندارد. عامل چهارم نیز دگرگونی در انسانهایی است که مخاطب پیامبر هستند؛ یعنی انسانها تدریجا به مرحلهای از رشد و کمال رسیده باشند که آیین و شریعت موجود توانایی اقناع آنها را نداشته باشد و نتواند نیازهای ضروری آنان را مرتفع سازد. در اینصورت نیز دین تاب مقاومت خود را از دست میدهد و عمرش به پایانمیرسد. پس از آنکه اصل تغییر در پیامبران و آمدن دین دیگر با پیامبری جدید به اجمال توضیح داده شد و مورد پذیرش قرار گرفت، باید معلوم گردد کدام بخش و یا بخشهای دین، تغییرپذیر است. او برای همه ادیان سه محور اساسی معینمیکند: محور اول توحید است که مشترک بین همه ادیان آسمانی و بیان رابطه انسان با خدای واحد است. محور دوم پیامبری و قابلیت پیامبر برای پذیرش و حمل آن دین و به وجودآمدن آمادگیهای لازم در پیامبر آن دین است. محور سوم روابط انسانها با هم و قواعد بهرهکشی انسان از طبیعت است.بیشتر بخوانید: علم دینی در نگاه شهید صدر
باتوجه به آنکه انسان شناسی شهید صدر بر این اصل استوار است که درون انسانها دو نوع انگیزه و کشش وجود دارد، یکی حب و کشش الهی و دیگری کشش دنیوی، در مقایسه این دوکشش، وی معتقد است: انسان مسلمان در هر مرتبه و جایگاه و در هر عملی باید متوجه مبدل اصلی و خالق یکتا باشد و اعمالش را هرچه هست، به سوی او جهتگیری نماید. در دریا شهید صدر نمیتوان حب دنیا و حب خدا را هم طراز هم قرار داد؛ زیرا متضاد هم میشوند و دیگر نمیتوان آنها را با هم جمع نمود. طبعا در این جهتگیریها عالم و غیرعالم برابرند.
مراقبت بر جهتگیریها نیز دوام میخواهد و اینگونه نیست که وقتی فردی در مدیر خدایی قرار گرفت، همواره در همان مسیر بماند. چهبسا در یک لحظه غفلتی عارض شود و فرد عالمیدر حال توضیحیک موضوع و یا خلق یک امر نو و بدیع به بیراهه بیفتد و حب دنیا به جای حبالله بنشیند و عالم آگاه را به گمراهی بکشاند. حب خدا و حب دنیا هم مراتب و درجاتی دارد که متناسب با جایگاه افراد و میزان وابستگیها متفاوت میشود. هرچه جایگاه افراد رفیعتر باشد، نزدیکی و دوریآنها شدیدتر، عمیقتر، ملموستر و مؤثرتر میشود.
این تحلیل شهید صدر در راستای همان نگاه ایشان است که علم را وسیلهمیداند و نه هدف و غایت. او برای هیچیک از علوم بشری اصالت قائل نبود و به همه آنها نگاه ابزاری داشت. وی با وجود آنکه خود یک نظریهپرداز در حوزه اصول فقه است، تأکیدمیکند مباحث این علم همانند سایر علوم به خودیخود اصالت ندارد؛ چنانکه مباحث و موضوعات فقهی نیز اصالت ندارد. در نظر ایشان همه علوم اعم از معارف اسلامیو یا علوم بشری، آنگاه مفیدخواهند بود که در مسیر شناخت اسلام، خدمت به اسلام و مسلمین باشند؛ همانگونه که ائمه معصومین(ع) ما بهعنوان الگوهای ما عمل نمودهاند و خود را وقف معرفی و دفاع همه جانبه از اسلام کردند.
وی معتقد است جدایی انسان از منبع وحی و نتایج زیانبارش، پدیدهای است که قبلا برای بشریت اتفاق افتاده و منشأ اختلاف و شکافهای عمیق اجتماعی بوده است؛ زیرا انسانها در ابتدا امت واحده بودهاند. وحدت آنها نیز بر پایه فطرت و خوی انسانیشان بود؛ اما وحدت آنهادر فرآیند رشد و تکامل جامعه بشری تبدیل به اختلاف و شکاف شد و این اختلاف آنقدر عمق پیدا کرد که خدای تعالی به انبیا مأموریت داد تا با کتابهای آسمانی که حاوی اصول و شریعتهایی هستند، به سوی انسانها بروند و آنها را هدایت کنند تا بر اساس آن اصول و شریعتها، نیازهای اساسی خود را در طول تاریخ تأمین کنند و انبیای الهی میانآنها داوری کنند و مراقب باشند گمراه نشوند و به بیراهه نروند.
انسان در ابتدای تاریخ حیات اجتماعی خود که بر اساس فطرت میزیست، بنابر اصل «حب ذات» از همه مظاهر خلقت اعم از طبیعت و سایر انسانها، برای تأمین نیازهای خود و انتفاع از آنها بهره میبرد. طبعا با توجه به دانشی که انسان آن موقع داشت، به اندازه انتظارش میتوانست بر اساس فطرت در کنار سایر انسانها برادرانه به زندگی خود ادامه دهد؛ اما به تدریج که به دانش او افزوده شد، این بهرهکشی از سایر انسانها به مرحلهای رسید که منشأ اختلاف بینآنها شد؛ به گونهای که وجود یک حکومت را ضروری کرد تا میانآنها به داوری بنشیند و با احکام، دستورها و الزامات خود تفرقه را مجددا به وحدت تبدیل کند. طبعا برای آنکه این اختلاف از بین برود و وحدت جای آن را بگیرد، نمیتوان از همان عاملی که خود موجب اختلاف شده بود، استفاده کرد.شهید صدر همانند بسیاری از دیگر متفکران مسلمان، با تکیه بر منابع اصیل دینی و اصول قطعی عقلی، رویکرد انسان شناختی خود را طراحی میکند؛ لذا وقتی سخن از انسان به میان میآورد، او را مخلوق الهی میداند که خدای تعالی او را نماینده و خلیفه خود قرار داده است و از آنجا که خدا مالک مطلق تمام هستی است، به انسان که خلیفه اوست، اجازه داده در مملوکاتش تصرف کرده، از آن بهره ببرد و با توزیع عادلانه آن امکانات و فرصتها، زمینههای رشد و تعالی خود و دیگران را فراهم آورد.
عامل این اختلاف که بهرهبرداری سوء از فطرت بشری و توانمندیهای او بوده و اگر میتوانست عامل وحدت شود، از همان ابتدا باعث اختلاف نمیشد؛ لذا ارسال پیامبران الهی که متصل به منبع وحی باشند، صورت گرفت و آنها حکومتهایی تشکیل دادند که در گذر زمان تکمیل شد و هر یک به اندازه خود مشکلات جامعه بشری را حل کرد.
هرچند در طول تاریخ نیز نظامهای متعددی برای تأمین نیاز و خواسته بشر شکل گرفته و یا در حال شکلگیری است، اما شهید صدر معتقد است تنها نظامیکه میتواند بشریت را برای همیشه از ظلم فراگیر رهایی بخشد، «نظام اسلامی» است؛ زیرا:
فقط اسلام است که توانسته بین عقاید و شریعتش انسجام و هماهنگی برقرار کند؛ زیرا مسلمان به این باور دارد که احکام اسلامیو شریعت، منشأ وحیانی و قدسی دارند و لذا مقدسهستند؛ برخلاف سایر نظامهای اجتماعی خودساخته که منشا قدسی ندارند و در نتیجه نمیتوانند از احترام ویژه برخوردار باشند.
نظام اسلامیمیتواند بین جنبه روحانی و مادی انسان انسجام و ارتباط برقرار کند. نظام اسلامیبه سوی تشکیل امت واحده مسلمین و رهاییآنها از سلطه بیگانگان جهتگیریمیشود و میکوشد امت اسلامیرا که کفار سالها در بند کشیده بودند و استعمار کرده بودند، برهاند.
او در رویارویی انسان با محیط اطراف خود معتقد است: انسان همواره به دنبال تسلط بر طبیعت و عالم هستی بوده تا آن را به تسخیر خود در آورد. این موضوع همواره وجود داشته و خواهد داشت و هیچگاه این نوع ارتباط انسان با طبیعت منقطع و یا متوقف نخواهد شد؛ بلکه همواره این سلطه، اشکال و گونههای متفاوتی به خود دیده و همواره متکاملتر شده است. براساس اسلام و باور مسلمانان، اسلام و پیامبری پیامبر اسلام، هم عقیده توحیدی و هم رسالت نبوی را به کمال نهایی رسانده است و هیچ کم و کاستی ندارد و این انسانها هستند که باید آن را به تمامیدریافت و مطابق آن عمل کنند. اما در بهرهکشی از طبیعت و تسلط بر آن، شرایط زندگی انسانها متفاوت خواهد بود؛ لذا باید با حفظ آن اصول توحیدی و مطابق با رسالت نبوی و متناسب با نیازها و شرایط زندگی به استخدام طبیعت مبادرت کنند. پیامبران نیامدهاند تا مستقیما در نحوه بهره کشی انسآنها از طبیعت مداخله کنند؛ بلکه رسالت آنها القای اصول انسانی و حکیمانه به انسانها بوده است تا در این فرآیند خصلتهای انسانی خود را فراموش نکنند و از آنها غافل نشوند و با استعدادهای خدادادی خود را در مسیرهای غیرخدایی به خدمت نگیرند. در این میان اسلام از ویژگی و برتری خاص خود بهرهمند است و بر خلاف نظر آنها که اسلام را فقط یک عقیدهمیدانند، شهید صدر معتقد است اسلام عقیدهای است که از حیات اجتماعی متمایز نمیشود؛ بلکه اصول و قواعدی دارد که آثار آن در شئون متفاوت زندگی فردی و اجتماعی انسان جلوهگر میشود و طراحی ایدئولوژیهای انقلابها، از جملهانقلاب اسلامیدر ایران،یکی از آن جلوههاست.
شهید صدر همانند بسیاری از دیگر متفکران مسلمان، با تکیه بر منابع اصیل دینی و اصول قطعی عقلی، رویکرد انسان شناختی خود را طراحی میکند؛ لذا وقتی سخن از انسان به میان میآورد، او را مخلوق الهی میداند که خدای تعالی او را نماینده و خلیفه خود قرار داده است و از آنجا که خدا مالک مطلق تمام هستی است، به انسان که خلیفه اوست، اجازه داده در مملوکاتش تصرف کرده، از آن بهره ببرد و با توزیع عادلانه آن امکانات و فرصتها، زمینههای رشد و تعالی خود و دیگران را فراهم آورد. بسترسازی برای تحقق این ایدهها و آرمانهایک ضرورت اجتنابناپذیر است و گریزی از آن نیست.
نمایش پی نوشت ها:
1. همان، ص8.
2. همو، اقتصادنا، ص۲۸.
3. همو، المدرسة الاسلامیه؛ ج ۲ ص ۱۱۲.
4. محمدباقر صدر، الفتاوای الواضحه؛ ص ۱۶
5. همو، المدرسة الاسلامیه؛ ج ۱ ص ۲۲.
6. رک: مجموعه آثار شهید مطهری؛ ج ۱۵، ص ۹۵۸-۹۷۷؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج۱۶، ص ۱۷۸ به بعد و ص۱۹۲-۱۹۳؛ عبدالله جوادی آملی: انتظار بشر از دین؛ ص ۲۴، محمدتقی مصباح یزدی؛ ایدئولوژی تطبیقی؛ ص۱۳.
7. محمدباقر صدر، الفتاوی الواضحه؛ ص۷.
8. همان، ص8.
9. همو، دروس فی علم الاصول؛ ج ۲ ص ۲۳
10. همان، ج ۲ ص ۲۶.
11. همو، ائمه اهل البیت؛ ص۱۸-۱۹
12. همان، ص20.
13. همان،ص23.
14. همان، ص24.
15. همو، ومضات؛ ص ۳۱.
16. همان، ص ۳۵-۳۶.
17. همان، ص40-39.
18. همان، «تحصیل العلم وسیله لا غایة»، ص ۲۳-۲۵
19. همان، «مفهوم تاریخی للانسانیه»، ص۸۶-۸۸
20. همان، ص ۸۸-۹۰؛ نیز ر.ک: محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۲ ص۱۱۸.
21. محمدباقر صدر؛ ومضات؛ «النظام الاسلامیمقارنة بالنظام الرأسمالی و المارکسی»، ص۱۰۰-۱۰۱.
22. همو، ائمه اهل البیت، ص ۲۴ -۳۲.
23. همو، الاسلام یقود الحیاه: ص ۳۲.
24. همان ص ۳۶-۳۷