
سازمان مجاهدین به عنوان یکی از اعضای اپوزیسیون نظام، دارای تاریخ پرفراز و نشیبی است که به خاطر تاثیراتی که در طول شکل گیری انقلاب اسلامیو سرنگونی رژیم شاهنشاهی داشته است، این تاریخ قابل ملاحظه است. آنچه در زیر میخوانید گزارشی اجمالی از فرآیند شکلگیری و شکل دهندگان سازمان میباشد.
تعداد کلمات 2912/ تخمین زمان مطالعه 15 دقیقه

بنیانگذاران
1- محمد حنیف نژاد؛
2- سعید محسن؛
3- عبدالرضا نیک بین رودسری (معروف به عبدی)؛
اصغر بدیع زادگان از سال 1345 وارد رهبری سازمان شد و تا سال1347 در کنار سه نفر دیگر، یک کادر رهبری چهار نفره را تشکیل دادند. پیش از آنکه نحوه تأسیس سازمان بیان شود، با زندگی و ویژگیهای بنیانگذاران آن آشنا میشویم.
محمد حنیف نژاد فرزند حمدالله در سال 1318 در خانوادهای نسبتاً فقیر در تبریز به دنیا آمد٬ پدرش کارمندی ساده بود و خانواده را با سختی اداره میکرد. از دوران مدرسه به شرکت در هیئتهای مذهبی و دستههای سینهزنی علاقه داشت و این عُلقه تا آخر با او بود.
در تبریز، از دوران متوسطه، در جلسات فردی به نام حاج یوسف شعارشرکت میکرد. در این جلسات، تفسیر قرآن و مباحث روز مانند بررسی مکاتبی از جمله مارکسیسم، مورد بحث قرار میگرفت.در سال تحصیلی 39-1338 وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1342 در رشته مهندسی ماشین آلات کشاورزی از دانشکده کشاورزی کرج فارغالتحصیل شد. در دوران دانشجویی دامنه فعالیتهای مذهبی سیاسی او، که از تبریز آغاز شده بود، وسعت پیدا کرد. وی نماینده دانشجویان دانشکده کشاورزی در «سازمان دانشجویان جبهه ملی دوم»، عضو فعال «نهضت آزادی ایران » و مسئول «انجمن اسلامیدانشجویان دانشکده کشاورزی» بود.
پس از آمدن به تهران و ورود به دانشگاه، با روحانیون آشنا به مسائل روز چون سید محمود طالقانی، مرتضی مطهری٬ سید ابوالفضل زنجان٬ دکتر سید محمد بهشتی٬ علی گلزاده غفوری، علامه محمد تقی جعفری٬ دکتر محمدابراهیم آیتی بیرجندی٬ سید مرتضی جزایری و... فعالان سیاسی مذهبی چون مهندس مهدی بازرگان٬ دکتر یدالله سحابی٬ مهندس عزت الله سحابی٬ رحیم عطایی، دکتر عباس شیبانی و احمد علی بابایی، که با «جبهه ملی دوم» همکاری داشتند و سپس «نهضت آزادی ایران» را تأسیس کردند رابطه برقرار کرد.نحوه تفکر سیاسی حنیف نژاد در دوران دانشجویی، متاثر از اندیشهها و آثار مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی بود؛ منتها رادیکالتر. او اگرچه اعتقاد داشت که اسلام مکتب حیاتبخش، زنده و جامع است، اما در عرصه نظری وامدار منابع معرفتی متفاوت و گوناگونی بود و از منابع مختلفی همچون حنبلیگری حاج یوسف شعار، علمگرایی مهندس بازرگان، قرآنگرایی به روایت طالقانی و تکاملگرایی یا تفسیر ترانسفورمیستی از قرآن به روایت سحابی و بالاخره مارکسیسمی عمدتاً به روایت مائو تسه تونگ، تاثیر پذیرفته بود. بنابراین میتوان گفت که خاستگاه فکری و اجتماعی و تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق، حداقل در مراحل اولیه تأسیس، نهضت آزادی ایران بوده است. این حقیقت را بعدها از رهبران و وابستگان نهضت آزادی تایید و تأکید کردهاند.
در خارج از دانشکده کشاورزی در چارچوب «انجمن اسلامیدانشجویان دانشگاه تهران» بیش از دیگران کوشا بود. اما در چارچوب نهضت آزادی، فعالیتهای وی به دلایل امنیتی همواره مخفی بود و در این ارتباط مسئولیت تشکیل حوزهها وجلسات و کلاسهای سیاسی و یا برنامههای اعتصاب و تظاهرات را به طور غیرعلنی بر عهده داشت.
پس از دستگیری سران نهضت آزادی، در اول بهمن ماه 1341 - در آستانه برگزاری رفراندوم شاهانه - حنیف نژاد نیز دستگیر شد؛ و در 11 مهر 1342، یعنی نزدیک به پنج ماه پس از سرکوب خونین قیام 15خرداد آزاد شد.
سرکوب خونین قیام ۱۵ خرداد تقریباً همه فعالان سیاسی مذهبی را از ثمربخش بودن مبارزات مسالمتآمیز مایوس کرد. حنیف نژاد خود نقل کرده است که مهندس بازرگان در زندان به او گفته بود: «نمیبینی این رژیم با آقای طالقانی و من و دوستانم آنچه میکند؟ شما جوانها باید فکری بکنید!»
نحوه تفکر سیاسی حنیف نژاد در دوران دانشجویی، متاثر از اندیشهها و آثار مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی بود؛ منتها رادیکالتر. او اگرچه اعتقاد داشت که اسلام مکتب حیاتبخش، زنده و جامع است، اما در عرصه نظری وامدار منابع معرفتی متفاوت و گوناگونی بود و از منابع مختلفی همچون حنبلیگری حاج یوسف شعار، علمگرایی مهندس بازرگان، قرآنگرایی به روایت طالقانی و تکاملگرایی یا تفسیر ترانسفورمیستی از قرآن به روایت سحابی و بالاخره مارکسیسمی عمدتاً به روایت مائو تسه تونگ، تاثیر پذیرفته بود. بنابراین میتوان گفت که خاستگاه فکری و اجتماعی و تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق، حداقل در مراحل اولیه تأسیس، نهضت آزادی ایران بوده است. این حقیقت را بعدها از رهبران و وابستگان نهضت آزادی تایید و تأکید کردهاند.
بخش عمده صحبتهای او در جلسات انجمن اسلامی و یا در بخشهای خصوصی با دانشجویان و روحانیون نیز بر جنبههای سیاسی و اجتماعی مکتب اسلام و ضرورت تشکیل حکومت اسلامیتأکید داشت و به شدت به انتقاد از افراد و از جمله روحانیونی میپرداخت که به این مسئله توجه نکردهاند یا سخن و عملشان مخالف آن بوده است. در همین زمینه نیز به کار فرهنگی و تشکل باور داشت. از مسائلی که حنیف نژاد بر آن تأکید داشت، ارتباط دانشجویان مسلمان با روحانیون مبارز و فعال بود. و از این افراد برای سخنرانی و روشنگری دانشجویان دعوت به عمل میآورد تا در مجامع گوناگون دانشگاهی، به مناسبتهای مختلف، شرکت کنند. اقدامات و حرکتهای انقلابی امام خمینی(ره) را بسیار مثبت تلقی میکرد و آن را سرآغاز تحولی جدید در حوزه علمیه و نهاد روحانیت میدانست. در آن دوران کوشش به عمل میآورد تا به سهم خود، هماهنگی میان فعالیتهای سیاسی روحانیون مبارز و نهضت آزادی و انجمن اسلامی را تقویت کند.
تراب حقشناس در مورد اینگونه علائق، که مهمترین تجلی آن دیدار با امام خمینی(ره) در قم بود، مینویسد:
یکی از فعالیتهای ما که در کنار کارهای تشکیلاتی انجام میدادیم، تماس با روحانیون مبارز بود که در اینجا فقط به تماس با آیتالله خمینی اشاره میکنم. یکبار پس از خرداد ۴۲ با مقدار [تعداد] قابل توجهی از دانشجویان انجمن اسلامی یک راهپیمایی در قم ترتیب دادیم و به منزل آیتالله خمینی، که تازه از زندان چند ماهه آزاد شده بود، رفتیم.
یکی از روحانیون مبارز، حجت الاسلام علی حجتی کرمانی، طی مقالهای که در روزنامه وظیفه به چاپ رسید، راهپیمایی مذکور را - که طلاب جوان هم در آن شرکت داشتند - طلیعه وحدت حوزه و دانشگاه برشمرد. البته بیتردید این اقدام، در آن دوران، حرکتی انقلابی بود.
حنیف نژاد، به گفته حسین روحانی که فضای زمان دانشجویی و اوایل فعالیت او را تصویر کرده است، «از نظر سیاسی دیدی روشن و تیز داشت و قادر بود در مقایسه با دیگران مسائل سیاسی روز را تجزیه و تحلیل نماید. اکثر روحانیون معروف آن روز، که در ارتباط نزدیک با دانشگاه بودند و قبلا از آنها یاد کردیم، او را بهعنوان یک عنصر مسلمان آگاه و روشنفکر میشناختند و او را میستودند.»
بعد از ۱۵ خرداد، که در آن هنگام حنیف نژاد در زندان به سر میبرد، «یکی از اولین چیزهایی که به ذهنش آمده بود ایمان به فداکاری تودهها و تحقیر خودش بود. میگفت: این تودهها خیلی فداکاراند و این ما هستیم که صلاحیتش را نداریم و دست روی نیاز اصلیشان نگذاشتیم؛ ما آنها را خوب بسیج نکردیم. این تودهها بیش از هزاران نفر در این قیام شهید دادهاند.»
حنیف نژاد، پس از اتمام تحصیل، به سربازی رفت و 9 ماه دوره خدمت سربازی را در شیراز به همراه سعید محسن (که دوره سربازیاش را البته در جهرم میگذراند) و اصغر بدیع زادگان گذراند.
سعید محسن
سعید مقلد آقای خمینی بود و ارتباط او با شخصیتهای چون طالقانی و مطهری از روحانیون و بازرگان و سحابی از متفکرین غیرروحانی مسلمان، نشاندهنده جهتگیری ویژه او است. پس از پایان سربازی از جهرم به تهران بازگشت، مدتی به کارهای سیاسی پیشین ادامه داد و کوشید به بقایای نهضت آزادی، که سرانش در زندان بودند، سر و سامانی دهد. وی به استخدام رسمی وزارت کشور در آمد و از سال44 – عملا ً- تصدی تأسیسات وزارت کشور را برعهده گرفت.
سعید محسن و محمد حنیف نژاد، از همان آغاز فعالیتهای دانشجویی، با یکدیگر دوست و همفکر بودند. همکاری در انجمن اسلامی دانشگاه و حضور در «مسجد هدایت» و ارتباط مشترک با آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، مهندس سحابی، رحیم عطایی و روحانیون مترقی و مبارز تهران و قم با دوره خدمت وظیفهشان نیز همزمان بود. مجموعه این هماهنگیها و تجانس سیاسی و مذهبی باعث فعالتر شدن ارتباط این دو شد که سرانجام مشترکا تصمیم به تأسیس «سازمان» گرفتند. سعید محسن، تابع حنیف نژاد بود. و آدم عارف مسلکی بود.
عبدالرضا (عبدی) نیک بین رودسری
عبدی در همین ارتباط با افرادی چون حنیف نژاد و سعید محسن آشنا شد و به تدریج، در فعالیت در جریان فعالیتهای سیاسی، روابط نزدیکتری میان آنها ایجاد شد. و پس از دو سال تحصیل در دانشگاه، به دلیل اشتیاق به مطالعات و بررسیهای سیاسی - اجتماعی، دانشکده را رها کرد و به طور تمام وقت کار سیاسی پرداخت. میان این سه نفر جلسات و نشستهای متعددی برقرار شد که طی آن، به مشورت و همفکری درباره تحلیل اوضاع سیاسی - اجتماعی و شرایط نوین مبارزه پرداختند و به دلیل وحدت نظر در اغلب مسائل، نسبت به تشکیل سازمان به توافق رسیدند.
عبدی همچنین با افرادی چون آیتالله طالقانی و آیتالله مطهری و مهندس بازرگان ارتباط داشت و در جلسات آنها نیز شرکت میکرد، اما زاویه برخورد او بیشتر، سیاسی و اجتماعی بود. به گفته میثمی«عبدی نیروی ایدئولوژیک و پر مطالعهای بود.» در مقطع بنیانگذاری سازمان، مسئولیتی در زمینه مسائل اعتقادی نپذیرفت و روی مسائل اقتصادی و سیاسی کار میکرد. در جهت تماس با افراد نهضت آزادی، در تاریخ24 تیر 43 تصمیم گرفت او را دستگیر کند ولی موفق نشد. آشنایی وی با سعید محسن و محمد حنیف نژاد و برگزاری جلسات متعدد با آنان منجر به پایهگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران گردید. همکاری وی با سازمان تا سال ۱۳۴۷ ادامه داشت، اما به علت ابتلا به بیماری صرع از یکسو و مخالفت او با تمرکز بر کارهای تئوریک در سازمان، کنارهگیری نمود و یک سال بعد نیز ازدواج کرد. نیک بین پس از جدایی از سازمان به زندگی عادی روی آورد. ساواک در مورخه 10/10/52 اقدام به دستگیری و بازداشت وی نمود و پس از بازجوییهای متعدد وی را به ۱۸ ماه حبس محکوم کرد. او پس از طی دوران محکومیت، در تاریخ 31 خرداد 54 به علت عدم همراهی و همکاری با ساواک و مخالفت با مصاحبه تلویزیونی، سال دیگری را اضافه بر محکومیت در زندان به سر برد و در نهایت در تاریخ 24 مرداد 55 آزاد شد.
بیشتر بخوانید: از مجاهدینخلق تا منافقین
تأسیس سازمان و عضوگیریها
شیوه کلی در عضوگیری موردی این بود که ابتدا افرادی در نظر گرفته میشدند؛ پس از آن در حوزه (کلاس) با مسئول مربوط در مورد شخصیت و ویژگی آن فرد و میزان صلاحیتش برای عضوگیری صحبت میشد و آنگاه به طریق ارتباط مستمر – به جز حضوردر کلاسها - شناسایی میشد.
چند ماه با فرد، دوست نزدیک بودیم و مثلاً جاهای خطرناک میبردیمش که ببینیم میترسد یا نه؛ و چکاپ میکردیم و بحث میکردیم. شاید چند ماه بعد از آشنایی، تازه مسئله تشکیلات را با او مطرح میکردیم.
مسئولیت حوزهها در شروع کار منحصراً بر عهده محمد حنیف نژاد و سعید محسن بود و عبدی نیک بین که کمتر توان این کار را داشت، تئوریک به خصوص در قسمت سیاسی میپرداخت.
برنامههای آموزشی
برنامه آموزش نظری شامل چهار بخش بود:
1- آموزشهای ایدئولوژیک؛ متون اصلی ایدئولوژیک در درجه اول عبارت بودند از قرآن و نهج البلاغه و سپس کتب مهندس بازرگان (از جمله راه طی شده، خدا در اجتماع، مسئله وحی، عشق و پرستش، اسلام مکتب مبارز و مولد) و آیتالله طالقانی (از جمله تفسیر پرتوی از قرآن) و دکتر یدالله سحابی (از جمله انسان و تکامل و خلقت انسان) و آثار آیتالله مطهری (از جمله بیست گفتار). در کنار مطالعه و بحث روی مضمون این کتابها، اولا از یک متن دست نوشته حدود ۴۰ صفحهای، که مضمون آن بیشتر با کتاب راه طی شده مطابقت داشت و مشترکا توسط حنیف نژاد و سعید محسن تهیه شده بود و ثانیاً از کتاب چهار مقاله فلسفی «مائو»، بهخصوص مقالات «درباره عمل» و «تضاد»، برای آموزش ایدئولوژیک استفاده میشد.
2- آموزشهای سیاسی - اجتماعی؛ آموزش سیاسی در درجه اول مبتنی بر بحثهایی بود که متون اصلی آن را عبدی نیک بین، تهیه میکرد.
پس از مقاله مبارزه چیست، همراه با بحثهای مربوط بدان، سه رشته کتاب و رساله مورد مطالعه و بررسی قرار گرفت: رشته اول شامل تاریخ سیاسی ایران که از جنبش تنباکو به این سو میشد؛ مانند عصر بیخبری و جنبش تنباکو تالیف «تیموری» تاریخ مشروطه ایران و تاریخ ۱۸ ساله آذربایجان تالیف «کسروی»، سردار جنگل تالیف «فخرایی» و... رشته دوم شامل کتابهایی میشد که به شناخت امپریالیسم کمک میکردند؛ مانند میراثخوار استعمار تالیف «دکتر مهدی بهار»، شورشگری و ضد شورشگری، از تالیفات سازمان C.I.A که توسط نهضت آزادی خارج از کشور ترجمه شده بود و نیز کتابهایی که با استناد به تاریخ انقلاب در امور تشکیلات میتوانستند راهنمای عمل باشند؛ مانند چه باید کرد «لنین» - که مسئله «انقلابی و مبارزه حرفهای» در آن مطرح بود - و برخی از رسالات «مائو» و «استالین» درباره تشکیلات. رشته سوم تا شامل تاریخ جهان به خصوص انقلاب جهانی و مباحث مربوط به تحولات سیاسی میشد؛ مانند کارنامه سیاه استعمار تألیف «هاشمیرفسنجانی»، زندگی جمیله بوپاشا (دختر انقلابی الجزایری)، الجزایر و مردان مجاهد تألیف «حسن صدر»، جنگ شکر در کوبا تألیف «ژان پل سارتر» و کتابهایی در تاریخ درباره انقلابهای روسیه و چین مثل زردهای سرخ درباره انقلاب چین و تاریخ مختصر حزب کمونیست شوروی.
۳- آموزشهای اقتصادی؛ سومین دوره در آموزشهای اولیه سازمان آموزشهای اقتصادی بود. این دوره آموزشی با هدف آشنا کردن فرد با مفاهیم و مباحث اقتصادی و نظامهای اقتصادی مختلف، شناخت وضع اقتصادی جامعه ایران و سیر تحول تاریخی آن و رسیدن به الگوی از نظام اقتصادی مطلوب سازمان انجام میگرفت. در این زمینه نیز بنیانگذاران سازمان مفاهیم بنیادین اقتصاد سیاسی مارکسیستی را پذیرفته بودند، طبق الگوی ماتریالیسم تاریخی سیر تحول جامعه بشری را از نمونههای اولیه به نظامهای بردهداری، فئودالیسم و سرمایهداری میدیدند، ولی میکوشیدند تا در مقابل «سوسیالیسم» نظام اقتصادی مطلوب خود را، بهعنوان نظامی بدیع و کامل، عرضه کنند. این نظام اقتصادی آرمانیآمیزهای از سوسیالیسم بود که بنیانگذاران سازمان براساس برخی آیات و روایات بر آن جامه «اسلامی» پوشانیده و به زعم خود کاستیهای آن را برطرف کرده بودند.
۴- آموزشهای تشکیلاتی - امنیتی؛ برای آشنایی با تشکیلات و اصول حاکم بر آن، شیوه حل تضادها و تعارضات درون سازمانی، برخورد و حل تضاد فرد و سیستم و ... و همچنین آشنایی و اجرای ضوابط امنیتی برای داشتن کمترین اطلاعات و در صورت لزوم حفظ افراد و عناصر از تهاجم پلیس و نیفتادن آنها - و در نتیجه سازمان - در تور پلیسی و آشنایی با اهمیت مسائل امنیتی. در این بخش، درباره اصول و ضوابط و شیوههای کار مخفی، سیستمهای سازماندهی و اصول تشکیلاتی نظیر اصل «سانترالیسم دموکراتیک»، اصل «رهبری جمعی و مسئولیت فردی»، اصل «انتقاد و انتقاد از خود» و آموزش داده میشد بحث به عمل میآمد. این آموزشها به صورت شفاهی و تا مدتها در اینباره نوشته تدوین نشده بود.
در چارچوب همین بخش از آموزش، توسط مسئول حوزه از یکایک افراد در مورد وظایف و مسئولیتهای آنها و مسائل امنیتی، حسابرسی به عمل میآمد.
آموزشهای عملی
1. ورزش و کوهنوردی
2. جامعهگردی: اعضا برای بررسی وضع مردم و آشنایی با زندگی آنها به مناطق جنوب شرق نظیر دروازه غار، گودها، کوره پزخانهها و ... میرفتند؛ و با رعایت مسائل امنیتی و حفظ وضع عادی خود، با مردم تماس میگرفتند و با آنها از حرف میزدند.
۳. خودسازی: رهبران سازمان معتقد بودند که چون عموم اعضا از میان روشنفکران و اقشار متوسط جامعه برخاستهاند، صرف مطالعه و شناخت نظریه جامعه و تصمیم ایشان بر شرکت فعال در مبارزه نمیتواند تضمین قطعی پابرجا و استوار ماندن آنها بر این عقیده و حرکت باشد. از این رو لازم است تا خود نیز، تا آنجا که ممکن است، مانند مردم محروم زندگی کنند و با آنها حشر و نشر داشته باشند تا از درد آنها بهتر آگاهی یابند لحظه احتمال جازدن و انحراف از مبارزه در راه تامین عدالت اجتماعی به حداقل برسد. در این مورد به خصوص، روی زندگی حضرت علی(ع) و گفتههای ایشان از جمله نامه به «عثمان بن حنیف» زیاد تکیه میشد.
مجموعه آموزشهای فوقالذکر حدود سه سال به طول میانجامید و حتیالامکان در عرض هم پیش میرفتند.
نمایش پی نوشت ها:
1. یوسف شعار مدرس قرآن در تبریزبود. بخشی از دیدگاههای او دربردارنده موارد متعارض با تشیع و خلاف اجماع محسوب شده اند.
2. گفت و گوها: بهمن بازرگانی.
3. یادداشتهای حسین روحانی:ص 17 . زندگی نامه مجاهدین...: صص 82 83
4. حسین روحانی درمورد سابقه انس حنیف نژاد با روحانیون مینویسد: «و باز آنچه از این دوره فعالیت محمد (دوره دبیرستان در تبریز) روشن است اینکه او با طلاب جوان علوم دینی درارتباط فعال بوده و با آنها رفت و آمد داشته و با آنها بحث و جلسه داشته است؛ به طوری که پدر او به هنگام ورود محمدبه دانگاه بارها گفته بود: من فکر میکردم تو به قم خواهی رفت و آخوند خواهی شد». یادداشتهای حسین روحانی: ص16.
5. میثمی، سنت الاولین... ٬ ج 1:ص ٬12 و یادداشتهای حسین روحانی:ص 17 نیز مطالبی آمده است.
6. فارسی ٬ زوایای تاریک:ص 74؛ نشریه پیکار.
7. بازرگان،یادداشتهای روزانه،ص78.
8. فارسی، زوایای تاریک: ص22.
9. بیشتر مطالبی که در مورد عقاید و تفکر حنیف نژاد امده، علاوه بر منابع پراکنده سازمان از یادداشتهای حسین روحانی: صص17-19 و اسناد باقی مانده ساواک و گفت و گوهای پژوهشی برگرفته شده است.
10. در این باره نک: بازرگان، مهدی، سرمقاله روزنامه میزان. 12/2/1360؛ جعفری، سازمان مجاهدین ...، ص139؛ زوایای تاریک، ص22؛ جعفری، همان، ص30؛ و نیزنک: بولتن کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک و شهربانی. 1355، آرشیو مؤسسه مطالعات و پروژههای سیاسی.
11. یادداشتهای حسین روحانی: ص18.
12. نشریه پیکار، ش76: ص15.
13. یادداشتهای حسین روحانی: ص19.
14. میثمی، سنت الاولین...، ج2: ص8.
15. همان، عبدالله محسن.
16. یادداشتهای حسین روحانی: ص20.
17. گفت و گوها: بهمن بازرگانی.
18. میثمی، از نهضت آزادی...: ص331.
19. یادداشتهای حسین روحانی، صص 10و11.
20. گفت و گوها: بهمن بازرگانی.
21. یادداشتهای حسین روحانی: ص11.
22. سعید محسن در یکی از بازجوییهای خود در این باره میگوید: چون [عبدی نیک بین] از لحاظ مطالعات اقتصادی نسبت به ما جلو بود من و محمد حنیف نژاد در این مورد از وی استفاده میکردیم. او تا اوایل سال 46 درجریان کارهای ما بود و در بعضی از موارد تعلیماتی همفکری میکرد، به خصوص کتابهای اولیه که اغلب کتابهای درسی دانشکده حقوق بود وی همه را مطالعه و تجویز میکرد. ر.ک: پرونده سعید محسن.
23. گفت و گوها: عبدالله محسن. گفت و گوها: عبدالله زرین کفش. یادداشتهای حسین روحانی: ص14.
24. لنین، چه باید کرد؟: ص120.
25. البته مطالعات مربوط به «تشکیلات» خود مرحله آموزشی مستقلی بود و در اینجا فقط ربط این مباحث با تاریخ مورد نظر است.
26. گفت و گوها: پیشین. یادداشتهای حسین روحانی: ص13و14.
27. شرح تأسیس: صص28و31؛ یادداشتهای حسین روحانی: ص13.
28. شرح تأسیس...: صص35و36؛ با اندکی تصرف.