دیدگاه شهید صدر و روش استقرائی در علوم تجربی
چکیده
شهید صدر، نظریه معرفتشناختی خود را در کتاب فلسفتنا با عنوان «نظریه انتزاع» - که برگرفته از دیدگاه مشتزر فلاسفه مسلمان است - طرح میکند. وی در این نظریه معتقد است: ریشههای شناختهای بشری، تصورات سادهای از عینیتهای خارجی و امور محسوس است که انسانها مستقیماً در تماس با عینیتهای خارجی و محسوس بهدست میآورند و با کمک پردازش ناشی از قدرت ابتکاری که در انسانها وجود دارد.
تعداد کلمات 857/ تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
شهید صدر، نظریه معرفتشناختی خود را در کتاب فلسفتنا با عنوان «نظریه انتزاع» - که برگرفته از دیدگاه مشتزر فلاسفه مسلمان است - طرح میکند. وی در این نظریه معتقد است: ریشههای شناختهای بشری، تصورات سادهای از عینیتهای خارجی و امور محسوس است که انسانها مستقیماً در تماس با عینیتهای خارجی و محسوس بهدست میآورند و با کمک پردازش ناشی از قدرت ابتکاری که در انسانها وجود دارد.
تعداد کلمات 857/ تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
سخن از مبادی و سرچشمههای شناخت و داوری درباره میزان کاشفیت آنها از واقع، همواره یکی از مباحث اساسی در معرفتشناسی بوده است. در این میان، بعضی بر تجربه تکیه زده و همواره بر آن تأکید ورزیدهاند. این دسته فقط دادههای تجربی را در قلمرو علم میدانند و ماورای تجربه را خارج از قلمرو علم دانستهاند. عدهای درمقابل، بر عقل و گزارهای عقلانی و قیاسی تأکید داشته، ماورای آن را غیرقابل اعتماد دانسته اند.[1] شهید صدر، ابتدا نظریه معرفتشناختی خود را در کتاب فلسفتنا با عنوان «نظریه انتزاع» - که برگرفته از دیدگاه مشتزر فلاسفه مسلمان است - طرح میکند. وی در این نظریه معتقد است که ریشههای شناختهای بشری، تصورات سادهای از عینیتهای خارجی و امور محسوس است که انسانها مستقیماً در تماس با عینیتهای خارجی و محسوس بهدست میآورند و با کمک پردازش ناشی از قدرت ابتکاری که در انسانها وجود دارد، از همان تصورهای ساده، معانی و اصطلاحات جدیدی تلق میکنند که در قلمرو احساس و تجربه جای نمیگیرد. این دست مفاهیم در دسته تصورات نوع دوم قرار میگیرند که حاصل انتزاع از عینیتها و روابط خارجی هستند. مفاهیمی همچون علیت، کلیت، جزئیت و امثال آن از این دستاند.[2] تصدیقات نیز حاصل بررسی تصورات و تصدیق بین آنهاست. تصدیقات نیز دو نوع است:
الف) معارف ضروری و بدیهی که محتاج دلیل و برهان و استدلال نیست؛
ب) معارف اکتسابی که محتاج استدلال و برهان است و طبعاً برای استدلال باید بر معارف مروری و بدیهی تکیه شود. بنابراین، نظریه معرفتشناختی شهید صدر را در چند گزاره میتوان خلاصه نمود:
1. دامنه معارف بشری گستردهتر از قلمرو حس و تجربه است؛ زیرا همواره محتاج قضایای ضروری و بدیهی است؛
2. سپر استدلال و برهان، از کلی به جزئی است؛
3. هر معلولی محتاج علت است و اصل علیت در همه عرصههای عقلی و تجربی، ضروری است و قابلانکار نمیباشد؛
4. وابستگی معلول به علت، حاکی از آن است که پدیدههایی که از هر جهت همانند هم هستند، علت مشترکی دارند؛
5. یکی از اصول اساسی معرفتشناختی، استحاله تناقض است؛ هم از جهت ایجابی و هم سلبی؛[3]
6. نباید از تأثیر تجربه و حس در کشف مجهولات انسانی و خدمات آن در کشف و توسعه دانش بشری غفلت کرد؛ اما این به معنای تسلیم در برابر آرای نظریه پردازان تجربه گرا نیست.[4]
الف) معارف ضروری و بدیهی که محتاج دلیل و برهان و استدلال نیست؛
ب) معارف اکتسابی که محتاج استدلال و برهان است و طبعاً برای استدلال باید بر معارف مروری و بدیهی تکیه شود. بنابراین، نظریه معرفتشناختی شهید صدر را در چند گزاره میتوان خلاصه نمود:
1. دامنه معارف بشری گستردهتر از قلمرو حس و تجربه است؛ زیرا همواره محتاج قضایای ضروری و بدیهی است؛
2. سپر استدلال و برهان، از کلی به جزئی است؛
3. هر معلولی محتاج علت است و اصل علیت در همه عرصههای عقلی و تجربی، ضروری است و قابلانکار نمیباشد؛
4. وابستگی معلول به علت، حاکی از آن است که پدیدههایی که از هر جهت همانند هم هستند، علت مشترکی دارند؛
5. یکی از اصول اساسی معرفتشناختی، استحاله تناقض است؛ هم از جهت ایجابی و هم سلبی؛[3]
6. نباید از تأثیر تجربه و حس در کشف مجهولات انسانی و خدمات آن در کشف و توسعه دانش بشری غفلت کرد؛ اما این به معنای تسلیم در برابر آرای نظریه پردازان تجربه گرا نیست.[4]
بیشتر بخوانید: انسانشناختی در اندیشه شهید صدر
بهرهگیری از تجربه و عدم تسلیم در برابر آن، شهید صدر را به پردازش نظریه معرفتشناختیاش سوق داد تا از خلال تحلیلهای معرفتشناختی بتواند آن را توسعه دهد و ایدههای جدیدتری از درون آن متولد سازد. این توسعه معرفتشناختی، شهید صدر را به سوی بازنگری در کاربرد و بهرهگیری از استقرا کشاند. او برای بهرهگیری از استقرا - که بررسی و مشاهده موارد مشابه و سپس استفاده از یک حکم کلی و تعمیمپذیر است - دو شرط قائل است:
الف) همه موارد یافت شده در جامعه آماری و یا موضوع تحلیل، دارای مفهوم واحد و خصوصیات مشترک واقعی باشند.
ب) عملیات تحقیق در همة آنها مشابه و مشترک باشد و هیچ نوع گزینشی در نوع، فرآیند، عملیات تحقیق، بررسی، مشاهده و یا آزمایش انجام نگیرد.
با رعایت این دو شرط، میتوان از روش استقرائی در علوم تجربی بهره برد و آن را با حساب احتمالات عجین ساخت. بهنظر او، بین رابطه سببیت و علیت در مفاهیم و گزارههای تجربی با رابطه علیت در گزارههای فلسفی و عقلی تفاوت وجود دارد؛ زیرا در یافتههای تجربی، سببیت و علیت حتمی و ضروری نمیتواند وجود داشته باشد؛ در نتیجه استقرا در علوم تجربی، این کارآمدی را دارد که «احتمال تعمیم» را افزایش دهد و به همان میزان که احتمال تعمیم و سبیت افزایش مییابد، احتمال عدم تأثیر کاهش یابد.[5] بنابراین، با رعایت دو شرط پیشگفته، میتوان از استقرا استفاده نمود و استنباطی داشت. طبعاً این نوع استنباط، اطمینانآور خواهد بود؛ هرچند قطعیت و حتمیت را درپی نداشته باشد. پس محقق میتواند با استفاده از استقرا بهسوی توالد موضوعی گام بردارد؛ بهگونهای که محتاج گزارههای برآمده از اصول موضوع خاص نباشد.[6] این اطمینان و یا یقین منطقی، همان مبنای معارف بشری است و همه انسانها همواره زندگی خود را بر اساس همین نوع از یقین و اطمینان، بنا میگذارند و حتی تصمیمات مهم زندگی خود را بر اساس همین اطمینان اخذ میکنند. علوم تجربی اعم از علوم طبیعی و یا انسانی نیز به همین صورت است و دانشمند تجربی بر اساس استنباط استقرائی به رابطه سببیت بین پدیدهها اطمینان پیدا میکند و حاصل آن را تعمیم میدهد تا از طریق آن به سؤالات خود پاسخ دهد.
نمایش پی نوشت ها:
[1] عبدالحسین خسروپناه: «منطق استقراء از دیدگاه شهید صدر»: ص ۳۱.
[2] محمدباقر صدر؛ فلسفتناء ص ۶۸-۶۹.
[3] محمدباقر صدر؛ فلسفتنا؛ ص ۷۰-۸۳
[4] همان، س۸۵
[5] عبدالحسین خسروپناه: «منطق استقراء از دیدگاه شهید صدر»؛ ص ۴۳
[6] همان، ص44.