دیدگاه اسماعیل راجی الفاروقی در اسلامیسازی علوم
چکیده
فاروقی و علوانی، دو شخصیت مهمی هستند که در برداشتن گامی برای اسلامیسازی معرفت و تأسیس مؤسسهای برای این هدف، نقش مؤثری داشتند. عطاس نیز در مالزی به برداشتن این گام مدد رساند. عطاس و فاروقی با وجود تمایز فکری، به جهت هماهنگی علم و دین بر اسلامیسازی دانش، تلاش فراوان نمودند. فاروقی با بیان مراحل دوازدهگانه بر هستی شناسی علم و العلوانی بر روش شناسی و معرفت شناسی دانش و عطاس با طرح دانشگاه اسلامی و مسأله ادب بر انسانشناسی و روششناسی علم تأکید داشتند.
تعداد کلمات 1548/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
فاروقی و علوانی، دو شخصیت مهمی هستند که در برداشتن گامی برای اسلامیسازی معرفت و تأسیس مؤسسهای برای این هدف، نقش مؤثری داشتند. عطاس نیز در مالزی به برداشتن این گام مدد رساند. عطاس و فاروقی با وجود تمایز فکری، به جهت هماهنگی علم و دین بر اسلامیسازی دانش، تلاش فراوان نمودند. فاروقی با بیان مراحل دوازدهگانه بر هستی شناسی علم و العلوانی بر روش شناسی و معرفت شناسی دانش و عطاس با طرح دانشگاه اسلامی و مسأله ادب بر انسانشناسی و روششناسی علم تأکید داشتند.
تعداد کلمات 1548/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
درآمد
فاروقی و علوانی، دو شخصیت مهمی هستند که در برداشتن گامی برای اسلامیسازی معرفت و تأسیس مؤسسهای برای این هدف، نقش مؤثری داشتند. عطاس نیز در مالزی به برداشتن این گام مدد رساند. عطاس و فاروقی با وجود تمایز فکری، به جهت هماهنگی علم و دین بر اسلامیسازی دانش، تلاش فراوان نمودند. فاروقی با بیان مراحل دوازدهگانه بر هستیشناسی علم و العلوانی بر روششناسی و معرفتشناسی دانش و عطاس با طرح دانشگاه اسلامی و مسأله ادب بر انسانشناسی و روششناسی علم تأکید داشتند. نگارنده در این گفتار، ابتدا به دیدگاه اسماعیل فاروقی و سپس به دیدگاه طه جابر العلوانی و در گفتار دیگری به دیدگاه سید محمد نقیب العطاس میپردازد.
فاروقی و علوانی، دو شخصیت مهمی هستند که در برداشتن گامی برای اسلامیسازی معرفت و تأسیس مؤسسهای برای این هدف، نقش مؤثری داشتند. عطاس نیز در مالزی به برداشتن این گام مدد رساند. عطاس و فاروقی با وجود تمایز فکری، به جهت هماهنگی علم و دین بر اسلامیسازی دانش، تلاش فراوان نمودند. فاروقی با بیان مراحل دوازدهگانه بر هستیشناسی علم و العلوانی بر روششناسی و معرفتشناسی دانش و عطاس با طرح دانشگاه اسلامی و مسأله ادب بر انسانشناسی و روششناسی علم تأکید داشتند. نگارنده در این گفتار، ابتدا به دیدگاه اسماعیل فاروقی و سپس به دیدگاه طه جابر العلوانی و در گفتار دیگری به دیدگاه سید محمد نقیب العطاس میپردازد.
دیدگاه اسماعیل فاروقی
١. زیست نامه اسماعیل فاروقی
اسماعیل راجی الفاروقی، متفکر ساکن آمریکا در سال ۱۹۲۱ در فلسطین به دنیا آمد. اندیشه اسلامی را از پدرش، عبدالهدی الفاروقی در مسجد محله فرا گرفت. وی در سال ۱۹۳۶ میلادی به کالج فرانسوی سن ژوزف و در سال ۱۹۴۸ به دانشگاه آمریکایی بیروت رفت. تحصیلش در رشته فلسفه در دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۵۱ و دفاع رسالهاش با عنوان «خوب قضاوت کردن: متافیزیک و معرفتشناسی ارزش»[1] در سال ۱۹۵۲ و تأثیرش از ماکس شلر[2] (۱۹58) او را به دریافت درجه دکتری فلسفه رساند. وی در سال ۱۹۵۸ در دان مک گیل کانادا به فراگیری دینشناسی مسیحی پرداخت. وی در این دوره با فضل الرحمان متفکر مسلمان پاکستانی و منتقد علم دینی، ارتباط پیدا کرد. فاروقی مدتی هم در الازهر به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. وی، در سالهای ۱۹۶۸ تا سال درگذشتش، به تدریس در دانشگاه تمپل آمریکا مشغول بود. فاروقی، شخصیتی ضداستعماری و صهیونیستی داشت. وی با همکاری همفکرانش از جمله طه جابر علوانی و عبدالحمید ابوسلیمان و با همکاری عربستان سعودی در سال ۱۹۸۱، مرکز جهانی تفکر اسلامی[3] را برای توسعه تحقیقات علم دینی در درهرندون ایالت ویرجینیای آمریکا با هدف اسلامیسازی علوم با تأکید بر علوم اجتماعی راهاندازی کرد. وی در سال ۱۹۸۶ به همراه همسرش در منزل خود در ایالت پنسیلوانیا با ضرب چاقو جان باخت.[4]
۲. عقبماندگی و استعمارزدگی مسلمانان
گرچه ریشههای بحث اسلامیسازی معرفت و دانشگاه را بتوان در آثار سیدابوالاعلی مودودی، بنیانگذار جماعت اسلامی در پاکستان یافت، ولی عنوان اسلامیسازی دانش از سال ۱۹۶۰ مطرح گردید.
فاروقی، یکی از پیشکسوتان این جریان است که معتقد به اسلامیسازی تمام نظام آموزشی، یعنی دانش و متون و ساختار آموزشی بود. وی همچون سایر روشنفکران جهان اسلام، ابتدا به آسیبشناسی و علت عقب ماندگی جامعه و ملت اسلامی و حضور استعمار در کشورهای اسلامی، از جمله به حمله ناپلئون به مصر و استعمار انگلستان در شبه قاره توجه میکند. راهحل بحران عقبماندگی، نزد اندیشمندان مسلمان، مانند سیدجمال الدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده، اصلاح نظام آموزشی بود ولی درک سطحی و نادرست این بزرگان از نظام آموزشی، راهی به پیش نبرد. این گروه، گمان میبردند دانش غربی بینقص و سازگار با دانش دینی است.فاروقی بر این باور است که اسلامیسازی معرفت، یکی از ابعاد اسلامگرایی است؛ با اسلامگرایی چارچوبی ارزشی و تمدنی فراگیر برای فرد و جامعه، اندیشه و عمل، حاکم و توده مردم و دنیا و آخرت است که انسان مسلمان در آن با اجرای حق و عدالت و آبادانی و اصلاح خرسندی و خشنودی خدا را جستجو میکند. معرفت اسلامی، به معنای روششناسی اسلامی استوار و فراگیری است که به هدایت الهی ملتزم باشد و نقش عقل را تعطیل نکند و تجسم اهداف وحی و ارزشهای آن باشد.
آنان اعتقاد داشتند باید نظام آموزشی غربی را به کشورهای اسلامی منتقل کرد تا مشکل عقب ماندگی حل گردد. دانش غربی با پیشفرضهای معرفتی و ارزشی سکولار وارد جهان اسلام شد و مشکل غربزدگی را مضاعف کرد و زندگی و فرهنگ غربی جایگزین زندگی اسلامی شد و مسلمانان از هویت گذشته خود جدا شدند. ابرقدرتها میان مسلمانان تفرقه ایجاد کردند و مشکلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی متعددی به وجود آوردند و نه تنها ورود دانش غربی به جهان اسلام، هیچ پیشرفتی در میان مسلمانان به وجود نیاورد، بلکه وابستگی به غرب و شیشههای دینی و سپس اسلامهراسی را بیشتر کرد. فاروقی معتقد است باید درک درست سیدجمال و عبده و سیداحمدخان به اصلاح نظام آموزشی را دنبال کرد؛ ولی با دو شرط مهم؛ اول اینکه اصلاح نظام آموزشی در کنار اصلاح نظام سیاسی انجام گیرد؛ زیرا نظام سیاسی مبتنی بر استقلال کشور بر اساس ارزشهای دینی در کنار اصلاح نظام آموزشی میتواند نقش مؤثری در بحران عقبماندگی داشته باشد. شرط دوم این است که برای درمان بیماری و بازگرداندن است به سلامت، باید به علم دینی پناه برد. پس حل این بحران، تنها یک جانبه و با اصلاح نظام آموزشی ممکن نیست.
وی بر اساس آیه ۱۴۳ سوره مبارکه بقره، امت اسلامی را امت وسط معرفی میکند که در زمان کنونی، با اسلامیسازی دانش به دست میآید. تشدید ناکامی و بیماری امت اسلامی، زاییده استعمار و استثمار اندیشههای غربیان است که به دست روشنفکران تاجرماب در جهان اسلام با آمیختگی اندیشه سکولار و اندیشههای اسلامی توسعه یافت.[5]
فاروقی، یکی از پیشکسوتان این جریان است که معتقد به اسلامیسازی تمام نظام آموزشی، یعنی دانش و متون و ساختار آموزشی بود. وی همچون سایر روشنفکران جهان اسلام، ابتدا به آسیبشناسی و علت عقب ماندگی جامعه و ملت اسلامی و حضور استعمار در کشورهای اسلامی، از جمله به حمله ناپلئون به مصر و استعمار انگلستان در شبه قاره توجه میکند. راهحل بحران عقبماندگی، نزد اندیشمندان مسلمان، مانند سیدجمال الدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده، اصلاح نظام آموزشی بود ولی درک سطحی و نادرست این بزرگان از نظام آموزشی، راهی به پیش نبرد. این گروه، گمان میبردند دانش غربی بینقص و سازگار با دانش دینی است.فاروقی بر این باور است که اسلامیسازی معرفت، یکی از ابعاد اسلامگرایی است؛ با اسلامگرایی چارچوبی ارزشی و تمدنی فراگیر برای فرد و جامعه، اندیشه و عمل، حاکم و توده مردم و دنیا و آخرت است که انسان مسلمان در آن با اجرای حق و عدالت و آبادانی و اصلاح خرسندی و خشنودی خدا را جستجو میکند. معرفت اسلامی، به معنای روششناسی اسلامی استوار و فراگیری است که به هدایت الهی ملتزم باشد و نقش عقل را تعطیل نکند و تجسم اهداف وحی و ارزشهای آن باشد.
آنان اعتقاد داشتند باید نظام آموزشی غربی را به کشورهای اسلامی منتقل کرد تا مشکل عقب ماندگی حل گردد. دانش غربی با پیشفرضهای معرفتی و ارزشی سکولار وارد جهان اسلام شد و مشکل غربزدگی را مضاعف کرد و زندگی و فرهنگ غربی جایگزین زندگی اسلامی شد و مسلمانان از هویت گذشته خود جدا شدند. ابرقدرتها میان مسلمانان تفرقه ایجاد کردند و مشکلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی متعددی به وجود آوردند و نه تنها ورود دانش غربی به جهان اسلام، هیچ پیشرفتی در میان مسلمانان به وجود نیاورد، بلکه وابستگی به غرب و شیشههای دینی و سپس اسلامهراسی را بیشتر کرد. فاروقی معتقد است باید درک درست سیدجمال و عبده و سیداحمدخان به اصلاح نظام آموزشی را دنبال کرد؛ ولی با دو شرط مهم؛ اول اینکه اصلاح نظام آموزشی در کنار اصلاح نظام سیاسی انجام گیرد؛ زیرا نظام سیاسی مبتنی بر استقلال کشور بر اساس ارزشهای دینی در کنار اصلاح نظام آموزشی میتواند نقش مؤثری در بحران عقبماندگی داشته باشد. شرط دوم این است که برای درمان بیماری و بازگرداندن است به سلامت، باید به علم دینی پناه برد. پس حل این بحران، تنها یک جانبه و با اصلاح نظام آموزشی ممکن نیست.
وی بر اساس آیه ۱۴۳ سوره مبارکه بقره، امت اسلامی را امت وسط معرفی میکند که در زمان کنونی، با اسلامیسازی دانش به دست میآید. تشدید ناکامی و بیماری امت اسلامی، زاییده استعمار و استثمار اندیشههای غربیان است که به دست روشنفکران تاجرماب در جهان اسلام با آمیختگی اندیشه سکولار و اندیشههای اسلامی توسعه یافت.[5]
بیشتر بخوانید: دیدگاه اسماعیل فاروقی در دانش اسلامی
فاروقی چند علت مهم برای عقب ماندگی بیان میکند؛ از جمله اینکه: فقه در دوره آغازین به معنای عام به کار می رفت و پس از آن، به فقه و اجتهاد به معنای خاص منحصر شد و این امر سبب شد دانشمندان اسلامی نتوانند با مشکلات امت اسلامی در چارچوب اجتهاد و تفقه به معنای عام بپردازند. باور به تعارض عقل و وحی و تفکیک اندیشه و عمل به اعتقاد فاروقی، دو عامل دیگر انحطاط مسلمین است. وی بر این باور است که برای اسلامیسازی معرفت، باید در دانشها و میراث اسلامی اصلاحات و بازنگری انجام گیرد تا مشکل انحطاط و عقبماندگی مسلمانان حل شود.
فاروقی بر این باور است که اسلامیسازی معرفت، یکی از ابعاد اسلامگرایی است؛ با اسلامگرایی چارچوبی ارزشی و تمدنی فراگیر برای فرد و جامعه، اندیشه و عمل، حاکم و توده مردم و دنیا و آخرت است که انسان مسلمان در آن با اجرای حق و عدالت و آبادانی و اصلاح خرسندی و خشنودی خدا را جستجو میکند. معرفت اسلامی، به معنای روششناسی اسلامی استوار و فراگیری است که به هدایت الهی ملتزم باشد و نقش عقل را تعطیل نکند و تجسم اهداف وحی و ارزشهای آن باشد. معرفت اسلامی، معرفتی است که مصدر آن، ارزشهای وحی و اهداف رسالت است و با همه عناصر درست و ارزشمند میراث امت و اندیشه علما و متفکران آن در طول عصرها و قرنها مرتبط است. معرفت اسلامی صرفا یک سلسله ارزشها و اهداف زاییده تأملات فردی نیست و نیز صرفا تاریخ و میراث و سنت نیست؛ بلکه راهی است برای تکوین ذهنیت علمی روشمند در ابعاد علم و معرفت اجتماعی و انسانی و طبیعی و مقایسهای. اسلامیسازی معرفت، امروزه در فهرست اولویتهای امت اسلام، دارای اولویت آنی است و هدف آن، تکامل بخشیدن به روششناسی اندیشه اسلامی و تطهیر آن از انحرافات و فساد و انزوا و جمود است که در بستر عصرها و قرنها پس از صدر اسلام تا کنون بر پیکر آن تنیده است.[6]
۳. مبانی و اصول هستیشناسی دانش اسلامی
فاروقی، چراغ راه هدایت مسلمانان بهویژه دانشگاهیان را اصول هستیشناسی دانش اسلامی به شرح ذیل معرفی می کند:
1. وحدانیت خداوند (The Unity of Allah): خداوند، تنها خالق هستی است که همه چیز به دست اوست و جهان را هدفمند آفریده است. پس معرفت به جهان و دانش باید هدفدار و در جهت تحقق اهداف الهی باشد.
۲. وحدت در خلقت (The Unity of Creation): نظام جهان، واحد و منسجم و همه اجزای جهان از یک علت الهی نشات گرفته است. اجزای جهان با یکدیگر مرتبطاند و قوانین در این جهان، منحصر به قوانین مادی نیست. قدرت انسان در تسخیر جهان بینهایت است. انسان آفریده شده تا به کمال برسد و جهان آفریده شده است تا انسان از آن بهره ببرد؛ پس نیازمندی انسان در طبیعت و جهان است و طبیعت در اختیار انسان قرار دارد.
٣. وحدت حقیقت و وحدت معرفت (The Unity of Truth and Unity of Knowledge): انسان در شناخت گرفتار خطا میشود و گاهی نمیتواند خطای خود را تشخیص دهد و به منبع مصون از خطا، یعنی وحی الهی نیاز دارد. پس دو راه برای شناخت وجود دارد: یکی، دانشهای حسی و عقلی و دوم، وحی الهی. اگر دانشهای انسانی درست به واقعیت رهنمون کنند، تعارضی میان آنها اتفاق نمیافتد. وحی و عقل با یکدیگر تعارضی ندارند و تعارض در خطای فهم حسی و عقلی و فهم وحیانی است.
۴. وحدت در زیست (The Unity of Life): خداوند براساس آیه ۷۲ سوره احزاب، امانتی بر دوش انسان نهاده و بر اساس آیه ۳۰ سوره بقره، او را خلیفه خود بر زمین قرار داده است.
خداوند برای انسان قوانین تشریعی ناظر به همه ساحتهای حیات انسان (احکام و اخلاق و عقاید، فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، طبیعت و ماورای آن) قرار داد تا با اراده (بر اساس آیه ۳ سوره انسان) او تحقق یابند. پس انسان با ارادهای که خداوند به امانت گذاشته، امانتدار خدای سبحان میشود و خلافت الهی در جهان را محقق میسازد. پس باید انسان قوانین جهان را کشف و اقامه عدل و قسط کند تا به جامعه پویا و عدالتخواه و فرهنگساز و تمدنساز و هماهنگ با دستورات الهی دست یابد.
5. وحدت انسانیت (The Unity of Humanity: بر اساس آیه ۱۳ حجرات، میان حقیقت بشریت تمایز ذاتی وجود ندارد. انسانیت به غربی و شرقی و سیاه و سفید تقسیم نمیشود. تفاوتهای خانوادگی و جغرافیایی و ژنی و قومی عارضی است. این اصل مبنای مهمی برای علوم انسانی است. علوم غربی بر اساس نژادپرستی شکل گرفته است.[7]
1. وحدانیت خداوند (The Unity of Allah): خداوند، تنها خالق هستی است که همه چیز به دست اوست و جهان را هدفمند آفریده است. پس معرفت به جهان و دانش باید هدفدار و در جهت تحقق اهداف الهی باشد.
۲. وحدت در خلقت (The Unity of Creation): نظام جهان، واحد و منسجم و همه اجزای جهان از یک علت الهی نشات گرفته است. اجزای جهان با یکدیگر مرتبطاند و قوانین در این جهان، منحصر به قوانین مادی نیست. قدرت انسان در تسخیر جهان بینهایت است. انسان آفریده شده تا به کمال برسد و جهان آفریده شده است تا انسان از آن بهره ببرد؛ پس نیازمندی انسان در طبیعت و جهان است و طبیعت در اختیار انسان قرار دارد.
٣. وحدت حقیقت و وحدت معرفت (The Unity of Truth and Unity of Knowledge): انسان در شناخت گرفتار خطا میشود و گاهی نمیتواند خطای خود را تشخیص دهد و به منبع مصون از خطا، یعنی وحی الهی نیاز دارد. پس دو راه برای شناخت وجود دارد: یکی، دانشهای حسی و عقلی و دوم، وحی الهی. اگر دانشهای انسانی درست به واقعیت رهنمون کنند، تعارضی میان آنها اتفاق نمیافتد. وحی و عقل با یکدیگر تعارضی ندارند و تعارض در خطای فهم حسی و عقلی و فهم وحیانی است.
۴. وحدت در زیست (The Unity of Life): خداوند براساس آیه ۷۲ سوره احزاب، امانتی بر دوش انسان نهاده و بر اساس آیه ۳۰ سوره بقره، او را خلیفه خود بر زمین قرار داده است.
خداوند برای انسان قوانین تشریعی ناظر به همه ساحتهای حیات انسان (احکام و اخلاق و عقاید، فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، طبیعت و ماورای آن) قرار داد تا با اراده (بر اساس آیه ۳ سوره انسان) او تحقق یابند. پس انسان با ارادهای که خداوند به امانت گذاشته، امانتدار خدای سبحان میشود و خلافت الهی در جهان را محقق میسازد. پس باید انسان قوانین جهان را کشف و اقامه عدل و قسط کند تا به جامعه پویا و عدالتخواه و فرهنگساز و تمدنساز و هماهنگ با دستورات الهی دست یابد.
5. وحدت انسانیت (The Unity of Humanity: بر اساس آیه ۱۳ حجرات، میان حقیقت بشریت تمایز ذاتی وجود ندارد. انسانیت به غربی و شرقی و سیاه و سفید تقسیم نمیشود. تفاوتهای خانوادگی و جغرافیایی و ژنی و قومی عارضی است. این اصل مبنای مهمی برای علوم انسانی است. علوم غربی بر اساس نژادپرستی شکل گرفته است.[7]
نمایش پی نوشت ها:
[1] justifying the good: Metaphysics and Epistemology of Value.
[2] Max Schecler
[3] International Institute of Islamic Thought
[4] Quraishi, Muhammad.T, Islam il Al-Faruqi: Warisan zaman yang Abdi, Tr Ahmad Shah Mohd Noor. Kuala Lumpor: Dewan Bahasa dan pustaka, 1988, and Wikipedia.org/wiki/islam-al-farugi
[5] Faruqi, Ismail al- in IIIT; Islam, Sorce and Purpose of Knowledge, Herndon: IIT, 1987, p.15-18...
[6] اسماعیل فاروقی؛ «توضیحاتی ناگزیر»، اسلامی سازی معرفت، ص ۲۴۵.
[7] محسن میری؛ «فرآیند اسلامی سازی علوم انسانی از دیدگاه اسماعیل فاروقی»، ویژه نامه، ج 2، ص 57-55.